وی با بیان اینکه براساس پایش سربازان گمنام سپاه بابلسر این گروه با عنوان “جوانان محلات بابلسر” در منطقه فعالیت میکرد، افزود: فعالیت لیدرهای این گروه با هدف جذب جوانان و نوجوانان و فریب آنان بود و به صورت منسجم در حال فعالیت بودند.
فرمانده سپاه بابلسر از انهدام شبکه مرتبط با منافقین در بابلسر خبر داد و گفت: با رصد اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان(عج)، لیدرهای “شبکه جوانان محلات” در بابلسر دستگیر شدند.
مصطفی بازوند در گفتوگو با تسنیم اظهار داشت: پس از رصدهای فراوان اطلاعاتی و تلاشهای پاسداران گمنام امام زمان(عج)، یک شبکه مرتبط با گروهک سازمان منافقین در بابلسر کشف و منهدم شد.
وی با بیان اینکه براساس پایش سربازان گمنام سپاه بابلسر این گروه با عنوان “جوانان محلات بابلسر” در منطقه فعالیت میکرد، افزود: فعالیت لیدرهای این گروه با هدف جذب جوانان و نوجوانان و فریب آنان بود و به صورت منسجم در حال فعالیت بودند.
فرمانده سپاه بابلسر خاطرنشان کرد: این شبکه از ابتدای اغتشاشات با تهیه محتوا برای رسانههای معاند فعالیت کرده و با جذب جوانان و نوجوانان با وعده پناهندگی به خارج از کشور فعالیت های خود را ادامه میدادند.
بازوند با بیان اینکه با اجرای عملیاتهای پیچیده اطلاعاتی لیدرهای این شبکه دستگیر شدند، تصریح کرد: 2 لیدر این باند دستگیر شده به عنوان شهروند خبرنگار فعالیت میکردند و با وجود ارتباط با شبکههای معاند تمام فعالیتها پاک میشد اما با رصد اطلاعاتی سربازان گمنام تمام فعالیتها بازیابی شدند.
فرمانده سپاه بابلسر همچنین بیان کرد: لیدرهای دستگیر شده ارتباط مستقیم با خارج از کشور داشتند و اقدامات ضدامنیتی زیادی تاکنون انجام شده و روز گذشته با حکم قضایی تمام لیدرهای این شبکه دستگیر شدند و صفحات فعالیتی آنان نیز مسدود شد.
بازوند از طراحی سامانه “راصد 1” برای مقابله با فساد اقتصادی خبر داد و اعلام کرد: سامانه “راصد 1” برای مقابله با هرگونه فساد اقتصادی و ثبت گزارشات مردمی، راهاندازی شد که مردم می توانند گزارش تخلف و مستندات را در سامانه ثبت کنند و بزودی نیز آدرس این سامانه اطلاع رسانی می شود.
افراد یا گروهی ناشناس دقایقی قبل تلاش کردند تا چند شبکه صدا و سیما را هک کنند. عصر امروز، در میان پخش آنونس برنامهها به مدت ده ثانیه، تصاویری از سران منافقین و صوت یکی از سخنرانیهای آنها روی آنتن شبکه یک دیده شد. همچنین چند ایستگاه رادیویی نیز مانند شبکه قرآن، رادیو پیام و جوان هم نیز مورد حمله مشابهی قرار گرفته است.
به گزارش رسا نشر و به نقل خبرگزاری صدا و سیما این حمله ۱۰ ثانیه طول کشید و در جریان آن تصاویری از رهبران گروه مجاهدین خلق روی تلویزیون پدیدار و یکی سخنرانیهای آنان از تلویزیون پخش شد. به گفته مقامات صدا و سیما «احتمالا سرور مورد حمله هکری» قرار گرفته است.
دقایقی پیش «رضا علیدادی»، معاون توسعه و فناوری صداوسیما در توضیح این اتفاق به شبکه خبر گفت:
«هنوز در حال بررسی هستیم. با توجه به اینکه تجهیزات امنیتی برای زیرساختهای مد نظر، از قبل در نظر گرفته شده بود، به نظر میرسد اتفاقی که رخ داده کار سادهای نیست؛ کار فوق العاده پیچیدهای است که به احتمال خیلی زیاد کسانی که صاحب این تکنولوژی هستند می توانند از بک دورها و امکاناتی که خودشان از قبل روی سیستمها در نظر گرفتند، بهره برداری کنند و بتوانند به زیرساختها صدمه بزنند.»
وی افزود: «همکاران ما دارند بررسی می کنند. امیدواریم که در کوتاه ترین زمان ممکن بتوانیم خیلی سریع علت و محدوده مشکل را اعلام کنیم.»
تصاویر مربوط به این اتفاق هم اینک در فضای مجازی در حال نشر است. همچنین توضیحات مربوط به آن از طریق زیرنویس، در شبکه خبر اعلام میشود. به نظر میرسد اخبار تکمیلی درباره این موضوع از سوی روابط عمومی صدا و سیما به زودی منتشر خواهد شد و دیجیاتو به محض منتشر شدن اخبار بیشتر در این رابطه و روشن شدن بیشتر ابعاد ماجرای این حمله هکری، آن را در اختیار خوانندگان خواهد گذاشت.
با توجه به پیامهای مقامات و مسئولین فرانسوی، مشخص شده است که مسعود رجوی، سرکرده گروهک منافقین درگذشته است.
در حالی که ترکی فیصل مسئول سابق استخبارات عربستان سعودی در سال 1395 خبر فوت مسعود رجوی را داده بود و گروهک منافقین آن را تکذیب کرده بود، این بار همزمان با هفتم تیرماه سالروز جنایت گروهک تروریستی منافقین علیه آیت الله شهید بهشتی و 72 تن از مقامات جمهوری اسلامی، برخی از مقامات و مسئولین فرانسوی با صدور پیام هایی به حمایت از این گروهک تروریستی پرداختند!
اما در تمام این پیام ها آنان مریم رجوی را به عنوان نفر اول گروهک منافقین طی ده سال گذشته مخاطب قراردادند که بار دیگر تایید سخنان ترکی فیصل مبنی بر مرگ مسعود رجوی است.
چند روز پس از درگذشت استاد محمدرضا شجریان، چهره نامدار موسیقی در ایران، تصویری از دوران نوجوانی او منتشر شد.
نوع نشستن این استاد آواز در کنار فرد سمت چپ عکس حاکی از ارتباطی عاطفی میان محمدرضای نوجوان و این فرد است. اما این فرد معرفی نشده است. همین موضوع و کنجکاوی برای شناختن او باعث شد تا به دنبال شناختن هویتش باشیم.
عکس منتشر شده مربوط به یک جلسه قرائت قرآن بوده است. با توجه به پیشینه استاد شجریان در فراگیری قرآن در دوران کودکی و نوجوانی در مشهد، پیگیر این موضوع از برخی پیشکسوتان جلسات قرآن در مشهد شدیم. در نهایت مشخص شد که فرد نشسته در سمت چپ عکس، شهید حسین آستانهپرست از شخصیتهای مذهبی و دانشگاهی شناخته شده در مشهد است که یکی از بازارچههای قدیمی این شهر در خیابان طبرسی به نام این شهید نامگذاری شده است.
آستانهپرست معلم اخلاق محمدرضا شجریان در دوره نوجوانی بود که در مرداد ماه سال ۱۳۶۰ توسط گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) در مشهد ترور میشود.
این ترور به گفته برخی از افرادی که از نزدیک شاهد رابطه شجریان با استادش بودند، موجب تألمات روحی ایشان شد.
شجریان در مصاحبه خود با روزنامه ایران در سال ۱۳۹۵ نیز گریزی به فعالیت منافقین در آن دوره و به هم ریختن کنسرتش توسط این گروهک میزند. موضوعی که در گفتوگوی پیش رو، دختر شهید آستانهپرست نیز به آن اشاره میکند.
گفتوگوی کوتاه ما با خانم منصوره آستانهپرست به سوابق آشنایی مرحوم شجریان با شهید آستانهپرست باز میگردد که در ادامه آن را میخوانید.
لطفا از آشنایی میان مرحوم شجریان و پدر شهیدتان بفرمایید.
اجازه بدهید در ابتدا تسلیت عرض کنم درگذشت استاد بزرگ موسیقی ایران، مرحوم آقای شجریان را. هم به مردم و به هم خانواده محترم ایشان. سابقه آشنایی میان استاد شجریان و پدر بنده، به ارتباطات خانوادگی میان ما و خانواده ایشان باز میگردد. زمانیکه در سالهای دور خانواده استاد شجریان در مشهد زندگی میکردند ارتباطات خانوادگی و رفت و آمد داشتیم. رابطه خوب و صمیمانهای میان ما برقرار بود. مرحوم مادرم رابطه بسیار نزدیکی با مادر استاد شجریان داشت و رفت و آمدهای متعددی میان آنها برقرار بود. هفتهای یک بار پدرم ما را به خانه آنها میبرد و آنها نیز به همین شکل به منزل ما میآمدند. حتی در دوران کودکیام به خاطر دارم که مرحوم شجریان یک دوربین عکاسی داشت و بخشی از عکسهای خانوادگی ما را ایشان میگرفت.
پس شناخت استاد شجریان از پدرتان مربوط به دوره شاگردی ایشان نیست؟
این آشنایی، پیش از همه به دلیل روابط خانوادگی و رفتوآمدهای دو خانواده با یکدیگر مرتبط بود. پدرم از شخصیتهای مذهبی شناخته شده مشهد بود. مدرس اخلاق و قرآن در مسجد الحمید و مهدیه بود و همچنین تحصیلات دانشگاهی ایشان نیز کارشناسیارشد الهیات بود؛ بنابراین چه در سالهای پیش از پیروزی انقلاب و چه پس از آن چهره شناخته شدهای برای قشر مذهبی و دانشگاهیان بود. خانواده مرحوم شجریان نیز خانودهای مذهبی بودند. پدر آنها استاد قرآن بود. خود استاد نیز به دلیل صدای زیبا و استعدادی که داشت ازهمان کودکی و نوجوانی با قرائت قرآن با صدای زیبا انس داشت و درجلسات آموزش قرآن حضور مییافت. ایشان پامنبری پدرم بود. پدرم کلاسهای عقیدتی و اخلاقی برگزار میکرد و مرحوم شجریان نیز در آن جلسات حضور مییافت و تلاوت قرآن پیش از آغاز سخنرانیهای پدرم با او بود. به دلیل رابطه شاگردی و استادی و شناخت خانوادگی که از ما داشتند احترام زیادی برای پدرم قائل بود. این ارتباط تا جایی بود که خطبه عقد مرحوم شجریان را پدر شهید من خواندند.
ماجرای آن عکس را میدانید؟
عکس بسیار قدیمی است و من آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودم. اما بعدا که درباره آن پرسیدم مادرم گفت که مربوط به یکی از دورههای تلاوت قرآن است. فکر میکنم عکس مربوط به دهه بیست باشد، اما زمان دقیق آن را نمیدانم.
اشاره داشتید که روابط خانوادگی نزدیکی میان دو خانواده برقرار بود. علاوه بر اینکه پدر شما معلم اخلاق استاد محمد رضا شجریان بود. به خاطر دارید که پس از ترور و شهادت پدرتان، واکنش ایشان چه بود؟
شجریان چند سال پیش از انقلاب از مشهد به تهران مهاجرت کرده بود. اما ارتباطات و آشناییهای خانوادگی ما ادامه داشت. به خاطر دارم از خانواده ایشان که میگفتند وقتی خبر ترور و شهادت پدرم به مرحوم شجریان رسید بسیار ناراحت و اندوهگین شده بود. گفته بود که خدا این مجاهدین (منافقین) را لعنت کند که استاد ما را اینطور از ما گرفتند. با اینکه ۱۶ یا ۱۷ سالی پدرم از ایشان بزرگتر بود و معلم او بود، اما همانطور که گفتم به دلیل روابط خانوادگی که داشتیم ایشان تقریبا همیشه پدرم را میدید. ترور پدرم، ایشان را بسیار ناراحت کرد. این نکته را بگویم که آزار منافقین نه فقط به پدرم که به ایشان هم رسید. در سالهای اول انقلاب شنیدم که همین منافقین یکی دو بار کنسرت مرحوم شجریان را به هم ریخته بودند و مانع از اجرای آن شده بودند.
پس از نامهنگاری مسئولین دانشگاه شریف با رئیس قوهی قضائیه پیرامون وضعیت امیرحسین مرادی و علی یونسی، مسئولین دادستانی عمومی و انقلاب تهران توضیحاتی ارائه کرده و به پرسشهای دانشجویان و اساتید پاسخ دادند.
پس از نامهنگاری مسئولین دانشگاه با رئیس قوهی قضائیه پیرامون وضعیت امیرحسین مرادی و علی یونسی، مسئولین دادستانی عمومی و انقلاب تهران با دعوت از نمایندگان چهار تشکل دانشجویی، شورای صنفی و اساتید دانشگاه صنعتی شریف، پیرامون بازداشت این دو دانشجو توضیحاتی ارائه کرده و به پرسشهای دانشجویان و اساتید پاسخ دادند.
این جلسه با حضور دو دانشجوی بازداشتشدهی دانشگاه برگزار شد و علی یونسی و امیرحسین مرادی نیز در بخشهایی از جلسه، دربارهی اتهامات خود نکاتی را مطرح کرده و به پرسشهای دانشجویان و اساتید پاسخ دادند.
متن پیشرو، روایت نمایندهی انجمن اسلامی دانشجویان مستقل از این جلسه است:
اولش، تصویر سیاه است. سیاهیِ مطلق نه. گُلهبهگُله چراغهای خیابان روشن است و فیلم را از تاریکیِ کامل درآورده. دو نفر با صورتِ پوشیده میآیند وسطِ قاب، چیزی را روی زمین میگذارند و به سرعت از کادر خارج میشوند. چند ثانیه بعد، تصویر پر میشود از نور زرد و سفیدِ انفجار، درست جلوی سردر وزارت ارتباطات. شما به وزارت ارتباطات اضافه کنید شعبهی بانک، حوزهی علمیه، پایگاه بسیج، وزارت کشور و مجتمع قضایی شهیدباهنر. اینجا و در این لحظه، ما روبروی کسانی نشستهایم که اتهامشان، عاملیت در بیش از 20 بمبگذاری و آتشافروزی در سطح شهر تهران است. کسانی که اتهامات را پذیرفتهاند و تعداد عملیاتهای خرابکارانهشان، از عدد سنوسالشان بیشتر است!
***
بین «داور» و «خیام» هروله میکنیم و دنبال درِ ورودیِ ساختمانی هستیم که گفتهاند برای جلسه باید بیاییم آنجا. از همان روزی که خبر بازداشت «امیرحسین مرادی» و «علی یونسی» منتشر شد، دانشگاه افتاد پیِ پیگیریِ پرونده. حاصلِ پیگیریها خلاصه شد در یک نامه به رئیس قوهی قضائیه و نتیجهی آن نامه، ما را کشاند به جلسهای با مسئولین دادستانیِ عمومی و انقلاب تهران. روزِ قبل، از معاونت فرهنگی تماس گرفتند و گفتند ساعت 11، کاخ دادگستری باشید. ما هم راهافتادیم سمت میدان ارگ. این «ما» که میگویم یعنی نمایندگان انجمن اسلامی، جامعه اسلامی، انجمن اسلامی مستقل، شورای صنفی، بسیج دانشجویی و اساتید دانشگاه.
امیرحسین مرادی و علی یونسی
ترقی معکوس به سبک آلبانینشینها
چند دقیقهای از ساعتِ یازده گذشته که ساختمان را پیدا میکنیم و میرویم طبقهی اول، اتاق جلسات. آقای امینناصری معاون امنیتی دادستان، آقای جعفری بازپرس پرونده و یک کارشناس امنیتی منتظرمان هستند. اولِ جلسه و بعدِ تعارفاتِ مرسوم، ناصری دربارهی ابعاد پروندهی امیرحسین مرادی و علی یونسی توضیحاتی میدهد و بعد خودشان را صدا میکند بیایند داخل. اگرچه احتمال حضور بچهها را میدادیم ولی خب بیتعارف، کمی غافلگیر میشویم. یونسی یک پیراهن زرشکی پوشیده و مرادی با یک بلوز سفید و آبی آمده. از این فاصلهی چندمتری جز این و البته گودیِ پای چشمِ هردویشان، چیز بیشتری نمیبینیم. یکی از اساتید به نمایندگی از هیاترئیسهی دانشگاه شروع میکند و درخواستهای روشنی دارد: حق انتخاب وکیل، اجازه ملاقات با خانوادهها و حداکثرِ بخشش و رافت اسلامی در قبال این دو دانشجو. بعدِ این صحبتها، فیلم اتهاماتِ مرادی و یونسی را پخش میکنند. اول، ویدئویی میبینیم از تلویزیون مجاهدین خلق. ویدئویی که نشان میدهد تصویر مریم رجوی روی دیوار دانشکدههای فیزیک و صنایع نصب شده و منافقین را حسابی ذوقزده کرده! توی فیلمشان نوشتهاند «دانشگاه شریف، کانون شورشی 675». هرکسی دنیا را یکطور میبیند و دنیا برای منافقها، انگار مجموعهای از کانونهای شورش است. ویدئوی بعدی مفصلتر است. تصاویرِ دوربینهای مداربستهی ادارات و اماکنی که ادعا میشود یونسی و مرادی با بمب دستساز به آنها حمله کرده و البته منافقین این ترقهبازی را با افتخار در رسانههایشان منتشر کردهاند! دلم به حالِ پیرمردهای آلبانینشین میسوزد. از سال60 تا امروز حسابی ترقی معکوس کردهاند و اوج موفقیتشان در مبارزه با رژیم آخوندی(!) انفجار بمب دستساز و شیطنت در دانشکدههای دانشگاه ماست!
یونسی میگوید بخشی از اتهامات را پذیرفته و در این بمبگذاریها مقصر بوده. بعد هم گریزی به اظهارنظرهای خواهر و برادرش در فضای مجازی میزند و صراحتاً میگوید اگرچه در حسن نیت خانوادهاش شک ندارد، اما هیج مسئولیتی در قبال حرفهای آنها ندارد و پاسخگوی ادعاهای اعضای خانوادهاش نیست.
بازجویی ممنوع
فیلم که تمام میشود، بچهها شروع میکنند به حرف زدن. کمی استرس دارند و انگار با جمع راحت نیستند. هنوز یخِ جلسه آب نشده. یونسی میگوید بخشی از اتهامات را پذیرفته و در این بمبگذاریها مقصر بوده. بعد هم گریزی به اظهارنظرهای خواهر و برادرش در فضای مجازی میزند و صراحتاً میگوید اگرچه در حسن نیت خانوادهاش شک ندارد، اما هیج مسئولیتی در قبال حرفهای آنها ندارد و پاسخگوی ادعاهای اعضای خانوادهاش نیست. از اینجا به بعد، امینناصری وارد سوال و جواب با بچهها میشود و فضای جلسه را سنگین میکند. یکی دونفر از بچهها، محترمانه از آقای معاون دادستان میخواهند اجازه دهد بچهها اگر تمایل داشتند حرف بزنند تا تحت فشار و معذوریت قرار نگیرند. یونسی ادامه میدهد و از نقش خودش در عملیاتهای خرابکارانه میگوید. ادعا میکند خانوادهاش تحت فشار هستند. میگوید خواهر و برادرش نمیتوانند به ایران برگردند. یونسی همانجا فیالمجلس از امینناصری پاسخ میشنود که ما هیچ کاری با خانوادهات نداریم و خواهر و برادرت اگر میخواهند برگردند، برگردند.
امیرحسین مرادی کمتر از یونسی حرف میزند و به نظر میرسد بیشتر از او کلافه و خسته است. او هم اتهامات را پذیرفته اما معتقد است این کارها نتیجهی قرار گرفتنش در «یک روند» بوده. میدانم کلیشهای میشود اما اینجا دقیقاً جایی است که باید نوشت پشیمانی توی چشمهایشان موج میزند. هم امیرحسین، هم علی.
خواستههای روشنِ ما
بعد از صحبت اولیهی بچهها، نوبتِ ماست. به ترتیب حروف الفبا اول نوبت نمایندهی انجمن اسلامی است، بعد انجمن مستقل، بعد هم نمایندگان بسیج و جامعه و شورای صنفی. درخواستهای روشنی از قوه قضائیه داریم:
· امکان دیدار متهمین با خانوادهها
· امکان انتخاب وکیل برای متهیمن
· حداکثر رافت اسلامی در مواجهه با این پرونده
· در صورت امکان، آزادی بچهها تا زمان دادگاه به قید وثیقه
· طی شدن مراحل منطقی و قانونی در بررسی پرونده
· اسیر نشدن در دام جوسازیها و مظلومنماییها
· عمل به وعدههایی که به خانوادهی متهمین داده شده است
بازپرس جعفری از اینجا وارد بحث میشود و دربارهی مطالبات ما نکاتی دارد. نگرانیاش از ملاقات یکی از متهمین با خانوادهاش، نگرانی عجیبی نیست. دستگاه امنیتی نمیتواند به این خانواده اعتماد کند. جعفری میگوید حرفهایی که به خانوادهی یکی از متهمین میزده را چندساعت بعد در شبکههای ماهوارهای رصد میکرده و چنین چیزی برای دستگاه قضایی یک معنای واضح دارد: آنها قابل اعتماد نیستند. البته برای بچهها امکان تماس تلفنیِ هفتگی با خانوادههایشان فراهم است، اگرچه گاهی روند تماسها قطع میشود و این، بچهها را عصبی کرده. دربارهی وکیل هم، بازپرس جعفری به تبصره1 ماده 48 «آیین دادرسی کیفری» اشاره میکند و میگوید بر اساس این قانون، وکیلِ امیرحسین و علی باید از فهرست مورد تایید قوه قضائیه انتخاب شود و تا وقتی قانون همین است، راه دیگری ندارند.
ماجرای نیمهشب
یکی دوتا سوال که از امیرحسین و علی میپرسیم، کم کم یخِ جلسه وا میرود و شروع میکنند به تعریف ماجرای بازداشت. قصه از یک شب بهاری آغاز شده. شبی که علی و امیرحسین، راه افتادهاند سمتِ مجتمع قضایی شهیدباهنر برای عملیات. دستور از سرپلِ منافقین رسیده و بچهها باید اطاعت میکردند. هنوز درست و حسابی در موقعیت عملیات ظفرمندانهی خلق قهرمان علیه رژیم آخوندی(!) مستقر نشدهبودند که تیم عملیاتی سر میرسد و بچهها را با چند فقره بمبِ دستساز، بازداشت میکند. آنها البته بمبهای بیشتری هم داشتهاند که بعداً در بازرسیِ منزلشان کشف میشود. در واقع علی و امیرحسین را وسط یک عملیات خرابکارانه دستگیر کردهاند و خب، وسط عملیات هم حلوا خیرات نمیکنند. ماجرای دستگیریِ یونسی و مرادی، به زد و خورد رسیده و آنطور که کارشناس امنیتی میگوید، علی وسط عملیات، دست یکی از مامورین را گاز گرفته و میخواسته فرار کند. کارشناس امنیتی میگوید ماجرا آنطور که در شبکههای اجتماعی مطرح شده و خانوادهی یونسی دوست دارد روایت کند، نبوده. او میگوید پروندهی این بچهها، علاوه بر مدعیالعموم، شاکی خصوصی هم دارد. یک خانمِ باردار که در اثر صدای انفجارهایی که یونسی و مرادی ترتیب دادهاند آسیب دیده، از این دو نفر شکایت دارد و پرونده، پیچیدهتر از چیزی است که تصور میشود.
بچهها روایتشان از دستگیری را ادامه میدهند. بعدِ شکست در عملیات آخر و بازداشت، بچهها را بردهاند توی اتاقهایی که به تعبیر خودشان «سوئیت» بوده و به تعبیر ما «زندان انفرادی»! حدود دو ماه در این اتاقها زندانی بودهاند و از آنجا رفتهاند بند 240 اوین و بعد هم بند 209. ماجرای ابتلای علی به کرونا هم واقعیت نداشته و آنطور که علی توضیح میدهد، قضیه فقط یک احتمال از جانب خود علی بوده که در یکی از مکالمات تلفنی به خانوادهاش گفته:«فکر کنم کرونا گرفتم و خوب شدم.»
پروندهی این بچهها، علاوه بر مدعیالعموم، شاکی خصوصی هم دارد. یک خانمِ باردار که در اثر صدای انفجارهایی که یونسی و مرادی ترتیب دادهاند آسیب دیده، از این دو نفر شکایت دارد و پرونده، پیچیدهتر از چیزی است که تصور میشود.
پشیمانیم، ببخشید
ادامهی جلسه به گپوگفتِ ما و علی و امیرحسین میگذرد. بچهها درخواستهایشان را میگویند. یونسی تاکید میکند حاضر است تعهد بدهد و اگر دوباره دستگیر شد، درجا حکم اعدام را بپذیرد! علی میگوید خانواده به حضورش نیاز دارد و باید کنار پدرومادرش باشد و اگر امکانش هست، او را ببخشند. مرادی هم میگوید با بازپرس پرونده همکاری کامل داشته و درخواست بخشش دارد. روی بچهها باز شده و انگار ترسِ اولِ جلسهشان ریخته. یکی دوجا با بازپرس جعفری کلکل میکنند و با او وارد بحث میشوند. چندباری هم لبخند را روی صورتشان میبینیم که کنارِ بغضی که توی صدای هردویشان هست، فضای جلسه را یک جوری میکند. یک جوری که خیلی قابل توصیف نیست. فرض کن معجونی از نگرانی و امیدواری. یک حالتی که خوشایند نیست اما بعید میدانی آخرش خوشایند نباشد. تهِ تهِ حرفهای علی و امیرحسین دو کلمه است: پشیمانیم. ببخشید.
نخبه یا عامل منافقین؟
امینناصری، جعفری و کارشناس امنیتی، هرسه متفقالقول میگویند راهِ بخشش و تخفیف در پروندهی بچهها باز است. اما از طرف دیگر تاکید دارند کسی این پرونده را ساده نبیند. مقامات میگویند ما در این پرونده، پیش از دانشجویانِ نخبهی دانشگاه شریف، با دو عامل سازمان منافقین مواجهیم که ارتباط مستقیم با سرپل این سازمان داشتند و برای این سازمان تروریستی کار میکردند. حرف ترورها و جنایتهای منافقین که پیش میآید، یاد صیاد شیرازی میافتم. کاش سپهبد اینجا بود و خودش برای بچهها از شقاوت منافقین میگفت. کاش میشد خودش قصهی مرصاد را برای علی و امیرحسین تعریف کند. کاش میآمد مینشست کنارشان و ماجرای قتل عام مردم در اسلامآباد را در آن روزهای تلخِ مرداد67 روایت میکرد. علی و امیرحسینی که من میبینم، احتمالاً صیاد را نمیشناسند، چیزی از شوشتری نمیدانند، دربارهی بهشتی و رجایی و باهنر کتابی نخواندهاند که اینطور افتادهاند وسط مُردابِ متعفنِ منافقها. یکی از اساتید حرف خوبی میزند وسط جلسه؛ میگوید حتماً ما هم مقصریم در به دام افتادنِ بچهها. این «ما» را شما یک طیف بگیرید، از مدیر و مسئول و مقام محترم ریاستِ انبوه نهادهای فرهنگیِ مملکت، تا استاد و دانشجو و طلبه.
امینناصری، جعفری و کارشناس امنیتی، هرسه متفقالقول میگویند راهِ بخشش و تخفیف در پروندهی بچهها باز است. اما از طرف دیگر تاکید دارند کسی این پرونده را ساده نبیند.
در جستجوی امید
جلسه که تمام میشود، میرویم کنار بچهها و چنددقیقهای بدون واسطه با آنها گپ میزنیم. کمی دربارهی جزئیات همکاریشان با مسئولین قضایی میگویند و طلب بخشش دارند. یادم به ماجرای «امید کوکبی» میافتد. حتماً اسمش برایتان آشناست. خرداد95، هشتگ #FreeOmid با مطالبهی آزادی کوکبی در توییتر فارسی ترند شد. امید نه آن روز و با فشار توییتری، اما چند وقت بعد آزاد شد و آنطور که یکی از اساتید میگوید، در گنبد کاووس کسبوکار خودش را راه انداخته و کارآفرینی میکند. «رافت اسلامی» کار خودش را کرده و امید را از مُرداب نجات داده. من ظهر دوشنبه 23تیر 1399 توی چشمهای علی و امیرحسین، امید را دیدم.
منافقین با ارسال ایمیل به برخی از سایتها، خبر مرگ مریم رجوی همسر شرعی مهدی ابریشمچی را اعلام کردند تا بتوانند با پخش این خبرو سخنرانی وی در مراسم ۲۷ تیرماه از پروپاگاندای رسانهای برخوردار شوند.
گروهک منافقین در آستانه تجمع سالیانه خود به منظور پوشش خلاءهای هویتی و رسانهای، پروژه مردهانگاری مریم قجر (مریم رجوی) را کلید زدند.
در این پروژه منافقین با ارسال ایمیل به برخی از سایتها، خبر مرگ مریم رجوی همسر شرعی مهدی ابریشمچی را اعلام کردند تا بتوانند با پخش این خبرو سخنرانی وی در مراسم ۲۷ تیرماه از پروپاگاندای رسانهای برخوردار شوند.
این پروژه عاریه گرفته شده از الگوی نخ نما شده تیم رسانهای رهبر کره شمالی است.
بر اساس اطلاعات واصله، در مراسم ۲۷ تیرماه مقرر شده است مریم قجر سخنرانی دیکته شدهای را برای روحیهبخشی به عناصر منفعل و بریده فرقه ارائه کند و برای نشان داده نشدن چهره پیر و فرتوت اعضای گروهک کلاه، لباس و ماسک سفید به همراه عینک آفتابی استفاده خواهد شد و شعار اصلی تجمع «ایران-مریم» و «مریم-ایران» خواهد بود.