برچسب: روانشاسی

  • زن امروز – چالش های شناخت خود – بخش دوم

    زن امروز – چالش های شناخت خود – بخش دوم

    شناسایی این نکات کلیدی به ما این امکان را می‌دهد که ببینیم کجای کار را اشتباه پیش رفته‌ایم، یا اینکه در کجا درست پیش رفته‌ایم – این نوع بررسی به ما کمک می‌کند تا راه‌هایی برای بهبود این جنبه‌ها در آینده برنامه‌ریزی کنیم!

    پایگاه خبری رسا نشر- شبنم حاجی اسفندیاری: در بخش اول ما به چالش هایی برای شناخت زنان و برخورد صحیح با دیگران اشاره کردیم. این چالش ها عبارتند از :

    1. کم‌تر ارزیابی خود: زنان معمولاً خود را کم‌تر ارزیابی می‌کنند. این ممکن است به دلیل عدم اطمینان یا ترس از افتادن در نظر دیگران باشد.
    2. بدست آوردن بازخورد مناسب: زنان به طور کلی بازخورد کمتری دریافت می‌کنند. این می‌تواند توانایی‌های آن‌ها را محدود کند.
    3. تاثیر گذاری بازخورد بر زنان: زنان به بازخوردها حساس‌تر هستند و ممکن است آن‌ها را به شدت در نظر بگیرند

    در این بخش به ارزیابی بیشتر این 3 چالش می پردازیم. و راهکارهایی برای رفع موانع شناخت خود و در پی آن ابراز وجود و رهایی از سکوت خود خواسته زنان در برابر توقعات و مشکلات ناخواسته ارائه می دهیم.

    کم‌تر ارزیابی خود یعنی چه؟

    کم‌تر ارزیابی خود به معنای عدم ارزیابی دقیق و کافی از خود است. زنان ممکن است به دلیل عدم اطمینان یا ترس از افتادن در نظر دیگران، خود را کم‌تر ارزیابی کنند. به عبارت دیگر، آن‌ها ممکن است توانایی‌ها، محدودیت‌ها، ارزش‌ها و اهداف زندگی‌شان را به درستی تشخیص ندهند. این می‌تواند به تحت‌تاثیر قرار گرفتن در موقعیت‌های نامناسب و تصمیم‌گیری‌های نادرست منجر شود.

    راهکار:

    • آگاهی از خود: زنان باید آگاهی بیشتری از خود داشته باشند. این شامل توانایی‌ها، محدودیت‌ها، ارزش‌ها و اهداف زندگی‌شان است.

    یعنیبه شناخت صحیحی از خود واقعی‌مان برسیم و خودمان را بپذیریم. خود آرمانی‌مان را بشناسیم، هدف‌های کوتاه مدت و بلند مدت زندگی‌مان را به درستی تعیین و برای رسیدن به آن‌ها تلاش کنیم. پرسش‌های فلسفی و چرایی‌های زندگی را از منظر خود پاسخ دهیم و روند زندگی را در راستای ارزش‌هایمان پیش ببریم.

    چطور می‌توانم خودم را بهتر ارزیابی کنم؟

    برای بهتر ارزیابی کردن خود، می‌توانید از راه‌های زیر استفاده کنید:

    1. زمان مخصوص برای ارزیابی خود تعیین کنید: مانند هر کار دیگری که ارزش دارد در زندگی‌تان، باید زمان مخصوصی را برای انجام ارزیابی خود تعیین کنید.
    2. نکات مهم را بنویسید: نوشتن پاسخ‌های خود از اهمیت بالایی برخوردار است. بهتر است پاسخ‌های خود را با دقت و صداقت بنویسید.
    3. سوال‌های مرتبط با عملکرد خود را مطالعه کنید: سوال‌هایی مانند “چه مهارت‌هایی یاد گرفته‌ام؟” یا “چه اهدافی را دستیابی کرده‌ام؟” را مطالعه کنید.
    4. بازخورد مدیر و همکاران خود را مشاهده کنید: اگر به مشکلی در نوشتن ارزیابی خود برخورد کردید، می‌توانید با مدیر و همکاران خود مشورت کنید.

    خودارزیابی فرصتی است تا به آنچه قبلاً به دست آورده اید نگاه کنید و خودتان را با انتظارات خود مقایسه کنید. این به ما امکان می‌دهد ببینیم که کجا با اهداف خود مطابقت داریم، زمینه‌های بهبود را شناسایی کنیم، موفقیت را در صورت وقوع تشخیص دهیم و خود را برای رشد بیشتر آماده کنیم. نگاه کردن به آنچه قبلاً رخ داده است به ما امکان می دهد موفقیت ها و همچنین زمینه های بهبود را شناسایی کنیم تا در دفعه بعد بهتر بتوانیم انتظارات خود را برآورده کنیم. شناسایی این نکات کلیدی به ما این امکان را می‌دهد که ببینیم کجای کار را اشتباه پیش رفته‌ایم، یا اینکه در کجا درست پیش رفته‌ایم – این نوع بررسی به ما کمک می‌کند تا راه‌هایی برای بهبود این جنبه‌ها در آینده برنامه‌ریزی کنیم!

     

    • بازخورد موثر: زنان باید به دنبال بازخورد مناسب باشند. این باعث بهبود مهارت‌ها و افزایش اعتماد به نفس می‌شود.
    به عقیده من دیگر ترس از قضاوت شدن و برخوردهای سرد یا حتی توهین آمیز دیگران کافی است. زنان امروز باید خود را در منظر عموم و آن هم به قصد دریافت بازخورد بدون هیچ ترس و واهمه ای قرار بدهند. دوست دارید خیاطی کنید؟ شروع کنید و از اینکه همسرتان یا دیگران خرابکاری های شما را در تهیه لباس نقد کنند نترسید. می خواهید کیک درست کنید؟ انجامش دهید. تا کیکی پخته نشود و افرادی آن را تست نکنند، مشخص نمی شود که شیرین و خوشمزه شده یا نه؟ دیگر نیازها، تفکرات و توانایی های شما هم همچون کیک باید در ابتدا پخته شوند و امتحان گردند. وگرنه از کجا می خواهید بفهمید که در هر موضوع تا چه اندازه توانایی دارید؟
    پس از بازخورد دیگران نترسید. قدیمی فکر نکنید. زن قوی امروز اجازه می دهد نقد شود. نقدهای سازنده را می پذیرد. و بازخوردهای منفی را نادیده می گیرد و اجازه نمی دهد مانع حرکتش به سمت پیشرفت و ترقی باشد.
    اگر همان روز از ترس خراب شدن لباس یا کیک قیدش را می زدید، امروز چیزی وجود نداشت تا با آن خود را محک بزنید. کلیشه ای نمی گویم. اما اگر اولین خروجی ارائه شده شما خوب نباشد، حتماً دومی و سومی عالی خواهد بود. اگر از بازخوردها نترسید و از نقدهای دیگران استفاده کنید. اینگونه است که اعتماد به نفستان هم بالا می رود.
    نکته مهم:
    برای دریافت بازخورد حتماً از افرادی استفاده کنید که مثبت نگر، منطقی و صادق هستند. افراد منفی و با ذهن مسموم حتماً شما را نا امید می کنند. پس یاد بگیریم که برای شناخت خود لازم است کمی هم تجربه شناخت دیگران را داشته باشیم و از هر آدمی نظرخواهی نکنیم.

    تاثیر گذاری بازخورد بر زنان یعنی چه؟

    بازخورد در زندگی زنان تأثیرات متعددی دارد. این تأثیرات می‌توانند به شکل‌های مختلفی رخ دهند:

    1. رشد شخصی و حرفه‌ای: بازخورد می‌تواند زنان را در رشد شخصی و حرفه‌ای یاری دهد. این بازخوردها می‌توانند بهبود‌های لازم را نشان دهند و زنان را به سمت توانمندی‌های بیشتر هدایت کنند.
    2. افزایش اعتماد به نفس: بازخورد مثبت می‌تواند اعتماد به نفس زنان را افزایش دهد. اطمینان از توانایی‌ها و مهارت‌های خود، زنان را قوی‌تر و مطمئن‌تر می‌کند.
    3. تأثیرات اجتماعی: بازخورد می‌تواند تأثیرات اجتماعی زنان را نیز تغییر دهد. این شامل تأثیرات در روابط خانوادگی، دوستانه و حرفه‌ای است.
    4. تعامل با زندگی و کار: در محیط زندگی و کار، بازخورد می‌تواند تأثیرات زیادی داشته باشد. این بازخوردها می‌توانند به زنان کمک کنند تا مهارت‌های لازم را تقویت کنند و در مسیر موفقیت قرار گیرند.

    به طور کلی، بازخورد می‌تواند به زنان کمک کند تا بهتر با خودشان آشنا شوند، مهارت‌های خود را بهبود دهند و در زندگی شخصی و حرفه‌ای بهتر عمل کنند.

    • توانایی دریافت بازخورد: زنان باید بازخورد را به عنوان یک فرصت برای رشد و پیشرفت در نظر بگیرند.

    همانطور که در بالا گفته شد از قرار گرفتن در دید عموم استقبال کنید. توانایی در زمینه نقاشی دارید؟ بسیار خوب! وقتی بازخورد خوبی از اطرفیان گرفتید، آن را به خارج از محیط خانه گسترش دهید. اجازه دهید دیگران هم چیزهای زیبایی که شما خلق کرده اید را ببینند. و حتی نقد کنند. اینگونه شما گام بزرگی را برای شناخت خود بر می دارید.

    اگرچه مثالهای امروز در رابطه با توانایی های فردی در زمینه های هنری بود. اما باید بدانید پی بردن به همین توانایی هاست که می تواند شخصیت شما را شکل دهد. شما باید از یک جا شروع کنید و چه بهتر که شروع شما از جایی باشد که آسان تر و احتمال موفقیت شما در آن بیشتر است.

    برای موضوع بزرگی مانند “استقلال مالی”، پیش نیاز داشتن کار و بلد بودن یک حرفه است که بتوانید پول در بیاورید. نمی خواهید که کشور یا شهرتان را به استقلال برسانید که با یک بیانیه و سخنرانی آن را به همگان اعلام کنید. در صورتی که پول و کار خوب نداشته باشید، حتی نمی توانید در رابطه با اتاق خوابتان اعلام استقلال کنید؛ چه برسد به استقلال مالی!

    پس ما باید دریابیم که برای شناخت خود، ابراز وجود خودمان و اثبات خودمان به دیگران اول باید توانایی مان را بشناسیم. دوم آن را در بازخورد دیگران قرار دهیم تا تائید دیگران را آن هم صرفا به دلیل کسب اعتماد به نفس و جرأت بیان آن به دست آوریم. آنگاه است که ذر زمان بروز یک مشکل می توانیم به خوبی آن را مدیریت کنیم. یک مثل قدیمی می گوید زمانی اعتصاب کن که قدرت تحمل گرسنگی و تشنگی را داشته باشی. چراکه اگر کم بیاوری علاوه بر شکست، شرمندگی هم به آن اضافه می شود. و دیگران هرگز در آن مساله تو را جدی نمی گیرند.

    امیدوارم این بحث تا به اینجا توانسته باشد نظر شما را جلب کرده و برای شما مفید باشد. هفنه آینده می خواهیم در رابطه با این موضوع بیشتر صحبت کنیم. و حال که خودمان را شناختیم، چگونه برای بهتر بودن، بهتر زندگی کردن تلاش کنیم .و این را بررسی کنیم که از چه چیزهایی غافل بودیم. و به چه چیزهایی باید توجه کنیم.

    نکته مهم: سلسه نوشتار زن امروز به هیچ عنوان به دنبال ایجاد تضاد بین زن و مرد نیست. تمام هدف من از ایجاد این تاپیک یادآوری چیزهایی است که زن امروز با درک آن می تواند بهتر زندگی کند، دختر، همسر و مادر خوبی باشد، و در کنار سایرین بتواند یک زندگی شاد و آرام را تجربه کند.

    در پناه حضرت حق

     

  • بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود

    بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود

    به هر حال ملال می‌توان منشأ اتفاقاتی باشد. بعضی از ملال‌آورترین شغل‌هایی که من داشته‌ام، درعین‌حال خلاقانه‌ترین‌ها هم بوده‌اند. بعد از مدرسه در یک شرکت واردات کار می‌کردم و عکس‌های نوعی بلوز زشت پِرویی را روی بروشورهای تبلیغاتی می‌چسباندم.


    اگر دور و برتان بچه‌ای باشد، با این معضل به خوبی آشنایید: پیش شما می‌آیند و می‌گویند که حوصله‌شان سر رفته و نمی‌دانند چکار کنند. اگر سرتان خلوت باشد شاید مشغول بازی‌کردن با آن‌ها شوید و اگر نتوانید با آن‌ها وقت بگذرانید احتمالاً برایشان انیمیشنی می‌گذارید یا راه دیگری پیدا می‌کنید تا سرگرم شوند. اما چه بسا راه درست‌تری هم باشد: ولشان کنید تا کم کم بیاموزند که زندگی چیزی است که در آن اغلب اوقات حوصلۀ آدم سر می‌رود.
    به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی،‌پاملا پل در نیویورک تایمز نوشت:
    «حوصله‌ام سر رفته». این جمله کوتاه آنقدر قدرت دارد که پدر و مادرها را از وحشت، آزردگی خاطر و عذاب وجدان لبریز کند. اگر حوصله کسی سر رفته باشد، حتماً فرد دیگری در آموزش، غنابخشی یا سرگرم‌کردن او کوتاهی کرده است. اصلاً چطور ممکن است کسی -خواه کودک یا بالغ- ادعای ملال کند، آن هم در حالی که کارهای زیادی را می‌توان، و باید، فوراً انجام داد؟
    اما ملال از آن چیزهایی است که باید تجربه‌اش‌ کرد، نه آنکه با عجله کنارش زد. تجربۀ ملال، در این معنا با آن تربیت بی‌رحمانۀ مبتنی بر شرطی‌سازی در دوران ویکتوریا تفاوت دارد که چون تجربه‌ای مخوف بود برای تقویت قوای ذهنی توصیه می‌شد. برخلاف چیزی که بیشتر افراد در فرایند رشد می‌آموزند –اینکه فقط افراد حوصله‌سربر هستند که حوصله‌شان سر می‌رود- ملال سودمند است؛ برای ما خوب است.
    اگر کودکان خیلی زود با این قضیه کنار نیایند، بعدها دچار شگفت‌زدگیِ نامطبوعی خواهند شد. قبول کنیم که مدرسه می‌تواند جای خسته‌کننده‌ای باشد و واقعیت این است که معلمان وظیفه ندارند به همان ترتیبی که آموزش می‌دهند، کودکان را سرگرم هم بکنند. قرار نیست زندگی جولانگاه بی‌پایان سرگرمی‌ها باشد. در رمان کجا می‌روی برنادت؟۱ نوشتۀ ماریا سمپل در سال ۲۰۱۲، مادری به دخترش می‌گوید: « درست است که حوصله‌ات سر رفته، اما بگذار راز کوچکی دربارۀ زندگی به تو بگویم. هرچه بیشتر به این فکر کنی که چیزی ملال‌آور است، ملال‌آورتر می‌شود. اما به محض آنکه بفهمی فقط خودت هستی که می‌توانی زندگی‌ات را جذاب کنی، اوضاع‌ بهتر خواهد شد».
    قبلاً مردم پذیرفته بودند که ملال بخش بزرگی از زندگی است. خاطرات پیش از قرن ۲۱ سرشار از یکنواختی است. افراد طبقه مرفه، وقتی از پرسه‌زدن در سالن‌های پذیرایی خسته می‌شدند، به پیاده‌روی‌های طولانی می‌رفتند و دار و درخت‌ها را تماشا می‌کردند؛ سوار ماشین‌هایشان می‌شدند و بازهم دورتر می‌رفتند و درختان بیشتری را تماشا می‌کردند. آن‌هایی که مجبور بودند کار کنند، سخت‌تر کار می‌کردند. کارهای صنعتی و کشاورزی بیش از حد کسالت‌بار بودند، و به نظر نمی‌رسید آدم‌های زیادی انتظار داشته باشند شغل‌شان ارضاکننده باشد. کودکان نیز انتظار چنین آینده‌هایی را داشتند و از همان عنفوان کودکی با آن اخت می‌شدند؛ بنابراین چیزی هم جز کتابخانه، درخت و بعدها تلویزیونِ مضر در بعدازظهرها، در مخیله‌شان نمی‌گنجید.
    تنها چند دهه قبل، در دوران از دست رفتۀ کم‌توجهی به کودکان، آدم‌های بالغ فکر می‌کردند حدی از ملال ضروری است، و کودکان هم خرسند بودند که بزرگترها کاری به کارشان ندارند. لین مانوئل میراندا در مصاحبه‌ای با مجله جی‌.کیو. تأکید می‌کند که بعد از ظهرهای آزاد برای او منبع لایزال الهام بوده است؛ «چراکه هیچ چیز به اندازۀ کاغذی سفید یا اتاق خوابی خالی خلاقیت را مهمیز نمی‌زند».
    امروزه قراردادن کودکان در چنین انفعالی همچون اهمال والدین در انجام وظایف‌شان دیده می‌شود. کلیر کین‌میلر در مقاله‌ای به نام «شقاوت والدین مدرن» که در نشریۀ تایمز منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت، به مطالعه جدیدی ارجاع می‌دهد که براساس آن والدین، صرف نظر از طبقه، درآمد یا نژاد، معتقد بودند «کودکانی که در ساعات بعد از مدرسه حوصله‌شان سر می‌رود، باید در کلاس‌های فوق برنامه ثبت نام شوند، و والدینی که مشغله دارند نیز باید درصورتی که کودکان از آن‌ها درخواست کنند، تمام کارهایشان را متوقف کرده و به آن‌ها توجه کنند.»
    تک‌تک لحظات باید بهینه و بیشینه شده و به سمتِ هدفی مشخص پیش روند.
    امروزه بچه‌ها، زمانی که والدین دست از سرشان برداشته باشند، با وسایل دیجیتال‌شان به حال خود رها می‌شوند. والدین برای یک مسافرت طولانی با ماشین یا هواپیما چنان برنامه‌ریزی می‌کنند که انگار ژنرال‌های ارتش هستند و دارند نقشۀ یک مانور زمینی پیچیده را می‌ریزند. کدام فیلم را با آی‌پد ببینیم؟ بهتر نیست یک پادکست خانوادگی درست کنیم؟ الان وقت مناسبی است که اجازه دهیم بچه‌ها در صندلی عقب آنقدر فورت‌نایت۲ بازی کنند تا مخ‌شان تاب بردارد؟ وقتی در دهۀ ۷۰ کودکان در راه بازگشت حوصله‌شان سر می‌رفت، والدین چه کار می‌کردند؟ هیچ! اجازه می‌دادند بوی بنزین خفه‌شان کند، خواهر و برادرهایشان را عذاب دهند، و چون کمربند ایمنی واقعاً کارایی نداشت، می‌گذاشتند بچه‌ها با کمربند شکسته بازی کنند.
    آن روزها اگر از ملال شکایت می‌کردید، احتمالاً چنین جوابی می‌شنیدید: «برو بیرون»، یا حتی بدتر: «اتاقت را مرتب کن.» سرگرم کننده بود؟ نه! کمک کننده بود؟ بله.
    به هر حال ملال می‌توان منشأ اتفاقاتی باشد. بعضی از ملال‌آورترین شغل‌هایی که من داشته‌ام، درعین‌حال خلاقانه‌ترین‌ها هم بوده‌اند. بعد از مدرسه در یک شرکت واردات کار می‌کردم و عکس‌های نوعی بلوز زشت پِرویی را روی بروشورهای تبلیغاتی می‌چسباندم. در طول انجام این کار یکنواخت، دست‌هایم پر از چسب می‌شد. نمی‌دانم چرا همه چیز بوی ملاس می‌داد. ذهن من چاره‌ای نداشت جزآنکه جهانی خیالی بسازد. قصه‌ها درست درآن لحظه‌ای شکل می‌گیرند که احساس ملال می‌کنید. هنگام وارسی قفسه‌های سوپرمارکت، روایت‌هایی دربارۀ خریدهای مردم درست می‌کردم. مرد در ساعت ۹ شب بادمجان و یک بسته ۶تایی آبجو می‌خرد: پرفروش‌ترین محصول کدام است و مردم کدام محصولات را بدون برنامۀ قبلی می‌خرند. معلم کلاس پنجمم از اینکه هر هفته موقع خرید بیسکوییت کره‌ای تماشایش می‌کنم چه احساسی دارد؟
    به محض آنکه با اثرات بی‌حس کنندۀ ملال اخت شوید، خودتان را در مسیر اکتشاف می‌یابید. یکنواختی باعث ظهور تفاوت‌های جزئی میان درخت‌ها؛ و میان آن بلوزها می‌شود. به همین دلیل است که ایده‌های خوب زیر دوش حمام به سراغ آدم می‌آیند؛ یعنی وقتی اسیر فعالیتی پیش پا افتاده هستید؛ چرا که درست همان زمان است که به ذهنتان اجازه می‌دهید پرسه بزند و خود نیز به دنبالش روانه می‌شوید.
    تردیدی نیست که خود ملال درواقع اهمیتی ندارد، بلکه مهم نگرشی است که بدان داریم. هنگامی که فرد به نقطۀ فروپاشی می‌رسد، ملال به او می‌آموزد چگونه واکنشی سازنده نشان دهد؛ چگونه وضعیت را تغییر دهد. اما مادامی که به عادتِ خوار شمردن ملال چسبیده باشیم، چنین چیزی را یاد نخواهیم گرفت.
    این بدان معنی نیست که مانند نِویل (“ن مثل نویل که از ملال مُرد”) در داستان بچه‌های گشلی‌کرامب۳، پیوسته از یکنواختی طاقت‌فرسای رنج بریم، بلکه بدان معناست که بیاموزیم چگونه بر آن فائق شویم. چنین چیزی ممکن است به چند شکل نمود یابد: شاید به خلوت خودتان بخزید و از زمان برای اندیشیدن بهره برید، ممکن است کتابی بخوانید، یا به شغلی بهتر فکر کنید. ملال به پروازِ خیال منتهی می‌گردد، و در نهایت خویشتنداری و تدبیر را به ارمغان خواهد آورد.
    توانایی مدیریت کردن ملال، به طرز شگفت‌انگیزی با توانایی تمرکز و خودگردانی همبسته است. نتایج پژوهشی نشان داده است که افراد مبتلا به اختلالات توجه بیشتر مستعد ملال هستند. جای تعجب نیست که در این جهان مافوقِ مهیج، آنچه در ابتدا فریبنده به نظر می‌رسید، دیگر چنان نباشد، و آنچه زمانی سرگرم کننده بود، اکنون کسالت بار به نظر آید.
    به‌ویژه مهم است که کودکان در سن کم احساس ملال کنند، و اجازه دهیم با این احساسشان تنها بمانند. به جای آنکه این موضوع را همچون «مشکلی» ببینیم که باید به کمک بزرگ‌ترها مرتفع گردد، بهتر است اجازه دهیم خود کودکان با آن دست و پنجه نرم کنند.
    ما دیگر کودکانمان را اینگونه تربیت نمی‌کنیم. مدرسه‌ها در برابر فشار آنچه بدان انتظار کودکان می‌گویند؛ یعنی سرگرمی، تسلیم شده‌اند، و دیگر کمتر نشانی از اصرار بر حفظ کردن چیزهای دیرفهم، خسته‌کننده و سطحی (درست مانند حجم زیاد اطلاعات) به چشم می‌خورد. آموزگاران وقت بیشتری را صرف ابداع روش‌هایی برای «مشارکت دادن» دانش‌آموزان به یاری رسانه‌های بصری و «یادگیری تعاملی» (بخوانید صفحه نمایش و بازی) می‌کنند. روش‌هایی که مناسب تمرکز تغییر یافته آن‌ها۴ به دست بازی‌ها است. بچه‌ها دیگر به سخنرانی‌های طولانی، که متعاقبش بحث هم باشد، گوش فرا نمی‌دهند؛ پس بر ماست که آموزشی آسان فهم‌تر برایشان فراهم کنیم.
    بدون تردید اگر به جای افزایش سرگرمی، به کودکان بیاموزیم دربرابر ملال شکیبا باشند، آنان را برای آینده‌ای واقعی‌تر آماده خواهیم کرد؛ یعنی آینده‌ای که در آن جایی برای انتظارات نادرست از کار و زندگی وجود ندارد. روزی فرزندان ما، حتی در شغلی که به هرحال دوستش دارند، ممکن است مجبور شوند کل یک روز را به پاسخ دادن به ایمیل‌های جواب داده نشده بگذرانند، ممکن است مجبور شوند گزارش‌های مفصل مالی را بررسی کنند، و یا دستیار یک ربات در یک انبار بزرگ اینترنتی شوند.
    شاید به نظرتان ملال‌آور بیاید. کار همین است، زندگی همین است. شاید دوباره باید با ملال اخت شویم و به نفع خودمان به‌کارش بگیریم. شاید در جهانی که پیوسته خواسته‌های افراد در حال افزایش است، با کمی هیجان کمتر نیز بتوانیم زندگی کنیم.
    • نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
    پی‌نوشت‌ها:
    • این مطلب را پاملا پل نوشته است و در تاریخ ۲ فوریه ۲۰۱۹ با عنوان «Let Children Get Bored Again» در وب‌سایت نیویورک‌تایمز منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ با عنوان «بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود» و ترجمۀ آرش رضاپور منتشر کرده است.
    •• پاملا پل (Pamela Paul) سردبیر بخش مرور کتاب در نیویورک تایمز است. پل پنج کتاب نوشته است که از جملۀ آن‌ها می‌توان به همراه با کتاب (By the Book) یکی از آن‌هاست. او دربارۀ دنیای کتاب‌ها و روابط بین بچه‌ها و والدین می‌نویسد.
    [۱] Where’d You Go, Bernadette
    [۲] Fortnite
    [۳] The Gashlycrumb Tinies: کتاب آموزش الفبای عجیب و غریبی است که ادوارد گوری در سال ۱۹۶۳ منتشر کرد. داستان ۲۶ کودک است که هرکدام به دلیلی از دنیا می‌روند [نویسنده].
    [۴] Candy Crushed attention spans