برچسب: شبنم حاجی اسفندیاری

  • می گویند همه چیز هست، اما شما باور نکنید!

    می گویند همه چیز هست، اما شما باور نکنید!

    زنان و مردان در صفوف نامنظم و بدون رعایت حداقل فاصله ایمن، ساعتها در انتظار 2 عدد روغنی هستند که با بی تدبیری در اقتصاد این کشور کمیاب شده است.

    پایگاه خبری رسا نشر- شبنم حاجی اسفندیاری – از ساعت 15 شنبه شانزدهم اسفند هزار و سیصد و نود و نه از اولین فروشگاه کوروش در ورودی بلوار اصلی تهرانسر تا آخرین فروشگاه زنجیره ای در انتهای تهرانسر که فقط یکی از مناطق پر جمعیت و مهم شهر تهران است، به هر کجا که سر زدم ، روغن مایع یا جامد خوراکی و سرخ کردنی با قیمت مصوب پیدا نشد!. این جستجو شامل فروشگاههای جانبو، کوروش، رفاه، وین مارکت و … بود که متصدیان تمامی این فروشگاهها اظهار شرمندگی می کردند و می گفتند روغن نداریم!

    لحظه ای که در خبرها ، رئیس جمهور ، معاون اول ایشان ، وزرای اقتصاد و جهاد کشاورزی ومدیران زیر دستی می گویند مردم نگران نباشند! کالاهای اساسی در شرایط مطلوبی قرار دارد و در همه جای کشور توریع شده است؛ اول احساس غرور می کنید. بعد کمی آرامش به سراغتان می آید. اما با توجه به سوابق گذشته مسئولین در دادن وعده های بسیار و لمس کمبود ها با گوشت، پوست  و استخوان در می یابید که نه اینگونه که می گویند نیست. و این دغدغه به سراغتان می آید که نکند شب عیدی بدون روغن ، برنج و گوشت بمانیم…

    در عرض 2 ساعت تمام فروشگاههای موجود در تهرانسر را با پای پیاده جستجو کردم. هیچکدام روغن نداشتند. تا اینکه به فروشگاه رفاه تهرانسر رسیدم و با چنین صحنه ای مواجه شدم.

    (تصاویر کاملاً واقعی هستند)

    بله، صف روغن ! . البته از این دست تصاویر و فیلم ها در فضای مجازی زیاد دیده اید. تصاویری که هرگز در اخبار شبکه های تلویزیون داخلی مشاهده نخواهید کرد. تصاویری که نشان دهنده تناقض در گفتار و رفتار مسئولین این سرزمین دارد. زنان و مردان در صفوف نامنظم و بدون رعایت حداقل فاصله ایمن، ساعتها در انتظار 2 عدد روغنی هستند که با بی تدبیری در اقتصاد این کشور کمیاب شده است.

    جلوتر که بروید افراد مسن و سالخورده ای را می بینید که در صف روغن ایستاده اند. می دانید کجا برکت از زندگی ایرانیان رفت؟ آنجا که اوضاع آنقدر بد شد و سالخوردگانی که باید در استراحت و رفاه باشند، تا سالهای واپسین عمر را در آرامش سپری کنند، کیسه به دست در این صف و آن صف ساعتها می ایستند شاید بتوانند نیازهای اولیه زندگی شان را کمی ارزانتر بخرند. تا دست کم مقرری اندکی که دارند کفاف یک ماهشان را بدهد. و احتمالاً لعن و نفرین آنان دامنمان را گرفته است. همان افراد مسنی که حضورشان در مراکز عمومی به دلیل کرونا بسیار خطرناک است!

    یک سال است که با کرونا دست و پنجه نرم می کنیم. آمار که پایین می آید ماحصل برنامه ریزی و موفقیت خودتان است، اما وقتی بالا می رود مردم مقصر می شوند! زمانیکه برای افزایش آمار کرونا یقه جر می دهید و مردم را عامل اصلی تداوم کرونا جلوه می دهید، بد نیست به احتمال وجود دهها صف مانند این هم فکر کنید.

  • پژمان جمشیدی لایق سیمرغ بازیگری سینما و انسانیت

    پژمان جمشیدی لایق سیمرغ بازیگری سینما و انسانیت

    اینکه در دو سال پیاپی بعنوان کاندیدای دریافت سیمرغ معرفی می‌شود نشان از انتخاب درست او پس از دوران فوتبالش است و ثمره تلاش ها و انگیزه بالای او در حرفه ای که مورد علاقه اش بوده است.

    پایگاه خبری رسا نشر- شبنم حاجی اسفندیاری: آن دسته معدود از افراد کم سواد و احتمالاً کم بهره از فضای مجازی به احتمال زیاد هنوز درگیر سریال پژمان هستند و پژمان جمشیدیِ سرخورده در آن سریال ملکه ذهنشان شده است. ازاین رو حضور او را در جشنواره فجر نمی توانند هضم کنند و پژمان جمشیدی در سینما بعنوان یک بازیگر مهم و پولسازِ این روزها را بر نمی تابند.

    پژمان جمشیدی که در زمان خود بهترین مدافع پرسپولیس، پرطرفدارترین تیم آسیا بوده است، و در بهترین دوران فوتبالی خود به تیم ملی دعوت شده، چگونه باید عقده دیده شدن داشته باشد؟ و اصلاً چرا باید عقده داشته باشد؟ پژمان جمشیدی حتی با ورود به عرصه هنرپیشگی هم خوش درخشید. اینکه در دو سال پیاپی بعنوان کاندیدای دریافت سیمرغ معرفی می‌شود نشان از انتخاب درست او پس از دوران فوتبالش است و ثمره تلاش ها و انگیزه بالای او در حرفه ای که مورد علاقه اش بوده است.

    اگر به دنبال پیدا کردن ربط فوتبال به هنر مخصوصاً بازیگری هستید، راه غلطی می روید. چون این دو حرفه منافاتی با هم ندارند. اگر فردای آخرین ضربه به توپ یک فوتبالیست، او را در اتاق عمل به عنوان جراح می دیدید می‌توانستید اعتراض کنید. زیرا آن کار قطعاً تخصص می خواهد و ممکن است برای مردم خطر آفرین باشد. اما هنر دروازه ایست که برای همه باز است. هرکسی می تواند خودش را در آن محک بزند.  استعدادِ هنری ذاتی است و می تواند با کسب مهارت و پرورش شکوفا شود . و اگر تخصص هم کنارش بیاید کامل می شود. و لابد پژمان جمشیدی اراده و استعدادش را در کنار تلاش برای کسب تجربه و تخصص پیش برده است که طی این چندسال توانسته مورد توجه کارگردانان بسیاری قرار بگیرد.

    این حرفها از دل هنر و جامعه هنری بیرون نمی آید. قطعاً همه هنرمندان با شخصیت و سعه صدری که همواره داشته اند با حمایت از امثال پژمان ها راه را برای آنان هموار کرده و با حسد و کینه توزی عرصه را بر آنان تنگ نکرده اند. اینگونه حرفها بیشتر از درون رسانه هایی بر می آید که دیدگاهشان جناحی و بر پایه اهداف خاصی است. متاسفانه  در کار رسانه ای افرادی را داریم که صرفاً جهت عقده گشایی، دو به هم زنی ، تخریب افراد و لجن پراکنی وارد این حرفه شده اند. بازیگر بودن یا نبودن یک نفر به جامعه آسیب نمی زند. اگر پژمان جمشیدی استعداد نداشت و کارش را بلد نبود قطعاً همان سالهای اول از سینما حذف می شد. به نظر من پژمان جمشیدی و اصلاً هنرمندان به جامعه آسیب نمی زنند. اما تا دلتان بخواهد رسانه بد، خبرنگار حسود و نویسنده عقده ای تاثیر منفی و مخرّب بر ذهن یک جامعه خواهد گذاشت و افکار دیگران را مسموم خواهد کرد.

    پژمان جمشید با پاسخ پخته و محترمانه ای که به آن خبرنگار داد سیمرغ گرفت. سیمرغی با ارزش تر از تمام سیمرغ های تاریخ سینما! جمشیدی در آن نشست خبری، سیمرغ انسانیت را از آن خود کرد. پاسخ پژمان به آن خبرنگار محترمانه ترین و در عین حال بهترین جوابی بود به فردی که با هدف تخریب شخصیتی آماده بود. اما در عالم سینما هم به شخصه امیدوارم پژمان عزیز امسال بتواند سیمرغ را بگیرد. همین آرزو را در سال گذشته داشتم اما محقق نشد. فکر می کنم یکی از سیمرغ های جشنواره فجر باید به پژمان جمشیدی برسد تا دهان یاوه گویان بسته شود. هرچند این دست آدمها با توجه به سندروم عدم پذیرش واقعیتی که در وجودشان دارند حتما بهانه تراشی می کنند که جایزه جشنواره فجر سیاسی شده است و …. .

    این روزها حالمان از بابت از دست دادن انسان های عزیزی که محبوب همه جامعه بودند، بد است. غم فراغ علی انصاریان، مهرداد میناوند و استاد پرویز پور حسینی در قلب‌ها سنگینی می‌کند. کاش عبرت بگیریم و درست زندگی کنیم. کاش احترام گذاشتن را بیشتر تمرین کنیم. کرامت انسان ها را حفظ کنیم. خوب بودن را یاد بگیریم و خوب رفتار کنیم. درست مثل این عزیزان که خوب بودند و یادشان همیشه در خاطره ها زنده می ماند.

     

     

  • غربالگری جنین، ضرورت یا جنایت ؟!

    غربالگری جنین، ضرورت یا جنایت ؟!

    مشخص است که دیده اند نمی توانند مشکلات اقتصادی مردم را حل کنند، تصمیم گرفته اند کسری نفرات را به شیوه دیگری جبران کنند. و چه بهتر که غربالگری را حذف کنند. این نشان می دهد که برای این نوع تفکر مهم نیست که انسانهای بی‌گناهی که پا به عرصه گیتی می‌گذارند سالم باشند یا دچار نقص و معلولیت! اینان فقط کمیت را می‌شناسند و کیفیت برایشان مهم نیست.

    پایگاه خبری رسا نشر- شبنم حاجی اسفندیاری: اگر در اطرافیان شما خانواده هایی هستند که فرزندان دارای معلولیت های شدید جسمی و ذهنی هستند، بهتر است به سراغشان بروید و از آنان بپرسید که چه حالی دارند. و در چه شرایط سختی خودشان و فرزند معلولشان زندگی می کنند. من با برخی از آنها صحبت کرده ام. نه برای خودشان، بلکه بیشتر برای آن طفل معصومی که با این نواقص به دنیا آورده اند ناراحتند. بله! خدا را شکر هم می‌کنند. اما از اینکه عزیزشان را در یک گوشه بدون هیچ حرکتی می‌بینند، زجر می کشند. و آنجاست که می گویند کاش در زمان ما غربالگری جنین وجود داشت!

    من کاری به سیاست های فرزندآوری و تفکر غلط و بدون استدلال روحانی تلویزیونی ندارم. ضمن اینکه ایشان نادانسته کل نظام سلامت را زیر سوال برده و به آن اَنگ جنایت و خیانت می زند، گویی که وزارت بهداشت آمریکا را نشانه گرفته است! اگر ایشان هم صاحب فرزندی با نقص و معلولیت بود باز هم چنین بی محابا خواهان تعطیلی غربالگری می شد؟

    می خواهند فرزندآوری را باب کنند. اما  خودشان هم می دانند دلیل اصلی کاهش جمعیت مشکلات اقتصادی و معیشتی است که به واسطه سیاست های غلط چندساله مسئولین کشور به مردم تحمیل شده است. خانواده ای که با این حقوق و دستمزد و گرانی افسار گسیخته نمی تواند شکم خودش را سیر کند چگونه می تواند ریسک فرزندآوری آن هم با تعداد مورد نظر حضرات را بپذیرد؟ شما از قیمت چند برابر شده پوشک خبر ندارید؟ و یا از هزینه های سرسام آور البسه ، خورد و خوراک و لوازم تحصیل و …؟

    مشخص است که دیده اند نمی توانند مشکلات اقتصادی مردم را حل کنند، تصمیم گرفته اند کسری نفرات را به شیوه دیگری جبران کنند. و چه بهتر که غربالگری را حذف کنند. این نشان می دهد که برای این نوع تفکر مهم نیست که انسانهای بی‌گناهی که پا به عرصه گیتی می‌گذارند سالم باشند یا دچار نقص و معلولیت! اینان فقط کمیت را می‌شناسند و کیفیت برایشان مهم نیست. اگر به شیوه تولید محصول در یک کارخانه مواد غذایی نگاه کنید می بینید که محصولات معیوب را از چرخه تولید حذف می‌کنند. و تلاش می کنند بهترین و سالم ترین کیفیت را ارائه دهند. این که دیگر انسان است. اینکه نه فقط درون خانواده، بلکه آینده یک جامعه با وجود افراد ناقص و معلول را به مخاطره می اندازد!

    از هر عقل سلیمی اگر بپرسید که دلت میخواست در صورت داشتن معلولیت شدید به دنیا می آمدی، قطعاً می گوید خیر. با شاید و اگر نمی شود سرونشت انسانها را رقم زد. شاید اگر به دنیا بیایند آدم های مفیدی باشند؟ من احترام بسیار زیادی برای هموطنان معلول که بشدت انسان های مهربان و تلاشگری هستند قائلم. برخی از محدودیت ها مانند بینایی، شنوایی و … اتفاقاً این روزها دیگر عیب نیست. و با کمک همین علم کمک بسیاری به این عزیزان شده است تا زندگی بهتری داشته باشند. اما وقتی جنینی که ثابت شده است نقیصه فراوانی دارد، هیچ آینده خوبی را نمی توان برایش ترسیم کرد.

    نعوذ بالله در کار خداوند نباید دخالت کرد. اما همان خداوند عقل و خرد را داده است تا با عقلانیت و کسب دانش انسان دنیا و آخرتش را بهتر و مطمئن تر بسازد. غربالگری جنین از تولد نوزادان دچار نقص های فراون جلوگیری میکند. حداقلش این است که پدر و مادر نوزاد را آگاه می سازد که چه آینده ای در انتظار خودشان و فرزندشان است. اگر خواستند و توانش را داشتند قدمش مبارک. از موجودی که خلقت خدای بی همتاست با هر شرایطی میزبانی کنند. دمشان هم گرم. اما از آنجایی که حمایت از معلولین جسمی و ذهنی در کشور ما حداقلی است و این خانواده است که به تنهایی زیر بار سنگین مراقبت و درمان این نوع کودکان می روند، هیچ حکومتی و هیچ مسئولی نمی تواند به آنها به زور بگوید که این بارداری را بپذیرند و فرزند را به دنیا بیاورند.

    نه آن نماینده مجلس و نه آن آقای روحانی هیچکدام قرار نیست از یکی از آن فرزندان معلول و مشکل دار را نگهداری کنند و هزینه های سنگینشان را متقبل شوند. و اگر چنین نسخه هایی برای جامعه می پیچند از سر لجاجت با عقلانیت یا سیاست های دولت هاست که احتمالاً از نظر حزبی در خلاف جهت آنها قرار دارد. چگونه است که برای تمام بیماری هایشان به مجموعه پزشکی وزارت بهداشت اعتماد می کنند؟ اما در این باب، فلسفه چینی می کنند که با تغییر پارامترها کودک کشی در این وزارتخانه رواج یافته است. بهتر است کمی تحقیق کنید و ببینید آینده موجودات معصومی را که توان مراقبت از خود را ندارند و با فوت پدر و مادر و عدم حمایت از طرف سایر بستگان چگونه آواره شده اند، به کجا رسیده است. به بهزیستی و مراکز نگهداری کودکان معلول بروید و ببنید چه وضعی دارند. انتهایش این است. همین را می خواهید؟ بسم الله هرآنچه می خواهید بکنید.

     

  • آخرین یلدای قرن

    آخرین یلدای قرن

    یلدا شب خاطره هاست. سی امین روز از آذر ماه و ثانیه هایی که پایان پاییز برگ‌ریز را به آغاز زمستانی زیبا متصل می کند.  تا به یاد دارم یلدا همیشه خوش بود. حتی در ایام جدید! حتی بدون کُرسی و مَجمَعِ مِسی پر از آجیل و انار دانه دانه اش. یلدا همیشه زیباست به بلندای شبش..

    یلدای امسال اما همچون به سیاق گذشته‌اش نیست. آن هم آخرین یلدای قرن!. دوستی و یک و نیم متر دوری، مَثَل جَدیدیست که کرونا بابش کرد. سالی که نکو نبود را نیز از بهارش دیدیم. نوروز امسال را بی آنکه دیدارها تازه شود و درآغوش عزیزان جای گیریم سپری شد. آنهم در تبعیدگاه قرنطینه خانگی و با ناقاره بد صدای مرگ !  ما که زنده ماندیم بهار و تابستان را اگرچه دیدیم و به پاییز رسیدیم اما در زیر لایه های ماسک های سفید احساس خفگی کردیم.
    اکنون شهرهایمان را نه به نام تاریخی و پیشینه‌اش، بلکه با رنگ‌های زرد ، نارنجی و قرمز صدا می‌زنند. ابتدا شهر من را قرمز رنگ زدند. اما اکنون من ساکن شهری نارنجی‌ام . نارنجیِ در معرضِ خطرِ قرمز شدن! دو شب مانده به یلدا مردم شهرِ من در تدارک برگزاری شب نشینی‌ای هستند که اینبار مادربزرگ و پدربزرگ سفره دار آن نیستند. آن شب حتماً بساط انار، هندوانه و آجیل برپاست. حتماً بزرگترها حافظ می‌خوانند. اما بی آنکه عزیزانمان در کنارمان باشند. بی آنکه گرمای حضورشان را حس کنیم. چه می گویند؟ آهان، مجازی طور!
    ما از خاطره دورهمی‌ها و حضور در مجالس مختلف ضربه‌های بدی خوردیم. از عروسی و عزا تا میهمانی خانوادگی. نتیجه‌اش شد غم فراغ بیش از 50 هزار هموطن. و خانواده های داغداری که پشیمانند از حضور در جمعی که باعث تفریق و جدایی شد. می شود یلدا گرفت. میشود مراقبت کرد که میزبان یک میهمان بد بنام کووید19 نبود. اینگونه که از رفتن به خانه های دیگران و شرکت در دورهمی ها بپرهیزیم. در خانه خودمان و با تعداد محدود شب نشینی کنیم. و علیرغم میل باطنی سلامتی اطرافیانمان را بخاطر یک شب به خطر نیندازیم تا یلدای سال بعد با آه و حسرت به قاب عکس عزیزی که دیگر نیست نگاه نکنیم.
    و در پایان اما از کسانیکه در توانشان هست می خواهم به قدر وسع، مستمندان و افرادی که در این شرایط بد اقتصادی درامدشان کفاف تهیه مایحتاج یلدایی نمی دهد را دریابند و به فکر همنوعان خود باشند. کرونا به ما درس داد که با وجود این همه پیشرفت در علم و تکنولوژی چقدر ضعیف هستیم. فقیر و غنی در برابر این بیماری عاجزند! شاید کرونا آمده است تا کمی به خودمان بیاییم و نگاهمان را تغییر دهیم. با هم مهربان تر باشیم. اگر میخواهید یلدا را پاس بدارید، این فرصت را برای دیگران هم فراهم کنید تا آنها هم کمی شاد باشند و خوشی کنند.
    آرزوی سلامتی و آرامش برای هموطنان عزیزم،
    پیشاپیش یلدایتان مبارک …
    شبنم حاجی اسفندیاری

  • داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت پنجم

    داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت پنجم

    داستان اخرین آرزوی لیلی نوشته ی تازه ایست از شبنم حاجی اسفندیاری در رابطه با فقر و آرزوهای کودکانی که رویاهایشان به حقیقت بدل نمی شود.
    قسمت اول اینجاست
    قسمت دوم اینجاست
    قسمت سوم اینجاست
    قسمت چهارم اینجاست
    نوشته شبنم حاجی اسفندیاری
    گوینده آیدا قره گوزلو

    متن داستان:
    تا برسیم به هتل شب شده بود. حال حرف زدن نداشتم. اما باید برای این تغییربرنامه به بچه ها توضیحاتی می دادم. برای همین موقع شام باهاشون موضوع رو در میون گذاشتم. اونها هم ازدیدن اون روستا و فقری که توش حاکم بود شوکه شده بودند. برای همین دلشون میخواست اگرکاری از دستشون بر میاد کمک کنند. نظرات مختلفی می دادند. و میگفتند باید ی کاری کنیم که مسئولان دولتی ماجرای این روستا رو بفهمن و به کمکشون بیان. که مسعود گفت باورکنید همه این چیزها رو خیلی زودتر از من و شما می دونن و خبر دارن. نمیخوام بازش کنم اما واقعاً اراده ای برای کمک و رفع فقر وجود نداره. من با سابقه ده سال کار خبرنگاری می گم . مشکل این روستا حل شد. من صد تا روستای دیگه حتی بدتر از این نشونتون می دم. اونها رو چیکار کنیم؟ ما همین یک پروژه رو پیش ببریم این روستا دیده میشه و مسلماً مردم کشورمون به کمکشون میان. به امید دولتی ها بخوایم وایسیم اتفاقی نمی افته.
    اینکه جَوِ گروه انقدر مثبت بود ومیخواستن کمک کنن خوشحالم می کرد. هماهنگی ها رو انجام دادیم. برنامه رو چیدیم و مسئولیت هرکسی برای فردا مشخص شد. فردا ما هر بچه ای که اونجا با رضایت نامه و اطلاعات اومد ازش فیلم میگیرم و مرحله بعد میایم برای کمک و حمایت!
    قبل از خواب با علیرضا از طریق اسکایپ ویدیو چت کردم. اول که کلی فحشش دادم بابت این نونی که تو دامنم گذاشته و بعدش هم ریز اتفاقات روز رو براش تعریف کردم. اون هم از شنیدن این حرفها ناراحت شد و قول داد بعنوان کمک سهم خودش رو ببخشه. که به بچه هایی که انتخاب نمیشن کمک کنه. از طرف مادرش هم قول داد که کمک کنه. نمی دونم چرا ولی انگار این کار بهونه ای شده که من رو به مادرجانش نشون بده و مجبور شم ویدیوکال باهاش احوال پرسی کنم. گفتگو که تموم شد بدون اینکه به چیز دیگه ای فکر کنم خوابم برد…
    صبح که پاشدم انرژی خوبی داشتم. مطمئن بودم که این کار خیلی با ارزش شده برام و دیگه مساله مالی برام مهم نیست. با کمک فرماندار، نیروی انتظامی و اداره ارشاد تعدادی نیرو جهت امنیت و انتظامات بهمون دادند. بسته های مواد غذایی و تنقلات هم ازقبل آماده کرده بودند که به بچه ها بدیم . مدیر ارشاد هم تلفنی تماس گرفت و گفت برای همه نیروها و بچه ها نهار تدارک دیدند که می فرستند. این موضوع خوشحالم کرد. به حمایتشون واقعاً نیاز داشتیم. مخصوصاً وقتی فرماندار تاکید کرد که روستا در منطقه امنی نیست و محل رفت و آمد اشرار و قاچاقچیان مواد مخدره!!
    وقتی به روستا رسیدیم بچه ها زودتر ازما اومده بودن. میخواستم آرامشم رو حفظ کنم. اما نشد . طفلی ها سعی کرده بودن بهترین لباس هاشونو بپوشن. لباسهایی که اگرچه نو نبود. اما تمیز بود. و تو اون لحظه ارزشمند تر از بهترین برندهای دنیا بودند. با اینکه تلاش می کردم خودم رو خوشحال نشون بدم. اما وقتی دورم حلقه زده بودن و ازم سوال می کردن که چیکار باید بکنیم یا دختری که لباسش رو نشونم می داد می گفت خاله خوبه لباسم. با این قبوله؟ اشکم در می اومد. دست خودم نبود. من از دنیایی می اومدم که با آدم های اینجا تفاوت های بسیاری داره. در حالیکه هممون روی یک خاک و زیر یک آسمون زندگی می کنیم. هممون ایرانی هستیم. اما شاید اینجا هم درجه بندی داره. مثلا پسر و دختر وزرا شهروند ویژه اند. من و خانوادم شهروند درجه یک. و بچه های این روستا شهروند درجه 3 !. نمی دونم چی بگم واقعا!؟
    همه چیز اماده شده بود. بچه ها رو آروم کردم. تا بهشون توضیح بدم باید چیکار کنند. سانازفرم ها رو جمع کرده بود و داشت بررسی میکرد. از دور به من اشاره کرد که 28 نفر هستند. برای اینکه حواسشون به من باشه گفتم اول بهشون آب میوه بدن تا وقتی من حرف می زنم مشغول خوردن باشند. ماشالله انقدر شوق دارند و انرژی که نمیشه به این راحتی ها آرومشون کرد. اول ازشون کلی تعریف کردم. که بچه ها هزارتا روستا بوده که ما میخواستیم بریم اونجا. اما به من گفتند که بهترین، قشنگ ترین و باهوش ترین بچه های دنیا رو فقط تو اینجا میشه پیدا کرد. ذوق کرده بودن. خدایا! این بچه ها که فقط با یک جمله انقدر خوشحال میشن و لبخند رو لباشون میاد چرا باید انقدر در مذیقه و سختی باشن. ازشون خواستم به نوبت اسمی که صدا زده میشه بره روی صندلی بشینه تا خاله هانیه ازشون عکس بگیره . ازشون تست بگیره و بعد برن پیش عمو مسعود تا باهاشون مصاحبه کنه. صحبت هام که تموم شد مسعود هم یک سری نکات رو براشون بازگو کرد و رفتیم سراغ اولین آرزو.
    سانازدونه دونه اسامی رو میخوند. هانیه و حمید رضا عکس می گرفتند و بهشون یاد می دادند چیکار کنند. من هم همراه مسعود در کنار دکوری که برای گرفتن فیلم ساخته شده بود مصاحبه با اولین نفر رو شروع کردیم. اولین نفر یک پسر 10 ساله بود بنام مهدی. ازش خواستیم خودش رو معرفی کنه . بگه کلاس چندمه و بزرگترین آرزوش رو برای ما تعریف کنه. هول شده بود. دو سه باری طول کشید تا تونست جمله اش رو کامل بگه. وقتی نوبت به گفتن آرزوش رسید سرش رو انداخت پایین و به پاهاش نگاه کرد و با صدای لرزون گفت کتونی میخوام. من تا اون موقع اصلا به پاهاش دقت نکرده بودم. هیچ چیزی پاهاش نبود. حتی یک دمپایی معمولی !! دوباره اشک ازچشمام جاری شد. اما می دونستم آروزی مهدی براورده میشه. بهش گفتم پسر قشنگم ایشالله آرزوت براورده میشه.
    نفر بعدی ی دختر خانم خوشگل 15 ساله بود. ماه رخ خانوم دوست داشت در آینده دکتربشه. گفت مادرم هرکاری می کنه که من بتوم درس بخونم. حتی انگشترش رو فروخته تا من و خواهرم بتونیم بریم مدرسه. آرزوی ماه رخ یک گوشی موبایل بود تا بتونه با پدرش که برای کار رفته تهران همیشه حرف بزنه. همینطوری ادامه می دادیم. بچه ها یکی یکی می اومدن و آرزوهاشون رو می گفتن. خواسته ها و آرزوهایی که برای اونها دست نیافتنی بود. اما برای بچه شهری ها جزء بَدیهی های روزمره !!
    تقریبا با نصف بچه ها مصاحبه شده بود. قرار بود موقع فیلم گرفتن همه ساکت باشند. اما صدای گریه یک دختربچه باعث شد مسعود کات بده. برگشتم دیدم ساناز داره با ی خانم کوچولو حرف می زنه رفتم جلو دیدم ی فرشته کوچولو گریون داره التماس می کنه به ساناز که اسمش و بنویسه. گفتم چی شده. ساناز گفت پرنیان این دخترمون رضایت نامه نداره. دیروز بهش فرم دادم. الان بدون فرم اومده. میگم برو فرمت رو بیار. گریه می کنه هیچ چی نمیگه. نشستم مقابلش گفتم خاله قربون اشکات بره چی شده؟ چرا فرمت رو نیوردی؟ زار زنون و بریده بریده گفت خانم اجازه بابام پاره کرد. گفت نباید بری. گفتم خاله خوب چرا به حرف بابات گوش نکردی؟ ادامه داد خانم اجازه من میخوام باشم. من دیدم همه آرزو دارن. منم آرزومو باید بگم. خندیم گفتم قربونت بشم. آرزوت چیه؟ اشکش رو پاک کرد و گفت نه نمیگم.همه اونجا تو اون دستگاهه میگن. منم اونجا میگم. دلم براش سوخت. خیلی ریزه میزه بودو موهای بور وفر و چشمان سبز. تو دل برو ونازنازی. صورتش خیس بود از گریه. گرفتمش تو بقل و گفتم خاله جونم باشه. اینجا وایسا نوبتت بشه تو هم برو اونجا بگو فدات شم. خیالش که راحت شد رفت پیش دوستاش. ساناز اما گفت پری حواست هست. اگر انتخاب بشه رضایت نامه نداره دردسر میشه برامون ها! گفتم آجی گناه داره. ما از همه داریم فیلم میگیریم. حالا فوقش یا رضایت باباش و میگیرم من یا اینکه نمیفرستیم این و به هر حال آرزوهاشون و که براورده می کنیم. با این سن تهش یک عروسکی، لباسی چیزی میخواد دیگه. ساناز قبول کرد و من برگشتم و کاررو ادامه دادیم.
    ظهر شده بود. کار رو بابت استراحت و نهار متوقف کردیم. و من کنار بچه ها نشستم و همراهشون غذا خوردم. بهترین لحظات زندگی من همیشه در کنار خانواده چه در خونه و چه در سفر شکل گرفته . اما به جرأت می تونم بگم الان بهترین لحظه زندگی من کنار همین بچه هاست که به دور از هر آداب و رسوم شهری اما با لذت غذا می خوردن و شیرین زبونی می کردند. و من با نگاه به هرکدومشون کیف می کردم. زندگی خیلی درس ها قراره به من بده. اما تو همین دو روز پخته شدم. خیلی برام جالبه. محرومند. درد دارند. اما میخندند. چون امید دارند. اینجا خبری از موزیک، سونا و ریلکس کردن نیست. اینجا هیچکس پیش روانشناس نمی ره. اینجا فردا معلوم نیست چی میشه. اما در لحظه خوش هستند. و به فردا که بد باشه یا خوب مثل ما فکر نمی کنند.
    بعد از کمی استراحت کار ادامه پیدا کرد. با چند نفر مصاحبه کردیم. رویاهای این بچه ها خیلی بزرگ و پیچیده نیست. نمی دونم با این چیزهایی که تا الان گفتند تو مسابقه می تونیم نفر منتخب داشته باشیم یا نه! چند نفری اومدن تا نوبت به دختر گریون رسید. مسعود آمادش کرد تا شروع کنیم. گفتم بگذار من باهاش حرف بزنم. ازش پرسیدم اسمت چیه؟ گفت لیلی. چند سالته؟ گفت اجازه خانوم 6 سال. گفتم بلدی بنویسی و بخونی؟ شعربلدی برامون بخونی؟ گفت بله و شروع کرد به شعر خوندن. تو دوربین زل زده بود. چشمای درشت و سبزش برق میزد. انگار ذوق داشت تا زودتر آرزوش و بگه. گفتم دختر خوشگلم آرزوت چیه ؟ چی دوست داری از خدا بخوای؟ تا این جمله رو گفتم انگار آسمون آبی خدا به یکباره پرشد ازابرای سیاه و بعضش گرفت. چشاش شروع کرد به باریدن و زیر لب یه چیزایی گفت. گفتم نفهمیدم خاله چی گفتی؟ بلند تر بگو. گریه کنون ی چیزایی رو با لهجه محلی می گفت که نمی فهمیدم. گفتم مسعود نگه دار. چی شد؟ رفتم سمتش بقلش کردم گفتم خاله قربون اشکات بره. چی شده؟ چیه؟ چرا گریه می کنی؟ کسی چیزی بت گفته؟ هیچی نمی گفت. فقط گریه می کرد. ی خانمی از ارشاد اونجا بود صداش کردم اومد تا شاید بتونه آرومش کنه. هرچی هم اون بنده خدا تلاش کرد نتونست آرومش کنه. زل زده بود تو دوربین و فقط گریه می کرد. تو همین حین تلفنم زنگ خورد . مامان شیما بود. جواب دادم گفتم مامان ی لحظه. رو به مسعود کردم گفتم تو ادامه بده. گفت اینو چیکار کنیم؟ گفتم این اصلا رضایت نامه هم نداشت. برو بعدی مسعود. اگر آروم شد و اومد خودت ازش آرزوشو بپرس من که نفهمیدم واقعا چی شد و چرا زد زیر گریه … و رفتم که با مامان شیما صحبت کنم …
    پایان

  • فاز انسانی واکسن کرونا ، اما و اگرها!

    فاز انسانی واکسن کرونا ، اما و اگرها!

    اگر مراحل تحقیقات تا رسیدن به فاز انسانی طول می کشید، لزومی نداشت مدام آن را تکرار کنیم و هر روز یک زمان جدید مشخص کنیم. فقط کافیست کارمان را با سرعت و از راه درست پیگیری کنیم. نه مقایسه شرایط ما با آمریکا به درد مردم می خورد و نه دادن زمان بدون اطمینان حالشان را خوب می کند. دغدغه جامعه اکنون، فقط و فقط پایان پذیرفتن همه گیری کووید-19 است.

    پایگاه خبری رسا نشر – شبنم حاجی اسفندیاری: درست از اواسط مهر ماه بود که وزیر بهداشت خبر از موفقیت واکسن های ایرانی کرونا در مراحل اولیه داد. همچنین با تاکید بر اینکه فاز تست حیوانی این واکسنها نیز با موفقیت سپری شده است، وعده چند هفته ای برای آغاز تست فاز انسانی را مطرح کرد. از آنروز به بعد هر دو هفته یکبار وزیر بهداشت و یا یکی از مدیران و سخنگوهای این وزارتخانه این موضوع را مطرح می کنند. و هریک شروع این تست ها را در دو هفته آینده وعده می دهند!

    اکنون نیز در آخرین گفتگو گفته شده که شروع تست این واکسن ها بر روی انسان در هفته اول یا دوم دی ماه خواهد بود. ضمن اینکه زمان آغاز واکسیناسیون سراسری از اردیبهشت 1400، به خرداد و به گفته ی برخی مدیران تیر 1400 خواهد بود. علیرغم اینکه برای دانشمندان، پزشکان و کلیه فعالان نظام پزشکی احترام خاصی قائلیم و مجاهدت های آنان در مبارزه با کرونا را می ستاییم اما این ناهماهنگی و اعلام زمان های متفاوت و پی در پی برای جو روانی جامعه ای که منتظر نهایی شدن و شروع واکسیناسیون است خوب نیست.
     

    تجربه واکسن آنفولانزا

    در حالیکه در کشورهای دیگر تحقیقات با سرعت بیشتری انجام شد، و بدون روزشمار و و عده زمانی کشف واکسن ها را پس از نهایی شدن اعلام کردند و اکنون در برخی کشورها هم واکسیناسیون سراسری بزودی اجرایی می شود. این زمانبندی های غلط چه معنایی می تواند داشته باشد.؟
    اگر مراحل تحقیقات تا رسیدن به فاز انسانی طول می کشید، لزومی نداشت مدام آن را تکرار کنیم و هر روز یک زمان جدید مشخص کنیم. فقط کافیست کارمان را با سرعت و از راه درست پیگیری کنیم. نه مقایسه شرایط ما با آمریکا به درد مردم می خورد و نه دادن زمان بدون اطمینان حالشان را خوب می کند. دغدغه جامعه اکنون، فقط و فقط پایان پذیرفتن همه گیری کووید-19 است. همین و بس!

    این رویه من را یاد نیمه اول سال و ماجرای واکسن آنفولانزا می اندازد. اگر خاطرتان باشد در تیرماه اعلام شد بهترین زمان برای زدن واکسن آنفولانزا تا پایان شهریور است و در اواسط شهریور واکسن ها برای استفاده مردم در داروخانه ها قرار می گیرد. شهریور رو به پایان بود که گفتند بهترین زمان واکسن زدن نیمه اول مهر است ، پس نگران نباشید، واکسن ها در اول پاییز می رسد. شهریور گذشت، مهر به پایان رسید اما خبری از واکسن نشد. زمانیکه رسانه ها به این موضوع اعتراض کردند گفته شد بهترین زمان زدن واکسن تا قبل از ورود به زمستان است. آبان به نیمه رسیده بود که تازه لب باز کردند و اعتراف ؛ که نتوانستیم واکسن ها را بیاوریم. در حالیکه خودشان مدام در تلویزیون اصرار می کردند امسال حتماً واکسن آنفولانزا را بزنید!

    اولویت فقط واکسن است.

    اکنون همزمان حرف از خرید واکسن کرونا و ساخت آن در داخل است. من باور دارم به عزم دانشمندانمان و اعتقاد دارم به اینکه می توانیم کرونا را نابود کنیم. اما از این تاریخ سازی ها که بیشتر وجهه نمایشی و خبرسازی دارند گلایه مندم. رئیس بانک مرکزی می گوید برای خرید واکسن مشکل داریم. رئیس جمهور می گوید دیشب دستور خرید واکسن داده است. من امیدواریم به اینکه واکسن ایرانی خودمان هم زودتر تولید شود. اما به هر حال کشور ما با این آمار توسط ویروس کرونا نیمه فلج شده است و مشکلات مردم صد چندان. ازهر راهی که می شود باید سریعتر و حتی قبل از پایان سال بخش عظیمی از جامعه واکسیناسیون شوند. علی الخصوص افراد مسن و بیماران زمینه ای و خاص. نمی شود کشورهایی مانند ترکیه و پاکستان در کنار ما واکسیناسیون را تمام کنند و ما همچنان منتظر خرداد و تیر 1400 بمانیم …

  • باورمان نمی شود، اما زود عادت می کنیم!!

    باورمان نمی شود، اما زود عادت می کنیم!!

    بدتر از حس ناباوری و عدم آمادگی مواجهه با مشکلات احتمالی آن هم با توجه به شرایط موجود کشور این است که ما براحتی به همه چیز عادت می کنیم. زودتر از آنچه که فکرش را بکنید به هر نارسایی و کمبودی عادت می کنیم و بدترین مسائل هم برایمان عادی می شود.
    پایگاه خبری تحلیلی رسا نشر – شبنم حاجی اسفندیاری: اگر کسی تا قبل از سال 98 و 99 در رابطه با اتفاقات بدی که طی این دو سال برایمان افتاده است می گفت باورمان نمی شد. هرگز تصور نمی کردیم که بدتر از این نیز امکان دارد. و شاید مشکلات اقتصادی به واسطه خروج ترامپ از برجام را انتهای همه مصیبت هایی که بر سرمان آمده است، می دانستیم.
    هیچکدام از ما هرگز تصور نمی کردیم روزی برسد که قیمت پراید 8 میلیونی به 40 میلیون، 80 میلیون و تا صدو پنجاه میلیون تومان برسد.! هرگز به ذهنمان خطور نمی کرد روزی را ببینیم که دلار در دست دلالان خیابان فردوسی، با قیمت 32 هزار تومان معامله شود.! و فکرش را هم نمی کردیم روزی مرغ را کیلویی 28 هزار تومان بخریم و با برنج هندی درجه چندم  25 هزار تومانی پای سفره بیاوریم. و در نهایت روزی که اولین مورد از ابتلا به کرونا در ایران تائید شد، باورمان نمی شد ثبت آمار روزانه 13 هزار مبتلا و نزدیک به 500 فوتی کرونایی را هم به چشم ببینیم…
     

    تمامی موارد فوق و مشکلات بدِ دیگر برای ما اتفاق افتاد.

    خیلی ها شاید هنوز در بُهت بسر می برند و باور نکرده اند. اما در این یک سال و هشت ماه اخیر، مردم ایران سختی فراوانی را متحمل شده اند. و ناباوری ما نسبت به وقوع این بلاها، سختی و درد بیشتری را به دنبال داشته است. در حال حاضر  مشکلات و مصائب همچنان پابرجا هستند و ممکن است حتی باز هم بلای دیگری بر سرمان نازل شود. اما هنوز هم ما باور نداریم. و شاید بزرگترین مشکل جامعه ایرانی این است که برای هیچ اتفاق بدی آمادگی ندارد. و اساس این ناباوری بر پایه ی مَثَلی است که می گوید مگر از این بدتر هم می تواند باشد؟!
    بله! بدتر از حس ناباوری و عدم آمادگی مواجهه با مشکلات احتمالی آن هم با توجه به شرایط موجود کشور این است که ما براحتی به همه چیز عادت می کنیم. زودتر از آنچه که فکرش را بکنید به هر نارسایی و کمبودی عادت می کنیم و بدترین مسائل هم برایمان عادی می شود. گویی یاد گرفته ایم که در وهله اول صورت مسأله را پاک کنیم. صد البته این عادی سازی و القاء آن به جامعه دستپخت مسئولین، صدا و سیما و برخی رسانه هاست که تلاش می کنند مشکلات روز جامعه را کمرنگ کنند و همین امر باعث می شود واکنش جامعه به یک رویداد آنچنان که باید جدی نباشد.

    همه چیز برایمان عادی می شود…

    اگرچه این روزها  با مشکلات اقتصادی، گرانی و بیکاری درگیر هستیم. اما از آنجایی که زود عادت می کنیم و هر روز با یک اتفاق جدید مواجه می شویم، برای برخی از ماها فرقی نمی کند پراید 8 میلیون باشد یا 150 میلیون تومان. بدون کمی تامل در صف خرید می ایستیم. تفاوتی بین دلار 12 تومانی و 30 هزار تومانی قائل نمی شویم. فرقی نمی کند روغن را دیروز با چه مبلغی خریده ایم. امروز چون کمیاب شده است دو برابر قیمت و به تعداد بیشتر می خریم. چون عجله داریم که عادت کنیم.
    یاد گرفته ایم با شرایط موجود، حتی اگر مشکلی لحظه ای و کاذب باشد خودمان را به آن وفق دهیم. تنها یک شایعه در مورد گران شدن یک کالا باعث می شود همه به سمت آن هجوم بیاورند. وقتی آن کالا کمیاب شد و قیمت آن چند برابر، روز بعد مردم را در صف طویل خرید آن کالا خواهید دید، بی آنکه فکر کنند و بپرسند چرا باید این کالا را چند برابر قیمت دیروز بخرم؟ اگر روز قبل از آنها بپرسید که قرار است آن محصول چند برابر گران شود باور نمی کنند. اما فردا عادت کرده اند که آن را با قیمت گرانتر بخرند و حتی انبار کنند!
    فقط مسائل اقتصادی نیست که برایمان عادی شده است. رفتارهای اجتماعی، آداب و رسوم ، فرهنگ و حتی اعتقادات ما دچار عادی سازی شده اند. همین می شود که در مورد کرونا هم اینگونه رفتار کنیم. به سرعت با شرایط بد این روزها کنار آمده ایم. ما به کرونا عادت کرده ایم. به زندگی با این ویروس که روزانه جان پانصد نفر را می گیرد راضی شده ایم. اگر در ابتدای پاندمی جزء کشورهایی بودیم که کمترین آمار مرگ و میر را داشتیم و روند ابتلا ثابت و حتی در دوره ای نزولی بود، شرایطی را به وجود آوردیم که تعداد مبتلایان و فوتی ها تا ده برابر افزایش پیدا کرد. و این یک فاجعه است!

    به کرونا هم عادت کردیم!

    وقتی صدا وسیما، کارشناسان اقتصادی و مسئولان یک کشور تلاش می کنند با وجود این همه مشکل، همه چیز را عادی و در حد نرمال نشان دهند. و از یک کشور درگیر مشکلات عدیده، مملکت گل و بلبل بسازند! قطعاً در این برهه حساس توان ترسیم شرایط بد و خطرناک همه گیری کرونا را در ذهن مردم ندارند.

    حالا هرچقدر هم که وزیر بهداشت التماس کند، دکتر حریرچی و دیگر پزشکان خواهش و تمنا کنند، اثر مثبتی بر مردمی که زود به همه چیز عادت می کنند نخواهد داشت.

    به یاد بیاورید روزهای اولی که خانم دکتر صدا و سیما کرونا را یک بیماری معمولی و حتی ساده تر از سرماخوردگی نشان می داد، و انواع کارشناسان طب سنتی که با تجویز گیاهان دارویی ادعای درمان آن را داشتند، و زمانیکه ما دغدغه داشتیم کرونا را دست کم نگیرید. تهران را تعطیل کنید. قم را قرنطینه کنید. مانع از سفر به شمال شوید و …. خیلی ها تلاش کردند که اوضاع را خوب و عادی نشان دهند و در عوض روی آمار کرونا در آمریکا و اروپا زوم کردند؛ همان موقع مردم را به زندگی با کرونا عادت دادند. و گمان نمی کردند که تقویم امسال پاییزش هم زمستانی است! ما مردمانی هستیم که به راحتی باور نمی کنیم. اما زود عادت می کنیم و امان از روزی که عادت کنیم ….

  • برگزاری هجدهمین دوره انتخابات نماینده رسانه ها در هیئت نظارت بر مطبوعات در سال 1399

    برگزاری هجدهمین دوره انتخابات نماینده رسانه ها در هیئت نظارت بر مطبوعات در سال 1399

    پایگاه خبری تحلیلی رسا نشر – صبح امروز از ساعت 10 صبح انتخابات هجدهمین دوره انتخابات نماینده رسانه ها در هیئت نظارت بر مطبوعات آغاز شده و هم اکنون دقایق پایانی زمان قانونی شرکت در انتخابات را سپری می کند.در این دوره تعداد 116 مدیرمسئول رسانه های مختلف بعنوان نامزد انتخابات شرکت کرده اند و تاکنون بیش از دو هزار و صد مدیر مسئول رسانه ها و بیش از 50 درصد رسانه های مجاز به شرکت در انتخابات به نامزدها رأی داده اند.

    بر اساس اعلام معاونت مطبوعاتی و ستاد انتخابات هجدهمین دوره ، شمارش آرا و اعلام نتایج پس از پایان زمان قانونی اعلام خواهد شد.

    از رسا نشر نیز خانم شبنم حاجی اسفندیاری به عنوان مدیرمسئول این رسانه در انتخابات حضور دارد.

  • ترامپ یا بایدن؟ تاثیر انتخابات آمریکا در زندگی مردم ایران

    ترامپ یا بایدن؟ تاثیر انتخابات آمریکا در زندگی مردم ایران

    واقعیت امر این است که تمام تلاش های ترامپ در این چندسال در واقع اقتصاد مردم را هدف گرفته و باعث ایجاد مشکلات فراوانی در زندگی آنان شده است.

    پایگاه خبری رسا نشر – شبنم حاجی اسفندیاری : انتخابات امریکا در جریان است. هنوز معلوم نیست که جو بایدن رئیس جمهور می شود و یا دونالد ترامپ در کاخ سفید ماندگار می شود. اما تاثیر انتخابات آمریکا در ایران و کشورهای دیگر چیزیست که این روزها زیاد شنیده می شود. موضوعی که رهبر انقلاب هم به آن اشاره داشتند “در مورد آمریکا سیاست ما حساب شده و مشخص است و این سیاست با رفت و آمد اشخاص تغییر نمی‌کند؛ این که چه کسی رئیس جمهور بشود در سیاست ما هیچ تاثیری نمی گذارد و رفت و آمد اشخاص در آن تاثیری ندارد.” رئیس جمهور نیز با تاکید بر اینکه “مهم نیست که چه فرد یا حزبی در آمریکا روی کار می آید، اظهار داشت: دولت بر فرض اینکه شیوه و اخلاق آمریکا به روش صحیح برنمی‌گردد برنامه‌ریزی‌های اقتصادی خود را انجام داده است” به انتخابات آمریکا واکنش نشان داد.

    تحریم های ظالمانه ترامپ

    اما آیا ماندن یا رفتن ترامپ برای ما فرقی می کند؟ چیزی که مشخص است دشمنان جمهوری اسلامی ایران به واسطه تحریم ها و فشارهای حداکثری دولت ترامپ طی این سالها دوست دارند باز هم وی بر سر کار بماند و همچنان با  تحریم بیشتر جمهوری اسلامی ایران، مانع از فعالیت اقتصادی ایران شود. واقعیت امر این است که تمام تلاش های ترامپ در این چندسال در واقع اقتصاد مردم را هدف گرفته و باعث ایجاد مشکلات فراوانی در زندگی آنان شده است. مخصوصاً در بخش دارو و درمان تحریم های ظالمانه آمریکایی ها مشکلات زیادی را برای بیماری های خاص به وجود آورده است. پس ترامپ در اصل دشمن شماره یک امروز مردم ایران است!

    بالاخره بایدن یا ترامپ؟

    البته که ادعاهای جو بایدن هم درِ باغ سبزیست که معلوم نیست در صورت انتخاب و استقرار دولت او، چه تصمیماتی برای ایران گرفته شود. و آیا تحریم های ظالمانه ترامپ توسط او برداشته می شود ؟ مشخصاً به هیچ چیز آمریکایی ها در طول تاریخ نمی توان دل بست و شاید اگر ما مدیریت بهتری داشتیم و مسئولان ما این روزهای بد را پیش بینی می کردند، دیگر برخی ها چشم به انتخابات آمریکا نمی دوختند و سرنوشت مردم کشوری دیگر را با سرنوشت خود گره نمی زدند. باید هم نگاهمان به انتخابات آمریکا باشد؛ که ترامپ برود و شاید بایدن به برجام بازگردد. گرانی دلار و به سبب آن افزایش قیمت ها همه از زمان خروج رئیس جمهور آمریکا از برجام به وجود آمده است.
    البته نظر شخصی من این است که وجود ترامپ برای دنیا خطرناک است. افکار پلید و غیر انسانی او نه فقط برای مردم ایران و آمریکا، حتی برای همه دنیا مضر است. و چنین فردی نباید بر مسند هیچ حکومتی باشد. چه برسد به امریکا! آنها که گمان می کنند ماندن ترامپ بر مسند قدرت آمریکا برایشان خوب است خیال می کنند. ترامپِ تاجر مسلک، گربه ای است که هرگز برای رضای خدا موش نمی گیرد…

  • شب نوشت هشتم – نفوذ کرونا در خانه ها

    شب نوشت هشتم – نفوذ کرونا در خانه ها

    کرونا اکنون درون خانه هاست و زنجیره انتقال در دورن همین ارتباطات و مراسمات است.

    پایگاه خبری رسانشر- ذیل پست یکی از صفحات اینستاگرامی که درباره کرونا هشدار داده بود، عروس خانومی مطلب جالبی را نوشته بود. ” به اصرار خانواده و دوستان با توجه به تاخیر چندباره در برگزاری مراسم عروسی مان، در نهایت به اجبار در یکی از باغ های خارج شهر مراسم عروسی را برگزار کردیم. چند روز بعد از مراسم با خبر شدیم که نزدیک به 20 نفر از میهمانان کرونایی شدند. و پس از آن همسرم و دایی 42 ساله اش. همسر من و دیگر مبتلایان بعد از مدتی خوب شدند. اما دایی با وجود اینکه بیماری زمینه ای هم نداشت متاسفانه فوت کرد!.
    از آن روز زندگی بر من تباه شده و روزگارم را سیاه کرده اند. مادر شوهرم مرا نفرین می کند. زن دایی همسرم مدام به من توهین می کند که باعث یتیم شدن فرزندانم شده ای. و خواهر شوهرم هم اصرار دارد تا طلاقم بدهند! شوهرم اوایل از من دفاع می کرد. اما اوهم اکنون من را مقصر این اتفاق می داند و ….”

    پنهان کاری کرونا جنایت است!

    در نمونه ی دیگری مرد خانه کرونا می گیرد. به اصرار همسرش بیماری را از همه مخفی می کنند. بیماری مرد بسیار خفیف بوده و چند روز بعد هم گمان می کنند که کاملاً خوب شده است. سرخود قرنطینه را متوقف می کنند. همسر مرد از وی کرونا می گیرد. بدون آنکه بداند کرونا را به خانه مادر خود می برد. و از طرف دیگر مادرشوهرش را نیز به شام دعوت میکند. به فاصله پنج روز بعد، همسر مرد کرونایی، مادرِ مرد و مادرِ همسرش با علائم شدید راهی بیمارستان می شوند و در نهایت هر سه به دلیل درگیری شدید ریه فوت می شوند!
    همانطور که مدام در خبرها می خوانید ابتلا به کرونا از فرد به فرد غریبه به ابتلای خانوادگی تغییر جهت داده است. و یک فرد آلوده براحتی چند تن یا همه افراد خانواده اش را مبتلا می کند. برخی گمان می کنند که خانه هایشان امن و عاری از ویروس است. در بیرون از خانه شدیدترین تمهیدات را برای محافظت به کار می برند، اما به خانه که می رسند کرونا را از یاد می برند. نکته دیگر اینکه اصرار بر برگزاری مراسمات و حضور در آنها هم خود عاملی برای افزایش ابتلا به کرونا بوده است.
    به جرأت می توانم بگویم کمتر کسی است که طی این چندماه اخیر از خیابان و اماکن عمومی کرونا گرفته باشد. کرونا اکنون درون خانه هاست و زنجیره انتقال در دورن همین ارتباطات و مراسمات است. ضمن آنکه خود کرونا، تاوان پنهان کاران را به سختی پرداخت می کند. و گرفتن جان عزیزان به واسطه این پنهان کاری و انتقال کرونا به اطرافیان بزرگترین تنبیه برای آنان است.

    من هم می دانم مشکلات و گرفتاری زیاد است. اما انتقام مصائب روزگار را از همطونانتان که نباید بگیرید و آنها را هم به کام مرگ بکشانید. اگر کرونا دارید، همین الان به قرنطینه بروید و از رفتن به مکان های عمومی و دیدار دوستان و اقوام اجتناب کنید.

    سلامت باشید
    شبنم حاجی اسفندیاری
    7 آبان 1399