برچسب: مهرداد خدیر

  • جان کلام از زبان معاون هنری: خیابان از آنِ همه است

    جان کلام از زبان معاون هنری: خیابان از آنِ همه است

    در قضیه اخیر همایون شجریان دیدیم که شهردار تهران گفت ورزشگاه آزادی مناسب‌تر است از میدان آزادی. دلیل آن هم این است که فضای رسمی را می‌توانند یا می‌خواهند کنترل کنند ولی خیابان را نه. جدای کنترل که می تواند توجیه امنیتی و ترافیکی داشته باشد خیابان را از آن همه نمی‌دانند.

    جان کلام از زبان معاون هنری: خیابان از آنِ همه است

       عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نادره رضایی معاون هنری وزارت فرهنگ، جان کلام و اصل سخن را دربارۀ کنسرت لغو شدۀ همایون شجریان در میدان آزادی گفته است: خیابان و فضای عمومی از آنِ همۀ مردم است.

        بارها نوشته‌ایم اساس دعوای اقتدارگرایان و تمامیت خواهان با جامعۀ مدنی بر سر خیابان به مثابۀ عرصۀ عمومی است. در واقع ما سه فضا داریم: فضای خصوصی یا همان اختصاصی که همان خانه است و چهار دیواری اختیاری. هر چند که منتهای آرزوی اقتدارگرایان و تمامیت خواهان این است که خانه ها را هم کنترل کنند (‌گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد/ جنبیدن آن پشّه عیان در نظرماست) و عطاءالله مهاجرانی در رُمان “بهشت خاکستری” جامعه‌ای را ترسیم کرده با خانه‌های شیشه‌ای که هر اتفاقی در خانه در مرئا و منظر دیگران و حاکمان است ولی هنوز این اتفاق در دنیا رخ نداده و به عکس دیوارها از ترس عسس و دزد بالاتر رفته است.
       فضای دوم فضای رسمی است و همان ادارات و مکان‌های آموزشی. بر سر این هم اختلاف است و برخی اصرار دارند خودرو هم فضای عمومی است چه رسد به دفتر یک شرکت خصوصی.

      جدال اصلی اما بر سر خیابان است و مخالفان حجاب اجباری می‌گفتند قانون دهه 60 ناظر بر فضای رسمی بود نه فضاهای عمومی کما این که رهبر فقید انقلاب در نطق مشهور خود از وضعیت حجاب در ادارات و سواحل انتقاد کرده بود نه خیابان‌ها. دربارۀ ادارات با این منطق که کارگزار دولت اسلامی‌اند و دربارۀ سواحل هم دلیل آن روشن است.

       در قضیه اخیر همایون شجریان هم دیدیم شهردار تهران گفت ورزشگاه آزادی مناسب‌تر است از میدان آزادی. دلیل آن هم این است که فضای رسمی را می‌توانند یا می‌خواهند کنترل کنند ولی خیابان را نه. جدای کنترل که می‌تواند توجیه امنیتی و ترافیکی داشته باشد خیابان را از آن همه نمی‌دانند.
       تصور تعلق نداشتن خیابان به همگان تنها متعلق به کار‌به‌دستان نیست. هفته پیش که داخل خودرو در انتظار مقابل پارکینگی در خیابان میرداماد ایستاده بودم خانم میان‌سال ساکن خانه مقابل اعتراض کرد و وقتی گفتم: من داخل خودرو هستم و مانع رفت‌و‌آمد خودرو شما نیستم گفت: من اصلا ماشین ندارم ولی شما نباید مقابل پارکینگ ما توقف کنید. توضیح دادم: نباید بر سر رفت و‌آمد شما ایجاد ممانعت و مزاحمت شود وگرنه مکان ممنوع برای توقف تنها با تابلو راهنمایی و رانندگی مشخص می‌شود. گفت: همین پل یعنی تابلو. گفتم اگر خودرو را ترک کنم و نتوانید وارد و خارج شوید حق با شماست و حتی اگر در طول توقف مزاحمت و ممانعت در کار باشد. خوش‌بختانه در این فاصله همراه من آمد و بحث بالاتر نگرفت و به آن خانم میان‌سال هم گفتم: پای‌تان درد می‌کند من تا میدان محسنی (مادر) می‌روم!
      تلقی او هم در واقع این بود که بخشی از خیابان به آنان تعلق دارد. خیابان اما از آن همه است و البته مطلقا نباید ایجاد مزاحمت و ممانعت کرد.
       براندازان خارج‌نشین هوادار جامعۀ دو قطبی‌اند و دوست ندارند تصویر شادی و آرامش و صلح از داخل مخابره شود. درد و دغدغۀ داخلی‌های مخالف اما اتفاقاً تنها بر سر شادی نیست. بر سر مالکیت خیابان است. آنها می‌خواهند بگویند خیابان از آنِ ماست. در حالی که همان‌گونه که خانم نادره رضایی گفته خیابان از آن همه است.
        با این اوصاف حالا می‌توان گفت چه انتخاب خوبی کرد دکتر صالحی وزیر آرام فرهنگ و طی یک سال گذشته به رغم انتقاد اولیه برخی مخالفان نادره رضایی که هر چند انتظارات فراتری از او در جایگاه معاونت هنری داشتند اما نشان داده در حد مقدورات گزینه مناسبی بوده و همین که با مدعیان تصاحب خیابان هم‌آوایی نکرده شایان تحسین است.
  • ماجرای «شرم‌مان می‌آید»/ پزشکیان با این صدا وسیما چه کند؟

    ماجرای «شرم‌مان می‌آید»/ پزشکیان با این صدا وسیما چه کند؟

    باید پرسید پزشکیان با این صدا و سیما نه به خاطر خودش که به سبب چوب‌هایی که لای چرخ دولت می‌خواهد بگذارد چه باید بکند؟ رییس جمهور می‌تواند تحریم‌شان کند و هر جا او بود و دوربین آنها هم بوددستور دهد بیرون بروند.

    ماجرای «شرم‌مان می‌آید»/ پزشکیان با این صدا وسیما چه کند؟

        عصر ایران؛ مهرداد خدیر- خصومت صدا‌ و‌ سیما با رییس جمهور پزشکیان قابل پیش‌بینی بود و در برنامه‌ای با اجرای جعفر خسروی عیان و عریان شده است.

    این که گلستانی نامی به عنوان میهمان یا کارشناس برنامه بگوید “روی‌مان نمی‌شود بگوییم ایشان رییس جمهورمان است” و از ملت‌های عرب‌زبان عذرخواهی کند و و مجری هم بعد از آن تفسیر کند منظورتان این است که “شرم‌مان می‌آید” یک اتفاق ساده نیست به جند دلیل:

      نخست. چون مجری بر خلاف ظاهر آراسته به ادب نیست و این را شخصا در دهۀ 90 که او تازه از مشهد به تهران منتقل شده بود و اجرای برنامه‌هایی را در رادیو اینترنتی ایران‌صدا بر عهده داشتم و در یکی دو گفت‌و‌گو در محوطۀ جام‌جم دریافتم. البته حس خود او این است که آدم بامزه‌ای است.

    دوم. کلمه “شرم” را آن شخص بر زبان نیاورده بود و مجری موصوف تفسیر کرد. “روی‌مان نمی‌شود” به قباحت و وقاحت “شرم‌مان می‌آید” نیست.

    سوم این که آیا در همین صدا وسیما اجازه می دهند چنین تعابیری دربارۀ دیگر کار به‌دستان و من‌جمله رییس همین صدا وسیما به کار برود یا نه؟ اگر آری اشکال ندارد.

       چهارم این که توضیح بعدی هم مشکلی را حل نکرد. مجری بی‌ادب گفت نه به خاطر 16 میلیون رأی که به سبب حمایت رهبری و آرزوی موفقیت برای دولت نباید آن تعبیر به کاربرده می‌شد و اگر تکرار کنند میکرفون‌شان قطع می شود.

    به این مجری باید گفت شما کارمند صدا وسیما هستید و رییس دولت رییس همه کارمندان. به شما یاد نداده‌اند که مرئوس باید به رییس احترام بگذارد؟ نمی‌دانید که صدا وسیما رسانۀ خصوصی نیست و بودجه 24 هزار میلیارد تومانی آن را دولت تأمین می‌کند و نمی‌دانید رییس جمهوری عالی‌ترین مقام رسمی کشور بعد از رهبری است؟ اگر در شبکه‌ای با پول خودتان اجرا کنید حرفی نیست ولی در صدا وسیما نمی‌توانید. البته می توانید ولی اخلاقی و حرفه‌ای نیست.

    حال باید پرسید پزشکیان با این صدا و سیما نه به خاطر خودش که به سبب چوب‌هایی که لای چرخ دولت می‌خواهد بگذارد چه باید بکند؟

    یک. رییس جمهور می‌تواند صدا و سیما را تحریم کند و هر جا دوربین‌شان بود و او حضور داشت بخواهد بیرون بروند و در برنامه های گفت‌وگوی صدا وسیما هم شرکت نکند و دلیل این غیبت را هم اعلام کند.

    دو. می تواند رییس صدا وسیما را به جلسات هیأت دولت راه ندهد. رییس صدا و سیما و رییس کل بانک مرکزی و شهردار تهران عضو کابینه نیستند و عرفا در جلسات شرکت می‌کنند.

    سه. می‌تواند موضوع را در جلسه سران قوا در میان بگذارد. خوش‌بختانه روزنامۀ منسوب به آقای قالیباف موضع مناسبی در قبال اهانت صدا وسیما اتخاذ کرده و با روحیاتی که از رییس قوه قضاییه سراغ داریم هرگز با اهانت به رییس جمهوری موافق نیست.

    چهار. رسانه‌های دولت می‌توانند علیه صدا و سیما موضع بگیرند ولی فضا دوقطبی می‌شود و با توصیه‌های رهبری و دأب خود پزشکیان سازگار نیست. اما تا جایی که فضا را دوقطبی نکند شاید به عنوان راهکار موقت قابل بررسی باشد.

    پنج. رییس جمهور می‌تواند در شوراهایی که سعید جلیلی حضور دارد از او بخواهد حساب خود را از این روند جا کند. چون انتصاب رییس دفتر او به ریاست شبکۀ خبر و حضور برادر او در جایگاه مرد شماره دو سازمان این ذهنیت را ایجاد کرده که این رفتار از دولت سایه آب می‌خورد وگرنه جعفر خسروی در این اندازه ها نیست.

      شش. دست صدا وسیما البته به لحاظ بودجه هم زیر ساطور دولت است ولی چون انحصاری است و خود را در خط مقدم مقابله با تهاجم رسانه‌های خارجی معرفی می‌کنند تحریم بودجه ای شاید امکان‌پذیر نباشد.

    جان کلام این که: مسعود پزشکیان به عنوان رییس جمهوری ایران نمی‌تواند و نباید با این روند کنار آید. نه به خاطر شخص خودش که به سبب آن که قرار است صدای بی‌صدایان باشد و نباید تسلیم صدای اقلیت شود. صدا و سیمای ایران خواست و آرزوی 60 میلیون ایرانی از 85 میلیون نفر را نمایندگی نمی‌کند که اگر می‌کرد مردم به توصیه‌های آن عمل می‌کردند و اوقات فراغت خود را با سریال‌های کسالت‌بار آن -که شباهتی به زندگی واقعی مردم ایران ندارد پر می کردند- و اگر نمایندگی می کرد شبیه 80 درصد مردم بود نه 20 درصد ایرانیان.

    اگر واقعا رسانه ملی است باید مطابق خواست 80 درصد مردم ایران ( آنان که رأی ندادند و آنان که پزشکیان را برگزیدند)عمل کند نه 20 درصد که به رقیب او گرایش دارند.  اگر هم ارگان جبهه پایداری است چرا از دولت بودجه می‌گیرد؟

    اگر در راستای آزادی بیان این اتفاق افتاده است چرا تنها امکان انتقاد از رییس جمهوری وجود دارد آن هم وقتی رییس جمهوری از طیف خودشان نیست؟

    شتر سواری دولا دولا نمی‌شود و عجالتا بهترین راهکار بی اعتنایی پزشکیان به دوربین صدا و سیما و پاسخ ندادن به آن تا اصلاح رویه است.

    قاعدتا چنین تصمیمی به سخن‌گوی دولت هم باید تسری یابد.

    راهکار دیگر البته ایجاد شبکۀ دولت است چون در قانون اساسی آمده رادیو و تلویزیون، دولتی است و یک‌جا از صدا وسیما نام برده و جای دیگر از رادیو و تلویزیون. ( تفسیر موسع و در واقع وارونه سازی اصل 44 شامل بانک و بیمه و کشتی شد ولی رسانه صوت و تصویر انحصارری ماند!)

    دست کم می‌تواند لایحۀ آن را به مجلس ارایه کند تا همه بدانند صدا وسیما ارگان دولت نیست.

  • مدیر عشقی دَمِ رفتن وام میلیاردی به خودش داد، بازرگان دم رفتن پول ناهار زنش را برگرداند! / درِ دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟!

    مدیر عشقی دَمِ رفتن وام میلیاردی به خودش داد، بازرگان دم رفتن پول ناهار زنش را برگرداند! / درِ دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟!

     در این گونه مواقع روال این است که ابتدا تکذیب می‌کنند بعد محمل قانونی پیدا می‌کنند و در مرحله سوم رو به شکایت می‌آورند. نامه رسمی سازمان بازرسی عمر تکذیب را کوتاه کرد و البته چه بسا به قانون و مصوبه استناد کنند و در صورت شکایت به دستگاه قضا بتوانند اقدام خود را مستند جلوه دهند. ولی از این رفتار مسوولیت‌ناشناسی و بی‌پرنسیبی می‌بارد. اگر نگوییم بی‌حیایی. چون فرض قانون‌گذار بر این است که مدیرانی بر منصب نشسته‌اند که برای خود چنین درخواست‌هایی نداشته باشند.

    مدیر عشقی دَمِ رفتن وام میلیاردی به خودش داد، بازرگان دم رفتن پول ناهار زنش را برگرداند! / درِ دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟!

       عصر ایران؛ مهرداد خدیر- خبر دارید که جناب مجید عشقی و 3 مدیر دیگر – احتمالا کمتر عشقی – از مدیران ارشد سازمان بورس خودشان به خودشان وام 10 میلیاردی داده‌اند تا طی 10 سال با بهرۀ 4 درصد آن را بازپرداخت کنند! در کشوری با تورم 50 درصد بهره 4 درصد یعنی هیچ. ضمانت آن هم تنها چک بوده تا خدای ناکرده خاطر شریف نخبگان مدیریت آزرده و ناآسوده نشود. به این بهانه 10 نکته گفتنی است:

    1.‌ زمان تصویب این مصوبه خرداد است یعنی یک یا دو هفته بعد از سقوط هلی‌کوپتر آقای رییسی و در وضعیت انتقال دولت. احتمالا آقای عشقی و رفقا سیاه هم پوشیده و خود را سو‌گ‌وار مرحوم رییس جمهور فقید هم نشان می‌دادند. تابلوی بورس هم قرمز بود و این مدیرانِ “تراز ” و محصول خالص‌سازی از شورای عالی بورس خواستند 10 میلیارد تومان ناقابل وام بگیرند! ماشاءالله به اشتهاشان. (آدم یاد آن ضرب‌المثل درباره قلت شیردهی می‌افتد!)

    2. ‌ورود سازمان بازرسی کل کشور قابل تقدیر است که از وزیر جدید خواستار پی‌گیری شده و آورده‌اند: “اتخاذ چنین تصمیمی در روزهای پایانی دولت قبل واجد ابهامات جدی است و درصورت اطلاع سهام‌داران و فعالان بازار به ویژه سهام‌داران خُرد بر نارضایتی اجتماعی از عملکرد مسوولان بازار اوراق بهادار خواهد افزود”. ورود سازمان بازرسی از این رو هم جای خوش‌وقتی دارد که روزنامه‌نگاری به این بهانه گرفتار نخواهد شد. این امر البته به قید احتمال است چون رسانه‌ها در این مُلک مرغ عزا و عروسی‌اند!

    3. ‌در این گونه مواقع روال این است که ابتدا تکذیب می‌کنند. بعد محمل قانونی پیدا می‌کنند و در مرحله سوم رو به شکایت می‌آورند. نامۀ رسمی سازمان بازرسی عمر تکذیب را کوتاه کرد و البته چه بسا به قانون و مصوبه استناد کنند و در صورت شکایت به دستگاه قضا بتوانند اقدام خود را مستند جلوه دهند. ولی از این رفتار مسوولیت‌ناشناسی و بی‌پرنسیبی می‌بارد. اگر نگوییم بی‌حیایی. چون فرض قانون‌گذار بر این است که مدیرانی بر منصب نشسته‌اند که برای خود چنین درخواست‌هایی نداشته باشند. اما شوربختانه برخی از مدیران مدعی دوران خالص‌ سازی حداقل پرنسیب‌ها را هم رعایت نمی‌کنند. احتمالا الگوی آقای عشقی آقای احمدی‌نژاد بوده که در سال 92 و دَمِ رفتن به دانشگاهی کمک کرد که خودش روی کاغذ تأسیس کرده بود (‌ ایرانیان) و البته ناچار شد پس بدهد.

    4. ‌اگر کارشان قانونی بوده چرا درست در روزهای انتقال دولت این مصوبه را گذراندند؟ چه بسا بتوانند مدارکی برای توجیه قانونی ارایه دهند ولی قطعا اخلاقی نیست. مثل آن مدیر بانک که اصرار داشت حقوق فراتر از عرف خود را به استناد مصوبه جلوه دهد در حالی که فرض قانون‌گذار این است که شخص از این امکانات به سود خود استفاده نمی‌کند و پرنسیب دارد!

    5. ‌همان‌گونه که مدرک جعلی علی کردان وزیر کشور دولت اول احمدی‌نژاد باعث شد خود کلمه کردان به معنی مدرک دروغین ثبت شود و رواج یابد و مثلا بگویند مدرک فلانی کردانی است از این پس اصطلاح وام عشقی و مدیر عشقی هم رایج خواهد شد. یعنی وام مدیران به خودشان!

    واکنش رییس سازمان برنامه دولت قبل هم قابل توجه است که به جای تقبیح صریح این فعل نوشته است: “دریافت هرگونه تسهیلات قرض‌الحسنۀ کلان توسط کارکنان و مدیران نهادهای پولی و مالی مصداق کامل تعارض منافع است و مستلزم ضابطه‌گذاری و نظارت از سوی نهادهای تنظیم‌گر مستقل است. بهتر است جبران خدمات کارکنان نهادهای مالی به صورت شفاف و نقدی انجام شود.” (یک سؤال هم شکل می گیرد یعنی هنوز ضابطه‌گذاری نشده برای نظارت نهادهای تنظیم‌ گر مستقل؟! پس دقیقا این همه دستگاه چه کار می کنند؟!)

    خدمت برادر داوود منظور که می‌خواستند رییس جمهور هم بشوند و انصراف دادند باید یادآور شد: بله! مصداق تعارض منافع است و ضابطه‌گذاری و نظارت از جانب نهادهای تنظیم‌گر مستقل هم باید انجام شود ولی قرار بود در نظام ایدیولوژیک مدعیان خود را در محضر خدا احساس کنند و آن نظارت عالیه را بر خود جاری بدانند. به تعبیر مرحوم امام: عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت نکنید. شاید در واکنش بگویند این که خودمان به خودمان وام دهیم معصیت نیست. بله معصیت به معنی شرعی کلمه نیست اما ضرب‌المثلی هم داریم که “درِ دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟!”

    6.‌ حق با آن روزنامه است. دولت سه ساله “اسب زین‌شده” بود. منتها با این مصداق روشن اسبی برای خودشان و رفقاشان در دورهمی خالص‌سازی. البته همه‌شان قطعا مثل جناب رییس بورس و وزیر پیشین جهاد کشاورزی نبودند ولی انگار خالص‌سازی شد تا عده‌ای بتازند. این مصوبه یعنی جمع دریافت کننده تسهیلات در بورس تازَنده بودند و سهام‌داران بازنده!

    7. ‌مرحوم مهندس بازرگان دَمِ رفتن از نخست وزیری در آبان 1358 چکی شخصی صادر کرد که مبلغ دقیق آن در خاطرات هاشم صباغیان ذکر شده و در اسناد مالی نخست‌وزیری هم موجود است . به موجب آن او پول ناهارهای میهمانان خود را که برای کاری غیر امور مملکت – بر اساس احتیاط او – در دفتر نخست‌وزیری نزد او میهمان بودند بازگرداند همچنین کل پول ناهارهای همسرش در نخست‌وزیری را (‌که به اقتضای فضای بعد از ترورها در سال 58 ‌به نخست‌وزیری آمده بود) مسترد کرد. منتها بازرگان مطلوب نبود چون کراوات می‌‌بست و لیبرال بود ولی اینها چون کراوات نمی‌زنند و ظاهر ارزشی دارند خیلی مطلوب‌اند! تخصص خروجی های دانشگاه امام صادق را در دوران سه ساله خالص سازی دیده بودیم و دل مان خوش بود به آنچه تعهد می‌نامند. این رفتارها به این وجهه هم اسیب رسانده و جا دارد توضیح دهند که این هم مصداق “اقتصاد اسلامی”‌یی است که مدعی رواج آن بودند و آن تمدنی که می‌خواهند بنا کنند این گونه برمی‌کشد؟!

    8.‌حیف نام عشقی بر این آدم‌ها. چون تا قبل از این رفتار سخیف کلمۀ عشقی امثال میرزاده عشقی را به یادمان می‌آورد و حالا باید به یاد مدیر عشقی بیفتیم و وام های کلان خودشان به خودشان.

    9. ‌اکنون بهتر روشن می‌شود چرا برخی از تغییرات پزشکیان ناراضی‌اند و به اسم زاویه‌دار و غیر انقلابی دوست ندارند آدم‌های دیگری سر کار بیایند. ظاهرا به بعضی‌ها خیلی خوش می‌گذشته است! رییس جمهور همین هفته پیش ابراز تعجب کرد که شرکت زیان‌ده چگونه به مدیران خود فوق‌العاده پاداش می‌دهد. قضیه وام عشقی احتمالا بر تعجب او خواهد افزود. از رییس جمهور اما بیش از تعجب انتظار می‌رود.

    10. جا دارد آقای کاظم صدیقی در اولین نماز جمعه به این موضوع بپردازند و استفاده شخصی را نکوهش و همه را به تقوا سفارش کنند.

    مدیر عشقی دم رفتن وام میلیاردی به خودش داد، بازرگان دم رفتن پول ناهار زنش را!

  • با کمونیست‌‌ها مسابقه گذاشتیم؛ با طالبان کورس نگذاریم!

    با کمونیست‌‌ها مسابقه گذاشتیم؛ با طالبان کورس نگذاریم!

    اگر مسابقه ناخواسته اما در عمل با کمونیست ها در رفتارهای انقلابی و شبه انقلابی در صدر انقلاب خطا بود به طریق اولی کورس با طالبان برای محدود کردن آزادی‌های اجتماعی هم خطاست.

    با کمونیست‌‌ها مسابقه گذاشتیم؛ با طالبان کورس نگذاریم!

       عصر ایران؛ مهرداد خدیر- طالبان به تنظیمات اولیه بازگشته و با سوء استفاده از بی‌توجهی جامعه جهانی رفتارهای قبلی با زنان را از سر گرفته و در تازه‌ترین دستورالعمل اعلام کرده روسری زنان کافی نیست و باید روبنده بگذارند.

    هر روز محدودیت جدیدی وضع می‌کنند و جامعه فقیر و مظلوم افغانستان هم چاره‌ای جز انقیاد و اطاعت ندارد. دو سال قبل که طالبان در پی 20 سال دوری از قدرت و غارنشینی به قدرت بازگشت برخی تصور کردند در رفتار خود تغییراتی ایجاد خواهد کرد و به اقتضائات تازه تن خواهد داد.

    از سوی دیگر چون نواصول‌گرایان هم در ایران دولت را در اختیار گرفته بودند این خوش‌بینی هم وجود داشت که اگر طالبان تجدید‌نظر کند آن گاه بتوان گفت حتی آنها هم تعییر کرده‌اند و اگرهم تجدید نظر نکردند داخلی‌ها را بر حذر داشت که وقتی طالبان چنین می‌کند زیبندۀ انقلابی شیعی با قرائت دموکراتیک نیست که متهم به شباهت با آنها شود. این خوش‌بینی اما گویا خطا بوده چون به نظر می‌رسد برخی برآن‌اند با طالبان کورس بگذارند و خصوصا در مقابل زنان سخت‌گیرتر از آنها باشند.

    واقعیت تاریخی این است که بخش قابل توجهی از اتفاقات منفی صدر انقلاب 57 اعم از مصادره‌ها و اعدام‌ها و اشغال‌ها هم ناشی از کورس گذاشتن و مسابقه با مارکسیست‌ها و چپ‌ها بوده است. کما این‌که شاید چون چریک‌های فدایی خلق دو بار سفارت آمریکا و کنسول‌گری آن در تبریز را اشغال کردند نیروهای مسلمان که نمی‌خواستند از آنها عقب بمانند به صرافت اشغال سفارت آمریکا در تهران افتادند و در نام خود عنوان «مسلمان» را هم آوردند که در آن زمان نقطه مقابل کمونیست بود نه یهودی یا مسیحی.

    یا عجله در اعدام‌ها به خاطر فشار کمونیست‌ها بود و اتفاقا فداییان و مجاهدین شتاب بیشتری در اعدام ژنرال‌های پهلوی داشتند تا نیروهای مسلمان. دولت موقت هم چون متهم به راست‌روی و گرایش به سرمایه‌داری بود پیش‌گام ملی‌کردن بانک‌ها شد تا این انگ را بزداید. هر چند صاحبان بانک‌های خصوصی از کشور گریخته یا بدهکار بودند و دولت و شورای انقلاب چاره‌ای جز تعیین تکلیف برای حفظ حقوق سپرده‌گذاران نداشتند اما به هر رو از بیم طعنه کمونیست‌ها هم بود.

    حاصل مسابقه با کمونیست‌ها برای آن که ثابت کنیم ضدآمریکایی‌تر و ضد سرمایه داری‌تریم این وضع مشعشع شده که خواب از چشم رییس جمهور اصول‌گرا ربوده و بی آن‌که موتور چاپ پول را خاموش کنند توقع دارند تورم مهار شود.

    اگر کورس با کمونیست‌ها در رفتارهای انقلابی و شبه انقلابی خطا بود به طریق اولی کورس با طالبان برای محدود کردن آزادی‌های اجتماعی و تحدید یا تهدید زنان هم خطاست. چرا که  طالب‌ها در واقع به دنبال برتر نشاندن پشتون‌ها و تبدیل افغانستان به پشتونستان‌اند و از اسلام به مثابه پوششی برای این ایده و سرکوب و طرد تاجیک‌ها و ازبک‌ها و هزاره‌ها استفاده می‌کند. هر چند طالبان در بین پشتون‌ها که نصف جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند نفوذ و پایگاه دارند و حرف آنها در نصف جامعه افغانستان خریدار دارد.

    دل خوش کرده بودیم رفتار طالبان سبب شود از هر حرکت مشابه در ایران پرهیز شود ولی گویا تاریخ به شکل دیگری قرار است تکرار شود. اگر در سال 58 با کمونیست‌ها کورس گذاشتند تا به آنها بگویند ما از شما ضد سرمایه‌دارتریم و در عمل صنایع را نابود کردند و هر جا دولتی شد جز بدهی و گرفتاری به بار نیاورد حتی ورزش و داریم تماشا می‌کنیم چه بر سر باشگاه‌های مصادره‌ای آمده حالا هم انگار برخی به جای فاصله‌گذاری می‌خواهند بگویند از طالبان اسلام‌گرا‌تریم ولو فضای ضد زن واکنش های منفی در جامعه برانگیزد در حالی‌که  کافی است به جای اکتفا به بمباران تبلیغاتی تلویزیون سری به جامعه بزنند تا ببینند چه خبر است. ایرانیانی که کمونیست نبودند و نشدند به طریق اولی نسبتی با اندیشه‌های طالبانی هم ندارند. یادمان باشد اسلام طالقانی مردم را به خیابان‌ها کشاند نه اسلام طالبانی.

  • پیاده‌روی اربعین؛ هم زیارت هم رضایت اما اگر صدا‌و‌سیما افراط نکند!

    پیاده‌روی اربعین؛ هم زیارت هم رضایت اما اگر صدا‌و‌سیما افراط نکند!

    این که 5 میلیون ایرانی اعم از زن و مرد و دختر و پسر به کشوری دیگر بروند تا گردش‌گری خاص مذهبی یا زیارت انجام دهند و از مجموع برنامه احساس رضایت داشته باشند اتفاق کوچکی نیست منتها مشروط به آن که آیینی مردمی و در خدمت رضایت و احساس مثبت و صلح را به پروژۀ حکومتی بدل نسازند.

    پیاده‌روی اربعین؛ هم زیارت هم رضایت اما اگر صدا‌و‌سیما افراط نکند!

     آیینی چنین هر چه مردمی‌تر بهتر و هر چه رسمی‌تر و حکومتی‌تر از روح تاریخی آن دورتر. این همان نکته‌ای است که صدا و سیما ظاهرا درنیافته و تصور می‌کند هر چه بیشتر به آن جنبۀ خبری بدهد و صد‌بار با پیرمرد محترم رییس ستاد و 50 بار با فرمانده کل نیروی انتظامی مصاحبه و تمام انتقادات دربارۀ آشفتگی‌ها و بی‌ نظمی‌های منطقه‌ای یا موردی را هم از بن انکار کند کار تبلیغی بهتری انجام داده است

        عصر ایران؛ مهرداد خدیر- تبلیغات وسیع صدا و‌سیما دربارۀ پیاده‌روی اربعین، موجب شده در آن طرف و در رسانه‌های فارسی‌زبان برانداز متقابلا کل پروژه را حکومتی و حتی در رقابت با حج در مکه توصیف کنند.

    برای نویسندۀ این سطور هم مشخص نیست این حجم از تبلیغات صدا‌و‌سیما و بسیج تمامی امکانات و تبلیغات و پوشش خبری گسترده و تلاش برای انکار هر کاستی در آن که امسال واقعا بیشتر بوده -که بخشی با توجه به آمار 5 تا 6میلیون ایرانی که از مرز عبور می‌کنند غیر طبیعی هم نیست- و سعی در عادی سازی و تکذیب مشکلات در گفت‌و‌گوهای تکراری با رییس ستاد اربعین یا فرمانده نیروی انتظامی چه ضرورتی دارد و چقدر جذب کننده است و چه اندازه بار منفی دارد.

    با این همه واقعیت حضور طیف‌های مختلف هم‌وطنان در پیاده‌روی اربعین قابل انکار نیست و انتساب همۀ مردم به نهادهای حکومتی اتقاقا ناقض تبلیغات خود شبکه‌های فارسی‌زبانی است که معمولا در جاهای دیگر بر روی‌گردانی مردم تأکید داشته‌اند.

    جدای این موارد ذکر برخی نکات دیگر خالی از لطف نیست:

    اول: این تصور که پیاده‌روی اربعین پیشینه‌ای نداشته و ابداع جدید و برساختۀ دهۀ 90 در جمهوری اسلامی است درست نیست. چرا که بعضی از منابع تاریخی شروع این گونه پیاده‌روی‌های دسته جمعی را به دوران شاه عباس صفوی ارجاع می‌دهند.

    درست است که صفویه در رقابت با عثمانی بود و در آن زمان کشور عراق تشکیل نشده بود و عتبات زیر نظر عثمانی بود اما عثمانی‌ها نظر منفی نداشتند و نباید با موضع عربستان در قبال قبور ائمه در قبرستان بقیع یک‌سان انگاشته شود چندان که نمایندۀ عثمانی با اقدام آنان در تخریب 100 سال قبل مخالف بود. به هر رو پادشاه صفویه از یک طرف به مشهد توجه نشان داد که بالاترین نمود آن نامیدن خود با عنوان «کلب آستان رضا» و حرکت پیاده از اصفهان تا مشهد بود و از جانب دیگر ارتباط با درون بخش‌های شیعی در امپراتوری عثمانی.

    در تارنمای ستاد اربعین آمده است: «‌زیارت کربلا با پای پیاده در زمان «شیخ انصاری»– حدود دو قرن پیش- رسم بوده،‌ اما در برهه‌ای از زمان به فراموشی سپرده می‌شود و در نهایت «شیخ میرزا حسین نوری» درحوالی سال ۱۲۸۰ شمسی دوباره آن را احیا کرد.

    به گفتۀ یک مورخ تاریخ اسلام تا ۵۰ سال پیش پیاده‌روی‌ اربعین اختصاص به طلاب ایرانی مقیم نجف داشت و بین مردم مرسوم نبوده و آیت‌الله سید محمود شاهرودی از مراجع تقلید شیعه در نجف آن را در سال ۱۳۵۳ خورشیدی احیا می‌کند منتها پس از انقلاب ایران و به ویژه با شروع جنگ در سال 1359 دوباره محدود می‌شود.

    دوم: پس از سقوط صدام حسین دو روحانی ارشد عراقی یکی سید محمد باقر حکیم و دیگری سید عبدالمجید خویی فرزند آیت‌الله خویی مرجع تقلید و بیشر این دومی که سنتی تر بود به دنبال احیای پیاده‌روی اربعین و احتمالا با هدف عزاداری متفاوت با ایرانیان بودند. به عبارت دیگر تشیع در ایران بیشتر بر تاسوعا و عاشورا تأکید داشت و تشیع در عراق بر اربعین.

    در ایران شکل حماسی و سیاسی به خود گرفته بود و در عراق می‌خواستند شکل سنتی آن محفوظ بماند تا هم از تشیع ایرانی تفکیک شود و هم از مذاهب دیگر و حتی قمه‌زنی که در ایران منع شده بود در روز اربعین و در خود کربلا اجرا می‌شد. هر دو روحانی را اما یکی پس از دیگری ترور کردند تا عراق را دچار درگیری های داخلی کنند و این ایده مدتی به محاق رفت تا دهۀ 90 خورشیدی که قطع روابط ایران و عربستان سعودی و محروم شدن از سفر حج توجه به پیاده‌روی اربعین را در ایران جدی کرد و موج مردمی هم به راه افتاد.

    سوم: هر چند در تحلیل‌ها جمهوری اسلامی متهم می‌شود به قصد رقابت یا کاستن از اهمیت حج به پیاده روی اربعین بها می‌دهد اما روشن است که این اتهام را نمی‌پذیرند چرا که حج از فروع 10‌گانۀ دین و مصرح در قرآن کریم است و قابل رقابت و تخفیف به هیچ آیین دیگر نیست منتها این هم یک واقعیت است که حکام سعودی مجال زیارت از قبور 4 امام شیعه را به شکل مطلوب از شیعیان خاصه شیعیان ایران گرفته‌اند و مشخص است که وقتی از زیارت امامان دوم، چهارم، پنجم و ششم در مدینه محروم باشند فرصت زیارت امامان اول و سوم و حضرت ابوالفضل در نجف و کربلا با طیب خاطر و با فراغ بال و بی تهدید شرطه ها را از دست ندهند ضمن این که مزار دو امام دیگر در شمال بغداد و دو تن دیگر نیز در سامراست و عراق از این حیث جذاب‌ترین امکان برای گردشگری مذهبی – شیعی است.

    چهارم: در گردش‌گری و توریسم به معنی عام هم زمان و مکان بسیار اهمیت دارد چه رسد به شاخۀ مذهبی و زیارتی. علت تحمل رنج سفر و نگاه به مقصد نیز همین است.

    حتما باید به پاریس سفر کنید تا برج ایفل را ببینید. بدون سفر به مشهد امکان زیارت مزار امام رضا فراهم نیست یا جشن سده در زمان و مکان خاصی در یزد برگزار می‌شود.

    پیاده‌روی اربعین در یک مسیر 80 کیلومتری از نجف به کربلا و در روزهای خاص معنی دارد و از این حیث ابداع برنامه‌هایی با عنوان «راه پیمایی جاماندگان پیاده‌روی» که نوعی شبیه‌سازی است نزد همه مقبول نیست و گفته می‌شود از اختصاصی‌بودن می کاهد و رنگ وبوی سیاسی و تبلیغاتی می‌دهد.

    گفته شده برخی مراجع هم با این شبیه سازی‌ها مخالف‌اند و جدای جنبه مذهبی باید یادآور شد در جغرافیای خاص معنی دارد و قابل شبیه‌سازی نیست. موافقان اما بر اصطلاح «جاماندگان» تأکید دارند و می‌گویند قصد شبیه‌سازی در میان نیست.

    پنجم: مهم‌ترین تهدید پیاده‌روی اربعین بی‌شک همان نکته‌ای است که محمدعلی فیاض‌بخش در روزنامه اطلاعات 19 شهریور 1401به آن اشاره کرد و نوشت: «‌اصرار بر دولتی‌کردن همه‌چیز و دست‌اندازی‌های دولت‌سالارانه، به آنجا می‌انجامد که مردمی‌ترین و خودجوش‌ترین مراسم آیینی مذهبی نیز در چنبرۀ بوروکراسی دولت بچَمَد و یک نیاز کاذب هم بر آن بار شود: وام دولتی برای یک انتخاب زیارتی!».

    نویسنده در ادامه یادداشت نوشته «کمی هم بگذارید- لااقل در امور دل‌خواستۀ‌ زیارت و مناسک و عواطف مذهبی- خودمان باشیم». این یادداشت درگیر شدن دولت‌مردان در اینگونه موارد را نشانه‌ای از «ذوق‌زدگی پوپولیستی» و « تشخیص ندادن اولویت‌ها» دانسته است.

    ششم: نگرانی دیگر همان است که برخی در لوای کمک به موکب‌ها (‌خیمه‌های خدمات رسانی در طول راه) پول‌شویی کنند و از جمله می‌توان به دادگاه بهمن ماه سال گذشته شهردار لواسان اشاره کرد که مطابق گزارش «آفتاب‌نیوز» در قالب یک موکب اقدام به پول‌شویی میلیاردها تومان اختلاس و رشوه کرده بود. اما اتفاقا همان دادگاه نشان داد همین مورد به عنوان اتهام برای او مطرح شد و از بار اتهامات او نکاست.

    هفتم: سه سال قبل در یادداشتی در عصر ایران به سه نکتۀ غیر مذهبی دربارۀ این پیاده روی اشاره شد و نقل هر سه در اینجا و به اختصار مناسبت دارد:

    – دو ملت ایران و عراق، سال‌ها درگیر جنگی ویران‌گر بودند، جنگی که آثار آن هنوز هم گریبان‌گیر دو کشور است. هر چه ارتباطات چهره به چهره بین افراد دو ملت بیشتر باشد و آنها بتوانند فارغ از رسانه و سیاست، وجهۀ انسانی یکدیگر را کشف کنند، صلح و امنیت بین آنها بیشتر می‌شود.

    -حضور افرادی از مذاهب و ادیان مختلف در این مراسم می‌تواند به هم‌گرایی دینی و مذهبی نیز کمک کند. هر چه این مراسم فرامذهبی‌تر شود و دربرگیری بیشتری داشته باشد، می‌تواند به عاملی برای نزدیکی انسان‌ها – فارغ از دین و مذهب – تبدیل شود.

    – برای بسیاری از ایرانی‌ها به ویژه افراد مذهبی و مُسن، زیارت امام حسین انگیزه‌ای بی‌بدیل برای سفر است و پیاده‌روی سالانه اربعین، به معنای واقعی کلمه، حال روحی آنها را “خوب” می‌کند.

    هشتم: شهردار تهران این روزها در کربلاست و حس و حال دوران حضور در جبهه به عنوان یک بسیجی در نوجوانی را تازه می‌کند. تبلیغات وسیع شهرداری تهران با تابلوهای «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم» هم یادآور نوحۀ مشهور است اما همین عبارت کافی بود تا از یک طرف یادآور نوحه باشد و از سوی دیگر به این معنی که جمعیت به سوی کربلا روان است.

    در روزهای اخیر اما عکس شهیدان شهیر جنگ را هم کنار آن نصب کرده‌اند که با مورد اول در بند هفتم کاملا تضاد دارد چون این معنی را متبادر می‌کند که اگر در با جنگ هشت‌ساله نتوانستیم به کربلا برسیم و جنگ با قبول آتش‌بس پایان یافت  حالا اما داریم می‌آییم. حال آن که می‌دانیم راه کربلا پس از جنگ و در همان زمان صدام حسین باز شد و صدام با اکراه پذیرفت چون به ارز نیاز داشت و به خاطر حمله به کویت تحت تحریم‌های شدید بود.

    صریح این‌که به لحاظ سیاسی و مصالح در روابط و نه جایگاه نیاز به تلفیق تصاویر شهیدان چمران و باکری با شعار “کربلا کربلا ما داریم می‌آییم” نبود و بدون تصاویر امکان تفاسیر متفاوت فراهم‌تر بود حال آن‌که اکنون ممکن است جریانات ضد ایرانی که در میان شیعیان عراقی هم در حال گسترش است به همین استناد کنند و آن را نوعی لشکر‌کشی و تحقیر عراقی‌ها تلقی و سال های آتی محدود کنند.

     نهم: در یک تارنمای اقتصادی دیدم که نوشته با احتساب وام ۵ میلیون تومانی، تخصیص ۱۰۰ یورو به عنوان ارز مسافرتی، هزینه غذا، حمل و نقل، بنزین و موارد دیگر و نیز تخمین ارزش کاری نیروی انسانی در روز به رقمی نزدیک به ۱۴ هزار میلیارد تومان رسیده و یادآور شده با چنین مبلغی می‌توان ۳۴۰ کیلومتر آزاد راه ۴ بانده ساخت یا ۲۶۰ هزار شغل ایجاد کرد اگرهزینه ایجاد هر شغل در سال ۱۴۰۱ را طبق گفته وزیربرکنار شده کار ۶۰ میلیون تومان بدانیم یا ۲۰با این پول می‌شد 1000 واحد مسکونی دو خوابه ۱۰۰ مترمربعی ساخت.

    به دقت بررسی نکرده‌ام ببینم این اعداد درست است یا نه اما این سکه یک روی دیگر هم دارد. عبور 5 میلیون ایرانی از شهرهای مرزی که تا قبل از دهه 90 کمتر غیر بومی به آنجاها می رفت آیا تأثیری در اقتصادهای محلی و زندگی مردمان آنها ندارد؟

    اگر 5 میلیون نفر مطابق آمارهایی که در گزارش بی‌بی‌سی هم آمده در این فاصله به عراق رفته باشند و آن عدد را تقسیم کنیم سهم هر نفر دو میلیون و هضتصد هزار تومان می شود و چنانچه افراد شهروندان عادی و متنوع و نه سازمان دهی شده باشند از منظر اقتصادی توصیف دیگری پیدا می کند.

        دهم و سرانجام:این که 5 میلیون ایرانی اعم از زن و مرد و دختر و پسر به کشوری دیگر بروند تا گردش‌گری خاص مذهبی یا زیارت انجام دهند و از مجموع برنامه احساس رضایت داشته باشند اتفاق کوچکی نیست منتها مشروط به آن که آیینی مردمی و در خدمت رضایت و احساس مثبت و صلح را به پروژۀ حکومتی بدل نسازند. آیینی چنین هر چه مردمی‌تر بهتر و هر چه رسمی‌تر و حکومتی‌تر از روح تاریخی آن دورتر. این همان نکته‌ای است که صدا و سیما ظاهرا درنیافته و تصور می‌کند هر چه بیشتر به آن جنبۀ خبری بدهد و صد‌بار با پیرمرد محترم رییس ستاد و 50 بار با فرمانده کل نیروی انتظامی مصاحبه و تمام انتقادات دربارۀ آشفتگی‌ها و بی‌ نظمی‌های منطقه‌ای یا موردی را هم از بن انکار کند کار تبلیغی بهتری انجام داده است.

  • وقتی دبیر ستاد امر به معروف به زنان تخفیف می‌دهد/ شاهکارید به مولا!

    وقتی دبیر ستاد امر به معروف به زنان تخفیف می‌دهد/ شاهکارید به مولا!

    همان گونه که از جرم به تخلف تخفیف دادند، باز هم باید تخفیف دهند چون پوشش رایج همین است و به نفع هیچ حکومتی نیست موضوعی غیر سیاسی را امنیتی کند.

    وقتی دبیر ستاد امر به معروف به زنان تخفیف می‌دهد/ شاهکارید به مولا!

      عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «در قانون برای یک بدحجاب، جرم تعریف کردند. یعنی این شخص باید توسط پلیس دستگیر و برایش پرونده تشکیل شود و در نهایت محاکمه و برای او مجازات تعیین می‌شود ولی در حال حاضر عملا این مسأله امکان تحقق ندارد. چون تعداد بد حجاب‌ها به بالای 50 درصد رسیده است. ملاک شرعی یعنی یک تار موی زن هم بیرون باشد مجرم است و باید دستگیر شود ولی ما در طرح جدید، جرم کشف حجاب را به تخلف، تخفیف دادیم و مثل عبور از چراغ قرمز برای آن جریمه تعیین می‌کنیم».

    کانال عصر ایران در تلگرام

    این جملات را آقای محمد صالح هاشمی گلپایگانی دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر گفته و از 10 منظر قابل نقد یا طرح پرسش است:

    اول؛ تخفیف قانون؟/ اگر قانون، جرم می‌داند شما چگونه می‌توانید با یک طرح جرم را به تخلف تقلیل دهید؟ ستاد شما ذیل کدام قوه است که می‌تواند قانون را به تخلف تقلیل دهد و بر سر مردم منت هم بگذارد؟ طرح را مستقیما به مجلس می‌فرستید یا در دولت تبدیل به لایحه می‌شود یا خودتان اصلا قانون‌اید؟

    دوم؛ “بی‌”حجاب یا “بد‌”حجاب؟ /اگر مراد شما از قانون، تبصرۀ مادۀ 638 قانون مجازات اسلامی است که در آن «بد‌حجاب» یا شل‌حجاب و کم‌حجاب نیامده و صراحتا از «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر می‌شوند» سخن به میان آمده است. مگر این که ایشان که یک جا تخفیف داده اینجا به عکس عمل کند و “بی” حجاب را با “بد” حجاب و کم حجاب و شل‌حجاب یک‌سان تعریف کند. یا وقتی از قانون صحبت می‌کند طرح جدید خودشان مدنظر باشد.

     سوم؛ “یا”‌ یا “با‌”؟ /در همان تبصره آمده «حبس از 10 روز تا دو ماه» یا «5 تا 50 هزار تومان جزای نقدی». این «یا» یعنی جریمه به جای حبس. پس آن که تخفیف داده او نیست، نص قانون مجازات اسلامی است. احتمالا «یا» را به صورت «با» دیده است!

    بر این اساس وقتی قضیه با 5 تا 50 هزار تومان قابل حل و فصل است با چه استنادی می‌گوید: “این شخص باید توسط پلیس دستگیر و برایش پرونده تشکیل شود” تا بعد منت بگذارد که این کار نمی‌شود!

    چهارم؛ فتوای دستگیری؟ / گفته است: “ملاک شرعی یعنی یک تار موی زن هم بیرون باشد مجرم است و باید دستگیر شود.”

    کدام مرجع تقلید چنین فتوایی صادر کرده یعنی حکم دستگیری داده است؟ جرم، “فعل یا ترک فعلی است که قانون برای آن مجازات تعیین کرده باشد”. این موضوع کجا مطرح شده و از آن تبصره چگونه به چنین برداشتی رسیده است؟

    پنجم؛ هم اعتراف هم خط و نشان!  3 مقولۀ «گناه» و «جرم» و « عمل ناپسند» از هم جداست. مثلا قتل، هم گناه است و مجازات اُخروی دارد و هم جرم است و مستوجب کیفر و هم مردم آن را ناپسند می‌دانند.

     

    اعتیاد به مواد مخدر اما شرعاً گناه نیست و هیچ مرجعی آن را گناه اعلام نکرده و در نهایت بر اساس قاعدۀ «لاضرر» یا «توطئۀ دشمنان» برحذرداشته‌اند (و به خاطر همین قوانین مبارزه با مواد مخدر در مجمع تشخیص مصلحت، تصویب می‌شود) و اگرچه نزد کثیری ناپسند است ولی از نگاه عده‌ای نیست. قانون هم در جرم‌انگاری مدام تغییر کرده و اکنون فروش و اعتیاد در حد متجاهر (تابلو) جرم است.

    مشکل دبیر ستاد این است که به این تفاوت‌ها در قبال موضوع پوشش واقف نیست و الفاظ را به جای هم به کار می‌برد. در حالی که صراحتاً اعتراف می‌کند قابل اجرا نیست، هم‌زمان خط و نشان می‌کشد و منت می‌گذارد که دستگیر نمی‌شوند. برادر من! تو خواهر و مادر و همسر مردم را می‌خواهی دستگیر کنی و منت می‌گذاری این کار را نمی‌کنی؟! کی به شما چنین اختیاری داده است؟!

       ششم؛ ترس از پلیس یا ترس از خدا؟/ کجای تبدیل یا تفسیر حکم شرعی به قانون و تخلف و تشبیه به عبور از چراغ قرمز، افتخار دارد؟ روی دیگر این سکه که از ترس پلیس روسری بگذار خواسته یا ناخواسته این است: هر جا نبود بردار!

    وقتی دبیر ستاد امر به معروف به زنان تخفیف می‌دهد/ شاهکارید به مولا!

    در عبور از چراغ قرمز شخص بدون پلیس هم رعایت می‌کند چون می‌داند خطر تصادف در کمین اوست. اینجا اما می‌گویی ترس از پلیس را جای‌گزین حکم شرع کرده‌اید که بر ترس از خدا مبتنی است. این اگر سکولار کردن جامعه و جای‌گزینی ترس از پلیس به جای  ترس از خدا به عنوان مهم ترین آموزۀ دین نیست، پس چیست؟!

    در دوران جنگ، معلمین یک شهرستان در جماران با امام خمینی ملاقات کردند و این نوشته را در دست داشتند که “اگر فرمان دهید قلم ها را مسلسل می‌کنیم”. رهبر فقید انقلاب در همان آغاز گفت “انقلاب ما برای این بود که مسلسل ها را به قلم تبدیل کنیم نه قلم‌ها را به مسلسل”. حالا یکی باید به این آقای دبیر ستاد بگوید از این که حکم شرعی را به قانون و قانون را به تخلف تقلیل داده‌اید خوش حال‌اید؟ خوب اگر قابل اجرا نیست که نیست ( بله، نیست برادر من). خوب خودتان را چرا خسته و مردم را زده می‌کنید؟

       هفتم؛ مردم گله دارند اما نصف‌شان بد‌حجاب‌اند! /یک‌جا می‌گوید 50 درصد یا نصف زنان بدحجاب‌اند و جای دیگر می‌گوید مردم از ما خواسته‌اند. بدحجاب از شما خواسته؟ پس اقلا بگو نصف مردم! نکند بدحجابان را مردم نمی‌دانید؟ شاید اصلا زنان را به حساب نمی‌آورند.

    داستان اما با واژگانی چون بد‌حجابی و کم حجابی و شل حجابی قابل فهم نیست. نوع پوشش تغییر کرده و این عرفی است و ستاد امر به معروف با چوبۀ دار هم نمی‌تواند. طالبان اگر می‌تواند با پشتوانۀ پوشش عرفی جامعه افغانستان می‌تواند. اصلا عرف جامعه افغانستان با افکار طالبان سازگارتر است. چند تا تظاهرات در کابل ما را به اشتباه نیندازد.

    پوشش امری عرفی است چندان که 100 سال قبل زنان ایرانی برقع هم داشتند و حالا در جمهور‌ی اسلامی ندارند. دبیر ستاد اما حکم شرعی و امر عرفی را به یونیفورم حکومتی تقلیل داده و منت هم می‌گذارد که نمی گیریم. کی را بگیری؟ زن و مادر و خواهر مردم را؟!

    روزهای تعطیل اگر به تفرج‌گاه‌ها بروید می بینید شمار قابل توجهی از زنان و دختران حجاب مورد نظر ستاد را رعایت نمی‌کنند. از سر لجاج و عناد و همسویی با براندازان هم نیست و حال و هوای دیگری دارند. اما رفتارشان هم غیر اخلاقی نیست و هیچ مشکلی هم ایجاد نمی‌شود. چون خانوادگی آمده‌اند و پدر و مادرها مراقب‌اند. یک مورد را سراغ دارم که هم هر هفته با همین پوشش به پارکی می‌روند هم در جشن عید غدیر شرکت کردند. 

        کی گفته که پاسبان از پدر و مادر مراقب‌تر است؟ بله، پاسبان باید باشد تا اگر کسی مزاحم دختر مردم شد برخورد کند. نه این که دختران ما از خود پاسبان بترسند! به قول یک دوست، این جماعت شاهکارند به مولا!

    هشتم؛ سفارش حافظ/  امری که امکان تحقق ندارد، خوب ندارد دیگر! 700 سال قبل حافظ گفت: “نگر تا حلقۀ اقبال ناممکن نگردانی” یا “نجنبانی”. چرا به این آموزه گوش نمی‌کنید و مدام در حال جنباندن و گرداندن حلقۀ اقبال ناممکن هستید؟ روح ایرانی با فرهنگ حافظ قرین است و حافظ می گوید: حلقۀ اقبال ناممکن را نجنبان. یعنی کار نشدنی را انجام نده.

    قانونی که 50 درصد مردم به آن اعتنا نکنند خود به خود متروک و منسوخ شده است. قانون را می‌گویم‌ها نه حکم شرعی را تا این جمله را دست بگیرید. مثل ماهواره که قانون دارد و اجرا نمی‌شود.

    نهم؛ اگر بیشتر چه؟/ اگر این 50 درصد شد 80 درصد چه؟ اصلا چرا شعری گفته‌اید که در قافیه آن بمانید؟

    40 سال قبل در دبیرستان البرز دبیری داشتیم که به بهانه‌های مختلف و بیشتر همراه نداشتن کتاب چند نفر را اخراج می‌کرد تا هم از تراکم کلاس بکاهد و هم اتوریتۀ خود را به رخ بکشد. یک روز اما همه قرار گذاشتند کتاب نیاورند! کوتاه نیامد و همه را بیرون کرد اما دیگر برای کدام کلاس می‌خواست تدریس کند؟!

    زنان ما حجاب را کم و زیاد رعایت می‌کنند. چه ستاد باشد و چه نباشد. قبل از تولد و مسؤولیت این جناب هم رعایت می کرده اند. نه زیر بار توصیۀ مسیح علی‌نژاد می‌روند نه تن به پوشش حداکثری مورد نظر ستاد مورد اشاره می‌دهند. کار خودشان را می‌کنند. آن که چادر دارد از سر انتخاب است یا ملاحظات و سنت خانوادگی یا علاقه و قدری هم شاید ملاحظه شغل دولتی و حکومتی پدر و شوهر ولی هر چه باشد از ترس ستاد نیست و آن که پوشش دیگری را برگزیده باز به دلایل فرهنگی و در میانه ایستاده‌اند.

       دهم؛ وقتی بدهی شراکت می‌شود/ فیدل کاسترو در همایشی دربارۀ بدهی‌های سران آمریکای لاتین به کشورهای صنعتی از حاضران خواست برخیزند و بعد گفت: “می‌دانید چرا خواستم برخیزید؟ به خاطر این که وقتی همه بدهکاریم و توان پرداخت هم نداریم یعنی شریک غرب صنعتی شده‌ایم و این شراکت است نه بدهکاری”.

    حالا اگر واقعا آمار به 50 درصد رسیده یعنی عرف جامعه همین است و زنان شریک شده‌اند و بدهکار آقای هاشمی گلپایگانی نیستند تا قبض جریمه صادر کند. مشکل ستاد امر به معروف اصلا همین است که می خواهد با عرف درافتد و دربارۀ زنان این سرزمین که وصف شان در شاهنامه آمده و قبل از این که دیگران بدانند “دوخت” چیست لباسِ دوخته می‌پوشیدند این‌گونه تحقیر آمیز سخن می‌گوید.

    مثل صیانتی‌ها که دنبال شکار بادند و مثل ممیزهای ارشاد که در کتابی با 300 نسخه تیراژ دنبال فلان کلمه‌اند و نگران‌اند اگر نویسنده نوشته باشد “دختر، زیر باران خیس شده بود” خواننده، بدن چسبان او را تصور کند. نگران تماشای فیلم با همین موقعیت که به وفور در دست رس است نیستند. نگران کلمه‌اند. این را نویسنده ای می گفت که در آستانۀ 90 سالگی باید به ممیزی در سن نتیجه‌اش توضیح می داد دختری زیر باران ارکان عرش را به لرزه درنمی‌آورد. باز به قول آن دوست شاهکارند به مولا!

    اما همان‌گونه که از جرم به تخلف تخفیف دادند، باز هم باید تخفیف دهند چون پوشش رایج همین است و به نفع هیچ حکومتی نیست موضوعی غیر سیاسی را که می‌تواند ناشی از سبک زندگی، میل به رنگ و مُد و شادی یا غرایز جوانانه باشد به مؤلفۀ سیاسی و امنیتی بدل کند و شورای عالی امنیت ملی دبیر ستاد را توجیه خواهد کرد.

  • تحقق پیش بینی سوّم: درگذشت “سایه”، درست در سالی که از کودکی منتظرش بود

    تحقق پیش بینی سوّم: درگذشت “سایه”، درست در سالی که از کودکی منتظرش بود

    این خاطره را روزی در اتومبیل و در بازگشت از مطب پزشکی در میدان آرژانتین تهران برای دکتر شفیعی کدکنی نقل می‌کند و استاد می‌گوید: آن دو مورد که محقق شد (هم سخن ، هم فرزند و خانواده) پس این سومی هم می‌شود و همان 94 سال درست است. سایه هم در پاسخ می‌گوید: البته اگر نوع رانندگی شما پیش‌گویی را باطل نکند!

    تحقق پیش بینی سوّم: درگذشت

    کالبد هوشنگ ابتهاج هر چند اکنون نفس نمی کشد ولی “سایه” اش تا ابد زنده خواهد ماند، نفس خواهد کشید و نفس ها را تازه خواهد کرد (سایه، تخلص او بود).

    از شمار دو چشم، یک تن کم
    وز شمار خرد، هزاران بیش
    (رودکی)

    حتماً در فقدان او که نمادی از لطافت طبع و تجسم شاعرانگی بود، بسیار خواهند نوشت تا شاید اندکی از حق این شاعر گرانمایه را ادا نمایند. این نوشتار اما حامل یک شگفتی است و آن، درگذشت شاعر در سالی است که از خردسالی انتظارش را می کشید.

    ششم اسفند 1400، در سالروز تولد هوشنگ ابتهاج یادداشتی در عصر ایران منتشر شد تحت عنوان “زادروز هوشنگ ابتهاج؛ سایه‌ات مستدام آقای سایه!” و در آن مطلب آمده بود:

    ” 94 ساله شدن سایه هم جای خوش‌حالی دارد هم نگرانی. خوش‌حالی به این خاطر که این بخت و فرصت را داشته و یافته که بیش از اکثر قریب به اتفاق شاعران و نویسندگان این سرزمین، در این جهان بزیَد در حالی که چشمۀ خلاقیت او همچنان جوشان است و هوش و حواس خود را از دست نداده است.

    تحقق پیش بینی سوّم: مرگ

    اما درباره نگرانی از 94 سالگی سایه به خاطره ای از هوشنگ ابتهاج اشاره کرده بود:

    “سال‌ها پیش در بیان خاطره‌ای گفته بود هشت نُه ساله بوده که یکی از هم کلاسی‌های او از هوشنگ ابتهاج و دو نفر دیگر می‌خواهد نام خودشان و نام مادر و نه پدرشان را روی یک برگ کاغذ بنویسند تا شباهنگام نزد پدر برد و آیندۀ آنان را پیش‌گویی کند.

    آن مرد گویا روحانی و اهل‌دل بوده و چند مورد را برای هر یک می‌نویسد. سایه می‌گوید چون از آن دو نفر بعدها جدا شدم نمی‌دانم آنچه دربارۀ آنان گفته بود تحقق یافت یا نه. اما دربارۀ من گفته یا نوشته بود که آیندۀ تو با «سخن» گره می‌خورد و “خانوادۀ پرجمعیت“ی تشکیل می‌دهی و “94 سال” زندگی می‌کنی!

    سایه می‌گوید: وقتی دو مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی می‌شناختند و دور وبرم هم شلوغ است وقتی 49 ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال می‌کردم 94 که خیلی دور از دست‌رس است چون زمان ما 70 سال هم زیاد بود و احتمالا نوشته یا گفته بوده 49 ولی هم‌کلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته 94 و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یک وقت در 49 سالگی از دست بروم!

    این خاطره را روزی در اتومبیل و در بازگشت از مطب پزشکی در میدان آرژانتین تهران برای دکتر شفیعی کدکنی نقل می‌کند و استاد می‌گوید: آن دو مورد که محقق شد (هم سخن، هم فرزند و خانواده) پس این سومی هم می‌شود و همان 94 سال درست است. سایه هم در پاسخ می‌گوید: البته اگر نوع رانندگی شما پیش‌گویی را باطل نکند!”

    اینک و با تکمیل 94 سالگی سایه، پیش بینی سوم آن مرد اهل دل و راز و رمز – که لابد خود نیز اکنون رخ در نقاب خاک کشیده – درباره هوشنگ خردسال آن روزها به واقعیت پیوسته است و سایه در سالی چشم از جهان فروبست که از کودکی در انتظارش بود.

    هر چند که جای دریغ و تحسر و افسوس دارد که اینک سایه در میان ما نیست ولی چه خوب که جای 4 و 9، اشتباه نشده بود و شاعر دوست داشتنی ما، 94 سال زیست و ای کاش بیشتر می زیست که به اندازه تمام سال هایی که از این پس نخواهد بود، کلمات به روایت او نخواهند رقصید، مانند این شعر او که درباره مرگ است: 

    هرگز از مرگ نترسیدم من

    مگر امروز که لرزید دلم

    داشتم با کیوان

    درد دل می‌کردم

    یادم آمد ناگاه

    آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم

    چه کسی خواب تو را خواهد دید

    چه کسی از تو سخن خواهد گفت

    آه، پوری هم رفت

    گفت پوری با ماست

    سایه جان ما هستیم

    ما صدای سخن عشقیم

    یادگار دل ما مژده آزادی انسان است.

    کلن – خرداد ۱۴۰۰

    و پایان سخن این که ما نمی دانیم آن مرد اهل دل و راز و رمز، چگونه آن پیش گویی ها را کرده بود ولی آنچه تأمل برانگیز است این که متافیزیک، واقعیت دارد، هر چند فیزیک قادر به توضیح آن نباشد… و انسان، همچنان سردرگم کوچه های بی پایان و هزار توی حیرت است.

    منبع: عصر ایران – مهرداد خدیر

  • اندر حکایت 13 درصد آرای باطله

    اندر حکایت 13 درصد آرای باطله

    دلیل اصلی می‌تواند هم‌زمانی انتخابات شوراها با ریاست جمهوری باشد که برای بستگان و دوستان و نزدیکان انگیزۀ مشارکت ایجاد کرد ولی برخی نخواستند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند…

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- شمار آرای باطله در انتخابات اخیر (ریاست جمهوری) توجه محافل سیاسی و رسانه‌های داخلی و خارجی را به خود جلب کرده است.

    درست است که همواره و طی 40 سال گذشته و در هر انتخابات، شماری از آرا سفید یا باطله و مخدوش است و هیچ گاه این عدد صفر نبوده اما تا پیش از انتخابات 28 خرداد، درصد آن از 1 تا 3 و گاهی نهایتا 4 درصد بوده که معمول و مقبول است.

    وجه شگفت‌آور انتخابات اخیر اما این است که نزدیک به 13 درصد از کل آرا باطله یا سفید است و برتری آن بر آرای کاندیداهای رقیب نامزد پیروز و قرار گرفتن در جایگاه دوم جلب توجه می کند.

    اندر حکایت 13 درصد آرای باطله

    به عبارت دیگر «آقای باطله» هیچ گاه دوم نشده بود و در این انتخابات برای نخستین بار در این رتبه و مرتبه ایستاده چرا که 12.9 درصد آرای انتخابات ریاست جمهوری به عنوان باطله اعلام شده است.

    هر چند در عرف سیاسی میان رأی باطله و مخدوش با سفید باید تفکیک قایل شد اما چون در آمار رسمی با هم قید شده ناچار یکسان تلقی می‌شود.

    دربارۀ 13 درصدی شدن آرای باطله این حدس و گمان‌ها را می‌توان مطرح کرد:

    1. دلیل اصلی می‌تواند هم‌زمانی چند انتخابات خصوصا شوراها و ریاست جمهوری و تأیید صلاحیت گسترده در شهرستان‌ها و بخش‌ها و روستا در انتخابات شوراها باشد که برای بستگان و دوستان و نزدیکان انگیزۀ مشارکت ایجاد کرد ولی برخی از آنها نخواستند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند و برگۀ سفید به داخل صندوق انداختند. شاهدان بسیاری از عوامل اجرایی و نظارتی این مدعا را تأیید می‌کنند.

    2. برخی که شرکت را واجب و لازم می‌دانستند اما نامزد مورد علاقه را محذوف دیدند ترجیح دادند شرکت کنند اما انتخاب نکنند.

     3. این تلقی و تصور نزد شماری از شهروندان وجود دارد که به مُهر روی شناسنامه در استخدام دوایر دولتی یا گزینش‌ها توجه می‌شود و اگرنه به صورت مستقیم اما بر گزینش‌گر تأثیر می‌گذارد. از این رو به قصد مُهر در شناسنامه شرکت می‌کنند و طبعا نامی نمی‌نویسند.

    4. هر چند حضور در انتخابات اختیاری است و کسی را به سبب شرکت نکردن مجازات نمی‌کنند اما بعضی که در خانواده در محظور (و نه محذور) یا در رودربایستی پدر یا همسر قرار می‌گیرند و به راهکار رأی باطله یا سفید روی می‌آورند.

    5. رأی باطله را می توان یکی از ابزارهای اعتراضی هم دانست. به جای گزینۀ نخست که رأی ندادن است و به موضوعات مختلف ترجمه می‌شود یا رأی به نامزدی غیر از آن که مورد نظر حاکمیت است با رأی باطله اعتراض می‌کنند و این دسته اکنون خُرسندند چون احساس می‌کنند کار آنان نمود داشته و بر سر آن بحث و گفت و گو درگرفته است.

    (اعتراض البته یکسان نیست. هم اعتراض کلی را دربرمی‌گیرد هم به «منو»ی انتخابات را. یعنی این منو باب میل من نیست و از یک تا چهار نمی‌توانم انتخاب یا سلیقۀ خودم را با سلیقۀ آقای کدخدایی منطبق کنم. اگر در دفعات پیش کمتر بوده به خاطر این بوده که نامزد نزدیک‌تر را پیدا می‌کردند. این بار اما نتوانستند بیش از این تقلیل دهند)

    6. گرایش متفاوت سیاسی در میان عوامل اجرایی هم وجود دارد منتها کسی که اگر مسؤولیت نداشت رأی نمی‌داد در این وضعیت به رأی سفید یا باطله روی می‌آورد.

    7. بخشی از طرفداران رییس جمهوری پیشین که هم می‌خواستند شرکت کنند و هم رأی ندهند، چه بسا به این فرمول رسیده باشند. به عبارت دیگر کنش بوده نه واکنش.

    8. بعید نیست کسانی به حوزه ای مراجعه کرده و دنبال نام آشنایی روی اعلانات نصب شده گشته و نیافته باشند و به همین خاطر رأی سفید داده باشند.

    هر چند 8 گمانه و احتمال مطرح شد اما بندهای اول و پنجم قطعا فراگیرتر است و 13 درصد و رتبۀ دوم، شاخص مناسبی نیست و نمی‌توان به آن بی اعتنا بود.

    * دربارۀ درصد آرای سفید و باطله نزدیک به 500 هزار برگۀ دریافت شده اما ریخته نشده به صندوق را هم می توان لحاظ کرد.

  • از شکست پروژۀ تحریم تا مقام دوم آرای باطله؛ 20 نکته در فردای انتخابات

    از شکست پروژۀ تحریم تا مقام دوم آرای باطله؛ 20 نکته در فردای انتخابات

    دربارۀ بیش از 4 میلیون رأی سفید و باطله دلایل مختلف می‌توان برشمرد: اعتراض، ترجیح نامزدهای محلی شوراها بر انتخابات ملی یا مُهر شناسنامه…

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- با اعلام نتایج اولیه و تقریبا قطعی انتخابات 28 خرداد 1400 و در آغاز دورۀ جدید ذیل نام هشتمین رییس جمهوری ایران می‌‌توان بر 20 نکته درنگ کرد و از این 20 منظر این رخداد را بررسید:

    از شکست پروژۀ تحریم تا مقام دوم آرای باطله؛ 20 نکته در فردای انتخابات
    1. پروژۀ تحریم انتخابات که از جانب براندازان خارجی و ناراضیان رادیکال داخلی تبلیغ می‌‌شد شکست خورده است. چرا که قریب نیمی از 60 میلیون واجد شرایط رأی دادن در ایران در انتخابات شرکت کردند. شاید گفته شود بیش از 4 میلیون رأی باطله بوده یا تنها به خاطر شوراها و با انگیزه‌های منطقه‌ای شرکت کردند یا هر دلیل دیگر. واقعیت اما این است که پروژۀ تحریم انتخابات و دعوت به خانه ماندن شکست خورده است.

    این که نصف واجدان شرایط در وضعیت کرونا و در پی سه سال فشار شدید اقتصادی و تحریم های فلج کننده باز پای صندوق حاضر شوند- ولو بخشی رأی باطله به صندوق بیندازند- قابل انکار نیست و منتقدان را باید به برخورد واقع بینانه‌تر سوق دهد.

      2. بیش از 4 میلیون رأی سفید و باطله است؛ مقام دوم به آرای سفید و باطله رسیده است! در کالبد شکافی آن می‌توان گفت چند عامل تأثیر داشته است:

    کسانی دوست داشتند حاضر شوند اما نامزد مورد علاقه‌شان را نیافتند و افرادی به مُهر روی شناسنامه اهمیت می‌دهند نه نام روی برگه. بخش قابل توجهی البته به خاطر هم‌زمانی با انتخابات شوراها و شرکت در آن به ریاست جمهوری توجه نشان ندادند. با انگیزه‌های محلی در انتخابات شورای شهر یا روستا شرکت کردند ولی انگیزه ملی و سیاسی نداشتند و برگۀ ریاست جمهوری را سفید انداختند. بخشی هم البته اعتراضی است یعنی ترجیح داده‌اند نه با قهر یا رأی به همتی که با رأی باطله اعتراض کنند. اعتراضی قانونی و در عین شرکت.

    3. از شگفتی‌های انتخابات 1400 این بود که مهدی کروبی نامزد محصور انتخابات 1388 رأی داد و تحریم نکرد اما محمود احمدی‌نژاد نامزد آزاد و برآمدۀ انتخابات 1388 رأی نداد و تحریم کرد. البته می‌توان پیش‌بینی کرد که محمود احمدی‌نژاد از این پس خود را سخن‌گوی جمعیتی بداند که در انتخابات شرکت نکردند یا کاهش مشارکت به نسبت سال 96 را نه ناشی از تحریم و کرونا یا رد صلاحیت‌ها که به خاطر غیبت یا دعوت منفی خود بداند و عَلَم تازه ای بلند کند اما این عَلَم، مدعیان دیگر هم دارد.

    4. برای اولین بار یک رییس قوۀ قضاییه ریاست جمهوری را در اختیار می‌گیرد و به سبب 40 سال سابقه در این قوه طبعاً در آن نفوذ دارد. حال آن که هیچ یک از 7 رییس جمهوری قبلی چنین پیشینه‌ای نداشتند. این یک امتیاز استثنایی برای رییس جمهوری منتخب است و امید می‌رود همان‌گونه که از جایگاه خود در دادگاه ویژۀ روحانیت برای هم‌سو کردن آن با قوۀ قضاییه بهره برد در موقعیت تازه از فاصلۀ دو قوه بکاهد و جایگاه ریاست جمهوری را ارتقا دهد.

    5. هر چند شخص رییس جمهوری منتخب در مناظرۀ دوم نظر مثبتی در قبال برجام و توافق هسته‌ای ابراز کرد اما پیرامون او را در ایام انتخابات نابرجامیان فراگرفته بودند. یکی از دشواری‌های کار او در آغاز این است که سکان سیاست خارجی را به چهره‌ای چون سعید جلیلی بسپارد که میانه‌ای با برجام ندارد و رابطه با پاکستان را مهم‌تر از انگلستان می‌داند یا با هماهنگی در سطوح عالی به شخصی مانند عباس عراقچی؟ هواداران سعید جلیلی البته انتظار دارند انصراف او در رأی نهایی لحاظ شود.  

    6. نویسندۀ این سطور تصریح می‌کند: در فردای انتخابات 1400، هرگز حسی شبیه سال 84 و 88 ندارد. اگر داشت دست و قلم او به این یادداشت نمی‌رفت! نه به خاطر انطباق با پیش‌بینی که در سال 84 نگران خزانۀ پُرپولی بودیم که سوختِ پوپولیسم می‌شد و بیم ضدیت احمدی‌نژاد با نهادها و نُرم‌ها را داشتیم. حکایت 88 هم نیاز به یادآوری ندارد. اکنون اما با رییس جمهوری تازه رو‌به‌روییم که 40 سال در داخل ساخت اداری ارتقا یافته و برای تخریب آن اقدام نمی‌کند و با مجموعه‌ای از واقعیت‌ها و مطالبات و چالش های انباشته، روبه روست که با شعار و آرمان‌گراییِ صِرف قابل حل نیست.

     7. با رد صلاحیت گستردۀ نیروهای درجه اول و دوم و تبعات کرونا و تحریم و معرفی کردن نامزد رقیب به عنوان عامل افزایش قیمت دلار، پیروزی او به معجزه نیاز داشت و اگر قرار بود هر بار معجزه تکرار شود که نام آن معجزه نبود! از این رو سرزنش‌ها در فضای مجازی پسندیده نیست. هم آنها که رأی نداده‌ها را نکوهش می‌کنند و هم رأی نداده‌ها که شرکت کنندگان مخالف با جریان پیروز را متهم به حضور در بازی از پیش تعیین شده می کنند. هیچ کنش سیاسی اگر معطوف به معنی و ناشی از خِرَد و نه احساس و هیجان صرف باشد قابل سرزنش نیست.

      8. نامزد برنده، سیمای مهربانی از خود در مناظره‌ها به نمایش گذاشت و کافی است لحن او با نامزدهای اصول‌گرایی که کنار کشیدند مقایسه شود. انتظار ادامۀ همین لحن و قدری گشایش اجتماعی زیاد  نیست.

      9. آرایش انتخابات 1400 نشان داد فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بیشتر از حیث روابط شخصی و سرگرمی و کسب و کار در اینستاگرام تأثیرگذارند تا امور جدی و سیاسی. هر چند که در غیاب ستادهای واقعی نقش خود را به صورت حداقلی ایفا کردند.

      10. بدترین اتفاق این است که چون با وجود رد صلاحیت‌ها مشارکت 50 درصدی محقق شد شورای نگهبان بخواهد این رویه را ادامه دهد و آقای عباسعلی کدخدایی مدالی برای خود درنظر بگیرد حال آن که این روند نیاز به اصلاح جدی دارد. با استمرار نظارت استصوابی با این کیفیت و کمیت «کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند» و نتیجۀ 28 خرداد آنان را غرّه نسازد.

      11. مهم‌ترین نگرانی از یک‌دست شدن حاکمیت در سال های 84 و 88 این بود که رسانه‌ها محدود شوند. اگر رسانه‌ها و احزاب، آزاد باشند جایی برای نگرانی جدی باقی نمی‌ماند. اهمیت موضوع به حدی است که وقتی خبرنگاری به پرویز مشرف رییس جمهوری پیشین پاکستان گفت کودتا کرده‌اید پاسخ داد: آیا روزنامه‌ای را بستم و حزبی را تعطیل کردم؟ خوش‌بختانه به صراحت و در مناظره‌ها افتخار شد که در کارنامه‌شان برخورد با رسانه‌ها نیست. از این رو، انتظار استمرار این رویه گزاف نیست خاصه این که شعار و برنامۀ اصلی هم مقابله با فساد است و چنین مقابله‌ای بی‌یاری رسانه‌ها و آزادی عمل آنان، شدنی نیست.

      12. امام خمینی در انتخابات اول و دوم ریاست جمهوری با کاندیداتوری یک روحانی مخالف بود چرا که برای روحانیون شأن قضاوت و نظارت و قانون‌گذاری قایل بود نه اجرا و اگر در دورۀ سوم موافقت کرد به این سبب بود که بعد از ماجرای بنی‌صدر و شهادت رجایی گزینۀ اجماعی جز آیت‌الله خامنه‌ای باقی نمانده بود و قدرت و مدیریت اجرایی هم نه با رییس جمهوری که با نخست‌وزیر بود و به همین خاطر مرحوم مهدوی کنی از نخست‌وزیری که آن هم اضطراری و عملا موقت بود، کنار رفت تا یک غیر روحانی نخست‌وزیر شود و امام تا لحظۀ آخر از او (مهندس موسوی) به جد حمایت کرد.

    هاشمی رفسنجانی اما به کارآمدی روحانیت باور داشت و دغدغۀ روزنامۀ جمهوری اسلامی همواره همین بوده است. روحانی بودن هشتمین رییس جمهوری ایران مسؤولیت سنگین دیگری را متوجه روحانیت شیعه در ایران کرده است. خاتمی و روحانی هم البته روحانی بودند و هستند اما وجهۀ فرهنگی و دیپلماتیک آنان همواره بر صبغۀ روحانی‌شان چربیده است.

      13. برخی از جریانات تندرو مایل‌اند شعار مبارزه با فساد را به وسیلۀ حذف و انتقام‌جویی بدل کنند و دوست دارند به این بهانه نیروهای سیاسی مستقل و منتقد تار و مار شوند. حال آن که انتظار جامعه از مبارزه با فساد، همان است که در عرف و متن جامعه به عنوان فساد شناخته می‌شود در تمام جلوه های آن نه حذف و انتقام زیر این پوشش. اینجا ایران است و عربستان سعودی در هیچ زمینه‌ای نمی‌تواند الگو باشد.

      14. مهم‌تر از نتیجۀ انتخابات، فرآیند و حال و هوای انتخابات است. یادمان باشد در دو ماه گذشته بحث‌هایی در فضای مجازی و رسانه‌ها و مهم تر در سطح جامعه درگرفت که در سال‌های بعد از 88 رو به افول گذاشته بود و خوش‌بختانه برای گویندگان مشهور آن هزینه‌ای در برنداشته است. کمترین دستاورد انتخابات فارغ از نتیجه و به عنوان یک فرآیند همین بوده است.

      15. احساس اکثریت یافتن اصول‌گرایان نباید اعتدال‌گرایان و اصلاح‌طلبان را افسرده و ناخرسند کند. چرا که یکی از دلایلی که مدام در پی محدود کردن بودند همین بود که می‌پنداشتند با صندوق نمی‌توانند به قدرت اجرایی برسند. درست است که بخشی از این موفقیت مرهون حذف‌های شورای نگهبان است اما همین که احساس کسب اکثریت را یافته‌اند آنان را به تن دادن به این مکانیسم علاقه‌مند می‌سازد. از رییس جمهوری منتخب انتظار می‌رود اجازه ندهد این نردبان برچیده شود.

      16. مشکلات پیش رو فراوان و زمین ناهموار است. واقعیت این است که جمعیت کثیری در ایران حقوق‌بگیر، مستمری بگیر و یارانه بگیرند و پرداخت به آنان جز با پول تأمین نمی‌شود. پول از کجا می‌آید؟ از فروش نفت و کسب دلار. اگر بدون برجام و بی «اف‌ای‌تی‌اف» می‌شود، این گوی و این میدان؛ و اگر نمی‌شود و برجام احیا می‌شود و به اف‌ای‌تی‌اف می‌پیوندیم، چه اشکالی دارد؟ خدا کند که بشود. مهم این است که شرایط زندگی مردم بهتر شود و ایران چند هزار‌ساله خشک و محو نشود.

      17‌. بخشی از بودجه‌های حاکمیتی صرف مقابله و تبلیغ علیه دولت های منتخب می‌شد. بهتر آن است که در بودجه‌های بعدی دست‌کم از این نظر صرفه‌جویی شود چون مأموریت آنان تمام شده است!

      18. تغییر رییس قوه قضاییه در حالی‌که به پایان دورۀ 5 ساله نرسیده هم از تبعات انتخابات 28 خرداد است. رییس جدیدی  که می‌تواند نقش مهمی در تلطیف فضا ایفا کند. هر چند نام‌هایی شنیده می‌شود و طیفی متنوع از آیت‌الله اعرافی تا محسنی اژه‌ای و حتی مصطفی پورمحمدی را دربرمی‌گیرد اما حتی کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری به گزینه‌های رقیب نامزد برنده رأی دادند عملکرد او را از سلف خود بهتر می‌دانستند و کاش به آن دوران بازنگردیم.

      19. 45 روز دیگر حسن روحانی هم «رییس جمهوری سابق» می‌شود و شمار رؤسای جمهور سابق و نکوچیده به سه نفر می‌رسد. یکی از دستاوردهای دورۀ خاتمی حضور یک رییس جمهور سابق طی سال های 84 تا 88 در بطن جامعه بود چون در سنت سیاسی ایرانی مقام سابق یا سر از زندان در می‌آورد یا باید به خارج از کشور می‌رفت یا در داخل منزوی می‌شد. زیبنده نیست یک رییس جمهور سابق دیگر یا به موضع مخالفت بیفتد یا ممنوع‌التصویر شود و باید دید رییس جمهوری کنونی به این موضوع می‌اندیشد یا به اتفاقات بعدی می‌سپارد؟

      20. سیاست، در خدمت زندگی است نه زندگی در خدمت سیاست. اگر از نتیجۀ 28 خرداد 1400 خوش‌حال هستید بدانید که زمان در گذار است و اگر دوست داشتید اتفاق دیگری بیفتد باز هم زمان می‌گذرد. کرونا نشان داد که زندگی تا چه حد شکننده است و بودن ما و هستن ما از هر امر دیگر ارزش‌مند‌تر است.

    اگر باور ندارید و وقت و حوصله دارید رمان طولانی «در جست‌و‌جوی زمان از دست رفته» را بخوانید. خلاصۀ آن هم البته منتشر شده است. مارسل پروست به عمد جزئی‌ترین رخدادهای زندگی را توصیف می‌کند تا بگوید منتظر یک اتفاق ویژه نباشید. زندگی همین جزییاتی است که به سادگی از کنار آنها می‌گذریم و با انتظار اتفاق خارق‌العاده عمرمان را سپری می‌کنیم. وقتی اتفاق بزرگ رخ نمی‌دهد به اتفاقات کوچک دل ببندیم و وقتی از اتفاق کوچک هم خبری نیست از همین بی‌اتفاقی لذت ببریم. گاهی بی‌خبری خوش خبری است!

    هر موفقیت یا ناکامی خود در عمر کوتاه را به مقامات و حکومت نباید نسبت داد. ایرانی در گذار زمان یاد گرفته «رندانه» زندگی کند و چون خیزران خم شود اما نشکند.

  • سلام سالومه! واقعاً خجالت نکشیدی؟

    سلام سالومه! واقعاً خجالت نکشیدی؟

    به بهانۀ توییت توهین آمیز مجری «من و تو» و سالروز تشکیل دولت دکتر مصدق 8 نکته را مطرح کرده ایم…

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- توییت «سالومۀ سید‌نیا» مجری شبکۀ «من و تو» را که دیدم، تردید داشتم دربارۀ آن بنویسم یا نه.
    اگر از کنار آن بگذریم با این همه وقاحت چه کنیم که یک فعال رسانه‌ای توییت بگذارد: «به نظر شما کی از همه خائن‌تر بوده: مصدق، محمد خاتمی، ظریف، کلاً مثلاً روشنفکرها» و اگر واکنش نشان دهیم این تصور درگیرد که قصد داریم ادبیات برخی رسانه‌های خاص داخلی را دربارۀ این شبکه تکرار کنیم هر چند که با این توییت احساس می‌کنم پر هم بیراه نمی‌گویند.
    از سوی دیگر شاید گفته شود که شخصیت قابل‌اعتنایی نیست و توییت را هم با توییت باید پاسخ داد نه یک نظرسنجی را با یک تحلیل سیاسی و او که صادق زیباکلام یا اردشیر زاهدی نیست که این همه توجه نشان دهیم.
    حدس می‌زنم و حق می‌دهم که از این منظر این نوشته نقد شود که چرا به او بها داده شده است. اما وقتی تتلو این همه مخاطب دارد و به هر صورت برای این مجری ویدیوهایی فرستاده می‌شود و روزنامه‌نگار هم با واقعیت‌ها سروکار دارد نمی‌توان به این واقعیت بی‌توجه بود که شماری از هم‌میهنان ما بینندۀ برنامه‌های اویند (البته بیشتر به خاطر وجوه سرگرمی و تفریحی این شبکه) و نسل جدید که چندان از تاریخ گذشته آگاهی ندارند تاریخ را از آیینۀ همین شبکه می‌بینند.
    جدای مورد اخیر دو نکته دیگر هم سبب شد بر آن تردید فایق آیم و این نوشته را بنویسم تا از خانم سالومه صاف و پوست‌کنده وصریح و روشن بپرسم: خجالت نمی‌کشید؟!
    آن دو مورد هم این است: چون یک روزنامۀ خاص هم دربارۀ مصدق و خاتمی و ظریف و ” کلاً مثلاً روشن‌فکران” همین نظر را دارد و کما بیش و دانسته یا ندانسته و عمدی یا سهوی آنها را به خیانت متهم می‌کند این نگرانی وجود ندارد که در راستای سیاست‌های آنان تفسیر شود تا خانم سالومه تصور یا القا کند با آنان نسبتی داریم که اتفاقا از خود او باید پرسید چرا سراغ همان چهره‌هایی رفته که از جانب آنان هم متهم می‌شوند؟!
    مورد دوم اما این است که امروز 13 اردیبهشت سالروز تشکیل دولت ملی دکتر محمد مصدق در سال 1330 است. پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در 29 اسفند 1329 جمال امامی به تعارف و نه از روی جدیت پیشنهاد کرد خود مصدق نخست وزیر شود تا این قانون را اجرا کند و او هم پذیرفت و مجلس هم رأی داد و 13 اردیبهشت 1330 نخستین روز تشکیل دولت ملی به ریاست دکتر محمد مصدق و آغاز یکی از متفاوت‌ترین و متمایزترین دوره‌های تمام تاریخ ایران است.
    و اما چرا از خانم سالومه می‌پرسیم که خجالت نکشیدید؟!
    1. بدترین صفت برای سیاست‌مداران «خائن» است. به همین خاطر معمولا با احتیاط و در موارد بسیار معدود این انگ به کار می‌رود و حتی دربارۀ رجال بدنام هم با احتیاط به کار می رود چه رسد برای رجال شهره به خوش‌نامی.
    مثلا سال هاست که با جسارت گذشته به محمد علی فروغی انگ خیانت نمی‌زنند چرا که روشن شده می‌خواسته ایران بیش از آن در اشغال نماند و از شکل کشور اشغال شده در جنگ دوم جهانی به درآید.
    یا در فرانسه مانند گذشته به مارشال پتن نمی‌ویند خائن. حتی برخی تاریخ‌پژوهان معتقدند فتحعلیشاه قاجار هم چاره‌ای نداشت و همین که روسیه کل خاک ایران را به توبره نکشید باید خدا را شکر کنیم.
    وقتی به مارشال پتن و فتحعلیشاه و فروغی نمی‌توان به سادگی انگ خیانت زد به مصدق و دیگران، می‌توان؟! یا می‌شود بفرمایند خیانت آقای ظریف چه بوده؟
    مثل دلواپسان که معتقد نیستند چون فعالیت هسته‌ای را متوقف کرد زیرا من و تویی‌ها اصل جمهوری اسلامی را قبول ندارند چه رسد به قدرت اتمی آن را.
    البته می‌توان حدس زد که با خاتمی و ظریف از این نظر مشکل دارند که به اعتقاد آنان باعث دوام نظام شدند در حالی که اگر اصلاح طلبان نبودند پرونده میکونوس یا تحریم‌ها کار را تمام کرده بود هر چند که داریم می‌بینیم آقای ترامپ چگونه کار مورد نظر آنان را تمام کرده است!
    پس وقاحت و بی‌شرمی اصلی در این توییت در اتهام خیانت است. نه به خاطر مصدق و خاتمی و ظریف و روشنفکران. «نقد» با اتهامی چنین سنگین فرسنگ‌ها تفاوت دارد و نشان می دهد چقدر با اصول رسانه‌ای فاصله دارند.
    2. این شبکه بیش از هر چهرۀ سیاسی برای شاپور بختیار آخرین نخست وزیر رژیم گذشته تبلیغ کرده و هر سال به مناسبت های مختلف، تصویر مثبتی از او ترسیم می‌کند. اما اگر مصدق خائن بوده شاپور بختیار که یک عمر به مصدق بالیده و با نام او برای خود هویت سیاسی قایل بود و تصویر شاه را از دفتر خود در نخست وزیری برداشت و قاب عکس مصدق را بالای سر گذاشت، چه بوده است؟
    او هم خائن بوده یا نه؟ اگر خائن بوده چرا این همه در ستایش او می‌گویند و برنامه می‌سازند و اگر نبوده چطور مصدقی را که ادعا می‌کرد پیشوای اوست می‌توانند خائن بخوانند؟ این پرسش را با منطق بختیارستایی «من و تو» مطرح می‌کنم.
    3. شبکۀ «من و تو» به عنوان رسانه‌ای سلطنت طلب شناخته می‌شود. از این رو می‌توان به این مجری و سفارش دهندگان به او یادآور شد محمد رضا شاه در ماه‌های آخر سراغ چهره‌های مصدقی چون دکتر کریم سنجابی و دکتر غلامحسین صدیقی و مهندس مهدی بازرگان رفته بود.
    دو نفر اول به کاخ نیاوران دعوت شدند تا نخست وزیری را بپذیرند و قبول نکردند و گفتند دیر شده و وقت این کار همان تابستان 56 بود که هویدا را برکنار کرد اما به جای انتخابات آزاد و یک چهرۀ ملی برای نخست وزیری جمشید آموزگار را نخست وزیر کرد که تکنوکرات بود نه سیاستمدار.
    برای مهندس بازرگان هم تیمسار مقدم پیغام برد که اعلیحضرت به همان نتیجه‌ای رسیده‌اند که شما سال‌هاست می گویید. این که باید سلطنت کنند نه حکومت و بازرگان پاسخ داده بود: اعلیحضرت دیر به این نتیجه رسیده‌اند.
    این شبکه همچنین رضا پهلوی را تبلیغ می‌کند و می توان یادآور شد که سال‌ها پیش او در مصاحبه با فردی بنام «منوچهر بیبیان» به دکتر مصدق ادای احترام کرد و گفت برای او به عنوان یک رجل مشروطه‌خواه نمی تواند احترام قایل نباشد. خانم مجری هم طبعاً به عنوان «خادم» نمی‌تواند نظر «مخدوم» را نادیده بگیرد.
    4. دشمن‌ترین چهره در مقابل مصدق، سید ضیاءالدین طباطبایی بود. هم او اما در آخرین مصاحبه با صدرالدین الهی گفته است:
    «فرق بسیار قایلم بین دکتر مصدق و قوام‌السلطنه. چون مصدق با شخص من دشمنی ندارد ولی قوام با شخص من دشمنی می‌ورزید. دکتر مصدق با‌ تقوا زندگی کرده هر چند من این تقوا را به حال او مفید ولی به حال ملت ایران مضر می‌دانم اما هرگز نمی‌توانم بگویم که او را باید از یاد برد.»
    وقتی هم که مصدق درگذشت سراسیمه نزد شاه رفت و از او خواست مجلس ترحیمی در مسجد مدرسه سپهسالار از طرف دولت برگزار شود و البته شاه نپذیرفت.
    وقتی سید ضیاء جرأت نمی‌کند اتهامی به مصدق وارد کند سالومۀ سیدنیا کیست و چگونه جرأت می‌کند؟
    5. مصدق نخست وزیر سال های 30 تا 32 و شاهزاده قاجار و نمایندۀ مجلس شورای ملی اما چه شباهتی با سید محمد خاتمی یا محمد جواد ظریف و روشنفکران دارند که نام هایشان را کنار هم نمی آورد و به همه انگ خیانت می‌زند؟
    جز این که مصدق با رأی مردم نمایندۀ اول تهران در مجلس شورای ملی شد و خاتمی با مجموع 42 میلیون رأی دو بار رییس جمهوری ایران و جواد ظریف هم در زمرۀ سیاست‌مداران محبوب به حساب می‌آید یا می‌آمد اما اگر ترامپ زیر برجام زده آیا ظریف مقصر است؟
    خاتمی و ظریف را می‌گذاریم به حساب این که در چارچوب جمهوری اسلامی تعریف می‌شوند. روشنفکران را هم به حساب عقاید چپ یا سابقۀ ضدیت با سلطنت.
    مصدق که شازده قاجار و نخست وزیر مشروطه بوده دیگر چرا؟ خیانت او چه بوده؟ این که نفت را ملی کرده؟! یا شیلات را ملی کرده؟ یا از انتخابات آزاد دفاع کرده؟ یا رفته لاهه و واشنگتن از حق ملت ایران دفاع کرده؟ یا به کشاورز قبل از اصلاحات ارضی حقوق مالکانه داده؟ یا برای کارمندان در شرق تهران زمین اختصاص داده؟ یا طرح صدی پنج برای توسعه مدارس را اجرا کرده؟ یا یک ریال حقوق دریافت نکرده؟یا تا آخر در همین خاک مانده؟ یا تا انقلاب شد یک میلیون نفر به احمد آباد رفتند و پس از 11 سال ادای احترام کردند؟
    دربارۀ برجام هم ترامپ از منظر آمریکا می‌گوید سرمان کلاه رفت. نکند دربارۀ مصدق هم از منظر دولت انگلستان، قضاوت می‌کنند؟ آیا اقامت و فعالیت در لندن به این معنی است که مانند انگلیسی‌ها به قضایا نگاه کنند؟ یا دوست دارند مصداق طعنه‌های اخیر اردشیر زاهدی داماد شاه شناخته شوند؟
    6. 10 سال پیش و اوایل راه اندازی تلویزیون فارسی بی بی سی از مخاطبان خواستند 5 چهره برتر ایران در طول تاریخ را نام ببرند و توضیح دادند شخصیت های سیاسی یا علمی یا فرهنگی یا هنری که هر جای جهان بتوان از آنان نام برد و به عنوان یک ایرانی به آنها بالید و مرحله به مرحله اسامی غربال و محدود می شدند.
    جالب است که نام نادرشاه افشار هم بالا آمده بود اما یکی از داوران پرسید آیا در هند می‌توانید در ستایش نادر داد سخن دهید و انتظار داشته باشید هندی ها هم تأیید کنند؟ نام نادرشاه افشار با این استدلال حذف شد و در نهایت این 5 نفر باقی ماندند: زرتشت، ابوعلی سینا، کورش، فردوسی و مصدق.
    7. این توییت را می‌توان به حساب خامی مجری یا تلاش برای دریافت دستمزد بیشتر از مدیران اسمی یا واقعی شبکه دانست و جدی نگرفت. اما به نظر می‌رسد قضیه به این سادگی ها نباشد و اصرار دارند با ترسیم یک دوگانه هر گزینه سوم اعم از ملی و اصلاحی و چپ را نفی و طرد و تخریب کنند هر چند درواقع آب به آسیای اقتدارگرایان داخلی می‌ریزند و به یکدست شدن بیشتر انجامیده است.
    8. سالومۀ سیدنیا متولد سال 56 است و چند روز دیگر 43 ساله می‌شود و به این اعتبار هنوز پیر به حساب نمی‌آید اما اگر پشت این توییت را صحنه‌گردانان باتجربه تری بدانیم آن‌گاه این شعر مشهور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی را می‌توان به یاد آورد که در کوچه باغ های نیشابور سروده است.
    اگرچه مخاطب آن مانند شعر مشهور اخوان، الزاماً مصدق نیست اما این خاطره را شنیده‌ایم که غروب 28 مرداد 1332 و وقتی خبر سقوط مصدق را شنید در همان خیابان و روی پلکانی چقدر گریسته است:
    تو در نماز عشق، چه خواندی
    که این شحنه‌های پیر
    از مرده‌ات، هنوز
    پرهیز می‌کنند؟