برچسب: فقر

  • پاندمی کرونا چند نفر را دچار فقر مطلق کرد؟

    پاندمی کرونا چند نفر را دچار فقر مطلق کرد؟

    5f5f3862123b3_5f5f3862123b6

    اولیویر دو شاتر، متخصص فقر در سازمان ملل گفت: افت شدید اقتصادی جهان به علت پاندمی کرونا از جنگ جهانی دوم به بعد و پس از ناامیدی بزرگ اقتصادی دهه ۱۹۳۰ بی‌سابقه بوده است.

    اولیویر دو شاتر، متخصص فقر سازمان ملل گفت: افت شدید اقتصادی جهان به علت پاندمی از جنگ جهانی دوم به بعد و پس از ناامیدی بزرگ اقتصادی دهه ۱۹۳۰ بی‌سابقه بوده است.
    طبق بیانیه جدید سازمان ملل دو شاتر گفته است اقدامات دولت‌ها برای حمایت از مردم در برابر بحران کنونی ناکافی بوده است. او از رهبران جهان خواست گام‌های محکم‌تری برای حذف فقر و کاهش نابرابری‌ها بردارند.
    دو شاتر که یک پژوهشگر بلژیکی حقوق است و توسط انجمن حقوق بشر سازمان ملل به عنوان گزارشگر با حقوق ویژه منصوب شده است، می‌گوید: شبکه امنیت اجتماعی کنونی جهان پر از حفره است.
    فقر مطلق ۱۷۶میلیون نفر دیگر بعد از پاندمی کرونا
    او اضافه کرد: اقدامات کنونی کوتاه‌مدت هستند، سرمایه‌گذاری‌ها ناکافی است و بسیاری از مردم در نهایت در این چاله‌ها سقوط خواهند کرد.
    دو شاتر هشدار داد با توجه به خط فقر ۳.۲۰ دلار در روز، با بحران کنونی ۱۷۶ میلیون نفر دیگر به فقر مطلق دچار خواهند شد.
    او گفت: خانواده‌های تحت فشار تا به حال هرچه ذخیره و اندوخته مالی داشتند خرج کرده‌اند و دارایی‌های خود را فروخته‌اند.
     

    منبع: مهر

  • داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت اول

    داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت اول

    قسمت اول
    نوشته شبنم حاجی اسفندیاری
    گوینده آیدا قره گوزلو

    متن داستان:
    یک، دو، سه …
    زودباش شمع ها رو فوت کن.
    صبر کن ، صبر کن . اول باید آرزو کنی . ی آرزو کن که منم توش باشم . زد زیر خنده …
    چشمام رو بستم. به مسیر سخت و طاقت فرسایی که از گذشته تا به امروز گذر کردم نگاه کردم. من چه چیزایی دارم؟ چه جیزهایی میخوام؟ اصلاً من کجای نقشه ی راهم هستم؟ من کی ام؟
    درست یک سال پیش اولین روز کاری من در این آژانس تبلیغاتی شروع شد. روزی که با سالگرد تولدم همزمان شده بود. هرگز فکر نمی کردم اولین سالگرد فعالیت موفقیت آمیز در یک شرکت بزرگ تبلیغاتی رو با روز تولدم در یک لحظه و یک مکان جشن بگیرم. من از اون کارآموز ساده به یک ایده پرداز تبلیغاتی بزرگ تبدیل شدم . و این خودش یعنی ته رسیدن به خواسته هام و آرزوهام. پس دیگه چی می تونم از خدا بخوام.
    تو این گیر و دار یک لحظه چشمام و باز کردم. دیدم همکارام منتظرن تا من شمع رو فوت کنم. شمع ها داشت آب می شد. از نگاه ساناز معلوم بود که دیگه داره عصبانی میشه و ی کاری دستم می ده. برای همین سریع چشمام و بستم و گفتم خدایا من چیزی نمیخوام. امسال کمک کن تا بتونم آرزوی یک نفر و براورده کنم. این یک نفر رو خودت در مسیرم قرار بده و خودت بگو که باید چیکار کنم. این از آرزوی من و چشمام و باز کردم . شمع ها رو فوت کردم و تا به خودم اومدم دیدم ساناز بلاگرفته سرم رو به سمت کیک هل داد و من هم مثل مابقی همکاران دیگه در روز تولد صورتم کیکی شد.
    اون روز خیلی خوش گذشت و همه چیز به بهترین شکل برگزار شد. حتی مهندس کاظمی مدیر شرکت در میون صحبت هاش کلی از من و رشد چشمگیری که تو این یکساله داشتم تعریف کرد. من هم ذوق کرده بودم و چشام برق می زد. بیشتر زمان به گرفتن عکس و استوری گذشت. و من غافل از اینکه چه آرزویی کردم خاطرات لحظه به لحظه بیست و یکمین سالروز تولدم رو ثبت می کردم. تازه شب هم جشن تولد داریم و اون اصل کاریه . در کنار خانواده و عزیزترین هام و البته ساناز خانم شیطون که دیگه می تونم بگم نیمی از وجودم شده. نزدیک تر از خواهر …
    عقربه های ساعت کم کم به سمت ساعت نه شب می رفت. مهمان ها کم و بیش آمده بودند. عزیز جون و آقا بزرگ، عمه پری خوشگلم. دایی بهنام و ایل و تبار شلوغش و خاله یاسمن عشق با اون نی نی کوچولوی تو دل برو و خوشگلش. تقریباً همه آمده بودند. از همه مهمتر گل پسر آقا بزرگ سامان خان سلمانی، مهندس و کارخانه دار بزرگ که پدر جان عشق و نفس بنده باشند به همراه بانوی گرانقدرشون شیما مامان خوشگل و مهربونم و صد البته دردونه های نازنینشون پدرام و پریا گل سر سبد حضار در مجلس تولد من! من کی ام؟ من پرنیان سلمانی دختر بزرگ سامان خان، امشب در آغاز دهه سوم زندگی در خدمت شما و آماده برای فوت کردن دوباره شمع تولد و شروع بزم و پایکوبی. همه چیز مهیای یک مهمونی خانوادگی خاطره انگیز بود. همه دور میز نشستیم و پدر بزرگ مثل همیشه مجلس رو دست گرفت و از همه چیز صحبت کرد. داستان های قدیمی. اعتبار خانواده و از اتحاد در خانواداه. همدلی و حمایت از همدیگه . چیزهایی که بیشتر از صدبار شنیده بودیم و خط به خطش رو حفظ بودیم . اما کلام پر قدرت آقا بزرگ با اون لحن شیوا این صحبت ها رو برامون جذاب می کرد. و دلمون میخواست ساعت ها حرف بزنه. در همین حین بساط شام هم روی میز چیده شد و بخش اول مهمونی تولد پرنیان خانم به خوبی و خوشی به اتمام رسید. ساناز عوضی هم کنار دست من نشسته بود و مدام فامیل بنده خدای من رو سوژه می کرد و از لباس و آرایش همه ایراد می گرفت. البته بجز شیما جون و پریا. چون می دونست خانواده من جزء خط قرمهای هستند.
    میز شام جمع شد و هرکسی یگ گوشه سالن پذیرایی مشغول کاری شد. بچه ها مشغول بازی بودند و من بهمراه دخترای فامیل در حال غیبت کردن و دست انداختن همدیگه. از همه چیز حرف زدیم. از بینی فلان بازیگر تا شوهر خانم نوری مشتری شرکت. عمده بحث ما دخترخانوما تو اینجور جلسات به این ختم میشه که فقط ما خوبیم و بقیه همه داغون!
    یک ساعت مونده بود به پایان شب که شیما جون همه رو صدا کرد که بریم پای کیک تولد و دیگه راست راستکی من به دنیا بیام. یک چیز جشن تولد تو خانواده ما خیلی خوبه . و اون هم اینه که دور میزجمع می شیم و هرکسی درباره کسی که تولدشه حرف می زنه. و براش آرزوهای قشنگ می کنه. از سامان جان شروع شد تا رسید به کوچکترها و پدرام توپولی که برای من کلی آرزوهای قشنگ کرد . اشک تو چشام جمع شده بود. دلم میخواست زار بزنم از شوق. که چقدر دورم شلوغه و تنها نیستم. حرفهای پدرام که تموم شد عمه پری گفت ی لحظه توجه کنید . کنترل سینما خانواده رو برد بالا و روشنش کرد. عمو سعید و خانوادش بودن که از طریق اسکایپ تماس گرفته بودند. آخی. عموی عزیزم. عمو سعید ساکن کاناداست و خیلی کم پیش میاد که تو مراسمات ما حاضر باشه. اما انقدر با معرفته که هرطور شده حضورش رو اعلام می کنه. یک ماه جلوتر هم کادوی تولد من رو فرستاده بود برای عمه پری تا درست شب تولدم به من بده. این عمو عشق منه. خانواده عمو سعید هم دونه  دونه حرفهاشون رو زدند. تا اینکه نوبت رسید به حسام، پسر بزرگه ی عمو. حیونی یکم خجالتیه. ما با هم همسن هستیم. و تا قبل از رفتنشون با هم بزرگ شدیم. حتی تا دوم راهنمایی با هم میرفتیم مدرسه و می اومدیم. برای همین خیلی ها تو فامیل من جمله آقا بزرگ خیلی دوست داره که بین ما اتفاقاتی رخ بده و من عروس عموم بشم. این رو از نگاهشون می تونستم بفهمم. و ضربه محکمی که ساناز با آرنج به پهلوم زد و گفت آقاتونه ها! هم مطمئنم کرد که این شایعه داره کم کم جدی میشه. البته هر بار سر صحبت باز شده مامان شیما با قاطعیت مخالفت کرده و همیشه میگه من نفسم و که نمیام بدم به اون زنیکه خیکی(منظورش زن عمو نازیه). نفسم نباشه من میمیرم. دختر من فقط مال خودمه. بابا سامان هم به شوخی میگه آره نگهش دار ترشی بنداز. نیست خیلی جا داریم تاقار بزرگم بگیر که اون یکی هم جا بشه توش…. بگذریم. من زن پسر عمو بشو نیستم. اصلا هم نمیخوام بگم ما مثل خواهر برادریم و با هم بزرگ شدیم. نه!. معیارهای من برای ازدواج چیزهایی هستند که خیلی با طرز فکر خانواده بزرگ من فرق داره.
    انقدر دورم شلوغ بود و خوش می گذشت دیگه فرصتی برای آرزو کردن دوباره پیش نیومد. شمع ها رو فوت کردم.کیک و بردیم و در کوتاه ترین زمان اثری ازش باقی نموند.و مستقیم رفتیم سراغ مهمترین بخش همیشگی مهمونی هامون. دی جی بساطش رو راه انداخت و تایم دنس فرا رسید. رسم ما اینه که فقط تو زمان خوشی خوشی کنیم و بزنیم و برقصیم. پیر و جوون هم نداره. تا جایی که آقا بزرگ بگه بسه به فکر همسایه ها باشین می زنیم و می کوبیم. از کردی گرفته تا شمالی، از تکنو تا لامبادا. خانواده قرطی ها که می گن ماییم…
    مهمونی تموم شد. کم کم فامیل محترم که خیلی به زحمت هم افتاده بودند مجلس رو ترک کردند و رفتند. و من موندم و یک خونه به هم ریخته و کلی ظرف نشسته. دروغ گفتم. دردونه های شیما مامان دست به سیاه و سفید نمی زنن. و همه زحمات ما روی دوش خاله مرضیه و دخترش عاطفه است. خیلی زحمت کش و مهربونن. تو همین خونه با ما زندگی می کنن. شوهر مرضیه خانم ده سال پیش تو کارخونه بابا حادثه براش پیش اومد و فوت کرد. از اون روز به بعد تو خونه ما زندگی می کنند و جزئی از اعضای خانواده هستند.اتاقشون کنار اتاق منه. کنار ما در یک میز غذا میخورند. عاطفه با پریا در یک مدرسه درس می خونن. درست مثل پریا پول تو جیبی می گیره و فرقی بینمون نیست. خاله مرضیه سنگ صبورِ مامان شیماست و آبجی عاطفه گوش شنوای حرفای من.
    دو ساعت از نیمه شب گذشته. خسته و داغون به سمت اتاقم رفتم تا بخوابم. خدا خیرت بده مهندس کاظمی با این قانون های قشنگ شرکتت. مرخصی روز تولد بزرگترین هدیه ای بود که گرفتم. چون با این همه خستگی و بالا پایین کردنای من ، صبح جنازم و باید می بردن پشت میز میگذاشتن. خیالم راحته که فردا تا ظهر بدون هیچ دغدغه و برنامه ای می خوابم. خدایا شکرت بابت این روزهای خوب و قشنگ. بابت دوستای مهربون و از همه مهمتر این خانواده بزرگ و دوست داشتنی. خدایا شکرت …
    پایان قسمت اول
    ادامه دارد ….

  • زینب 13 ساله دیگر دغدغه لباس ندارد

    زینب 13 ساله دیگر دغدغه لباس ندارد

    زینب نهالی بود که بارور نشد و خانواده اش نتوانستند به ثمر نشستنش را ببینند. مگر  قیمت یک دست لباس دخترانه چقدر است؟ خودکشی آن هم برای لباس؟
    پایگاه خبری رسا نشر – مهدی سوری: چه می شد اگر بخش کوچکی از ریخت و پاش های سیاسی و هزینه های فرهنگی که کسی از دخل و خرجشان خبر ندارد را کم کرد؟ چه می شد اگر هزینه های گزاف بنرهای تبلیغاتی شهرداری ها و سازمان های مختلف برای نشان دادن اوضاع خوش ایرانیان در شهرها نصب می کنند را جایی دیگر هزینه می کردند؟ می پرسید کجا؟ من به شما می گویم. اگر تنها 10 درصد هزینه های تبلیغاتی خیلی از همین نهادها و سازمان ها را خرج فقرا و مستمندان می شد، امروز زینب 13 ساله بخاطر نداشتن یک لباس مناسب و سرافکندگی و شرم در اوج فقر خود را حلق آویز نمی کرد! خودکشی یک دختر 13 ساله روستایی که تمام عمرش را با فقر در درون دخمه ای تاریک سپری کرده است، برای او مرگ نبود. بلکه رهایی و آزادی است.چراکه برای او هیچ اتفاق خوبی و هیچ تغییری قرار نبود رقم بخورد. امروز اگر بخاطر لباس جان نمی داد. فردا شاید برای تکه ای نان … .
    زینب 13 ساله
    مقصران این اتفاقات چه کسانی هستند؟ همان هایی که باید می دیدند، اما چشمشان دنبال چیزهای دیگری بود. و اگر هم دیدند، صدایش را در نیاوردند و از کنارش رد شدند. آنان بی خیال و سرمست از قدرت  و سیاسی کاری های  از خنکای سایه درختان این کشور استفاده می کنند و لذت می برند، خبر ندارند که با شکستن نهال های جوان و خشک شدنشان، فردا آفتاب سوزان رویشان را سیاه خواهد کرد. زینب نهالی بود که بارور نشد و خانواده اش نتوانستند به ثمر نشستنش را ببینند. مگر  قیمت یک دست لباس دخترانه چقدر است؟ خودکشی آن هم برای لباس؟ نمی دانم . شاید اگر قانون نگاه ویژه تری به فقر و مناطق محروم داشت ، آنجا که چنین حادثه ای رخ می داد تمام مسئولین مقصر در این حادثه را به پای میز محاکمه می کشاند. تا دیگر دنیای یک انسان برای چنین چیز پیش پا افتاده ای برایش تنگ نشود و بیهوده جان نسپارد. اما امروز هیچکس بازخواست نمی شود. هیچکس به خودش نمی گیرد. و هیچ مسئولی عذاب وجدان نمی گیرد. شاید هم اصلاً این خبر را نشنود و اگر هم شنید، بی خیال ….

  • ناگفته‌ها از علت خودکشی زینب 13 ساله در روستای پاتت / عکس

    ناگفته‌ها از علت خودکشی زینب 13 ساله در روستای پاتت / عکس

    زینب ۱3 ساله ای که بر اثر شدت فقر و ناتوانی در تهیه لباس مناسب از طرف خانواده، خود را در پایان راه زندگی دیده بود، با حلق آویز کردن خود در اتاقکی مخروبه که مدت زیادی محل زندگیشان بود، به حیات خود پایان داد.
    در طول مسیر حدود ۱۲ روستا وجود داشت؛ روستاهایی با خانه های کاه گلی که نشانی از شور و نشاط زندگی در آنها به چشم نمیخورد و کج وکولگی ساختارشان در بین درخت های گردو و بلوطی که منظم و همقد هم رشد کرده بودند، در ذوق میزد.با وجود اینکه تعداد روستاها در مسیر زیاد بود، حتی یک مورد تابلوی راهنمایی و رانندگی به چشم نمیخورد و هیچ نمادی از توسعه و شهرنشینی دیده نمیشد.
    بعد از گذر مسافتی تقریباً ۹۰ کیلومتری، به روستای پاتت رسیدیم. روستایی کوچک با خانه هایی پراکنده که با خاک و سنگ و کاه گل و آهن ساخته شده بودند و به سختی میشد بر آن منطقه، نام روستا گذاشت.
    در آن نقطه، موبایل هایمان به طور کامل از دسترس خارج شده بود و تحت پوشش شبکه سراسری تلفن همراه و ثابت نبود اما خبر شوکه کننده خودکشی یک دختر ۱۲ ساله به نام زینب در این روستا، رسانه ای شده بود…
    زینب 13 ساله

    خودکشی زینب 13 ساله برای نداشتن لباس مناسب

    پس از انتشار خبر خودکشی زینب، در روستای پاتت منطقه محروم هلیلان، در فضای مجازی و رسانه ها، واکنش های گستردهای نسبت به این واقعه صورت گرفت. زینب ۱3 ساله ای که بر اثر شدت فقر و ناتوانی در تهیه لباس مناسب از طرف خانواده، خود را در پایان راه زندگی دیده بود، با حلق آویز کردن خود در اتاقکی مخروبه که مدت زیادی محل زندگیشان بوده به حیات خود پایان داده بود…
    خبرهای تکمیلی که عمق فاجعه را بیش از پیش میکرد همه گیر بودن فقر مطلق بین هم ولایتی های زینب را نشان می داد!
    واکنش ها به این خبر، منجر به راه اندازی پویشی برای کمک به اهالی روستای زینب شده بود. #برای_زینب هشتکی که ظرف چند روز  در شبکه های اجتماعی به ترندی جهت کمک تبدیل و به جمع آوری مبلغ 127 میلیون ریال منتهی شد.
    همزمان، اقدامات لازم برای کسب اطلاع از جمعیت، تعداد خانوار و نیازهای اولیه اهالی روستا با همکاری بهورز منطقه انجام و مشخص شد 15 خانوار به تعداد 81 نفر در این روستا ساکن هستند. با پایان یافتن جمع آوری کمک های خودجوش مردمی که با همکاری و پشتیبانی وبگاه ایلام مردمی صورت گرفت اقدامات لازم جهت خرید اقلام مورد نیاز از جمله: برنج، روغن، مرغ، صابون، شامپو، پودر لباسشویی و …. و دسته بندی آنها در 15 پک به تعداد خانوارهای ساکن در روستا انجام شد. هر پک شامل دو کیسه برنج، یک حلب روغن5 کیلویی،1کیلو چای،قند، 3 عدد مرغ، 12 عدد صابون، 6 عدد پودر لباسشوی، یک شامپوی بزرگ، یک مایع ظرفشویی و چند بسته بهداشتی دیگر میشد و با کرایه یک دستگاه خودرو باری، مقدمات سفر فراهم شده بود.
    زینب 13 ساله

    روستایی میان سه استان

    روستای پاتت از دهستان زردلان سردسیر، مقصد این سفر در فاصله نزدیک به 90 کیلومتری شهرک توحید (مرکز شهرستان تازه تأسیس هلیلان) قرار داشت! سفری سه ساعته از شهر ایلام با مسافتی بالغ بر180 کیلومتر به همجواری مرز استان های لرستان و کرمانشاه. شاید عجیب باشد که در برخی نقشه های هوایی، این منطقه جزو خاک استان لرستان و در برخی جزو استان کرمانشاه به حساب می آید در حالی که در محدوده حوزه استحفاظی استان ایلام قرار دارد.

    کمبود منابع امرار معاش در روستا و جوانان بیکار

    بعد از توزیع اقلام با مردم خونگرم روستا همکلام شدیم تا از شرایط زندگی و مشکلاتشان مطلع شویم. از مشکل آب و بحران برای تهیه آن در ماههای گرم سال (که به گفته بهورز منطقه در روستاهای پایین دست اوضاع وخیمتر است) تا ضعف در امکانات آموزشی و بهداشتی و گلایه بیست جوان روستا از عدم دسترسی به راه های ارتباط تلفنی و تنها دسترسی محدود و نه چندان مطلوب به تلویزیون برای گذران ساعات بیکاری خود گفت.  مشاهدات و گفته های اهالی نشان داد زمین کشاورزی و یا دام به میزانی که بتواند بعنوان شغل و منبع درآمدی کافی برای همه خانواده های روستا باشد وجود ندارد. حضور بیش از 20 جوان در روستا در ساعاتی که زمان کار برای چرای دام یا کشاورزی است از پایین بودن منابع امرار معاش در روستا حکایت داشت.
    زینب 13 ساله

    خانه دختر 13 ساله ای که سوخت

    پس از صحبت با اهالی منطقه به سراغ خانواده زینب  رفتیم.
    پدرش ضعف گفتاری دارد، مادر خانواده در حالی که نگاهش را به زمین دوخته و میگوید: همین n فرزند را دارم، زینب ۱۲ سالش بود، یک روز در اتاقک گوشه حیاط، به حیات خود پایان داد.
    وی با بغض ادامه می دهد: زینب به علت فشارهای روحی ناشی از فقر مطلق و عدم توانایی خانواده در تهیه البسه قابل استفاده بدون سابقه پرخاشگری یا درگیری شدید یا حتی مشکلات روحی دیگر دست به خودکشی با استفاده از طناب زد.
    این مسئله مورد تایید بهورز منطقه نیز قرار گرفت.
    آقای حیدری، بهورز منطقه زردلان و ده روستای دیگر از جمله پاتت، درباره وضعیت بهداشت روان منطقه میگوید: “از لحاظ روانی مورد خاصی نداشتیم اما مورد زینب جهانگیری که پیش آمد باتوجه به مراجعاتی که من به مدرسه داشتم چیز خاصی مشاهده نکردم و کسانی که مشکل روانی داشته باشند به چند مورد در کل منطقه خلاصه میشوند. با توجه به بررسی های به عمل آمده علت اصلی خودکشی زینب فقط فقر بوده و خانواده زینب نه مکان مناسبی برای زندگی کردن دارند و نه به لحاظ اقتصادی در شرایط خوبی به سر می برند.”
    زینب 13 ساله

    سال ها زیر پوشش بهزیستی

    به گفته پدر و مادر زینب بهزیستی از سال های قبل این خانواده را تحت پوشش خود قرار داده اما پرواضح است مبالغ ناچیز پرداختی به خانواده های تحت پوشش کفاف تهیه ساده ترین مایحتاج زندگی را نخواهد داد. خانه ای هم که به همت سازمان بهزیستی از سال 96 پی ریزی و دیوارچینی شده پس از گذشت سه سال در همان مرحله مانده و حتی سقف آن هم اجرا نشده است.

    سو استفاده رسانه ای از یک حادثه

    گلایه اصلی پدر و مادر زینب، سواستفاده های رسانه ای برخی مسئولین از این حادثه و اکتفای آنها به گرفتن چند قطعه عکس بدون ارائه هیچ کمک خاصی بود. رفتاری که به روالی عادی در بین برخی مسئولین بدل شده است. البته در این بین مادر زینب به خیرینی هم اشاره کرد که وعده های کمک چند میلیونی داده اما مبالغ ناچیزتری کمک کرده بودند.
    پس از بازدید از محل وقوع حادثه که اتاقکی مخروبه و نهایتاً دوازده متری بود، که به گواه اهالی سالها محل سکونت خانواده زینب بوده به محل فعلی زندگی آنها سر زدیم. اتاقی 24 متری که متعلق به عموی زینب که حالا به کرمانشاه مهاجرت کرده، بود.
    سه پتوی نو در جلد، دو فرش کوچک و یک اجاق گاز نو تنها چیزهایی بود که میشد از آنها به عنوان وسیله زندگی نام برد! که البته مشخص شد این لوازم پس از وقوع حادثه تلخ درگذشت زینب به این خانواده اهدا شده است. یک یخچال قدیمی که درب آن با طناب بسته شده، یک تکه فرش، سه دست رختخواب و چند ظرف رویی قدیمی در کنار یک گاز تک شعله قدیمی تمام دارایی این خانواده بوده است!
    زینب 13 ساله

    دختر 13 ساله اولین دفن شده آرامستان جدید

    اما نکته بعدی که به دنبال پاسخ آن بودیم علت دفن زینب در نزدیکی روستا بود. پس از گفتگو با خانواده، اهالی روستا و بخصوص بزرگ ده که پدربزرگ زینب هم بود مشخص شد با توجه به اینکه اهالی پیش از این در روستایی نزدیک به امام زاده شاهزاده محمد کوهدشت سکونت داشته و پانزده سال پیش از آنجا به محل فعلی کوچ کرده اند و پس از گذشت این مدت زینب اولین فوتی روستا بوده بنابراین با توجه به فاصله دو ساعته آرامستان قبلی که در جوار امام زاده بوده تصمیم بر ایجاد آرامستانی جدید در نزدیکی روستا جهت سهولت دسترسی گرفته و زینب اولین تدفینی آن میشود.با حضور بر سر مزار، تنها چند سنگ کوچک نشانه دورادور قبر را فرا گرفته بود .
    برای کسب اطلاعات بیشتر برای درک سطح خدمات رفاهی روستا، سوالات دیگری نیز از بهورز منطقه پرسیدیم.
    بهورز منطقه درباره وضعیت بهداشت روان روستای پاتت اظهار میکند: نکته مهم  میزان دسترسی مردم به خدمات بهداشتی و درمانی است؛ به گفته بهورز این منطقه، اگرچه تقریبا 90 درصد مردم روستا تحت پوشش بیمه روستایی هستند اما فاصله روستا تا خانه بهداشت نسبتا زیاد و حدود 20 کیلومتر و فاصله پاتت تا نزدیکترین داروخانه مرکز هلیلان و حدود ۹۰ کیلومتر است!
    وی همچنین نسبت به نبود پزشک عمومی در این منطقه اظهار نگرانی کرده و میگوید: فاصله پزشک تا روستای پاتت 90 کیلومتر و تا آخرین روستا حدود 120 کیلومتر است اما پزشکان در هر ماه حداکثر یکبار به خانه بهداشت منطقه زردلان مراجعه میکنند.
    زینب 13 ساله

    بیشتر از ابتدایی در این روستا نمی توان سواد آموخت

    در آخرین لحظات سفر و پیش از قصد بازگشت، بهمن، یکی از جوانان روستا که به تازگی تشکیل خانواده داده بود از سطح سواد در این روستا و تقریباً تمام اهالی روستاهای منطقه گفت. تنها تحصیلات ابتدایی! بله تمام جوانان آن منطقه تنها تا پایان دوره تحصیلات ابتدایی به امکانات و محل آموزش دسترسی دارند و در صورت تمایل به ادامه تحصیل باید دست کم 90 کیلومتر سفر کنند. سفری که با توجه به شرایط مالی و وضعیت اهالی منطقه مقدور نیست. جالبتر آنکه تنها مدرسه ابتدایی موجود در دهستان زردلان سردسیر که در همین روستان پاتت بنا شده به همت یک بانوی خیر تهرانی احداث شده و تنها یک کلاس دارد.

    منبع: رکنا

  • نماینده زاهدان در مجلس: ۷۴ درصد مردم سیستان و بلوچستان زیر خط فقر امنیت غذایی هستند

    ۷۰ درصد مردم سیستان وبلوچستان به شبکه مخابراتی دسترسی ندارند.

    نماینده زاهدان در دوره دهم مجلس شورای اسلامی گفت: دولت در موضوع حمایت از اقشار آسیب‌دیده سیستان و بلوچستان موفق عمل نکرد چون ۷۰ درصد مردم آن منطقه به شبکه مخابراتی دسترسی ندارند.
    به گزارش عصرایران، علیم یارمحمدی نماینده زاهدان در مجلس دهم در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: با توجه به اینکه مردم استان سیستان و بلوچستان حدود ۷۴ درصد زیر خط فقر امنیت غذایی هستند و شغل ثابتی ندارند، اغلب به صورت روزانه فعالیت می‌کنند و روزمزد هستند بر همین اساس با اوج گرفتن کرونا نیز این مردم دست از فعالیت نکشیدند و نگرانی ما و سایر مسئولان نیز به همین خاطر بود.
    وی افزود: به دلیل پراکندگی جمعیت در استان، تعداد مبتلایان و جان باختگان کرونا محدود بود اما پس از اینکه مجوز شروع به کار و فعالیت از سوی دولت داده شد، آمار مبتلایان صعودی شد و همین موضوع موجب نگرانی مسئولان دانشگاه علوم پزشکی شد.
    این عضو کمیسیون عمران در مجلس گفت: اگر دولت برای حمایت از افرادی که شغل ثابتی در سیستان و بلوچستان ندارند، تمهیداتی می‌اندیشید، ما امروز شاهد ابتلای مردم به کرونا نبودیم. به نظر می‌رسد دولت در موضوع حمایت از اقشار آسیب دیده سیستان و بلوچستان موفق عمل نکرد، چون ۷۰ درصد مردم آن منطقه به شبکه مخابراتی دسترسی ندارند؛ متاسفانه عمق این بی‌توجهی‌ها به پیش از انقلاب بازمی‌گردد.
    نماینده زاهدان در مجلس دهم با بیان اینکه باید نگاه ویژه به سیستان و بلوچستان داشته باشیم، گفت: توسعه سواحل مکران و محور شرق دو سند معتبر برای سیستان و بلوچستان بود که توسط مقام معظم رهبری ابلاغ شد و دولت‌ها موظف به اجرای این سندها بودند اما متاسفانه مغفول ماند.
  • خودکشی جوان ایلامی به دلیل فقر و بیکاری

    خودکشی جوان ایلامی به دلیل فقر و بیکاری

    جوان ایلامی به دلیل فقر و بیکاری به زندگی خود پایان داد.

    به گزارش خبرنگار ایلنا، جوانی ۳۳ ساله متاهل ایلامی که دارای ۲ فرزند است به دلیل فقر مالی و بیکاری خودکشی کرد.

    جوان متوفی در وصیت نامه خود مشکلات مالی، بیکاری و تنگدستی را عامل خودکشی قید کرده و سپس با حلق آویز کردن خود به زندگیش پایان داد.

    این جوان برای تامین مخارج زندگی خود و خانواده اش ۵ سال است که به یکی از شهرستانهای شیراز مهاجرت کرده و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بوده است که پس از تعدیل از کار و عدم توانایی مایحتاج زندگی اش در اقدامی جنون آمیز دست به خودکشی زد.

    همسر متوفی فرزند دومش را باردار است.

    پدر متوفی از جانبازان جنگ تحمیلی است که سالها پیش به علت سکته قلبی دار فانی را وداع گفته و این خانواده نیازمند توجه ویژه مسئولان است.

    ۱۷ فروردین ماه نیز دختر بچه ۱۲ ساله در روستای گاودل از توابع شهرستان تازه تاسیس هلیلان ۱۷ با حلق آویز کردن خود به وسیله طناب به زندگی اش پایان داد. خانواده این دختر بی‌بضاعت هستند و پدرشان تحت پوشش بهزیستی است؛ خانواده ای با ۴ فرزند و پدری که از ناحیه دست قادر به کار نیست و از طریق حقوق و مستمری بهزیستی امرار معاش می کند.

    این دختر که فرزند ارشد خانواده و کلاس پنجم ابتدایی بوده قبل سال جدید از پدر و مادرش تقاضای خرید لباس نو برای عید را داشته که به علت عدم تمکن مالی خانواده نتوانسته درخواست دخترشان را اجابت کند.

    این دومین خودکشی در استان ایلام طی ۱۰ روز گذشته براثر فقر مالی بوده است.

    استان ایلام آمار خودکشی منجر به مرگ در سطح کشور وضعیت مناسبی ندارد و ایلام بر اساس اعلام پزشکی قانونی رتبه ۲ الی ۳ را در کشور دارا است.

  • دلیل اعتراضات ناامیدی مردم از بهبود وضع زندگی است/فرهنگ عذرخواهی از مردم در جمهوری اسلامی وجود ندارد

    دلیل اعتراضات ناامیدی مردم از بهبود وضع زندگی است/فرهنگ عذرخواهی از مردم در جمهوری اسلامی وجود ندارد

    عل مطهری:
    نباید ریاضت‌های غیرضروری اقتصادی بر مردم تحمیل کنیم.

    علی مطهری نوشت: مردم تاکنون در مقابل رذالت های آمریکا و اروپا خوب مقاومت کرده اند ولی می گویند چشم اندازی به ما نشان بدهید که مثلا دو سال دیگر به شرایط اقتصادی بهتری می رسیم.

    به گزارش عصرایران، متن کامل یادداشت علی مطهری نماینده تهران در مجلس در روزنامه اعتماد به این شرح است:

    از آغاز نهضت اسلامی در سال 42 تا امروز، تکیه گاه این نهضت مردم و ایمان اسلامی آنها و اعتمادشان به رهبران نهضت و سپس کارگزاران نظام جمهوری اسلامی بوده است.
    امام خمینی(ره) گذشته از اتکاء روحی و معنوی به خدا، از نظر اجتماعی فقط به مردم متکی بود، نه نیروهای خارجی و نه حتی نیروهای نظامی داخلی؛ همچنان که به تعبیر شهید آیت الله مطهری روحانیت شیعه از نظر روحی به خدا متکی است و از نظر اجتماعی به مردم.

    این اتکاء به مردم همچنان باید محفوظ بماند و لازمه آن حفظ اعتماد مردم به کارگزاران حکومت است. بدون شک در اثر حوادث اخیر، این اعتماد دچار آسیب شده و باید بازسازی شود.
    لازم بود مسئولان نظام به خاطر تصمیم گیری بد و اجرای بدتر آن از مردم عذرخواهی می کردند اما می دانیم که فرهنگ عذرخواهی و احترام به مردم درجمهوری اسلامی وجود ندارد.

    نکته مهمتر این است که گران شدن بنزین بیشتر یک بهانه برای اعتراضات بود، علت اصلی اعتراضات وضع بد زندگی مردم از یک طرف و ناامیدی از بهبود این وضع از طرف دیگر بود. وظیفه اصلی کارگزاران نظام ایجاد امید به آینده بهتر در مردم است.

    مردم تاکنون در مقابل رذالت های آمریکا و اروپا خوب مقاومت کرده اند ولی می گویند چشم اندازی به ما نشان بدهید که مثلا دو سال دیگر به شرایط اقتصادی بهتری می رسیم و در مسیر پیشرفت قرار می گیریم و عقب ماندگی های خود از کشورهای همسایه را که روزگاری عقب تر از ما بودند جبران می کنیم.

    مشکلات کشور ما صرفا راه حل اقتصادی ندارد، بلکه راه حل اقتصادی توأم با راه حل سیاسی دارد. تکیه بر توان داخلی کشور منافاتی با بهبود روابط ما با عربستان و امارات و حتی آمریکا ندارد.
    اگر نگران آرمانهای انقلاب هستیم باید بگویم که مثلا آرمان آزادی فلسطین با برقراری رابطه با عربستان و بهبود روابط با سایر کشورهای اسلامی و به طور کلی با اتحاد اسلامی بهتر تأمین می شود تا وضع فعلی.

    چرا ما نباید با استفاده از توان خود و ایرانیان خارج از کشور لابی قوی با کنگره آمریکا داشته باشیم و تلاشهای اسرائیل و عربستان را خنثی کنیم؟

    ما نباید ریاضتهای غیرضروری اقتصادی بر مردم تحمیل کنیم. زمانی دشمن خاک ما را اشغال کرده است، در این صورت هر مقدار خسارت و تلفات برای آزادی سرزمین خود بدهیم جا دارد، ولی در شرایط فعلی وقتی راههایی برای عبور از بحران فعلی وجود دارد چرا استفاده نکنیم و ریاضتهای اقتصادی غیرضروری بر مردم تحمیل نماییم؟

    متأسفانه ما راهی را می رویم که نتیجه آن قربانی شدن انقلاب اسلامی به خاطر ژست انقلابی گری است. انقلابی گری به معنی کارهای احساسی و خام نیست. اساس، اسلام است نه انقلاب. به تعبیر آیت الله مطهری ما باید انقلاب را اسلامی کنیم نه اسلام را انقلابی.

    بعضی حرفهایی که این روزها می شنویم و عده ای در آستانه انتخابات سخن از جبهه نیروهای انقلاب به میان می آورند و مردم را به انقلابی و غیرانقلابی تقسیم می کنند، مرا به یاد تعبیرهای گروه فرقان و مجاهدین خلق در جزوه های تبلیغاتی شان می اندازد که اساس را انقلابی گری و مبارزه را اصل می دانستند نه یک وسیله برای تحقق اسلام، و شهید مطهری به شدت با آنها درآویخت و سرانجام نیز به شهادت رسید و آنها در برگه ای که در محل شهادت ایشان انداختند نوشته بودند: «اعدام انقلابی مرتضی مطهری انجام شد».

    امروز باید با چشم باز و با چراغ عقل و به دور از احساسات حرکت کنیم، ضمن این که به توان داخلی خود تکیه می کنیم باید راههای بهبود روابط با دنیا را باز کنیم.
    در جهان امروز هیچ کشوری حتی آمریکا نمی تواند با دشمنی با بخش اعظم دنیا و دیوار کشیدن دور خود، خود را اداره کند. باید از این طریق امید برای مردم ایجاد کنیم، آنگاه اعتماد مردم به حکومت به درجه قبل باز می گردد.

  • کاهش شدید سن ورود دختران به بازار کارگری جنسی/ نیمی از کارگران جنسی متأهل‌اند

    کاهش شدید سن ورود دختران به بازار کارگری جنسی/ نیمی از کارگران جنسی متأهل‌اند

    یک مددکار اجتماعی و فعال حوزه زنان گفت: متاسفانه گاهی دخترانی را می‌بینیم که در سنین بسیار کم، حدود 12 سالگی به این مسائل کشیده می‌شوند. از طرفی بر اساس آمارهایی که سازمان بهزیستی ایران اعلام کرده است، 50%از کارگران جنسی ایران را زنان متاهل تشکیل می‌دهند که به دلیل مشکلات اقتصادی به این کار روی می‌آورند.
    به گزارش برنا؛ شهین شمس‌محمدی در خصوص افزایش کارگران جنسی در سطح شهر گفت: مهمترین دلیلی که می‌توان برای افزایش این آسیب اجتماعی عنوان کرد، فقر است.
    او ادامه داد: فقر روی تندرستی، چگونگی فرهنگ خانواده و امکانات تحصیلی اثر می‌گذارد. به علاوه این فقر است که از حضور یک فرد به عنوان عضوی فعال در جامعه جلوگیری کرده و در نتیجه او را از گرفتن حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منصرف می‌کند.
    این فعال حوزه زنان با تاکید بر اینکه افزایش کارگران جنسی در هر جامعه‌ای می‌تواند متاثر از عوامل گوناگونی باشد، عنوان کرد: از عمده‌ترین این عوامل، بالا رفتن خط فقر و عدم مهارت و توانایی‌های لازم در جهت تامین مایحتاج زندگی، از سوی زنان است که این مساله نیز به نبود برنامه‌ریزی‌های اساسی از سوی دولتمردان برای توانمندسازی زنان و همچنین نبود بستری مناسب در جامعه، در راستای کسب مهارت، درآمدزایی و استقلال مالی، این قشر تاثیرگذار در جامعه باز می‌گردد.
    شمس محمدی اضافه کرد: با وجود سیر رو به رشد تحصیل زنان، به دلیل بستر سنتی جامعه و اینکه توجه به توانمندسازی و کسب مهارت برای استقلال مالی برای مردان در درجه اول اهمیت قرار دارد، هنوز آن طور که باید و شاید به این مساله مهم پرداخته نشده و ما غافل از اهمیت و تاثیرگذاری این عامل، به دنبال رفع آسیب‌های اجتماعی ناشی از کارگران جنسی در جامعه هستیم.
    این مددکار اجتماعی با اشاره به اینکه کارشناس مسائل اجتماعی به رابطه متقابل میان فقر و پیدایش کارگران جنسی در جامعه تاکید فراوان دارند، توضیح داد: جامعه شرایط را با ایجاد تورم، بیکاری و فقر به نحوی ساخته است که زنان بی سرپرست و بد سرپرست به خاطر درماندگی در تامین هزینه‌های جاری خود و فرزندان‌شان، به این کار روی می آورند، در نتیجه کارگران جنسی نیز افزایش پیدا می‌کنند.
    او از کاهش وحشتناک سن ورود دختران به بازار کارگری جنسی خبر داد و گفت: متاسفانه گاهی دخترانی را می‌بینیم که در سنین بسیار کم، حدود 12 سالگی به این مسائل کشیده می‌شوند. از طرفی بر اساس آمارهایی که سازمان بهزیستی ایران اعلام کرده است، 50%از کارگران جنسی ایران را زنان متاهل تشکیل می‌دهند که به دلیل مشکلات اقتصادی به این کار روی می‌آورند که پس از ورود این زنان به بازار کارگری جنسی، در معرض آسیب‌های چون ایدز، مواد مخدر و خشونت قرار می‌گیرند، که به نوبه خود به آسیب‌های اجتماعی دامن می‌زند.
    این فعال حوزه زنان ادامه داد: بخش عظیمی از قشر فقیر جامعه را زنان تشکیل می‌دهند. متاسفانه فلاکت و فقر با ستم جنسی و طبقاتی گره خورده و آسیب‌ها را تشدید کرده است. باید تاکید کنم کارگری جنسی، آزار جنسی محسوب می‌شود و هیچ زنی راضی نخواهد بود به این کار تن دهد، اما به دلیل نیاز و تامین مایحتاج خود به این کار روی می آورد.
    شمس محمدی در پایان توضیح داد: برای جلوگیری از انحرافات و آسیب‌های اجتماعی باید به توزیع درآمدها در جامعه توجه داشت چراکه یکی از مهم ترین عوامل به وجود آورنده و تشدید کننده فقر، توزیع ناعادلانه درآمدها در جامعه است که این نابرابری‌های اقتصادی زاینده فساد، تباهی و انواع کجروی‌ها خواهد بود.
  • پیرمردِ کار ! / روایت دستان لرزان پیرمرد 82 ساله در خیابان های شهر

    پیرمردِ کار ! / روایت دستان لرزان پیرمرد 82 ساله در خیابان های شهر

    درست وسط خیابون و در سرمای شبانگاهی آذر نود و هشت ، همراه با چند کودک کار از بین ماشین ها اینطرف و آنطرف می رفت. از لابلای خودروها عبور می کرد. دستمال سفیدی به دستش بود و به هر خودرو می رسید خیلی مودبانه از صاحبش میخواست که شیشه خودرو را تمیز کند تا به او پول بدهند. چیزی که باعث شد به سمتش بروم واژه ای بود که به ذهنم خطور کرد. پیر مرد کار!
    هشتاد و دو سال دارد. نامش عبدالله هست. بازنشسته هیچ کجا نیست. یعنی جز یارانه 45500 تومانی و 55000 تومان ناچیز بنام کمک معیشتی هیچگونه حمایت مادی و معنوی ندارد. به ظاهر آراسته اش نمی خورد شیشه پاک کن باشد. اما بابا عبدالله هشتاد و دو ساله این روزها برای درآوردن هزینه خورد و خوراکش مجبور است کار کند. آن هم تمیز کردن شیشه خودروها!
    *تصویر تزئینی است.
    ازش پرسیدم مگر کسی را ندارید که در این سن و در این سرما کار می کنید. نگاهی کرد و گفت دخترم من دوتا دختر مثل شما دارم و دو پسر هم دارم که ای کاش …. .حرفش را خورد. پرسیدم یعنی هیچ کمکی به شما نمی کنند؟ گفت دخترهایم چرا. ولی خودشان هم گرفتاری دارند. اما پسرهایم اگر همین دوزاری را که با شیشه پاک کنی در میاورم ببیند می گیرند و خرج مواد می کنند. من جوان که بودم نگهبان شرکت بودم. درامد خوبی داشتم و زندگی مان خیلی خوب بود. اما این مواد لعنتی پسرانم را از من گرفت. زندگی مان را تباه کرد و زنم از غصه فرزندان معتادش دق کرد و مرد. حالا منم و یک خانه اجاره ای. بدون هیچ ابزاری برای کسب معاش. جز همین لنگ … همینطور که حرف می زد و درد و دل می کرد بغض گلویم را گرفت. این مرد در جوانی تمام وظایفش را برای خانواده و کشورش انجام داده است. حالا در این سن و سال باید که در آرامش و رفاه فقط و فقط استراحت کند. اما اینگونه نیست. فشار زندگی و مشکلاتی که دارد اجازه خانه نشینی و استراحت را به او نمی دهد. از هیچ کجا حمایت نمی شود. فرزندانش هم جای اینکه عصای دستش باشند، جزء بزرگتری از مشکلاتش شده اند. هنوز زنده است. احتیاجاتی دارد و چگونه باید به این زندگی ادامه دهد؟ همین یک راه را دارد. اینکه از صبح تا شب در خیابان ها بگردد و شیشه ماشین ها را تمیز کند. تا شاید صاحب خودرو از سر دلسوزی بخاطر ریش سفیدش کمی بیشتر به او پول بدهند. من چشمان اشکبار بابا عبدالله را دیدم که بخاطر قبض برقی که موعدش گذشته بود و نگران بود که تا آخر شب نتواند اندازه آن پول در بیاورد. من دستان لرزانش را دیدم که وقتی شیشه ای را پاک می کرد با جان و دل کار می کرد. تا اگر پولی به او دادند حلال باشد.
    او اکنون نباید آنجا باشد. هیچ چیز سر جای خودش نیست. بابا عبدالله هرکجای دنیا بود اکنون زندگی اش بهتر بود. از این دست آدمها در شهر ما زیاد است. نه پشتوانه مالی دارند و نه از بیمه و مزایای عدالت اجتماعی بهره می برند. صفحه آخر شناسنامه شان پر است از مهر های انتخاباتی. اما شهروند هیچ کجا نیستند. کسی آنها را نمی شناسد و از حال و روزشان خبر ندارد. عدالتی برایشان اجرا نشده است که سهامی از آن داشته باشند. مدیران و مسئولین کشور همانقدر به بابا عبدالله ظلم کرده اند که صاحب خودرویی که بعد از تمیز کردن شیشه ماشینش گار می دهد و می رود بی آنکه پولی به او بدهد. او بقدری مهربان است که از این آدم ها که پولش را نمی دهند گلایه نمی کند. می گوید همه گرفتارند. اگر پول ناچیز تمیز کردن شیشه انها به دست من، گره ای را از آنان باز می کند من باز هم برایشان مجانی کار می کنم. او حتی از دولت و مسئولین هم گلایه ندارد. می گوید بدهی زیاد دارم اما هیچکس به من بدهکار نیست.
    با اکراه پذیرفت که قبض برقش را بپردازم. هیچ کمک دیگری از من قبول نکرد. حتی وقتی پرسیدم که فردا همین جا هستید تا برایتان غذا بیاورم. گفت دخترم من یک عمر با آبرو زندگی کرده ام. دستم همیشه به خیر بوده. از بد روزگار به این روز افتاده ام. برای اینکه کسی مرا نشناسد هر روز جایم را عوض می کنم. دلم نمیخواهد نوه هایم مرا ببینند. شاید دیگر هیچوقت من را نبینی. و رفت… .

  • شرم ما و رنج مردم!

    حوادث تلخ روزهای اخیر برای هر آن که دل در گرو دین و میهن دارد پیام آور یک شرم و یک هشدار بزرگ است.
    شرم از آن روی که سالهاست محرومان و مستضعفان و تهیدستان از گفتمان فرهنگی، ادبیات سیاسی، سیاست های اجرایی و سبک زندگانی ما حذف شده اند. امروز از جنبش گرسنگان سخن گفته می شود و از خشم تهی دستان. امروز می شنویم «کوخ نشینان به حرکت آمده اند» و «سیل گرسنگان همه چیز را نابود خواهد کرد». این جملات برگرفته از تحلیل های روزنامه ها و رسانه های ماست. این ادبیات یکایک ما را به محاکمه می کشد و گواه روشنی است بر آنچه کرده ایم و غفلتی که داشته ایم. چه کرده ایم که «کوخ نشینان» که به تعبیر امام (ره) یک موی سرشان به همه کاخ و کاخ نشینان جهان برتری دارد، به عنوان یک تهدید تلقی می شوند. شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی را اقتصاد دانان با عدد و رقم تبیین می کنند، اما روایت این ارقام در داستان غم انگیز دل های خسته ی محرومان، دیگر یک رقم نیست که با گوشت و خون و استخوانشان تفسیر می شود.
    بپذیریم که تقریبا هیچکدام از ما دیگر ایشان را نمایندگی نمی کنیم و آنان از ما که سالهاست بر مطالبات هویتی خود و طبقه متوسط به بالا تمرکز کرده ایم، عبور کرده اند. ما آنان را فراموش کردیم و ایشان نیز ما را وانهادند و با این روال از سرمایه اجتماعی نزد ایشان برخوردار نیستیم. امروز، به جز قلیلی، نه اصول گرا و نه اصلاح طلب و نه دانشگاهی و نه حوزوی و نه حکومتی و نه غیر حکومتی نمی تواند ادعا کند که دغدغه ی اصلی اش محرومان بوده است. که اگر چنین بود امروز شاهد قطور شدن لایه های تهیدست جامعه و سر برآوردن فساد و اشرافیگری مشمئز کننده در بسیاری از احزاب و مسئولان و برادران دیروز و امروز خود نبودیم.
    آری، وقتی تهیدستان و کرامتشان را نادیده گرفتیم و هر روز فشار را بر شانه های ایشان مضاعف نمودیم وکمترین درکی از این فشار نداشتیم، باید این روز را می دیدیم. آن روز که با خطبه های علی (ع) در نهج البلاغه بیگانه شدیم و همنشینی و سخن از تهیدستان و محرومان به معنای مخالفت با رشد اقتصادی و مدرنیسم دانسته شد، و ارزشهایی که انقلاب بر آنها استوار گشت، جای خود را به برتری جویی اقوام و ایل و تبار و قبیله هایمان داد، همان روز صحنه را باختیم. تنگه احد ما آن روزی بود که محرومان را رها کردیم و به دنبال سراب منافع رفتیم و به چپاول غنائم مشغول شدیم.
    ما پیمان شکنی کردیم. همان هنگام که مسئولی که حتی یک شب در چهل سال گذشته گرسنه نخوابیده است و همواره خود و خانواده اش از همه چیز برخوردار بوده اند، در پشت درهای بسته با تصمیمات ناگهانی، سرنوشت زندگانی مردم را یک شبه دچار تنش های بنیان کن کرد و ما سکوت کردیم، پیمان شکنی شد. آن روز که حتی زحمت توضیح تصمیمات درست و غلط خود را به مردم متحمل نشدند و ما پشتیبانی کردیم، پیمان شکنی شد. معلوم بود که محرومان در بی اعتنایی تنفر برانگیز ما، بی طاقت می شوند و خشمشان شعله می کشد.
    ما سفارش به کرامت و آگاهی شده ایم و حداقل کرامت آن است که مردم از حداقل هایشان برخوردار باشند و حداقل آکاهی آن است که مردم بدانند سیاست های مسئولان آنان را به کجا می برد. متاسفانه در عمل ثابت کرده ایم که بسیاری از ما اعتقادی به مردمسالاری نداریم، شمایل احزاب ما نیز که با رهبران مادام العمر اداره می شود، دمکراسی و مردمسالاری را به یک شوخی شبیه ساخته و به سخره گرفته است، لذا بعید است که کسی از ما برای تصمیماتمان از مردم اجازه بگیریم و آنان را در تصمیماتی که درباره آنان گرفته می شود شریک بدانیم و آن را تفرعن هم نمی دانیم. اگر بر خلاف وعده ی انقلاب و قانون اساسی مردم را شریک نمی دانیم، اما حد اقل انتظار این بوده است که مردمی که فشار ها را تحمل می کنند، بدانند به کجا برده می شوند و نتیجه ی نهایی سیاست های اتخاذ شده چیست؟ مردم حق دارند بدانند که دستاورد سیاست های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی داخلی و خارجی کدام بهشت برین است و چه زمانی به مقصود می رسد؟ بنا بر نقل مشهور، مولای ما امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به اصحاب خود فرمود همه شما فردا کشته می شوید، اگر می خواهید بروید و اگر می خواهید بمانید. این سیره امامان ماست، باید مردم از سرنوشتشان با خبر باشند. آری بی خبر نگاه داشتن مردم از آنچه که در انتظارشان است و یا فریب مردم و وعده های توخالی سیره بزرگان ما نبوده است. امروز متاسفانه مردم نمی دانند محصول و هدف بسیاری از تصمیم ها و سیاست های جاری چیست و جه کسی را باید مسئول بدانند؟
    ما مکررا مردم را بی خبر نگاه می داریم و با چشمان بسته به میدان برخورد با چالش ها و مشکلات می فرستیم. سیستم رسانه ای کشور را نیز الکن و غیر متوازن ساخته و از رسانه های مستقل و آزاد ممانعت به عمل می آوریم و می خواهیم به اجبار همه به تلویزیون انحصاری سراسری گوش فرا دهند و این یعنی مایل نیستیم مردم درباره آنچه بر آنان می گذرد از منابع مستقل داخلی بشنوند و بدانند و گفت و گو کنند. اینترنت را هم که وسیع ترین شبکه ارتباطی مردم است خاموش می کنیم و حتی آنان را از زمان وصل آن بی خبر می گذاریم. چرا صادقانه با مردم سخن نمی گوییم؟ غافل از آن که همین شیوه ی برخورد، تلنبار شدن خشم عمومی و عوارض بعدی سیلاب شدن را به دنبال دارد اما باز از آن بی خبریم و به پیمان شکنی خود ادامه می دهیم.
    بدتر از همه اینها، با مسائل نرم، برخورد سخت می کنیم. غافل از آنکه جامعه بنای کلنگی نیست که با بولدوزر به جانش بیفتیم و نیازمند دقت در تصمیم گیری، ظرافت در اجرا، و لطافت در ارتباط است. قرار بود حافظ جان و ناموس و مال مردم باشیم نه مالک آن.
    از صبح تا شام خطاب های باید باید باید مان از تریبونهای رسمی گوش فلک را پر کرده و ذره ای در برابر تصمیمات و اقدامات خود پاسخگو و شنوا نیستیم. هر کسی بخشی از این دیار را ملک خود دانسته و برای آن قانون مجزا وضع می کند. هیچکس منکر وجود دشمن و دست خارجی و وندالیزم و تخریب عمدی نیست اما بخش اعظمی از وضعیت فعلی محصول فساد، ناکارآمدی و اشتباهات پیوسته و مکرری است که از طبقه قدرتمندان و حاکمان سر زده است و دشمن نیز بر همین اشتباهات خیمه زده و امید بسته است و گرنه مردم ما به ویژه همین تهیدستان رنجدیده و جورکشیده هرگز دل به بیگانه نبسته اند و بر سر استقلال و امنیت خود معامله نمی کنند، و صرفا امید به تصحیح و اصلاح دارند و اساسا برای همین انقلاب کردند و هزاران شهید عزیز را تقدیم نموده اند.
    افسوس که ما پیمان شکنان نه خود را تصحیح می کنیم و نه اجازه می دهیم کسی ما را تصحیح کند و با زینتی ساختن پیمان اصلی یعنی قانون اساسی و حق حاکمیت مردم همه راه های اصلاح را تنگ تر و تنگ تر کرده ایم. انتقاد که موهبت الهی است باید صرفا متوجه دیگران باشد و اعتراض صرفا حق ما و حامیان ماست کما این که آزادی حق ما و حامیان ماست و انتخابات نیز هم و هر که در این حلقه نیست خارج از این ماجراست!
    باور کنیم که بسیاری از ما از خاستگاه اصلی خود فاصله گرفته ایم و دیگر تعلقی به این مردم نداریم وگویی دیگر نه با فرهنگ مردم و نه با دردهای مردم و نه با امیدهای مردم ارتباطی نداریم و و مردم نیز ما را از خود نمی دانند. بپذیریم که خدا را فراموش کرده ایم و از بطن های پیمان شکن و حلقومی که به لقمه ی حرام آلوده شده است، صدای حق محرومان و مظلومان شنیده نخواهد شد.
    کجاست انجمن اسلامی و جنبش دانشجویی عدالتخواه؟ کجاست روحانیت و روشنفکر مردمی؟ کجاست مسئول دردآشنا؟
    در ماجرای بحران ارزی بیان شد که بیش از ارز نیازمند عقل و شرافتیم. امروز نیز عرض می شود بیش از هر چیز، نیازمند بازگشت به پیمان با مردم، نیازمند بازگشت به صداقت، حریت و نیازمند انسانیت و کرامتیم؛ و در یک کلام نیازمند توبه ایم. باشد که دل های مردم بازگردد.
    والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
    ابوالفضل فاتح
    6 آذرماه 1398