برچسب: مهرداد خدیر

  • جنگ و صلحِ روحانی؛ خُرده گیری‌ها و خُرده فرمایش‌ها

    جنگ و صلحِ روحانی؛ خُرده گیری‌ها و خُرده فرمایش‌ها

    نکته این است که برخی از انتقادات و به تعبیرآقای رییس جمهوری «خرده فرمایش»‌ها ارتباطی به «شرایط جنگ» ندارد.

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- رییس جمهوری در واکنش به انتقاداتی که در مقایسه کارنامۀ دورۀ دوم او با وعده های انتخاباتی ابراز می‌شود و در ماه‌های اخیر رو به افزایش بوده گفته است:
    «برخی‌ها خطاب به دولت دوازدهم می‌گویند که چرا عین قول‌هایی را که اول دولت دادید، نمی‌توانید عمل کنید؟ ما در شرایط صلح آن قول‌ها را داده بودیم و بعد وارد شرایط جنگ شدیم و این جنگ را هم ما انتخاب و شروع نکرده و حتی بهانه را هم ما به دست دشمنان ندادیم…
    دشمنان جنگ را علیه ملت ایران شروع کردند تا قامت استوار ملت بزرگ و فرهیخته ایران را بشکنند و این حرف منطقی نیست که برخی‌ها که با دولت خرده فرمایش دارند، بگویند که در سال 95 و در فروردین 96 قولی داده‌اید و در فروردین 98 لحن شما فرق کرده است، چرا که آن در شرایط صلح بود و امروز در شرایط جنگ قرار داریم و در همه دنیا شرایط جنگ یک شرایط ویژه است.»
    دربارۀ سخنان آقای روحانی در جمع مدیران صنعت پتروشیمی چند نکته را می‌توان یادآور شد:
    1. در نگاه رادیکال این پرسش قابل طرح است که اتفاقا به خاطر«صلح» به شما رأی دادند. کما این که فردای انتخابات سال 1396 یکی از نشریات، پیروزی روحانی را با این تیتر منعکس کرد: «ایرانیان، صلح را برگزیدند».
    به عبارت دیگر اصل داستان برای این بود که جنگ، نشود و حالا آقای روحانی می گوید در شرایط جنگ قرار داریم.
    با این نگاه اصل وعده فراموش یا نقض شده نه وعده های فرعی. البته انگار خود او متوجه این پرسش یا ابهام بوده و به خاطر همین یادآور شده است: « این جنگ را ما انتخاب وشروع نکردیم و حتی به بهانه به دست دشمنان ندادیم» و سخن نادرستی هم نیست.
    2. برخی از انتقادات و به تعبیرآقای رییس جمهوری «خرده فرمایش» ها اما ارتباطی به «شرایط جنگ» ندارد. مثلا اگر گفته بود یارانه ها را دوبرابر می‌کنم با کاهش 100 تا 200 میلیارد دلاردرآمد کشور، معلوم است که عملی نیست. در این حالت شرایط صلح یعنی صادرات دو ونیم میلیون بشکه نفت در روز و شرایط جنگ یعنی زیر نیم میلیون بشکه و مشخص است با نیم میلیون بشکه حقوق کارمندان هم به سختی تأمین می شود چه رسد به افزایش یارانه.
    برخی وعده های سیاسی و حقوقی اما ربطی به پول و درآمد ندارد و اراده و تصمیم یا باور می‌خواهد و اتفاقا «خرده فرمایش»‌ها در این زمینه است. رنجش ها و نارضایتی ها دست کم در میان نخبگان اتفاقا در این حوزه است.
    3. آقای روحانی اما جنگ واقعی و نظامی را هم در دهه 60 تجربه کرده است. آیا در آن دهه رقابت سیاسی فرونشست؟ مگر جز این است که انتخابات مجلس سوم زیر بمباران ها برگزار شد؟ در همان سال 60 که کشور درگیر جنگ و ترور بود اکثریت نمیندگان مجلس اول به گزینه پیشنهادی برای نخست وزیری (دکتر ولایتی) رأی اعتماد ندادند و پس از آن مهندس موسوی معرفی و انتخاب شد.
    این در حالی بود که تصور می شد با خروج لیبرال ها از صحنه و پایان دوگانۀ «ملی ها – خط امامی ها» عرصه رسمی سیاست یک دست می شود اما بار دیگر تقسیم بر دو شد و چپ و راست ظهور کردند.
    مشکل یا ویژگی آقای روحانی این است که در میانۀ این دو ایستاده و مادام که هاشمی رفسنجانی بود رفت و آمد بین دو اردوگاه سیاست ورزی از جنس هاشمی تفسیر می شد و پس از او نه جای هاشمی را پر کرده و نه سیاست ورزی او مثل قبل تفسیر می شود و به خاطر همین بر او خرده می گیرند و خرده گیری همان خرده فرمایش نیست.
    4. فردای امضای برجام آقای روحانی به صراحت گفت: این گام اول است و ما می خواهیم به بام تعامل با جهان برسیم. می خواست برجام 2و 3 را اجرا کند و نشد.
    در داخل میدان مانور او محدود شد و در خارج بعدتر هم با خروج ترامپ کل داستان تغییر کرد.
    اگر این موارد را به صراحت توضیح دهد پذیرفتنی تر است تا این که منتقدان را به شرایط جنگ (اقتصادی) ارجاع دهد. ضمن این که می تواند تلاش های خود برای خروج از این وضعیت را توضیح دهد.
    بخش مهمی از برگ های روحانی سوخته و در این تردیدی نیست. همچنان اما برگی اگر در اختیار او باشد تلاش برای گشودن روزنه هاست. چون مهم‌ترین انتظار رأی دهندگان همین بوده است.
    از این رو بهتر آن است که به جای تشبیه به شرایط جنگ، واقعیت های کاهش فاحش درآمدهای نفتی را توضیح دهد یا بگوید سیاست، علم اولویت هاست و به خاطر تشدید تحریم ها اولویت ها تغییر کرده است. یا حداقل بگوید تا ترامپ هست باید تحمل کرد و اگر ماندنی شد تصمیمات متناسب با ادامه کار او اتخاذ می کنیم.
    کوتاه این که ادبیات جنگی نه به روحانی و نه به وزیران و مدیران او نمی آید. بهتر است تا فرصت باقی مانده برای تصویب اف. ای . تی . اف و گشودن روزنه هایی کاری کند چرا که زمان به سود او در گذر نیست.
  • روح احمدی‌نژاد در کپیِ ناشیانۀ «آژانس شیشه‌ای»!

    تمام حرف فیلم «دیدن این فیلم جرم است» این است که کشور، دیگر انقلابی نیست و همه عافیت طلب شده اند. اما زور قهرمان فیلم فقط به گروگان دو تابعیتی می‌رسد نه حامیان او…

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- این جملۀ کارل مارکس را بارها خوانده یا شنیده‌ایم که «تاریخ، دوبار تکرار می شود. بار اول به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی».
    برخی البته گوینده را نه مارکس که دیگری دانسته‌اند ولی باز سخنی قابل تأمل است.
    می‌خواهم دربارۀ فیلم «دیدن این فیلم جرم است» به کارگردانی «رضا زهتابچیان» بنویسم. یک «کپی نابرابر با اصل» از فیلم مشهور و بارها دیده و تحسین شده «آژانس شیشه‌ای».
    توضیح یا توجیه کارگردان یا تهیه‌کننده این است که اولا دربارۀ فیلم «آژانس شیشه ای» هم می‌گفتند از فیلم دیگری (بعد از ظهر سگی) کپی‌برداری شده است ثانیا مضامین محدود است و ممکن است در آینده هم بگویند از روی این فیلم کپی برداری کرده‌اند.
    گروگان گیری با ادعای کار ارزشی و نقض قوانین کشور بر اساس برداشت شخصی اما یادآور فیلم «آژانس شیشه‌ای» است و حتی فیلم «لاتاری» هم در بخش هایی «تقلیدی» ارزیابی شد چه رسد به فیلم «دیدن این فیلم….».

    کارگردان اصرار دارد فیلمی را که با بودجه حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ساخته شده یک فیلم «اعتراضی» معرفی کند اما به قول دکتر شریعتی «برای این که بدانی هر که چگونه فکر می کند ببین از کجا می خورد».
    اگر اجازه می دادند «آشغال های دوست داشتنی» محسن امیر یوسفی پخش شود و همین حوزه هنری مانع اکران برخی فیلم ها در سینماهای خود نمی شد و برای دیگران هم این امکان فراهم بود که فیلم های سیاسی و اعتراضی بسازند آنگاه می توانستیم باور کنیم این فیلم واقعا سیاسی و اعتراضی است اما دست کم به نویسندۀ این سطور این احساس دست داد که انگار می‌خواهند «اعتراض» را هم مصادره کنند.
    در «آژانس شیشه‌ای» رفتار حاج کاظم را با توجه به سابقه و توقعاتش می توان توجیه کرد و باور او به صرف سلاح نیست. در اینجا اما «امیر» که مثلا قهرمان داستان است به صرف این که سلاح در دست دارد می خواهد قانون مورد نظر خودش را اعمال کند و بدون سلاح هیچ است! سن و سالی هم ندارد که بگوییم سی تا چهل سال قبل فرمانده جنگ بوده و ناچار پای عموی او را به میان می‌کشند.
    کارگردان می داند تماشاگر به خاطر بازداشت فردی به صرف مستی هم‌ذات‌پنداری نمی‌کند بنابراین آزار و اذیت یک زن باردار را دست‌مایه می‌کند و بعد در می‌یابیم که مرد مست دو‌تابعیتی هم هست.
    با این حال مشخص نمی‌شود که اگر پای همسر خودش هم در میان نبود همین کارها را برای شهروندان دیگر هم انجام می داد یا نه؟
    تمام ذوق کارگردان و تهیه کننده در این است که در صحنه‌هایی که غیرت ایرانی به نمایش گذاشته می‌شود تماشاگران در سالن کف می‌زنند. مثلا وقتی می‌گوید در عربستان سعودی به دو نوجوان ایرانی تعرض شد. یا کارگردان اصرار دارد بگوید قالپپاق دزد را می گیرند  و دزدان بزرگ آزادند. اما آن فرد را مگر به اتهام دزدی گرفته ؟ با این حال همین جملات تلگرامی هم دل عده ای را خنک می کند و آقای زهتابچیان هم امیدوار است تماشاگر را با خود همراه سازد. احساساتی هم ابراز می شود اما به تعبیر عارف قزوینی «احساسات جماعت به پُفی برانگیخته و به تُفی خاموش می‌شود!»
    فیلم می‌خواهد دیگران را بی غیرت معرفی کند و انگار همه بی غیرت شده‌اند و فقط قهرمان فیلم که کاریکاتور حاج کاظم آژانس شیشه‌ای است غیرت دارد.
    در تمام طول فیلم این پرسش در ذهن انسان چرخ می‌زند که اگر سیستم این قدر فاسد شده که نمی‌توانی به خاطر تعرض یا آزار زن خودت و از دست رفتن جنین فرزندت، به جایی شکایت کنی و انگار کاپیتولاسیون بازگشته و چون طرف، دو تابعیتی است سفارت بریتانیا پی‌گیر ماجراست چرا این جوان زندگی خود را در خدمت همین سیستم قرار داده است و از چی دفاع می کند؟ سلاح در دفاع برداشته یا شورش؟
    این تضاد و تناقض را فیلم به هیچ رو نمی‌تواند پاسخ دهد جز این که بگوید همه در فساد دست و پا می‌زنند الا یک نهاد خاص.
    مقامات امنیتی در رده های مختلف، فرزند یک روحانی مورد احترام و نیروهای انتظامی و دیگران همه بسیج شده‌اند تا متهم را از دست انقلابیون برهانند!
    با این وصف می‌توان پرسید چرا منتها آرزوی امیر این است که یک سیلی بزنند و عموجان در نهایت دست او را می شکند یا بلایی دیگر سر او می آورد؟
    تمام مشکل امیر و دوستان با آدم بَدۀ فیلم است اما اگر او را درپایگاه قطعه قطعه کنند آیا آن عدالت که آرزو می کنند حاکم می شود؟!
    این فیلم البته از یک نظر موفق است و آن همانا دمیدن روح محمود احمدی‌نژاد و «تفکر بهاری» است و یادآور آتش زدن حکم دادگاه درباره اسفندیار رحیم مشایی در مقابل سفارت انگلستان در تهران.
    آژانس شیشه ای را با بازی درخشان پرویز پرستویی به یاد می‌آوریم و می‌شناسیم و در واقع در ذهن ما ثبت شده اما فیلم «دیدن این فیلم …» بازی‌های خوبی هم ندارد. تا جایی که شاید محمود پاک‌نیت بدترین بازی عمر خود را در آن به نمایش گذاشته باشد و حسین پاکدل هم انگار بازی نمی کند و وسط فیلم ظاهر شده است. صحنه نیروهای امنیتی و ویژه و تجهیز آنان به مدرن ترین وسایل البته قابل توجه است و خوف‌انگیز.
    با این همه تمام حرف فیلم این است که کشور، دیگر انقلابی نیست و همه عافیت‌طلب شده اند. اصلا بی غیرت شده اند و به خاطر همین نهادهای انقلابی و امنیتی روی هم سلاح می‌کشند.
    اگر چنین است امیر خان چرا سراغ اصل‌کاری‌ها نمی‌رود؟ چرا تمامِ گیِرِ او به گروگان بی دفاع است نه حامیان و سفارش کنندگان؟ او که بلد است اسلحه بکشد، او که دوست دارد سیلی بزند. خوب اگر خیلی دلاور است به حامیان آن متهم بزند! این که تمام غیظ خود را متوجه فردی کند که در گروگان اوست چه شجاعت ویژه ای می‌طلبد؟
    حرف دل او اما شاید از زبان دیگری بیان شود که وقتی می پرسند «در زمین کی هستی»، جواب می‌دهد «زمین، مال آنهاست. ما سیم‌خاردار دور زمین هستیم».
    براین اساس می‌توان پرسید مگر قهرمان داستان نمی‌بیند همه بی غیرت شده‌اند و در سطوح مختلف برای آزادی متهم سفارش می‌کنند؟ چرا همه زور و خشم خود را متوجه آدمی بی سلاح می کند و عرضه و زورش را به صاحبان قدرت که بعضا با چهره های مخوف تصویر شده اند نشان نمی‌دهد؟
    بگذارید تکرار کنم. با لحن اعتراضی فیلم مشکل ندارم. با مصادره فیلم های اعتراضی مشکل دارم و این که به دیگران اجازه ندهیم و خودمان ادای معترضان را درآوریم.
    اگر همه این مجال را داشته باشند آقای زهتابچیان را بیشتر می توان باور کرد و آن پرسش را تکرار می کنم که چرا امیر به این نتیجه نمی رسد که به جای آزار گروگان سراغ حامیان برود و اصرار دارد هم در خدمت باشد و هم شورش کند؟
    مهم ترین تفاوت حاج کاظم آژانس شیشه ای با امیر این فیلم این است که هویت حاج کاظم به سلاح او نبود. بدون سلاح هم مقبول بود اما این فرمانده بدون سلاح عملا قادر به ایفای نقشی نیست. شاید به خاطر همین سلاح را زمین نمی گذارد و حفظ امنیت را به انواع و اقسام نهادهای دیگر نمی سپارد.
    با این همه فیلم در یک موضوع موفق است و آن هم تصویر انواع نهادها و دستگاه ها که به موازات هم فعالیت می کنند و وارد یک ماجرا می شوند.