برچسب: زن جوان

  • برخورد خشن پلیس با زنی در سد لتیان/ بازداشت سه مامور / واکنش عبدی و پرستویی

    برخورد خشن پلیس با زنی در سد لتیان/ بازداشت سه مامور / واکنش عبدی و پرستویی

    عباس عبدی: نحوه برخورد پلیس با یک هموطن زن نشان داد که متولیان امر درکی از جایگاه این نهاد ندارند و آن را قربانی مسأله‌ای جزیی کرده‌اند. پلیس را مستهلک نکنید.

    دستور پیگیری ویژه برای برخورد با مأموران پلیس که زن جوانی را در جاده لواسانات با روشی خشونت‌آمیز دستگیر کرده بودند، از سوی رئیس پلیس آگاهی پایتخت صادر شد.

    به گزارش ایران؛ ۲۵ ثانیه فیلم منتشر شده از رفتار دو مأمور پلیس و یک سرباز کلانتری ۱۶۵ لواسانات که زن جوانی را به زور سوار خودروی پلیس می‌کنند، در فضای مجازی دست به دست چرخید.

    زن جوان با مانتویی مشکی و شلوار جین آبی در حال ناسزاگویی به مأموران است و فردی مخفیانه در حال تصویربرداری از این صحنه است.

    مأموری که لباس شخصی به تن دارد، ابتدا با دست روی دست زن جوان می‌کوبد که گوشی از دست او پرت شده و گوشی به سپر عقب خودروی پلیس برخورد می‌کند و در این میان همان مرد که لباس شخصی به تن دارد، زن جوان را با زور و تهدید داخل خودروی پلیس می‌اندازد.

    در بررسی‌های صورت گرفته و تحقیقات انجام شده مشخص شد که زن جوان و دوستش که این تصاویر را گرفته بود، سوار بر خودروی تیبا از ایست بازرسی لواسانات عبور می‌کنند.

    مأموران ایست بازرسی که به آن‌ها مشکوک شده بودند، دستور ایست می‌دهند. اما دو زن بدون توجه به دستور ایست مأموران کلانتری به راهشان ادامه می‌دهند.

    بدین ترتیب تعقیب و گریز آغاز شد و کمی آن طرف‌تر، مأموران کلانتری ۱۶۵ لواسانات موفق به متوقف کردن خودروی تیبا شدند، اما زن جوان به دنبال برخورد مأموران، از خودرواش پیاده شده و شروع به فیلمبرداری می‌کند و از سایر رانندگان عبوری می‌خواهد که از برخورد پلیس با آن‌ها تصویربرداری کنند.

    در بازرسی از خودروی زن جوان، مقدار کمی ماده مخدر گراس کشف شد که بررسی‌ها نشان می‌دهد برای مصرف شخصی آن‌ها بوده است.

    با انتشار این فیلم، براساس اعلام مرکز اطلاع‌رسانی پلیس پایتخت: «سردار حسین رحیمی رئیس پلیس پایتخت، دستورات لازم را درخصوص پیگیری ویژه حادثه دستگیری این خانم در منطقه سد لتیان توسط گشت خودرویی پلیس پیشگیری که تصاویری از آن منتشر شده صادر کرد.» بلافاصله تحقیقات به دستور رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ آغاز شد و در تحقیقات صورت گرفته سه مأمور کلانتری که در این صحنه حضور داشتند، بازداشت شدند.

    واکنش عباس عبدی: پلیس را مستهلک نکنید

    واکنش عبدی به با بازداشت نامناسب زنی در سد لتیان

    عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح طلب در توئیتر نوشت:

    سطح اعتبار و پیشرفت هرجامعه را با اعتبار و مقبولیت پلیس و دستگاه قضایی می توان سنجید.

    نحوه برخورد پلیس با یک هموطن زن نشان داد که متولیان امر درکی از جایگاه این نهاد ندارند و آن را قربانی مسأله‌ای جزیی کرده‌اند.

    واکنش پرویز پرستویی: این افراد که اشتباها لباس پلیس را به تن کرده‌اند مجازات شوند

    واکنش پرویز پرستویی به بازداشت نامناسب زنی در سد لتیان

    پرویز پرستویی در واکنش به فیلم دستگیری زنی در حوالی سد لتیان با برخوردی بسیار تند، در صفحه اینستاگرامش نوشت:

    در حیرتم! البته این اولین بار نیست که بعضی از افراد پلیس باعث خدشه‌دار شدن چهره‌های زحمتکش نیروی انتظامی می‌شوند. دو روز است این کلیپ را در دنیای مجازی می‌بینم.

    هر چه فکر می‌کنم متوجه نمی‌شوم این چه رفتار ناشایستی است با یک خانم،آن هم در ملاء‌عام؟ این خانم مرتکب هر جرمی هم که شده باشد به لحاظ قانون و شرع شایسته چنین رفتاری نیست.

    امیدوارم اول خود این افراد که اشتباها لباس مقدس پلیس را به تن کرده‌اند مجازات شوند تا این خانم، اگر جرمی مرتکب شده است. آن هم در مراجع قضایی نه در جاده و خیابان…

  • حادثه ای تلخ برای ۴ زن جوان در تنگ سرخ

    حادثه ای تلخ برای ۴ زن جوان در تنگ سرخ

    ۴ خانم جوان در بویراحمد دچار حادثه شدند.

    جهانبخش وحدت نژاد ریاست این سازمان در جمع خبرنگاران از گازگرفتگی ۴ خانم جوان در باغات تفریحی تنگ سرخ خبر داد و گفت: ساعت ۱۳ و ۴۳ دقیقه امروز جمعه ۳ دی ماه ۴ خانم جوان توسط همراهان خود و با شکایت تنگی نفس، تهوع و استفراغ به پایگاه اورژانس ۱۱۵ تنگ سرخ بویراحمد مراجعه کردند.

    وی افزود: بلافاصله اقدامات درمانی شامل اکسیژن درمانی و سرم درمانی برای مصدومین انجام و همزمان پایگاه کمکی اورژانس ۱۱۵ از شهرک ولایت یاسوج نیز به محل حادثه اعزام شد.

    رییس اورژانس ۱۱۵ استان کهگیلویه و بویراحمد خاطرنشان کرد: با اقدامات درمانی و به موقع پرسنل اورژانس ۱۱۵ برای مصدومان، وضعیت عمومی آنها مطلوب و توسط دو دستگاه آمبولانس اورژانس ۱۱۵ به بیمارستان امام سجاد(ع) منتقل شدند.

    وحدت نژاد بیان کرد: هرساله با شروع فصل سرما و استفاده از وسایل گرمایشی در ساختمان‌ها و منازل مسکونی، به دلیل رعایت نکردن هشدارهای ایمنی و سهل‌انگاری‌هایی که به وفور از سوی هموطنان صورت می‌گیرد، و بخصوص در باغات تفریحی شاهد روی دادن حوادث ناگواری در این زمینه هستیم.

  • قتل، پایان ارتباط پنهانی با زن جوان

    قتل، پایان ارتباط پنهانی با زن جوان

    مرد جوانی که به دنبال ارتباط پنهانی با یک زن او را به قتل رسانده بود، بزودی در دادگاه کیفری محاکمه خواهد شد.

    قتل جوان دشتستانی در نیمه های شب/ کشف جنازه در جاده تاریک

    اوایل امسال مرد جوانی از ناپدید شدن همسرش خبر داد و گفت: من صبح از خانه خارج شدم تا سر کار بروم. همسرم در خانه بود اما وقتی عصر به خانه برگشتم، بچه‌هایم تنها بودند و کسی خبر نداشت همسرم کجاست.

    پس از این شکایت چند روز بعد مأموران پلیس جسد زن جوان را در یکی از خرابه‌های اطراف شهر قزوین پیدا کردند و بر اساس گزارش پزشکی قانونی اعلام شد وی براثر وارد آمدن ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است.

    در حالی که شوهر مقتول مدعی بود نمی‌داند چرا همسرش به قزوین رفته و آنها هیچ فامیل یا آشنایی در این شهر ندارند پلیس در شاخه‌ای دیگر از تحقیقات با بررسی تلفن همراه مقتول متوجه شد که او با یک شماره تلفن در ساعاتی خاص از روز تماس داشته است. به این ترتیب صاحب خط تلفن شناسایی و بازداشت شد.

    او که مردی جوان به نام کیوان بود در بازجویی‌های اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت: من با مقتول در یکی از خیابان‌های شرق تهران آشنا شدم. او به من گفت از شوهرش طلاق گرفته و فرزندی هم ندارد. من کم کم به او علاقه مند شدم به حدی که می‌خواستم با او ازدواج کنم.

    وی در مورد روز حادثه گفت: آخرین بار با او قرار گذاشتم وقتی به محل قرار آمد، سوار موتور شده و با هم برای تفریح به قزوین رفتیم در آنجا به خانه یکی از دوستان من رفتیم ما تریاک می‌کشیدیم و مشروب می‌خوردیم که به من گفت زود برگردیم تهران گفتم چرا برگردیم؟ گفت من شوهر دارم اگر به خانه برنگردم، برایم بد می‌شود.

    با شنیدن این حرف خیلی عصبانی شدم چون من هرگز نمی‌خواستم با یک زن متأهل ارتباط پنهانی داشته باشم. با عصبانیت گفتم برای چه به من دروغ گفتی؟ وقتی ناراحتی مرا دید گفت: به تو ربطی ندارد و این مشکل من است. سر این موضوع با هم جر و بحث کردیم و من که کنترل خودم را نداشتم، با چاقو ضرباتی به او زدم. وقتی متوجه مرگش شدم، جسد را با ماشین دوستم به بیابان‌های اطراف قزوین بردم و خودم به تهران برگشتم.

    بعد از اعترافات متهم پرونده با اتهام قتل عمد به دادسرا فرستاده شد و شوهر مقتول ضمن شکایت از متهم خواهان مجازات وی شد.

    با پایان تحقیقات در دادسرا و بازسازی صحنه قتل، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

  • اخاذی از رابطه پنهانی زن صیغه ایی/ مچ گیری دلاری

    اخاذی از رابطه پنهانی زن صیغه ایی/ مچ گیری دلاری

     

    زن جوان دور از چشم شوهر صیغه ای به دفتر کار مرد پولدار رفت اما شوهر موقتش آنها را غافلگیر کرد و با گرفتن فیلم از مرد متاهل و زن صیغه ای دست به اخاذی میلیونی زد.

    زن 22 ساله به نام مینا در یک قرار صوری برای تحویل فیلم سیاه توسط نیروهای کلانتری سناباد مشهد دستگیر شده است.

    اخاذی از رابطه پنهانی زن صیغه ایی/ مچ گیری دلاری|خبر فوری

    این زن جوان در حالی که بیان می کرد در اخاذی های دلاری شوهرش نقشی ندارد درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: دختری خردسال بودم که مادرم من و برادر 3 ساله ام را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت چرا که پدرم مردی شیشه ای بود و آن ها با هم اختلاف داشتند. بعد از این ماجرا پدرم منزلی را در منطقه قلعه ساختمان مشهد اجاره کرد و ما به زندگی ادامه دادیم تا این که 7 سال قبل جوانی به نام «فولاد» به خواستگاری ام آمد و من پای سفره عقد نشستم.

    خیانت مرد جوان به نوعروس مشهدی
    یک سال از دوران نامزدی ما گذشته بود که اطرافیانم با کمک های مردمی و خیران جهیزیه ای برایم تهیه کردند تا من زندگی مشترکم را با فولاد آغاز کنم.

    خلاصه بدون هیچ مراسمی زیر یک سقف رفتیم اما هنوز 6 ماه از ازدواجمان سپری نشده بود که فهمیدم شوهرم از چند سال قبل با زن مطلقه ای رابطه دارد در همین روزها بود که فولاد همه جهیزیه ام را برای زندگی با آن زن به مکان نامعلومی برد و مرا رها کرد.

    من هم پس از دو سال دوندگی بالاخره موفق شدم از فولاد طلاق غیابی بگیرم.

    بعد از این ماجرا چند بار به صورت موقت ازدواج کردم اما هیچ کدام دوامی نداشت تا این که حدود پنج ماه قبل با «فرمان» ازدواج کردم در حالی که هیچ شناختی از او نداشتم اگرچه می دانستم این ازدواج نیز پایه های لرزانی دارد اما برای آن که سایه مردی بالای سرم باشد همه خواسته های فرمان را قبول می کردم.

    اخاذی شوهر صیغه ای از زن خیانتکارش
    در همین روزها بود که با معرفی یکی از دوستانم با مردی آشنا شدم که اوضاع مالی خوبی داشت و به من ابراز علاقه می کرد من هم که امید چندانی به ادامه زندگی مشترک با فرمان نداشتم سعی می کردم این رابطه عاطفی با اسفندیار را حفظ کنم به همین دلیل چند بار به دفتر کار او و منزلش رفتم تا این که چند روز قبل زمانی که به تنهایی و بدون قرار قبلی وارد دفتر کار اسفندیار شدم ناگهان فرمان از پشت سرم وارد دفتر شد و با تهدید چاقو اسفندیار را وادار کرد تا به ارتباط با من اعتراف کند.

    او همزمان از اظهارات اسفندیار فیلم گرفت و سپس او را مجبور کرد به صرافی بروند و مقداری دلار برای فرمان بخرد تا او آن فیلم را منتشر نکند یا در اختیار همسر اسفندیار نگذارد.

    خلاصه من هم که ترسیده بودم سوار بر خودرو با آن ها تا مقابل یک صرافی بزرگ رفتم اما وقتی آن ها پیاده شدند من از فرصت استفاده کردم و از آن جا گریختم چند روز بعد با اسفندیار تماس گرفتم و به او گفتم مموری آن فیلم را از همسر صیغه ای ام دزدیده ام او هم با خوشحالی برای تحویل مموری در دفتر کارش با من قرار گذاشت و مدعی شد که فرمان نه تنها 9 میلیون تومان از او دلار گرفته است بلکه هنوز قصد اخاذی با همان فیلم را دارد اما وقتی من برای تحویل آن مموری وارد دفتر کار اسفندیار شدم ناگهان ماموران انتظامی از راه رسیدند و مرا دستگیر کردند.

    شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد بیگی، رئیس کلانتری سناباد تحقیقات پلیس درباره پشت پرده فیلم سیاه مورد ادعای زن جوان توسط کارشناسان زبده دایره تجسس و اطلاعات کلانتری آغاز شد.

     

  • شوهرم ارتباط پنهانی دارد

    شوهرم ارتباط پنهانی دارد

    17 سال فرصت داشت تا عشق قدیمی اش را فراموش کند اما دروغ می گفت، او خودش به این عشق خیانت بار دامن می زد و مدام با آن زن در ارتباط بود. حالا دیگر من نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم.

    زن 34 ساله که از شدت خشم وعصبانیت آرام و قرار نداشت، در حالی که بیان می کرد خیانت بر زندگی ام سایه افکنده است و امروز مشت و لگدهای همسر خیانت پیشه ام را نیز تحمل کرده ام.

    درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: 17 سال قبل زمانی که به تازگی از هنرستان فنی و حرفه ای دیپلم گرفته بودم پای سفره عقد نشستم و با «فیروز» ازدواج کردم. هنوز یک هفته از برگزاری مراسم عقدکنان سپری نشده بود که روزی خواهر شوهرم رازی را برایم فاش کرد.

    او گفت: قبل از آن که به خواستگاری تو بیاییم فیروز عاشق دختری به نام «مبینا» بود، عشق هوس آلود خیابانی چشمان برادرم را کور کرده بود و بی بند و باری های مبینا را نمی دید. او اصرار داشت با آن دختر ازدواج کند ولی ما نمی توانستیم این خفت را تحمل کنیم چرا که رفتارهای زننده و حتی نوع پوشش آن دختر قابل دفاع نبود. به همین دلیل همه خانواده با این ازدواج مخالفت کردند تا این که فیروز به ازدواج با تو رضایت داد.

    شوهرم ارتباط پنهانی دارد|خبر فوری

    حالا هم باید به همسرت اهمیت بدهی و طوری رفتار کنی که مبینا را فراموش کند.

    من هم که دیگر به عقد فیروز درآمده بودم همه تلاشم را انجام دادم تا با محبت هایم عشق و صفا را برایش به ارمغان بیاورم .همه زندگی ام را وقف همسرم کردم و در انجام وظایف همسرداری هیچ گاه کوتاهی نکردم تا این که خداوند دو دختر و یک پسر به ما عنایت کرد.

    آن ها از هوش و استعداد بالایی برخوردارند به طوری که پسر 15 ساله ام هر سال شاگرد ممتاز مدرسه است و با این حال به پدرش نیز در امور تجارت و بازرگانی کمک می کند. خلاصه پایه های زندگی شیرین من از حدود یک ماه قبل زمانی به لرزه درآمد که فیروز با فراموش کردن تلفن همراهش در منزل، به محل کارش رفت.

    هنوز چند دقیقه نگذشته بود که با شنیدن زنگ دریافت پیامک متوجه گوشی همسرم شدم اما با دیدن جمله «سلام عشقم!» درجا میخکوب شدم. هنوز حیرت زده به شماره ارسال کننده پیام خیره شده بودم که همسرم هراسان وارد خانه شد و گوشی را از دستم قاپید. او در حالی که به چشمان اشک بار و چهره نگرانم نگاه می کرد پرسید: اتفاقی افتاده؟ با جملاتی غضب آلود پاسخ دادم: تو باید توضیح بدهی که چرا عشقت نگران شده است؟

    فیروز که فهمید همه چیز لو رفته و دیگر نمی تواند چیزی را انکار کند با بی حیایی و پررویی مقابلم ایستاد و گفت: مبینا عشق قدیمی من است و ما فقط با یکدیگر دوست اجتماعی هستیم! مبینا سال هاست که ازدواج کرده و همسر و فرزند دارد به همین دلیل من و او گاهی با هم درد دل می کنیم و …

    خلاصه همسرم حرف می زد اما من چیزی نمی شنیدم. «خیانت» بر زندگی ام سایه افکنده بود و من به آینده تاریک خودم می اندیشیدم و اشک می ریختم. فیروز که این شرایط را دید از من مهلت خواست تا به این ارتباط شوم پایان بدهد. در حالی که فریاد می زدم 17 سال برای پایان دادن به عشقی خیانت آلود کافی نبود؟

    داخل اتاقم رفتم تا پسرم که دقایقی دیگر به خانه می رسید اشک هایم را نبیند. حدود یک ماه را در میان شک و تردید سپری کردم اما یک روز صبح وقتی سر میز صبحانه همسرم برای پوشیدن لباس هایش بلند شد ناگهان چشمم به همان شماره تلفن مبینا افتاد.

    ناخودآگاه صفحه تلگرامی او را باز کردم و تازه فهمیدم او نه تنها ارتباطش را با آن دختر قطع نکرده است بلکه در طول یک ماه گذشته پیام های زیادی بین آن ها رد و بدل شده است! دیگر نتوانستم تحمل کنم و به همسرم گفتم امروز همه ماجرا را برای شوهر مبینا بازگو خواهم کرد.

    همان طور که او با خیانت هایش زندگی مرا به نابودی کشاند من هم آشیانه او را ویران می کنم تا معنای خیانت را بفهمد. در این هنگام همسرم با شنیدن این حرف ها به سوی من حمله ور شد و برای اولین بار مرا زیر مشت و لگدهای سنگین اش گرفت.

    تازه متوجه شدم که او در طول این سال ها همواره با آن زن خیانت پیشه ارتباط داشته است در حالی که من خانه ام را غرق در محبت کرده بودم تا خانواده ام طعم خوشبختی را احساس کنند اما حالا به کلانتری آمده ام تا …

    شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ محمدعلی محمدی، رئیس کلانتری آبکوه پرونده این زوج جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت تا زندگی آن ها فرونپاشد.

     

  • رقیه در زندان قزوین مادر شد

    رقیه در زندان قزوین مادر شد

     

    رقیه ۳۷ سال دارد اما نیمی از عمرش را در پیچ و خم دادگاه و زندان و با مهر اتهام قتل روی پیشانی‌اش گذرانده است.

    پرونده رقیه حدود یک ماهی هست که با رضایت قطعی اولیای دم برای همیشه مختومه شده است.ساعتی پای گفتگو با او می نشینیم و او با فلش بک به روزهای اول جوانی اش بار دیگر ماجرای قتل را مرور می کند: علت درگیری منجر به قتل انگیزه ناموسی بود.

    اما من هیچ وقت نتوانستم حرفم را ثابت کنم چون از من شاهد می خواستند و من شاهدی نداشتم.روز حادثه در خانه تنها بودم که با مقتول درگیر شدم.بعد هم خودم را معرفی کردم و به خاطر اینکه سنم کم بود،راهی کانون شدم.پسر اولم آن زمان فقط ۲ سال داشت.روزهای سختی در زندان داشتم.

    همسرم از همان ابتدا همراه من بود و در تمام این سال ها حامی من بود.هر هفته ملاقاتم می آمد و پسرم را می آورد تا او را ببینم.در زندان در واحد افسر نگهبانی بودم.در فروشگاه زندان کار می کردم و در کلاس های قرآن و احکام شرکت می کردم.همین باعث شد که سال های زیادی بتوانم در زندان دوام بیاورم.رقیه در زندان قزوین مادر شد|خبر فوری

    رقیه در زندان بود که باردار شد
    رقیه در ادامه می گوید: در دادگاه از خودم دفاع کردم اما با تقاضای ۷ ولی دم پرونده به قصاص محکوم شدم. قبل از اجرای حکم چند بار با همسرم ملاقات خصوصی داشتم.

    یکدفعه متوجه شدم باردار هستم.با خودم فکر می کردم تحت حکم قصاص هستم و حالا با وجود دو بچه کوچک چه کنم.اما قاضی پرونده و وکیلم به من امیدواری می دادند که شاید وجود یک بچه دیگر سبب تاخیر اجرای حکم و جلب رضایت اولیای دم شود.

    زن جوان به اتهام قتل صاحبخانه اش پای چوبه دار رفت
    شمارش معکوس برای اجرای حکم قصاص رقیه آغاز شده بود.او در ادامه می گوید: شاکیان حاضر به گذشت از قصاص نبودند.

    من هم دیگر امیدم را از دست دادم.برای آخرین بار فرزندانم را در آغوش کشیدم و با خانواده ام ملاقات کردم.آماده شدم برای اجرای حکم و پای چوبه دار رفتم.

    شاکیان فکر می کردند من همدست داشته ام و می خواستم از آنها مخفی کنم.

    می گفتند همسرت در قتل همدست تو بوده است.با اینکه همسر من در یکی از روستاهای همجوار کارگری می کرد و روز حادثه از ما دور بود.

    پای چوبه دار وقتی دیدند من دیگر جز جانم چیزی برای از دست دادن ندارم و باز هم حرف هام همان است که قبلا بود؛کم کم باور کردند که راست می گویم و به من فرصت دادند.
    شاکیان پرونده با شرط دریافت وجه المصالحه به رقیه مهلت دادند اما مشروط بر اینکه اگر او نتواند مبلغ را پرداخت کند،حکم قابل اجرا خواهد بود.

    بخشش از قصاص بعد از ۱۸ سال
    رقیه بعد از ۱۸ سال بالاخره توانست رضایت قطعی اولیای دم را جلب کند: ۵ نفر از شاکیان من با دریافت مبلغ مورد نظرشان رضایت داده بودند.برای همین من بعد از تحمل ۷ سال حبس به قید وثیقه از زندان آزاد شدم.

    اما این در حالی بود که دو نفر دیگر از شاکیان هم چنان بر شکایت خود باقی بودند.

    بالاخره بعد از ۱۸ سال با تلاش واحد اجرای احکام و کمک های دادستان تاکستان،رضایت دو شاکی دیگر هم جلب شد و پرونده بعد از ۱۸ سال مختومه شد.
    رقیه در آخر گفت:«بعد از اینکه به قید وثیقه از زندان بیرون آمدم صاحب فرزند سوم شدم و در حال حاضر سه پسر دارم.بابت خون بها تمام زندگی مان را دادیم.از اولیای دم ممنونم که با بزرگواری من را بخشیدند.

    تلاش دادستان تاکستان برای رهایی زن جوان از قصاص
    حسین رجبی در توضیح پرونده رقیه گفت:«با توجه به تاکید شرع مقدس اسلام و تاکید حجه الاسلام رئیسی،ریاست محترم قوه قضائیه و ریاست محترم کل دادگستری استان قزوین آقای قدرتی ،از ابتدای سال کاگروه صلح و سازش را از ابتدای سال تشکیل دادیم که سه پرونده محکوم به قصاص منجر به رضایت شد.که نسبت به سال های گذشته ۶۷ درصد صلح و سازش افزایش پیدا کرد.»
    وی با اشره به اینکه یکی از این پرونده ها،پرونده رقیه بود در ادامه گفت:«پرونده اتهام قتل این خانم،قریب به ۱۸ سال در مجموعه قضایی مطرح بود و مدت مدیدی هم متهم در زندان سپری کرد.حکم قصاص او هم صادر شده بود. در سال جاری تمام تلاشمان را گذاشتیم تا با اجرای دستور رئیس قوه در پرونده قصاص ورود پیدا کنیم.به همین دلیل دو جلسه سازش گذاشتیم و خوشبختانه منجر به نتیجه شد.

    توافق اولیه در جلسه اول انجام شد و در دومین جلسه تلاش ما نتیجه داد.به این ترتیب پس از ۱۸ سال با گذشت اولیای دم محکوم الیه از زندان آزاد شد.»
    رجبی درآخر با اشاره به اینکه متهم در طول محکومیت خود صاحب فرزند شده است گفت:«امیدوارم کانون زندگی این متهم گرم و گرمتر شود.»

     

  • سرنوشت تکاندهنده دختر لاکچری تهران/ نیکو در کابوس اعدام

    سرنوشت تکاندهنده دختر لاکچری تهران/ نیکو در کابوس اعدام

     

    زن 27 ساله به اتهام کار در آشپزخانه تولید شیشه در زندان است.او قبلا یک بار به اعدام محکوم شده بود.

    متهم در روزهای کرونا یی با ماسک روبرویم می نشیند.

    نوزاد چهارماهه ای هم در آغوشش خواب است.

    می خواهد لباس خود را مرتب کند که از او می خواهم نوزادش را بغل من بدهد.کودکش را آغوش می گیرم و با پشت انگشت دستم را روی پوست مخملی اش می کشم.

    “زندان” در تقدیر او منزلگاهش رقم خورده و زنی که اتهام سنگین قاچاق مواد مخدر را یدک می کشد و یک بار چوبه دار را بوسه زده و به زندگی بازگشته است؛مادر اوستسرنوشت تکاندهنده دختر لاکچری تهران/ نیکو در کابوس اعدام|خبر فوری

    13 ساله بودم که در پارتی لاکچری دوستانم معتاد شد

    اسم و چندسال دارید؟

    نامم نیکو است.27 سال دارم.
    اتهامت چیست؟

    قاچاق شیشه، نزدیک 5 گرم شیشه از من کشف کردند.
    اعتیاد هم داری؟

    الان دیگر خیلی وقت است که لب به مواد مخدر نزده ام، به عشق دخترم دیگپر می خواهم مواد مخدر را کنار بگذارم.
    چه شد که معتاد شدی؟

    13 ساله بودم که با دوستانم تصمیم گرفتیم از مدرسه فرار کنیم  وضع مالی همه مان توپ بود، جیبمان هم پر پول بود، یکی از دوستانم دوست پسر داشت و گفت در خانه او مهمانی است.به سر و وضعمان رسیدیم و به پارتی رفتیم آن موقع اصلا مواد مخدر را از نزدیک ندیده بودم.در آن مهمانی برای اولین بار دست چند نفر مواد مخدر دیدم.
    قبلا هم به اینطور مهمانی ها رفته بودی؟

    پارتی رفته بودم اما آن مهمانی که آن شب رفتم خیلی لاکچری بود.خیلی خرج کرده بودند.
    آن شب تو هم مواد مخدر مصرف کردی؟

    بله.من برای اولین بار مصرف مواد را تجربه کردم.یک نفر به من گفت بیا یک کام بگیر، من هم شروع کردم به کشیدن مواد.دختر پر شر و شوری بودم دلم می خواست جلب توجه کنم و دوست داشتم همه فکر کنند که من خیلی با حالم
    و در جمع شما مواد کشیدن معنی باحالی می داد؟

    آن موقع فکر می کردم با حالی یعنی هر کاری جمع انجام دادند من عقب نمانم.
    بعد چه شد؟

    از حسی که بعد از مصرف مواد مخدر داشتم خوشم آمد.برای همین هر وقت با دوستانمان دور هم جمع می شدیم، مواد مصرف می کردم.اما هنوز معتاد نشده بودم.مدتی که گذشت بیشتر اوقات خوابم می آمد. یک روز با دوستم تلفنی حرف زدم و او گفت که مثل من بیشتر وقت ها خواب آلود است. این موضوع را به دوست پسرش هم گفته بود و آن پسر گفته بود برای این است که شیشه نمی کشید.تازه فهمیدم که کم کم به شیشه اعتیاد پیدا کرده ام.
    با یک دائم الخمر ازدواج کردم
    پدر و مادرت متوجه شدند معتاد شدی؟

    اوایل چیزی نمی دانستند. بعد از اینکه ازدواج کردم فهمیدند.پدرم وقتی من خیلی کوچک بودم مادرم را طلاق داده بود و از او خبر نداریم.مادرم با یک مرد خیلی پولدار هندی ازدواج کرد.آن مرد مسلمان شده بود و در ایران خانه ای شبیه کاخ برایمان در قیطریه خریده بود.البته وضع مالی پدر خودم هم بد نبود.اما ناپدری ام خیلی بیشتر برایمان خرج می کرد.
    چند سالت بود که ازدواج کردی؟

    15 ساله بودم که در رفت و آمد با دوستانم، متوجه شدم که مدتی است پسری من را تعقیب می کند.با هم دوست نبودیم اما از من خوشش آمد و به خواستگاری ام آمد.

    من هم با اینکه مشکل جدی ای با مادرم و ناپدری ام نداشتم اما فکر کردم اگر شوهر کنم بهتر از این است که هر روز با آنها بگومگو کنم.انگار دیگر حوصله خانه مان را نداشتم، مادرم می گفت باید درس بخوانی اما من پایم را در یک کفش کردم و گفتم می خواهم ازدواج کنم.
    دلیلش این نبود که می خواستی ماجرای معتاد شدنت را نفهمند؟

    شاید یکی از دلایلش هم همین بود.
    شوهرت چطور مردی بود؟

    بیکار و دائم الخمر کاری به کار من نداشت.حتی تا مدتی بعد از ازدواج نمی دانست که من معتاد هستم.
    بعد چه شد که فهمید؟

    بعد از ازدواج در کار قاچاق مواد مخدر افتاده بودم.شوهر دوستم آشپزخانه شیشه داشت و من هم در کار پخش مواد مخدر بودم.وقتی برای پخش مواد شب ها دیر به خانه می آمدم،شوهرم بو برد که ماجرا از چه قرار است.
    به اتهام قاچاق به اعدام محکوم شدم
    تو گفتی که وضع مالی بدی نداشتی.چرا به کار خلاف رو آوردی؟

    خانواده ام نمی دانستند اعتیاد دارم.شوهرم هم بیکار بود.برای تامین مخارج اعتیادم مجبور شدم.
    بعد چه شد؟

    تازه صاحب یک فرزند شده بودم که دستگیر شدم.چهار نفر هم جرم داشتم که همه آنها اتهام را گردن من انداختند تا خودشان را خلاص کنند.بعد به اتهام سرکردگی باند قاچاق مواد مخدر در 17 سالگی محکوم به اعدام شدم.

    اما وکیل گرفتم و چون زیر هجده سال بودم با یک درجه تخفیف محکوم به حبس ابد شدم.

    هفت سال در زندان ماندم و دو بار عفو خوردم و آزاد شدم.
    برای بار دوم به اتهام قاچاق دستگیر شدم

    بعد از آزادی سرت به سنگ نخورده بود؟

    طلاق گرفته بودم و فرزندم را نمی دیدم.

    انگار با خودم سر لج افتاده بودم.خانواده ام می گفتند به من اعتماد ندارند و می ترسیدند که من باز هم سمت موادمخدر بروم.برای همین خیلی کنترلم می کردند.

    همین باعث شد که یک بار دیگر به اولین خواستگارم جواب مثبت بدهم و ازدواج کردم.شوهرم دلش می خواست از پله اول به پله صدم برسد.با دایی اش کل کل داشت و برای همین باز هم پخش مواد مخدر را با شوهرم شروع کردم.این بار با یکی از دوستانمان آشپزخانه پخت شیشه زدیم.

    آخر شب ها خودمان مواد مخدر را پخش می کردیم.یک شب موقعی که داشتم به یک مشتری “جرم” می دادم،دستگیر شدم.

    آن موقع نمی دانستم باردارم.در زندان دوران بارداری ام را سپری کردم و فرزندم را دنیا آوردم.
    در صحبتت گفتی، به دوستم “جرم” دادم.منظورت مخدر شیشه است؟

    بله.عادت کردیم به جای شیشه بگوییم جرم یا بار، یا کار
    چرا؟

    چون هر قدر از واژه شیشه کمتر استفاده کنیم بهتر است.باعث می شود در حرف ها کسی به ما شک نکند.راز کار ما نباید لو برود.وگرنه باید حبس بکشیم.
    صادقانه بگو که بعد از آزادی باز هم سراغ قاچاق می روی؟

    قاچاق برای من خیر نداشت.قبلا می گفتم حبسش را کشیدم چرا خودش را نکشم اما الان عشق به پسرکم من را فقط محو او کرده است.

    دلم نمی خواهد با قاچاق و حبس آینده اش را خراب کنم.دلم می خواهد از اینجا که بیرون رفتم با خانواده ام زندگی کنم.همسرم یک مرد هوس ران است و در آستانه جدایی از او هستم.اما می خواهم به خانواده ام ثابت کنم که دیگر سمت مواد مخدر نمی روم.حتی اگر لازم باشد چند ماه در خانه جلوی چشمشان می نشینم.
    یکدفعه نوزاد چهارماهه اش از خواب بیدار می شود.گریه نمی کند،تند تند نفس های عمیق کوتاه می کشد و با مشت کوچکش محکم چشمش را می مالد.

    به مادرش می گویم ابرویش را با نوک انگشت بخاران.

    همین کار را می کند و کودک آرام می گیرد و دوباره می خوابد.

    مادر انگار کشف بزرگی کرده باشد،به من نگاه می کند و لبخند می زند.چشم هایش برق می زند.می گوید:از کجا می دانستی؟

    می گویم:از رازهای مادری است، اما اینطور رازها اگر لو برود.

     

  • سرگذشت دختر جوان معروف به دی جی لیلا!

    سرگذشت دختر جوان معروف به دی جی لیلا!

     

    دختر ۱۷ ساله ای که بیان می‌کرد همه زندگی ام را در قمار نادانی و غرور نوجوانی باخته ام و اکنون می‌خواهم از این مرداب کثیف بیرون بیایم، درباره سرگذشت خود به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری قاسم آباد توضیحاتی ارائه داد.

    قدر در مهمانی‌ها و پارتی‌های مخفیانه مورد توجه قرار می‌گرفتم که در مدت کوتاهی زندگی و سرنوشتم دگرگون شد. برای آن که آهنگ سازی می‌کردم و صدای خوبی داشتم، به دی جی لیلا معروف بودم تا این که …سرگذشت دختر جوان معروف به دی جی لیلا!|خبر فوری

    دختر ۱۷ ساله در حالی که بیان می‌کرد همه زندگی ام را در قمار نادانی و غرور نوجوانی باخته ام و اکنون می‌خواهم از این مرداب کثیف بیرون بیایم، درباره سرگذشت خود به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پدر و مادرم تحصیلکرده هستند و موقعیت اجتماعی خوبی دارند، اما هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتند و مدام در قهر و آشتی و مشاجره و سر و صدا به سر می‌بردند.

    آن‌ها در دوران دانشگاه عاشق هم شده بودند، اما هر کدام به دنبال خوشگذرانی خودش بود، به همین دلیل بعد از ۱۳ سال زندگی مشترک از یکدیگر طلاق گرفتند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند. آن روز‌ها من ۱۱ سال بیشتر نداشتم و در کلاس‌های آهنگ سازی و خوانندگی شرکت می‌کردم.

    علاقه عجیبی به موسیقی داشتم و بیشتر اوقاتم را برای ساخت آهنگ یا آواز صرف می‌کردم. از سوی دیگر من کنار مادرم ماندم چرا که او کاری به کارم نداشت و راحت‌تر می‌توانستم بیرون بروم یا در کلاس‌های موسیقی شرکت کنم. خلاصه در ۱۶ سالگی همه فنون موسیقی را آموختم و به خوانندگی و آهنگ سازی پرداختم. تصمیم گرفتم چند آهنگ بخوانم و آن‌ها را در فضای مجازی منتشر کنم. به همین دلیل و برای ضبط آهنگ به یکی از سالن‌های غیرمجاز و زیرزمینی می‌رفتم که با پسری به نام «شادمهر» آشنا شدم و با هم ارتباط برقرار کردیم.

    او ۱۰ سال از من بزرگ‌تر بود و از یک دنیای آرمانی برایم سخن می‌گفت. در این میان من به طور پنهانی در مجالس و مهمانی‌های شبانه شرکت می‌کردم و به آوازخوانی ادامه می‌دادم، به طوری که به دی جی لیلا معروف شده بودم. تبحر خاص من در نواختن انواع ساز‌ها و صدای دلنشینی که داشتم، دیگران را وادار به رقص و پایکوبی می‌کرد یا لحظات خوشی را برای حاضران به وجود می‌آورد.

    به همین دلیل صاحبان پارتی یا مهمانی مرا ترغیب می‌کردند برای آوازخوانی بیشتر مشروب بنوشم و مواد مخدر مصرف کنم. کار به جایی رسید که به دلیل نادانی و غرور نوجوانی در منجلاب کثیف فساد غرق شدم. همه چیز را فراموش کرده بودم و تنها به خاطر تشویق‌های احمقانه دیگران با سرنوشتم بازی می‌کردم.

    هیچ کس هم نبود تا از سقوط بیشتر من در این مرداب هولناک جلوگیری کند. یک سال بعد، زمانی به خود آمدم که شادمهر با دختر دیگری ازدواج کرده بود و من، چون زباله‌ای بودم که برای کسی اهمیتی نداشت. در این شرایط روحی عجیب و در یک تصمیم احمقانه بدتر، دست به خودکشی زدم، اما به طور اتفاقی یکی از دوستانم متوجه موضوع شد و من از مرگ حتمی نجات یافتم. بعد از این ماجرا بود که خواستم خودم را از این لجنزار بیرون بکشم، مواد مخدر را ترک کنم و در دانشکده هنر صداوسیما ادامه تحصیل بدهم. می‌خواهم پدر و مادرم در کنار هم زندگی کنند و به روز‌های عاشقانه خودشان برگردند و … شایان ذکر است، با راهنمایی مشاور کلانتری این دختر نوجوان به یکی از مراکز ترک اعتیاد معرفی شد و پدر و مادر او نیز تصمیم گرفتند به زندگی گذشته بازگردند.

     

  • مرد شیاد بعد از دوستی با زن جوان، با تهدید چاقو طلاهایش را برد

    مرد شیاد بعد از دوستی با زن جوان، با تهدید چاقو طلاهایش را برد

    مرد شیاد بعد از دوستی با زن جوان، با تهدید چاقو طلاهایش را برد

    او گفت: از آنجا که اعتمادم را جلب کرده بود با او دوست شدم و چند باری هم یکدیگر را ملاقات کردیم. این مرد که امیر نام داشت به من پیشنهاد ازدواج داد. من هم که تصور می‌کردم او قصد ازدواج دارد، ارتباطم را با او بیشتر کردم و حتی چندین عکس هم با او گرفتم.

    زن جوان ادامه داد: ارتباط ما هر روز صمیمی‌تر می‌شد تا اینکه یک روز امیر را به خانه‌ام دعوت کردم تا درباره ازدواج بیشتر باهم صحبت کنیم، اما زمانی که او وارد خانه‌ام شد ناگهان با تهدید چاقو، طلا و پول‌های با ارزشی را که داشتم، سرقت کرد. امیر تهدید کرد که اگر از این ماجرا حرفی به کسی بزنم یا به پلیس شکایت کنم عکس‌هایی را که در این مدت باهم گرفته‌ایم، در فضای مجازی منتشر خواهد کرد. در حالی که بشدت شوکه شده بودم او به من گفت که این شگردش است و تا کنون از چندین زن و دختر با این شیوه سرقت و اخاذی کرده است.

    در حالی که زن جوان عکس و مشخصات متهم را به پلیس می‌داد خواهان دستگیری و مجازات او شد. بدین ترتیب با شکایت زن جوان، به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات برای دستگیری مرد جوان و شناسایی قربانیان احتمالی او ادامه دارد.

    منبع: خبر آنلاین

  • شب‌نشینی‌های کثیف شوهر

    شب‌نشینی‌های کثیف شوهر

     

    شب‌نشینی‌های کثیف شوهر|خبر فوریبرادرشوهرم هر روز زن غریبه‌ای را با خودش به منزل ما می‌آورد و شوهرم نیز مرا وادار به پذیرایی از او می‌کرد.

    زن ۳۲ساله در حالی که دستان کوچک پسر سه ساله ای را در دست می فشرد، دادخواست طلاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گذاشت و با بیان این که دیگر نمی تواند با همسرش زیر یک سقف زندگی کند، در تشریح سرگذشت خود گفت: در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، به همین دلیل بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع متوسطه ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم.

    برای آن که جهیزیه خودم را تهیه کنم و از طرفی هم کمک خرج خانواده باشم، در یک کارگاه تولیدی مانتو شغلی برای خودم دست و پا کردم و به مدت ۱۰سال از درآمدم برای اعضای خانواده ام نیز هزینه می کردم تا این که فریمان به خواستگاری ام آمد.

    او که ۳۵ساله بود از طریق یکی از بستگان دور پدرم به خانواده ما معرفی شد.

    با توجه به این که من اولین فرزند خانواده بودم و پدر و مادرم تجربه ای در این باره نداشتند، بدون انجام هیچ گونه تحقیقاتی و تنها با اعتماد به حرف های خواستگارم که ادعا می کرد دامدار و کشاورز است، به عقد او در آمدم.

    شش ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، او مرا برای آغاز زندگی مشترک به اتاقک کوچکی برد که در یک گاوداری در حاشیه شهر ساخته شده بود.

    پدر و مادرم به شدت مخالف سکونت من در آن اتاقک انباری گونه و ترسناک بودند اما من برای حفظ زندگی ام تصمیم گرفتم به حرف های دیگران توجه نکنم و در کنار شوهرم باشم.

    هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک مان نگذشته بود که فهمیدم فریمان تنها کارگر آن دامداری است و صاحب آن جا برای کمک به همسرم و همچنین نگهبانی از گاوهایش، آن اتاقک را در اختیار او قرار داده بود.

    با این حال باز هم سکوت کردم و دوشادوش همسرم در حالی مشغول کار شدم که بوی تعفن فضولات حیوانی در فاصله سه متری از محل زندگی ام به شدت آزارم می داد.

    در عین حال همه آن فضولات انباشته شده را به فاصله دورتری منتقل کردم و تنها به آینده ای روشن می اندیشیدم ولی خیلی زود همه آرزوهایم بر باد رفت و زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت.

    چند ماه بعد، هنگامی که پسرم را باردار بودم رفتارهای فریمان به یک باره تغییر کرد زیرا پای نصرت (برادرشوهرم) به زندگی ما باز شد. او هر روز زن غریبه ای را با خودش به منزل ما می آورد و شوهرم نیز مرا  وادار به پذیرایی از او می کرد.

    آرام آرام مجبور شدم بساط حشیش و تریاک کشی را نیز برای آن ها فراهم کنم. حتی همسرم مرا مجبور می کرد ناس استفاده کنم و زمانی که حالم به هم می خورد، با خندیدن به حالت های من تفریح می کردند.

    از سوی دیگر رفتارهای زشت و کثیف شوهرم آن قدر آزاردهنده شد که نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. انگار من برای خدمتگزاری به زنان غریبه و رفتارهای زننده همسرم و برادرش استخدام شده بودم.  بالاخره کار به جایی رسید که مرا تهدید می کرد اگر در کنار آن ها موادمخدر مصرف نکنم، طلاقم می دهد.

    با این تهدیدها، روزی از خواب غفلت بیدار شدم و تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال حقیقت زندگی باشم. با این حال فقط دلم به حال پسر کوچکم می سوزد که آینده اش در هاله ای از ابهام قرار می گیرد و نمی دانم سرنوشت او چگونه رقم خواهد خورد.

    به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک، رئیس کلانتری میرزاکوچک خان این پرونده توسط مشاوران و کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی و با احضار همسر این زن جوان مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت.