برچسب: مشهد

  • شوهرم ارتباط پنهانی دارد

    شوهرم ارتباط پنهانی دارد

    17 سال فرصت داشت تا عشق قدیمی اش را فراموش کند اما دروغ می گفت، او خودش به این عشق خیانت بار دامن می زد و مدام با آن زن در ارتباط بود. حالا دیگر من نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم.

    زن 34 ساله که از شدت خشم وعصبانیت آرام و قرار نداشت، در حالی که بیان می کرد خیانت بر زندگی ام سایه افکنده است و امروز مشت و لگدهای همسر خیانت پیشه ام را نیز تحمل کرده ام.

    درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 17 سال قبل زمانی که به تازگی از هنرستان فنی و حرفه ای دیپلم گرفته بودم پای سفره عقد نشستم و با «فیروز» ازدواج کردم. هنوز یک هفته از برگزاری مراسم عقدکنان سپری نشده بود که روزی خواهر شوهرم رازی را برایم فاش کرد.

    او گفت: قبل از آن که به خواستگاری تو بیاییم فیروز عاشق دختری به نام «مبینا» بود، عشق هوس آلود خیابانی چشمان برادرم را کور کرده بود و بی بند و باری های مبینا را نمی دید. او اصرار داشت با آن دختر ازدواج کند ولی ما نمی توانستیم این خفت را تحمل کنیم چرا که رفتارهای زننده و حتی نوع پوشش آن دختر قابل دفاع نبود. به همین دلیل همه خانواده با این ازدواج مخالفت کردند تا این که فیروز به ازدواج با تو رضایت داد.

    شوهرم ارتباط پنهانی دارد|خبر فوری

    حالا هم باید به همسرت اهمیت بدهی و طوری رفتار کنی که مبینا را فراموش کند.

    من هم که دیگر به عقد فیروز درآمده بودم همه تلاشم را انجام دادم تا با محبت هایم عشق و صفا را برایش به ارمغان بیاورم .همه زندگی ام را وقف همسرم کردم و در انجام وظایف همسرداری هیچ گاه کوتاهی نکردم تا این که خداوند دو دختر و یک پسر به ما عنایت کرد.

    آن ها از هوش و استعداد بالایی برخوردارند به طوری که پسر 15 ساله ام هر سال شاگرد ممتاز مدرسه است و با این حال به پدرش نیز در امور تجارت و بازرگانی کمک می کند. خلاصه پایه های زندگی شیرین من از حدود یک ماه قبل زمانی به لرزه درآمد که فیروز با فراموش کردن تلفن همراهش در منزل، به محل کارش رفت.

    هنوز چند دقیقه نگذشته بود که با شنیدن زنگ دریافت پیامک متوجه گوشی همسرم شدم اما با دیدن جمله «سلام عشقم!» درجا میخکوب شدم. هنوز حیرت زده به شماره ارسال کننده پیام خیره شده بودم که همسرم هراسان وارد خانه شد و گوشی را از دستم قاپید. او در حالی که به چشمان اشک بار و چهره نگرانم نگاه می کرد پرسید: اتفاقی افتاده؟ با جملاتی غضب آلود پاسخ دادم: تو باید توضیح بدهی که چرا عشقت نگران شده است؟

    فیروز که فهمید همه چیز لو رفته و دیگر نمی تواند چیزی را انکار کند با بی حیایی و پررویی مقابلم ایستاد و گفت: مبینا عشق قدیمی من است و ما فقط با یکدیگر دوست اجتماعی هستیم! مبینا سال هاست که ازدواج کرده و همسر و فرزند دارد به همین دلیل من و او گاهی با هم درد دل می کنیم و …

    خلاصه همسرم حرف می زد اما من چیزی نمی شنیدم. «خیانت» بر زندگی ام سایه افکنده بود و من به آینده تاریک خودم می اندیشیدم و اشک می ریختم. فیروز که این شرایط را دید از من مهلت خواست تا به این ارتباط شوم پایان بدهد. در حالی که فریاد می زدم 17 سال برای پایان دادن به عشقی خیانت آلود کافی نبود؟

    داخل اتاقم رفتم تا پسرم که دقایقی دیگر به خانه می رسید اشک هایم را نبیند. حدود یک ماه را در میان شک و تردید سپری کردم اما یک روز صبح وقتی سر میز صبحانه همسرم برای پوشیدن لباس هایش بلند شد ناگهان چشمم به همان شماره تلفن مبینا افتاد.

    ناخودآگاه صفحه تلگرامی او را باز کردم و تازه فهمیدم او نه تنها ارتباطش را با آن دختر قطع نکرده است بلکه در طول یک ماه گذشته پیام های زیادی بین آن ها رد و بدل شده است! دیگر نتوانستم تحمل کنم و به همسرم گفتم امروز همه ماجرا را برای شوهر مبینا بازگو خواهم کرد.

    همان طور که او با خیانت هایش زندگی مرا به نابودی کشاند من هم آشیانه او را ویران می کنم تا معنای خیانت را بفهمد. در این هنگام همسرم با شنیدن این حرف ها به سوی من حمله ور شد و برای اولین بار مرا زیر مشت و لگدهای سنگین اش گرفت.

    تازه متوجه شدم که او در طول این سال ها همواره با آن زن خیانت پیشه ارتباط داشته است در حالی که من خانه ام را غرق در محبت کرده بودم تا خانواده ام طعم خوشبختی را احساس کنند اما حالا به کلانتری آمده ام تا …

    شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدعلی محمدی، رئیس کلانتری آبکوه پرونده این زوج جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت تا زندگی آن ها فرونپاشد.

     

  • سرگذشت دختر جوان معروف به دی جی لیلا!

    سرگذشت دختر جوان معروف به دی جی لیلا!

     

    دختر ۱۷ ساله ای که بیان می‌کرد همه زندگی ام را در قمار نادانی و غرور نوجوانی باخته ام و اکنون می‌خواهم از این مرداب کثیف بیرون بیایم، درباره سرگذشت خود به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری قاسم آباد توضیحاتی ارائه داد.

    قدر در مهمانی‌ها و پارتی‌های مخفیانه مورد توجه قرار می‌گرفتم که در مدت کوتاهی زندگی و سرنوشتم دگرگون شد. برای آن که آهنگ سازی می‌کردم و صدای خوبی داشتم، به دی جی لیلا معروف بودم تا این که …سرگذشت دختر جوان معروف به دی جی لیلا!|خبر فوری

    دختر ۱۷ ساله در حالی که بیان می‌کرد همه زندگی ام را در قمار نادانی و غرور نوجوانی باخته ام و اکنون می‌خواهم از این مرداب کثیف بیرون بیایم، درباره سرگذشت خود به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پدر و مادرم تحصیلکرده هستند و موقعیت اجتماعی خوبی دارند، اما هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتند و مدام در قهر و آشتی و مشاجره و سر و صدا به سر می‌بردند.

    آن‌ها در دوران دانشگاه عاشق هم شده بودند، اما هر کدام به دنبال خوشگذرانی خودش بود، به همین دلیل بعد از ۱۳ سال زندگی مشترک از یکدیگر طلاق گرفتند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند. آن روز‌ها من ۱۱ سال بیشتر نداشتم و در کلاس‌های آهنگ سازی و خوانندگی شرکت می‌کردم.

    علاقه عجیبی به موسیقی داشتم و بیشتر اوقاتم را برای ساخت آهنگ یا آواز صرف می‌کردم. از سوی دیگر من کنار مادرم ماندم چرا که او کاری به کارم نداشت و راحت‌تر می‌توانستم بیرون بروم یا در کلاس‌های موسیقی شرکت کنم. خلاصه در ۱۶ سالگی همه فنون موسیقی را آموختم و به خوانندگی و آهنگ سازی پرداختم. تصمیم گرفتم چند آهنگ بخوانم و آن‌ها را در فضای مجازی منتشر کنم. به همین دلیل و برای ضبط آهنگ به یکی از سالن‌های غیرمجاز و زیرزمینی می‌رفتم که با پسری به نام «شادمهر» آشنا شدم و با هم ارتباط برقرار کردیم.

    او ۱۰ سال از من بزرگ‌تر بود و از یک دنیای آرمانی برایم سخن می‌گفت. در این میان من به طور پنهانی در مجالس و مهمانی‌های شبانه شرکت می‌کردم و به آوازخوانی ادامه می‌دادم، به طوری که به دی جی لیلا معروف شده بودم. تبحر خاص من در نواختن انواع ساز‌ها و صدای دلنشینی که داشتم، دیگران را وادار به رقص و پایکوبی می‌کرد یا لحظات خوشی را برای حاضران به وجود می‌آورد.

    به همین دلیل صاحبان پارتی یا مهمانی مرا ترغیب می‌کردند برای آوازخوانی بیشتر مشروب بنوشم و مواد مخدر مصرف کنم. کار به جایی رسید که به دلیل نادانی و غرور نوجوانی در منجلاب کثیف فساد غرق شدم. همه چیز را فراموش کرده بودم و تنها به خاطر تشویق‌های احمقانه دیگران با سرنوشتم بازی می‌کردم.

    هیچ کس هم نبود تا از سقوط بیشتر من در این مرداب هولناک جلوگیری کند. یک سال بعد، زمانی به خود آمدم که شادمهر با دختر دیگری ازدواج کرده بود و من، چون زباله‌ای بودم که برای کسی اهمیتی نداشت. در این شرایط روحی عجیب و در یک تصمیم احمقانه بدتر، دست به خودکشی زدم، اما به طور اتفاقی یکی از دوستانم متوجه موضوع شد و من از مرگ حتمی نجات یافتم. بعد از این ماجرا بود که خواستم خودم را از این لجنزار بیرون بکشم، مواد مخدر را ترک کنم و در دانشکده هنر صداوسیما ادامه تحصیل بدهم. می‌خواهم پدر و مادرم در کنار هم زندگی کنند و به روز‌های عاشقانه خودشان برگردند و … شایان ذکر است، با راهنمایی مشاور کلانتری این دختر نوجوان به یکی از مراکز ترک اعتیاد معرفی شد و پدر و مادر او نیز تصمیم گرفتند به زندگی گذشته بازگردند.

     

  • ماجرای کتک‌خوردن دختر مشهدی توسط خواستگارش

    ماجرای کتک‌خوردن دختر مشهدی توسط خواستگارش

     

    ماجرای کتک‌خوردن دختر مشهدی توسط خواستگارش|خبر فوریدختر ۱۹ ساله در حالی وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود که آثار هولناک کتک کاری‌های خواستگارش بر روی بدنش نمایان بود.

    دختر ۱۹ ساله در حالی که با نگرانی و وحشت وارد کلانتری شده بود، با نشان دادن آثار هولناک کتک کاری‌های خواستگارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: حدود دو سال قبل جوانی به نام «بهزاد» که مدعی بود روز‌های زیادی مرا در مسیر مدرسه تعقیب کرده است، به خواستگاری ام آمد، اما خانواده ام به دلیل این که کار و کسبی نداشت و بیکار بود، با ازدواجمان مخالفت کردند، اما از آن روز به بعد مزاحمت‌های خانواده بهزاد شروع شد.

    هر کدام از اعضای خانواده اش یک روز به منزل ما زنگ می‌زدند و اصرار می‌کردند که با این ازدواج موافقت کنیم.

    گاهی نیز با التماس و خواهش قصد داشتند رضایت من یا مادرم را جلب کنند، اما هر بار پایان این تماس‌های تلفنی به تهدید و توهین می‌رسید. تا این که بالاخره یک روز «هایده» خواهر بهزاد با مادرم تماس گرفت و گریه کنان به او گفت: برادرم از عشق «نیلوفر» دیوانه شده است و قصد خودکشی دارد.

    او با خواهش و تمنا به مادرم گفت اجازه بدهید نیلوفر با بهزاد صحبت کند و به او بگوید که فرد دیگری را دوست دارد و نمی‌خواهد با او ازدواج کند. این بود که مادرم رضایت داد تا در حضور هایده و در بیرون از منزل با هم صحبت کنیم.

    آن روز بهزاد و خواهرش به دنبالم آمدند. پس از آن که هایده با چرب زبانی و تعریف و تمجیدهایش به مادرم اطمینان داد که یک ساعت دیگر باز می‌گردیم، من سوار خودروی بهزاد شدم و سه نفری حرکت کردیم. با وجود این از چشمان بهزاد می‌ترسیدم. وقتی از آینه خودرو نگاهم می‌کرد کینه‌ای عمیق را در چشمانش می‌دیدم.

    خلاصه در میانه راه هایده از خودرو پیاده شد و با این بهانه که به منزل دوستش می‌رود تا ما راحت‌تر صحبت کنیم، من و بهزاد را تنها گذاشت.

    در این هنگام بهزاد در حالی که بیان می‌کرد من راننده تاکسی تلفنی نیستم و قرار است همسرت بشوم، از من خواست تا در صندلی جلو بنشینم. من هم به خواسته اش عمل کردم و دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد.

    شب به نیمه نزدیک می‌شد که بهزاد مرا به منزلمان بازگرداند، اما من حال طبیعی نداشتم و احساس می‌کردم همه این صحنه‌ها که در باغ رخ داد کابوسی بیش نبوده است.

    مادرم از شدت نگرانی مرا در آغوش کشید، اما من حتی نمی‌دانستم با بهزاد به کجا رفته ام و گفت وگوی ما چند ساعت طول کشیده است. از آن روز به بعد بهزاد مدام مرا تهدید می‌کند که از ارتباطمان فیلم و عکس تهیه کرده است و اگر با او ازدواج نکنم، آبرویم را می‌برد.

    من که از شنیدن حرف‌های او ترسیده بودم تصمیم گرفتم تا به هر طریق ممکن فیلم‌ها و عکس‌ها را از او بگیرم چرا که می‌دانستم اگر مادرم متوجه این ماجرا شود، حادثه ناگواری رخ خواهد داد.

    به همین دلیل این بار خودم با التماس از مادرم اجازه گرفتم و با بهزاد قرار گذاشتم، ولی او مرا شبانه به مکان خلوتی برد و آن چنان کتکم زد که همه بدنم سیاه و کبود شد و …

    شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدی، رئیس کلانتری آبکوه رسیدگی به این پرونده توسط کارشناسان و مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری در حالی آغاز شد که دستگیری جوان مورد ادعای دختر ۱۹ ساله نیز با شکایت وی در دستور کار نیرو‌های انتظامی قرار گرفت.

  • ماجرای سقوط مرگبار دختر جوان مشهدی از پشت بام

    ماجرای سقوط مرگبار دختر جوان مشهدی از پشت بام

     

    ماجرای سقوط مرگبار دختر جوان مشهدی از پشت بام|خبر فوریمرد ۵۲ ساله که برای انجام امور اداری مرگ دختر ۱۷ ساله اش وارد کلانتری سپاد مشهد شده بود،درباره ماجرای مرگ دخترش توضیحاتی ارائه داد.

    روزی که پزشکان معالج دخترم اعلام کردند که او ضربه مغزی شده است و به این دنیا باز نمی‌گردد، سالن بیمارستان دور سرم چرخید، بغض غریبی گلویم را فشرد به طوری که نمی‌دانستم حالا چگونه این موضوع را برای همسرم بازگو کنم و …

    مرد ۵۲ ساله که برای انجام امور اداری مرگ دختر ۱۷ ساله اش وارد کلانتری سپاد مشهد شده بود، با چهره‌ای غمگین، اما قلبی آکنده از رضایت و شادمانی روی صندلی اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نشست و درباره ماجرای مرگ دخترش گفت: کارگر ساده‌ای هستم که در یکی از روستا‌های اطراف مشهد زندگی می‌کنم.

    با نان حلال فرزندانم را بزرگ کرده ام. با وجود این که اوضاع مالی مناسبی نداشتم و نمی‌توانستم خانه کلنگی و قدیمی ام را بازسازی کنم، ولی در همین شرایط نیز دوست داشتم دخترم به تحصیلاتش ادامه بدهد، ولی او فقط تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد، چرا که در منطقه ما دبیرستان وجود ندارد و باید دخترم را در مشهد ثبت نام می‌کردم و هزینه‌های سرویس و رفت و آمد او را می‌پرداختم، اما این کار برایم مقدور نبود چرا که من از راه کارگری روزگار می‌گذراندم و بیشتر اوقات بیکار می‌ماندم.

    از طرف دیگر نیز تحت پوشش سازمان اتوبوسرانی نبودم تا دخترم بتواند با هزینه کمتری به شهر رفت و آمد کند. دخترم وقتی تردید مرا دید صورتم را بوسید و از ادامه تحصیل صرف نظر کرد.

    او در خانه ماند تا در امور خانه داری به مادرش کمک کند. آن قدر دختری فهمیده و حرف گوش کن بود که هیچ گاه مخالف نظر من یا مادرش سخنی نمی‌گفت. تا این که بالاخره حدود یک ماه قبل حادثه‌ای رخ داد که کمرم را شکست و همه آرزوهایم بر باد رفت.

    آن روز دخترم برای آن که به مادرش کمک کند لباس‌های شسته شده را به پشت بام برد تا آن‌ها را از طناب آویزان کند.

    وقتی برای بستن طناب به میله فلزی گوشه پشت بام رفته بود، ناگهان به دلیل قدیمی بودن بنا و سست بودن کناره‌های دیوار، آجر زیر پایش از جا در آمد و دخترم با سر به زمین سقوط کرد.

    هراسان و وحشت زده پیکر نیمه جانش را به بیمارستان رساندیم و پزشکان او را به بخش مراقبت‌های ویژه بردند، اما دخترم به کما رفته بود و من و مادرش چهار روز اشک ریختیم و دعا کردیم و به رضایت خداوند راضی شدیم.

    در همین هنگام بود که پزشکان معالج از ضربه مغزی دخترم خبر دادند. سالن بیمارستان دور سرم می‌چرخید، اما نمی‌دانستم چگونه این ماجرا را برای همسرم بازگو کنم.

    چاره‌ای نداشتم چرا که پزشکان معتقد بودند باید در کمتر از ۴۸ ساعت برای اهدای اعضای بدنش تصمیم بگیرم.

    گویی خداوند او را فقط برای نجات چند بیمار آفریده و به دست ما امانت سپرده بود.

    خلاصه خداوند این قدرت را به من داد و موضوع را با همسرم در میان گذاشتم، او هم بلافاصله در میان اشک و لبخندش رضایت داد و این گونه ما اعضای دختر نازنین مان را به بیماران نیازمند اهدا کردیم تا او نیز خوشحال شود.

    اگرچه آرزو‌های زیادی داشتم و می‌خواستم روزی دخترم را در لباس سفید عروسی ببینم و حالا باید با دستان خودم او را با کفن سفید دفن کنم و …

  • برق گرفتگی در حمام جان زن و شوهر مشهدی را گرفت

    برق گرفتگی در حمام جان زن و شوهر مشهدی را گرفت

    برق گرفتگی در حمام جان زن و شوهر مشهدی را گرفت

    مدیرمنطقه دوم عملیات آتش نشانی  مشهداظهار کرد: در پی تماس شهروندان با سامانه ۱۲۵ و اعلام مشاهده دود از درون یک منزل مسکونی، ستاد فرماندهی آتش‌نشانان ایستگاه ۳۸ را به محل حادثه در بولوار بهمن این شهر اعزام کرد.

    علی پور افزود: با حضور آتش‌نشانان در محل اعلامی و ورود به داخل منزل مشاهده شد قابلمه غذا به‌دلیل سوختگی محتویات داخل‌اش دچار آتش‌سوزی شده که بلافاصله آتش‌نشانان آتش را خاموش و در بررسی بیشتر منزل با پیکر بی‌جان یک زن ۴۵ ساله و مرد ۵۲ ساله در حمام این واحد مسکونی حدودا شصت متر مربعی مواجهه که به‌دلیل برق‌گرفتگی به‌طرز دلخراشی فوت شده بودند.

    وی خاطرنشان کرد: آتش‌نشانان بلافاصله ضمن قطع جریان برق این دو نفر را از محل خارج که کردند و سپس با حضور کارشناسان شرکت برق و بررسی اولیه این واحد مسکونی سیم‌کشی غیراصولی و فرسودگی سیم‌کشی این واحد مسکونی باعث اتصال برق با شبکه آب شرب داخل این منزل تشخیص داده شد و در بررسی‌های بیشتر مشخص شد، همسر این فرد در داخل حمام در حال شستن لباس بوده که به یکباره دچار برق‌گرفتگی می‌شود و در پی این اتفاق همسر وی به قصد نجات این فرد وارد حمام شده که وی نیز دچار برق گرفتگی شده و هر دو نفر به طرز دلخراشی جان باختند.

    شایان ذکر است؛ پیکر این دو نفر تحویل عوامل انتظامی حاضر در صحنه شد و تحقیقات بیشتر در خصوص چگونگی دقیق وقوع  این حادثه تلخ توسط پلیس در جریان است.

    منبع: خبر آنلاین

  • شب‌نشینی‌های کثیف شوهر

    شب‌نشینی‌های کثیف شوهر

     

    شب‌نشینی‌های کثیف شوهر|خبر فوریبرادرشوهرم هر روز زن غریبه‌ای را با خودش به منزل ما می‌آورد و شوهرم نیز مرا وادار به پذیرایی از او می‌کرد.

    زن ۳۲ساله در حالی که دستان کوچک پسر سه ساله ای را در دست می فشرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گذاشت و با بیان این که دیگر نمی تواند با همسرش زیر یک سقف زندگی کند، در تشریح سرگذشت خود گفت: در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، به همین دلیل بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع متوسطه ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم.

    برای آن که جهیزیه خودم را تهیه کنم و از طرفی هم کمک خرج خانواده باشم، در یک کارگاه تولیدی مانتو شغلی برای خودم دست و پا کردم و به مدت ۱۰سال از درآمدم برای اعضای خانواده ام نیز هزینه می کردم تا این که فریمان به خواستگاری ام آمد.

    او که ۳۵ساله بود از طریق یکی از بستگان دور پدرم به خانواده ما معرفی شد.

    با توجه به این که من اولین فرزند خانواده بودم و پدر و مادرم تجربه ای در این باره نداشتند، بدون انجام هیچ گونه تحقیقاتی و تنها با اعتماد به حرف های خواستگارم که ادعا می کرد دامدار و کشاورز است، به عقد او در آمدم.

    شش ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، او مرا برای آغاز زندگی مشترک به اتاقک کوچکی برد که در یک گاوداری در حاشیه شهر ساخته شده بود.

    پدر و مادرم به شدت مخالف سکونت من در آن اتاقک انباری گونه و ترسناک بودند اما من برای حفظ زندگی ام تصمیم گرفتم به حرف های دیگران توجه نکنم و در کنار شوهرم باشم.

    هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک مان نگذشته بود که فهمیدم فریمان تنها کارگر آن دامداری است و صاحب آن جا برای کمک به همسرم و همچنین نگهبانی از گاوهایش، آن اتاقک را در اختیار او قرار داده بود.

    با این حال باز هم سکوت کردم و دوشادوش همسرم در حالی مشغول کار شدم که بوی تعفن فضولات حیوانی در فاصله سه متری از محل زندگی ام به شدت آزارم می داد.

    در عین حال همه آن فضولات انباشته شده را به فاصله دورتری منتقل کردم و تنها به آینده ای روشن می اندیشیدم ولی خیلی زود همه آرزوهایم بر باد رفت و زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت.

    چند ماه بعد، هنگامی که پسرم را باردار بودم رفتارهای فریمان به یک باره تغییر کرد زیرا پای نصرت (برادرشوهرم) به زندگی ما باز شد. او هر روز زن غریبه ای را با خودش به منزل ما می آورد و شوهرم نیز مرا  وادار به پذیرایی از او می کرد.

    آرام آرام مجبور شدم بساط حشیش و تریاک کشی را نیز برای آن ها فراهم کنم. حتی همسرم مرا مجبور می کرد ناس استفاده کنم و زمانی که حالم به هم می خورد، با خندیدن به حالت های من تفریح می کردند.

    از سوی دیگر رفتارهای زشت و کثیف شوهرم آن قدر آزاردهنده شد که نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. انگار من برای خدمتگزاری به زنان غریبه و رفتارهای زننده همسرم و برادرش استخدام شده بودم.  بالاخره کار به جایی رسید که مرا تهدید می کرد اگر در کنار آن ها موادمخدر مصرف نکنم، طلاقم می دهد.

    با این تهدیدها، روزی از خواب غفلت بیدار شدم و تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال حقیقت زندگی باشم. با این حال فقط دلم به حال پسر کوچکم می سوزد که آینده اش در هاله ای از ابهام قرار می گیرد و نمی دانم سرنوشت او چگونه رقم خواهد خورد.

    به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک، رئیس کلانتری میرزاکوچک خان این پرونده توسط مشاوران و کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی و با احضار همسر این زن جوان مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت.

     

  • اغفال دختر ۱۵ ساله توسط مرد ۴۰ ساله

    اغفال دختر ۱۵ ساله توسط مرد ۴۰ ساله

    مرد هوسرانی که همسر و ۲ فرزند داشت، دختر ۱۵ ساله‌ای را با ارسال پیامک‌های عاشقانه اغفال کرد.

    دختر ۲۵ساله ای که برای شکایت از یک شیاد اینترنتی وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری سپاد مشهد شده بود، در حالی که بیان می کرد مردی ۴۰ساله خواهر ۱۵ساله ام را اغفال کرده است، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: وقتی در رشته مهندسی رایانه دانش آموخته شدم، تصمیم گرفتم برای استفاده از تخصصم و تامین بخشی از هزینه های زندگی در یکی از شرکت های تعمیر رایانه و گوشی تلفن همراه مشغول کار شوم، به همین دلیل خواهر کوچکترم در منزل تنها ماند.

    اغفال دختر ۱۵ ساله توسط مرد ۴۰ ساله|خبر فوری

    وی افزود: با توجه به این که آموزش تحصیلی مدارس نیز از طریق فضای مجازی انجام می شد، مدل پیشرفته تر گوشی تلفن همراه را برای خواهرم خریدیم تا او از امکانات بهتری استفاده کند. ولی از حدود دو ماه قبل مادرم متوجه تغییر خاصی در رفتارهای خواهرم شد. او دیگر مانند قبل خورد و خوراک نداشت و مدام سرش در گوشی بود. حتی شب ها نیز گوشی را زمین نمی گذاشت و با فردی ناشناس چت می کرد.

    دختر جوان گفت: مادرم که احتمال می داد خواهرم دچار مشکلی شده است، از من خواست تا با خواهرم صحبت کنم تا  ماجرای تغییر رفتارش را متوجه شوم. به همین دلیل یک شب به آرامی کنار خواهرم نشستم و خیلی دوستانه سر صحبت  را با او باز کردم. با آن که خواهرم درباره مشکلاتش چیزی به من نگفت ولی از میان حرف هایش فهمیدم که با فردی در فضای مجازی ارتباط دارد. این بود که وقتی دستم را به سمت گوشی تلفنش بردم هراسان گوشی را از دستم قاپید و با نگرانی فریاد زد که «حق نداری به گوشی من دست بزنی!»

    وی ادامه داد: این موضوع شک مرا به یقین تبدیل کرد تا این که روز بعد، به طور پنهانی وارد محتویات گوشی تلفن خواهرم شدم و دریافتم که او برخی برنامه ها و پیام ها را مخفی کرده است. با توجه به تخصصی که در این زمینه دارم، خیلی زود فهمیدم که شماره ناشناسی را به نام یک دختر ذخیره کرده است.

    وی افزود: وقتی پیامک های آن شماره ناشناس را بررسی کردم چشمانم از تعجب گرد شد. مرد ۴۰ساله ای که همسر و دو فرزند دارد خواهرم را با پیامک های عاشقانه اش اغفال کرده بود تا به هوس های شیطانی خودش برسد.

    خواهرم نیز به دلیل احساسات و هیجانات خاص دوران نوجوانی دلباخته آن مرد شده بود. وقتی موضوع را با خواهرم در میان گذاشتم، تهدیدم کرد که اگر از آن مرد شکایت کنیم، از خانه فرار می کند. حالا مانده ایم که…

    به دستور سرگرد جعفر عامری، رئیس کلانتری سپاد این ماجرا با دعوت از دختر ۱۵ساله در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت.

  • مرگ تلخ دختر19ساله در پارتی مختلط مشهد/ دو فرضیه درباره مرگ مطرح است

    مرگ تلخ دختر19ساله در پارتی مختلط مشهد/ دو فرضیه درباره مرگ مطرح است

    مرگ تلخ دختر19ساله در پارتی مختلط مشهد/ دو فرضیه درباره مرگ مطرح است

     این حادثه تاسف بار یک شنبه گذشته در بولوار امامت مشهد زمانی لو رفت که پسر جوانی از طریق یک سایت، طبقه‌ای از یک منزل ویلایی دو طبقه را به مدت یک شب اجاره کرد. او وقتی برای برداشتن کلید منزل وارد حیاط شد تا از مخفیگاهی که موجر به او نشانی داده بود کلید را بردارد، ناگهان متوجه باز بودن در منزل طبقه پایین شد. این جوان کنجکاوانه چشم به داخل منزل دوخت، اما ناگهان با پیکرهای دختر و پسر جوانی روبه رو شد که به طرز مشکوکی درون منزل افتاده بودند.

    با تماس این جوان، بلافاصله نیروهای اورژانس عازم بولوار امامت شدند و به بررسی نبض دختر و پسر جوان پرداختند. معاینات مقدماتی بیانگر مرگ دختر ۱۹ ساله بود، اما نبض ضعیف پسر ۲۷ ساله نشان می‌داد که او هنوز علایم حیاتی دارد. این گونه بود که امدادگران اورژانس با مشاهده وضعیت منزل و بساط تفریحات شیطانی، مراتب را به دیگر مراجع ذی صلاح اطلاع دادند و بی درنگ پسر جوان را نیز به بیمارستان رضوی منتقل کردند.

    دقایقی بعد با حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد در محل کشف جسد، تحقیقات قضایی در این باره آغاز شد و نیروهای آتش نشانی نیز با دستور قاضی کاظم میرزایی به محل مرگ تلخ دختر ۱۹ ساله آمدند چرا که بررسی‌های میدانی مقام قضایی نشان می‌داد لوله بخاری منزل از دریچه اصلی بیرون آمده است بنابراین احتمال وقوع جنایت یا گاز گرفتگی غیرعمدی، از جمله فرضیه‌هایی بود که مورد توجه قاضی میرزایی قرار گرفت. از سوی دیگر وجود بساط تفریحی شیطانی در محل از برگزاری یک پارتی یا دور همنشینی شبانه حکایت داشت به همین دلیل تحقیقات وارد مرحله جدیدی شد تا زوایای مرگ تلخ دختر جوان در محفل شیطانی مورد کنکاش‌های دقیق قضایی قرار بگیرد.

    قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد در ادامه تحقیقات میدانی، وقتی متوجه شد که طبقات منزل ویلایی مذکور از طریق سایت و به صورت یک روزه اجاره داده می‌شود، به تحقیق از مردی پرداخت که طبقه دوم این منزل را به مدت یک ماه اجاره کرده بود. این مرد که خود را تبعه خارجی معرفی می‌کرد و مدعی بود برای انجام امور تجاری در مشهد، به همراه همسرش ساکن شده است و حتی خودرویی را نیز برای رفت و آمدهایش اجاره کرده، ضمن ابراز ناراحتی از رفت و آمدهای پر سر و صدا به طبقه پایین گفت: دیشب (شب یک شنبه) وقتی با خودرو به منزل اجاره‌ای بازگشتم، خودرویی را دیدم که روی پل منزل پارک کرده بود. وقتی به دنبال صاحب خودرو رفتم، تازه متوجه شدم که چندین پسر و دختر جوان محفلی شبانه را در طبقه پایین به راه انداخته اند که از دیدن آن وضعیت ناراحت شدم و با صاحبخانه تماس گرفتم، اما او تلفن اش را پاسخ نداد. می‌خواستم به صاحبخانه بگویم من خانه را با این مبلغ هنگفت اجاره کردم که همسرم راحت باشد، اما این وضعیت در طبقه پایین منزل قابل تحمل نیست!

    مرد مستاجر ادامه داد: بالاخره با هر ناراحتی بود به طبقه بالا رفتم و حفاظ میانی روی پله‌ها را نیز از داخل بستم تا برایم مزاحمتی ایجاد نشود. در نهایت برخی از دختران و پسران جوانی که در منزل حضور داشتند چندین ساعت بعد خانه را ترک کردند، اما من وقتی از خواب بیدار شدم سر و صداهایی را شنیدم که از طبقه پایین می‌آمد و بعد هم فهمیدم حادثه‌ای رخ داده است و اورژانس و آتش نشانی به محل آمده اند!

    گزارش  ها حاکی است، به دنبال اظهارات این فرد و برخی شهود دیگر که از برگزاری محفل شبانه گلایه داشتند، قاضی میرزایی دستور جمع آوری آثار و لوازم باقی مانده در صحنه مرگ مشکوک دختر جوان را صادر کرد و بدین ترتیب کارت بانکی به نام دختر متوفی و همچنین تلفن آیفون متعلق به وی به همراه کارت خودرویی که به نام یک مرد بود، برای بررسی‌های قضایی، به کلانتری انتقال یافت.درادامه تحقیقات، قاضی ویژه قتل عمد در حالی برای تحقیق از جوان ۲۷ ساله عازم بیمارستان رضوی مشهد شد که کارشناسان آتش نشانی، وجود گاز منواکسید کربن را در منزل محل حادثه تایید کردند.

    در همین حال پسر ۲۷ ساله که به خاطر شدت مسمومیت، قادر به سخن گفتن نبود، تحت مراقبت‌های ویژه قرار داشت و مقام قضایی دستور انتقال وی را با نظر کادر پزشکی برای ادامه درمان تخصصی به بیمارستان امام رضا (ع) مشهد صادر کرد؛ بنابراین گزارش، هنوز بررسی‌های قضایی در این باره ادامه داشت که زنی با تلفن دختر ۱۹ ساله تماس گرفت و خود را یکی از آشنایان وی معرفی کرد.

    قاضی میرزایی که براساس تجربه قضایی و برای روشن شدن زوایای تاریک پرونده‌های جنایی، از کنار هر موضوع بی اهمیتی نیز به راحتی نمی‌گذرد، خود به تلفن زن ناشناس پاسخ داد و از او خواست به کلانتری سجاد مراجعه کند. آن زن که با شنیدن نام کلانتری، گویی دست و پایش را گم کرده بود، با کلماتی درهم پرسید: «او را گرفته اند!»، «چه چیزی لازم است برایش بیاورم!» و …

    شایان ذکر است: بررسی‌های تخصصی برای کشف علت و انگیزه‌های این حادثه تلخ در حالی با صدور دستورات محرمانه از سوی قاضی میرزایی ادامه دارد که جسد دختر جوان برای تعیین علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت.

     

    منبع: خبر آنلاین

  • باید عوامل تشکیل اجتماع مشهد شناسایی و با آن‌ها برخورد قانونی شود

    باید عوامل تشکیل اجتماع مشهد شناسایی و با آن‌ها برخورد قانونی شود

     

    باید عوامل تشکیل اجتماع مشهد شناسایی و با آن‌ها برخورد قانونی شود|خبر فوریمعاون اول رئیس جمهور در دستوری از وزیر کشور خواست تا ضمن شناسایی عوامل تشکیل اجتماع استادیوم مشهد با آن‌ها برخورد قانونی انجام شود تا موارد مشابه آن تکرار نشود.
    اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در واکنش به اظهارات سخنگوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مبنی بر ممنوعیت برگزاری هر تجمعی نظیر راهپیمایی۱۳ آبان و ابراز تأسف از تجمع مشهد خطاب به «رحمانی فضلی»، وزیر کشور نوشت: مردم حق دارند از این اتفاق متعجب و نگران باشند، همه ما در قبال این حرکت غیر مسولانه و خطرزا مسئولیم.
    در این دستور که برای اطلاع و پیگیری به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز ارجاع شده، آمده است: خطر تلفات انسانی یک هشدار ملی است، علاوه بر انتظار از مردم برای رعایت دستورالعمل ها، اقدامات سریع و به موقع همه دستگاه های مسئول هم ضروری است.
    متن کامل دستور معاون اول رئیس جمهور به وزیر کشور به شرح ذیل است:
    جناب آقای دکتر رحمانی فضلی
    با تبریک انتصاب جنابعالی بعنوان فرمانده قرارگاه عملیاتی مبارزه با ، خطر افزایش روزافزون تلفات انسانی یک «هشدار ملی» است. انتظار از مردم برای رعایت دستورالعمل ها و همکاری در مقابله با کرونا درست است اما اقدامات سریع و به موقع همه دستگاه های مسئول هم ضروری است، مردم حق دارند از تشکیل اجتماع استادیوم مشهد متعجب و نگران باشند، همه ما در قبال این حرکت غیرمسولانه و خطرزا مسئولیم، باید عوامل آن را شناسایی و برخورد قانونی نمود که موارد مشابه آن تکرار نشود.
     
  • انجام هر گونه سفر از مبدا و مقصد مشهد ممنوع شد

    انجام هر گونه سفر از مبدا و مقصد مشهد ممنوع شد

     

    انجام هر گونه سفر از مبدا و مقصد مشهد ممنوع شد|خبر فوریرییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: به منظور حفظ سلامت مردم ، انجام هر گونه سفر در روز‌های پایانی ماه صفر از مقصد و مبدا مشهد مقدس ممنوع است.
    او با قدردانی از همراهی مردم شریف و همکاری تمامی مسئولان در برگزاری مراسم‌های مذهبی و عزاداری با رعایت کامل دستورالعمل‌های بهداشتی، افزود: این در حالی است که در برخی نقاط مشهد این دستورات بهداشتی رعایت نمی‌شود و ایستگاه‌های صلواتی با قدرت تمام دایر شده که این موضوع و موارد مشابه موجبات نگرانی جدی خادمان سلامت در این استان را فراهم آورده است.
    رییس دانشگاه علوم پزشکی مشهد ادامه داد: از مسئولان ارشد خراسان رضوی می خواهم در جهت کنترل و پیشگیری از انتشار ویروس کرونا، اقدام جدی و عاجل را در دستور کار قرار دهند.