برچسب: شب نوشت

  • شب نوشت هشتم – نفوذ کرونا در خانه ها

    شب نوشت هشتم – نفوذ کرونا در خانه ها

    کرونا اکنون درون خانه هاست و زنجیره انتقال در دورن همین ارتباطات و مراسمات است.

    پایگاه خبری رسانشر- ذیل پست یکی از صفحات اینستاگرامی که درباره کرونا هشدار داده بود، عروس خانومی مطلب جالبی را نوشته بود. ” به اصرار خانواده و دوستان با توجه به تاخیر چندباره در برگزاری مراسم عروسی مان، در نهایت به اجبار در یکی از باغ های خارج شهر مراسم عروسی را برگزار کردیم. چند روز بعد از مراسم با خبر شدیم که نزدیک به 20 نفر از میهمانان کرونایی شدند. و پس از آن همسرم و دایی 42 ساله اش. همسر من و دیگر مبتلایان بعد از مدتی خوب شدند. اما دایی با وجود اینکه بیماری زمینه ای هم نداشت متاسفانه فوت کرد!.
    از آن روز زندگی بر من تباه شده و روزگارم را سیاه کرده اند. مادر شوهرم مرا نفرین می کند. زن دایی همسرم مدام به من توهین می کند که باعث یتیم شدن فرزندانم شده ای. و خواهر شوهرم هم اصرار دارد تا طلاقم بدهند! شوهرم اوایل از من دفاع می کرد. اما اوهم اکنون من را مقصر این اتفاق می داند و ….”

    پنهان کاری کرونا جنایت است!

    در نمونه ی دیگری مرد خانه کرونا می گیرد. به اصرار همسرش بیماری را از همه مخفی می کنند. بیماری مرد بسیار خفیف بوده و چند روز بعد هم گمان می کنند که کاملاً خوب شده است. سرخود قرنطینه را متوقف می کنند. همسر مرد از وی کرونا می گیرد. بدون آنکه بداند کرونا را به خانه مادر خود می برد. و از طرف دیگر مادرشوهرش را نیز به شام دعوت میکند. به فاصله پنج روز بعد، همسر مرد کرونایی، مادرِ مرد و مادرِ همسرش با علائم شدید راهی بیمارستان می شوند و در نهایت هر سه به دلیل درگیری شدید ریه فوت می شوند!
    همانطور که مدام در خبرها می خوانید ابتلا به کرونا از فرد به فرد غریبه به ابتلای خانوادگی تغییر جهت داده است. و یک فرد آلوده براحتی چند تن یا همه افراد خانواده اش را مبتلا می کند. برخی گمان می کنند که خانه هایشان امن و عاری از ویروس است. در بیرون از خانه شدیدترین تمهیدات را برای محافظت به کار می برند، اما به خانه که می رسند کرونا را از یاد می برند. نکته دیگر اینکه اصرار بر برگزاری مراسمات و حضور در آنها هم خود عاملی برای افزایش ابتلا به کرونا بوده است.
    به جرأت می توانم بگویم کمتر کسی است که طی این چندماه اخیر از خیابان و اماکن عمومی کرونا گرفته باشد. کرونا اکنون درون خانه هاست و زنجیره انتقال در دورن همین ارتباطات و مراسمات است. ضمن آنکه خود کرونا، تاوان پنهان کاران را به سختی پرداخت می کند. و گرفتن جان عزیزان به واسطه این پنهان کاری و انتقال کرونا به اطرافیان بزرگترین تنبیه برای آنان است.

    من هم می دانم مشکلات و گرفتاری زیاد است. اما انتقام مصائب روزگار را از همطونانتان که نباید بگیرید و آنها را هم به کام مرگ بکشانید. اگر کرونا دارید، همین الان به قرنطینه بروید و از رفتن به مکان های عمومی و دیدار دوستان و اقوام اجتناب کنید.

    سلامت باشید
    شبنم حاجی اسفندیاری
    7 آبان 1399

  • شب نوشت هفتم : دختر جانِ بابا ، انسولین جانِ دختر

    شب نوشت هفتم : دختر جانِ بابا ، انسولین جانِ دختر

     
    پایگاه خبری رسا نشر – شبنم حاجی اسفندیاری: یکی از همکاران ما می گفت چند روز پیش درخواست خودرو اسنپ داده است. با راننده ای که سفر را قبول کرده تماس میگیرد و می گوید تا 4 دقیقه دیگر آنجا هستم. زمان می گذرد و مجبور می شود با راننده تماس بگیرد. راننده ضمن عذر خواهی ازوی می خواهد کمی صبر کند.در دراروخانه میدان جهاد منتظر دریافت انسولین های دخترش است. و تا دقایقی دیگر خواهد آمد. چند دقیقه بعد راننده بسرعت خودش را به مسافر رسانده و ضمن عرض پوزش سفر آغاز می شود.

    در راه از وضعیت حیاتی دختر 11 ساله اش که مبتلا به دیابت نوع 1 است می گوید. و اینکه دیگر انسولین قلمی خارجی پیدا نمی شود. تمام داروخانه ها را سرزده بود و درنهایت توانسته بود در داروخانه میدان جهاد نمونه ایرانی انسولین مورد نیاز را تهیه کند. به گفته همکار ما در طول مسیر به دلیل نگرانی از ناسازگاری انسولین ایرانی با مسئولین داروخانه صحبت کرده. و بعد نیز با همسرش در این رابطه گفتگو و تذکرات لازم را داده است. دختر است دیگر! پدر جانش را برای دخترش می دهد. اما جان دختر این روزها فقط وابسته به انسولین است که کمیاب است.
    چهره خسته، نا امید و مستعصل این هموطن برای پیدا کردن انسولین که حیاتی ترین ماده برای تدوام زندگی دخترش میباشد را با کل جامعه دیابتی ها کشور تعمیم دهید. الان همه افراد مبتلا به این بیماری و خانواده های آنان درست در چنین شرایطی هستند. امروز تصاویری ازصف خرید انسولین در رسانه ها منتشر شده بود. من نیز از گوگل چندین داروخانه که می گفتند انسولین دارد را پیدا کردم با آنها تماس گرفتم. انسولین نیست! نه اینکه نباشد. د اکثر داروخانه ها انسولین، مخصوصاً نوع قلمی انسولین یافت نمی شود.
    اینکه تحریم است، کمیاب شده و مشکلات مالی برای ورود دارو وجود دارد را همه می دانیم! خبر واردات یک و نیم برابری انسولین در سال جاری را هم نفهمیدیم چرا گفتند و بعد تکذیبش کردند؟ حتی گفته شده انسولین کمتر از سالهای قبل هم وارد شده. جالب است که چند برابر قیمت در بازار آزاد به راحتی می توان آن را پیدا کرد. اکنون زمان جَدل نیست. بهتر است هرچه سریعتر با حمایت از تولید کننده داخلی برای افزایش ظرفیت تولید، اقدام عاجل صورت پذیرد و یا از هر راهی انسولین مورد نیازمردم تامین و از طریق منابع درست در اختیار مصرف کنندگان واقعی قرار گیرد. بدنِ محتاج به انسولین تحریم و سیاست نمی شناسد. نباشد بیماررا به کما و حتی تا مرگ پیش خواهد برد!
    سی مهر 1399

  • شب نوشت ششم- تو خود حدیث مفصل بخوان …

    شب نوشت ششم- تو خود حدیث مفصل بخوان …

    امروز دوستی این تصویر را برایم فرستاد. و در پیامی صوتی از وخامت اوضاع و افزایش فوتی های کرونایی طی هفته گذشته در یکی ازشهرستان های تهران خبر داد. شهرستانی که 300 هزار نفر جمعیت دارد. اما همین شهر هم به همراه تهران بزرگ در وضعیت قرمز قرار دارد. شهر کوچکی که روزانه ده ها هزار نفر از ساکنان آن به تهران می آیند و کارگران بسیاری از داخل شهر تهران بصورت روزانه به این شهر تردد می کنند.

    با دیدن این مقدار آهک و کیسه های خالی آهک که برای دفن فوتی های کرونایی استفاده میشود می توان فهمید که اوضاع در این شهر خوب نیست. دنبال یک جمله بودم برای این تصویر که این به ذهنم رسید. ” تو خود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل …”

    مسلماً گفتن جملات تکراری در خانه بمانیم، سفر نرویم ، به مناطق پر جمعیت و شلوغ نرویم و … اثری ندارد.  البته که این کمپین ها با شرایط حساس و مشکلات اقتصادی جامعه ایرانی از همان ابتدا هم اثر چندانی نداشته اند. در خانه بماند، زندگی اش تامین میشود؟؟ برای همین تنها خواهشی که میشود  از هموطنانمان داشته باشیم این است که دست کم ماسک بزنند و مدام دست هایشان را با مواد ضد عفونی و صابون بشویند. سرما خوردگی ها را جدی بگیرند و برای احتیاط در منزل و محیط کار بیشتر مراعات کنند و از دیگران فاصله بگیرند!
    شبنم حاجی اسفندیاری
    25 مهر 1399

  • شب نوشت پنجم – جریمه ماسک نزدن

    شب نوشت پنجم – جریمه ماسک نزدن

    صادقانه بگویم؛ به این تصمیم اخیر دولت مبنی بر اجباری کردن ماسک و جریمه کردن با روشهای اعلام شده خوشبین نیستم.اگرچه خیلی دیر! اما این تصمیم که می بایست از همان ابتدا اتخاذ می شد، بشرطی که سازوکار مناسبی برای برخورد با متخلفین داشته باشد می تواند تاثیر بسزایی در رعایت بهداشت عمومی داشته باشد.


    یادم می آید پیشتر یکی از همکارانم مطلبی در رابطه با در خانه ماندن نوشت و در رسانشر منتشر شد. ادبیات تندی داشت . آن موقع احساس می کردم نباید با مردم به تندی برخورد کرد. و فوراً مطلب را حذف کردیم. با این تفکر که به هر حال مساله خیلی جدی است. و همه این موضوع را درک می کنند و مراعات خواهند کرد. اما در ادامه دیدیم که خیلی ها بی توجه به اتفاقات روز و آمارها، سفرهایشان را رفتند. مراسمات، تفریح و خریدشان را تعطیل نکردند. و من هم مثل مراعات کنندگان دیگر به خودم گفتم پس فقط ما زیادی بودیم؟ همه در خیابان ها بدون توجه به کرونا زندگی می کنند و فقط ما هستیم که سه ماه است در قرنطینه به سر می بریم !!

    نمی دانم کارکرد این ماسک زدن اجباری به کجا می انجامد.و با اینکه دو روز از اجرای طرح گذشته، هنوز هم ندیده ام و نشنیده ام که کسی را جریمه کرده باشند. اما امیدوارم دست کم باعث شود خیلی ها به خودشان بیایند و این ماسک 1500 تومانی را بزنند.

    الان همه جا ماسک هست. بر خلاف روزهای اول که قحطی ماسک و مواد ضد عفونی کننده بود، الان به وفور یافت می شود. این که پول نداریم و از کجا بیاوریم پول ماسک بدهیم هم بهانه است. برخی روزانه 15 هزار تومان پول یک پاکت سیگار می دهند. اما حاضر نیستند هفته ای 1500 تومان پول یک ماسک را بپردازند. اما در عوض خودشان و دیگران را از کرونا محفوظ بدارند. برادر عزیزم. خواهر گرامی، منتظر معجزه دولت و آمدن واکسن نباش. زمستان سختی در پیش است. ماسکت را بزن!

    شبنم حاجی اسفندیاری
    20 مهر 1399

     

  • شب نوشت چهارم – سه نکته مهم

    شب نوشت چهارم – سه نکته مهم

     

    اول

    آنکس که امروز به خاک سپرده شد،اگرچه در رسانه ملی از او بعنوان هنرمند یاد شد، اما مغضوب و ممنوع التصویر دیروز بود . دلیلش هرچه می خواهد باشد. زیبنده یک نظام مردم سالار اینگونه نیست که با هنرمندانش چنین کند. همین امروز اگر کرونا نبود، جمعیت میلیونی برای وداع با خسرو آواز ایران، توس را همصدا با همایون شجریان با نوای مرغ سحر به لرزه می انداخت. اینکه نیامدیم  برای جلوگیری بیشتر از کرونا بود. آن هم در این شرایط که به نظر می رسد کنترل از دست ستاد کرونا هم در حال خارج شدن است. هرچند انگار عده ی کثیری را هم که آمده بودند راه نداده اند. شجریان هواداران میلیونی دارد. رسانه شجریان صدا و سیمای خواب زده نیست. فضای مجازی رسانه امثال شجریان هاست.

    دوم

    روزهای گذشته گزارشی از رسانه ملی در رابطه با آرایشگاه ها و باشگاه های ورزشی زیر زمینی پخش شد. که با وجود تعطیلی تهران به فعالیت خود ادامه می دهند. اینکه چرا این افراد به تعطیلی مبادرت نکرده اند گزارش میدانی نمی خواست. این را از دولتی ها می پرسیدید که این اماکن که از ابتدای سال شاید تنها یکی دو ماه آنهم با کمترین تعداد مراجعه کننده فعالیت کرده اند. مابقی ماه ها خرج زندگی، اجاره محل کسب و حقوق کارکنانشان را از کجا تامین می کنند؟ و با این شرایط که کرونا سایه اش را از سرِ ما بر نمی دارد، آینده این کسب و کارها چه می شود؟؟

    سوم

    کرونا که آمد خیلی ها بیکار شدند. شرکت ها، کارگاه ها و مراکز بسیاری از حرکت ایستادند. خیلی از این افراد از سالهای قبل بیمه پرداخت می کردند. که اگر روزی بیکار شدند بتوانند بیمه بیکاری بگیرند. نقش تامین اجتماعی از ابتدای شیوع کرونا چه بود و برای این نزدیک به یک میلیون نفر بیکار ثبت شده چه کرد؟ باز خدا ستاد کرونا را خیر دهد بدون کاغذ بازی و اجازه بدهید بگویم بدون سرکار گذاشتن خلق الله 3 ماه به این افراد حقوق داد. کارگری را می شناسم که از اردیبهشت بیکار است. اول اینکه یک میلیون تومان اردیبهشتش به دلیل اشتباه تامین اجتماعی پرداخت نشد. و از همان موقع منتظر برقراری مقرری بیمه بیکاری است! از اردیبهشت تا مهر 6 ماه است. بدون حقوق. بیکار! . آقای شریعتمداری، وزیر محترم کار در آن سازمان چه می کنید که نمی توانید حقوق کارگری را که مرتب حق بیمه اش را داده بپردازید؟؟ بعد می خواهند مردم در خانه بمانند و کرونا هم برود. مرسی. رفت ….

    شبنم حاجی اسفندیاری

    شنبه 19 مهر 1399

  • شب نوشت سوم – پرواز خسرو آواز ایران

    شب نوشت سوم – پرواز خسرو آواز ایران

    خسرو آواز ایران ، محمد رضا شجریان، استاد آواز و محبوب قلبهای بسیاری از ایرانیان درگذشت.

    طی چند سال گذشته که خبر بیماری استاد شجریان همگانی شد، اندوهی وجود هنر دوستان را گرفت. از همان روز انتشار این خبر، استاد آوازی نخواند و صدای طنین اندازش را کسی نشنید. محمد رضا شجریان اکنون دیگر در میان ما نیست. و اندوه فراغ هنرمندی بزرگ وجودمان را فرا گرفته است. هنرمندی که تنها یک خواننده نبود. شخصیت بزرگ و ستودنی این مرد بزرگ، وی را از سایر هنرمندان متمایز می کرد. مردمی بودن ویژگی بزرگ دیگر محمدرضا شجریان بود و پای این اعتقادش ایستاد.
    استاد شجریان پس از وقایع 88 و مواضع مردمی اش مورد غضب دولت وقت قرار گرفت . مخصوصا وزارت ارشاد بارها در انتشار آثارش سنگ اندازی کرد. همچنین بارها از طرف تندرو ها مورد انتقاد و فشار قرار گرفت. اما خم به ابرو نیاورد و موضع مردمی اش را تغییر نداد. او اکنون از میان ما رفته است. و مگر می شود که نوای روحانی ربنای استاد را در شبهای رمضان از یاد برد؟ اگرچه صدا و سیما با غرض ورزی و کینه چندین سال است که این نوا و دیگر آثار استاد را پخش نکرد. اما در نهایت مدیران و تصمیم گیرندگان سیما ضرر کردند و خود را از چشم مردم انداختند. صدای استاد تا همیشه ماندگار خواهد ماند و میراثی جاودان برای آیندگان این سرزمین خواهد شد.
    روحش شاد و یادش گرامی
    شبنم حاجی اسفندیاری
    پنجشنبه هفدهم مهر 1399

  • شب نوشت دوم – عدالت کجایی؟؟

    شب نوشت دوم – عدالت کجایی؟؟


    حوالی غروب احساس کردم گرسنه ام شده. از نزدیک ترین دکه روزنامه فروشی که حالا همه چیز میفروشد، دو تا ویفر کوچیک خریدم. تا اومدم کارت رو بدم دیدم یک دختر هفت هشت ساله صدام کرد که خاله برای منم میخری؟ گرسنمه! نهار نخوردم.میشه برام ی چیزی بخری؟ سرم رو برگردوندم دیدم نگاهش به دست منه. دخترک با لباسی نامناسب در هوای پاییزی در خیابان فال می فروخت. یکی از ویفر ها رو به اون دادم. بدون معطلی بازش کرد و با ولع شروع به خوردنش کرد. من هم به راهم ادامه دادم و به سمت مترو رفتم. اشتهام کور شد…
    تو مترو به این فکر می کردم که الان اون دختر بچه باید دنبال بازی و تحصیل باشه. کف خیابون جای خوبی برای اون نبود. بدون غذا و لباس گرم چرا باید کار کنه؟ می دونم امثال این دختر بچه ها عضوی از باند تکدی گری هستند و گردانندگانش  کودکان خانواده های بی بضاعت رو اجاره می کنند. اما هیچ انسانی دلش نمیاد اون شرایط رو ببینه. تو همین فکر ها بودم که دختر نوجوان دیگری که فال می فروخت جلوم ظاهر شد. به پشتش پسر بچه یکی دوساله ای رو بسته بودند. بچه بشدت گریه می کرد. معلوم بود گرسنشه . وقتی مادر بچه کنارش نباشه، کی دلش براش می سوزه؟ دختر رو صدا زدم. ویفر دیگر رو از تو کیفم دراوردم  باز کردم و دادم دست پسر بچه. گریه اش قطع شد. واقعاً گرسنه اش بود. زبون نداشت بگه که بابا من گرسنمه…
    میخوام به رئیس جمهور بگم در آدرس دادنش تجدید نظر کند. آمریکا شاید در باب تحریم برای کشور مشکلاتی درست کرده باشد. اما افزایش روزافزون فقر، فشار به مردم ، گرسنگی و سوء تغذیه از مدیریت غلط و ناکارامد مدیران دولتی است. والسلام
    شبنم حاجی اسفندیاری
    سه شنبه 15 مهر 13999

  • شب نوشت اول – مادربزرگ رفت …

    شب نوشت اول – مادربزرگ رفت …

    اولین شب نوشت من. و شاید غمگین ترین!

    درگیر کارهای روزمره بودم که تلفن زنگ زد. خبر کوتاه و بد بود. خیلی بد. اونطرف خط کسی گفت که مادربزرگ جان به جان آفرین تسلیم کرد. مادر بزرگ بیمار بود. سالها بود که به سختی و در بیماری زندگی می کرد. مادر بزرگ آلزایمر داشت…
    رفتنش داغی بر دلم نهاد. او عزیز من بود. همه کس من. همچون مادر دلسوز و در مسیر زندگی همچون آموزگار. رفیق روزهای سختی و دلسوز دوران کودکی ام. او قلم به دستم داد و برایم شاهنامه فردوسی را از حفظ می خواند. باورم نمی شود او کجا و آلزایمر کجا؟ امروز از اعماق وجود معنای ضایعه بزرگ را درک کردم …
    تا امروز با خودم می گفتم کرونا خیلی بده. کسی که مبتلا می شه رو آزار می ده. و حتی ممکنه بیمار رو از پا در بیاره و جونش رو بگیره. از اونطرف هم برای اینکه مبتلا نشیم باید حواسمون جمع باشه. ماسک و دستکش، شستشوی مدام دست و ضد عفونی. کرونا خیلی بده. خیلی ها بیکار شدند. مدرسه ها، دانشگاه ها بود و نبودشون فرقی نداره. بازارها، کسب و کارها و کلاً همه چی رو از رمق انداخته.
    اما امروز یقین کردم که کرونا بدتر از چیزیه که نشون می ده. زمانیکه  در آرامستان بغض گلوم رو گرفته بود. عزیزترینم رو از دست داده بودم. اما نتونستم مادربزرگم رو وقت وداع ببینم. هیچکس جرأت نکرد دیگری رو در آغوش بگیره و تسلی غمش بشه. هیچکس جرأت نکرد دست بر شانه فرزندان داغدار بگذاره و اونها رو از سر مزار بلند کنه و آرومشون کنه. ما چند نفر بودیم . ماسک بر صورت با چشمانی خیس با فاصله از هم. اینجا بود که من باورم شد کرونا تنها به ریه آدم نمی زنه. این ویروس احساس انسانها رو هدف گرفته و تداوم حیات اون یعنی تنهاتر شدن ما.
    ما چند نفر بودیم. اما آنطرف تر متوفی کرونایی را دفن می کردند. هیچکس نبود. نه اینکه هیچکس را نداشته باشد! نه. هیچکس اجازه نزدیک شدن به جسد و قبر را نداشت. پنجاه متر، صد متر آنطرف تر صدای گریان زنی می آمد که می گفت قربان غریبی ات بابا که هیچکس وقت وداع بالای سرت نبود ….

    شبنم حاجی اسفندیاری
    14 مهر 1399