برچسب: معتاد

  • می خواستم برادرمعتادم را بکشم، اشتباها یک معتاد دیگر را کشتم/ ملحفه روی سرش بود نشناختمش

    می خواستم برادرمعتادم را بکشم، اشتباها یک معتاد دیگر را کشتم/ ملحفه روی سرش بود نشناختمش

     

    بررسی‌ها نشان می‌داد جعفر که معتاد بود، از مدتی قبل جدا از همسر و فرزندش زندگی می‌کرد و بیشتر شب‌ها را در پارکی در جنوب غرب تهران می‌گذراند.

    با افشای هویت مقتول مأموران به بازجویی از نگهبان پارک پرداختند تا سرنخ‌هایی از این جنایت به‌ دست بیاورند.

    می خواستم برادرمعتادم را بکشم، اشتباها یک معتاد دیگر را کشتم/ ملحفه روی سرش بود نشناختمش
    مرد نگهبان گفت: من در کیوسک نگهبانی نشسته بودم که جعفر را غرق در خون گوشه‌ای از پارک دیدم. او بریده‌بریده به من گفت اشتباهی او را با چاقو زده‌اند، سپس یک‌باره از هوش رفت. من همان‌ موقع یک نفر را که تی‌شرت سفید به تن داشت، در همان نزدیکی دیدم که به محض نگاه‌کردن به او به‌سرعت فرار کرد.

    مأموران پلیس به تحقیق از سایر شاهدان پرداختند و با اطلاعاتی که از آنها گرفتند یک مرد جوان را که آن شب با تی‌شرت سفید به پارک رفته بود و رفتار مشکوکی داشت، بازداشت کردند.
    متهم 36ساله به نام کمال به قتل اشتباهی مرد معتاد اعتراف کرد و گفت: برادرم معتاد است و خانواده‌مان را اذیت می‌کند. او بارها اسباب و اثاثیه خانه پدری‌ام را فروخته و خرج مواد مخدر کرده است. او مدتی است شب‌ها را در پارک می‌ماند و به خانه نمی‌آید. برادرم در واقع هیچ‌وقت به خانه نمی‌آمد. او زمانی به خانه می‌آمد که پول تهیه مواد نداشت و ما را وادار می‌کرد به او پول بدهیم تا مواد بخرد و مصرف کند. زمانی که پول نمی‌دادیم، وسایل خانه را برمی‌داشت و می‌فروخت. او چندین‌بار پدرم را کتک زده بود و این کارهایش خیلی من را عصبی می‌کرد.

    متهم به قتل ادامه داد: حتی برادرم در آخرین درگیری من را با چاقو زد که می‌خواستم از او شکایت کنم، اما با وساطت برادر بزرگ منصرف شدم. خانواده‌ام از بدرفتاری‌های برادر معتادم خسته شده بودند، به‌همین‌خاطر تصمیم گرفتم او را از زندگی‌مان حذف کنم. چون می‌دانستم برادرم شب‌ها در پارک می‌خوابد به پاتوق او رفتم. او در گوشه‌ای از پارک خوابیده و روی صورتش یک ملحفه انداخته بود. البته من صورت برادرم را ندیدم، اما لباس‌هایی که به تن داشت و هیکلش را شناختم. من با چاقو یک ضربه به شکم و سینه او زدم. ملحفه را کنار کشیدم تا مطمئن شوم فوت کرده است. ناباورانه متوجه شدم فرد دیگری را در خواب زده‌ام. من همان موقع فرار کردم، اما اهالی محل که شاهد ماجرا بودند، من را به پلیس لو دادند.

    با اعتراف‌های این مرد برای او کیفرخواست صادر و پرونده‌اش برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه اولیای‌دم درخواست قصاص را مطرح کردند.
    سپس کمال در جایگاه متهم ‌ایستاد و گفت: اتهام قتل را قبول دارم، اما اشتباه کردم. من اصلا مقتول را نمی‌شناختم و خصومتی با او نداشتم. من اشتباهی او را با چاقو کشتم. برادر معتادم زندگی همه اعضای خانواده را زهر کرده و همه ما را اذیت می‌کند. او با پدر و مادرم بدرفتاری می‌کند. من آن‌قدر از دستش عصبانی بودم که تصمیم به قتلش گرفتم. آن روز هم فکر می‌کردم برادرم را با چاقو زده‌ام. متهم ادامه داد: من و خانواده‌ام از بدرفتاری‌های برادر معتادم خسته شده بودیم؛ به‌همین‌خاطر تصمیم به قتل او داشتم، اما اشتباهی مرد دیگری را با چاقو زدم و شرمنده خانواده او هستم. قبل از جلسه دادگاه نیز از آنها درخواست بخشش کردم. من مسئولیت کاری را که کردم، برعهده می‌گیرم و درخواست بخشش دارم. اولیای‌دم می‌دانند که من اصلا مقتول را نمی‌شناختم و هیچ مشکلی هم با او نداشتم و اشتباهی او را به قتل رساندم. متأسفانه من می‌دانم وقتی فرد معتادی در خانواده هست، چقدر شرایط را سخت می‌کند. حالا که من اینجا ایستاده‌ام و در حال محاکمه به‌ خاطر قتل هستم، برادر معتادم بیرون این دادگاه همچنان در حال اذیت‌کردن خانواده‌ام است. او در این مدت چندین‌بار سراغ پدرم رفته و او را با چاقو تهدید کرده و به‌زور وسایل خانه و پول گرفته و دوباره رفته است.
    کمال در ادامه اظهاراتش به قضات گفت: حالا می‌دانم اصلا تصمیم من برای قتل برادرم هم اشتباه بود و باید همان ابتدا از او شکایت می‌کردم تا به زندان بیفتد و ما مدتی از دستش راحت شویم، ولی آزارهای طولانی‌مدت او باعث شد تصمیم اشتباهی بگیرم و همان تصمیم اشتباه را هم درباره فرد غریبه‌ای انجام دهم.
    با پایان دفاعیات متهم، وکیل‌مدافع او در جایگاه قرار گرفت. او گفت: موکل من قتل را قبول دارد، اما باید بگویم انگیزه‌ای برای این قتل وجود نداشته و همان‌طور که موکلم می‌گوید، اشتباهی این قتل اتفاق افتاده است. خانواده اولیای‌دم هم نسبت به این مسئله آگاهی دارند که متهم شناختی نسبت به مقتول نداشته است و متأسفانه چون مقتول و برادر متهم هر دو در یک وضعیت بودند و هر دو معتاد و پارک‌خواب بودند، متهم برادرش را با مقتول اشتباه گرفته است. با توجه به جمیع شرایط که دادگاه و اولیای‌دم آگاهی دارند، پیشنهاد مصالحه را مطرح می‌کنم. بنا بر این گزارش، در پایان قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک‌های موجود در پرونده و عدم گذشت اولیای‌دم، متهم را به قصاص محکوم کردند.

     

    منبع: خبر آنلاین

  • آتش‌سوزی منجر به مرگ ۳ نفر در کمپ معتادان مشهد عمدی بود

    آتش‌سوزی منجر به مرگ ۳ نفر در کمپ معتادان مشهد عمدی بود

     

    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به دنبال بروز یک آتش‌سوزی در یکی از مراکز اقامتی ترک اعتیاد در بلوار میامی در حومه شرق مشهد، روابط عمومی بهزیستی خراسان رضوی اطلاعیه‌ای صادر کرد.

    در این اطلاعیه آمده است؛ به اطلاع مردم شریف خراسان رضوی می‌رساند، سه‌شنبه شب مورخ ۲۱ اردیبهشت، تعدادی از معتادان متجاهر کمپ تبصره ۲ ماده ۱۶ امید آزادی در مشهد، در ایجاد زمینه‌چینی برای شورش و فرار از این مرکز، یک آتش‌سوزی برنامه‌ریزی شده و عمدی در مرکز به راه انداختند که بلافاصله مراتب از طریق مسؤولان مرکز به اطلاع آتش‌نشانی، کلانتری، مسؤولان دادستانی، شورای هماهنگی مواد مخدر و بهزیستی رسید و اقدامات اطفای حریق آغاز شد.

    بر اساس آخرین اطلاعات دریافتی، متأسفانه در این حادثه یک نفر در صحنه و ۲ نفر پس از انتقال به بیمارستان جان باختند و ۲۳ نفر دیگر از مجروحان حادثه در مراکز درمانی مشهد تحت درمان قرار دارند.

    سرپرست بهزیستی خراسان رضوی و معاونتآتش‌سوزی منجر به مرگ ۳ نفر در کمپ معتادان مشهد عمدی بود پیشگیری و مسؤول حراست بهزیستی استان، به محض اطلاع از وقوع حادثه، به محل رفتند و تا سحرگاه، همراه با تیم‌های آتش‌نشانی، اورژانس و مقامات قضائی و قانونی در محل بودند.

    علاوه بر اکیپ‌های اورژانس و آتش‌نشانی، معاون دادستان مشهد، قاضی ویژه جنایی، دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر، مقامات پلیس مشهد و نیروهای امنیتی نیز در محل حاضر بودند و اقدامات لازم را انجام دادند.

    بررسی پیرامون علل ایجاد حادثه توسط مقامات قضائی و قانونی ادامه دارد و تاکنون برخی افراد به ظن عامل بودن در این حادثه، بازداشت شده‌اند.

    بهزیستی خراسان رضوی، ضمن ابراز تسلیت به خانواده درگذشتگان این حادثه اسفبار، بررسی موضوع را با همکاری نهادهای قضائی و قانونی ادامه می‌دهد و با تکمیل تحقیقات، اطلاع‌رسانی کامل‌تری انجام خواهد شد.

    ۲۳۵۲۳۱

    منبع: خبر آنلاین

  • برای گذران زندگی و تامین هزینه های اعتیاد، صیغه مردان متاهل می شدم/ مردی که از او بچه دار شدم از ترس آبرویش دیگر سراغم نیامد

    برای گذران زندگی و تامین هزینه های اعتیاد، صیغه مردان متاهل می شدم/ مردی که از او بچه دار شدم از ترس آبرویش دیگر سراغم نیامد

     

    او گفت: در یکی از روستاهای انتهای بولوار پنجتن به دنیا آمدم. پدرم نه تنها اوضاع مالی مناسبی نداشت بلکه بیشتر درآمدش را صرف خرید موادمخدر می‌کرد. از آن جایی که من وابستگی خاصی به پدرم داشتم، مدام در کنار بساط او می‌نشستم و کارهایش را انجام می‌دادم، به گونه‌ای که حتی برای خرید موادمخدر نیز همراهش می‌رفتم و از او جدا نمی‌شدم. در واقع من با خواهر و برادران دیگرم فرق داشتم و تنها با پدرم زندگی می‌کردم.

    حال و هوای خماری و نشئگی را به خوبی درک می‌کردم. هیچ علاقه‌ای هم به درس و مدرسه نداشتم و فقط از نشستن پای بساط موادمخدر پدرم لذت می‌بردم. تا این که بالاخره در همان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم. با این حال همواره بین پدرم و دیگر اعضای خانواده درگیری بود که چرا اجازه نمی‌دهد من نیز در دامان مادرم تربیت شوم. خلاصه ۱۳ سال بیشتر نداشتم که یکی از هم بساطی‌های پدرم از من خواستگاری کرد.برای گذران زندگی و تامین هزینه های اعتیاد، صیغه مردان متاهل می شدم/ مردی که از او بچه دار شدم از ترس آبرویش دیگر سراغم نیامد

    با آن که همه اعضای خانواده ام مخالف این ازدواج بودند، اما فقط با رضایت یک جانبه پدرم، پای سفره عقد نشستم و با جوانی ازدواج کردم که ۱۴ سال از من بزرگ‌تر بود. او که خود موادمخدر می‌فروخت و اعتیاد شدیدی به این مواد افیونی داشت، با وعده و وعیدهای رویایی، پدرم را خام کرده بود. بالاخره سه ماه بعد جشن عروسی من وسهراب برگزار شد و ما زندگی مشترک مان را در حالی آغاز کردیم که پدرم نیز از سوی خانواده ام طرد شده بود و جا و مکانی نداشت. به همین دلیل او نیز به منزل ما آمد.

    در واقع محل زندگی مشترک مان پاتوق مصرف و خرید و فروش موادمخدر بود، به گونه‌ای که شب‌ها عده زیادی از معتادان و قاچاقچیان به خانه ما رفت و آمد می‌کردند. هنوز یک سال بیشتر از آغاز زندگی مشترک من و سهراب نگذشته بود که او را به جرم حمل مقادیر زیادی موادمخدر دستگیر کردند و آن منزل که پاتوق استعمال موادمخدر بود، پلمب شد. بعد از این ماجرا، من هم که معتاد بودم آواره کوچه و خیابان شدم، ولی گاهی به ملاقات همسرم می‌رفتم و به او دلداری می‌دادم.

    بالاخره یکی از اهالی محله اتاقک مخروبه‌ای را در اختیارم گذاشت که من به جای پرداخت اجاره، امور شخصی مادر پیرش را انجام بدهم.

    در حالی که دو سال از زندانی شدن همسرم می‌گذشت متوجه بارداری ام شدم و با خودم فکر می‌کردم که شاید این موضوع موجب تخفیف مجازات همسرم شود. اما این گونه نشد. با تولد پسرم اوضاع زندگی ام به هم ریخت و آشفته‌تر شد چرا که من فقط برای تامین هزینه‌های اعتیادم تلاش می‌کردم و حس مادری را از یاد برده بودم. دیگر به ملاقات همسرم نیز نمی‌رفتم. یک سال از تولد فرزندم گذشته بود که از همسرم طلاق گرفتم و به سوی پدرم بازگشتم، اما او نیز اوضاعی بهتر از من نداشت تا این که چند ماه بعد بر اثر عوارض ناشی از اعتیاد جان سپرد و من دوباره آواره و سرگردان شدم.

    چندین بار تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم، اما با این زندگی آشفته دوباره به موادمخدر پناه می‌بردم تا جایی که مجبور بودم برای تامین هزینه‌های اعتیادم به عقد موقت مردان متأهل دربیایم تا حداقل برای مدتی هزینه‌های اعتیادم تامین شود و از سرگردانی و آوارگی نجات یابم.

    خلاصه در یکی از همین ازدواج‌های موقت، فرزند دیگرم نیز به دنیا آمد و همسرم به خاطر ترس از متلاشی شدن زندگی اش مرا رها کرد و هیچ گاه به سراغم نیامد. این در حالی بود که دیگر به خاطر چندین ازدواج و رفت و آمدهای آن‌ها به منزلم، انگشت نمای محله شده بودم و همه اهالی به چشم زنی بی بند و بار به من می‌نگریستند تا این که چند ماه قبل به کلانتری آمدم و سرگذشتم را بازگو کردم.  با دستور رئیس کلانتری و هماهنگی‌های قضایی فرزندانم تحویل بهزیستی داده شدند و من هم در یکی از مراکز ترک اعتیاد تحت درمان قرار گرفتم. وقتی از چنگ این هیولای وحشتناک نجات یافتم، با کمک خیران منزلی برای اقامتم فراهم شد و کودکانم دوباره به آغوشم بازگشتند. اکنون نیز در مکان مناسبی مشغول کار شده ام، روزهای خوشبختی را با همه وجودم حس می‌کنم.

    17302

    منبع: خبر آنلاین

  • پیک موتوری معتاد با بستنی مسموم ،صاحب مغازه را کشت

    پیک موتوری معتاد با بستنی مسموم ،صاحب مغازه را کشت

    پیک موتوری معتاد با بستنی مسموم ،صاحب مغازه را کشت

    با شکایت مرد جوان، تحقیقات آغاز شد و مأموران پلیس در تحقیق ازمغازه‌دارها، به صاحب یک مغازه بستنی فروشی رسیدند که سرنخ اصلی را در اختیار مأموران قرار داد.

    او به مأموران گفت: مدتی است که مردی به‌نام اشکان با فریبرز کار می‌کند. او پیک موتوری است و برای فریبرز جنس می‌آورد و گاهی اوقات اجناسش را جا به جا می‌کند. حتی چندین بار دیده‌ام که شب‌ها پیرمرد را با موتورش به خانه می‌رساند. شب حادثه اشکان به مغازه‌ام آمد و بستنی خرید و به داخل مغازه برد.

    او ادامه داد: اواخر شب بود که داشتم مغازه را تعطیل می‌کردم که دیدم چراغ مغازه فریبرز همچنان روشن است. عجیب بود او هیچ وقت تا این موقع شب مغازه‌اش را باز نمی‌گذاشت. وقتی داخل رفتم فریبرز را دیدم که بی‌هوش داخل مغازه افتاده است. خانواده فریبرز نیز مدعی شدند که اشکان مدتی است که برای پدرشان جنس می‌آورده و شب‌ها او را به خانه می‌رسانده است. ولی هیچ کدام از افراد خانواده شماره تماس یا آدرسی از اشکان نداشتند.

    مرگ پیرمرد
    در ادامه پیرمرد مغازه دار در حالی که هر روز حالش بدتر می‌شد به مأموران گفت که شب حادثه اشکان برایش بستنی برده و او بعد از خوردن بستنی حالش بد شده است. در حالی که تلاش برای دستگیری اشکان ادامه داشت فریبرز در بیمارستان جان باخت. با مرگ وی تحقیقات وارد مرحله جدیدی شد و رسیدگی به پرونده با دستور بازپرس جنایی ادامه یافت.

    در حالی که تحقیقات ادامه داشت چند روز قبل کسبه محل با پلیس تماس گرفته و مدعی شدند که اشکان را در اطراف مغازه فریبرز دیده‌اند. بدین ترتیب مأموران راهی محل شده و اشکان را بازداشت کردند. وی در تحقیقات اولیه منکر ماجرا شد، اما بازپرس جنایی دستور تحقیقات درباره علت اصلی مرگ پیرمرد و نقش اشکان در این ماجرا را صادر کرد.
    گفتگو با متهم

    اعتیاد داری؟
    بله، ۱۷ سالی می‌شود که تریاک مصرف می‌کنم و این اواخر هم شیشه مصرف می‌کنم.

    شغلت چیست؟
    پیک موتوری هستم.

    با فریبرز چطور آشنا شدی؟
    مدتی قبل در حال عبور از خیابان بودم که او را کنار خیابان دیدم. منتظر ماشین بود. سوارش کردم و به مغازه‌اش رساندم و بعد از آن باهم دوست شدیم. گاهی برایش وسایل می‌خریدم و گاهی بارهایش را جابه‌جا می‌کردم. شب‌ها نیز او را به خانه می‌رساندم.

    چرا او را مسموم کردی؟
    چند باری برای پیرمرد مواد غذایی و جنس برده بودم و او سه میلیون و پانصد هزار تومان به من بدهکار شده بود. اما برای پرداخت این پول مدام امروز و فردا می‌کرد. بعد از من خواست برایش چند جعبه آبمیوه و نوشیدنی بیاورم، ولی پول آن‌ها را هم نداد. من برای پرداخت پول نوشیدنی‌ها که ۱۳۶ هزار تومان شده بود از خواهرم قرض گرفته بودم. باید به پول‌هایم می‌رسیدم. از مغازه بستنی خریدم و داخل آن قرص بی‌هوشی ریختم. وقتی پیرمرد بی‌هوش شد از مغازه‌اش چند باکس سیگار و پول و گوشی تلفن همراهش را سرقت کردم.

    با سیگارها چه کردی؟
    سیگارها را فروختم و بدهی‌ام را پرداخت کردم و هزینه مواد مخدرم و کمی هم برای خانه وسیله خریدم.

    چه شد که به محل برگشتی؟‌
    می‌خواستم ببینم چه اتفاقی برای پیرمرد افتاده است. من قصد قتل او را نداشتم.

     

    منبع: خبر آنلاین

  • قتل پدر به خاطر 87 هزار تومان پولی که برای هزینه شیشه پسرش نداد

     این حادثه طبق اظهارات همسایه‌ها و کارشناسان آتش‌نشانی، حریق عمدی بوده و مأموران کلانتری در همان نزدیکی پسر خانواده به‌نام شهریار را به‌عنوان عامل این آتش‌سوزی دستگیر کردند.

    بررسی‌ها نشان می‌داد که پسر جوان مدت‌هاست به ماده مخدر شیشه اعتیاد دارد و حتی برای ترک به کمپ نیز رفته است. اما پس‌از ترخیص دوباره به سراغ مواد مخدر رفته و معتاد شده بود.

    شهریار 44 ساله که اعتیاد شدیدی به مواد داشت برای تأمین هزینه شیشه مدام با خانواده‌اش اختلاف داشته و شب حادثه نیز برای گرفتن پول بار دیگر با خانواده‌اش درگیر شده بود اما وقتی پدرش به او پول نداد از خانه خارج شد و لحظاتی بعد با ظرفی از بنزین به خانه برگشت و آنجا را به آتش کشید.

    بدین ترتیب متهم برای تحقیقات به شعبه دوم دادسرای امور جنایی پایتخت انتقال داده شد. وی به قتل ناخواسته اعتراف کرد و به دستور بازپرس مرادی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.

    گفت‌وگو با متهم

    چرا خانه پدرت را آتش زدی؟

    می‌خواستم از پدرم انتقام بگیرم. آن روز خیلی عصبانی بودم، مواد به من نرسیده بود حالم خوب نبود به همین خاطر داخل خانه بنزین ریختم اما نمی‌خواستم پدرم کشته شود. می‌خواستم با آتش زدن خانه از او انتقام بگیرم.

    انتقام برای چه؟

    آن روز پول نداشتم شیشه بخرم. به سراغ پدرم رفتم تا 87 هزار تومان بگیرم و با آن مواد تهیه کنم. اما مخالفت کرد و پولی به من نداد. از دستش عصبانی بودم، من به تنها چیزی که فکر می‌کردم تهیه مواد مخدر بود. به سراغ مادرم رفتم او 20 هزار تومان داد که با آن می‌توانستم فقط سیگار بخرم. با ناراحتی و کینه از خانه خارج شدم و به پمپ بنزین نزدیک خانه‌مان رفتم. با همان 20 هزار تومان بنزین خریدم و به خانه برگشتم.

    چه کسانی داخل خانه بودند؟

    مادرم، برادر کوچکم و پدرم داخل خانه بودند. از انباری شروع کردم و بعد به اتاق‌ها رفتم بنزین را ریختم و فندک زدم. فکر نمی‌کردم پدرم کشته شود. مادر و برادرم از ناحیه دست دچار سوختگی شدند و خودم هم هنگام فرار پایم سوخت.

    چطور دستگیر شدی؟

    از خانه خیلی فاصله نگرفته بودم که توسط مأموران کلانتری و مردم دستگیر شدم.

    همیشه پول مواد را از خانواده ات می‌گیری؟

    20 سال است که اعتیاد دارم. هر موادی که فکر کنید مصرف کرده‌ام در این مدت با جوشکاری، هزینه و مخارج موادم را فراهم می‌کردم. اما از وقتی بیکار شده بودم پولی برای تأمین هزینه موادم نداشتم و برای همین از خانواده‌ام پول می‌گرفتم. آنقدر برای تهیه مواد مخدر از پدر و مادرم پول گرفتم که دیگر از من خسته شده بودند پدرم می‌گفت دیگر پولی برایش نمانده که بخواهد در این سن و سال هزینه مواد مرا پرداخت کند.

    ازدواج کردی؟

    نه. من خرج خودم را به زور می‌دادم چه برسد به اینکه خرج یک نفر دیگر را بدهم.

    پشیمانی؟

    از اینکه باعث مرگ پدرم شدم شرمنده و پشیمانم و عذاب وجدان دارم.

    17302

  • هشدار جدی به مصرف‌کنندگان مواد مخدر در خصوص موادِ جدید و مرگ زودرس

    هشدار جدی به مصرف‌کنندگان مواد مخدر در خصوص موادِ جدید و مرگ زودرس

    ببینید | هشدار جدی به مصرف‌کنندگان مواد مخدر در خصوص موادِ جدید و مرگ زودرس

    رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر نیروی انتظامی ضمن هشدار به مصرف‌کنندگان انواع مواد مخدر گفت: نتایج آزمایشگاه‌های پلیس نشان می‌دهد قاچاقچیان در تولید مواد مخدر، انواع افزودنی‌های شیمیایی و ناخالصی‌هایی را ترکیب کرده‌اند که منجر به مرگ زودرس معتادان می‌شود. منبع: ایرنا