برچسب: شعر

  • ماجرای اتاق سیگار در بیت رهبری چیست؟

    ماجرای اتاق سیگار در بیت رهبری چیست؟

     واقعاً حیف نیست این قسمت از دیدار رهبری با شاعران در نیمه ماه مبارک رمضان را روایت نکنم؟ هنوز افطار نکرده‌ایم که اهل دخان دنبال اتاق سیگار هستند! بعضی که سال اول‌شان است می‌گویند ما شنیده بودیم برای دیدار شاعران یک اتاق مخصوص تدارک دیده‌اند که مخصوص کشیدن سیگار است.

    ماجرای اتاق سیگار در بیت رهبری چیست؟

    بعضی که سال اول‌شان برای حضور در بیت رهبری است می‌گویند ما شنیده بودیم برای دیدار شاعران یک اتاق مخصوص تدارک دیده‌اند که مخصوص کشیدن سیگار است.
    بالأخره بعد از چهار سال دوباره شاعران به دیدار مقام معظم رهبری رفتند. خبرنگار مجله مهر روایتی از این دیدار نوشته است؛ از اتاق سیگار تا شعرخوانی‌ها و حواشی این دیدار.
    واقعاً حیف نیست این قسمت از دیدار رهبری با شاعران در نیمه ماه مبارک رمضان را روایت نکنم؟ هنوز افطار نکرده‌ایم که اهل دخان دنبال اتاق سیگار هستند! بعضی که سال اول‌شان است می‌گویند ما شنیده بودیم برای دیدار شاعران یک اتاق مخصوص تدارک دیده‌اند که مخصوص کشیدن سیگار است.

    آنهایی که تجربه دارند می‌گویند سال‌های قبل که نماز جماعت توی حیاط برگزار می‌شد، یک گوشه اتاقی تدارک دیده بودند که معروف بود به اتاق سیگار. توی آن هم انواع و اقسام سیگارها را برای شاعران تهیه کرده بودند و خلاصه عیش همه جور بود.

    اما قضیه امسال هنوز مشخص نیست. هم محل برگزاری نماز جماعت تغییر کرده، هم محل برگزاری جلسه. یعنی ممکن است امسال خبری از اتاق سیگار نباشد؟ من که امسال با خودم عهد کرده بودم اتاق سیگار را از دست ندهم، همراه با دوستان اهل دخان سراغ یکی از نیروهای سپاه ولی امر را می‌گیریم. می‌گوید چرا نباشد؟ مگر می‌تواند نباشد؟ دیدار شاعران با همه دیدارها فرق می‌کند. در هیچ دیداری امکان ندارد چنین فضایی فراهم شود. اینجا و سیگار؟! ولی خب رهبری شاعران را خیلی دوست دارند. ظاهراً یک سال توی بازرسی‌ها سیگار و فندک استاد یوسفعلی میرشکاک را می‌گیرند و نمی‌گذارند با خودش به داخل ببرد. وقتی رهبری متوجه می‌شوند بی‌حوصلگی استاد میرشکاک به خاطر سیگار است، دستور می‌دهند از این به بعد برای سیگار کشیدن شاعران فضایی فراهم کنند! از همان سال است که یک گوشه را به سیگار کشیدن شاعران اختصاص می‌دهند. من که سال‌ها ماجرای اتاق سیگار را شنیده بودم، تا خودم ندیدم باور نکردم…

    دوست سپاه ولی امری ما را به سمت تجمع اهل دخان راهنمایی می‌کند. چند قدم دورتر از سالن افطار، در را باز کرده بودند و پشت آن چند تا میز، چند تا بسته سیگار، چند تا فندک و چند تا جاسیگاری فراهم کرده بودند. کسانی که اهل دود بودند، بی درنگ به اینجا شتافته بودند و چشم‌شان از دیدن این پذیرایی جانانه رنگی شده بود. از کسی که پلاستیک سیگارها دستش بود می‌پرسم این ماجرا مال هر سال است؟ با خنده می‌گوید بله. هرسال خودمان انواع سیگارها را تهیه می‌کنیم، می‌آوریم و خودمان هم جمع می‌کنیم. او هم تأکید می‌کند که این اتفاق فقط برای دیدار شاعران رقم می‌خورد. بعد هم به شوخی می‌گوید اگر کم و کسری دارید بگویید! یکی دو نفر هم شوخی‌شان گل می‌کنند و اسم دو تا برند مشهور را می‌برند. دوست‌مان با جدیت زیادی توضیح می‌دهد که می‌خواستم بگیرم، ولی تمام کرده بود! خب چرا از خودمان پنهان کنیم؟ شاعران سیگاری کم نیستند. همه شاعران سیگاری نیستند، ولی در یک دیدار چندساعته و چند صد نفری، طبیعی است که تعدادی از آنها سیگاری هستند و نیاز به سیگار دارند! فقط از رهبری برمی‌آید که تا این حد حواسش به شاعران باشد. وگرنه بیت رهبری کجا و سیگار کجا؟ این خرق عادت، هم نشان می‌دهد چرا شاعران تا این حد رهبری را دوست دارند، و هم نشان می‌دهد رهبری برای شاعران چه ارج و قربی قائل هستند. کنار اهل دخان سیگاری دود می‌کنیم و تا مراسم شروع نشده خودمان را به محل برگزاری جلسه می‌رسانیم.

  • اظهارنظر جنجالی یک منتقد درباره حافظ: شاعری درباری بود

    اظهارنظر جنجالی یک منتقد درباره حافظ: شاعری درباری بود

     

    اظهارنظر جنجالی یک منتقد درباره حافظ: شاعری درباری بود|خبر فوریعبدالعلی دست‌غیب، منتقد ادبی پیشکسوت که به‌عنوان سخنران شب نخستِ ویژه‌برنامه‌هایِ هفته کتابِ مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس سخن می‌گفت، با اظهاراتی جنجال‌برانگیز درباره حافظ، بار دیگر توجهات را به خود معطوف کرد.

    عبدالعلی دست‌غیب نخستین راوی ویژه برنامه «هفته کتاب» بود که شامگاه شنبه ۲۴ آبان در سازمان اسناد و کتابخانه ملی مرکز فارس برگزار شد. این برنامه تا هفته آینده ادامه خواهد داشت و هر شب یک نویسنده درباره ضرورت توجه به کتاب‌خوانی ملی سخن خواهد گفت.

    نویسنده «نقد ادبی و نوعیت متن» در بخشی از صحبت‌های خود به تحقیقات صورت‌گرفته درباره حافظ اشاره کرد و افزود: «اصولاً ما ۳ نوع تحقیق درباره شاعران خود از جمله حافظ داریم که شامل گردآوری اطلاعات، که بهترین اثر آن «حافظ شیرین‌سخن» اثر محمد معین است، تاریخچه‌ای درباره اطلاعات زمانیِ زیست حافظ و پادشاهان هم‌عصر او که قاسم غنی در این‌باره یادداشت‌ها و ملاحظاتی نوشته است و تاریخ عصر حافظ که عبدالحسین زرین‌کوب کتاب «از کوچه رندان» را در این‌باره نوشته است.»

    عبدالعلی دست‌غیب در ادامه با بیان این‌که شغل حافظ همچون فرخی سیستانی، شاعریِ دربار بوده است، افزود: «سعدی برخلاف حافظ از شاعریِ دربار فارغ بود.»

    به گفته این منتقد، حافظ به‌جز دوره ۵ ساله امیر مبارزالدین، در ادامه زندگی خود جزو شاعران دربار بوده است.

    مترجم «شامگاه بت‌ها» سپس با اشاره به آثار محققانی همچون داریوش آشوری که درباره حافظ به چاپ رسانده‌اند، بیان کرد: «کار این افراد پرداختن به حافظ نبوده است؛ چراکه فردی همچون آشوری اطلاعی از ادبیات ندارد.»

    عبدالعلی دست‌غیب با بیان اینکه عمده این محققان با ذکر اقوالی از متفکرانی مثل نیچه و آثاری همچون «کشف‌الاسرار» به حافظ پرداخته‌اند، یادآور شد: «متاسفانه این آثار امروز حتی به عنوان منابع حافظ‌شناسی معرفی و در دسترس قرار گرفته‌اند، حال آنکه مضمون این آثار، مُهمل و بی‌فایده است.»

    دست‌غیب در پایان با اشاره به خاطره‌ای از خود با مسعود فرزاد (نویسنده و حافظ‌پژوه)، گفت: «روزی از فرزاد پرسیدم: چه مقامی برای حافظ قائل هستی؟ پاسخ داد: شکوهمندترین پدیده فرهنگی ایران؛ حال آن‌که من معتقدم چنین گزاره‌ای درباره حافظ صحیح نیست و بیشتر به یک تعارف شبیه است.»

  • «آمدی جانم به قربانت» از کجا آمد؟

    «آمدی جانم به قربانت» از کجا آمد؟

     

    5f62dc43ba939_5f62dc43ba93d«شهریار» در روایتی که به او منتسب است، از داستان عشق دوران جوانی‌اش که با دیدن او پس از سال‌ها در پیری شعر معروف «حالا چرا» را سروده، گفته است.

    ماجرا به تاخیر در یک قرار عاشقانه برمی‌گردد؛ شاید برای همین است که سال‌هاست وقتی کسی که در انتظار آمدنش بوده‌ایم، دیر می‌رسد، مصراع نخست شعر معروف «حالا چرا» یعنی «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» سروده شهریار را برایش می‌خوانیم.

    در روایت نقل‌شده، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) درباره ماجرای سرودن این شعر گفته است: در سال ۱۳۰۹ که شخصی درباری دختر مورد علاقه‌ام را از چنگم به درآورد و مرا بعد از پانزده روز بازداشت، به نیشابور تبعید کردند، شب‌ها که تنها می‌شدم، گریه سر می‌دادم و با خدایم راز و نیاز می‌کردم. شبی‌ در زیر سنگی‌ آرمیده بودم و غرق فکر بودم که آهنگ دلنشین این آیه به گوشم رسید: «یستعجلونک بالعذاب ولن یخلف الله وعده» یعنی «از تو به شتاب عذاب می‌طلبند و خدا هرگز وعده خود را خلاف نمی‌کند».

    بعد از دو هفته دوستانم به نیشابور آمدند و خبر سکته آن شخص درباری را به من دادند. مرا به تهران بردند و در بیمارستان بستری‌ام کردند. همان‌جا بود که دختر مورد علاقه‌ام خود را به بالینم رساند و من در حالی که از سوز تب می‌سوختم، شعر معروف «حالا چرا» را ساختم.

    متن کامل شعر «حالا چرا» در ادامه می‌آید:

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

    نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی/ سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

    عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست/ من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم/ دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

    وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار/ این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

    شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود/ ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

    ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت/ این‌قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

    آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند/ در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

    در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین/ خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

    شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر/ این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

    اما این ماجرا در مجموعه تلویزیونی «شهریار» ساخته کمال تبریزی به شکلی دیگر به تصویر کشیده شده است. در انتهای قسمت ۲۲ این مجموعه نشان داده می‌شود که «ثریا»، همان دختری که شهریار در جوانی با او قرار گذاشته بود ولی دختر سر قرار نیامد و با مردی دیگر ازدواج کرد، بعد از سال‌ها پس از مرگ شوهرش به سراغ شهریار می‌آید ولی شهریار او را نمی‌پذیرد و شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» را می‌خواند.

    در روایت منتسب به شهریار از این ماجرا، او در بستر بیماری بوده که عشق جوانی‌اش بر سر بالینش می‌آید اما در مجموعه تلویزیونی «شهریار» این‌طور نیست.

    سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار»، شاعری که به زبان ترکی و فارسی شعر سروده است، در ۱۱ دی ۱۲۸۵ در تبریز متولد شد. مهم‌ترین اثر شهریار منظومه «حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا)»، است که از معروف‌ترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود. او اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از شعرهای این شاعر به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار مطرح این زبان‌ها است. او استاد سه‌تار هم بود. شهریار در ۲۷ شهریورماه ۱۳۶۷ در سن ۸۲ سالگی درگذشت و به این مناسبت این روز به نام «روز شعر و ادب فارسی» نامیده شده است.

     

  • شهریار در این شهر یار ولایت بود/ داستان سرودن علی ای همای رحمت

    شهریار در این شهر یار ولایت بود/ داستان سرودن علی ای همای رحمت

     

    عشق به ولایت از جمله موضوعاتی است که شهریار همواره در شعرهای شهریار می درخشد و البته که عشق به ولایت در زندگی شهریار، عشقی کاملا دوجانبه بود.

    وقتی پرده پایین می‌آید و نور صحنه را می‌گیرند، داستان تازه در ذهن مخاطب آغاز می‌شود. این تعبیری است که اهل هنر از تئاتر ارائه می‌دهند. نمایشنامه زندگی محمدحسین بهجت تبریزی یا شهریار شیرین سخن هم در این تعریف به خوبی می گنجد.

    شهریار که در سال ۶۷ و در سن ۸۲ سالگی مرگ را در شعر زندگی خود ردیف کرد، در سال‌های بعد از درگذشت اش به اندازه تمام سال‌های زندگی خود به شهرت رسید. به طوری که ۲۷ شهریور، روز بستن پرده‌های چشمان شهریار در زندگی، توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان روز ی برای پاسداشت شعر و ادب فارسی نامگذاری شد.

    اگرچه در سه دهه اخیر نام شهریار بیش از هر شاعر معاصر دیگری به گوش ایرانیان و حتی علاقه مندان شعر فارسی و ترکی در تمام جهان رسیده است؛ اما مسئله غم انگیر آنجاست که شاید بیش از نیمی از همان علاقه مندان و ارادتمندان شهریار، درباره او جز اسمش و چند بیت معروفش چیز بیش‌تری نمی‌دانند.

    پرداختن به زندگی، استعداد ادبی یا جهان بینی شهریار چیزی است که بی شک در این گزارش نمی گنجد و آنچه امروز به مناسبت روز گرامیداشت استاد شهریار مورد توجه قرار می‌دهیم، یک جنبه معنایی خاص در اشعار اوست. موضوع ولایت در شعر شهریار؛ چیزی که به واسطه شعرهای عاشقانه محمدحسین بهجت تبریزی، آنچنان که باید به گوش همگان نرسیده است.

    اگر در آسمان شعر شهریار دنبال عشق به ولایت علی علیه السلام بگردید، شعر علی و شب، علی انسان کامل، بال ولایت، علی‌ای همای رحمت، و مهر و ماه ولایت از جمله ستارگانی هستند که می‌توانند شما را راهنمایی کنند.

    در این میان کمتر کسی پیدا می‌شود که علی‌ای همای رحمت را نشنیده یا ازبر نباشد:

    علی‌ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین / به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند / چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ / به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

    به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من / چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

    به جز از علی که آرد پسری ابو العجائب / که علم کند به عالم شهدای کربلا را

    مرحوم آیت الله نجفی مرعشی، درباره داستان سروده شدن شعر علی‌ای همای رحمت چنین تعریف کرده است:

    شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیا خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب دیدم در زاویه مسجد کوفه نشسته‌ام و امیر مؤمنان علی علیه السلام با جمعی در آنجا حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. چند تن از شعراء عرب را آوردند. فرمودند: شعرای فارسی زبان را نیز بیاورید. آنگاه محتشم و چند تن از شعراء فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار را بیاورید. شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! و شهریار خواند.

    آیت الله مرعشی در ادامه رؤیای صادقه‌اش فرمود: وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می‌کند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که در قم به نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد، دیدم دقیقاً همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر علیه السلام دیده‌ام.

    از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته‌ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته‌ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده‌ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده‌ام.

    آیت الله مرعشی در پاسخ شهریار فرمود: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت علیهم السلام را احضار فرمودند. ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آنگاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری را که مطلع آن را بیاد دارم، خواندید.

    شهریار فوق‌العاده منقلب می‌شود و می‌گوید: من فلان شب این شعر را ساخته‌ام و همان طور که قبلاً عرض کردم، تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‌ام.

    آیت الله مرعشی نجفی فرمود: وقتی شهریار، تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده بود، من آن خواب را دیده بودم.

    استاد شهریار از جمله شاعران زمان شناسی بود که توانست نعمت ولایت را در زمان حیات خود نیز با تمام وجود درک کند و در نکوداشت و پاسداشت مقام ولایت، با آنچه در توان داشت بکوشد. درباره دیدارها و گفتگوهای رهبر معظم انقلاب با استاد شهریار، روایت‌های بسیار شنیدنی وجود دارد.

    هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۷ و به مناسبت روز جوان، رهبر معظم انقلاب دیداری با جوانان داشتند و در این جلسه گرم و صمیمی، یکی از جوانان از ایشان می پرسد: از بین شعرای معاصر، آثار کدام یک را بیشتر مطالعه کرده‌اید و به او علاقه دارید؟

    ایشان در پاسخ می‌فرمایند که در هر قالب شعری به چند نفر علاقه دارند و در غزل از سه نفر نام می‌برند که یکی از آنها، «شهریار» است. ایشان می‌فرمایند: «از شعر شهریار خیلی خوشم می‌آمد و با ایشان هم آشنا بودم. البته من بعد از انقلاب با ایشان آشنا شدم، قبل از انقلاب هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتیم.»

    علاقه و عشق شهریار به ولایت و رهبری و علاقه حضرت آیت الله خامنه ای به استاد شهریار زبانزد عام و خاص است.

    اواخر تیرماه سال ۶۶، قرار است رئیس جمهور به استان آذربایجان شرقی سفر کنند. یکی از برنامه‌هایی که معظم له روی آن تاکید ویژه دارند، دیدار با استاد شهریار است. شب شعری در محل استانداری تدارک دیده می‌شود. ساعت اندکی از ۹ شب گذشته و کسی وارد می‌شود و خبر از ورود استاد را می‌دهد. آیت الله خامنه ای با ورود استاد از جا بر می‌خیزند. بعد از سلام و علیک، یکدیگر را عاشقانه در آغوش می کشند. تبسمی زیبا بر لبان آیت الله خامنه ای نقش بسته و به شهریار می‌گویند که از علاقه‌های زندگی ام زیارت حضرت عالی بود و الحمدلله امشب موفق شدم. شهریار نیز با سیمایی مبتهج و بشّاش چشم در چشم ایشان دوخته، کم کم حلقه اشک دور چشمان استاد را فرا می‌گیرد و وقتی توجه خود را معطوف به دست راست ایشان می‌کنند، بغض به اشکی سرازیر تبدیل می‌شود. شهریار زیر لب می‌گوید: «پسر عموجان! ابوالفضل مایی، تو هم مثل حضرت ابوالفضل دستت را دادی در راه اسلام و امام و انقلاب. آخر این چه شقاوتی ست که با این دست چنین کنند؟»

    شهریار در این شب شعر، غزل معروف «کشتی نجات» را قرائت می‌کنند که همواره با تحسین آیت الله خامنه ای و حضار همراه است.

    گل و شمعم به مزار دل خونین آمد
    گفت پاشو که مسیحات به بالین آمد

    ناخدا نوح نبی بود که کشتی نجات
    راه طوفان زد و با بار دل و دین آمد

    قاصد کوی خدا را چه بنامیم ای دوست
    چه به از آنکه به سر سوره یاسین آمد

    رهبر معظم انقلاب علاقه خاصی به استاد شهریار داشتند که این علاقه در رویدادهای متعدد و سالیان سال تجلی یافته است. از جمله در سال ۸۵ در جریان برگزاری کنگره یکصد سالی استاد شهریار، رهبر انقلاب فرمودند:

    شهریار شاعر بسیار بزرگی است. تجلیل از او حقیقتاً تجلیل از شعر فارسی و ادب فارسی است. علاوه‌ی بر این، شخصیّت خود شهریار به نظر من با قطع نظر از محصول ذهن او -که شعر او است- شخصیّت برجسته‌ای است.
    شهریار یک شخصیّت پاکیزه و دارای خصال برجسته‌ی اخلاقی بود. یک انسان متواضع، حق‌پرست، پارسا، بسیار صمیمی و صادق؛ از جمله‌ی کسانی که کالای شعر خود را حاضر نیست به کسی بفروشد؛ این خیلی مهم است.

    شهریار برای بسیاری از شاعران جوان در ایران و سراسر دنیا یک الگوی کم نظیر است. مهم‌ترین درسی که پیروان راه او می‌توانند بیاموزند، این است که همیشه فوت و فن حرفه‌ای در شعر و ادب و هنر حرف اول را نمی‌زند؛ گاهی باید عاشق باشی و بگذاری عشق به جای تو سخن بگوید.

    عشق به ولایت از جمله موضوعاتی است که شهریار همواره در شعرهای شهریار می درخشد و البته که عشق به ولایت در زندگی شهریار، عشقی کاملا دوجانبه بود.

  • چرا رهبر انقلاب با شهریار در خانه شاعر دیدار نکرد؟

    چرا رهبر انقلاب با شهریار در خانه شاعر دیدار نکرد؟

    5f6313670303a_5f6313670303c

    همزمان با روز بزرگداشت شهریار، بار دیگر به دیدار دوست قدیمی این استاد بزرگ شعر و ادب پارسی رفتیم و پای صحبت‌های او نشستیم تا برایمان حرف‌های تازه بزند و یادگاری‌های جدیدی از شهریار رونمایی کند.

    ایرج نوبهار، شاعر و از اهالی ادب ظهر یکی از روزهای تابستان در نقطه‌ای دوردست از های و هوی تهران، پذیرایمان می‌شود و پای حرف‌هایش درباره شهریار می‌نشسینیم.

    نوبهار از ابتدای مصاحبه توضیح می‌دهد که ممکن است از پاسخ به برخی سوالات خودداری کند. ما هم می‌پذیریم تا هر آنچه دوست دارد، بگوید.

    اولین دیدار در میدان ساعت

    از اینجا شروع می‌کند: سال ۱۳۳۲ که شهریار ازدواج کرد و به تبریز آمد، ۱۵ ساله بودم. از میدان ساعت به مقصودیه می‌رفتم که دیدم شهریار همراه عمویم قدم می‌زند. من تا آن روز این شاعر را ندیده بودم.

    با اینکه ایرج نوبهار حدود ۳۷ سال از شهریار کوچک‌تر است، اما محضر این شاعر بزرگ زمانه‌اش را درک کرد. آغاز دیدار با شاعر و بعد زیستن در معیت او، خاطراتی است که نوبهار هرگز فراموش نخواهد کرد. برایمان از آن دوره این‌طور می‌گوید: شهریار ابتدا مستاجر بود، اما بعد در مقصودیه توسط بانک کشاورزی خانه خرید که خانه ما با او اندکی فاصله داشت. این خانه اکنون «خانه‌موزه» است. مراودات ما و شهریار آغاز شد. پدرم رفت و آمد داشت و من هم پذیرایی می‌کردم. هرچند من هم ذوق شعری داشتم و شهریار هم این موضوع را درک کرده بود.

    شاعری فقیرتر از شهریار ندیدم

    نوبهار، نفسی چاق می‌کند و ادامه می‌دهد: من فقیرتر از شهریار شاعری ندیدم. هیچ چیز مادی نداشت، اما رفت و آمد به منزلش بسیار بود. امیری فیروزکوهی را خیلی دوست داشت؛ چون چند سال پناهش داده بود. شهریار اگر دوست داشت می‌توانست همه امکانات مادی و رفاهی را داشته باشد. ‌او پایبند به مادیات نبود، می‌توان از او به عنوان شاعری که آزاده بود، یاد کرد.

    با نوبهار می‌رویم سر دست‌نوشته‌های شهریار و او می‌گوید: باید بدانید اگر شهریار را درست معرفی می‌کردند،‌ حاشیه نمی‌زنند و دروغ درباره او نمی‌گفتند، بیشتر در دل مردم جا داشت.‌ بعضی‌ها به خاطر نام و نان، شهریارشناس شدند و کتاب‌های او را دزدیدند.

    از نوبهار درباره وصیت‌نامه کتبی شهریار می‌پرسم و او می‌گوید: نگرد، نیست! اما صورتجلسه وسایل شخصی او در اختیار بنده است. چیزی نداشت؛ جز یک خانه که به شهرداری واگذار شد.

    دیدار با رهبر انقلاب در استانداری

    گفت‌وگویمان می‌رسد به روزی که آیت‌الله خامنه‌ای در زمان ریاست جمهوری به دیدار استاد شهریار رفتند. نوبهار با بازگویی خاطرات آن روز می‌گوید: برای این دیدار با یکی از سرداران سپاه هماهنگ شد. پیشنهاد من خانه شهریار نبود؛ بلکه استانداری بود، چون خانه‌های اطراف منزل شهریار در حال ساخت بود و دیوارها تکمیل و استحکام‌بندی نشده بود. کوچه‌ها هم تنگ بودند. می‌ترسیدم خانه‌های گلی فرو بریزد. در نهایت هم حرف من پذیرفته شد و استانداری آذربایجان شرقی به عنوان محل دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با استاد شهریار انتخاب شد.

    مادری که دوست دارد پسرش شعر ترکی بگوید

    این دوست و همراه شهریار به اخلاقیات بهجت تبریزی هم اشاره می‌کند و می‌گوید: وقتی یکی از برادران شهریار فوت کرد، او ۴ فرزند برادرش را سرپرستی کرد، اما موضوعی که از شهریار مغفول مانده، پرداختن به «مادر» این شاعر است؛ زنی که الهام‌بخش بسیاری از اشعار اوست. روزی به شهریار می‌گوید: اشعاری که می‌گویی به فارسی است و من متوجه نمی‌شوم. به ترکی شعر بگو. از این رو آقامحمدحسین، شعرهایی را به ترکی می‌گوید که بارزترین و معروف‌ترین آن «حیدر بابا» است که برای مادرش می‌خواند و او این شعر را بسیار دوست می‌داشت.

    نوبهار دوست دارد باز هم درباره مادر شهریار حرف بزند: باعث و بانی اشعار ترکی شهریار، مادر اوست که این موضوع، کمتر عنوان شده است. آرامگاه مادر شهریار توسط دکتر سرمست، استاندار قم و تلاش‌های علی اصغر شعردوست سال گذشته بازسازی شد و شاید کمتر کسی این موضوع را بداند.

    او می‌گوید: در حال حاضر کتابی که از شهریار باقی است و ارزش بسیاری دارد «حیدربابا» است. این کتاب که برای سال ۱۳۳۲ است، یک سرمایه ملی از ادبیات کشور ماست و قیمت گزافی دارد.

     

    منبع: فارس