برچسب: قتل

  • تعریف جدید انسیه خزعلی از پاکدامنی/ تشویق زنان قربانی تجاوز جنسی به خودکشی در توئیت معاون رئیس جمهور ایران! (فیلم)

    تعریف جدید انسیه خزعلی از پاکدامنی/ تشویق زنان قربانی تجاوز جنسی به خودکشی در توئیت معاون رئیس جمهور ایران! (فیلم)

    شلیر رسولی که هنگام تجاوز خودش را از ساختمانی به بیرون پرتاب کرد نه برای شرافت که برای حفظ آبرو خودش را کشت.

    تعریف جدید انسیه خزعلی از پاکدامنی/ تشویق زنان قربانی تجاوز جنسی به خودکشی در توئیت معاون رئیس جمهور ایران! (فیلم)

    شلیر رسولی که هنگام تجاوز خودش را از ساختمانی به بیرون پرتاب کرد نه برای شرافت که برای حفظ آبرو خودش را کشت. در عوض معاون رئیس جمهور در امور زنان به جای آن‌که به متجاوز معترض شود، در توییتی این کار شلیر رسولی را تایید و تحسین کرد و آن را نشانه پاکدامنی دانست.

    حسن ظهوری ــ انسیه خزعلی که این‌روزها برملا شدن راز سفر پسرش به خارج از کشور او را در صدر اخبار آورده، در توییتی به مرگ شلیر رسولی، قربانی تجاوز در مریوان واکنش نشان داده‌است.

    او در این توییت با مشابهت سازی نام شلیر که در زبان کردی به معنای دشت است، خودکشی شلیر رسولی را با واقعه اشغال بخشی از کردستان توسط عراق مقایسه کرد و اقدام او را که نگذاشت اسیر متجاوز شود نماد زنانگی و پاکدامنی دانست.

    در واقع انسیه خزعلی در این توییت خودکشی شلیر رسولی را تایید و آن را نشانه حفظ نجابت و شرافت عنوان کرد. اما حتی یک کلمه درباره متجاوز ننوشت.

    شلیر رسولی که هنگام تجاوز خودش را از ساختمانی به بیرون پرتاب کرد و دو روز بعد درگذشت، نه برای شرافت که برای حفظ آبرو خودش را از طبقه دوم ساختمان پرتاب می‌کند. آن‌هم نه آبروی خودش که آبروی خانواده‌اش.

    او خودش را کشت تا خانواده‌اش بی‌آبرو نشوند. شلیر رسولی اگر خودش را پرت نمی‌کرد و مورد تجاوز قرار می‌گرفت، جامعه او را به سمت خودکشی سوق می‌داد؛ چه بسیار بارها چنین اتفاقی افتاده و زنانی بودند که پس از تجاوز به دلیل نگاه اجتماعی دست به خودکشی زده‌اند و متجاوز هرگز تنبیه نشده است.

    مسئله تجاوز یا تعرض‌های جنسی طی چندسال گذشته در کانون توجه کنشگران اجتماعی، رسانه‌ها و مردم بوده‌است. زنگ خطر این بحران زمانی بلندتر نواخته شد که خودکشی زنان پس از تعرض‌های جنسی رو به افزایش بود.

    از سوی دیگر نبود راه‌کارهای قانونی برای رسیدگی مجرمانه به متجاوز باعث شده بود تا این مسئله به یک بحران بزرگ اجتماعی بدل شود. اما تلاش‌ها برای بهبود این بحران هم بی‌نتیجه نبود و نمونه موفق جهانی آن مثل «می‌ تو» باعث شد تا برخی اقدامات متجاوزگرانه تعدیل شود.

    در کنار همه این تلاش‌های بین‌المللی هرگز هیچ زنی برای آن‌که مورد تجاوز قرار نگیرد یا پس از تجاوز شرافت خودش را حفظ کند، تشویق به خودکشی نشده‌است، به جز در ایران و توسط معاون رئیس جمهور در امور زنان. همان کسی که باید از حقوق زنان دفاع کند، اما به جای چنین دفاعی، خودکشی آن‌ها را برای حفظ پاکدامنی تایید می‌کند.

    انسیه خزعلی به جای آنکه به زنان یاد بدهد شجاعت داشته باشند و متجاوز را به قانون تحویل بدهند، خودکشی را شجاعانه و حفظ پاکدامنی را حتی به قیمتی بسیار گران راه حل مسئله می‌داند.

    از کودکی به دختران درباره آبرو تذکر داده می‌شود. آنقدر درباره آبرو با آن‌ها حرف زده می‌شود و تهدید می‌شوند که در چنین مواقعی به جای آن‌که متجاوز را رسوا کنند، خودشان را حذف می‌کنند.

    آنقدر از کودکی ترسیده‌اند که برای چنین کاری انگیزه داشته باشند؛ و چه بهتر از این که معاون رئیس جمهور در امور زنان هم او را تایید کند و بگوید آفرین پاکدامنی و زنانگی‌ات را حفظ کردی!

    اما ای‌کاش انسیه خزعلی خیلی زودتر متوجه این موضوع شود که آنچه دراین‌باره می‌گوید می‌تواند عواقب خطرناکی داشته باشد. عواقبی چون تشویق به خودکشی به زنانی که همین حالا قربانی تجاوز شده‌اند.

     

  • عامل اصلی قتل مجید عبدالباقی دستگیر شد

    عامل اصلی قتل مجید عبدالباقی دستگیر شد

    مجید عبدالباقی برادر حسین الباقفی مالک متروپل اول مردادماه جاری و به دنبال وقوع یک‌فقره تیراندازی با سلاح جنگی در منطقه امیری شهرستان آبادان به قتل رسید.

    عامل اصلی قتل مجید عبدالباقی دستگیر شد

    دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان خوزستان از دستگیری عامل اصلی قتل مجید عبدالباقی خبر داد.

    صادق جعفری چگنی در گفت‌وگو با میزان گفت: با پیگیری قضایی و با تلاش معاونت آگاهی استان، عامل قتل مجید عبدالباقی برادر حسین عبدالباقی مالک و متهم اصلی پرونده متروپل صبح امروز در مخفیگاه خود در شهرستان کارون دستگیر شد.

    گفتنی است، مجید عبدالباقی اول مردادماه جاری و به دنبال وقوع یک‌فقره تیراندازی با سلاح جنگی در منطقه امیری شهرستان آبادان به قتل رسید.

  • صدور حکم قصاص برای قاتل مامور انتظامی دزفول

    صدور حکم قصاص برای قاتل مامور انتظامی دزفول

    سروان سجاد دالمن نهم مرداد ۱۴۰۰ در درگیری با سارقان مسلح از ناحیه سر مجروح و پس از انتقال به بیمارستان بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید.

    صدور حکم قصاص برای قاتل مامور انتظامی دزفول

     رئیس دادگستری شهرستان دزفول از صدور حکم قصاص برای قاتل شهید سجاد دالمن مامور نیروی انتظامی این شهرستان خبر داد.
    به گزارش روابط عمومی دادگستری استان خوزستان، محمدیار ممبینی چهارشنبه گفت: سروان سجاد دالمن نهم مرداد ۱۴۰۰ در درگیری با سارقان مسلح از ناحیه سر مجروح و پس از انتقال به بیمارستان بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید.
    وی افزود: پس از برگزاری جلسات متعدد دادگاه و باتوجه به شهادت همراهان شهید در ماموریت و همچنین اقاریر صریح و دقیق متهم به هویت ع. ع در خصوص شب واقعه و نحوه شلیک به خودروی ماموران، بزه انتسابی وی در دادگاه کیفری یک خوزستان مستقر در دزفول محرز دانسته و باتوجه به درخواست خانواده مقتول، وی به قصاص نفس محکوم شد.

    ممبینی اظهارداشت: محکوم علیه در خصوص حمل و نگهداری غیرمجاز سلاح گرم کلاشینکف نیز به تحمل ۲ سال حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت قبلی محکوم شده است.

    سرهنگ “روح اله گراوندی” فرمانده انتظامی دزفول روز یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ به رسانه‌ها اعلام کرد: ساعت ۲۳ شب گذشته افراد مسلح در محور “شوش – دزفول” به سمت گشت خودرویی پاسگاه “صفی آباد” تیراندازی کردند.

    وی افزود: در این تیراندازی، مامور جان بر کف ناجا “سجاد دالمن” جمعی پاسگاه “صفی آباد” شهرستان دزفول بر اثر اصابت گلوله و شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل شده است.

  • قتل دوست بخاطر کتانی گرانقیمت / قاتل برای آخرین بار به ملاقات خواهر 9 ساله اش رفت

    قتل دوست بخاطر کتانی گرانقیمت / قاتل برای آخرین بار به ملاقات خواهر 9 ساله اش رفت

    پسر جوان که به خاطر بدهی دوستش را کشته بود در حالی در دادگاه کیفری تهران محاکمه می شود که اولیای دم برای وی حکم قصاص خواسته‌اند.

    قتل دوست بخاطر کتانی گرانقیمت / قاتل برای آخرین بار به ملاقات خواهر 9 ساله اش رفت

     وی وقتی دید دوستش کتانی گران خریده با او درگیر شد .رسیدگی به این پرونده از مردادماه سال ۱۴۰۰ به دنبال انتقال پیکر خونین پسر ۱۸ ساله ای به نام بهزاد به بیمارستان در جنوب تهران آغاز شد .وی که از ناحیه سینه چاقو خورده بود تحت درمان قرار گرفت اما ساعتی بعد به خاطر  خونریزی شدید  تسلیم مرگ شد.

    شواهد نشان می‌داد بهزاد در درگیری با دوست ۲۰ساله اش به نام پرهام کشته شده است. با افشای این ماجرا ماموران پلیس مقابل خانه پدری پرهام در مولوی رفتند و وی را بازداشت کردند. متهم جوان در همان بازجویی مقدماتی به درگیری با دوستش و قتل اعتراف کرد .

    قتل به خاطر پس نگرفتن طلب

     وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت :من و بهزاد مدتها بود با هم دوست بودیم .او  چند ماه قبل مبلغ 2و نیم میلیون تومان از من پول قرض کرده و قرار بود تا هفته بعد آن را به من پس بدهد. اما هر بار می گفت وضع مالی خوبی ندارد و از من مهلت میخواست . چون ما با هم دوستهای صمیمی بودیم من قبول می کردم . آخرین بار بهزاد مقابل خانه‌مان آمد تا با من صحبت کند که چشمم به کتانی های نو او  افتاد .از  او پرسیدم کتانی ها را به چه قیمتی خریده است. وقتی فهمیدم مبلغ زیادی بابت کتانی داده در حالیکه قرض مرا پس نمیداد  به  او اعتراض کردم و سر این موضوع با هم درگیر شدیم.

    وی ادامه داد: بهزاد به رویم چاقو کشید و من اصلا توقع چنین رفتاری را از او نداشتم. من هم برای دفاع از خودم چاقوی ضامن داری  را که در جیب داشتم بیرون آوردم. میخواستم یک ضربه  به کتف او  بزنم اما چاقو ناخواسته به سینه اش برخورد کرد و من  که ترسیده بودم  فرار کردم .

    متهم گفت: باور کنید من خصومتی با بهزاد نداشتم و هرگز راضی به مرگ او  نبودم .بعد از قتل ترسیدم و فرار کردم. چون پدر و مادرم از هم جدا شده اند سراغ خواهر 9ساله ام رفتم تا برای آخرین بار او را ببینم. دوباره به خانه برگشته بودم که دستگیر شدم.

    به دنبال اظهارات پسر جوان و بازسازی صحنه جرم پرونده وی به شعبه  10 دادگاه کیفری  یک استان تهران فرستاده شد تا به زودی به جرم وی رسیدگی شود. این در حالی است که پدر و مادر بهزاد برای پرهام حکم قصاص خواسته‌اند.

    منبع: رکنا
  • کشف جسد تکه تکه شده در سطل زباله/ پودر آویشن راز قتل را فاش کرد/ چرا قاتل روی جسد مثله شده پودر آویشن ریخت؟

    کشف جسد تکه تکه شده در سطل زباله/ پودر آویشن راز قتل را فاش کرد/ چرا قاتل روی جسد مثله شده پودر آویشن ریخت؟

    فرمانده انتظامی شهرستان ری از دستگیری متهم ۲۰ ساله ای خبر داد که پس از ارتکاب قتل، مقتول را تکه تکه در سطل زباله انداخته بود.

    کشف جسد تکه تکه شده در سطل زباله/ پودر آویشن راز قتل را فاش کرد/ چرا قاتل روی جسد مثله شده پودر آویشن ریخت؟

    سرهنگ دوستعلی جلیلیان در این باره گفت: در ساعت ۶:۱۰ امروز در پی خبر واصله از سوی مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ در خصوص پیدایش گونی آغشته به خون در سطل زباله ای در محدوده علائین شهرری، با توجه به حساسیت موضوع بلافاصله تیم عملیاتی کلانتری ۱۷۲ عبدالعظیم(ع) در محل حاضر شد.

    وی عنوان کرد: در بررسی های انجام شده مأموران با تعدادی از اعضای قطعه قطعه شده از بدن مرد میان سال روبرو شدند که مقدار زیادی پودر آویشن روی آن پاشیده شده بود که با هماهنگی های با قاضی کشیک ویژه قتل، تحقیقات تخصصی در راستای کشف دیگر اعضای بدن مقتول و شناسایی و دستگیری قاتل در دستور کار پلیس قرار گرفت.

    فرمانده انتظامی شهرستان ری افزود: مأموران انتظامی و کارآگاهان پلیس آگاهی با بررسی های تخصصی و رصدهای میدانی در کوچه های اطراف محل کشف جسد، جوان ۲۰ ساله ای را در حال انتقال وسایلی از منزلش به داخل خودروی پراید با چهره پریشان مشاهده کردند که در بررسی انجام شده در بین وسایل پودر آویشن مشاهده می کنند و در نهایت با توجه به اینکه روی جسد کشف شده نیز پودر آویشن ریخته شده بوده به فرد مشکوک می‌شوند.

    این مقام انتظامی با اشاره به اینکه با هماهنگی های قضائی منزل فرد مورد بازدید شد، گفت: مأموران انتظامی و کارآگاهان پلیس آگاهی با ورود به منزل آثار خون را در محل مشاهده کردند و در بررسی های بیشتر قطعات دیگر بدن مقتول را داخل یک گونی کشف شد.

    سرهنگ جلیلیان خاطرنشان کرد: در تحقیقات متهم به قتل مرد ۴۰ ساله اقرار کرد و بیان داشت چند روز قبل با مقتول در میدان شهرری آشنا شده و مدتی با هم دوست بودند تا اینکه شب حادثه او را به منزلش برده و در خصوص موضوعی با یکدیگر درگیر و با چند ضربه چاقو او رابه قتل رسانده و بدنش را قطعه قطعه کرده است.

    وی گفت که پس از پایان تحقیقات اولیه و تشکیل پرونده متهم تحویل مراجعه قضایی شد.

    منبع: ايسنا
  • قتل دو طلبه در گنبدکاووس با سلاح گرم

    قتل دو طلبه در گنبدکاووس با سلاح گرم

    فرمانده انتظامی شهرستان گنبدکاووس از قتل دو نفر در محله چای بوئین گنبدکاووس به وسیله سلاح گرم خبر داد.

    محمود علیفر با اشاره به اینکه حوالی ساعت ۲۰ و ۵۰ دقیقه شامگاه سیزدهم فروردین ماه دو نفر توسط سلاح گرم به قتل رسیدند، اظهار کرد: این حادثه در محله چای بوئین شهر گنبدکاووس رخ داد.

    وی با بیان اینکه بلافاصله بعد از اعلام گزارش عوامل پلیس در صحنه وقوع قتل حاضر شدند، افزود: مراحل و اقدامات لازم جهت بررسی صحنه صورت گرفته و اقدامات جهت شناسایی قاتل یا قاتلین آغاز شده است.

    مقتولین دو تن از طلاب منطقه به نام های آخوند پژمان و آخوند خوجه بوده اند که در حوزه علمیه این منطقه به ضرب گلوله به قتل رسیده اند.

    منبع: ایسنا
  • ادعای خانواده قاتل از ماجرای قتل غزل

    ادعای خانواده قاتل از ماجرای قتل غزل

    خانواده قاتل در حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز که انتشار فیلم آن بازتاب‌ها مختلفی را داشت از ابعاد تازه‌ای از این ماجرا می‌گویند.

    ادعای خانواده قاتل از ماجرای قتل غزل

    حادثه قتل خانوادگی اخیر در اهواز و انتشار فیلم آن امنیت روانی جامعه را نشانه گرفت و در گفت‌وگو با خانواده قاتل ابعاد تازه‌ای از ماجرا بیان می‌شود.

    به راننده تاکسی که گفتم من را فلکه کسایی پیاده کند سرش را ۱۸۰ درجه سمت عقب ماشین چرخاند و گفت: فلکه کسایی چکار داری؟ گفتم: چطور مگه؟ و راننده با کلماتی شمرده که گویا احتیاط می‌کرد چگونه آن‌ها را به کار ببرد گفت: اگر بابت اتفاق دیروز می‌خواهی آنجا بروی به نظرم اگر نروید خیلی بهتر است، به هر حال حالا خانواده هر دو عصبی هستند و احتمال هر اتفاقی وجود دارد.

    سعی کردم با صحبت‌های راننده مخالفتی نکنم و بیشتر شنونده باشم، وی نیز روایت خود را از اتفاقی که روز گذشته افتاد و همه را شوکه کرد بازگو کرد و گفت: به دروغ شایعه کردند دختری که به قتل رسید ترکیه فرار نکرده بود، این را اطرافیان قاتل می‌گویند که قاتل را تبرئه کنند، من احساس می‌کنم یک هفته پیش آن را در خیابان اصلی خشایار دیدم، اما چقدر شهر ما به حال خود رها شده است که هر کسی هر چه بخواهد توی روز روشن انجام می‌دهد هیچ کسی هم جوابگو نیست!

    به دنبال خانواده‌ قاتل و مقتول

    راننده هنوز داشت داستان‌های مرتبط دیگری را تحویل گوش‌های بدهکار من می‌داد که به محل رسیدم؛ هنوز روبان زرد پلیس که محل جسد در فلکه کسایی را با آن احاطه کرده بودند به چشم می‌خورد؛ برای اینکه وقت را تلف نکنم سراغ چند خانم در فضای سبز اطراف فلکه رفتم و آدرس خانواده قاتل و مقتول را گرفتم.

    در حال صحبت کردن با آن‌ها بودم که آقایی که به نظر می‌رسید پدر خانواده‌ است از راه رسید و متوجه علت حضورم شد بلافاصله صحبت ما را قطع کرد و خطاب به من گفت: به ما ربطی ندارد خانم! بعید هم می‌دانم مراسم فاتحه‌خوانی گرفته باشند، صحبت وی را قطع کردم و گفتم: برای مراسم نیامدم، خبرنگار هستم و بابت گرفتن گزارشی آمده‌ام.

    دلیل حضورم را که متوجه شد دستش را با حالت تاسف در هوا چرخاند و با لحن ملایم‌تری گفت: چه گزارشی خواهر من؟ روسیاهی نوشتن دارد یا وحشیگری که تن همه ما را لرزاند؟ و گویی که بخواهد سریع از شر من راحت شود با اشاره دست مسیری را که باید طی کنم تا به آدرس برسم را نشان داد، با این حال برای اینکه زودتر به محل برسم در حین گذر از خیابان اصلی و چند فرعی چند بار سراغ آدرس را رهگذران گرفتم و هر کسی یک طور ترس و وحشت خود را از اتفاقی روز گذشته ابراز می‌کرد.

    هیچ کس در خانه مقتول نیست

    هدف من ابتدا مصاحبه با خانواده مقتول (دختر ۱۷ ساله) بود اما به اذعان اطرافیان مادر خانواده بعد از قتل دخترش خانه را ترک می‌کند و به منزل پدری می‌رود، از طرفی بعد از اتفاقی که افتاد معلوم نیست کجا رفته‌اند و در خانه بسته است.

    به همین دلیل مسیرم را تغییر دادم و سراغ آدرس قاتل را گرفتم، زیاد با خانواده مقتول فاصله‌ای نداشت وارد خیابان محل زندگی قاتل که شدم، چند بچه قد و نیم قد با فاصله کوتاهی حرف‌هایی را با هم رد و بدل می‌کردند که صحبت‌ آن‌ها را قطع کردم و سراغ منزل سجاد (قاتل) را گرفتم، بلافاصله بدون اینکه پاسخ سوال من را بدهند به کودک دیگری که کنارشان بود گفتند: با شما کار دارد و آن کودک بدون اینکه علت آمدنم را بپرسد مثل برق وارد خانه شد و من که چیزی از این فعل و انفعالات متوجه نشدم یاد صحبت راننده تاکسی افتادم که من را به احتیاط کردن در این شرایط نصیحت کرد.

    به همین دلیل فاصله خودم را با منزل قاتل حفظ کردم اما بعد از چند لحظه کوتاه خانمی جوان به همراه دو دختر جوان‌تر از خودش دم در خانه ظاهر شدند و خطاب به من گفتند: خانم با کی کار دارید؟ و من برای اینکه اعتماد آن‌ها را جلب کنم با لهجه محلی احوالپرسی کردم و بعد از آن با نشان دادن کارت خبرنگاری آن‌ها را دعوت به مصاحبه کردم.

    اگر چه با همان رسم و رسوم عربی و محلی بنده را به داخل خانه دعوت کردند اما ترجیح دادم در کنار در منزل، ایستاده صحبت‌های آن‌ها را گوش دهم.

    دوستان غزل ترکیه رفتنش را خبر دادند

    مادر سجاد اینگونه داستان را شروع می‌کند: حدود چهار ماه گذشته غزل از منزل خارج شد، مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر می‌زد، هیچ کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک می‌کرد اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانواده‌اش گرفتیم آنجا هم نرفته بود، به دوستان، آشنایان و هر کسی که احتمال می‌دادیم ممکن است غزل آنجا رفته باشد گرفتیم اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.

    وی ادامه می‌دهد: نمی‌دانم کی و چطوری پای غزل به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل دریافت می‌کردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری می‌رسید پسرم می‌مرد و زنده می‌شد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر چه از نبودن غزل می‌گذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو می‌شدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست.

    مادر سجاد می‌گوید:غزل در زمان آشنایی با یک مرد سوریه‌ای باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب میداد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.

    از مادر سجاد سوال می‌کنم غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ یا مثلاً به اجبار با هم ازدواج کرده بودند؟ وی پاسخ می‌دهد: اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم، با اشاره دست عروس دومش که هرازگاهی صحبت‌های مادرشوهر را تایید می‌کرد را نشانم داد.

    غزل با مرد غریبه عقد کرد

    مادر سجاد می‌گوید: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم، مادرسجاد از من میخواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، می‌خواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروس‌ها فراهم کردیم.

    جریان ترکیه رفتن غزل را می‌پرسم و وی توضیح می‌دهد: طبق صحبت‌هایی که غزل برای دوستانش کرده و به ما منتقل می‌‌کنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا می‌شود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی می‌کند این دختر را وابسته خود می‌کند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل به ترکیه می‌رود این مرد غزل را به عقد خودش در می‌آورد و زندگی جدیدی را شروع می‌کنند.

    غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکس‌های خود با آن مرد می‌کند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزییات می‌گذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست می‌داد و نمی‌توانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک می‌کردند.

    طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد

    وی ادامه می‌دهد: در محله و خیابان کمترین بحثی که بین بچه‌ها اتفاق می‌افتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبرو ریزی غزل را به رخ ما می‌کشیدند و بابت این مسأله بحث و دعوا کرده بودیم این در حالی است که همسایه‌ها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می‌کردند.

    خواهر سجاد صحبت‌های مادر را قطع می‌کند و می‌گوید: به نظرم ۱۷ سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل گول خورده و تحت تاثیر صحبت‌های مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول کند و سراغ کسی دیگر می‌رود، تازه این مرد همه طلاهای غزل را برده بود.

    از مادر سجاد سوال می‌کنم با چه ترفندی غزل را به ایران برگرداندند؟ می‌گوید: ما از طریق پلیس بین الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و… اما خودِ غزل هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند.

    پسرم به مرد سوری(همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکس‌های عروسی رو می‌فرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.

    پسرم تهدید کرده بود غزل را می‌کشم برای همین پدر غزل و پدر سجاد در صدد مخفی کردن غزل تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدیدهای سجاد می‌ترسیدند و زمانی که غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را می‌گیرند و غزل را از انها می‌گیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل را با قمه کشت.

    به او گفتم خب سرش را با قمه زد! چرا سرش را محله به محله نشان این و آن داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر محله‌ و خیابانی که به سجاد انگ بی‌غیرت زده بودند سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه گوید: من آدم بی‌غیرتی نیستم.

    غزل یک پسر دارد

    از مادر سجاد می‌پرسم غزل یک فرزند پسر دارد؟ و مادر با اشاره دست پسر بچه زیبا و دوست داشتنی را نشان می‌دهد که بلوز قرمز و شلوار یشمی بر تن داشت و می‌گوید: بله این پسرش است و من که با دیدنش قلبم مچاله شد ناخودآگاه وای ممتدی را زمزمه کردم اما زن عموی پسربچه با جمله «این پسرم است و من آن را بزرگ کردم» توجه‌ام را جلب کرد.

    وی ادامه داد: من بچه دار نشدم، برای همین پسر غزل که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از آن نگهداری کردم.

    برای مصاحبه و شنیدن صحبت‌های خانواده‌های مقتول نیز تلاش کرد اما مادر مقتول به دلایل روحی خانه را ترک کرده و به منزل پدری پناه آورده و به این دلیل تاکنون در دسترس نبوده است.

    قوانینی که عفو و یا تخفیف مجازات برای قتل‌های این‌چنینی را شامل می شوند از عوامل تشدید این معضل اجتماعی به شمار می‌روند و جرات تکرار را برای افراد بیش از پیش بیشتر کرده است.

  • مدیرمسئول «رکنا»: اشتباه خود را می‌پذیریم/ پاسخگوی هیئت نظارت بر مطبوعات هستیم

    مدیرمسئول «رکنا»: اشتباه خود را می‌پذیریم/ پاسخگوی هیئت نظارت بر مطبوعات هستیم

    مدیرمسئول پایگاه خبری «رکنا»، پس از اعلام توقیف این رسانه با بیان این که اشتباه خود را می‌پذیریم و پاسخگوی هیئت نظارت بر مطبوعات خواهیم بود، گفت: پس از رفع توقیف با تغییراتی در تحریریه، رویکرد دیگری را در پیش خواهیم گرفت.

    اداره‌ کل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی صبح امروز، به‌دلیل تکرار تخلفات محتوایی «رکنا»، به این پایگاه خبری تذکر کتبی داد و هیات نظارت بر مطبوعات با اکثریت آرا تصمیم به توقیف این پایگاه گرفت.

    ایمان شمسایی، مدیرکل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره این موضوع گفت: در این خصوص بر اساس بندهای ۲ و ۱۰ ماده ۶ قانون مطبوعات به این رسانه تذکر داده شد اما به دلیل انتشار تصویری دردناک از یک بانوی مقتول اهوازی و بر هم خوردن فضای روانی جامعه، هیأت نظارت بر مطبوعات امروز یکشنبه، جلسه فوق العاده ای تشکیل داد و به دلیل انتشار این تصویر، پایگاه خبری رُکنا را توقیف کرد.

    مسعود ابراهیمی مدیر مسئول این پایگاه خبری، با بیان این که ابلاغ کتبی توقیف پایگاه خبری به دست ما نرسیده است، گفت: به ما اعلام کرده اند و ما تحریریه را معلق کردیم و از همکاران خواستیم که دیگر کار نکنند، از این لحظه به جز یادداشتی که خودم به توضیح آنچه روی داده است خواهم پرداخت، خبری روی سایت نخواهد نرفت.

    وی افزود: از لحظه ای که این اتفاق افتاد، این فیلم و خبر را همه سایت ها استفاده کردند، البته دلیل نمی شود که بخواهم بگویم نیاز نیست من پاسخگو باشم یا هیچ اشتباهی روی نداده است، نظر هیات نظارت را می پذیرم و ممکن است این فیلم باعث شده باشد افکار عمومی به هم بریزد، اشتباه در کار رسانه پیش می آید و ما هم از خطا مبرا نیستیم.

    وی ادامه داد: امیدوارم که اتفاقی که بعد از رفع توقیف روی می دهد و با تغییراتی که در تیم تحریریه خواهیم داشت، بتوانیم فضای دیگری را در رکنا بسازیم و بتوانیم ۵۰ نیرویی که در این مجموعه مشغول به کار هستند را تا زمانی که در توان داشته باشیم حمایت کنیم که این دوستان تا شب عید مشکل معیشتی نداشته باشند. نمایندگان شهرستان را هم تعطیل کردیم تا بتوانیم روند قانونی را پیش ببریم.

    ابراهیمی اظهار داشت: رکنا یک خبرگزاری مستقل است و همه خبرنگارانی که با ما کار می کنند، بیمه خبرنگاری هستند. من خودم هم خبرنگار بودم و دردسرهایی برای این موضوع کشیدم. همیشه معاش همکارانم برایم اهمیت داشته است.

    برای انتشار خبر از مراجع قضایی اجازه گرفتیم

    وی در پاسخ به این سوال که خبرهای قبلی هم در این پرونده دخیل بوده است، گفت: من از سال ۶۹ در این حوزه مشغول هستم، و همیشه خواسته ام کاری قانونی و در چارچوب رسانه ها انجام بدهم. در همین خبر روز گذشته هم، ما از مراجع قضایی اجازه انتشار گرفتیم.

    مدیرمسئول پایگاه خبری رکنا، اظهار داشت: وقتی یک نفر می افتد، هر که رد می شود، سنگی بر او می اندازند، درباره رکنا هم همین اتفاق افتاده است. خبرهای قبلی ما هم بازتاب های گوناگونی داشته است و دیدگاه های مختلفی در این باره مطرح می شود، ما این خبر را با نظر جامعه شناس و روانشناس منتشر کردیم، صرف این که یک خبر کار کنیم نبوده است اما باز هم می گویم که سعی کردیم حرفه ای باشیم و کار خودمان را انجام بدهیم اما گاهی هم اشتباه پیش می آید. حرف هایی که می زنم برای رد این مشکل نیست، به هر حال ما از این لحظه با دادگاه رو به رو هستیم اما می پذیریم که دوستان نگاه سازنده ای برای کل رسانه ها داشتیم.

    رسانه‌ها از یکدیگر حمایت کنند

    ابراهیمی خطاب به رسانه ها و مسئولان آن گفت: فضای توئیتر، مسموم است، با این که مسئولان می گویند آن را قبول ندارند، بسیار تحت تاثیر آن قرار می گیرند. ما در رکنا، حکم توقیف هیچ رسانه ای را کار نکردیم، دلیلش هم این بوده که خواستم از آنها حمایت کنم، چون شرایط رسانه و خبرنگار آن را می دانم.

    وی گفت: بسیاری از دوستان رسانه ای، فیلمی که ما منتشر کردیم را برداشتند و حتی جای لوگوی رکنا، لوگوی خودشان را زدند اما الان فکر می کنم که ما تنها مانده ایم چون دوستان همه فیلم ها را حذف کردند، اشکالی ندارد اما یک بار هم پشت هم بایستیم. اگر من اشتباه کردم، به من زنگ بزنید و بگویید اشتباه کردی، نه این که توئیت بزنید. اگر نگاه ما سازنده باشد، خیلی بهتر است تا تخریب کننده همکاران هم باشیم.

    منبع: ایرنا
  • کشف جسد مرد کنار ریل آهن در شهر پرند

    کشف جسد مرد کنار ریل آهن در شهر پرند

    صبح امروز، یکی از مامورین راه آهن، طی تماسی با آتش‌نشانی پرند از رویت یک جسد در کنار ریل راه آهن شهر‌ پرند خبر داد.

    رئیس آتش‌نشانی پرند در این باره گفت: با مطلع شدن از این خبر اکیپ آتش‌نشانی در محل حاضر و با جسد یک مرد حدودا ۴۸ ساله کنار ریل راه آهن‌ پرند روبرو شد.

    پیش‌نویس خودکار

    بهمن سعادتمند با اشاره به اینکه فعلا علت مرگ این مرد نامشخص است، افزود: جسد مکشوفه جهت تشخیص هویت و شناسایی و علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.

  • بازخوانی پرونده قتل‌های سریالی خفاش شب در تهران

    بازخوانی پرونده قتل‌های سریالی خفاش شب در تهران

    غلامرضا خوشرو کوران کردیه اولین بار در شهرستان نیشابور به دلیل ارتکاب سرقت در سال ۱۳۶۱ دستگیر و در ادامه با اعتراف واهی خود مبنی بر جاسوسی برای کشور‌های بیگانه به زندان رفت.

    فروردین سال ۱۳۷۶ تا مرداد همان سال؛ تراژدی تلخی که مردم تهران را به وحشت انداخته بود؛ لقبش خفاش شب و کارش خِفت و خفه کردن زنان تهرانی بعد از سرقت جواهراتشان بود.

    غلامرضا خوشرو کوران کردیه متولد یکم آذر ماه سال ۱۳۴۳ بود؛ عبدالله عبدالرحمن، مراد نادری، ستار وخفاش شب از القاب و نام‌های غلامرضا بود.

    او اولین بار در شهرستان نیشابور به دلیل ارتکاب سرقت در سال ۱۳۶۱ دستگیر و در ادامه با اعتراف واهی خود مبنی بر جاسوسی برای کشور‌های بیگانه به زندان رفت.

    آغاز سریال قتل‌های خفاش شب در تهران

    او در سال ۱۳۷۱ به تهران نقل مکان کرد و پس از سرقت یک دستگاه خودروی سواری اقدام به مسافرکشی می‌کرد. غلامرضا همیشه لباس سیاه رنگی به تن داشت و با این شکل و شمایل اقدام به مسافرکشی می‌کرد که همیشه مسافرانش دختران و زنان جوان بودند.

    هدفش از قبل مشخص شده بود، مسافرکشی، رفتن به جای خلوت، سرقت جواهرات، آزار و اذیت زنان و دختران و در نهایت قتل آن‌ها و سوزاندن اجسادشان در مکان‌های نامعلوم.

    غلامرضا به دفعات مکرر توسط پلیس آن زمان دستگیر و در هر دفعه خود را با نام‌های متفاوت معرفی می‌کرد و ماموران را فریب می‌داد؛ اما در پاییز سال ۱۳۷۱ به دنبال شکایت دختران جوانی با این عنوان که ۲ مرد پس از سوارکردنشان به عنوان مسافر طلا‌ها و پول‌هایشان را سرقت کرده و برخی را نیز مورد تجاوز قرار داده‌اند، پرونده تشکیل و ماموران را به دستگیری این دو ترغیب کرد.

    پلیس تحقیقات گسترده‌ای را آغاز کرد و پس از چند روز تعقیب و مراقبت در درگیری مسلحانه‌ای ۲ متهمی را که اقدام به این اعمال جنایتکارانه کرده بودند، دستگیر کرد.

    ظهر یکی از روز‌های پاییز همان سال، خودرو از سوی نیرو‌های انتظامی در منطقه شهرزیبا شناسایی شد. ماموران خودروی مذکور را تعقیب کردند و پس از چند تیراندازی که به زخمی شدن غلامرضا و البته مرگ یک عابر پیاده منجر شد، سرنشینان خودرو را دستگیر کردند.

    علی کریمی و غلامرضا خوشرو که آن زمان خودش را مراد نادری معرفی کرده بود، در بازجویی به چندین فقره تجاوز و سرقت مسلحانه علیه بانوان اعتراف کردند.

    علی با پوشش زنانه عقب خودرو می‌نشست تا به زعم خود دختران را فریب دهد و در ادامه با سوار کردن آن‌ها مقاصد شوم خود را به کمک غلامرضا اجرا می‌کرد.

    پرونده بررسی شد و احکام صادر شد، اما قبل از اینکه حکمی اجرا بشود، غلامرضا در زمان انتقالش از زندان به دادگستری از دست ماموران پلیس فرار کرد و متواری شد، بعد‌ها همدستش به دلیل سرقت و تجاوز به زنان اعدام شد.

    دستگیری اتفاقی خفاش شب توسط واحد گشت بسیج در غرب تهران

    در این سال‌ها که او متواری بود در گوشه‌ای از شهر مشغول انجام کار‌های خود بود تا اینکه ساعت ۲۲ روز پنجم تیرماه ۱۳۷۶ بسیجیان پایگاه مقاومت شهید نظری درغرب تهران در گشت‌های خود در سطح شهر با غلامرضا برخورد می‌کنند و در ابتدا خود را جبار رحمتی و اهل مشهد معرفی کرده بود.

    غلامرضا در پاسخ به سوالات گشتی‌ها می‌گوید: «خانه‌ام در سه راه آذری است و برای خرید از فروشگاه شهروند آمده بودم که حالم خراب شد؛ به خانه یکی از دوستانم که در پونک همین نزدیکی‌ها است رفتم که شب را در آنجا بمانم، اما کسی در خانه نبود و ناچار شدم به این بوستان بیایم و استراحت کنم.»

    واحد‌های گشتی بسیج محله به غلامرضا گفتند که برو و در اینجا نمان، اما بعد از مدتی بازهم نیرو‌های گشتی بسیج او را دیدند و به رفتارش شک کردند.

    پس از تذکر نیرو‌های بسیج بوستان را ترک کرد، اما پس از گذشت دو ساعت، نیرو‌های بسیج این فرد را دوباره در همان حوالی پیدا کردند و زمانی که از او پرسیدند که هنوز اینجایی و چه کار می‌کنی، پاسخ داد: «برگشتم به خانه دوستم بروم».

    واحد گشت بسیج از او خواستند که خانه دوستش را نشان دهد، بعد از اینکه غلامرضا چند دقیقه‌ای آن‌ها را معطل کرد و در خیابان‌ها گرداند، نیرو‌ها فهمیدند که دوستی در کار نیست و بلافاصله او را به پایگاه بسیج منتقل کردند و پس از بازجویی و تفتیش بدنی مرد ناشناس یک دسته کلید و سوییچ خودروی پیکان سفید رنگی را در جیبش پیدا کردند.

    پس از گشت در منطقه خودروی پیکان سفیدی را پیدا کردند که به کلید جیب مرد می‌خورد که بعد‌ها مشخص شد که خودرو سرقتی است.

    نیروی بسیج او را به کلانتری تحویل داد و پلیس که از مدت‌ها قبل انتظار دستگیری غلامرضا را می‌کشید، سوژه را کت بسته در اختیار گرفته بود، به آگاهی تهران منتقل شد و از آن لحظه به بعد تحقیقات و بازجویی‌های کارآگاهان شروع شد که در نهایت به قتل زنان و سوزاندن اجسادشان اعتراف کرد.

    کشف اجساد قربانیان خفاش شب در نقاط مختلف تهران

    پرونده قتل‌های او با کشف جسد زنی ۵۴ ساله در مقابل پارک چیتگر در روز ۱۳ فروردین ۱۳۷۶ شروع شد و پس از آن ماموران اجساد سوخته زنان دیگری را در ۱۶ و ۳۱ فروردین، ۲، ۸، ۱۴ و ۳۰ خرداد کشف کردند.

    غلامرضا در مصاحبه تلویزیونی که در آن زمان با او انجام شد درباره نخستین مقتولان خود گفت: «اولی را ساعت نه ونیم یا ده شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم آزادی به داخل فرعی پیچیدم، او که متوجه قضیه شده بود در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم.

    دومی خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم البته صبح زود بود، وقتی به سمت سرازیری رفتم به سمت فرعی پیچیدم و خانم مسافر فهمید؛ داد و فریاد کرد و با من درگیر شد و کمی که جلوتر رفتم ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.»

    او درباره مقتول سوم و چهارم خود گفت: «صبح زود خانمی را از شهرک غرب سوار کردم، پس از طی مسافتی به سمت فرعی پیچیدم و به طرف جاده خاکی رفتم و خانم مسافر گفت: کجا می‌روی؟ و با من بگو مگو کرد؛ بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم.

    حوالی ساعت ده شب بود که از طرف مینی سیتی به طرف بالا می‌رفتم، در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود که او را سوار کردم و پس از طی مسافتی تغییر مسیر دادم و به طرف فرعی خیابان رفتم که دختر داد و فریاد کرد؛ از او خواستم داد نزند، ولی او جیغ می‌کشید و دست و پا می‌زد کمی جلوتر رفتم به جای مناسب‌تری رسیدم و یعنی انتهای مینی‌سیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم و بعد از آن جنازه‌اش را اطراف ولنجک و اوین انداختم و آتش زدم»

    به گفته خفاش شب، او وسایل مقتولان را در بازار می‌فروخته و اعتراف کرد که چهارسال پیش هم به جرم آدم ربایی و آزار دختران محکوم شده است.

    او در پاسخ به علت آدم کشی‌هایش گفت: دلیل بخصوصی نمی‌توانم تعریف بکنم. یک هفته اعصابم خراب بود و دست خودم نبود، تشنج به من دست می‌داد و همه‌اش توی فکر بودم.

    تشکیل جلسات دادگاه متهم در دادگاه

    پرونده غلامرضا خوشرو کوران کردیه خارج از نوبت در شعبه ٣٥ دادگاه عمومی واقع در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) مورد رسیدگی قرار گرفت.

    در اولین جلسه که علنی و با حضور شاهدان تشکیل شد، او خود را معرفی کرد و گفت که ٢٨ ساله و ساکن روستائی در قوچان خراسان است.

    دومین جلسه دادگاه مدتی پس از تشکیل، برای رسیدگی به موارد خلاف عفت عمومی و به منظور حفظ حیثیت خانواده‌های قربانیان، غیرعلنی اعلام شد.

    دادگاه او یکی از جنجالی‌ترین دادگاه‌های تاریخ ایران بود که تمام مراحل آن جز رسیدگی به اقدامات منافی عفت او به طور علنی برگزار شد و جزئیات قتل‌ها و جنایت‌هایش بشدت مردم را تحت تأثیر قرار داد.

    اتهامات عنوان شده علیه این متهم سرقت اتومبیل، آدم ربایی، ارتکاب نه فقره قتل، اقدام به قتل برادرزاده خردسال خود و فرار از چنگ ماموران در سال ١٣٧٢اعلام شد.

    در دومین جلسه دادگاه وکیل تسخیری متهم در قسمتی از دفاعیات خود گفت: حکمت حضور وکیل، جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است. حال آن که در این پرونده، ظلم شدید و ستم اکید وسیله این جانی قربانیان و خانواده‌های آنان رفته و قلب مردم آزرده شده است.

    اینجانب وکیل متهم نیستم، مدعی العموم هستم، چگونه میتوانم اتهامات متهم را نفی کنم، حال آن که متهم صریحأ در مراجع و رسانه‌ها به گناه خود اعتراف دارد.

    دادگاه، غلامرضا خوش رو را به ٢١٤ ضربه شلاق و اعدام محکوم کرد و این پرونده با پیک مخصوص به دیوان عالی کشور ارسال و حکم صادره تأیید شد.

    سرانجام ساعت ۷:۴۵ صبح روز چهارشنبه ۲۲ مرداد ماه سال ۷۶ غلامرضا خوشرو کوران کردیه در چهار دیوار انبار روباز ورزشگاه آزادی واقع در سه راه دهکده المپیک بعد از اجرای ۲۱۴ حکم شلاق به دار مجازات آویخته شد.

    هنگام زدن ضربه‌های شلاق به دست اولیای دم، یکی از زنان حاضر در جمع فریاد می‌زد که «وقتی داشتی با چاقو تن دخترم را تکه تکه می‌کردی به فکر این روز‌ها هم بودی»؟

    او درآخرین خواسته‌اش روی کاغذ نوشت: «به هیچ کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم».