برچسب: پسر جوان

  • ازدواج عجیب پسر 23 ساله با عمه 91 ساله‌اش

    ازدواج عجیب پسر 23 ساله با عمه 91 ساله‌اش

     

    ازدواج پسر با عمه بزرگتر پدرش آن هم با 68 سال اختلاف سنی خبر جالبی بود که نام زوج متفاوت آرژانتینی را سر زبان ها انداخت، پسری که تنها 23 سال داشت با تصمیمش همه را شوکه کرد.
    ازدواج با اختلاف سنی زیاد یکی از مسائلی است که تا کنون بارها در مورد آن اخبار گوناگون منتشر شده است، از ازدواج دختر 12 ساله با پیرمردی پیرتر از پدر بزرگش تا ازدواج پیرزن 80 ساله با پسر نوجوان 17 ساله که همگی به نحوی با مخالفت خانواده ی همراه بوده ولی برگزار شده است مثل پسر جوانی که در کمال تعجب والدین و اقوام تصمیم گرفت با عمه بزرگ خود یعنی عمه ی عمه اش ازدواج کند.ازدواج عجیب پسر 23 ساله با عمه 91 ساله‌اش|خبر فوری
    “مائوریکیو اوسلو” برای به آرامش رساندن “یولاندا تورس” تصمیم گرفت تا آخرین آرزوی این پیرزن 91 ساله را که ازدواج بود برآورده کند.
    پسرجوان که هنگام ازدواج هنوز در مرحله تکمیل مقدمات دریافت حکم وکالتش بود بعد از مدت کوتاهی وکیل شد و توانست با قدرت بیشتری به کار خود ادامه دهد، این عقیده ای بود که او داشت.
    هنگام ازدواج با پیرزنی که 68 بزرگتر از او بود 8 سال از جدایی پدر و مادرش می گذشت و این مرد جوان دوست نداشت هیچ کس به دلیل تنهایی و از هم پاشیدگی خانواده اش غمگین باشد برای همین تصمیم گرفت تا عمه بزرگ خانواده را به آرزوی ازدواجش برساند و او را از تنهایی رها سازد.
    14 ماه بعد از این ازدواج عروس 91 سال درگذشت و داماد جوان را تنها گذاشت. “مائوریکو” بعد از مرگ همسر پیرش گفت :او برای من یک پشتیبان واقعی بود و حضورش به من دل گرمی می داد و حالا نبودش برای من بسیار سخت است.
     
  • شکایت جوان ۲۵ساله به اتهام فریب در ازدواج

    شکایت جوان ۲۵ساله به اتهام فریب در ازدواج

     

    خانواده همسرم در روزهای خواستگاری به من گفتند که دخترمان به نوعی بیماری مبتلاست که گاهی مردمک چشمانش بالا می رود و باید دارو مصرف کند. من هم بعد از مشورت با یک پرستار، همچنان به ازدواجم با آن دختر اصرار کردم.

    جوان 25ساله ای که به اتهام فریب در ازدواج از نامزدش شکایت کرده بود، درباره این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: مدتی قبل خاله ام که برای ملاقات یکی از بستگان مان به بیمارستان رفته بود، با دختر یکی از ملاقات کنندگان آشنا شده و نشانی خانه آن ها را گرفته بود.

    چند روز بعد با معرفی خاله ام و به اتفاق پدر و مادرم به خواستگاری «بهاره» رفتیم، به گونه ای که من در همان جلسه اول عاشق آن دختر شدم.شکایت جوان ۲۵ساله به اتهام فریب در ازدواج|خبر فوری

    بعد از چند بار رفت و آمد، مادر بهاره مرا به گوشه ای کشید و گفت: قبل از آن که مراسم عقدکنان برگزار شود ،باید بدانی که دخترم به نوعی بیماری مبتلاست و برای آن که مردمک چشمانش بالا نرود، دارو مصرف می کند.

    آن روز مادر بهاره نام دارو را هم به من گفت. من هم چون کارشناس رشته مهندسی متالورژی بودم، در باره این دارو از پرستاری که دوستم بود، پرس و جو کردم.

    او هم گفت: این دارو بیشتر برای تمرکز اعصاب استفاده می شود. با آن که مادر بهاره از من خواسته بود بیماری دخترش را با خانواده ام در میان بگذارم و بعد به خواستگاری بیایم، اما من که عاشق او شده بودم، به این ازدواج اصرار کردم.

    بعد از آن که مراسم عقدکنان برگزار شد و ما به منزل یکدیگر رفت و آمد کردیم، تازه متوجه برخی رفتارهای عجیب خانواده همسرم شدم.

    مادرزنم مدام توصیه می کرد مبادا مصرف قرص های همسرم به تاخیر بیفتد یا نگذارم هیچ گاه استرس به او وارد شود. وقتی با نامزدم بیرون می رفتیم، مدام زنگ می زدند که زودتر برگردیم.

    پدر و مادر من فرهنگی بودند و دخالتی در زندگی ام نمی کردند. با این حال، من ماجرای بیماری همسرم را پنهان کردم.

    از سوی دیگر نیز در رشته تحصیلی خودم شغلی پیدا نکردم و در امور ساختمانی مشغول شدم. درآمدم بد نبود و مشکل مالی نداشتم و از این که با همسرم به دورهمی خانوادگی یا دوستانه بروم، لذت می بردم اما خانواده همسرم کمتر اجازه بیرون رفتن به من و بهاره می دادند.

    هنوز چهار ماه بیشتر از دوران نامزدی ما نگذشته بود که فهمیدم نامزدم داروهای خاصی را مصرف می کند.

    وقتی آن قرص ها را به یکی از پزشکان نشان دادم، تازه متوجه شدم که همسرم بیماری صرع دارد. وقتی برگه آزمایش های او را به دست آوردم و به پزشکان متخصص مراجعه کردم، آن ها این موضوع را تایید کردند.

    با کنکاش های بیشتر دریافتم که همسرم از دوران کودکی به این بیماری مبتلا شده و نمی تواند باردار شود.

    حالا هم به راحتی نمی توانم با این دروغ بزرگی که به من گفته اند و مرا فریب داده اند کنار بیایم چون اگر همان روز خواستگاری از بیماری صرع نام می بردند ،هیچ گاه به این ازدواج تن نمی دادم و …

    شایان ذکر است، پرونده این زوج جوان برای بررسی های بیشتر و با صدور دستوری از سوی سرگرد مهدی کسروی، رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد در اختیار کارشناسان و مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت.

     

  • قتل پسر جوان مشهدی با ضربه کلنگ

    قتل پسر جوان مشهدی با ضربه کلنگ

     

    قتل پسر جوان مشهدی با ضربه کلنگ|خبر فوریبه دنبال درگیری دو همسایه در مشهد، جوانی با تیغه کلنگ سر پسر همسایه را شکافت و او را به قتل رساند.

    این حادثه وحشتناک ظهر روز گذشته در خیابان تورج مشهد زمانی رخ داد که زنی میانسال خودروی خارجی خود را کمی بالاتر از منزل مسکونی خودش پارک کرد. این موضوع منجر به اعتراض همسایه روبه رویی شد چرا که همسایه مدعی بود پارک خودرو در کنار دیوار مقابل منزلش برای او ایجاد مزاحمت می کند.

    در همین حال فرزندان دو همسایه نیز وارد این مشاجره لفظی شدند و حتی برای خاتمه دادن به ماجرا با پلیس تماس گرفتند اما در این میان ادعای یکی از افراد طرف مقابل که خطاب به پسر زن مذکور گفت: مادرت را کتک زدیم، آتش نزاعی هولناک را شعله ور کرد.

    ناگهان پسر 18 ساله همسایه با کلنگ دنبال جوان 30 ساله (پسر زن راننده) دوید و او را داخل کوچه بن بست گیر انداخت. او یک لحظه کلنگ را بالا برد و تیغه آن را بر سر جوان 30 ساله که محمد نام داشت کوبید و او را به قتل رساند.

    با گزارش این حادثه هولناک به قاضی ویژه قتل عمد، دقایقی بعد با حضور قاضی کاظم میرزایی در محل وقوع جنایت تحقیقات گسترده ای برای دستگیری متهم به قتل 18 ساله آغاز شد اما او به مکان نامعلومی گریخته بود.

    تحقیقات کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با دستورات خاص قاضی میرزایی در این باره ادامه دارد.

     

  • قاتل دو نوجوان گنبدی اعدام شد

    قاتل دو نوجوان گنبدی اعدام شد

     

    قاتل دو نوجوان گنبدی اعدام شد|خبر فوری

    قاتل دو نوجوان اهل گنبدکاووس که در پی اختلاف عشقی به قتل رسیدند، صبح امروز به دار مجازات آویخته شد.

    ششم مرداد سال 96 رسیدگی به پرونده گم شدن دو نوجوان اهل گنبدکاووس به نام‌های مهران پورقاضی و عدنان آق تابای با اعلام مفقودی از سوی خانواده های آنها در دستور کار پلیس قرار گرفت.

    خانواده این دو نوجوان در اولین اظهارات خود به ماموران پلیس گفته بودند که آخرین شب قرار بوده که مهران پورقاضی و عدنان آق تابای برای تفریح به جنگل چهل چای مینو دشت بروند. در حالی که تحقیقات ماموران پلیس ادامه داشت،جسد دو نوجوان پیدا شد.

    شش روز از ناپدید شدن مهران پورقاضی و عدنان آق تابای گذشته بود که یک چوپان جنازه های قربانیان را در حالی که مشخص بود جریان آب خاک را شسته و جنازه های دفن شده را خارج کرده بود، کشف و موضوع را به پلیس اعلام شد.

    اجساد در دوازده کیلومتری محل زندگی دو نوجوان واقع در روستای حاجی قوشان گنبدکاووس کشف شدند.

    بعد از کشف اجساد در حالی که مشخص بود قربانیان با ضربات چاقو از پا در آمده اند، ماموران پلیس احتمال دادند که مقتولان حادثه در تفریح مرگبار خود، توسط یکی از دوستان خود به قتل رسیده باشند.

    به همین دلیل چند نفر از دوستان مهران و عدنان را به عنوان مظنونین پرونده دستگیر کردند که یکی از آنها گفت: یکی از دوستانمان به نام عارف امین پور در یک پیام به من گفته بود می خواهم عدنان و مهران را بکشم.

    به این ترتیب عارف 21 ساله دستگیر شد و به جنایت خونین خود اعتراف کرد و گفت: آن شب درگیری بین من و عدنان آق تابای بر سر دختر مورد علاقه ام رخ داد.

    من به عدنان شک کرده بودم و فکر می کردم با دختر مورد علاقه من ارتباط دارد. برای همین چاقو را زیر گلوی او گذاشتم و او قسم می خورد چنین چیزی حقیقت ندارد.

    اما من که از او کینه به دل داشتم با چند ضربه چاقو او را از پا در آوردم.

    با اعترافات صریح متهم، پرونده برای رسیدگی به دادگاه رفت و متهم با رای قضات دادگاه به دو بار قصاص محکوم شد.

    حکم صادر شده بعد از تائید از سوی دیوانعالی کشور به مرحله اجرا در آمد و صبح روز دوشنبه، هفتم مهر ماه قاتل برای اجرای حکم پای چوبه دار رفت و پس از  انجام تشریفات قانونی اعدام شد.

    مادر عدنان در مورد اجرای حکم گفت: ما و خانواده مهران به اجرای حکم اصرار داشتیم. از خون فرزندم نمی‌گذرم چون او را با دلیل بی پایه و اساس به قتل رساند. در این مدت خانواده قاتل بارها برای اخذ رضایت به ما مراجعه کرده اند اما ما نمی توانستیم از قصاص گذشت کنیم.

    حتی دیروز روز قبل از اعدام هم باز مقابل خانه ما آمدند اما ما نمی خواستیم حتی با آنها حرف بزنیم و حتی آنها را به خانه مان راه ندادیم.

    شهرستان گنبد کاووس یکی از شهرستانهای ایران است که در استان گلستان قرار گرفته‌است.

     

  • جنایت در خانه مجردی ساقی حصارک کرج

    جنایت در خانه مجردی ساقی حصارک کرج

     

    جنایت در خانه مجردی ساقی حصارک کرج|خبر فوری

    پسر جوان که در جریان درگیری با چند شرور یکی از آن‌ها را با ۷ ضربه چاقو به قتل رسانده و متواری شده بود بعد از یک هفته در بزرگراه تهران – کرج شناسایی و دستگیر شد.

    شامگاه ۲۹ مرداد امسال گزارش وقوع یک درگیری خونین میان چند پسر جوان در خانه‌ای مجردی واقع در حصارک کرج به پلیس اعلام شد. پس از حضور مأموران کلانتری ۳۲ در محل با پیکر خونین پسر جوانی به نام رامین ۲۸ ساله روبه‌رو شدند.

    بدین ترتیب چهار نفر که در این درگیری خونین حضور داشتند دستگیر و به اداره پلیس آگاهی منتقل شدند.

    رامین نیز به بیمارستان منتقل شد، اما شدت خونریزی به حدی بود که وی ساعتی پس از بستری شدن در بیمارستان جان باخت.

    تحقیق از شاهدان ماجرا نشان می‌داد عامل قتل رامین پسری به‌نام سامان بوده است. بدین ترتیب ردیابی‌ها برای دستگیری این پسر ۳۰ ساله آغاز شد. سرانجام با گذشت یک هفته از این جنایت، متهم از سوی کارآگاهان جنایی پلیس البرز و در بزرگراه تهران – کرج شناسایی و دستگیر شد.

    وی پس از دستگیری در حالی که آثار زخم‌های عمیقی بر بدنش دیده می‌شد ضمن اعتراف به قتل گفت: من تازه از کمپ ترک اعتیاد مرخص شده بودم، اما بازهم وسوسه مواد مرا وادار کرد به خانه مجردی دوستم مسعود که پاتوق بود، بروم.

    در آنجا سرگرم مصرف مواد بودیم که ناگهان چند پسر جوان با چاقو و قمه وارد خانه شدند آن‌ها می‌خواستند دوستم را بزنند، اما من برای دفاع از او وارد درگیری شدم و در حالی که خودم هم زخمی شده بودم رامین را با ۷ ضربه چاقو زدم و فرار کردم.

    با اینکه زخمی بودم و خونریزی داشتم، اما به بیمارستان نرفتم چرا که می‌ترسیدم دستگیر شوم. بعد هم وقتی فهمیدم رامین کشته شده می‌خواستم از کشور خارج بشوم، اما گرفتار شدم. پس از اعترافات متهم، وی برای تکمیل تحقیقات بازداشت و روانه زندان شد.

     

  • راز مرگ پسر جوان در خانه اجنه

    راز مرگ پسر جوان در خانه اجنه

     

    راز مرگ پسر جوان در خانه اجنه|خبر فوری

    پسر جوان وقتی راز خانه جن‌ها در شمال تهران را شنید از روی کنجکاوی تصمیم گرفت با دوستانش به آن خانه برود اما پس از ورود به خانه به طرز مرموزی از ارتفاع 4 متری سقوط کرد و جان باخت.

    پسر جوان وقتی راز خانه جن‌ها در شمال تهران را شنید از روی کنجکاوی تصمیم گرفت با دوستانش به آن خانه برود اما پس از ورود به خانه به طرز مرموزی از ارتفاع 4 متری سقوط کرد و جان باخت.

    ساعت 3 بامداد سه‌شنبه اول مهر، مأموران کلانتری 122 دربند در تماس با بازپرس کشیک قتل پایتخت از سقوط مرگبار پسر 21ساله‌ای خبر دادند.

    به‌ دنبال اعلام این خبر به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت تحقیقات آغاز شد. در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد پسر جوان به‌نام آرش همراه 5 نفر از دوستانش که همگی در یکی از محله‌های جنوب تهران زندگی می‌کردند از سر کنجکاوی و هیجان راهی خانه‌ای متروکه در منطقه دربند شده‌اند که گفته می‌شد آن خانه جن دارد.

    اما بعد از ورود به خانه با شنیدن سر و صداهایی موهوم و ترسناک ناگهان دچار وحشت شدند و پا به فرار گذاشتند اما در این میان آرش هنگام فرار تعادلش را از دست داد و از بالای دیواری به ارتفاع 4 متر به پایین پرتاب شد.

    اگرچه ارتفاع زیاد نبوده اما پسر جوان هنگام برخورد با زمین سرش به آهنی که کنار دیوار افتاده بود خورده و تسلیم مرگ شده است.

    بدین ترتیب جسد به دستور بازپرس ساسان غلامی به پزشکی قانونی منتقل شد و 5 پسر جوان نیز بازداشت شدند تا راز سقوط مرگبار پسر جوان برملا شود. تحقیقات در رابطه با ادعای 5 دوست وی نیز ادامه دارد.

    گفت‌و‌گو

    یکی از دوستان آرش که در این ماجرا بازداشت شده در گفت‌و‌گو با خبرنگار «ایران» به سؤالات وی پاسخ داد.

    با آرش چطور آشنا شدی؟

    ما 6 دوست هستیم که در واقع یک گروه تشکیل داده‌ایم و همه جا باهم می‌رویم. آخر هفته‌ها باهم قرار می‌گذاریم و دور

    هم جمع می‌شویم و برای تفریح به پارک و کوه می‌رویم. هر 6 نفر بچه محل هستیم و بین 15 تا 21 سال سن داریم.

    ماجرای خانه جن‌ها چه بود؟

    چند وقت قبل آرش به سراغم آمد و گفت شنیده‌ام خانه‌ای در شمال تهران است که داخل آن اجنه زندگی می‌کنند. یک روز که برای کوهنوردی به دربند رفته بودیم، تصمیم گرفتیم پرس و‌جویی در این باره کنیم. آن روز به سراغ محلی‌ها و قدیمی‌های دربند رفتیم و در مورد خانه متروکه سؤال کردیم. آنها تأیید کردند که در آن حوالی خانه‌ای است که داخل یکی از اتاق‌هایش یک حوضچه قرار دارد و روی دیوارهایش با لکه‌های خون جملاتی نوشته که اینجا طلسم شده است.

    گفتند حتی می‌توانیم اجنه را داخل این خانه مرموز ببینیم. این خانه برای ما که عاشق هیجان بودیم خیلی جالب بود. ما هر وقت که دور هم جمع می‌شدیم فیلم‌های ترسناک می‌دیدیم و لذت می‌بردیم. وسوسه شدیم که به آن خانه برویم.

    شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟

    آن شب قرار بود به پارک نهج البلاغه برویم اما تصمیم مان ناگهان عوض شد و سوار بر خودرو 6 نفری به خانه متروکه رفتیم. انگار آرش قبلاً آنجا رفته بود چون هم موقعیت جغرافیایی آنجا را می‌دانست و هم با خانه آشنایی داشت.

    وارد که شدیم یک کندوی زنبور عسل دیدیم. به محض ورود زنبورها به ما حمله کردند و حتی چند نفر از ما را نیش زدند.

    بعد همراه آرش به سمت همان اتاق مورد نظر رفتیم. من و آرش و یکی از دوستانم با هم وارد شدیم و سه نفر دیگر هم باهم بودند.

    به محض اینکه پایمان را به اتاق گذاشتیم صداهایی شنیدیم. صدایی مثل نیش مار، صدای قدم‌های چند مرد، قهقهه، … صداهای مختلفی که نمی‌دانم آن زمان به خاطر توهم به ما دست داده بود یا واقعاً می‌شنیدیم هر چه بود صداها باعث ترس شد و ما فرار کردیم. هر کدام از ما یک طرف دویدیم تا راهی برای فرار پیدا کنیم. ناگهان آرش تعادلش را از دست داد و افتاد و سرش به آهن خورد و در دم جان باخت.

     

  • مرگ اسرارآمیز پسری در کمپ ترک اعتیاد

    مرگ اسرارآمیز پسری در کمپ ترک اعتیاد

     

    5f63198ee811b_2020-09-17_12-38با مرگ جوان معتاد یک هفته پس از انتقال به کمپ ترک اعتیاد تحقیقات برای مشخص شدن راز مرگ او آغاز شده است.

    ساعت 9صبح پنجشنبه گذشته، گزارش مرگ مشکوک پسری 28ساله به قاضی مصطفی واحدی، کشیک جنایی تهران اعلام شد.

    متوفی از یک کمپ ترک اعتیاد به بیمارستانی در تهران منتقل شده و تحت درمان قرار گرفته بود، اما به‌دلیل وخامت حالش، جانش را از دست داده بود.

    به‌دنبال این حادثه پدر این جوان از مسئولان و کارکنان کمپ ترک اعتیاد شکایت کرد و خواستار رسیدگی به پرونده مرگ پسرش شد.

    او در تحقیقات گفت: پسر 28ساله‌ام مدتی می‌شد که معتاد به تریاک شده بود.

    دیدن وضعیت او ناراحتم می‌کرد، به همین دلیل عزم خود را جزم کردم تا هر طور شده وی را به کمپ ببرم.

    به جست و جو پرداختم تا اینکه یک کمپ ترک اعتیاد مجاز در جنوب تهران یافتم و پسرم را به آنجا بردم تا بستری شود و مواد را ترک کند.

    اما هنوز یک هفته هم از بستری شدن پسرم در کمپ نگذشته بود که خبر دادند پسرم حالش بد شده و به بیمارستان منتقل‌اش کرده‌اند.

    او اما زیاد دوام نیاورد و فوت شد و این در حالی است که پسرم هیچ مشکل و بیماری‌ای نداشت. زمانی که او را به کمپ بردم حالش خیلی خوب بود و من او را به کمپی برده بودم که در آنجا پزشک همیشه حضور داشت، با این حال نمی‌دانم چه بلایی سرش آمده است.
    با شکایت پسر متوفی، مأموران به سراغ مسئول کمپ ترک اعتیاد رفتند و او در تحقیقات گفت: وقتی پسرجوان به کمپ منتقل شد و تحت معاینه پزشک قرار گرفت، دوره 3ماهه ترک را برایش درنظر گرفتیم. درست مثل دیگر معتادانی که به کمپ می‌آیند و در دوره‌های مختلف تحت درمان قرار می‌گیرند و مواد را ترک می‌کنند.

    پسرجوان حالش خوب بود و مشکلی نداشت اما با کارکنان کمپ همکاری نمی‌کرد. 3-2 روز بعد حالش بد شد و ما تصور کردیم، به‌خاطر این است که مواد به بدنش نرسیده است.

    حتی دکتر هم او را معاینه کرد و گفت: دلیل حال بد او مصرف نکردن مواد‌مخدر است و باید دوره‌اش طی بشود، اما به مرور حالش وخیم‌تر شد که بعد از آن دکتر کمپ گفت: باید فورا به بیمارستان منتقل شود و تحت درمان قرار بگیرد.

    ما هم او را به بیمارستان بردیم، اما در آنجا جانش را از دست داد و همه ما از این اتفاق متاثر شدیم.
    پس از تحقیق از مسئول کمپ و با شکایت پدر متوفی، بازپرس جنایی دستور داد جسد جوان معتاد به پزشکی قانونی انتقال یابد تا علت مرگ وی مشخص شود.

    از سوی دیگر وی دستور بازبینی تصاویر دوربین مداربسته کمپ و تحقیق از کارکنان آنجا را صادرکرد تا اسرار مرگ جوان معتاد فاش شود.