برچسب: زبان فارسی

  • چگونه زبان اینستاگرام را در گوشی و کامپیوتر تغییر دهیم؟

    چگونه زبان اینستاگرام را در گوشی و کامپیوتر تغییر دهیم؟

    اگر به‌هردلیلی نسخه انگلیسی اینستاگرام برای شما راحت نیست، در این مطلب به شما آموزش می‌دهیم که آن را فارسی کنید.

    اپلیکیشن اینستاگرام در قالب زبان‌های مختلفی قابل استفاده است؛ اما به دلیل پیچیدگی و دسترسی نه چندان آسان به تنظیمات آن، بسیاری از کاربران روی زبان پیش‌فرض باقی می‌مانند. خوشبختانه با طی کردن چند مرحله آسان می‌توانید اقدام به فارسی کردن اینستاگرام در موبایل یا تبلت خود کنید که در ادامه به نحوه تغییر زبان اینستا پرداخته شده است.

    چگونه اینستاگرام را فارسی کنیم

    اگر به هر دلیلی ترجیح می‌دهید که از اینستاگرام با زبان فارسی استفاده کنید، در ادامه مراحل فارسی کردن اینستاگرام را آورده‌ایم که بسیار ساده است.

    • در اولین مرحله باید به پروفایل خود مراجعه کنید و وارد بخش تنظیمات شوید.
    • پس از آن، در بخش‌های پایین تنظیمات، گزینه Language را انتخاب کنید. (تصویر سمت چپ)
    • در صفحه جدید، فقط نیاز است تا زبان فارسی را انتخاب کنید. (تصویر سمت راست)

    چگونه اینستا را در کامپیوتر و مرورگر فارسی کنیم

    با همین روش ساده، از طریق مرورگر و کامپیوتر خود نیز می‌توانید اینستا را فارسی کنید.

    • برای انجام این کار فقط نیاز است تا از طریق مرورگر و وب‌سایت اینستاگرام، وارد پروفایل خود و سپس تنظیمات شوید.
    • پس از آن روی گزینه Language که در بخش‌های پایینی تنظیمات وجود دارد کلیک کنید تا صفحه‌ زبان‌ها برای شما نمایش داده شود.
    • نهایتا از بین زبان‌های نمایش داده‌شده، زبان فارسی را انتخاب کنید.

     

  • چرا زبان فارسی یک «اَبَرزبان» است؟

    چرا زبان فارسی یک «اَبَرزبان» است؟

     

    مدیر گروه فرهنگ و ادب رادیو ایران و عضو شورای پاسداشت زبان فارسی رادیو در یادداشتی با عنوان «زبان فارسی یک «ابرزبان» است» که به مناسبت ۲۷ شهریورماه، روز شعر و ادب فارسی، نوشته، آورده است: «زبان بر اساس نیاز به وجود آمده است و ارتباط بنیادی‌ترین نیاز انسان، به عنوان موجودی هوشمند و اجتماعی بوده است. در واقع ارتباط و گفت‌وگو، مهم‌ترین دلیل وجودی پدیدار شدن زبان است، البته در کنار آن، انتقال احساس و باورها و خواسته‌ها هم در هر زبانی به نوعی وجود داشته است.

     

    گفته می‌شوچرا زبان فارسی یک «اَبَرزبان» است؟د بیش از هفت‌هزار زبان در جهان وجود داشته که از این شمار، حدود صد زبان گویش‌وران پرتعدادی دارند و می‌توان آن‌ها را زبان‌های پرکاربرد دانست.

    زبان انگلیسی و زبان ماندارین با بیش از یک میلیارد گویش‌ور در بالای این فهرست جای دارند و از لحاظ کمّی، گویندگان پرشماری دارند.

    اما یکی دیگر از مهم‌ترین کاربردهای زبان، انتقال اندیشه و دانش است و همچنین بهره‌گیری از زبان به مثابه ابزار هنر.

    تنها تعداد اندکی از زبان‌ها توانسته‌اند از دایره نیازهای نخستین فراتر بروند و احتیاجات بشر اندیشمند را مثل نیاز به اجتماع، فرهنگ، تمدن و اندیشه و هنر مطرح کنند.

    به عبارت دیگر، برخی از زبان‌ها توانسته‌اند وارد سطوحی دیگر شوند و کارکرد و جایگاهی فرازبانی بیابند.

    این زبان‌ها وارد سه ساحتِ اندیشه، هنر و دانش شده‌اند و توانسته‌اند نقش تمدن‌ساز بیابند و جایگاه خود را از مجموعه‌ای نشانگانی و واژگانی فراتر ببرند و فرهنگ و مدنیت بیافرینند.

    از این چشم‌انداز، بنده زبان‌ها را به دو دسته کلی تقسیم می‌کنم؛ زبان و اَبَرزبان.

    زبان، سامانه‌ای از نشانه‌ها، واژه‌ها و دستور خاص خود است که ارتباط و گفت‌وگو را شکل داده و احساس و باورهای یک قوم یا ملت را انتقال می‌دهد.

    «ابرزبان» علاوه‌بر این تعریف، وارد فضای فرازبانی شده و دربردارنده اندیشه، دانش و هنر در ساحت فرازمانی و فرامکانی است.

    در واقع ویژگی‌های «ابرزبان» را می‌توانیم چنین برشماریم: ۱. زبانی که دارای آثار متعدد ادبی، دانشی و اندیشه‌ای باشد ۲. زبانی که تاثیرگذاری جهانی داشته باشد. ۳. زبانی که یک تمدن و فرهنگ را به وجود آورده باشد. ۴. ابرزبان، یک زبانِ مادر است، یعنی مجموعه‌ای از خرده‌فرهنگ‌ها، زبان‌ها و آثار را در زیرمجموعه خود دارد.

    این توانشِ فرهنگی به دلیل غنای یک زبان و گویشوران آن به دست می‌آید و زبان را به پدیده‌ای جهانی و فرازمانی بدل می‌کند.

    زبان فارسی یک ابرزبان است. نمونه‌های دیگر ابرزبان‌ها، عربی، انگلیسی، آلمانی و فرانسه است.

    باید گفت که ابرزبان‌ها ممکن است در برخی شاخصه‌ها پررنگ‌تر و در بعضی کم‌توان‌تر ظاهر شده باشند اما توانسته‌اند قله‌های رفیع ادبی، اندیشه‌ای و هنری را در خود جای دهند و تولیدکننده دانش باشند.

    زبان فارسی یک زبان مادر است، مجموعه‌ای از زبان‌ها مثل سُغدی، تاتی، پشتو، کردی، مازنی و… در زیرمجموعه این زبان قرار می‌گیرد، بسیاری از دانشمندان از این زبان برخاسته و آثار علمی خود را در عرصه جهانی عرضه کرده‌اند. از نظر ادبی، جایگاه زبان فارسی رتبه‌ای رشک‌انگیز و والا دارد، از ۱۰ شاعر برجسته جهان، حداقل پنج تن متعلق به زبان فارسی است.

    در روز شعر و ادب فارسی، زبان اندیشمندانه و شاعرانه خود را قدر بدانیم و در نگهبانی و پاسداشت آن بکوشیم.»

    ۵۸۵۸

  • لاندا یا لامبدا، کدام درست است؟

    لاندا یا لامبدا، کدام درست است؟

     

    گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی ذیل این عنوان که «‏«لاندا» یا «لامبدا»؛ بالاخره کدام؟» آورده است: «‏«لاندا» را ما صد سال پیش از زبان فرانسه (lambda) گرفته‌ایم. املای انگلیسی‌اش هم مثل املای فرانسه آن است؛ تنها تلفظشان تفاوت دارد؛ تلفظ انگلیسی‌اش /læmdə’/ است.

    لاندا یا لامبدا، کدام درست است؟

     

    ‏لانْدا/ لامْبْدا یازدهمین حرفِ الفبای یونانی‌ست و کاربرد اصلی‌اش در ریاضیات ‏و فیزیک و نجوم و البته زیست‌شناسی است. املای یونانی: حرف بزرگ: Λ، کوچک: λ.

    ‏در دستگاه شمارشِ یونانی، مقدارِ این حرف ۳۰ است.

    حرفِ هم‌سنگِ لانْدا در زبان انگلیسی L (بزرگ) یا l (کوچک) و در زبان سیریلیک Л, л است.

    ۵۸۵۸

  • واژه مشترک میان ایرانی‌ها و پاکستانی‌ها چیست؟

    واژه مشترک میان ایرانی‌ها و پاکستانی‌ها چیست؟

     

    گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با ارائه توضیحی از واژه «بَسَنت» و «بهار» می‌گوید این دو کلمه میان دو ملت پاکستان و ایران مشترک است.

    گروه واژه‌گزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به مناسبت بیست‌وسوم مارس، «روز ملی پاکستان» نوشته است: ««بَسَنت» و «بهار» دو کلمه هندی و ایرانی‌اند که از یک ریشه مشتق شده‌اند.»

    و در ادامه آورده است: ««بَسَنت» به‌معنی فصل بهار است که از اواسط مارس آغاز می‌شود و تا ماه مه (مِی) ادامه دارد. علاوه بر آن، نام یک سرود یا موسیقی هندی است که به‌ویژه در فصل بهار خوانده می‌شود و گردن‌بندی که از گل‌های زرد ساخته می‌شود و همچنین شکفتن گل‌های زرد (معمولاً خردل) که در شبه‌قاره فراوان می‌رویَد… . رنگ زرد رنگ طبیعت و تولد هر چیز طبیعی است. هر چیزی که به دنیا می‌آید، چه حیوان، چه انسان، چه گل و گیاه و…، در نخستین روزهای تولد خود زرد است و بعد کم‌کم رنگ می‌گیرد… . این دو کلمه میان دو ملت مشترک است و تقریبا فصل بهار نیز هم‌زمان آغاز می‌شود اما، در پاکستان، روز مشخصی برای آغاز آن نیست، ولی ماه «چَیت» از اواسط ماه مارس شروع می‌شود و همان اولین ماه سال و بهار است. معمولاً مردم در این فصل لباس زرد می‌پوشند و جشن‌های گوناگون برپا می‌کنند. (برگرفته از: شاهد چوهدری، مقاله «نوروز یا جشن بهاران در پاکستان»، در نشریه آشنا، سال اول، شماره ۴، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۱، ص ۲۸ و ۲۹)»واژه مشترک میان ایرانی‌ها و پاکستانی‌ها چیست؟|خبر فوری

    ۲۳ مارس ۱۹۴۰ روزی بود که قطعنامه پاکستان به منظور استقلال آن از انگلستان تصویب و پس از هفت سال در ۱۴ آگوست ۱۹۴۷ این کشور از شبه‌قاره هند جدا شد. همچنین در این روز در سال ۱۹۵۶ اولین قانون اساسی پاکستان برای انتقال از قلمرو پاکستان به جمهوری اسلامی پاکستان مصوب شد.

     

  • تبدیل زبان فارسی به گوشت قربانی

    تبدیل زبان فارسی به گوشت قربانی

     

    سیدمهدی زرقانی می‌گوید زبان فارسی در دعواهای سیاسی نهادها گوشت قربانی شده و از نوع مراودات با کشورهای همزبان و همسایه انتقاد دارد.به گزارش خبر فوری، این استاد دانشگاه و پژوهشگر در پی شعرخوانی غفران بدخشانی، شاعر اهل افغانستان نزد هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سایه) که ویدئوی آن در روزهای اخیر منتشر شد، یادداشتی با عنوان «اندر مصیبت‌های زبان فارسی» نوشته است که در پی می‌آید: «چند روز پیش و بر حسب اتفاق، کلیپ شعرخوانی غفران بدخشانی نزد هوشنگ ابتهاج به دستم رسید. من پیش از این هیچ شناختی از شاعر بدخشان نداشتم اما شیوه‌ انشاد وی و حس عمیقی که در تک‌تک کلماتش جاری بود، با آن ته‌لهجه شیرین فارسی دری که آدم را به اعماق هزاره‌ اول آهوی کوهی می‌برد، برای لحظاتی روزگاری را پیش چشمم آورد که هنوز مرزهای کاذب سیاسی و بازی‌های روزگار و اهل روزگار ملت‌های فارسی‌زبان را از یکدیگر جدا نکرده بود و ما امت واحده‌ای بودیم که گل‌های سرسبد فرهنگ‌مان رودکی‌ها بودند و فردوسی‌ها و سنایی‌ها و دیگران و دیگران. گویا او همان «پاره‌ لعلی» بود که اقبال لاهوری از آن سوی عالم در بدخشان دیده بود: «پاره‌ لعلی که دارم از بدخشان شما». خوب که دقت کردم، متوجه شدم حس من، به شکل قوی‌تر و عمیق‌تر و شاعرانه‌تری در نگاه‌های مبهوت و تحسین‌برانگیز سایه هم موج می‌زد، آن‌جا که غفران با معصومیتی شرقی می‌سرود:تبدیل زبان فارسی به گوشت قربانی|خبر فوری

    «درود ای همزبان!

    من از بدخشانم».

    غفران می‌خواند و سایه گُر می‌گرفت. من تاکنون این مایه مبهوت‌شدن و متأثر شدن ابتهاج را در برابر شعرخوانی کسی ندیده بودم. شعر شاعر بدخشان شاید از جهت هنری چندان درخشان نباشد اما روح فرهنگی و انسانی عمیقی که در سرتاسر شعر جریان دارد، چنان بر دل و جان مخاطب چنگ می‌اندازد که بی‌اختیار زبان به تحسین شاعر می‌گشاید و چونان قند مکرری است که از شنیدن‌های پی در پی آن خسته نمی‌شود. اگر همچنان در «صمیمیت سیالِ» نجوای دل‌انگیز غفران حرکت کنی، شاعر به این‌جا که می‌رسد

    «مرا بشناس!

    من آنم که دماغم بوی جوی مولیان دارد

    و در چین جبین مادرم روح فرانک می‌تپد.

    از روی و از مویش

    فروهر می‌تراود، مهر می‌بارد»

    ناگاه رودکی و فردوسی و خیام و مولوی در برابرت پدیدار می‌شوند و به قلمرو فرهنگ ایرانی و زبان فارسی فکر می‌کنی که روزگاری از آن سوی کوه‌های هندوکش تا سواحل دریای مدیترانه را زیر پرچم خود داشت و در هر کوی و برزنی نوای دل‌انگیز شعر فارسی طنین‌انداز محمل‌ها و محفل‌ها بود و روشنی‌بخش دل‌ها و جان‌ها. اکنون چه بر سر زبان فارسی آمده که غفران بدخشانی، این آوای برآمده از عمق جان ملتی بزرگ، خطاب به سایه این‌گونه می‌سراید؟

    «تو از تهران من از کابل

    من از زابل، من از سیستان

    تو از مشهد، ز غزنی و هریوایم

    تو از شیراز و من از بلخ می‌آیم…

    نگاهم کن نگاهت گر پذیرد

    برگ سیمایم ز بومسلم و سیس و بومقنّع صورتی دارد…

    من ایرانم!

    خراسان در تن من می‌تپد

    پیوسته در رگ‌های من جاری است»

    زبان فارسی، زبان ملت‌های هم‌جوار ماست که در همسایگی ما نشسته‌اند و شاهد تحلیل تدریجی این میراث بزرگ ملت‌های فارسی‌زبان شرق هستند و بر نعش این شهید عزیز نوحه‌ها سر می‌دهند. این‌که ما در سرتاسر جهان کرسی‌های فارسی‌آموزی بر پاکرده‌ایم و دل‌مان خوش است به این‌که هر سال تعدادی از استادان فارسی به اقصای عالم سفر می‌کنند و الفبای فارسی را به چند نفری آموزش دهند، خالی از لطفی نیست اما چون نیک بنگریم ما خادمان شریفی برای زبان فارسی نبوده‌ایم. نه غفران بدخشانی در این ماجرا یک فرد است و نه شعر او سرودی ساده که از سر احساسی زودگذر برآمده باشد، او فریاد استغاثه‌ یک ملت است؛ ملتی که «خراسان در تنش می‌تپد و پیوسته در رگ‌هایش جاری است». کسی چه می‌داند وضعیت زبان فارسی در بخارا و سمرقند و تاشکند و کابل و هرات چگونه است؟! چرا کسی نمی‌پرسد مگر ما در کشورهای همزبان و همسایه چه کردیم که به جای آن‌که «همزبانی با همدلی» جمع آید، آن‌ها مانع فعالیت فرهنگی ما در سال‌های اخیر شده‌اند و رایزنی فرهنگی ما را در برخی کشورها تعطیل کرده‌اند؟ از دیگر سو، چرا باید آموزش الفبای فارسی به اروپاییان و آمریکاییان، که ممکن است حداکثر تا چند سال با این زبان ارتباط‌شان را حفظ کنند، آن‌قدر مهم باشد که هر سال میلیون‌ها دلار هزینه کنیم و چشم‌مان را به روی وضعیت زبان فارسی در میان مردمی که بیخ گوش‌مان زندگی می‌کنند ببندیم؟ آیا این دلیل که همسایگان ما به زبان فارسی سخن می‌گویند، مسئولیت ما را در قبال حمایت، ترویج و گسترش زبان فارسی در کشورهای مذکور کم می‌کند؟ وقتی زبان و ادب فارسی می‌تواند عامل تقویت پیوندهای کهن ملت‌های نزدیک شود، چرا ما به افق‌های عقیمی چشم دوخته‌ایم که به گواهی شواهد و قرائن، نتیجه‌اش چندان چیز دندان‌گیری نبوده و نخواهد بود؟ بماند که آن‌چه در این میان دل هر انسان فرهنگ‌دوستی را به درد می‌آورد، وجه‌المصاحه شدن زبان فارسی در دعواهای سیاسی میان بنیاد سعدی با وزارت علوم است. هر کدام از این دو نهاد، مدعی گسترش زبان فارسی در گوشه و کنار عالم هستند اما روابط‌شان با یکدیگر رقابتی است نه رفاقتی. معلوم نیست کسانی که چنین بنیاد پرهزینه و فخیمه‌ای را بر پای کردند چه کاستی‌ای در عملکرد دفتر گسترش زبان فارسی در وزارت علوم دیدند که به جای رفع مشکلات همین دفتر و برطرف کردن کاستی‌ها و تقویت جنبه‌های مثبت آن تصمیم گرفتند خودشان بنیاد مستقلی را تأسیس کنند؟ آن‌ها چه هدفی را از این استقلال دنبال می‌کنند؟ اگر کسی از سر حوصله مصاحبه‌ها و آماردادن‌های اهالی بنیاد سعدی را دنبال کند متوجه می‌شود که چرا من می‌گویم زبان فارسی در این جدل‌ها و جدال‌های میان دو نهاد، تبدیل به گوشت قربانی شده است. در چنین شرایطی، چاره‌ای برایت نمی‌ماند جز این‌که هم‌نوا با خواجه‌ شیراز «مویه‌های غریبانه» سر دهی و با خود زمزمه کنی: «کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست!». وضعیت زبان فارسی در دست مدعیان و وکیل مدافعانش بی‌اختیار داستان «عدل» صادق چوبک را به ذهن متبادر می‌کند. این قصه، با آن عنوان متناقض‌نمایش که وجه آیرونیک به آن می‌دهد، ماجرای اسبی را روایت می‌کند که در یک روز برفی پایش شکسته و خون سرخش بر روی پهنه‌ سفید برف‌ها جاری است. اسب در حال جان کندن است و جماعتی بر گرد حیوان گرد آمده‌اند و هر یک راه‌حلی برای رهایی اسب پیشنهاد می‌کنند؛ در حالی‌که یا کیف چرمی‌شان از پوست همان اسب ساخته شده یا منفعت‌شان در مرگ اسب است و یا پز روشنفکری‌شان چشم فلک را کور کرده اما کاملاً معلوم است آن‌چه برای‌شان هیچ اهمیتی ندارد، اسبِ رو به موت است. شکوه‌های غریبانه‌ غفران بدخشانی، صدای اعتراض غیرمستقیم ملتی بزرگ است به متولیان فرهنگی کشور عزیزمان ایران که چرا مدعیان گسترش و تقویت و ترویج زبان فارسی، چراغِ رو به خاموشی خانه را رها کرده‌اند و سیر در اقصای عالم می‌کنند.»

     

  • زبان فارسی، زبان کلاسیک کشور هند شد

    زبان فارسی، زبان کلاسیک کشور هند شد

     

    در حالی که وضعیت زبان فارسی در هند چندان مطلوب نیست، گفته می‌شود اقدام دولت هند در معرفی فارسی به‌عنوان زبان کلاسیک می‌تواند نویدبخش آینده بهتری باشد.

    اگر نگاهی به نقشه زبان فارسی در طول تاریخ بیندازیم، با کاهش تدریجی میزان قلمروی این زبان و به‌تبع، افراد مسلط به آن طی دو سده اخیر مواجه می‌شویم؛ امری که سبب شده است گستره عظیم زبان فارسی از محدوده عراق تا چین، تنها به ایران، مناطقی از تاجیکستان و افغانستان محدود شود.

    از جمله نواحی‌ای که حیات زبان فارسی در آن چند سده‌ای است که همانند سابق جریان ندارد، هندوستان است. زبان فارسی که در هندوستان بیش از هفت سده به‌عنوان زبان رسمی و علمی شناخته می‌شد، بعد از استقرار انگلستان و استعمار هندوستان از سوی این کشور، کم‌کم جای خود را به زبان انگلیسی داد؛ سرگذشتی که به‌عنوان یکی از غم‌انگیزترین موضوعات در تاریخ ایران و هند ثبت شده است.زبان فارسی، زبان کلاسیک کشور هند شد|خبر فوری

    با وجود این تاریخ و پیشینه و با وجود هزاران نسخ خطی ارزشمند و نفیس فارسی در هند، خبری از زبان فارسی در زندگی مردم نیست؛ پیوندی قطع شده است که امیدی به بهبود آن و بازگشت وضعیت سابق نمی‌رود

    علیرضا قزوه، شاعر و وابسته فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در دهلی‌نو، چندی پیش در یادداشتی وضعیت زبان فارسی در هند را «دردناک» توصیف کرد و دراین‌باره نوشت: این سال‌های آخر حکایت شعر فارسی در هند حکایت دردناکی‌ است. در سفر 10 سال پیش به هند که پنج سال رحل اقامت افکندم، چه‌بسیار در همین دهلی، فیل می‌دیدم و فیلبان! حالا فیل‌ها هم رفته‌اند از دهلی… یک سال است در این جایم و چشمم به جمال فیلی روشن نمی‌شود. همان انگشت‌شمار شاعرانی که در سفر پیش دیده بودم‌شان، هنوز هستند و گاه بی‌دل‌ودماغ شعری نجوا می‌کنند، یا بعد از چند ماه غزلکی می‌سرایند، برخی‌شان، انگار نه انگار این عرصه پهلوان می‌خواهد و چشم تهمتن سفید شد از چشم دوختن به میدانی که بنا بود در آن سهرابی بیاید و سیاوشی!…

    گذشته از تأثیر عواملی چون تسلط انگلستان بر هند و تلاش استعمار پیر برای از بین بردن زبان فارسی در این کشور، دلایل دیگری نیز بر کم‌اقبالی به زبان فارسی در هند می‌توان برشمرد؛ از عدم معرفی خوب و تبلیغات مناسب دراین‌باره گرفته تا ضعف در آموزش و منابع آموزشی.

    مهدی باقرخان، شاعر هندی و استاد دانشگاه است. او که از کودکی به‌واسطه سفر برخی از خویشاوندانش به ایران، با زبان فارسی آشنا شده بود، حالا پس از تحصیل در این رشته به‌زبان فارسی شعر می‌گوید. اخیراً کتاب شعر او به‌زبان فارسی با عنوان «شیراز هند» منتشر شد که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان فارسی‌زبان همراه شد.

    باقرخان نیز  وضعیت زبان فارسی را نامناسب توصیف می‌کند و می‌گوید: شکی در این نیست که زبان فارسی در سال‌های گذشته آن‌طور که بایسته و شایسته‌ است، در جامعه هند مطرح نیست، این در حالی است که آگاهی و اشراف به زبان فارسی در زمانه‌ای معادل سوادآموزی و بافرهنگ بودن یک نفر در هند محسوب می‌شد اما این روزها چون از مسیر اصلی جامعه به حاشیه رفته است و به اقتصاد کشور ربط آن‌چنانی ندارد، شرایط آبرومندانه‌ای ندارد. اوضاع این زبان در هند خوب نیست.

    در زمان حاضر بیش از 36 گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های سراسر هند داریم و علاوه بر این در برخی از دبیرستان‌ها نیز این زبان به‌عنوان یکی از گزینه‌های زبان‌ خارجی ارائه می‌شود؛ با وجود این، وضعیت و شرایط چندان مطلوب نیست.

    وی ادامه می‌دهد: البته ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که در مصوبه اخیر آموزش کشور، دولت هند زبان فارسی را به‌عنوان زبان کلاسیک کشور مطرح کرده است نه زبان خارجی، این نکته‌ای امیدوارکننده است، حالا باید ببینیم که چه پیش می‌آید.

    مهدی باقرخان بخش دیگری از کم‌فروغی زبان فارسی در کشور هند را نتیجه کیفیت پایین آموزش این زبان و عدم معرفی درست آن می‌داند. به‌گفته او؛ عمده منابع درسی در دانشگاه‌ها متمرکز بر ادبیات کلاسیک است؛ حال آنکه ادبیات معاصر ایران نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. از نظر او؛ ادبیات دفاع مقدس از جمله نمونه‌های موفق ادبی در دوران معاصر ایران است که نمونه مشابهی برای آن نمی‌توان یافت.

    او دراین‌باره بیشتر توضیح می‌دهد و اضافه می‌کند: در مجموع کیفیت آموزش زبان فارسی در مراکز رسمی هند قابل تعریف نیست. عمده کسانی که به مراکز رسمی می‌روند، بیشتر به‌دنبال دریافت مدرک تحصیلی هستند. در دانشگاه‌ها دیده‌ام که دانشجویان رویکردشان با کسانی که مثلاً برای یادگیری زبان فارسی به خانه فرهنگ می‌آیند، فرق دارد. با توجه به این مسائل، شرایط زبان فارسی در هند در شأنش نیست؛ این در حالی است که زبان فارسی، زبان شعر است و شعر همیشه در هند مشتری دارد.

    در حالی که وضعیت زبان فارسی در هند چندان مطلوب نیست، گفته می‌شود اقدام دولت هند در معرفی فارسی به‌عنوان زبان کلاسیک می‌تواند نویدبخش آینده بهتری باشد.

    پایگاه خبری خبر فوری (khabarfoori.com)

    زبان فارسی، زبان کلاسیک کشور هند شد|خبر فوری

    اگر نگاهی به نقشه زبان فارسی در طول تاریخ بیندازیم، با کاهش تدریجی میزان قلمروی این زبان و به‌تبع، افراد مسلط به آن طی دو سده اخیر مواجه می‌شویم؛ امری که سبب شده است گستره عظیم زبان فارسی از محدوده عراق تا چین، تنها به ایران، مناطقی از تاجیکستان و افغانستان محدود شود.

    از جمله نواحی‌ای که حیات زبان فارسی در آن چند سده‌ای است که همانند سابق جریان ندارد، هندوستان است. زبان فارسی که در هندوستان بیش از هفت سده به‌عنوان زبان رسمی و علمی شناخته می‌شد، بعد از استقرار انگلستان و استعمار هندوستان از سوی این کشور، کم‌کم جای خود را به زبان انگلیسی داد؛ سرگذشتی که به‌عنوان یکی از غم‌انگیزترین موضوعات در تاریخ ایران و هند ثبت شده است.

    با وجود این تاریخ و پیشینه و با وجود هزاران نسخ خطی ارزشمند و نفیس فارسی در هند، خبری از زبان فارسی در زندگی مردم نیست؛ پیوندی قطع شده است که امیدی به بهبود آن و بازگشت وضعیت سابق نمی‌رود

    علیرضا قزوه، شاعر و وابسته فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در دهلی‌نو، چندی پیش در یادداشتی وضعیت زبان فارسی در هند را «دردناک» توصیف کرد و دراین‌باره نوشت: این سال‌های آخر حکایت شعر فارسی در هند حکایت دردناکی‌ است. در سفر 10 سال پیش به هند که پنج سال رحل اقامت افکندم، چه‌بسیار در همین دهلی، فیل می‌دیدم و فیلبان! حالا فیل‌ها هم رفته‌اند از دهلی… یک سال است در این جایم و چشمم به جمال فیلی روشن نمی‌شود. همان انگشت‌شمار شاعرانی که در سفر پیش دیده بودم‌شان، هنوز هستند و گاه بی‌دل‌ودماغ شعری نجوا می‌کنند، یا بعد از چند ماه غزلکی می‌سرایند، برخی‌شان، انگار نه انگار این عرصه پهلوان می‌خواهد و چشم تهمتن سفید شد از چشم دوختن به میدانی که بنا بود در آن سهرابی بیاید و سیاوشی!…

    گذشته از تأثیر عواملی چون تسلط انگلستان بر هند و تلاش استعمار پیر برای از بین بردن زبان فارسی در این کشور، دلایل دیگری نیز بر کم‌اقبالی به زبان فارسی در هند می‌توان برشمرد؛ از عدم معرفی خوب و تبلیغات مناسب دراین‌باره گرفته تا ضعف در آموزش و منابع آموزشی.

    مهدی باقرخان، شاعر هندی و استاد دانشگاه است. او که از کودکی به‌واسطه سفر برخی از خویشاوندانش به ایران، با زبان فارسی آشنا شده بود، حالا پس از تحصیل در این رشته به‌زبان فارسی شعر می‌گوید. اخیراً کتاب شعر او به‌زبان فارسی با عنوان «شیراز هند» منتشر شد که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان فارسی‌زبان همراه شد.

    باقرخان نیز  وضعیت زبان فارسی را نامناسب توصیف می‌کند و می‌گوید: شکی در این نیست که زبان فارسی در سال‌های گذشته آن‌طور که بایسته و شایسته‌ است، در جامعه هند مطرح نیست، این در حالی است که آگاهی و اشراف به زبان فارسی در زمانه‌ای معادل سوادآموزی و بافرهنگ بودن یک نفر در هند محسوب می‌شد اما این روزها چون از مسیر اصلی جامعه به حاشیه رفته است و به اقتصاد کشور ربط آن‌چنانی ندارد، شرایط آبرومندانه‌ای ندارد. اوضاع این زبان در هند خوب نیست.

    در زمان حاضر بیش از 36 گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های سراسر هند داریم و علاوه بر این در برخی از دبیرستان‌ها نیز این زبان به‌عنوان یکی از گزینه‌های زبان‌ خارجی ارائه می‌شود؛ با وجود این، وضعیت و شرایط چندان مطلوب نیست.

    وی ادامه می‌دهد: البته ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که در مصوبه اخیر آموزش کشور، دولت هند زبان فارسی را به‌عنوان زبان کلاسیک کشور مطرح کرده است نه زبان خارجی، این نکته‌ای امیدوارکننده است، حالا باید ببینیم که چه پیش می‌آید.

    مهدی باقرخان بخش دیگری از کم‌فروغی زبان فارسی در کشور هند را نتیجه کیفیت پایین آموزش این زبان و عدم معرفی درست آن می‌داند. به‌گفته او؛ عمده منابع درسی در دانشگاه‌ها متمرکز بر ادبیات کلاسیک است؛ حال آنکه ادبیات معاصر ایران نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. از نظر او؛ ادبیات دفاع مقدس از جمله نمونه‌های موفق ادبی در دوران معاصر ایران است که نمونه مشابهی برای آن نمی‌توان یافت.

    او دراین‌باره بیشتر توضیح می‌دهد و اضافه می‌کند: در مجموع کیفیت آموزش زبان فارسی در مراکز رسمی هند قابل تعریف نیست. عمده کسانی که به مراکز رسمی می‌روند، بیشتر به‌دنبال دریافت مدرک تحصیلی هستند. در دانشگاه‌ها دیده‌ام که دانشجویان رویکردشان با کسانی که مثلاً برای یادگیری زبان فارسی به خانه فرهنگ می‌آیند، فرق دارد. با توجه به این مسائل، شرایط زبان فارسی در هند در شأنش نیست؛ این در حالی است که زبان فارسی، زبان شعر است و شعر همیشه در هند مشتری دارد.

  • واکنش‌ها به حذف زبان فارسی از فهرست زبان‌های خارجی افغانستان!

     

    احمد جاوید رسولی، رئیس اداره ملی آمار و اطلاعات افغانستان، در یک نشست خبری در کابل با اعلام این خبر گفته است:‌ زبان فارسی که تاکنون به همراه چند زبان دیگر در فهرست زبان‌های خارجی افغانستان قرار داشت، به دلیل اعتراض شهروندان فارسی زبان کشور از فهرست زبان‌های خارجی حذف شد.
    ماجرا از این قرار است که تاکنون زبان‌های فارسی و تاجیکی به‌عنوان زبان‌های خارجی و همچنین زبان‌های اردو، پنجابی، ملتانی، عربی، سندهی، مغولی، قزاقی و برخی زبان‌های دیگر به‌عنوان زبان‌های داخلی در فرم توزیع شناسنامه‌های الکترونیکی قرار داشتند. موضوعی که اعتراضات بسیاری را هم در میان فارسی‌زبانان داخل افغانستان و هم جامعه مهاجران در بر داشته است.
    اما به نظر می‌رسد اقدام تازه دولت افغانستان نیز چندان رضایت‌بخش نبوده است؛ به طوری که بسیاری از فارسی‌زبانان افغانستان این اقدام را با پیشینه فارسی‌ستیزی در این کشور چندان واقعی نمی‌دانند. آنها معتقدند فارسی زبان ملی اعلام نشده است که اگر چنین بود، باید از سوی رئیس جمهور افغانستان و مجلس و طبق قانون اساسی اعلام می‌شد نه رئیس اداره آمار آن هم به بهانه اعتراض.
    حالا محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر افغانستانی، در یادداشتی به این موضوع واکنش نشان داده است. کاظمی در این یادداشت به سابقه حضور زبان فارسی در این کشور که بعداً به دلیل سیاست‌های حاکمان به گوشه رانده شده است، اشاره کرده و در مرحله دوم به اقدام دولت افغانستان پرداخته است. یادداشت کاظمی به این قرار است:
    با آنچه در مورد «خارجی» خواندن زبان فارسی در مدارک ثبت اسناد افغانستان در این اواخر دیدیم، به وضوح و روشنی می‌شود حس کرد که فارسی‌ستیزان افغانستان به چیزی کمتر از حذف زبان فارسی از رسمیات کشور قانع و راضی نخواهند شد. آنان در این یک قرن قدم به قدم جلو آمده‌اند، بدون هیچ تزلزلی و بدون هیچ تصمیمی برای توقف.
    قریب به یکصد سال پیش زبان فارسی زبان رسمی، زبان اداره، زبان علم و زبان ادب کشور افغانستان بود و حتی شاهان درانی گاه به فارسی شعر می‌سرودند و دفتر و دیوان و کتاب‌های تاریخ آنان به فارسی بود. «تاریخ احمدشاهی» که وقایع سلطنت احمدشاه درانی را در خود دارد هم به دستور خود او و به فارسی نوشته شده است، به وسیله منشی‌ای که خود پادشاه او را استخدام کرد.
    تیمورشاه درانی به فارسی شعر می‌گفت و حلقه‌ای از شاعران و ادبا را در گرد خود داشت. و از آن به بعد تا عصر امیر حبیب‌الله خان بارکزایی چنین بود. سردار مهردل‌خان مشرقی از برادران بیست‌گانه امیر دوست‌محمد خان از مروجان زبان ادب فارسی بود و سردار نصرالله خان، نایب‌السلطنه حبیب‌الله خان کسی است که دیوان بیدل زیر نظر او گردآوری و چاپ شد، در حوالی یک قرن پیش.
    واصل کابلی شاعر نامدار فارسی‌زبان افغانستان دبیر خاص عبدالرحمان خان بود و کتاب «تاج‌التواریخ» که وقایع عصر حکومت عبدالرحمان خان را از منظر خود پادشاه روایت می‌کند به فارسی است. همچنین است کتاب «سراج‌التواریخ» که به نام «سراج‌السلطنه» یعنی امیر حبیب‌الله خان پیوند خورده است.
    البته سوابق رواج و رسمیت زبان فارسی در منطقه جغرافیایی افغانستان بیش از این‌ها است و از نخستین طلیعه‌های رواج این زبان، منطقه‌ای که افغانستان کنونی در آن واقع است، تقریباً به طور کامل فارسی‌زبان بوده است. من در اینجا خواستم فقط بر رواج این زبان حتی در دربار حاکمیت‌های پشتون قرن‌های گذشته اشاره کنم.
    باری، از حدود یک قرن پیش فارسی‌ستیزی به صورت نظری در افغانستان شروع شد و از حدود ۸۰ سال پیش در عمل هم رخ نموده است، از آن زمان که حاکمیت انحصارطلب و استبدادی افغانستان در عصر مصاحبان، یکی از ابزارهای تسلط قومی و قبیله‌ای بر کشور را مسئلۀ «زبان» دانست و افزون بر انحصارگری قومی، انحصارگری زبانی را هم در پیش گرفت.
    این انحصارگرایان از آن زمان گام به گام، به صورت خستگی‌ناپذیر بر حذف تدریجی زبان فارسی از افغانستان همت گماشته‌اند و تاکنون هم با افت و خیزهایی همین مسیر را پیموده‌اند.
    پس آنچه در مورد حذف نام‌های فارسی از تابلوهای ادارات و مدارس دیدیم و بهانه آن کم کردن تزاحم تصویری تابلوها بود و سپس آنچه در مورد «خارجی» دانستن زبان فارسی در اسناد ثبت احوال کشور دیدیم، نه یک اتفاق و یک امر ناسنجیده و خودسرانه، بلکه بخشی از نقشه‌ای است که گام به گام عملی می‌شده است.
    در ابتدا و در اوایل قرن حاضر، زبان پشتو در کنار فارسی وارد دفتر و دیوان‌های حکومتی شد، چیزی که پیش از آن وجود نداشت. در یک دوره دیگر (دهه‌های ۱۰ تا ۴۰ شمسی) این زبان به یکی از دو زبان رسمی کشور بدل شد و در دهۀ ۴۰، نام «فارسی» را از رسمیات کشور زدودند به این بهانه که نام این زبان در افغانستان «دری» است. درست است که «دری» و «فارسی» نام یک زبان است؛ ولی آنان چنین وانمود کردند که «دری» زبانی دیگری است و «فارسی» زبانی دیگر.
    به این وسیله همه سوابق نام زبان فارسی از فارسی‌زبانان افغانستان گرفته می‌شد و افتخاراتی که با این نام پیوند خورده بود از دسترس این فارسی‌زبانان که اینک دری‌زبانان نامیده می‌شدند، خارج می‌شد. افزون بر آن، فارسی‌زبانان افغانستان از تعامل با دیگر فارسی‌زبانان جهان باز می‌ماندند.
    این روند در سال‌های جنگ و جهاد در افغانستان و شکسته شدن انحصارهای قومی و قبیله‌ای در حاکمیت افغانستان، قدری متوقف ماند و در دهه‌های ۶۰ و ۷۰، فارسی‌زبانان افغانستان توانستند نفسی بکشند و از این زبان تا حدودی اعاده حیثیت کنند ولی از دهه ۸۰ تاکنون که بخش عمده‌ای از حکومت افغانستان همچنان در تصرف انحصارگرایان است، همان سیاست قدیمی گام به گام و البته به صورت سعی و خطا ادامه می‌یابد. اینان دو گام جلو می‌آیند و یک گام عقب می‌نشینند و در نهایت کار به جایی می‌رسد که زبان فارسی که زبان بخش عمده‌ای از مردم این سرزمین و قرن‌ها زبان رسمی کشور و زبان علم و ادب بوده است، «خارجی» دانسته می‌شود.
    من مطمئن هستم که عقب‌نشینی از این موضع و این که پس از اعتراض‌های گستردۀ فارسی‌زبانان، گفته شده است که زبان فارسی از لیست زبان‌های خارجی حذف شد، یک عقب‌نشینی تاکتیکی است. خود این عبارت که از سوی رئیس ادارۀ ملی آمار و اطلاعات بیان شده است که «ما تمام زبان‌های کشور از جمله فارسی را که در لیست زبان‌های ملی قرار دارند از لیست زبان‌های خارجی حذف کردیم.» سخنی است از موضع بالا و گویا ایشان لطف کرده‌اند که چنین کرده‌اند و می‌توانستند حذف نکنند. گویا امتیازی به فارسی‌زبانان بخشیده‌اند.
    به نظر من این موضع‌گیری و این موقعیت نه تنها کافی نیست، بلکه باز هم یک حقیقت بزرگ پنهان نگه داشته شده است و آن این که «دری» و «فارسی» یک چیز است و این‌ها دو نام است برای زبانی واحد. این‌ها دو زبان نیست که یکی را داخلی و دیگری را خارجی تلقی کنند و آنگاه در یک عقب‌نشینی هوشمندانه، بگویند اینک فارسی را از لیست زبان‌های خارجی حذف می‌کنیم.
    در واقع موقعیتی که بعد از این تصمیم می‌شود تصور کرد این است که زبان این مردم، «دری» است. در عین حال «فارسی» هم زبانی است خارجی که حال چون عده‌ای از مردم افغانستان خود را فارسی‌زبان می‌دانند و نسبت به این قضیه اعتراض کرده‌اند، ما لطفی می‌کنیم و خارجی بودن آن را نادیده می‌گیریم. در نهایت این فکر در اذهان القا می‌شود و تثبیت می‌شود که در افغانستان دو گروه هستند، یکی «دری‌زبانان» که پیش از این هم زبان آن‌ها در این اسناد به عنوان زبان داخلی به حساب آمده و دیگری «فارسی‌زبانان» که اینک از برکت این چشم‌پوشی، از خارجی‌بودن بدرآمده‌اند.
    در واقع سخن درست و موضع درست این می‌توانست باشد که کلمۀ «فارسی» به اشتباه از «دری» جدا دانسته شده است و این‌ها عملاً یک چیز است و اگر درست‌تر بنگریم و بخواهیم به خانۀ پدری برگردیم، باید نام «فارسی» را دوباره جایگزین «دری» بسازیم، چنان که تا ۶۰ سال پیش نیز در افغانستان، چه در رسمیات و چه در نزد اهل دانش و عموم مردم، نام «فارسی» رایج بوده است و شواهد و اسناد بی‌شمار در این مورد وجود دارد. خانه پدری ما نام زبان فارسی است و به هر چیزی کمتر از این قانع شویم، مسیر انحصارگرایان را باز کرده‌ایم و ادعاهای آنان را تأیید کرده‌ایم و قدمی به عقب نهاده‌ایم.