برچسب: کلانتری

  • اتوبوس خبرنگاران VIP بود، از آن استفاده می‌شد!

    اتوبوس خبرنگاران VIP بود، از آن استفاده می‌شد!

    رئیس سازمان محیط زیست گفت که اتوبوس خبرنگاران محیط زیست برای مهمانان VIP در ارومیه مورد استفاده قرار می‌گرفت و اگر رئیس جمهوری یا معاون اول هم برای بازدید می‌آمد، از آن استفاده می‌شد.

    اتوبوس خبرنگاران VIP بود، از آن استفاده می‌شد!
    عیسی کلانتری: اتوبوس خبرنگاران VIP بود، از آن استفاده می‌شد!

    در پی بروز حادثه تلخ واژگونی اتوبوس خبرنگاران در حوالی نقده ارومیه در حاشیه بازدید از پروژه احیای دریاچه ارومیه در روز دوم تیرماه که به فوت خبرنگاران ایسنا و ایرنا انجامید، نه تنها از مسئولان سازمان محیط زیست و ستاد احیای دریاچه ارومیه  کسی عذرخواهی نکرده و استعفا نداده، بلکه عیسی کلانتری -رییس سازمان حفاظت محیط زیست- مصرانه می‌گوید که «اتوبوس مناسبی برای این بازدید در نظرگرفته شده بود، چون معاینه فنی داشت و اگر رئیس جمهوری برای بازدید می‌آمد، از آن استفاده می‌شد».

    مشروح گفت‌وگوی کلانتری به شرح زیر است:

    در پی حادثه‌ای که برای اتوبوس خبرنگاران به وجود آمده است سوالات بسیاری برای اصحاب رسانه به وجود آمد و یکی از این سوالات این است که چرا در این حادثه تلخ و ناگوار هیچ کس مسئولیتی را بر عهده نمی‌گیرد و در بررسی‌های بسیاری که صورت گرفته کدام شخص یا دستگاه مقصر بوده و باید پاسخگو باشد؟ همه فقط می‌خواهند تقصیر را گردن یک راننده بیندازند.

    شما وقتی می خواهید یک اتوبوس را بگیرید باید شرایط خاص خودش را داشته باشد. این اتوبوس شرایطش را داشت. تنها ۲۰ روز از صدور معاینه فنی‌اش می‌گذشت. اتوبوسی بود که برای مهمانان VIP در استان از آن استفاده می‌شد. راننده‌اش گواهی‌نامه پایه ۱ و بیمه داشت یعنی همه مسائلی که مربوط به اتوبوس بود را داشت.

    این اتوبوسی بود که اگر آقای رییس جمهوری یا معاون اول هم می‌آمد، آن را می‌آوردند. به دلیل اینکه اتوبوس مرتب و مجهزی بود و پذیرایی در آن راحت بود و شرایط کرونایی در آن می‌توانست به خوبی رعایت شود. اتوبوس هیچ مشکلی نداشت و همه ضوابط فنی را داشت و چه کار می‌کردیم؟ خب راننده در سرازیری آمده و ترمزش خالی کرده است و تصادف اتفاقیست که افتاده است و چه مسئولیتی باید داشته باشیم؟

    این اظهارات شما با بعضی از صحبت‌های خبرنگاران حاضر در این اتوبوس متفاوت است. برخی از همین خبرنگاران در هتل جلوی خود شما نشستند و گفتند که اتوبوس از همان ابتدا ترمزش کار نمی‌کرد و راننده با دنده ماشین را در آن پیچ و خم کنترل می‌کرد و مشکل ترمز داشته است.

    راننده زمانی از دنده برای کنترل سرعت استفاده کرد که ترمزش مشکل پیدا کرد و در همان زمان کمک راننده اتوبوس بلند شده و دو دقیقه قبل از حادثه به همه خبرنگاران اعلام کرده که کمربندهایتان را ببندید. این اتوبوس شرایط استاندارد که همان معاینه فنی بود را داشت.

     اما خبرنگاران چیز دیگری می‌گویند؟ حتی می‌گفتند بعضی از صندلی‌ها کمربند نداشته است.

    این اتوبوس کمربند ایمنی داشته و همه خبرنگاران کمربندشان را بسته بودند، کمک راننده هم دو دقیقه قبل از تصادف از آن‌ها خواسته که کمربندهایشان را ببندند و همه این‌ها را پلیس تحقیق کرده است. اتوبوس از پلیس راه عبور کرده و مهر تایید را گرفته است. آقایان می‌گویند چرا از جاده فرعی رفتید؟ خب سد و تونل در جاده فرعی بود. در جاده اصلی نبود. همیشه هم می‌رفتیم و یکی از دلایل انتخاب این اتوبوس این بود که همیشه از این مسیر تردد می‌کرد و راننده به منطقه آشنایی داشت.

    یعنی همیشه این اتوبوس را می‌گرفتید؟

    اصلا این اتوبوس برای مهمانان وی آی پی بود. این انوبوس را از کارخانه سیمان می‌گرفتیم.

     گفته می‌شود که چون اتوبوس رایگان بود، آن را گرفتید؟

    اینطور نیست. در آنجا همه واحدهای تولیدی، ستاد احیاء را کمک می‌کنند و کارخانه سیمان اتوبوس را اجاره کرده و اتوبوس مدیران کارخانه سیمان بود.

     اتوبوسی که ۱۵ سال از ساخت آن می‌گذرد، چطور ممکن است همه امکاناتش کامل و برای برگزاری چنین تور رسانه‌ای مناسب باشد؟

    این اتوبوس اگر امکاناتش کامل نبود، نباید به آن معاینه فنی می‌دادند.

    اما از برخی اظهارات مسئولان اینگونه بر می‌آید که اصلا چک نشده است؟

    پس ۲۰ روز پیش چه کسی به این اتوبوس معاینه فنی داده است؟

    البته درباره معاینه فنی و نحوه صدور آن نیز ابهاماتی مطرح شده، آن را زیر سوال می‌برند و گفته می‌شود که صوری بوده است. نظر شما در این باره چیست؟

    به هر صورت وقتی راننده یک اتوبوسی به شما می‌گوید که من معاینه فنی دارم و به مرکز صدور هم مراجعه می‌کنید و استعلام می‌گیرید و این معاینه فنی تایید می‌شود، چه باید کرد؟ اتفاقی است که افتاده است!

    خبرنگاران می گویند بهتر نبود یک اتوبوس نوتر از یک شرکت حمل و نقل معتبر اجاره می‌کردید؟ البته شخصا هم سال‌ها در ماموریت‌های حوزه‌های مرتبط با منابع طبیعی و محیط زیست حضور داشتم و همواره امکانات از اتوبوس تا اسکان و… در حداقل ممکن برای خبرنگاران بوده است.

    اتوبوس باید معاینه فنی و بیمه داشته باشد و راننده‌اش گواهینامه پایه ۱ داشته باشد؛ شرایطتش است. معاینه فنی که دارد یعنی از نظر فنی مشکلی ندارد، اما این اتفاقی است که افتاده است. چه می‌شود کرد؟

    با توجه به بروز این حادثه ناگوار و تلخ آیا فکر نمی‌کنید که باید برای تورهای رسانه‌ای دیگر شرایط بهتری را برای خبرنگاران در نظر بگیرید تا با تعریف پروتکل‌هایی جلوی بروز چنین حوادثی را برای همیشه بگیرید؟

    کلانتری: به نظر من وزارت ارشاد باید به‌صورت کلی ضوابط و پروتکل‌هایی را برای خبرنگاران به عنوان پروتکلی برای اعزام خبرنگاران اعلام کند تا همه دستگاه‌ها موظف به اجرای آن شوند.

    آیا شما با هیچ کس از متولیان برگزاری این تور رسانه‌ای برخوردی نکرده‌اید؟

    هم اکنون دادگاه در حال بررسی است و متولیان برگزاری این تور رسانه‌ای دیروز در ارومیه در دادسرا بودند و از پلیس راه تا مدیر محیط زیست، کارخانه سیمان، ستاد احیاء و مدیر پروژه همه‌شان را برای بازجویی احضار کرده بودند و باید منتظر باشیم، ببینیم چه می گویند و نتیجه به کجا خواهد رسید؟

    اگر شما تخلفی را در این زمینه مشاهده کنید و به شما تخلف برخی در بروز این حادثه ثابت شود، با آن‌ها برخورد خواهید کرد؟

    قطعا اگر تخلفی شده باشد، برخورد خواهد شد.

    برخی از مسئولان استانی اظهارنظرهایی کرده بودند که داغ خبرنگاران را تازه‌تر کرد و بعضا گفته بودند که این اتفاق طبیعی بود و نیازی به این همه فضاسازی رسانه‌ای نداشت یا اینکه دریاچه ارومیه به شهید نیاز داشت و… . نظر شما در این زمینه چیست؟

    حالا دیگر ما در حیطه آن‌ها دخالت نمی‌کنیم و خودشان باید پاسخگوی اظهاراتشان باشند.

     انتقاداتی به نحوه بازدید شما شده بود و خبرنگاران و مردم گفته بودند که نحوه نشستن شما و برخوردتان درست نبود و اینطور به نظر می‌رسید که برای شما مهم نیست که این اتفاق افتاده است.

    این حرف‌های مزخرف چیست که زده می‌شود؟ ما ساعت ۴۵ دقیقه بامداد از بیمارستان به هتل رسیدیم و بندگان خدا (خبرنگاران) ناهار هم نخورده بودند. گفتم چیزی بخورید و ما هم می‌رویم بیمارستان دنبال زخمی‌ها. این چه حرفی است که می‌گویند  نحوه نشستن چرا اینجوری است؟ ساعت یک ربع به یک بامداد بود و همه خسته و کوفته. خانم‌ها هم که داخل هتل خسته و زخمی بودند و من به آن‌ها حق می‌دهم که عصبانی باشند. گفتیم پاشید برید دست و صورت‌تان را بشویید، غذا بخورید و به خودتان برسید و فردا با هم صحبت می‌کنیم.

    اگر در آخر نکته‌ای دارید، بفرمایید.

    ما از بروز این اتفاق بارها اظهار تاسف کردیم و به خانواده‌هایشان هم تسلیت گفتیم و همواره پیگیر زخمی‌ها هستیم. ان‌شاء الله این سه نفری هم که هنوز بستری هستند و حال خوبی دارند، به‌زودی مرخص می‌شوند. از اورژانس و بهداشت و درمان هم تشکر می‌کنم که با تلاش‌های به‌موقع و خوب جان دو نفر از خبرنگاران را نجات دادند و این تلاش‌ها باعث شد تا دیگر تلفات بیشتری ندهیم. نهایت سپاسگزاری و تشکر را از رییس دانشگاه علوم پزشکی استان، بهداشت و درمان استان همچنین پرسنل بیمارستان امام خمینی ارومیه دارم.

     

    منبع: خبرآنلاین

  • شب‌نشینی‌های کثیف شوهر

    شب‌نشینی‌های کثیف شوهر

     

    شب‌نشینی‌های کثیف شوهر|خبر فوریبرادرشوهرم هر روز زن غریبه‌ای را با خودش به منزل ما می‌آورد و شوهرم نیز مرا وادار به پذیرایی از او می‌کرد.

    زن ۳۲ساله در حالی که دستان کوچک پسر سه ساله ای را در دست می فشرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گذاشت و با بیان این که دیگر نمی تواند با همسرش زیر یک سقف زندگی کند، در تشریح سرگذشت خود گفت: در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، به همین دلیل بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع متوسطه ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم.

    برای آن که جهیزیه خودم را تهیه کنم و از طرفی هم کمک خرج خانواده باشم، در یک کارگاه تولیدی مانتو شغلی برای خودم دست و پا کردم و به مدت ۱۰سال از درآمدم برای اعضای خانواده ام نیز هزینه می کردم تا این که فریمان به خواستگاری ام آمد.

    او که ۳۵ساله بود از طریق یکی از بستگان دور پدرم به خانواده ما معرفی شد.

    با توجه به این که من اولین فرزند خانواده بودم و پدر و مادرم تجربه ای در این باره نداشتند، بدون انجام هیچ گونه تحقیقاتی و تنها با اعتماد به حرف های خواستگارم که ادعا می کرد دامدار و کشاورز است، به عقد او در آمدم.

    شش ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، او مرا برای آغاز زندگی مشترک به اتاقک کوچکی برد که در یک گاوداری در حاشیه شهر ساخته شده بود.

    پدر و مادرم به شدت مخالف سکونت من در آن اتاقک انباری گونه و ترسناک بودند اما من برای حفظ زندگی ام تصمیم گرفتم به حرف های دیگران توجه نکنم و در کنار شوهرم باشم.

    هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک مان نگذشته بود که فهمیدم فریمان تنها کارگر آن دامداری است و صاحب آن جا برای کمک به همسرم و همچنین نگهبانی از گاوهایش، آن اتاقک را در اختیار او قرار داده بود.

    با این حال باز هم سکوت کردم و دوشادوش همسرم در حالی مشغول کار شدم که بوی تعفن فضولات حیوانی در فاصله سه متری از محل زندگی ام به شدت آزارم می داد.

    در عین حال همه آن فضولات انباشته شده را به فاصله دورتری منتقل کردم و تنها به آینده ای روشن می اندیشیدم ولی خیلی زود همه آرزوهایم بر باد رفت و زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت.

    چند ماه بعد، هنگامی که پسرم را باردار بودم رفتارهای فریمان به یک باره تغییر کرد زیرا پای نصرت (برادرشوهرم) به زندگی ما باز شد. او هر روز زن غریبه ای را با خودش به منزل ما می آورد و شوهرم نیز مرا  وادار به پذیرایی از او می کرد.

    آرام آرام مجبور شدم بساط حشیش و تریاک کشی را نیز برای آن ها فراهم کنم. حتی همسرم مرا مجبور می کرد ناس استفاده کنم و زمانی که حالم به هم می خورد، با خندیدن به حالت های من تفریح می کردند.

    از سوی دیگر رفتارهای زشت و کثیف شوهرم آن قدر آزاردهنده شد که نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. انگار من برای خدمتگزاری به زنان غریبه و رفتارهای زننده همسرم و برادرش استخدام شده بودم.  بالاخره کار به جایی رسید که مرا تهدید می کرد اگر در کنار آن ها موادمخدر مصرف نکنم، طلاقم می دهد.

    با این تهدیدها، روزی از خواب غفلت بیدار شدم و تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال حقیقت زندگی باشم. با این حال فقط دلم به حال پسر کوچکم می سوزد که آینده اش در هاله ای از ابهام قرار می گیرد و نمی دانم سرنوشت او چگونه رقم خواهد خورد.

    به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک، رئیس کلانتری میرزاکوچک خان این پرونده توسط مشاوران و کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی و با احضار همسر این زن جوان مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت.

     

  • سرنوشت تلخ دختران آواره در مشهد

    سرنوشت تلخ دختران آواره در مشهد

     

    سرنوشت تلخ دختران آواره در مشهد|خبر فوریامروز من و خواهرم به دلیل لج و لجبازی‌های پدر و مادرم که از یکدیگر جدا شده اند، آواره خیابان ها شده ایم، در حالی که هیچ کدام از آن ها ما را به خانه راه نمی دهند.

    دختر 19ساله که به همراه خواهر کوچک ترش وارد کلانتری شده بود، با بیان این که پدرم ما را از خانه بیرون کرده و مادرم نیز با تعویض قفل های منزلش مدعی است مسئولیتی در قبال ما ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: از همان روزی که دست راست و چپم را شناختم، شاهد درگیری و ناسازگاری های بین پدر و مادرم بودم.

    در این میان، دخالت های اطرافیان پدرم بر مشکلات خانوادگی آن ها می افزود. در واقع آن ها آتش بیار معرکه بودند و با سخن چینی هایشان به این درگیری ها دامن می زدند تا جایی که بالاخره 10سال قبل پدرم ما را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت.

    آن زمان دو خواهرم ازدواج کرده بودند و من و خواهر کوچک ترم نزد مادرم ماندیم و در منزلی که ارثیه مادرم بود زندگی می کردیم. چند ماه بعد از این ماجرا، مادرم با گرفتن یک وکیل از پدرم به خاطر نپرداختن نفقه و هزینه های زندگی شکایت کرد.

    وقتی به حکم قانون پدرم را در جلسه دادگاه دیدیم، تازه مشخص شد که او با زن دیگری ازدواج کرده است و با او زندگی می کند.

    خلاصه طبق رأی دادگاه قرار شد پدرم به هر کدام از ما ماهیانه 250هزار تومان بپردازد اما مدتی بعد زیر تعهدش زد و پرداخت مخارج زندگی ما را قطع کرد.

    در همین حال مادرم نیز سرپرستی ما را به عهده گرفت و پدرم هر چند ماه یک بار سری به ما می زد و متوجه می شد که در سختی و عذاب زندگی می کنیم. مادرم در بیرون از منزل کار می کرد و به سختی می توانست از عهده هزینه های زندگی بر آید.

    پدرم آشکارا می گفت، برای تامین مخارج زندگی تان باید کار کنید اما ما در حال تحصیل بودیم و نمی توانستیم کاری پیدا کنیم. از سوی دیگر وضعیت مالی پدرم هر روز بهتر می شد تا جایی که یک شرکت باربری راه اندازی کرد و دو کامیون نیز خرید، اما از درآمدش چیزی به ما نمی داد.

    خلاصه اواخر سال گذشته همسر دوم پدرم به دلیل سرطان ریه فوت کرد و او با دو پسر کوچکش تنها ماند. مادرم که این ماجرا را شنید از من و خواهرم خواست تا نزد پدرمان بازگردیم. او می گفت، 10سال بدون پدر شما را بزرگ کردم اما دیگر توان این کار را ندارم!

    خلاصه من و خواهرم به منزل پدرم رفتیم اما او که حاضر نبود سرپرستی ما را بپذیرد، با کتک کاری، فحاشی و توهین جنگ روانی به راه می انداخت تا ما از خانه اش بیرون برویم اما من و خواهرم که جایی نداشتیم مجبور به سکوت بودیم تا این که بالاخره پدرم قفل خانه را عوض کرد و ما را از خانه بیرون انداخت.

    در حالی که همه لوازم شخصی ما آن جا بود، به ناچار به دنبال پدرمان به خانه مادرزن دوم او رفتیم ولی او نه تنها ما را به منزلش راه نداد بلکه بعد از توهین و فحاشی و به جرم ایجاد مزاحمت با پلیس تماس گرفت.

    این در حالی بود که من و خواهرم به دنبال پدرمان بودیم تا ما را به خانه اش راه بدهد، چرا که درآمدی برای زندگی مستقل نداشتیم.

    از طرف دیگر نیز مادرم قفل منزلش را عوض کرده و ادعا می کند هیچ گونه مسئولیتی در قبال ما ندارد. این بود که دست به دامان قانون شدیم و به کلانتری آمدیم تا شاید …

    شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک، رئیس کلانتری میرزاکوچک خان پرونده دختر جوان برای انجام اقدامات حمایتی در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.