برچسب: رسا نشر

  • استاد! زندگی واقعی مثل داستان ستایش و یاور چلویی نیست که برای همه تصمیم بگیرید!!

    استاد! زندگی واقعی مثل داستان ستایش و یاور چلویی نیست که برای همه تصمیم بگیرید!!

    ما این روزها زنان موفق بسیاری داریم. از زنده یاد مریم میرزاخانی و انوشه انصاری تا مدیران، دانشمندان، پزشکان، نویسندگان، خلبانان، هنرمندان و ورزشکاران زنی که نقش مهمی در پیشرفت جامعه ایرانی دارند. چه کسی می تواند نقش زنان را علاوه بر همسر بودن ، مادر بودن و یک نیروی تلاشگر در عرصه های مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی و حتی ورزشی نادیده بگیرد؟

    پایگاه خبری رسا نشر – احترام به بزرگترها واجب است. حفظ حرمت هنرمندان و علی الخصوص پیشکسوتان جایگاه ویژه خودش را دارد. و مَثَلِ آنچه جوان در آیینه بیند، پیر در خشت خام هم پسندیده و بجاست. با همه این تفاسیر اما حفظ کرامت انسانها و بخصوص پذیرش حقوق زنان در جامعه یک حقیقت غیرقابل انکار است. از این رو هرکسی در هر جایگاهی با هر پیشینه ای ، می بایست ضمن احترام به جایگاه زنان، طوری کلامش منعقد شود که با واقعیت ها همخوانی داشته باشد.

    در گذشته زنان جدی گرفته نمی شدند. حق رأی پیشکش، حتی حق حرف زدن و حضور در جامعه را هم نداشتند. تفکر متحجر گذشتگان زنان را فقط نوکر دست به سینه ای می خواست که علاوه بر رفع و رجوع امور مردانه ، همزمان نقش دستگاه تولید مثل و بقاءِ نامِ اجداد پدری را داشته باشند. اگر فرزندانی از نوع کاکل زری به آنان هدیه میشد عزیز و اگر غیر کنیز لقب می گرفتند.

    حالا اما فرق می کند. ضعیفه های دیروز، با تلاش بسیار توانسته اند به بخشی از حقوق اولیه خود دست یابند. ما این روزها زنان موفق بسیاری داریم. از زنده یاد مریم میرزاخانی و انوشه انصاری تا مدیران، دانشمندان، پزشکان، نویسندگان، خلبانان، هنرمندان و ورزشکاران زنی که نقش مهمی در پیشرفت جامعه ایرانی دارند. چه کسی می تواند نقش زنان را علاوه بر همسر بودن ، مادر بودن و یک نیروی تلاشگر در عرصه های مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی و حتی ورزشی نادیده بگیرد؟ آیا کسی هست؟

    بله. قطعاً! هنوز هم هستند افرادی که خود را عقل کل جامعه می دانند و چیزی جز جامعه مرد سالار در ذهنشان نقش نمی بندد! اینها وارثان همان تفکر پوسیده و متحجر گذشته هستند. فرقی نمی کند که چه جایگاهی دارند. غرورشان اجازه نمی دهد حرفی غیر از حرف آنان درست باشد. و پای زنان اگر در میان باشد رگ غیرتشان هم باد خواهد کرد.

    ضمن احترام،  پیشنهاد می کنم به حقیقت جامعه باز گردیم. و از نقش هایی که بازی می کنیم بیرون بیاییم. خودمان باشیم. نه نقش یک دلال مهاجرت در ترکیه باعث می شود که ما بد شویم و نه بازیگری در جایگاه مالک اشتر، یار دیرین امام علی (ع) برای ما جایگاه مقدسی می سازد که خودمان را برتر ببینیم و به خودمان اجازه بدهیم درباره هرچیزی نظر بدهیم و گفتار خود را حق بدانیم. اجازه بدهیم هرکسی خودش برای اهداف و برنامه هایش تصمیم بگیرد. فیلمنامه زندگی اش را خودش بنویسد و آنطور که دلش می خواهد نقش خودش را بازی کند. استاد عزیز! زندگی واقعی مثل داستان ستایش و یاورچلویی نیست که برای همه تصمیم بگیرید!!

    با احترام
    شبنم حاجی اسفندیاری

     

  • استفاده از اینستاگرام برای کسب درآمد بیشتر

    استفاده از اینستاگرام برای کسب درآمد بیشتر

    وجود شبکه های اجتماعی قدرتمندی همچون فیسبوک، توییتر، لینکدین و اینستاگرام باعث شده است تا ابر بازارهای بزرگی در سرتاسر دنیا شکل بگیرد. بازارهایی به وسعت یک گوشی تلفن همراه!

     

    پایگاه خبری تحلیلی رسا نشر ،  مهدی سوری: اینستاگرام طی دهه گذشته تبدیل به یک پلتفرم بازاریابی و کسب درآمد شده است. شما می توانید در این برنامه کالاهایتان را عرضه کنید. برندتان را به همه معرفی و کنید. خدمات و محصولاتتان را به فروش برسانید.

    فرقی نمی کند که چه کسب و کاری دارید. پزشک هستید؟ تولید کننده یا فروشنده لباس هستید ؟ و یا یک واسطه فروش محصول؟ شما یک مرکز بزرگ ارائه خدمات و فروش محصول رایگان با ابزارهای متنوعی دارید. پس زمان را از دست ندهید.

    سلام به دوران بازاریابی الکترونیک

    اگرچه شاخه های مختلفی برای بازاریابی و فروش محصول مانند بازاریابی فیزیکی، تبلیغاتی شامل ( آگهی تبلیغاتی، ایمیل مارکتینگ و …) و رسانه های اطلاع رسانی مانند روزنامه ها یا آگهی نامه ها وجود دارد، اما بازاریابی الکترونیک یک دنیای بی نهایت است که با انواع روش های مختلف به شما این امکان را می دهد تا با صرف کمترین هزینه و بدون استفاده از نیروی کاری ، با کمی تفکر و خلاقیت یک سامانه فروش عالی محصول و خدمات داشته باشید.

    وجود شبکه های اجتماعی قدرتمندی همچون فیسبوک، توییتر، لینکدین و اینستاگرام باعث شده است تا ابر بازارهای بزرگی در سرتاسر دنیا شکل بگیرد. بازارهایی به وسعت یک گوشی تلفن همراه! شما ممکن است از یک یا همه این برنامه ها برای سرگرمی یا کار استفاده کرده باشید. هرکدام ازاین برنامه ها جذابیت های خودشان را دارند. اما بررسی نشان می دهد اینستاگرام دیگر تنها وسیله سرگرمی و اشتراک لحظات و داستان ها نیست. بلکه با اهداف از پیش برنامه ریزی شده مالکان آن، این پلتفرم به بزرگترین شبکه بازاریابی و فروشگاهی در جهان مجازی تبدیل شده است.

    اگر شما هنوز در اینستاگرام به دنبال گرفتن فالوور و لایک بیشتر هستید؛ باید بدانید که دوستان و حتی رقبای شما اکنون به دنبال فروش بیشتر در این شبکه هستند. آنها استراتژی خود را همگام با اینستاگرام پیش برده اند و به این برنامه دیگر به چشم اپلیکیشن سرگرمی نگاه نمی کنند. پس تا به اینجای کار شما ضرر کرده اید.

    اما چرا و چگونه می توان از اینستاگرام درآمد کسب کرد؟؟

    اگر همین حالا به ماهیت بزرگ این شبکه اجتماعی پی برده اید و فکر می کنید که دیر شده است، باید بگویم که نه! هنوز هم برای کار و فعالیت در این بازار بزرگ دیر نیست. خوبی این ابر بازار این است که برای همه جا دارد. هرکسی به اندازه بزرگی فکر و برنامه اش می تواند از مزایای این برنامه سود ببرد. قبل از اینکه بخواهم در رابطه با روش های داشتن یک کانال قوی درآمدزایی صحبت کنم خیلی کوتاه در رابطه با چرایی کسب درآمد از اینستاگرام توضیح می دهم.

    اینستاگرام به شما این امکان و فرصت را می دهد بدون برقراری تماس و صرف هزینه و وقت، یک محصول و خدمات را به بی نهایت مشتری در دنیا معرفی کنید و آن را عرضه و به فروش برسانید. تنها با انتشار پست و استوری تبلیغاتی، یعنی همان محتوای مناسب بدون پرداخت هزینه برای تبلیغات، بدون صرف زمان برای بازاریابی و پیدا کردن مشتری و اقناع آنان برای خرید، یک رسانه برای معرفی، یک مرکز خرید برای ارائه و یک فروشگاه رای فروختن محصول و خدمات خود ایجاد کرده اید. اگر کارتان را درست انجام داده باشید، کسب و کار شما در معرض دید بیش از 40 میلیون ایرانی ساکن اینستاگرام قرار می گیرد. و اگر محصول شما امکان فروش جهانی داشته باشد خریداران شما به تعداد اعضای این شبکه قابل افزایش است. پس چرا از ظرفیت های این بازار بزرگ استفاده نکنیم؟

    قدم اول

    1- ایجاد یک حساب در اینستاگرام

    تقریبا هرکسی که گوشی هوشمند دارد، اینستاگرام را در گوشی خود نصب دارد. و همه کار کردن با آن را بلد هستند. اما ایجاد یک اکانت تجاری با یک اکانت شخصی تفاوت های عدیده ای دارد که در زیر به اختصار به آن می پردازم.

     

    1- اکانت خود را با نام برند محصول یا خدمات خود بسازید. سعی کنید نام کاربری و نام صفحه ساده و روان و قابل جستجو باشد. حتی المقدور از علائم اضافی  (!_-.) استفاده نکنید.

    2- تصویر لوگو در پروفایل خیلی مهم است. از همان ابتدا لوگوی خود را در آواتار پروفایلتان درج کنید و از تغییرهای پیاپی خودداری کنید.

    3- اطلاعات بیو خود را کامل کنید. در کوتاهترین جمله خدمات خود را توضیح دهید. از #هشتگ های تخصصی در بیو استفاده کنید.

    4- لینک وب سایت یا فروشگاه اینترنتی خود را حتماً درج کنید. اگر سایت ندارید حتما با کمک یک مشاور سایت خود را سریعتر راه اندازی کنید. بهتر است فروشگاه اینترنتی با امکان سفارش دهی و پرداخت آنلاین داشته باشید. اگر ندارید ، این موضوع را در اولویت کاری خود قرار دهید.

    2- صفحه خود را به اکانت بیزینس تبدیل کنید.

    تبدیل اکانت بیزینس در اینستاگرام یکی از پله های موفقیت برای یک صفحه تجاری و ارائه دهنده محصول است. انتخاب شیوه صفحه پرسونال که  قابلیت پرایوت هم دارد ، شیوه مورد علاقه فعالان تجاری فیک فروش، ممنوعه فروش و کلاهبردار است که میخواهند ریسک لو رفتن یا رسوایی بواسطه ریپورت و کامنت را تا حد امکان پایین بیاورند. پس اگر کسب و کاری هستید که فعالیت سالم دارید.  دارای مجوز هستید و اهداف و برنامه بلند مدتی را دنبال می کنید و از همه مهمتر اگر برند هستید، قطعاً باید صفحه  خود را به بیزینس اکانت تبدیل کنید.

    بیزینیس اکانت یک امکان است که اینستاگرام برای اعضای تجاری خود و تمایز این حساب ها از حسابهای شخصی در نظر گرفته است. ابزارها و امکانات بسیار خوبی هم برای این دسته از کاربرانش فراهم کرده است.  برخی از این امکانات و ابزارها اینها هستند:

    1- آمارگیری و آنالیز صفحه  2- امکان درج لینک در استوری ها  3- ایجاد دکمه تماس تلفنی 4- ایجاد دکمه ایمیل 5- ایجاد دکمه دسترسی به لوکیشن 6- ارائه شاپینگ تگ و دسترسی به فروشگاه اینترنتی فیس بوک 6- استفاده از ابزار بیزینس پارتنر (شریک تجاری) و…

    3-معرفی صفحه اینستاگرام

    اگرچه قبل از معرفی صفحه باید کارهای بسیاری را انجام دهید و یک صفحه کامل و اماده داشته باشید؛ اما در همین قدم اول به این بخش می پردازم. از هر ابزاری برای معرفی صفحه اینستاگرامتان استفاده کنید. با هر روشی که می توانید مشتریان قدیمی خود را نسبت به راه اندازی صفحه آگاه کنید. مشتریان قدیمی می توانند دنبال کنندگان وفادار شما باشند و اعتبار صفحه شما را بالا ببرند. پس از همه زودتر به آنان خبر دهید. برای معرفی صفحه به مشتریان و همکاران جدید راهکار بیابید. از ارسال پیامک، چاپ کارت ویزیت، نصب اطلاعیه در فروشگاه و حتی روی درب ورود. این کار باعث می شود اگر یک روز فروشگاه شما تعطیل بود مراجعین با دیدن اطلاعات صفحه شما، وارد صفحه شده و دست کم از محصولات و خدمات شما دیدن کنند و حتی از همین راه با شما ارتباط بگیرند و بخاطر تعطیلی یک یا چند ساعته اجباری، از دست نروند!

    برای اینکه مخاطبان خود را افزایش دهید از هر روش درستی که می توانید استفاده کنید. آی دی صفحه تجاری خود را در صفحات شخصی دیگر خود معرفی کنید. از بستگان و دوستانتان بخواهید در این کار به شما کمک کنند. همین ابتدای امر اگر بتوانید از طریق بستگان و وابستگانی که به شما علاقه دارند دنبال کنندگانی وفادار جذب کنید، قدرت صفحه شما و نرخ بازدید آن بالا خواهد رفت. در ادامه از صفحات همکاران علی الخصوص کسب و کارهای مشابه هم بخواهید که به شما کمک کنند و با مِنشِن کردن شما در استوری ها ، صفحه شما را معرفی کنند.

    یادتان باشد ارزش صفحه ای که کمتر از 1000 فالوور واقعی و پیگیر دارد ، ده برابر بیشتر از صفحه ایست که 100k دنبال کننده فیک یا بی تفاوت دارد. به مرور زمان اینستاگرام با افزودن معیارهای دیگری برای سنجش کیفیت صفحه، تعداد فالوور، میزان لایک و کامنت را از اولویت های خود دور کرد. پس سعی کنید هرگز سراغ دنبال کننده فیک و لایک و ویو غیر واقعی نروید!

     

    قدم دوم

    پس از ایجاد یک صفحه تجاری متناسب با نیازها و هماهنگ با برند و محصولات، اکنون باید با انتشار محتواهای متنوع ابتدا مخاطب را جذب نموده و سپس کار بازاریابی و فروش خود را پیش ببریم. از این رو در ادامه با چند توصیه که بر اساس تجربه و بررسی صفحات مختلف گرداوردی کرده ام؛ مرحله مهم محتوا سازی را ادامه می دهیم.

    1- تبیین استراتژی و برنامه ریزی

    استراتژی بازاریابی و فروش یک مقوله بزرگ است که قطعاً با چند سطر نمی توان به رموز آن پی برد. توصیه می کنم که حتماً مطالب و مقالات مرتبط با این مبحث و دیجیتال مارکتینگ را مطالعه نموده و یا از متخصیصین این شاخه مشاوره بگیرید. اما آنچه که به اختصار می توان در این رابطه گفت این است. قبل از انتشار هرگونه محتوا و معرفی محصول باید یک استراتژی برای کسب و کار خودتان طراحی کنید. لازم نیست حتما یک چیدمان بزرگ که مملو از اهداف و برنامه ها در بلند مدت است را طراحی کنید. مدل اقتصادی خود را بسازید . همین که به این چند سوال پاسخ دهید می توانید یک نقشه راه برای خودتان ایجاد کنید و بر اساس آن برنامه ریزی کنید.

    سوالات:

    1- من چه خدمات و چه محصولاتی ارائه می دهم؟

    2- محدوده جغرافیایی من کجاست؟ محدوده جنسیتی و سِنی مخاطب چه کسانی هستند؟

    3- روش های ارائه خدمات و محصول من چیست؟ و چگونه می توانم آن را به مشتری ارائه دهم؟

    4- مشتری چگونه با من در تماس باشد؟ چه روشهای جایگزین دیگری دارم؟

    5- نقاط قوت خدمات و محصولات من نسبت به رقبا چیست؟ چه نقاط ضعفی دارم؟

    6- انتخاب من چه مزیت هایی برای مشتریان دارد؟ چه امتیازهایی را به دست می آورند؟

    7-از چه ابزارهایی می توانم برای بازاریابی و فروش استفاده کنم؟

    8-چه نوع محتوایی در رسته کاری من کاربرد داد؟

    9- ابزارهای من برای تولید محتوا چیست؟

    و احتمالاَ سوالات کوتاه دیگری که در ادامه این سوالات برای شما پیش خواهد آمد.

    یادتان باشد در دادن این پاسخ ها با خودتان صادق باشید. خودتان را دست کم نگیرید. اما بیش از توانتان هم بلند پروازی نکنید. هر اشتباه و یا کم کاری در ارائه خدمات یا محصول در این فضا منجر به از دست رفتن تعدادی مشتریان بیشتری به نسبت فضای فیزیکی خواهد شد. چرا که در این فضا یک مشتری راضی می‌تواند خود یک مبلغ عینی برای شما باشد و دهها مشتری دیگر را به سمت شما روانه کند.

    پس از نوشتن پاسخ ها اکنون زمان برنامه ریزی و تعیین مسئولیت هاست. اگر در توانتان هست حتماً از نیروهای متخصص و کمکی بهره بگیرید. تجربه ثابت کرده است که مدیریت یک صفحه فروش اینستاگرامی در ابتدا شاید با یک یا دو نفر به خوبی شروع شده باشد اما با افزایش مراجعین و مشتریان ، کیفیت سرویس دهی و پشتیبانی پایین می آید.

    2- ایجاد محتوا (کاربردی و جذاب)

    اگرچه اکنون این گفته را باور نمی کنید. اما سخت ترین کار یک صفحه تجاری اینستاگرام ساخت محتوا است. محتوا مهمترین عامل موفقیت و یا شکست یک بیزینس اینستاگرامی است. اگر محتوای شما مخاطب را جذب نکند، فروشی هم در کار نخواهد بود. شاید بتوانید در یک زمان مشخص دنبال کننده زیادی به دست بیاورید. اما تداوم انتشار محتوای بی کیفیت و غیر جذاب علاوه بر مبتلا کردن صفحه به بیماری ریزش فالوور، عدم فروش و شکست روحی را برای مالک آن به ارمغان خواهد آورد.

    اما یک محتوای مناسب برای  یک صفحه تجاری چگونه محتوایی است؟

    هر محتوای قابل انتشار شامل تصویر یا ویدیو که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم معرف محصول و خدمات یک برند باشد که ویژگی هایی همچون جذابیت، زمان مناسب، مخاطب پسند بودن و با توصیف ساده و روان برای همه بینندگان را در خود جای داده باشد محتوای مناسبی خواهد بود.

    یک محتوای مناسب می تواند این ویژگی ها را داشته باشد:

    1- با ایده پردازی و فکر ساخته شده باشد.

    2- با استراتژی برند همسو باشد. با محصولات و خدمات هماهنگ باشد.

    3- از جذابیت های بصری روز در آن استفاده شده باشد.

    4- اطلاعات کاملی را به بیننده بدهد

    5- مناسب زمان حال ساخته و طراحی شده باشد.

    6- از گرافیک و ظاهر خوبی برخوردار باشد.

    7- اگر تصویر است رنگبندی خوبی داشته باشد. فونت های خوانا و مناسبی داشته باشد.

    8- اگر ویدیو است زمان مناسبی داشته باشد. سرعت نمایش متون متناسب باشد.

     

    همچین در این محتوا موارد زیر نباید وجود داشته باشند و یا دست کم کمتر استفاده شوند:

    1- محتوا تکراری و کپی کاری نباشد.

    2- زمان ویدیو در صورتی که جذابیت آن کاسته می شود نباید زیاد باشد.

    3- از دروغگویی و اغراق در محتوا پرهیز کنید.

    4- از موسیقی و اصوات بی کیفیت و بد استفاده نکنید.

    5- از ساخت محتواهای شلوغ و پر جمعیت بپرهیزید.

    6- بیان مطالب بگونه ای بیان شود که در آن  دستوری بودن یا تحقیر کردن دیگران استنباط نشود.

    7-رقبا ، محصولات و برندهای دیگران را تخریب نکنید. این کار شما را هم از چشم مخاطب می اندازد.

    8- وعده الکی در محتواها ندهید. مسابقه های دروغین و قرعه کشی های کذب برگزار نکنید.

    3- تعامل با مخاطب

    بهترین روش جذب مخاطب برقراری ارتباط دو سویه با مخاطبان است. برای آنکه یک مخاطب وفادار داشته باشید بهتر است آنها را در بازی خود شریک کنید. روش های متعددی برای ارتباط گیری و درخواست از مخاطب برای همراهی وجود دارد. ساده ترین آن نظرخواهی و نظر دادن کاربران است. اجازه بدهید کاربران زیر پست های شما نظر بدهند. به آنها جواب بدهید و حتی از آنان نظر بخواهید. هیچ ایرادی ندارد که هر چند وقت یکبار درباره کیفیت محصول و خدمات و حتی محتواها نظرسنجی برگزاری کنید. یا حتی از آنان بخواهید که برای شما ویدیو و عکس بفرستند. شرکت رانی، آیسی مانکی و … از جمله برندهایی هستند که از همین طریق کاربرانشان را با صفحه درگیر می کنند.

    4- برنامه زمانی برای ارسال پست

    سعی کنید همیشه دستتان برای پست گذاری و اشتراک محتوا پر باشد. از قبل با توجه به برنامه ها، مناسبت ها و جشنواره های خریدتان محتواها را آماده کنید. استورهایتان را روزانه منتشر کنید. برای استوری ها یک روند بسازید. داستان هایتان را هدفمند با دیگران به اشتراک بگذارید. از همه امکانات اینستاگرام استفاده کنید. پست، استوری، آی جی تی وی، رل و حتی پخش زنده!

    5- آنالیز مداوم

    یکی از مزایای مهم بیزینس اکانت آنالیز و بررسی صفحه است. بصورت مداوم اطلاعات آماری صفحه را آنالیز کنید. رشد مثبت و منفی بخش های مختلف را بررسی کنید. و با پوشش نقاط ضعف رشد خود را بیشتر کنید. مثلاً مدام بررسی کنید که کاربران شما در چه ساعتی بیشتر مطالب شما را دیده اند. پس انتشار مطالب را در آن ساعت ها انجام دهید.  یا آنالیز پست ها را بررسی کنید و دریابید کاربران شما از کدام محتوا بیشتر خوششان آمده و بالعکس! کدام محتوا بیشتر به اشتراک گذاشته شده است؟ کدام محتوا بیشترین بحث را در بین کاربران شما داشته است؟ با بررسی هریک از این موارد می توانید به یک نتیجه بزرگ برسید که آیا نقشه راه شما منطبق با خواست کاربرانتان است یا خیر؟ که اگر مسیر را اشتباه میروید برگردید و از روش دیگری استفاده کنید.

    6- جذابیت لاکچری!

    شخصیت برند شما، نشان دهنده قدرت شماست. صفحه برند تولید کننده آدامسی که شخصیت بالایی در نگاه دنبال کنندگانش دارد با ارزش تر از صفحه برند خودروی لوکسی است که کاربران آن صرفاً برای تماشای محتواهای سرگرم کننده یا خنده دار به آن مراجعه می کنند. همین است که بین صفحات تمایز ایجاد می کند. شخصیت برند!

    برای یک برند ایجاب می کند از ویدیوهای طنز و کمدین ها استفاده کند. اما یک برند که محصولات خاص مانند جواهرات گرانقیمت تولید می کند نمی تواند برای جذب مخاطب و لایک پست و استوری فان بگذارد. پس شخصیت برندتان را طوری بسازید که برازنده شماست. حتی برای تبلیغات هم به هر اینفلوئنسری مراجعه نکنید. هیچوقت بنده لایک و بازدید بیشتر نباشید. کلاس کاری تان را حفظ کنید. حتی اگر باعث شود دیر تر و با سرعت کمتری معروف شوید!

    7- تبلیغات

    مسلماً بدون تبلیغات راه سخت تری دارید. شما باید برای معرفی صفحه تان هزینه کنید. اما در این رابطه هم باید محتاط باشید. برای اینکه کمتر پول بدهید به هر صفحه و شخصی آگهی ندهید. صفحات زیادی هستند که با لایک و ویو و فالور فیک، خودشان را موفق نشان می دهند. و تبلیغات بسیاری می گذارند. شما فریب نخورید. البته از آنطرف بام هم نیفتید. لازم نیست برای محتوایی که با گوشی موبایل درست کرده اید یا استوری تبلیغاتی یک اینفلوئنسر با فالوور میلیونی، پول هنگفت خود را دور بریزید. مسلماً چیز زیادی عادیتان نمی شود. اگر قصد یک تبلیغات بزرگ دارید ابتدا از کامل بودن صفحه و موجود بودن محصولتان مطمئن شوید. یک کمپین یا یک جشنواره خرید راه اندازی کنید. و با ساخت یک تیزر ارزشمند اطلاع رسانی کنید. ویدیو را به صفحات و اینفلوئنسرهایی که مرتبط با کار شما هستند بدهید. تا یک نتیجه درست بگیرید. استوری گذاشتن و تبلیغ کلامی توسط شاخ های مجازی مزخرف ترین شیوه تبلیغات اینستاگرامی است که فقط جز هدر رفت پول چیز دیگری عاید شما نخواهد شد.

    8- فروش محصول

    تا رسیدن به فروش محصول موارد دیگری هم وجود دارد . اما همینکه این چند مورد را انجام دهید یک صفحه عالی را ایجاد کرده اید. شما تمام این مراحل را سپری کرده اید که محصولتان را به فروش برسانید. خیلی هم خوب! شما اجناسی برای فروش دارید. محتوای آنها را هم منتشر کرده اید. حالا مشتری آنها را می بیند و در صورت تمایل با شما از طریق دایرکت یا شماره و روش های دیگر تماس میگیرد. احتمالاً شما مجبورید دوباره درباره جنس توضیح بدهید ، شرایط ارسال و جزئیات دیگر را بصورت چت یا مکالمه با مشتری مطرح کنید. و در نهایت اگر مشتری هنوز طالب کالای شما باشد باید شماره کارت بدهید تا مبلغ را واریز کند. به شما اطلاع دهد و نشانی، کد پستی و اطلاعات شخصی خود را برای شما ارسال کند. و این ارتباط مسلماً تا رسیدن محصول به دست مشتری ادامه دارد. این پروسه علاوه بر تعدد مراحل، زمانبر هم هست. و تجربه نشان داده رضایت مشتری را جلب نمی کند. چرا که باید همیشه دردسترس باشید و به او پاسخ بدهید. در هر مرحله مشتری با شما ارتباط می گیرد. و این مستلزم وقت گذاشتن شما یا استحدام یک یا چند نیروی فروش و پشتیبانی است!

    این شیوه فروش قدیمی و پر اشکال است. یک راه حل بسیار ساده وجود دارد تا هرگز به مشکلات این شیوه بر نخوریم . و این را مرحله گذار از فروش سنتی به فروش آنلاین می نامیم که ما از آن به عنوان قدم سوم نام می بریم. توجه داشته باشید اگرچه روش فروش فعلی شما در یک فضای مجازی و غیر فیزیکی رخ می دهد، اما نمی توان از آن بعنوان یک تجارت تمام الکترونیک یاد کرد. فروش آنلاین روشی است که تمام پروسه آن از ارائه اطلاعات محصول، تا سفارش، پرداخت هزینه ها و دریافت اطلاعات خریدار بصورت یکپارچه و با چند کلیک  توسط مشتری صورت می گیرد و محصول بدون حتی یک تماس و صرف زمان، فروخته شده و ارسال می شود.

    قدم سوم

    فروش اینترنتی

    این روزها دیگر فرقی نمی کند که یک برند بزرگ هستید که محصولات متنوعی را تولید می کنید. یا یک فروشگاه معمولی با تعداد محدودی کالا. بنا بر دلایلی که در بالا گفته شد، شرایط ایجاب می کند که در اسرع وقت فروشگاه اینترنتی خود را راه اندازی کنید. برای اینکه تجارت شما در اینستاگرام کامل شود و حتی در زمانیکه شما موفق به دریافت شاپینگ تگ اینستاگرام شوید و بخواهید از آن استفاده کنید باید محصولات را به یک لینک فروش متصل کنید. داشتن فروشگاه اینترنتی دیگر مانند گذشته سخت نیست. روش های زیادی برای ایجاد فروشگاه وجود دارد. از فروشگاههای اشتراکی گرفته تا فروشگاه سازهای آنلاین و فروشگاه های اختصاصی. شما در کمترین زمان ممکن می توانید صاحب یک فروشگاه شوید و مخاطبان اینستاگرامی خود را به فروشگاه هدایت کرده تا خرید خود را با سفارش و پرداخت انلاین در کمتر از یک دقیقه انجام دهند. واقعاً لذت بخش است.

    در صورت تمایل برای ایجاد و مدیریت صفحه تجاری اینستاگرام و همینطور طراحی و اجرای فروشگاه اینترنتی می توانید با کارشناسان ما با شماره 02191307857 تماس بگیرید.

     

     

     

  • آزاده نامداری که بود؟ / مرگ مجری جنجالی ممنوع الکار در سعادت آباد

    آزاده نامداری که بود؟ / مرگ مجری جنجالی ممنوع الکار در سعادت آباد

    خبر مرگ مجری جوان تلویزیون که البته در سالهای اخیر ممنوع التصویر شده بود، امشب یک شوک خبری بزرگ ایجاد کرد.

    اما آزاده نامداری که بود که با وجود سالها گوشه‌گیری و نبودن در رسانه‌ها، خبر مرگ او چنین بازتابی داشت.

    آزاده نامداری مجری و تهیه‌کنندهٔ تلویزیون ایرانی بود. او با اجرا در برنامه تازه‌ها در سیمای خانواده به شهرت رسید.

    او کار خود را با همکاری با شبکه زاگرس (کرمانشاه) آغاز کرد و سپس با کمک اقبال واحدی به تهران آمد و در برنامه «خط مستقیم» شبکه تهران به تهیه کنندگی سعید غفاری و رضا داستانی به اجرا در تلویزیون ادامه داد. نامداری در سال ۱۳۸۴ به عنوان مجری بخش تازه‌ها در برنامه سیمای خانواده شبکه یک شروع به فعالیت کردکه تا ۴ سال ادامه داشت که در بهمن ۱۳۸۸ به اجرای خود در تازه‌ها پایان داد.

    او در ادامه مجری برنامه غیرمنتظره شد که روزهای شنبه تا چهارشنبه از شبکه دو سیما پخش می‌شد. سری اول برنامه غیرمنتظره در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۸۹ آغاز شد و در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۸۹ به پایان رسید. سری دوم این برنامه از ۱ آبان ۱۳۸۹ آغاز شد و در آخرین پنجشنبه سال به کار خود پایان داد.

    در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ در سری جدید برنامه غیرمنتظره با عنوان جمع ما به عنوان مجری حضور پیدا کرد. این برنامه کاری از گروه اجتماعی شبکه دو سیما، به تهیه‌کنندگی الهه بهبودی به صورت زنده از شنبه تا سه‌شنبه بعد از خبر ۲۰:۳۰ و در ۶۰ قسمت ۴۰ دقیقه‌ای پخش می‌شد و سری اول آن تا اول ماه رمضان آن سال ادامه یافت. وی همچنین سابقه اجرای برنامه «ورزش امروز» شبکه جام جم ۱، همچنین اجرای برنامه «شب‌نشینی» از شبکه جهانی جام جم، برنامه‌های مناسبتی، برنامه رادیو هفت و برنامه «صبحی دیگر» از شبکه آموزش را در کارنامه خود دارد.

    او سال ۱۳۹۱ را در حالی با برنامه سال تحویل در کنار احسان علیخانی آغاز کرد که در همان تعطیلات نوروزی، اجراء هر شب برنامه جنجالی «خانمی که شما باشی» را بر عهده داشت ولی به ناگاه خبری مبنی بر منع فعالیت وی، در کنار فرزاد حسنی و احسان علیخانی پخش شد. پس از نه ماه دوری از تلویزیون بالاخره نام او به عنوان نویسنده در برنامه پشت صحنه احسان علیخانی ظاهر شد.

    با آغاز سال ۱۳۹۲ نامداری سری دوم برنامه «خانمی که شما باشی» را نویسندگی، مجری‌گری و تهیه‌کنندگی کرد. تا کنون پنج سری از برنامه «خانمی که شما باشی» از شبکه دوم سیما پخش گردیده‌است.

    آزاده نامداری که بود؟ / مرگ مجری جنجالی ممنوع الکار در سعادت آباد

    در تاریخ ۲۵ مهر ماه در حالی که زمزمه ممنوع‌التصویری وی شایعه شده بود با حضور در در برنامه شب آدینه، رکورد آمار پیامکی صدا و سیمای مرکز استان همدان را شکست. این مجری جوان در حالی از حضور خود در سال ۹۴ با ششمین سری از برنامه مستند خود با عنوان خانمی که شما باشی، در تلویزیون، خبر داده بود که یکبار دیگر برنامه اش توقیف شد در حالی که تیزرهای این برنامه از شبکه دو پخش شده بود.

    نامداری نخستین مجری تلویزیون بود که «چادر ملی» و «چادر قهوه‌ای» پوشید.

    او در مصاحبه با مجله زندگی ایده‌آل در سال ۱۳۹۴ گفت برخاسته از یک خانواده سنتی است و تا هفت نسل قبل از او همه در خانواده‌شان چادر بر سر می‌کرده‌اند.

    نامداری در سال ۹۵ پس از سه سال دوری از عرصه اجرا با برنامه گفتگو محور آبان بر روی شبکه آپارات مجدداً به صحنه بازگشت. او در در این برنامه به گفتگوهای چالشی با فعالان مختلف زن در عرصه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی پرداخت.

    او همچنین در همین سال، کتابی در قالب مجموعه داستانی کوتاه با همین نام توسط انتشارات علمی فرهنگی منتشر کرد.

    اما آنچه باعث شهرت این مجری باسابقه شده بود، حاشیه‌های زندگی شخصی‌اش بود.

    در اردیبهشت ۱۳۹۲، فرزاد حسنی و آزاده نامداری با حضورشان در کنسرت فرزاد فرزین ازدواج خود را رسانه‌ای کرده و در ۶ تیر ۱۳۹۲ به عقد هم درآمدند و سید حسن خمینی عاقد آن‌ها بود. اما بعد از حدود یک سال در خرداد ۱۳۹۳ این دو از هم جدا شدند و در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ خبر طلاق رسماً توسط آزاده نامداری رسانه‌ای گشت.

    آزاده نامداری علت این جدائی را با انتشار عکسی از خودش با چشم کبود در اینستاگرام، خشونت فرزاد حسنی اعلام کرد. وی در سال ۱۳۹۴، با سجاد عبادی پسر رحیم عبادی ازدواج کرد. فرزند کسی که در دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، رئیس سازمان ملی جوانان بود.

    آزاده نامداری که بود؟ / مرگ مجری جنجالی ممنوع الکار در سعادت آباد

    در اوایل مرداد ۱۳۹۶ فیلم و عکس‌هایی از آزاده نامداری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که او را بدون پوشش سر در یک مکان عمومی (پارک) در شهری در سوئیس در حالی که شیشه آب جو فلدشلاشن در دست داشت نشان می‌دهد.

    انتشار این تصاویر بازتاب گسترده‌ای در فضای مجازی داشت. در شبکه‌های اجتماعی عده‌ای آزاده نامداری را به «ریاکاری» متهم و از انتشار این عکس‌ها حمایت کردند. این اتهام به این دلیل مطرح شد که او در برنامه‌های تلویزیونی و در مصاحبه‌های خود همواره به عنوان چهره‌ای شناخته می‌شد که فعالانه از «حجاب کامل» به‌خصوص «چادر مشکی» دفاع و برای آن تبلیغ می‌کرد. گروهی دیگر انتشار این تصاویر را «نقض حریم خصوصی» خواندند و انتشار عمومی آن را «غیرقانونی» یا «غیراخلاقی» دانستند.

    آزاده نامداری در ۲ مرداد ۱۳۹۶ در یک پیام ویدئویی به انتشار این تصاویر واکنش نشان داد و گفت در مکانی سرسبز بوده که «محارم» او حضور داشتند. در پاسخ، برخی موضوع غیرقانونی بودن انتشار این تصاویر را به دلیل حضور نامداری در یک مکان عمومی نابجا دانستند و اعتقاد داشتند که او یک چهره عمومی است که در بسیاری از موارد به صورت خودخواسته و فعال از «حجاب کامل» دفاع کرده، بنابراین نه تنها انتشار تصاویر او غیراخلاقی نیست بلکه حتی برای روشنگری افکارعمومی لازم است.

    حالا مرگ این مجری باسابقه با طرح احتمال قتل یا خودکشی وی بازتاب گسترده‌ای داشته است. یک منبع آگاه در این باره به خبرنگار ما گفته چند روز قبل از درگذشت، با او صحبت کرده و وی حال مساعدی داشته است.

    به این ترتیب حالا حتی مرگ نامداری هم پایان خبرسازی این چهره نیست و باید هنوز منتظر خبرهای بیشتر درباره زندگی او بود.

     

    منبع: سرناخبر

  • «آزاده نامداری» درگذشت/ اعزام بازپرس ویژه قتل به محل کشف جسد/ جزئیات تازه از زبان معاون اول دادستان تهران

    «آزاده نامداری» درگذشت/ اعزام بازپرس ویژه قتل به محل کشف جسد/ جزئیات تازه از زبان معاون اول دادستان تهران

    معاون اول دادستان تهران با تایید خبر فوت آزاده نامدرای گفت: تعیین علت فوت نیاز به آزمایش سم شناسی دارد.

    مجری سابق صداوسیما درگذشت.

    لحظاتی پیش پیکر بی‌جان «آزاده نامداری» یکی از مجریان سابق صداوسیما در منطقه سعادت‎ آباد تهران کشف شد. هنوز جزئیات بیشتری از این ماجرا در دست نیست.

    گفته می شد او باردار بوده اما خودش هفته پیش در صفحه اینستاگرامش این موضوع را رد کرده بود.

    خانمی که گویا مادر ‎آزاده نامداری است با اورژانس تماس گرفته و اعلام کرده است که با کارت عابر بانک به زور در ورودی را باز کرده و وارد خانه شده و با پیکر بی‌جان دخترش مواجه شده است.

    اعزام بازپرس ویژه قتل به محل کشف جسد «آزاده نامداری» و آغاز تحقیقات پلیسی

    قاضی محمد شهریاری سرپرست دادسرای جنایی تهران گفت: کلانتری ۱۳۴ شهرک غرب ساعتی قبل فوت یک زن جوان را در محل سکونتش به بازپرس ویژه قتل اعلام کرده و در اظهارات اولیه اعلام کرده که این فرد آزاده نامداری است.

    وی افزود: بازپرس ویژه قتل تهران به محل حادثه اعزام شده است اما هنوز از صحت و سقم هویت اعلام شده اطلاعی در درست نیست.
    سرپرست دادسرای جنایی تهران ادامه داد: پس از حضور بازپرس در صحنه قتل ابتدا هویت متوفی و سپس علت مرگ وی بررسی خواهد شد.

    مرکز اطلاع رسانی پلیس اعلام کرد: در ساعت ۱۹:۵۰ عصر امروز در پی تماس تلفنی پدر مرحومه آزاده نامداری مجری سابق تلویزیون با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر فوت نامبرده در آپارتمانش در یکی از برج های شهرک غرب تهران بلافاصله عوامل انتظامی برای بررسی صحنه به محل اعزام شدند.

    بررسی‌های اولیه نشان داد که نامبرده ۴۸ ساعت قبل فوت کرده است.

    همچنین اظهار شده است: بنابر اظهارات والدین “آزاده نامداری” همسر و فرزند وی در شمال به سر می برند و نامبرده تنها در آپارتمانش حضور داشته که به دلیل عدم تماس با والدینش آنها نگران شده و با مراجعه به محل زندگی او متوجه می شوند که وی فوت کرده است و تحقیقات پلیسی برای مشخص شدن علت فوت نامبرده آغاز شده و اخبار تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.

    جزئیات تازه از مرگ آزادی نامداری از زبان معاون اول دادستان تهران

    معاون اول دادستان تهران با تایید خبر فوت آزاده نامدرای گفت: تعیین علت فوت نیاز به آزمایش سم شناسی دارد.

    احمد رحمانیان در این رابطه توضیح داد: به دنبال اعلام خبر فوت این مجری سابق صداوسیما تیم بررسی صحنه متشکل از بازپرس کشیک دادسرای جنایی تهران، پزشکی قانونی و… در محل کشف جسد در منزلی در سعادت آباد حاضر شدند.

    وی ادامه داد: در بررسی های اولیه هیچگونه جراحتی مشاهده نشده است.

    معاون اول دادستان تهران با اشاره به برخی مسائل پیرامون خودکشی این مجری سابق صداو.سیما بیان کرد: تعیین علت دقیق فوت و اینکه ایا آزاده نامداری خودشکی کرده نیاز به سم شناسی دارد و تاکنون مدرکی دال بر خودکشی وی به دست نیامده است.

    رحمانیان اظهار کرد: جسد این مجری سابق صداوسیما به پزشکی قانونی منتقل شده و پس از انجام ازمایشگاه لازم علت دقیق فوت اعلام می شود.

     

    منبع: مهر

  • می گویند همه چیز هست، اما شما باور نکنید!

    می گویند همه چیز هست، اما شما باور نکنید!

    زنان و مردان در صفوف نامنظم و بدون رعایت حداقل فاصله ایمن، ساعتها در انتظار 2 عدد روغنی هستند که با بی تدبیری در اقتصاد این کشور کمیاب شده است.

    پایگاه خبری رسا نشر- شبنم حاجی اسفندیاری – از ساعت 15 شنبه شانزدهم اسفند هزار و سیصد و نود و نه از اولین فروشگاه کوروش در ورودی بلوار اصلی تهرانسر تا آخرین فروشگاه زنجیره ای در انتهای تهرانسر که فقط یکی از مناطق پر جمعیت و مهم شهر تهران است، به هر کجا که سر زدم ، روغن مایع یا جامد خوراکی و سرخ کردنی با قیمت مصوب پیدا نشد!. این جستجو شامل فروشگاههای جانبو، کوروش، رفاه، وین مارکت و … بود که متصدیان تمامی این فروشگاهها اظهار شرمندگی می کردند و می گفتند روغن نداریم!

    لحظه ای که در خبرها ، رئیس جمهور ، معاون اول ایشان ، وزرای اقتصاد و جهاد کشاورزی ومدیران زیر دستی می گویند مردم نگران نباشند! کالاهای اساسی در شرایط مطلوبی قرار دارد و در همه جای کشور توریع شده است؛ اول احساس غرور می کنید. بعد کمی آرامش به سراغتان می آید. اما با توجه به سوابق گذشته مسئولین در دادن وعده های بسیار و لمس کمبود ها با گوشت، پوست  و استخوان در می یابید که نه اینگونه که می گویند نیست. و این دغدغه به سراغتان می آید که نکند شب عیدی بدون روغن ، برنج و گوشت بمانیم…

    در عرض 2 ساعت تمام فروشگاههای موجود در تهرانسر را با پای پیاده جستجو کردم. هیچکدام روغن نداشتند. تا اینکه به فروشگاه رفاه تهرانسر رسیدم و با چنین صحنه ای مواجه شدم.

    (تصاویر کاملاً واقعی هستند)

    بله، صف روغن ! . البته از این دست تصاویر و فیلم ها در فضای مجازی زیاد دیده اید. تصاویری که هرگز در اخبار شبکه های تلویزیون داخلی مشاهده نخواهید کرد. تصاویری که نشان دهنده تناقض در گفتار و رفتار مسئولین این سرزمین دارد. زنان و مردان در صفوف نامنظم و بدون رعایت حداقل فاصله ایمن، ساعتها در انتظار 2 عدد روغنی هستند که با بی تدبیری در اقتصاد این کشور کمیاب شده است.

    جلوتر که بروید افراد مسن و سالخورده ای را می بینید که در صف روغن ایستاده اند. می دانید کجا برکت از زندگی ایرانیان رفت؟ آنجا که اوضاع آنقدر بد شد و سالخوردگانی که باید در استراحت و رفاه باشند، تا سالهای واپسین عمر را در آرامش سپری کنند، کیسه به دست در این صف و آن صف ساعتها می ایستند شاید بتوانند نیازهای اولیه زندگی شان را کمی ارزانتر بخرند. تا دست کم مقرری اندکی که دارند کفاف یک ماهشان را بدهد. و احتمالاً لعن و نفرین آنان دامنمان را گرفته است. همان افراد مسنی که حضورشان در مراکز عمومی به دلیل کرونا بسیار خطرناک است!

    یک سال است که با کرونا دست و پنجه نرم می کنیم. آمار که پایین می آید ماحصل برنامه ریزی و موفقیت خودتان است، اما وقتی بالا می رود مردم مقصر می شوند! زمانیکه برای افزایش آمار کرونا یقه جر می دهید و مردم را عامل اصلی تداوم کرونا جلوه می دهید، بد نیست به احتمال وجود دهها صف مانند این هم فکر کنید.

  • داداگاه وجدان – دو پدر

    داداگاه وجدان – دو پدر

    نویسنده این قسمت: مهدی سوری

    من براش دریا بودم. اما اون اقیانوس میخواست! من همه چیزم رو به پاش ریختم اما باز هم به چشم اون کم بود. من بخاطرش از همه کَس و همه چیز دست کشیدم. اما اون حتی حاضر نشد از یکی از خواسته هاش بگذره. من هیچوقت نخواستم در موردش فکر بد کنم. با اینکه خیلی چیزها ازش دیدم. با اینکه بهم ثابت شد به من خیانت کرده ولی هیچ کجا حتی تو دادگاه هم این رو مطرح نکردم. الان چون شما گفتی به زبون آوردم. وگرنه ناهید همیشه عشق من بود. عشق من کجا و خیانت! من اونروزها گفتم من رو نمیخواد. دوستم نداره و نمیخواد با من زیر یک سقف زندگی کنه قبول کردم از هم جدا بشیم. آقای انوری ! 5 سال از این روزها گذشته. الان اومدین چی میخواین؟ تو این 5 سال حتی یک بار هم برای دیدن تنها نوه تون نیامدین. شما که هیچ، مادرش نیومد. الان چی شده که یک هو یاد ما افتادین؟

    چشمهاش پر از اشک شده بود. سرش رو پایین انداخته بود. شرمندگی اولین حرفی بود که زد و گفت من خودم شخصاً به تو بدی کردم. تو رو نمی شناختم. ناهید هم به تو بدی کرده. چیزی که عیانِ دیگه گفتن نداره. مهرداد جان! ما در مورد تو اشتباه کردیم. به تو بدی کردیم. نمی دونم. شاید فکر می کردیم داریم در حق دخترمون خوبی می کنیم. البته مادرش از همون اول مخالف بود. اون بارها با ناهید صحبت کرد. حتی با هم دعوا کردند. اما انگار ناهید جادو شده بود. میگفت باید جدا بشم. من نمیخوام با مهرداد زندگی کنم. وگرنه خودم رو می کشم. پسرم به کلام الله قسم من تا چند ماه بعد اصلاً از ماجرای اون مرتیکه بی شرف خبر نداشتم. حتی مادرش هم نمی دونست که دختر ما توسط اون بی همه چیز نامرد اغوا شده. تو باید ما رو ببخشی. اصلاً هرکاری دوست داری با ما بکن. اما الان من بخاطر خودم اینجا نیستم. ناهید چند صباح دیگه اعدام میشه. دوبار تو زندان خودکشی کرده و الان هم حال و روز خوبی نداره. من رو که نگذاشتم ببینمش. فقط تلفنی با حال خراب از من خواست بیام پیدات کنم. بگم حلالش کنی. میگه عذاب وجدان دارم. میگه قبل از اینکه طناب دار نفسم رو ببره، بدی هایی که در حق مهرداد کردم داره خفه ام می کنه. پسرم ، من از روزی که دخترم با اون شارلاتان ازدواج کرد باهاش قطع رابطه کرده بودم. تا روزی که از آگاهی زنگ زدن و گفتند دخترتون به جرم قتل شوهرش دستگیر شده. می دونم بهت خیانت کرده. می دونم در حق تو و دخترش بدی کرده. اما دخترمه. نتونستم تنهاش بگذارم. ازت خواهش می کنم بیا باهاش حرف بزن. حلالش کن. و بگذار دخترش رو ببینه.

    من فقط نگاهش می کردم. دروغ چرا. من همه چیز رو می دونستم. مادر ناهید تنها کسی بود که در این 5 سال من و سورنا رو تنها نگذاشت و کنارمون بود. وگرنه من چطوری از پسِ یک بچه 1 ساله بر می اومدم. با وجود خیانت ناهید و این بی مهریش نسبت به من و دخترش، اما هربار مادرش می اومد مخفیانه بهمون سر بزنه احوالش رو جویا می شدم. همیشه منتظر بودم که یک بار بگه ناهید دلش میخواد سورنا رو ببینه. یا بگه دلش برای ما تنگ شده. اما هیچ وقت نشنیدم. اون ما رو خیلی زود از یاد برد. چطور تو 5 سال گذشته به فکر ما نبود و یادی از ما نکرد. حالا چی شده پای مرگ عذاب وجدان گرفته؟ دلم اصلاً به حالش نمی سوزه. اون کاشانه من رو خراب کرد. خدا هم اینطوری عذابش داد. وقتی شنیدم با شوهرش خوشبخت نیست خوشحال شدم. دلم خنک شد. وقتی برام خبر آوردن که شوهرش ورشکسته شده و مجبور شدند همه دارو ندارشون رو بفروشن کِیف کردم. اون لحظه که خبر قتل حمیدرضا رو توسط ناهید در فضای مجازی دیدم، صحنه های قتل و لحظات دستگیری ناهید رو تماشا می کردم احساس می کردم به حقم رسیدم. من در حق کسی بدی نکردم. اما اون مرد و زن  با خیانتی که به من کردند یک بچه رو بی مادر کردند. من اگر از حق خودم بگذرم از 5 سال بی مادری سورنا نمی گذرم. برای همین گفتم نه آقای انوری. متاسفم ما ناهید رو فراموش کردیم. کاری از دست ما برای دختر خانم شما بر نمی یاد. انشالله خدا کمکشون کنه. من دوست ندارم با این شرایطی که از دخترتون تعریف کردین، بیشتر باعث ناراحتیش بشم. بهش بگین پیدامون نکردین. بگین رفتن خارج از کشور و …. ولی از من نخواین که دخترم رو در این شرایط قرار بدم. داستان حلالیت یک چیزیه بین من و خدا . من همون موقع ناهید رو به خدا واگذار کردم. ولی از حق دخترم نمی گذرم. و دوست ندارم بعد از 5 سال با مادری روبرو بشه که بزودی قراره اعدام بشه. و این حتما توی روحیه اش اثر بد میگذاره.

    نمی دونم چی شد تا این حرفها رو زدم دیدم پیر مرد از روی صندلی خودش رو به زمین انداخت و افتاد به دست و پای من. گریه می کرد و با التماس ازم میخواست به دخترش رحم کنم. تلاش می کردم بلندش کنم و آرومش کنم اما اصرار داشت تا من رو راضی کنه. من اگرچه اجازه دادم ناهید به آسونی بره اما هرگز، از جفایی که در حق ما کرد نگذشتم. اون اوایل دلم میخواست برگرده و حتی با اینکه می دونستم گناهکاره ، اما دلم میخواست ببخشمش. همیشه دلم میخواست برگرده کنارمون. اما اون ما رو انتخاب نکرد. برای همین احساسم کم کم به نفرت بدل شد و من از دختر این مرد که الان به دست و پام افتاده متنفرم. وانگهی الان مساله دیگه من نیستم . دختریه که 5 سال بدون مادر بوده. حالا یک دفعه مادرش پیدا بشه و اون رو ببینه و بعد مادر رو اعدام کنند. دختر من بمونه و غم دوباره بی مادری. نه من نمی تونم اجازه بدم .

    هر طوری بود پدر ناهید رو آروم کردم. نتونستم بهش امید بدم. نا امید شده بود و وقتی داشت میرفت باز هم از من حلالیت خواست. گفتم پدر جان شما من رو ببخش. من گذشته رو فراموش کردم و هیچ دینی به من ندارین. امیدوارم یک دری به روی دخترتون باز بشه. که انگار همون موقع در باز شد. دخترم سورنا از مهد برگشته بود. تا پدربزرگش رو دید شناخت. عکس پدر بزرگش رو مامان جونش ، مادر ناهید نشونش داده بود. بی اختیار پرید بقل پدر بزرگش. آقاجون آقاجون شده بود ورد زبونش. پدر ناهید فقط گریه می کرد و قربون صدقه نوه کوچیکش می رفت.

    نوه ای که به هر دلیل بعد از 5 سال اولین بار بود که می دید. سورنا رو غرق در بوسه کرده بود . دختر بوی مادرش رو می داد. و پدر انگار با آغوش کشیدن دختر 6 ساله احساس می کرد دخترش رو در آغوش گرفته. وسط شیرین زبونی های دخترونه سورنا، به ناگاه از پدر بزرگش پرسید آقاجون ، اومدی من رو ببری پیش مامانم؟ پیر مرد یک آن خشکش زد. برگشت و به من نگاه کرد. نمی دونست چی بگه. برای لحظه ای چشمهامون به هم افتاد. من در اون نگاه اوج نگرانی های دو پدر رو دیدم که یکی نگران حال دختری بود که بزودی اعدام می شد و دیگری یعنی من، نگران آینده دختر کوچکش. مغزم فرمان نداد. دلم انگار به رحم اومد . انگار وجدانم بیدار شد و گفت گذشت کن. تو مثل اونها نباش. الان وقت خوبی برای انتقام نیست. نگذار این پدر دلشکسته، نا امید از این خونه بره بیرون. برای همین روبه دخترم کردم و گفتم. آره دختر قشنگم. آقاجون اومده خبر آورده که مامانیت چند روز دیگه از مسافرت بر میگرده و تو رو می بریم پیشش که اون رو ببینی. آقای انوری که دخترش بزودی به جرم قتل قرار است اعدام شود، در آن لحظه خوشبخت ترین مرد روی زمین شد. او پدری بود که توانسته بود آخرین خواسته دخترش را اجابت کند. پدرِ دیگر همچنان که شادی دختر کوچکش را از شوق دیدار مادر نظاره گر بود به این فکر می کرد که مرگ ناهید برایش چه سودی دارد؟ ناهید هرچه که باشد و با هر گناهی اولاً مادر دختر اوست. وهیچکس حق ندارد دختری را از مادرش جدا سازد. ناهید انوری تقاص گناهش را داده است. و روا نیست اگر قرار باشد اعدام شود دخترش را ندیده، چشم از دنیا فرو بندد. او به من بدی کرد. من بدی اش را با بدی پاسخ نمی دهم …

    پایان

  • خبر فوری / مهرداد میناوند درگذشت

    خبر فوری / مهرداد میناوند درگذشت

    بر اساس خبرهای تائید شده متاسفانه دقایقی پیش بر اثر ابتلا به کرونا در بیمارستان لاله تهران درگذشت.

    خبر فوری / مهرداد میناوند درگذشت

    مهرداد میناوند اسطوره و پیشکسوت فوتبال پرسپولیس و تیم ملی ایران از هفته گذشته به دلیل ابتلا به کووید 19 در بیمارستان لاله بستری شده بود و به دلیل درگیری 80 درصدی ریه در کمای مصنوعی بود. شرایط این ورزشکار گرانقدر تا به امروز ثابت بود . اما دقایقی قبل بر اثر درگیری 90 درصدی کرونا با ریه وی، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

    روحش شاد و یادش گرامی

    رسا نشر

  • مجموعه داستانی “دادگاه وجدان”

    همه ما تو وجودمون یک دادگاه داریم. من اسمش رو “دادگاه وجدان” می گذارم. دادگاهی که قاضی، دادستان، هیئت منصفه اش خودمونیم. دادگاهی که متهم، شاکی و شاهدش هم خودمون هستیم.

    پایگاه خبری رسا نشر – همه ما آدمها داستانهایی داریم. داستانهای تلخ و شیرین.اتفاقاتی که زندگی ما رو متحول کردند و بعد از اون آدم دیگه ای شدیم. همه ما در ارتباطاتمون وقایعی رو تجربه کردیم که گاهی خوشایندمون نبودن. در محیط اطرافمون چیزهایی رو دیدیم که با خودمون می گیم کاش در اون لحظه اونجا نبودم و نمی دیدم. و همه ما در تمام این اتفاقات سه تا نقش متفاوت داریم. یا عامل اون اتفاق هستیم ، یا کسی هستیم که اتفاق بد برامون رخ می ده و یا اینکه شاهد این رخداد هستیم …


    صرفنظر از وجود آگاه و ناظر خداوند متعال، ممکنه هیچکس از ظلمی که می کنیم یا حقی که ازمون خورده میشه خبردار نشه. و شاید ما تنها شاهد داستان باشیم. اینطور وقتها چیکار می کنیم؟ چشمهامون رو می بندیم و ازش میگذریم یا نه؟

    همه ما تو وجودمون یک دادگاه داریم. من اسمش رو “دادگاه وجدان” می گذارم. دادگاهی که قاضی، دادستان، هیئت منصفه اش خودمونیم. دادگاهی که متهم، شاکی و شاهدش هم خودمون هستیم. عدالتخانه ای که شاید حکم هاش جنبه اجرایی نداره و کسی ازش با خبر نمیشه. اما بعضی وقتها حکم هایی می ده که زندگی ما رو به جهنم تبدیل می کنه. وجدان ما همون قاضیه که رشوه نمی گیره. و مدام چکش عدالت رو بر روح و روان ما می کوبه که اگر اونروز چشم بر حقیقت بستیم ، تا وقتی زنده ایم حتی یک شب هم نمیتونیم خواب راحت داشته باشیم.
    همراه ما باشید با مجموعه داستان کوتاه عبرت آموز “دادگاه وجدان”
    کاش بشه به هم بدی نکنیم …

     

    مهدی سوری

  • آخرین یلدای قرن

    آخرین یلدای قرن

    یلدا شب خاطره هاست. سی امین روز از آذر ماه و ثانیه هایی که پایان پاییز برگ‌ریز را به آغاز زمستانی زیبا متصل می کند.  تا به یاد دارم یلدا همیشه خوش بود. حتی در ایام جدید! حتی بدون کُرسی و مَجمَعِ مِسی پر از آجیل و انار دانه دانه اش. یلدا همیشه زیباست به بلندای شبش..

    یلدای امسال اما همچون به سیاق گذشته‌اش نیست. آن هم آخرین یلدای قرن!. دوستی و یک و نیم متر دوری، مَثَل جَدیدیست که کرونا بابش کرد. سالی که نکو نبود را نیز از بهارش دیدیم. نوروز امسال را بی آنکه دیدارها تازه شود و درآغوش عزیزان جای گیریم سپری شد. آنهم در تبعیدگاه قرنطینه خانگی و با ناقاره بد صدای مرگ !  ما که زنده ماندیم بهار و تابستان را اگرچه دیدیم و به پاییز رسیدیم اما در زیر لایه های ماسک های سفید احساس خفگی کردیم.
    اکنون شهرهایمان را نه به نام تاریخی و پیشینه‌اش، بلکه با رنگ‌های زرد ، نارنجی و قرمز صدا می‌زنند. ابتدا شهر من را قرمز رنگ زدند. اما اکنون من ساکن شهری نارنجی‌ام . نارنجیِ در معرضِ خطرِ قرمز شدن! دو شب مانده به یلدا مردم شهرِ من در تدارک برگزاری شب نشینی‌ای هستند که اینبار مادربزرگ و پدربزرگ سفره دار آن نیستند. آن شب حتماً بساط انار، هندوانه و آجیل برپاست. حتماً بزرگترها حافظ می‌خوانند. اما بی آنکه عزیزانمان در کنارمان باشند. بی آنکه گرمای حضورشان را حس کنیم. چه می گویند؟ آهان، مجازی طور!
    ما از خاطره دورهمی‌ها و حضور در مجالس مختلف ضربه‌های بدی خوردیم. از عروسی و عزا تا میهمانی خانوادگی. نتیجه‌اش شد غم فراغ بیش از 50 هزار هموطن. و خانواده های داغداری که پشیمانند از حضور در جمعی که باعث تفریق و جدایی شد. می شود یلدا گرفت. میشود مراقبت کرد که میزبان یک میهمان بد بنام کووید19 نبود. اینگونه که از رفتن به خانه های دیگران و شرکت در دورهمی ها بپرهیزیم. در خانه خودمان و با تعداد محدود شب نشینی کنیم. و علیرغم میل باطنی سلامتی اطرافیانمان را بخاطر یک شب به خطر نیندازیم تا یلدای سال بعد با آه و حسرت به قاب عکس عزیزی که دیگر نیست نگاه نکنیم.
    و در پایان اما از کسانیکه در توانشان هست می خواهم به قدر وسع، مستمندان و افرادی که در این شرایط بد اقتصادی درامدشان کفاف تهیه مایحتاج یلدایی نمی دهد را دریابند و به فکر همنوعان خود باشند. کرونا به ما درس داد که با وجود این همه پیشرفت در علم و تکنولوژی چقدر ضعیف هستیم. فقیر و غنی در برابر این بیماری عاجزند! شاید کرونا آمده است تا کمی به خودمان بیاییم و نگاهمان را تغییر دهیم. با هم مهربان تر باشیم. اگر میخواهید یلدا را پاس بدارید، این فرصت را برای دیگران هم فراهم کنید تا آنها هم کمی شاد باشند و خوشی کنند.
    آرزوی سلامتی و آرامش برای هموطنان عزیزم،
    پیشاپیش یلدایتان مبارک …
    شبنم حاجی اسفندیاری

  • داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت پنجم

    داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت پنجم

    داستان اخرین آرزوی لیلی نوشته ی تازه ایست از شبنم حاجی اسفندیاری در رابطه با فقر و آرزوهای کودکانی که رویاهایشان به حقیقت بدل نمی شود.
    قسمت اول اینجاست
    قسمت دوم اینجاست
    قسمت سوم اینجاست
    قسمت چهارم اینجاست
    نوشته شبنم حاجی اسفندیاری
    گوینده آیدا قره گوزلو

    متن داستان:
    تا برسیم به هتل شب شده بود. حال حرف زدن نداشتم. اما باید برای این تغییربرنامه به بچه ها توضیحاتی می دادم. برای همین موقع شام باهاشون موضوع رو در میون گذاشتم. اونها هم ازدیدن اون روستا و فقری که توش حاکم بود شوکه شده بودند. برای همین دلشون میخواست اگرکاری از دستشون بر میاد کمک کنند. نظرات مختلفی می دادند. و میگفتند باید ی کاری کنیم که مسئولان دولتی ماجرای این روستا رو بفهمن و به کمکشون بیان. که مسعود گفت باورکنید همه این چیزها رو خیلی زودتر از من و شما می دونن و خبر دارن. نمیخوام بازش کنم اما واقعاً اراده ای برای کمک و رفع فقر وجود نداره. من با سابقه ده سال کار خبرنگاری می گم . مشکل این روستا حل شد. من صد تا روستای دیگه حتی بدتر از این نشونتون می دم. اونها رو چیکار کنیم؟ ما همین یک پروژه رو پیش ببریم این روستا دیده میشه و مسلماً مردم کشورمون به کمکشون میان. به امید دولتی ها بخوایم وایسیم اتفاقی نمی افته.
    اینکه جَوِ گروه انقدر مثبت بود ومیخواستن کمک کنن خوشحالم می کرد. هماهنگی ها رو انجام دادیم. برنامه رو چیدیم و مسئولیت هرکسی برای فردا مشخص شد. فردا ما هر بچه ای که اونجا با رضایت نامه و اطلاعات اومد ازش فیلم میگیرم و مرحله بعد میایم برای کمک و حمایت!
    قبل از خواب با علیرضا از طریق اسکایپ ویدیو چت کردم. اول که کلی فحشش دادم بابت این نونی که تو دامنم گذاشته و بعدش هم ریز اتفاقات روز رو براش تعریف کردم. اون هم از شنیدن این حرفها ناراحت شد و قول داد بعنوان کمک سهم خودش رو ببخشه. که به بچه هایی که انتخاب نمیشن کمک کنه. از طرف مادرش هم قول داد که کمک کنه. نمی دونم چرا ولی انگار این کار بهونه ای شده که من رو به مادرجانش نشون بده و مجبور شم ویدیوکال باهاش احوال پرسی کنم. گفتگو که تموم شد بدون اینکه به چیز دیگه ای فکر کنم خوابم برد…
    صبح که پاشدم انرژی خوبی داشتم. مطمئن بودم که این کار خیلی با ارزش شده برام و دیگه مساله مالی برام مهم نیست. با کمک فرماندار، نیروی انتظامی و اداره ارشاد تعدادی نیرو جهت امنیت و انتظامات بهمون دادند. بسته های مواد غذایی و تنقلات هم ازقبل آماده کرده بودند که به بچه ها بدیم . مدیر ارشاد هم تلفنی تماس گرفت و گفت برای همه نیروها و بچه ها نهار تدارک دیدند که می فرستند. این موضوع خوشحالم کرد. به حمایتشون واقعاً نیاز داشتیم. مخصوصاً وقتی فرماندار تاکید کرد که روستا در منطقه امنی نیست و محل رفت و آمد اشرار و قاچاقچیان مواد مخدره!!
    وقتی به روستا رسیدیم بچه ها زودتر ازما اومده بودن. میخواستم آرامشم رو حفظ کنم. اما نشد . طفلی ها سعی کرده بودن بهترین لباس هاشونو بپوشن. لباسهایی که اگرچه نو نبود. اما تمیز بود. و تو اون لحظه ارزشمند تر از بهترین برندهای دنیا بودند. با اینکه تلاش می کردم خودم رو خوشحال نشون بدم. اما وقتی دورم حلقه زده بودن و ازم سوال می کردن که چیکار باید بکنیم یا دختری که لباسش رو نشونم می داد می گفت خاله خوبه لباسم. با این قبوله؟ اشکم در می اومد. دست خودم نبود. من از دنیایی می اومدم که با آدم های اینجا تفاوت های بسیاری داره. در حالیکه هممون روی یک خاک و زیر یک آسمون زندگی می کنیم. هممون ایرانی هستیم. اما شاید اینجا هم درجه بندی داره. مثلا پسر و دختر وزرا شهروند ویژه اند. من و خانوادم شهروند درجه یک. و بچه های این روستا شهروند درجه 3 !. نمی دونم چی بگم واقعا!؟
    همه چیز اماده شده بود. بچه ها رو آروم کردم. تا بهشون توضیح بدم باید چیکار کنند. سانازفرم ها رو جمع کرده بود و داشت بررسی میکرد. از دور به من اشاره کرد که 28 نفر هستند. برای اینکه حواسشون به من باشه گفتم اول بهشون آب میوه بدن تا وقتی من حرف می زنم مشغول خوردن باشند. ماشالله انقدر شوق دارند و انرژی که نمیشه به این راحتی ها آرومشون کرد. اول ازشون کلی تعریف کردم. که بچه ها هزارتا روستا بوده که ما میخواستیم بریم اونجا. اما به من گفتند که بهترین، قشنگ ترین و باهوش ترین بچه های دنیا رو فقط تو اینجا میشه پیدا کرد. ذوق کرده بودن. خدایا! این بچه ها که فقط با یک جمله انقدر خوشحال میشن و لبخند رو لباشون میاد چرا باید انقدر در مذیقه و سختی باشن. ازشون خواستم به نوبت اسمی که صدا زده میشه بره روی صندلی بشینه تا خاله هانیه ازشون عکس بگیره . ازشون تست بگیره و بعد برن پیش عمو مسعود تا باهاشون مصاحبه کنه. صحبت هام که تموم شد مسعود هم یک سری نکات رو براشون بازگو کرد و رفتیم سراغ اولین آرزو.
    سانازدونه دونه اسامی رو میخوند. هانیه و حمید رضا عکس می گرفتند و بهشون یاد می دادند چیکار کنند. من هم همراه مسعود در کنار دکوری که برای گرفتن فیلم ساخته شده بود مصاحبه با اولین نفر رو شروع کردیم. اولین نفر یک پسر 10 ساله بود بنام مهدی. ازش خواستیم خودش رو معرفی کنه . بگه کلاس چندمه و بزرگترین آرزوش رو برای ما تعریف کنه. هول شده بود. دو سه باری طول کشید تا تونست جمله اش رو کامل بگه. وقتی نوبت به گفتن آرزوش رسید سرش رو انداخت پایین و به پاهاش نگاه کرد و با صدای لرزون گفت کتونی میخوام. من تا اون موقع اصلا به پاهاش دقت نکرده بودم. هیچ چیزی پاهاش نبود. حتی یک دمپایی معمولی !! دوباره اشک ازچشمام جاری شد. اما می دونستم آروزی مهدی براورده میشه. بهش گفتم پسر قشنگم ایشالله آرزوت براورده میشه.
    نفر بعدی ی دختر خانم خوشگل 15 ساله بود. ماه رخ خانوم دوست داشت در آینده دکتربشه. گفت مادرم هرکاری می کنه که من بتوم درس بخونم. حتی انگشترش رو فروخته تا من و خواهرم بتونیم بریم مدرسه. آرزوی ماه رخ یک گوشی موبایل بود تا بتونه با پدرش که برای کار رفته تهران همیشه حرف بزنه. همینطوری ادامه می دادیم. بچه ها یکی یکی می اومدن و آرزوهاشون رو می گفتن. خواسته ها و آرزوهایی که برای اونها دست نیافتنی بود. اما برای بچه شهری ها جزء بَدیهی های روزمره !!
    تقریبا با نصف بچه ها مصاحبه شده بود. قرار بود موقع فیلم گرفتن همه ساکت باشند. اما صدای گریه یک دختربچه باعث شد مسعود کات بده. برگشتم دیدم ساناز داره با ی خانم کوچولو حرف می زنه رفتم جلو دیدم ی فرشته کوچولو گریون داره التماس می کنه به ساناز که اسمش و بنویسه. گفتم چی شده. ساناز گفت پرنیان این دخترمون رضایت نامه نداره. دیروز بهش فرم دادم. الان بدون فرم اومده. میگم برو فرمت رو بیار. گریه می کنه هیچ چی نمیگه. نشستم مقابلش گفتم خاله قربون اشکات بره چی شده؟ چرا فرمت رو نیوردی؟ زار زنون و بریده بریده گفت خانم اجازه بابام پاره کرد. گفت نباید بری. گفتم خاله خوب چرا به حرف بابات گوش نکردی؟ ادامه داد خانم اجازه من میخوام باشم. من دیدم همه آرزو دارن. منم آرزومو باید بگم. خندیم گفتم قربونت بشم. آرزوت چیه؟ اشکش رو پاک کرد و گفت نه نمیگم.همه اونجا تو اون دستگاهه میگن. منم اونجا میگم. دلم براش سوخت. خیلی ریزه میزه بودو موهای بور وفر و چشمان سبز. تو دل برو ونازنازی. صورتش خیس بود از گریه. گرفتمش تو بقل و گفتم خاله جونم باشه. اینجا وایسا نوبتت بشه تو هم برو اونجا بگو فدات شم. خیالش که راحت شد رفت پیش دوستاش. ساناز اما گفت پری حواست هست. اگر انتخاب بشه رضایت نامه نداره دردسر میشه برامون ها! گفتم آجی گناه داره. ما از همه داریم فیلم میگیریم. حالا فوقش یا رضایت باباش و میگیرم من یا اینکه نمیفرستیم این و به هر حال آرزوهاشون و که براورده می کنیم. با این سن تهش یک عروسکی، لباسی چیزی میخواد دیگه. ساناز قبول کرد و من برگشتم و کاررو ادامه دادیم.
    ظهر شده بود. کار رو بابت استراحت و نهار متوقف کردیم. و من کنار بچه ها نشستم و همراهشون غذا خوردم. بهترین لحظات زندگی من همیشه در کنار خانواده چه در خونه و چه در سفر شکل گرفته . اما به جرأت می تونم بگم الان بهترین لحظه زندگی من کنار همین بچه هاست که به دور از هر آداب و رسوم شهری اما با لذت غذا می خوردن و شیرین زبونی می کردند. و من با نگاه به هرکدومشون کیف می کردم. زندگی خیلی درس ها قراره به من بده. اما تو همین دو روز پخته شدم. خیلی برام جالبه. محرومند. درد دارند. اما میخندند. چون امید دارند. اینجا خبری از موزیک، سونا و ریلکس کردن نیست. اینجا هیچکس پیش روانشناس نمی ره. اینجا فردا معلوم نیست چی میشه. اما در لحظه خوش هستند. و به فردا که بد باشه یا خوب مثل ما فکر نمی کنند.
    بعد از کمی استراحت کار ادامه پیدا کرد. با چند نفر مصاحبه کردیم. رویاهای این بچه ها خیلی بزرگ و پیچیده نیست. نمی دونم با این چیزهایی که تا الان گفتند تو مسابقه می تونیم نفر منتخب داشته باشیم یا نه! چند نفری اومدن تا نوبت به دختر گریون رسید. مسعود آمادش کرد تا شروع کنیم. گفتم بگذار من باهاش حرف بزنم. ازش پرسیدم اسمت چیه؟ گفت لیلی. چند سالته؟ گفت اجازه خانوم 6 سال. گفتم بلدی بنویسی و بخونی؟ شعربلدی برامون بخونی؟ گفت بله و شروع کرد به شعر خوندن. تو دوربین زل زده بود. چشمای درشت و سبزش برق میزد. انگار ذوق داشت تا زودتر آرزوش و بگه. گفتم دختر خوشگلم آرزوت چیه ؟ چی دوست داری از خدا بخوای؟ تا این جمله رو گفتم انگار آسمون آبی خدا به یکباره پرشد ازابرای سیاه و بعضش گرفت. چشاش شروع کرد به باریدن و زیر لب یه چیزایی گفت. گفتم نفهمیدم خاله چی گفتی؟ بلند تر بگو. گریه کنون ی چیزایی رو با لهجه محلی می گفت که نمی فهمیدم. گفتم مسعود نگه دار. چی شد؟ رفتم سمتش بقلش کردم گفتم خاله قربون اشکات بره. چی شده؟ چیه؟ چرا گریه می کنی؟ کسی چیزی بت گفته؟ هیچی نمی گفت. فقط گریه می کرد. ی خانمی از ارشاد اونجا بود صداش کردم اومد تا شاید بتونه آرومش کنه. هرچی هم اون بنده خدا تلاش کرد نتونست آرومش کنه. زل زده بود تو دوربین و فقط گریه می کرد. تو همین حین تلفنم زنگ خورد . مامان شیما بود. جواب دادم گفتم مامان ی لحظه. رو به مسعود کردم گفتم تو ادامه بده. گفت اینو چیکار کنیم؟ گفتم این اصلا رضایت نامه هم نداشت. برو بعدی مسعود. اگر آروم شد و اومد خودت ازش آرزوشو بپرس من که نفهمیدم واقعا چی شد و چرا زد زیر گریه … و رفتم که با مامان شیما صحبت کنم …
    پایان