برچسب: مشهد

  • خاله ویدای مشهد دستگیر شد/کلاهبرداری از مردان هوسران

    خاله ویدای مشهد دستگیر شد/کلاهبرداری از مردان هوسران

    5f5c8bdcd59a6_2020-09-12_13-20

    جوان ۲۰ ساله‌ای که به اتهام کلاهبرداری از طریق فضای مجازی دستگیر شد، درباره سرگذشت خود توضیحاتی ارائه داد.

    این پسر جوان که مدعی بود دانشجوی یکی از دانشگاه‌های غیردولتی است، درباره سرگذشت خود و چگونگی به دام انداختن طعمه هایش در فضای مجازی گفت: هیچ تصویری از پدر و مادرم در ذهن ندارم چرا که فقط مادرم را چند بار در دوران خردسالی دیده ام و دیگر خبری از آن‌ها ندارم.

    پدر و مادرم قاچاقچی موادمخدر بودند و با یکدیگر برای حمل و خرید و فروش مواد افیونی فعالیت می‌کردند تا این که آن‌ها هنگام انتقال محموله سنگین موادمخدر از شهر مرزی محل سکونتمان به مشهد دستگیر و روانه زندان شدند.

    آن زمان مادرم مرا باردار بود تا این که در مرخصی از زندان مرا به دنیا آورد و تحویل مادربزرگم داد. پدرم حکم بسیار سنگینی داشت، اما مادرم بعد از تحمل چند سال زندان آزاد شد و از پدرم طلاق گرفت.

    او زمانی که زندان بود، گاهی به دیدارم می‌آمد و مرا در آغوش می‌گرفت، اما پس از آزادی از زندان با مرد جوانی ازدواج کرد و به مکان نامعلومی رفت. من هم نزد مادربزرگم ماندم و به تحصیلاتم ادامه دادم.

    در این میان به خاطر چهره زیبا و تیپ و قیافه ظاهری ام با دختران زیادی ارتباط برقرار کردم. هر کدام از آن‌ها هم به امید ازدواج با من، برایم هدیه‌های گران قیمت می‌خریدند و بسیاری از هزینه هایم را می‌پرداختند.

    وقتی دیدم در فضای مجازی هم بسیاری از دختران به راحتی فریب می‌خورند، تصویر زنی را در پروفایلم گذاشتم و خودم را خاله ویدا معرفی کردم، به طوری که مدعی شدم دوستانی را در شهرهای مختلف دارم که حاضرند با پسران جوان دوست شوند.

    خیلی زود به پرسه زنی در شبکه‌های غیراخلاقی پرداختم و دیدم مردان هوسران برایم پیام می‌گذارند و حاضرند برای این دوستی‌های خیالی هزینه‌های زیادی بپردازند.

    وقتی اوضاع را این گونه دیدم، با آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی قرار می‌گذاشتم و در هر شهری که بودند آدرس اداره پست را می‌دادم که بعد از واریز وجه این آشنایی، مقابل اداره پست منتظر دختر یا زنی بمانند که تصاویر دروغین و فتوشاپی او را دیده بودند، اما نمی‌دانستم پلیس این گونه شبکه‌ها را کنترل می‌کند و من زمانی به خود آمدم که دستبندهای آهنین بر دستانم گره خورده بود.

     

    منبع: خراسان

  • «دختر فراری» که از سرنوشت رومینا گریخت / آهو: امام رضا (ع) ضامنم شد

    «دختر فراری» که از سرنوشت رومینا گریخت / آهو: امام رضا (ع) ضامنم شد

    5f1afa8fd9ffe_2020-07-24_19-43

    آهو که همین امسال از خانه فرار کرده بود، می‌گوید: شب اول که فرار کردم حتی صدقه انداختم به حرم امام رضا(ع) رفتم و از او خواهش کردم مراقبم باشد.

    با هماهنگی قبلی وارد معاونت دادستانی عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی می‌شوم.

    فقط می‌دانم قرار است با دختری تیزهوش روبرو شوم که از خانه فرار کرده و حالا به آغوش خانواده برگشته است، دختری که می‌توانست به سرنوشت رومینا دچار شود، اما نشد.

    وارد دفتر که می‌شوم پدر و دختری در مقابل خودم می‌بینم متفاوت با تمام تصوراتی که در طول مسیر در ذهنم شکل گرفته بود، او شبیه «دختر فراری‌»ها نیست.

    دختری که طرز لباس پوشیدن و صحبت کردنش روایت از رشد در خانواده‌ای اصیل و با ریشه دارد. و پدری که نه پیر است و نه جوان، نه بی سواد و نه خیلی تحصیلکرده، پدری ساده بی‌آلایش و متدین!

    لحظه‌ای مردد می‌شوم، شاید اشتباهی رخ داده! آرام از مسوول دفتر می‌پرسم این همان «دختر فراری» است که قرار بود با او مصاحبه کنم؟ با تکان دادن سر و بستن پلک‌هایش به من اطمینان می‌دهد اشتباهی رخ نداده است.

    حالا مطمئن می‌شوم آهو هم یکی از ۳۰۰ و چند دختری  است که در یک سال اخیر خانه پدری را به خیال رسیدن به آرزوهایشان ترک کرده‌اند، این آماری است که در گفت‌وگویم با دکتر غلامحسین حقدادی، معاون اجتماعی بهزیستی خراسان رضوی به آن رسیدم.

    روی صندلی روبروی این پدر و دختر می‌نشینم تا گفت‌وگو را آغاز کنم، هر دو استرس دارند، پدر به شدت اصرار دارد اسم واقعی دخترش در مصاحبه ذکر نشود و عکس و فیلم نگیریم، پدر است دیگر آن هم پدر ایرانی که نماد غیرت است و محبت.

    به او اطمینان می‌دهم جای نگرانی نیست، به آن دو می‌گویم هر سوالی را نخواستید پاسخ ندهید، فضای بینمان حالا صمیمی‌تر شده اطمینان را در نگاه هر دو نفر می‌بینم، دیگر هیچکدام‌مان از استرس، با ماسک روی صورتمان کلنجار نمی‌رویم، لبخند پدر را از چین خوردگی گوشه چشمانش متوجه می‌شوم و صحبت را آغاز می‌کنیم.

     

    دنبال استقلال بودم
    آهو دختری ۱۷ ساله است که به گفته خودش امسال به کلاس یازدهم در رشته انسانی می‌رود. ۱۹ خرداد از خانه فرار کرد با این تصور که می‌تواند به تنهایی از خودش مراقبت کند و حتی مراقب دوستش که او نیز قصد فرار داشته، باشد.

    صدایش را صاف می‌کند و می‌گوید: می‌خواستم به مهناز کمک کنم، اگر او تنها فرار می‌کرد خیلی بیشتر آسیب می‌دید، من خودم هم می‌خواستم مستقل بودن را تمرین کنم، چیزی که در خانواده از آن محروم بودم.

    دوباره یاد صحبت چند روز قبلم با معاون اجتماعی بهزیستی می‌افتم، دکتر حقدادی می‌گفت: حدود ۷۰ درصد دخترانی که از خانه فرار می‌کنند سن‌شان بین ۱۵ تا ۲۰ سال است و اکثر آن‌ها هم هدفشان از فرار در واقع ترک مسائلی است که در خانواده آن‌ها را آزار می‌دهد که این می‌تواند سخت‌گیری زیاد خانواده، کسب استقلال، نداشتن امنیت یا حتی فرار از یک ازدواج اجباری باشد.

    آهو ادامه می‌دهد: دو ماه قبل در تلگرام با او آشنا شده بودم، مهناز همسن من بود، ما هر دو با هم به این تصمیم رسیدیم البته هدفهایمان با هم فرق داشت من دنبال استقلال بودم و مهناز دنبال یک حامی بود؛ پدر مهناز به او بی‌توجه بود.

    زندانی پدری بودم که عاشق خانواده‌اش بود!
    او که حالا سر درد دلش باز شده، ادامه می‌دهد: من حتی یک دوست نداشتم، پدرم رفت و آمدهایم را به شدت محدود کرده بود و این موضوع من را آزار می‌داد، با هر کس دوست می‌شدم پدرم می‌گفت این آدم خوبی نیست! همه همسن و سال‌های من با هم بیرون می‌رفتند و معاشرت می‌کردند، اما من این اجازه را نداشتم، من زندانی پدری بودم که عاشق خانواده‌اش بود!

    فضای مجازی، فضای بیان آرزوهاست نه حقایق
    نگاهم را از آهو به روی پدر می‌چرخانم، با خودم فکر می‌کنم این مرد که ظاهرش خشن نیست، چرا آهو را اینقدر محدود کرده؟ به دنبال واژه‌های مناسبی برای بیان این سوالات هستم، که حبیب آقا مُهر سکوت را می‌شکند و می‌گوید: دوستی‌های فضای مجازی را قبول ندارم، چون فضای مجازی یک چیز است، اما حقیقت زندگی افراد یک چیز دیگری است که گاهی هیچ ربطی به هم ندارد.

    اشتیاقم را که به شنیدن می‌بیند، ادامه می‌دهد: در فضای مجازی شخص رویا‌ها و آرزو‌های خودش را به نمایش می‌گذارد، اما واقعیت زندگی افراد متفاوت است، من با دوستان مجازی دخترم مشکل جدی داشتم، در مورد دوستان واقعی هم معتقد بودم همین که بچه‌ها در مدرسه با هم هستند کافیست و نیازی نیست که بعد مدرسه هم با هم مراوده‌ای داشته باشند، چون فکر می‌کردم کنار هم بودن چند دختر نوجوان که در سن حساس بلوغ و هیجانات خاصی هستند، بالاخره آسیب دارد.

    با صدایی آرام‌تر ادامه می‌دهد: البته قبول دارم سخت‌گیری من هم افراطی بوده و نباید به این حد می‌رسید.

    فرار از سختگیری پدر و ملامتگری مادر
    حبیب آقا پدر سه فرزند است که بزرگترین‌شان آهوی گزارش ماست، دختری که حالا سر به زیر و شاید هم شرمنده، کنار پدرش نشسته است و با انگشتانش بازی می‌کند.

    از حبیب آقا درباره ارتباط مادر و دختر می‌پرسم، متوجه می‌شوم او هم مادری سختگیر و یا به تعبیر همسرش «ملامتگر» است.

    می‌پرسم مرز بین سختگیری و پدری کردن چیست؟ پاسخ می‌دهد: افراد به خصوص در نوجوانی و جوانی به شدت از هم سن و سال‌هایشان تاثیر می‌گیرند پس به جای کنترل بچه‌ها باید دوستان آن‌ها را کنترل کرد. اگر پدر و مادر تشخیص دادند دوستی مناسب نیست و ارتباطش را با فرزندشان قطع کردند باید برایش زمینه دوستی سالمی را فراهم کنند.

    با اینکه این جواب سوالم نیست، اما چیزی نمی‌گویم تا حرفش را ادامه دهد، شاید این سوال برای حبیب آقا، زیادی سخت است.

    دوستی که واقعی نبود
    آهی از سر افسوس می‌کشد و ادامه می‌دهد: من ارتباط آهو را با دو نفر از دوستان صمیمی‌اش قطع کردم، اما او تنهایی و خلائی که برایش ایجاد شد را با یک دوست مجازی نااهل پرکرد که در نهایت باعث فرارش از خانه شد.

    حبیب آقا که دلیل واضحی برای مخالفتش با دو دوست قدیمی آهو ندارد، می‌گوید: نمی‌دانم شاید به نظرم زیادی شاد و سرزنده بودند، این را پیش خودم به سبک‌سری و بی‌حیایی تعبیر می‌کردم و همین باعث شد ارتباط دخترم را با آن‌ها قطع کنم.

    در تمام این مدت آهو به زمین زل زده، گاهی با انگشتان دستش بازی می‌کند، شاید تعداد دوستان نداشته‌اش را می‌شمارد، شاید فرصت‌هایی که خانواده از او گرفت، شاید هم…

    هر وقت می‌خواستم گوشی دخترم را بررسی می‌کردم
    «کرونا هم در مشکلاتی که برای ما بوجود آمد خیلی موثر بود، مدارس تعطیل شدند و از طرفی رفت و آمد آهو با بیرون از خانه بطور کلی قطع شد و بیشتر وقتش در فضای مجازی گذشت، دختر من در این مدت در گروه‌های مجازی وارد شد که پسر‌ها هم بودند، من وقتی این چیز‌ها را چک می‌کردم ناراحت می‌شدم و جر و بحثمان بالا می‌گرفت.»

    او می‌گوید: در خانه ما رمز معنا ندارد و در واقع اتاق شیشه‌ایست، من هر وقت می‌خواستم گوشی دخترم را بررسی می‌کردم، آهو این اواخر از رفتارم ناراحت می‌شد به همین خاطر یک ماه او را آزاد گذاشتم و در همین یک ماه بود که با مهناز دوست شد و شد آنچه نباید می‌شد.

    بعد از یک دعوا به او گفتم یک ماه گوشی‌ات را چک نمی‌کنم و به اختیار خودت باشد، در همین یک ماه آن دوستی مسموم شکل گرفت و آهو تصمیم به ترک خانه گرفت، تصمیمی که بر خلاف تصور من عملی شد و او رفت. گفت می‌خواهم زندگی مستقلی داشته باشم، اما من و مادرش باور نکردیم.

    «.. نیاز به ارتباط در فضای مجازی، امروزه امری غیر قابل گریز است و نمی‌توان فردی را کاملا از آن محروم کرد، خانواده، آموزش و پرورش و رسانه‌های جمعی باید به افراد در سنین مختلف آموزش استفاده درست و سالم از فضای مجازی را آموزش دهند و البته مراقبت خانواده‌ها از ارتباطات مجازی فرزندانشان امری ضروری است که بسته به روحیه، رفتار و موقعیت افراد این کنترل‌ها سطوح مختلفی دارد، نمی‌توان تعریف واحدی از میزان استاندارد این کنترل برای همه افراد ارائه داد و گفت مرز سخت‌گیری کجاست…» این هم بخشی از صحبت‌های معاون اجتماعی بهزیستی است که روز قبل در پاسخ به سوالاتم درباره روش‌های کاهش آسیب‌های فضای مجازی گفته بود.

    آهو را نگاه می‌کنم، از چهره‌ای که به وسیله ماسک پوشیده شده، فقط دو چشم سیاه و درشت سهم نگاه من است، چشمانی که هنوز روایتگر معصومیت کودکانه اوست، معصومیتی که از دست نرفته…

    آهو اولین شب فرار به حرم پناه برد
    وقتی از او می‌خواهم برایم شرح فرارش را بگوید، کمی روی صندلی جابجا می‌شود و با دستان ظریف و کوچکش مقنعه‌اش را مرتب می‌کند و می‌گوید: شنبه صبح بدون اطلاع خانواده از خانه خارج شدم و یک سیم کارت از مهناز گرفتم که آن را در گوشی ساده‌ای که داشتم بگذارم و از آن طریق با مهناز در ارتباط باشم و با هم فرار کنیم؛ چون بعد از آن یک ماه وقتی گفتم می‌خواهم خانه را ترک کنم و زندگی مستقلی داشته باشم پدرم عصبانی شد و گوشی هوشمند را از من گرفت. روز شنبه که خط جدید را گرفتم قرار شد دوشنبه همان هفته با هم برویم.

    آهو در ادامه حرفهایش، تمام لحظات را برایم مو به مو شرح می‌دهد.

    حالا در پرده خیال من دختری سرگردان و کلافه از سختگیری‌های خانواده نقش می‌بندد که با اغوای دوست نما‌های مجازی روی تمام وابستگی‌هایش به خانه و خانواده پا می‌گذارد.

    دختری که هنوز بین کودکی و نوجوانی دست و پا می‌زند، حالا کمی مضطرب است، ساعت را نگاه می‌کند، لوازم شخصی‌اش را در ساک کوچکش می‌گذارد، قبل از بیرون رفتن از اتاق رمان عاشقانه‌ای را که ۶ بار خوانده برمی‌دارد، زیپ ساک را با انگشتانی لرزان می‌کشد.

    «آهو» یی را می‌بینم که ساعت ۱۱ و نیم شب در حالی که پدرش شیفت شب است و بقیه اعضای خانواده خواب هستند از خانه بیرون می‌زند، در سیاهی نوزدهمین شب خرداد خانه پدری را ترک می‌کند و به سمت سرنوشتی نامعلوم در سیاهی کوچه محو می‌شود.

    زانوانش از این تصمیم می‌لرزد و شاید دلش هم، تا یکی از میدان‌های نزدیک خانه می‌رود و با گوشی یکی از کسبه محل با بهزاد، همان پسر جوانی که برای اولین بار به او و دوستش پیشنهاد فرار داده بود و با دادن وعده‌های دروغی و اغواگری این دو دختر را به فرار ترغیب کرده بود، تماس می‌گیرد.

    از امام رضا (ع) خواستم آبرویم را بخرد
    آهو می‌گوید: وقتی از خانه بیرون آمدم همان لحظه پشیمان شدم، خواستم زنگ بزنم و برگردم داخل، اما از واکنش مادرم ترسیدم؛ پسری که قول داده بود به من و دوستم مهناز که با تشویق او از خانه متواری شده بودیم جا و مکان دهد، آن شب بعد از نیم ساعت معطلی، من را سوار کرد و بعد با یک جر و بحث وسط خیابان پیاده‌ام کرد و گفت جا ندارم! آن شب به حرم پناه بردم و از امام رضا (ع) خواستم در راهی که پا گذاشته‌ام کمکم کند و آبرویم را بخرد، خواستم ضامنم شود؛ امام رضا (ع) را شاهد گرفتم که من فقط برای استقلال و تجربه یک زندگی جدید از خانه پدری بیرون آمده‌ام، خواستم حواسش به من باشد تا «دختر فراری» به آن معنایی که مردم می‌گویند، نشوم.

    آغاز تور دلهره و تردید برای ۳ روز و ۴شب
    آهو تعریف می‌کند که آن شب در حرم مشکلش را با یک نفر از زائران که زنی از خطه شمال کشور بوده در میان گذاشته و او هم با این شرط که صبح او را پیش مادرش ببرد و تحویل خانواده دهد، به سوییت محل اقامتش برده است.

    او ادامه می‌دهد: صبح هر چه آن زن اصرار کرد راضی نشدم من را به خانه‌مان ببرد، چون مهناز هم قرار بود بیاید و باهم زندگی تازه‌ای را شروع کنیم.

    آهو روز بعد فهمید که آن شب، زنی که گرداننده باند فساد و اغفال دختران بوده با هماهنگی آن پسر، او را از دور دیده، اما ظاهرا گفته این دختر برایمان دردسر می‌شود و فعلا باید چند روزی دست نگه داریم.

    خودش می‌گوید: یعنی در اصل قرار بوده من را همان شب تحویل آن زن بدکاره دهند، اما لطف خدا شامل حالم شد و این اتفاق نیفتاد، روز بعد مهناز هم از خانه فرار کرد و دوباره به همان پسر تماس گرفت، او طلا‌هایی که ما با خودمان آورده بودیم تا سرمایه زندگی جدیدمان باشد، را به بهای بسیار ناچیزی از چنگمان درآورد.

    آهو قصه آن سه روز و چهار شب را برایم با تمام جزییات تعریف می‌کند، از کتک خوردنش از آن پسر غریبه، تا دربدریش در آلونک‌های حاشیه شهر، تا شب را به صبح رساندن در میان دود شیشه در کنار مصرف کنندگان مواد مخدر، تا ترسی که هر لحظه به جانش چنگ می‌زد تا دلتنگیش برای زندگی در خانه امن پدری، از اشکهایش برای دلتنگی خواهر پنج ساله‌اش تا آن شبی را که در بیابان صبح کرد، همه را مو به مو می‌گوید. گاهی مکثی به اندازه فروخوردن یک بغض می‌کند و دوباره شروع می‌کند.

    او می‌گوید: بهزاد طلاهای‌مان را که حدود پنج میلیون ارزش داشت به قیمت ۶۰۰ هزار تومان به یکی از دوستانش فروخت، من و مهناز هم به یکی از پاساژ‌های مشهد رفتیم و ۵۰۰ هزار تومان آن را برای خودمان لباس خریدیم، چون چیز زیادی از خانه برنداشته بودیم. بعد او ما را به خانه پدرش برد و تمام لوازم ما حتی شناسنامه و لباس‌هایمان را گرفت و داخل کمدی گذاشت و در آن را قفل کرد. آن شب را در آنجا خوابیدیم، اما صبح وقتی خانواده‌اش متوجه شدند مجبور شدیم آنجا را ترک کنیم و در به‌در خانه دوستان او که افراد معتاد و نادرستی بودند شویم.

    تمام این لحظات زیرچشمی حالات پدر را زیر نظر دارم، کوهی را می‌بینم که هر لحظه خرد می‌شود، کوهی که از درون فرو می‌ریزد، پدری که گاهی یواشکی نم کنار چشمانش را با سر انگشتانش پاک می‌کند، آهو بچه‌تر از این است که متوجه باشد شنیدن این واگویه‌های دردناک برای یک پدر چقدر سخت و جانگداز است.

    به ماموران التماس کردم من را با خود به کلانتری ببرند 
    دختر که همچنان گرم صحبت است، برایم شرح می‌دهد: روز سوم دوباره مجبور شدیم به خانه پدر بهزاد برگردیم، چون جایی نداشتیم، اما شرایط خیلی سخت بود، بهزاد به بهانه‌های مختلف من را کتک میزد به همین خاطر شب با برادرش فرار کردم تا صبح من را به جای امنی ببرد، هر چه اصرار کردم دوستم مهناز راضی نشد با من بیاید و در خانه پدری آن پسر ماند. آن شب را تا صبح در بیابانی که نزدیک خانه‌شان بود، گذراندیم. صبح تازه هوا روشن شده بود حدود ساعت ۵ صبح بود که راه افتادیم تا به آن محل مثلا امن برویم، گشت نیروی انتظامی به ما مشکوک شد، چون آن پسر الکل مصرف کرده بود حال طبیعی نداشت من هم قبل از فرار از خانه آنها، چندین ساعت دود مواد مخدر استشمام کرده بودم و گیج بودم.

    او از لحظه مواجهه با پلیس اینطور می‌گوید: وقتی گشت نیروی انتظامی ما را گرفت از من پرسید آدرس خانه تان کجاست، قبل از اینکه من جواب دهم آن پسر آدرس خانه خودشان را داد و به دروغ آنجا را خانه ما معرفی کرد، من کمی گیج بودم ماموران کلانتری من را جلوی آن خانه پیاده کردند و خواستند بروند که مادر آن پسر بیرون آمد و با الفاظ خیلی رکیک من را متهم به فراری دادن پسر نوجوانش کرد، در حالی که من خودم به تحریک و تشویق پسر بزرگتر آن زن آواره کوچه و خیابان شده بودم، آن برخورد برایم خیلی گران آمد و به ماموران التماس کردم من را با خود به کلانتری ببرند بالاخره راضی شدند و من را با خود بردند، در آن لحظه فکر کردم پناه بردن به قانون هر تاوانی داشته باشد از این دربدری و تحقیری که گرفتارش شده‌ام بهتر است.

    متوجه شدم دخترم توسط یک باند اغفال شده و تصمیم به فرار گرفته است
    پدر آهو که شب فرار در شیفت کاری بوده از صبح آن روز برایم این‌گونه روایت می‌کند: به‌خاطر مشاجره‌ای که روز قبل با دخترم داشتم هدیه‌ای که یکی از همکارانم برایم به‌عنوان تبرک از حرم امام رضا (ع) آورده بود را برایش آوردم تا ناراحتی روز قبل را از دلش دربیاورم، در اتاقش را که باز کردم صدایش کردم، اما جواب نداد. پتو را که پس زدم دیدم آهو نیست او دو بالشت را زیر پتو گذاشته بود! حس آن لحظه اصلا قابل وصف نیست اتاق دور سرم می‌چرخید، نمی‌دانم چقدر زمان برد تا به حال طبیعی برگشتم اولین کاری که کردم با ۱۱۰ تماس گرفتم آن‌ها مرا راهنمایی کردند و با معاونت اجتماعی ناجا، پلیس امنیت اخلاقی ارتباط گرفتم.

    حبیب آقا ادامه می‌دهد: با راهنمایی پلیس امنیت اخلاقی به معاونت دادستانی عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی آمدم و گزارش رفتن دخترم را دادم و نامه‌ای برای پلیس امنیت اخلاقی را گرفتم. وقتی به خانه برگشتم یادم آمد گوشی آهو دست من است با دسترسی به اطلاعات آخرین تماس‌ها و چک کردن ارتباطات او در گروه‌های تلگرامی و چت‌های خصوصی او متوجه شدم دخترم توسط یک باند فساد اغفال شده و تصمیم به فرار گرفته است؛ آن لحظه برایم خیلی دردناک بود یعنی عمق فاجعه را برایم بیشتر کرد بلافاصله با همان حالی که واقعا مساعد نبود به پلیس فتا رفتم این اطلاعات را در اختیار پلیس گذاشتم تا بررسی‌های بیشتری انجام دهند و زودتر به سرنخ برسند.

    فرار آهو قرار را از خانه برد
    لحظه‌ای سکوت می‌کند و دوباره ادامه می‌دهد: فرار آهو از خانه در همان مدت کوتاه کل خانواده را دچار مشکل کرد. مادرش برای اینکه همسایه‌ها صدای گریه و شیونش را نشنوند چادرش را بین دندان‌هایش می‌فشرد و گریه می‌کرد، دختر پنج ساله‌ام روز دوم از غصه و دلتنگی برای خواهرش در بیمارستان بستری شد و پسرم دچار افسردگی شد، اما در همان حال سعی می‌کرد من و مادرش را دلداری دهد. هر لحظه منتظر بودم جنازه دخترم را از گوشه یک بیابان یا کنار یک خرابه پیدا کنند و تحویلم دهند، هیچ چیز بهتر ازین به ذهنم نمی‌رسید، خودم شب‌ها بیابان‌ها و خرابه‌های اطراف شهر را می‌گشتم شاید نشانی از آهویم پیدا کنم.

    حبیب آقا از عشق زیادش نسبت به آهو می‌گوید و اعتراف می‌کند کارش اشتباه بوده که بخاطر این علاقه وافر دخترش را در غل و زنجیر کرده و آنقدر عرصه را برایش تنگ کرده که ندانسته و ناخواسته در دام یک باند خلافکار بیفتد.

    پدر می‌گوید: وقتی این اتفاق افتاد اول خجالت می‌کشیدم به دیگران بگویم، اما بعد تنها چیزی که برایم مهم بود پیدا کردن آهو بود، بنابراین به همه دوستان و آشنا‌ها سپردم تا کمکم کنند. صبح روز سوم بود که از کلانتری با من تماس گرفتند و خبر پیدا شدن دخترم را دادند، در آن لحظه با اینکه از پیدا شدنش خوشحال بودم، اما استرس همه وجودم را گرفته بود، نمی‌دانستم الان قرار است او را در چه وضعیتی ببینم، اصلا از شنیدن آنچه بر سرش آمده وحشت داشتم؛ حسی که با هیچ کلمه‌ای توصیف نمی‌شود، از مواجهه با آهو ترس داشتم، نمی‌دانستم آن لحظه چه برخوردی خواهم داشت؛ بنابراین از برادرم خواهش کردم همراه من به کلانتری بیاید و با آهو صحبت کند و به او اطمینان بدهد که به‌عنوان یک پدر مثل همیشه حمایتش می‌کنم به خانه برگردد و به بهزیستی نرود، شاید باورتان نشود هر روز بعد فرار آهو برای ما ۱۰ سال گذشت.

    حبیب آقا جوری با صدای بغض آلود این جملات را می‌گوید که تمام مفهوم پدر و غیرت پدرانه را به یکباره در ذهنم پمپاژ می‌کند، احساس می‌کنم حتی اگر کسی زبان فارسی نداند و این جملات را بشنود تنها مفهومی که در ذهنش شکل می‌گیرد پدر باشد و بس.

    پدر وقتی با برادرش وارد کلانتری شده خودش به ماموران اعلام کرده به لحاظ روحی حال مساعدی ندارد و نیاز دارد با یک مشاور صحبت کند تا کمی بر هیجانات درونی خود غلبه کند.

    عمو در این فاصله با آهو صحبت می‌کند تا او مجاب شود هنوز هم خانه برایش امن‌ترین جای دنیاست.

    من هنوز دخترم
    آهو آن لحظات را اینطور روایت می‌کند: وقتی با عمو و مشاور کلانتری صحبت کردم در نهایت تصمیم گرفتم به خانه پدربزرگم بروم و تا مساعد شدن شرایط روحیم در آنجا باشم، نخواستم اول به خانه بروم، چون سختگیری‌های زیاد والدینم را باعث و بانی این تصمیم غلط می‌دانستم، من بابت این اشتباه، روز‌ها و شب‌های سختی را گذرانده بودم و با تمام وجودم درد این اشتباه را حس می‌کردم به همین خاطر آمادگی حضور در خانه را نداشتم. چند روزی در خانه پدر بزرگ وعمویم سرکردم. آن‌ها طوری رفتار می‌کردند که انگار اتفاقی نیفتاده کم کم آرامشم را به دست آوردم، یک نگرانی بزرگ، اما از طرف عمه و مادربزرگم وجود داشت که پس از مراجعه‌ای که به همراهشان به پزشک داشتم خیالشان راحت شد و مطمئن شدند در این مدت، آسیبی که دامنم را آلوده کند، ندیده‌ام.

    سرش را به زیر می‌اندازد، انگار از پدرش خجالت می‌کشد، با صدایی آرام و حیایی که ویژگی دختر ایرانی است، می‌گوید: من هنوز دخترم.

    آهو حالا یک ماهی می‌شود به خانه برگشته است، او دوباره حس شیرین بودن در خانواده را با تمام وجود می‌چشد، آرامش خانه پدری که حالا قدر خشت خشتش را می‌داند…

    حبیب آقا در ادامه از پیگیری‌هایش از پلیس فتا و امنیت اخلاقی برای پیدا کردن اعضای باند فسادی که دخترش را برای فرار از خانه تشویق کرده‌اند، می‌گوید و خدا را شکر می‌کند که دخترش حالا کنارش نشسته است.

    ۸۰ درصد خودم در این تصمیم اشتباه مقصرم
    آهو برای خودش در ارتکاب این اشتباه سهم ۸۰ درصدی قائل است و ۲۰ درصد خانواده را مقصر می‌داند.

    او می‌گوید: انتظار این برخورد حمایتگرانه را از خانواده‌ام نداشتم، واقعا فکر می‌کردم من را برای همیشه از خودشان می‌رانند، اما این‌طور نبود.

    آهو با همان حالت معصومانه برایم تعریف می‌کند: شب اول که فرار کردم حتی صدقه انداختم به حرم امام رضا (ع) رفتم و از او خواهش کردم مراقبم باشد یقین دارم همین باعث شد که تا لب پرتگاه رفتم و برگشتم و آسیبی ندیدم، درحالی که ممکن بود بلا‌های خیلی بد و غیر قابل جبرانی بر سرم بیاید، اما امام رضا (ع) ضامنم شد.

    طبق گفته آهو، دوستش مهناز هم با سرنخ‌هایی که او به پلیس داده نجات پیدا کرده است و حالا در بهزیستی نگهداری می‌شود.

    آهو برای دختران چند توصیه دارد
    آهو تجربه تلخش را این‌گونه روایت می‌کند: این تجربه را به قیمت گزافی به دست آوردم و دلم نمی‌خواهد اتفاقاتی که بر اثر یک تصمیم اشتباه برایم رخ داد و سختی‌هایی که در همان چند روز دیدم برای هیچ دختر دیگری پیش بیاید.

    او می‌گوید: از قول من به دختر‌ها بگویید حتما در خانواده یک دوست صمیمی داشته باشند که بتوانند با اطمینان همه مشکلاتشان را با او در میان بگذارند، من اگر مشکلم را با کسی در میان می‌گذاشتم کارم به فرار نمی‌کشید. تحمل کردن سختی‌هایی که در خانه هست خیلی خیلی راحتتر از مشکلات و آسیب‌های بیرون از خانه است.

     

    او مبتلا به اختلال شیدایی است
    پدر می‌گوید: زمانی که برای مشکل دخترم به دادگستری مراجعه کردم و گفتم دخترم پیدا شده، من را به مرکز مشاوره بهزیستی معرفی کردند، وقتی دخترم را به آنجا بردم متوجه شدم آهوی من مبتلا به بیماری شیدایی است. از آن به بعد دخترم تحت نظر روانپزشک قرار گرفت و مشخص شد یکی از دلایل مهم فرارش از خانه همین بیماری بوده که ما سال‌ها از آن بی خبر بوده‌ایم.

    حبیب آقا ادامه می‌دهد: ما در واقع رفتار‌های آهو را به پای هیجانات دوره نوجوانی او می‌نوشتیم، اما خبر نداشتیم که این بچه به خاطر ابتلا به این بیماری دچار چه آسیب‌هایی می‌شود.

    مددکار معاونت دادستانی عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی هم در این لحظه به ما می‌پیوندد و توضیح می‌دهد: بعضی نوجوانان دچار یک سری اختلالات روانی می‌شوند که خانواده‌ها بی خبرند و فرزندشان را سرکوب می‌کنند و بار‌ها و بار‌ها من در کار خودم شاهد بوده‌ام همین اختلالات باعث فرار از خانه، درگیری با خانواده و تن دادن به ارتباط با جنس مخالف می‌شود.

    او می‌گوید: الان که بیماری آهو تشخیص داده شده باید یک مدت تحت نظر پزشک دارو مصرف کند تا بهبودی حاصل شود، او  یک دختر تیزهوش و پرانرژی است، اما دچار یک اختلال روانی بوده است و خانواده هم بی خبر بوده‌اند.

    طبق گفته مددکار، هوش و روان دو مقوله جدا از هم هستند و اینکه یک نفر از هوش بالایی برخوردار باشد به این معنی نیست که دچار مشکل یا اختلال روحی نمی‌شود.

    صحبتهایمان به پایان رسیده، از پدر و دختر خداحافظی می‌کنم، چند قدم نرفته دوباره برمی‌گردم سر تا پای آهو را انداز برانداز می‌کنم، چقدر خوشحالم که او زنده است، که نفس می‌کشد که قربانی تعصبات کور نشد، که امام رضا (ع) ضامنش شد، خوشحالم او پدری دارد که مثل کوه پای اشتباه دخترش ایستاده و خطای خودش را هم پذیرفته، حبیب آقا حالا سعی در جبران دارد، آهو هم.

    منبع: فارس

  • اعمال محدودیت‌های یک هفته‌ای؛ مشهد تعطیل می‌شود

    اعمال محدودیت‌های یک هفته‌ای؛ مشهد تعطیل می‌شود

    5efc32637cd29_2020-07-01_11-21

    براساس مصوبه ستاد پیشگیری و مقابله با کرونا خراسان رضوی، مشهد از شنبه، ۱۴ تیر به مدت یک هفته تعطیل خواهد شد.

    دکتر حمیدرضا رحیمی با اعلام این خبر افزود: هم اینک مصوب شد که برخی محدودیت ها برای کنترل کرونا در این کلانشهر اعمال شود.

    وی ادامه داد: براساس اعلام اخیر ستاد ملی مقابله با کرونا، گروه 3 و 4 موارد ویژه شامل تعطیلی و محدودیت در این استان و به ویژه مشهد اجرا خواهد شد.

    رحیمی خاطرنشان کرد: دانشگاه ها، مدارس، حوزه های علمیه، آموزشگاه های زبان و کتابخانه ها در حوزه آموزش، مهدهای کودک، استخرها، سینما و مراکز هنری و فرهنگی، موزه ها، تالارهای پذیرایی، سالن های زیبایی بانوان در حوزه اصناف، کاهش زمان فعالیت های مترو و اتوبوسرانی، مساجد و تکایا و آزمون های حضوری در تمامی رشته های تحصیلی تعطیل خواهند بود.

    مدیر روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی مشهد ادامه داد: در گروه چهار فعالیت های آسیب زا، برگزاری هرگونه مراسم و همایش اجتماعی، فرهنگی و مذهبی تعطیل می شود.

    وی افزود: رشته های ورزشی پرخطر و پر برخورد همانند کشتی و رشته های رزمی همچنان ممنوع و تعطیل خواهد بود و مدارس شبانه روزی نیز فعالیت شان متوقف خواهد شد.

  • فوت کودک ۱۰ ساله مشهدی بر اثر کودک آزاری/ نامادری دختر دستگیر شد

    فوت کودک ۱۰ ساله مشهدی بر اثر کودک آزاری/ نامادری دختر دستگیر شد

    بازپرس ویژه قتل عمد دادسرای مشهد گفت: دختر ۱۰ ساله‌ای با علائم کبودی در بدن جان خود در این شهر از دست داد که احتمال کودک آزاری در مورد وی زیاد است.

    قاضی علی اکبر احمدی‌نژاد روز یکشنبه گفت: موضوع فوت این دختر ۱۰ ساله در بیمارستان دو شب گذشته اعلام و موضوع در دستور قرار گرفت.

    وی ادامه داد: پس از گزارش پزشکی قانونی مشخص شد این دختر بر اثر شکستگی مهره کمر و خونریزی داخلی جان خود را از دست داده ‌است.

    بازپرس ویژه قتل عمد دادسرای مشهد گفت: این دختر بچه هنگام انتقال به بیمارستان فاید علایم حیاتی بوده است.

    احمدی نژاد افزود: مقتوله با نامادری و پدر خود زندگی می‌کرده که نامادری دختر دستگیر شده است و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

    منبع: ایرنا

  • عامل جنایت در مشهد قصاص شد

    عامل جنایت در مشهد قصاص شد

    مردی که چهار سال قبل، به دنبال ارتباط با یک زن جوان، شوهر او را در منطقه قاسم آباد مشهد به قتل رسانده بود در زندان مرکزی مشهد به دار مجازات آویخته شد.

    یازدهم مهر سال 95، مرد 51 ساله ای که برای ملاقات با زن 28 ساله از تهران به مشهد آمده بود، در مجتمع مسکونی معروف به فاز 3 به کمین موتورسوار 33 ساله ای نشست که همسر «س» (زن 28 ساله) بود. وقتی مرد موتورسوار به نزدیکی مجتمع مسکونی رسید او ناگهان با تیغ موکت بری به جوان 33 ساله موتورسوار حمله کرد و شاهرگ گردنش را برید ولی زمانی که قصد فرار از مهلکه را داشت به همت یک شهروند وظیفه شناس به چنگ قانون افتاد.
    «حسن. الف» پس از انتقال به پلیس آگاهی خراسان رضوی، مدعی شد که «محسن» (مقتول) برای دختر خاله اش ایجاد مزاحمت کرده و قصد ارتباط شوم با او را داشته است اما متهم این پرونده جنایی در اولین جلسه بازپرسی زوایای پنهان این پرونده جنایی را افشا کرد و با دروغ خواندن اظهارات قبلی خود به قاضی سید جواد حسینی(قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) گفت: من در یک شرکت حمل و نقل هوایی در تهران کار می کنم و از طریق یک تماس تلفنی با زن 28 ساله ای که ساکن مشهد بود آشنا شدم که این آشنایی مدتی بعد به روابط پنهانی انجامید.

    به همین منظور چند بار به مشهد سفر کردم و با زن جوان قرار ملاقات گذاشتم اما از حدود 20 روز قبل پیامک هایی از یک شماره تلفن ناشناس برایم ارسال می شد که محتویات آن نشان می داد زن جوان با همسرش اختلافات زیادی دارد. در همین اثنا نیز مبلغ 300 هزار تومان پول به شماره حسابی که برایم ارسال کرده بود واریز کردم! اگرچه قبلا گفته بودم مقتول 33 ساله با دختر خاله ام ارتباط داشت اما این حرف ها دروغ بود و من برای رهایی از مجازات این جملات را بر زبان راندم. متهم 51 ساله در ادامه اعترافاتش گفت: آخرین بار روز شنبه (روز حادثه) به مشهد آمدم تا آن زن را دوباره ملاقات کنم به همین خاطر سنگ ریزه ای به پنجره منزل او پرت کردم ولی زن مذکور تکه کاغذی برایم انداخت که روی آن نوشته بود به خاطر این که مادرش در منزل آن هاست نمی تواند مرا ملاقات کند این بود که من منتظر ماندم تا او فرزندش را به مدرسه ببرد ولی باز هم امکان ملاقات ما فراهم نشد. درحالی که در همان محل منتظر بودم ناگهان همسر او را دیدم که سوار بر موتورسیکلت بود ،به طرف او رفتم و با تیغ موکت بری دو ضربه به گردنش زدم که پس از آن هم توسط یکی از شهروندان دستگیر شدم.

    با صدور دستورات ویژه قضایی، زن جوان نیز توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شد و مورد بازجویی قرار گرفت. این زن 28 ساله ضمن تایید اعترافات متهم گفت: حدود یک سال قبل شماره تلفنی را که روی کاغذی نوشته شده بود پیدا کردم و با آن شماره تماس گرفتم وقتی مردی پاسخ تلفن را داد به طور اتفاقی نام مردی را بر زبان راندم و بدین ترتیب رابطه تلفنی ما با یکدیگر آغاز شد و او چند بار برای ملاقات با من به مشهد آمد اما از حدود یک ماه قبل دیگر نمی خواستم با آن مرد رابطه ای داشته باشم چرا که شماره تلفن پنهانی ایرانسل من نیز سوخته بود به همین دلیل با گوشی تلفن مرد نقاشی که در حال نقاشی ساختمان منزلمان بود با آن مرد تماس گرفتم و گفتم دست از سر من بردارد ولی من پولی از او دریافت نکرده ام. وی در پاسخ به سوال قاضی که پرسید چرا با مرد 51 ساله رابطه داشتی؟ گفت: همسرم به من محبت نمی کرد و گاهی نیز مرا کتک می زد! گزارش خراسان حاکی است، این گونه بود که قاضی حسینی دستور دستگیری نقاش ساختمان را نیز صادر کرد و کارآگاهان با هدایت و فرماندهی مستقیم سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) مرد نقاش را نیز به پنجه عدالت سپردند.

    این مرد هم که پیامک های زیادی از گوشی تلفنش برای مرد 51 ساله ارسال شده بود در بازجویی ها گفت: وقتی به رابطه زن جوان و آن مرد پی بردم از او خواستم مبلغی را به حسابم واریز کند اما او وقتی به موضوع مشکوک شد که چرا شماره حساب مربوط به یک مرد را در اختیار وی گذاشته ام دوباره پیامکی از طرف آن زن ارسال و عنوان کردم که شماره حساب مربوط به شوهر دوستم است! و این گونه 300 هزار تومان به حسابم واریز شد. نقاش 27 ساله ادامه داد: من پیامک های عاشقانه از طرف زن جوان برای مرد 51 ساله می فرستادم و چنین وانمود می کردم که قصد گرفتن طلاق از همسرم را دارم! و او نیز پاسخ داد: من می آیم و کار را تمام می کنم! این گزارش حاکی است، پس از آن که متهم 51 ساله مهرماه سال 95، صحنه جنایت را در حضور قاضی حسینی بازسازی کرد، ادامه تحقیقات در این پرونده جنایی را قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) به عهده گرفت چرا که قاضی سیدجوادحسینی به سمت معاون دادستان مرکز خراسان رضوی منصوب شده بود.

    بنابراین گزارش، با صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب، این پرونده جنایی در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مورد رسیدگی دقیق قرار گرفت و متهم پای میز محاکمه ایستاد. قضات باتجربه شعبه پنجم دادگاه کیفری یک پس از برگزاری چندین جلسه محاکمه، ارتکاب جرم توسط مرد 51 ساله را محرز دانستند و او را در حالی با استناد به مواد قانونی به قصاص نفس محکوم کردند که زن 28 ساله نیز به تحمل زندان طویل المدت محکوم شد. با تایید حکم دادگاه در شعبه نهم دیوان عالی کشور، این پرونده جنایی به اجرای احکام دادسرای عمومی وانقلاب مشهد ارجاع شد و بدین ترتیب با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم قصاص نفس و به دنبال صدور دستوری از سوی قاضی محمدرضا دشتبان (معاون دادستانی مرکز خراسان رضوی) قاتل هوسباز سپیده دم سه شنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد پای چوبه دار رفت و پس از طی تشریفات قانونی با نظارت قاضی زرگر (قاضی باتجربه اجرای احکام دادسرای مشهد) به دار مجازات آویخته شد و این گونه «مرگ سیاه» به «طناب هوس» گره خورد تا فرجام این پرونده هوسبازی، درس عبرتی برای آنانی باشد که هنوز در منجلاب مرداب هوس دست و پا می زنند.

    منبع: روزنامه خراسان

  • دستگیری 2 مدعی دروغین ارتباط با امام زمان در مشهد

    دستگیری 2 مدعی دروغین ارتباط با امام زمان در مشهد

    5ecbc47d0c59d_2020-05-25_17-43

    2 مدعی دروغین ارتباط با امام زمان در مشهد شناسایی و دستگیر شدند.

    در ادامه برخورد با جریانات مدعی مهدویت، افرادی با نام‌های آقای «م.ک» و خانمی به نام «م.ه» که ادعاهای دروغینی نظیر دارا بودن کرامات خاص و بعضاً ارتباط با امام زمان داشته و اقدام به اغفال بانوان جوان در مشهد می‌نمودند، مورد شناسایی و دستگیری قرار گرفته‌اند.

    منبع: فارس

  • مترو مشهد پس از نزدیک به ۲ ماه توقف، فردا به کار می‌افتد

    مترو مشهد پس از نزدیک به ۲ ماه توقف، فردا به کار می‌افتد

    5ecb8d56a76ec_5ecb8d56a76ee

    قرار است از فردا فعالیت اتوبوسرانی مشهد در تمامی خطوط و همچنین بازگشایی مترو مشهد کلید بخورد.

    سعید حسینقلی زاده مقدم در مشهدمقدس اظهار داشت: سرویس‌دهی کامل سازمان از روز سه‌شنبه ششم خرداد ماه در کلیه خطوط سطح شهر آغاز خواهد شد، بر همین اساس آماده سازی ناوگان در حال انجام است.
    مدیرعامل سازمان اتوبوسرانی شهرداری مشهد بیان کرد: در حال حاضر کلیه ناوگان سازمان در توقفگاه‌ها در حال آماده سازی است.
    وی افزود: با توجه به تعطیلی خدمات رسانی در روزهای عید سعید فطر،  نظافت داخلی و بیرونی کلیه ناوگان، ضدعفونی داخلی ناوگان نظیر صندلی‌ها، لوله‌ها، شیشه‌ها و دستگاه‌های بلیت الکترونیک و بازدید فنی ناوگان در حال انجام است تا از فردا کلیه خطوط سطح شهر با ظرفیت حداکثری سرویس‌دهی داشته باشند.
    همچنین براساس اعلام معاون شهردار مشهد قرار است فعالیت ناوگان مترو مشهد نیز از فردا از سرگرفته شود.
    بر این اساس قرار است قطار شهری مشهد از ساعت ۶ صبح تا ۲۰ به شهروندان مشهدی خدمت‌رسانی کند.

  • دستگیری ۲ نفر به اتهام سرقت زعفران در مشهد

    دستگیری ۲ نفر به اتهام سرقت زعفران در مشهد

    با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی دو متهم که از طریق یک سایت واسطه گر اقدام به سرقت 4 کیلو زعفران به ارزش ۴۵۰ میلیون ریال کرده بودند، دستگیر شدند.

    به گزارش ایلنا از مشهد، سرهنگ جواد شفیع زاده‌ در تشریح این خبر گفت: فردی با در دست داشتن مرجوعه قضایی به پلیس آگاهی مراجعه و اظهار داشت دو فرد ناشناس اقدام به کلاهبرداری مقدار 4 کیلوگرم زعفران خشک به مبلغ 450 میلیون ریال کرده اند، بررسی موضوع به صورت ویژه در دستورکار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.

    رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی افزود: کارآگاهان پایگاه سوم پلیس آگاهی با توجه به اظهارات مالباخته دریافتند که شاکی به قصد فروش مقدار 4 کیلوگرم زعفران خشک از طریق یک سایت واسطه گر با فردی ناشناس آشنا و به منظور بازدید و معامله قرار گذاشته که در نهایت دو تن با یک دستگاه خودرو پژو 206 در محل قرار حاضر و پس از رویت زعفران ها به بهانه آوردن پول داخل خودرو شده و از محل متواری شده اند.

    وی بیان داشت: کارآگاهان پلیس ‌با اسراف اطلاعاتی خودرو پژو 206 متهمان را که سرقتی بود در یکی از پمپ‌های بنزین در سطح شهر مشهد شناسایی و با هماهنگی مقام قضایی یک متهم نیز در این زمینه شناسایی و دستگیر شد.

    سرهنگ شفیع زاده اظهار داشت: متهم دستگیرشده ‌در بازجویی های به عمل آمده به بزه انتسابی اعتراف و عنوان داشت که به همراه یکی از دوستانش از طریق یک سایت واسطه گر با شاکی آشنا شده و پس از قرار گذاشتن و جلب اعتمادش اقدام به سرقت زعفران های وی به ارزش 450 میلیون ریال کرده اند.

    رئیس پلیس آگاهی استان خراسان رضوی در خاتمه با اعلام این که همدست این متهم نیز در عملیاتی ضربتی توسط پلیس دستگیر و هر دو متهم به مراجع قضائی معرفی شدند، به شهروندان توصیه کرد؛ معاملات با ارزش بالا را حتما در مراکز رسمی و مورد تایید انجام دهند.

  • قتل هولناک در مشهد

    قتل هولناک در مشهد

    روزنامه خراسان نوشت: در نوروز کرونایی امسال شهر مشهد شاهد ۴ قتل هولناک بود، از قتل نوزاد ۹ ماهه تا قتل پیرزن ۶۳ ساله توسط پسرش. گزارش روزنامه خراسان را از این قتل ها در زیر می خوانید.

    ماجرای اولین جنایت هولناکی که قاضی ویژه قتل عمد را از پای سفره هفت سین به منطقه التیمور مشهد کشاند، از آن جا آغاز شد که اهالی خیابان پنجتن ۸۵ با دیدن جسدی لحاف پیچ در کنار دیوار یک منزل مسکونی، مدام با پلیس ۱۱۰ تماس می‌گرفتند.

    ترس از یک جسد کرونایی بر اهالی محله، سایه افکنده بود و هیچ کس جرئت نزدیک شدن به جسد را نداشت. دقایقی بعد با حضور نیرو‌های انتظامی در محل کشف جسد، آرامش نسبی به اهالی بازگشت، اما قصه‌ها و حدس‌هایی درباره جسد لحاف پیچ، بر اثر کنجکاوی برخی افراد، دهان به دهان می‌پیچید.

    هنگامی که خودروی حامل قاضی ویژه قتل عمد مشهد وارد خیابان پنجتن ۸۵ شد، ندای «یا مقلب القلوب و الابصار» در فضای شهر طنین انداخته بود و ترس از انتشار ویروس کرونا در محل، افراد کنجکاو را به منازل کشاند. ماسک‌ها بر چهره کارآگاهان و عوامل بررسی صحنه جرم نیز حکایت از آن داشت که با دستور مقام قضایی، همه عوامل حاضر در محل کشف جسد، مسائل بهداشتی را با دقت کامل رعایت می‌کنند.

    با گشودن طناب‌های دور لحاف، جسد تنومند و خون آلود مردی حدود ۵۰ ساله نمایان شد که دست و پا‌ها و گردنش نیز با طناب بسته شده بود. لحظاتی بعد با صدور دستورات محرمانه‌ای از سوی قاضی کاظم میرزایی، تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سروان جمالی آغاز شد.

    بررسی‌های مقدماتی نشان می‌داد، عامل یا عاملان جنایت قصد داشتند جسد را در بیابان‌های انتهای پنجتن ۸۵ رها کنند، اما به دلیل نامعلومی موفق نشده اند و در نهایت مرد ۵۰ ساله را در انتهای خیابان انداخته اند. قاضی میرزایی که در برابر معمایی پیچیده قرار داشت، قدم زنان در افکار خود غوطه ور بود که ناگهان دستور ورود به «پاتوق‌های سیاه» در همان محل را صادر کرد.

    او در توجیه این دستور به کارآگاهان یادآور شد، با توجه به کبود شدن جسد و همچنین هیکل تنومند مقتول، چنین به نظر می‌رسد که قتل ساعتی قبل از سال تحویل در همان نزدیکی رخ داده است و عاملان جنایت نتوانسته اند پیکر سنگین مقتول را به زمین‌های کشاورزی برسانند.

    این گونه بود که تلاش کارآگاهان وارد مرحله عملیاتی شد و پس از یک ساعت بررسی میدانی و جست و جو‌های غیرمحسوس و همچنین بازبینی دوربین‌های مداربسته، ردپای زن جوانی را نمایان کرد که دندان‌های سیاهش جلب توجه می‌کرد.

    با به دست آمدن تصویر این زن ۲۹ ساله، ماجرای رفت و آمد او به یکی از «پاتوق‌های سیاه» در همان محله نیز لو رفت و بدین ترتیب کارآگاهان با مجوز قاضی میرزایی، وارد منزل مسکونی شدند که به گفته همسایگان محل رفت و آمد افراد معتاد و ناباب بود، اما هیچ کس در آن خانه حضور نداشت.

    گرمای بخاری نشان می‌داد که تا ساعتی قبل افرادی در این پاتوق حضور داشته اند؛ بنابراین کنکاش‌های کارآگاهان برای یافتن صاحبخانه به منطقه سیدی مشهد کشید جایی که وی با برداشتن یک دست لحاف و تشک به آن جا رفته بود تا در شغل جدید خودش مشغول کار شود.

    هنوز سکوت کرونایی شهر در اولین ساعات تحویل سال ادامه داشت که مرد صاحبخانه دستگیر و به اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی منتقل شد. این مرد که در حضور قاضی ویژه قتل عمد مورد بازجویی قرار گرفته بود، ضمن ابراز بی اطلاعی از وقوع قتل گفت: همسرم قهر کرده است و من به همراه پسرم که «امید» نام دارد در آن منزل زندگی می‌کنم! ولی فرزندم اعتیاد دارد و به همین دلیل خانه را به پاتوق معتادان تبدیل کرده است.

    این مظنون به جنایت ادامه داد: شب قبل از دایی ام خواستم مرا با خودروی خودش به منطقه سیدی ببرد. شغلی در ساختمان نیمه ساز پیدا کرده بودم و قرار بود شب‌ها نیز در محل کارم بخوابم به همین دلیل لحاف و تشک را با خودم برداشتم!

    این مرد همچنین درباره آخرین تماس فرزندش هم گفت: او ساعتی قبل با من تماس گرفت تا ۲۰۰ هزار تومان از مبلغی را که دولت به عنوان کمک معیشتی در حسابم ریخته بود به او بدهم، ولی هنوز نتوانسته ام این پول را برایش واریز کنم چرا که او اصرار می‌کند که فقط پول را کارت به کارت کنم! و…

    به دنبال اظهارات این مرد، عملیات کارآگاهان با راهنمایی‌های قاضی میرزایی در حالی وارد مرحله جدیدی شد که کارآگاهان با همکاری صاحبکار مرد مذکور، موفق شدند قراری را برای دریافت نقدی مبلغ یاد شده با «امید» (جوان تحت تعقیب) بگذارند چرا که او باور نداشت به دلیل شیوع کرونا انتقال وجه از طریق دستگاه‌های خودپرداز مشکل است. ساعتی بعد کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با نظارت مستقیم سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی و آگاهی) در یک عملیات ضربتی این متهم جوان را نیز به دام انداختند.

    وی اعتراف کرد: با همدستی زن ۲۹ ساله‌ای به نام سمیرا و مرد جوانی که مدعی است شوهر سمیراست، مرد ۵۰ ساله را به قتل رساندیم، اما زمانی که جسد را به انتهای پنجتن ۸۵ منتقل می‌کردیم، سمیرا نتوانست جسد را روی موتورسیکلت کنترل کند که به همین دلیل جسد روی زمین افتاد، هیکل مقتول سنگین بود و دیگر نتوانستیم آن را روی موتورسیکلت بگذاریم. به همین دلیل جسد را رها کردیم و از محل گریختیم.

    متهم این پرونده جنایی ادامه داد: کار سمیرا تیغ زنی از مردان بود. او آن مرد تبعه خارجی را به منزل ما آورد که با سر و صدای سمیرا من و وحید (جوانی که خود را شوهر سمیرا معرفی می‌کند) روی سرش ریختیم و با ضربه چاقو و همچنین انداختن طناب به دور گردنش او را به قتل رساندیم و…

    بنا بر گزارش خراسان، تحقیقات بیشتر درباره این پرونده جنایی با دستورات ویژه قاضی کاظم میرزایی در حالی همچنان ادامه دارد که تلاش گسترده کارآگاهان پلیس آگاهی برای ردیابی سمیرا (متهم فراری) وارد مرحله جدیدی شده است.

    مرگ وحشتناک دختر ۹ ماهه

    دومین قتل هولناک در نوروز کرونایی، ساعت ۱۹ ششم فروردین باز هم در منطقه التیمور مشهد رقم خورد. پیکر بی جان دختر ۹ ماهه‌ای به نام «حدیثه» در حالی به بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد منتقل شد که آثار کبودی و کتک کاری بر سر و صورتش نمایان بود.

    به دستور قاضی کاظم میرزایی، تلاش گسترده کارآگاهان به سرپرستی سرگرد حمیدفر در حالی آغاز شد که تحقیقات مقدماتی از بستری شدن مادر باردار حدیثه و برادر ۴ ساله او نیز در مرکز درمانی حکایت داشت. این گزارش حاکی است، با دستگیری پدر دختر ۹ ماهه مشخص شد که او به خاطر بی قراری و گریه‌های زیاد حدیثه او را زیر مشت و لگد گرفته و به قتل رسانده است. بررسی‌های بیشتر در این باره ادامه دارد.

    پلیس در تعقیب ابراهیم تبر

    سومین قتل هولناک که هفتم فروردین روی میز قاضی ویژه قتل عمد مشهد گشوده شد، در خیابان شهید علیمردانی مشهد رخ داده بود. زن ۶۳ ساله‌ای که در طبقه همکف یک ساختمان دو طبقه مستاجر بود با ضربات چاقو در پذیرایی منزل به قتل رسیده بود.

    تحقیقات میدانی قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد بیانگر آن بود که عامل یا عاملان جنایت، تلویزیون منزل پیرزن را نیز سرقت کرده اند. این در حالی است که پسر ۳۷ ساله معتاد پیرزن معروف به ابراهیم تبر، تحت تعقیب پلیس قرار گرفته است و بررسی‌های تخصصی توسط سرهنگ نجفی (افسر پرونده) با صدور دستورات محرمانه‌ای از سوی قاضی میرزایی ادامه دارد.

    قتل تبعه خارجی در بولوار توس

    ماجرای چهارمین قتل نوروزی نیز عصر هشتم فروردین در توس ۱۴۸ مشهد اتفاق افتاد. گزارش خراسان در این باره حاکی است، با پیدا شدن جسد مرد ۴۰ ساله‌ای در انتهای کوچه گلشید، بررسی‌های میدانی زیر نظر قاضی میرزایی آغاز و مشخص شد که مرد تبعه خارجی در پی درگیری با یکی از اهالی محل و با یک ضربه چاقو به قتل رسیده است.

    ساعتی بعد کارآگاهان که با راهنمایی‌های قاضی میرزایی به تحقیق ادامه می‌دادند، منزلی را شناسایی کردند که درگیری از آن محل آغاز شده بود. یکی از دختران ساکن در منزل به قاضی ویژه قتل گفت: او (مقتول) به خواهرم چیزی گفت و ناگهان خواهرم سر و صدا کرد و برادرم متوجه موضوع شد. در یک لحظه برادرم چاقو را به مرد ۴۰ ساله زد و او هم گریخت.

    تحقیقات گسترده کارآگاهان درباره جنایت‌های نوروز کرونایی با سرنخ‌های موجود و با هدایت رئیس اداره جنایی آگاهی ادامه دارد.

  • کشف 40 سنگ قبر تاریخی در چنارانِ مشهد

    کشف 40 سنگ قبر تاریخی در چنارانِ مشهد

    مدیر میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی چناران گفت: تاکنون ۴۰ قطعه سنگ قبر تاریخی در نقاط مختلف این شهرستان کشف و شناسایی شده که در اختیار این اداره است.
    محمد طاهریان روز جمعه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: با توجه به قدمت تاریخی قبرستان‌های این شهرستان اغلب سنگ‌ قبور کشف شده متعلق به دوران صفوی و قبل‌ از آن است.
    وی ادامه داد: تاکنون بیش از ۴۰ سنگ قبر صندوقچه‌ای در قبرستان‌های قدیمی این شهرستان کشف شده و پیش‌بینی می‌شود بیش از ۲۰ سنگ قبر دیگر نیز با قدمت تاریخی بسیار شناسایی شود.
    وی گفت: با توجه به ظرفیت موجود در این شهرستان ایجاد موزه تخصصی سنگ قبر در چناران می‌تواند از جذابیت بسیار برای گردشگران برخوردار باشد.
    طاهریان افزود: با توجه به موقعیت جغرافیایی، خشکی آب و هوا، پیشینه تاریخی چناران و نزدیک بودن آن به توس و مراکز تاریخی شناسایی شده، این شهرستان از جذابیت‌های تاریخی، فرهنگی و طبیعی بسیار برخوردار است.
    وی ادامه داد: هم اکنون بیش از ۵۰ روستای هدف گردشگری در این شهرستان شناسایی و معرفی شده است.
    وی گفت: در حال حاضر در ۱۰ روستای این منطقه قبرستان تاریخی وجود دارد که یکی از آنها به نام قبرستان روستای دولت‌آباد در بخش گلبهار شهرستان چناران در فهرست آثار ملی ثبت شده است.
    طاهریان افزود: سایر قبرستان‌های تاریخی این شهرستان نیز با توجه به ظرفیت و قدمت تاریخی خود قابلیت ثبت در فهرست آثار ملی را دارند.
    شهرستان چناران دارای ۲۲ اثر تاریخی ثبت شده در فهرست آثار ملی و معنوی و بیش از ۱۲۰ اثر شناسایی شده تاریخی و فرهنگی ‌با قابلیت ثبت در این فهرست است.
    مرکز شهرستان چناران در ۴۵ کیلومتری شمال مشهد واقع است.