برچسب: رد خون

  • رد خون ماجرای نیمروز 2

    رد خون ماجرای نیمروز 2

    رد خون یا ماجرای نیمروز 2 ساخته آخر محمد حسن مهدویان روایتی است از عملیات مرصاد و مقابله نیروهای انقلاب با منافقین قرارگاه اشرف. این فیلم در ادامه ماجرای نیمروز 1 و تیم اطلاعات عملیات وزارت اطلاعات و حضور در دل قصه هجوم نیروهای ضد انقلاب به داخل کشور در تابستان 67 را به تصویر می کشد.

    پایگاه خبری رسا نشر، شبنم حاجی اسفندیاری- مرداد 67 و فقط چند روز پس از توافق برای قطعنامه سازمان ملل درباره خاتمه دادن جنگ میان ایران و عراق ، گروهک تروریستی منافقین با سرکردگی مسعود و مریم رجوی عملیات حمله به ایران و گرفتن کشور در عرض 48 ساعت را با همکاری رژیم بعث آغاز می کنند. نیروهای مجاهدین از پادگان اشرف و از طریق سرپل ذهاب وارد کشور می شوند. عملیات فروغ جاویدان مجاهدین با بیش از 6 هزار نیروی زن و مرد و تعداد قابل توجهی ادوات جنگی و خودروهای زرهی شکل گرفت. نیروهای مجاهدین بدون مانعی جدی تا عمق ۱۴۵ کیلومتری خاک ایران پیش رفتند. مجاهدین پیش‌بینی نموده بودند با اشغال منطقه مردم به حمایت از آن‌ها خواهند پرداخت ولی بر خلاف انتظار، کردهای منطقه به مقاومت پرداختند که همین مقاومت محدود محلی سرعت پیشرفت ستون نظامی مجاهدین را محدود نمود. آن‌ها توانستند شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلام‌آباد غرب را اشغال و تخریب کرده و به سرعت از طریق بزرگراه به سمت کرمانشاه پیش‌روی کنند. اما هرگز این پیشروی ها به نتیجه نرسید و در ادامه نیروهای سپاه و ارتش با همکاری های نیروهای مردی منافقین را در تنگه چهارزیر زمینگیر کردند. و هلی کوپترهای هوانیروز از آسمان تمام تجهیزات این لشکر 6 هزار نفره را منهدم کردند. تعدا زیادی کشته، تعدادی دستگیر و عده ای هم موفق به عقب نشینی و فرار به سمت عراق شدند. و این پایانی بود بر توهم مسعود و مریم برای فتح تهران!
    رد خون یا ماجرای نیمروز 2 ساخته آخر محمد حسن مهدویان روایتی است از عملیات مرصاد و مقابله نیروهای انقلاب با منافقین قرارگاه اشرف. این فیلم در ادامه ماجرای نیمروز 1 و تیم اطلاعات عملیات وزارت اطلاعات و حضور در دل قصه هجوم نیروهای ضد انقلاب به داخل کشور در تابستان 67 را به تصویر می کشد. مواجهه با نیروهای نفوذی داخل دستگاه اطلاعاتی کشور و مجاهدین خلقی که ناخاواسته وارد این گروهک تروریستی شده اند. به عقیده ی من رد خون فیلم خوش ساختی است. صرفنظر از داسنان آن که سمت و سویی دیگر از عملیات مرصاد را به تصویر می کشد ، مشکلات پرسنل این دستگاه و حضور یکی از اعضای خانواده انان در میان منافقین ماجرای حاشیه ایست که تبدیل به موضوع مهم قصه می شود. تلاش برادر و همسر یک زن برای رسیدن به وی از چهارزبر تا تهران ادامه پیدا می کند. یکی برای کشتن خواهر و پاک کردن لکه ننگ و دیگری برای فهمیدن دلیل پیوستن همسرش به سازمان مجاهدین و شاید نجات وی. موضوعی که از چشم صادق مسئول اطلاعات دور نمی ماند و فیلم در نهایت با افشا شدن این موضوع به پایان می رسد.
    از نکات برجسته این فیلم جلوه های ویژه و صحنه های انفجاری بود که بخوبی با موزیک متن چفت شده و سکانس های مخاطب پسندی را خلق کرده است. بگونه ای که تماشاگران در زمان پخش این صحنه ها چشم از پرده سینما بر نمی داشتند و منتظر یک اتفاق دیگر در داستان بودند.
    اگر دیالوگ سفارش شده توهین به مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی و مقصر جلوه دادن ایشان در پذیرفتن قطعنامه را کنار بگذاریم، رد خون با روایت عملیات مرصاد و تلاش یک همسر و برادر برای پاک کردن لکه ننگ خانواده که به سازمان مجاهدین پیوسته است ، یک فیلم مخاطب پسند در ژانر جنگی است. و محمد حسن مهدویان به همراه بازیگرانی چون جواد عزتی و هادی حجازی فر از ماجرای نیمروز 2 سربلند بیرون آمده اند. توصیه می کنم این فیلم را در سینما تماشا کنید.
    بخش هایی از این فیلم را در ویدیوی زیر ببینید:

  • مهران مدیری و پیمان معادی به تماشای این فیلم می‌روند

    محمدحسین مهدویان، کارگردان فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز: رد خون» از حضور مهران مدیری و پیمان معادی در یکی از اکران های مردم این فیلم خبر داد و نوشت: «روز چهارشنبه هشتم آبان مهران مدیری و پیمان معادی در کنار شما به تماشای فیلم سینمایی «ماجرای نیم‌روز، رد خون» خواهند نشست.منتظر اعلان بعدی برای زمان دقیق و محل این اکران باشید.»
    معادی و مدیری در تازه ترین ساخته سینمایی مهدویان که «درخت گردو» نام دارد، نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند.

    ۲۴۱۲۴۳

  • «مسخره باز» ترمز «ماجرای نیمروز: رد خون» را کشید

    مهدی درستی: چهارمین هفته از پاییز در حالی به پایان رسید که برای سینما تجربه نسبتا خوب و جدیدی را در چند هفته اخیر رقم زد و آن هم دو قطبی شدن گیشه و ایجاد فضایی رقابتی پس از مدت‌ها بود.

    در این هفته فیلم جدیدی به چرخه اکران افزوده نشد اما فیلم های روی پرده تمام توان خود را برای جذب مخاطب بیشتر به کار گرفتند و در نتیجه آن شیب فروش این هفته صعودی شد.

    از نکات جالب توجه شروع خوب «مسخره باز» به کارگردانی همایون غنی زاده در نخستین هفته اکران بود که توانست به صدرنشینی «ماجرای نیمروز: رد خون» ساخته محمدحسین مهدویان پایان دهد.

    پرفروش‌ترین‌های روزهای پایانی مهر

    دو فیلم در هفته‌ای که پشت سر گذاشتیم یک میلیارد و ۶۸۹ میلیون تومان از گیشه را به خود اختصاص دادند، «مسخره باز» و «ماجرای نیمروز: رد خون». این دو فیلم با رقابت تنگاتنگی که داشتند هیجان و شوری دوباره به گیشه بخشیدند و فضای رخوت انگیز همیشگی را از بین بردند.

    نخستین ساخته سینمایی همایون غنی‌زاده با ۸۸۲ میلیون و ۲۰۹ هزار تومان فروش توانست در همین هفته اول اکران از مرز یک میلیارد تومان فروش گذر کند و خط و نشانی جدی برای رقبا بکشد. البته اگر این شروع جدی در هفته‌های آینده هم ادامه پیدا کند و واکنش احساسی مخاطبان به یک فیلم جدید و متفاوت نباشد چرا که سینمای ایران بارها و بارها شاهد چنین اتفاقی بوده است و فیلم‌های بسیاری بودند که شروع خوبی داشتند ولی در هفته دوم اکران از عرش به فرش آمدند. «مسخره باز» دو طیف مخاطب در سینما دارد، یا عاشق فیلم می‌شوند یا حسابی از آن متنفر و باید در هفته‌های آینده کدام طیف بیشتر می‌شوند.

    از طرف دیگر «ماجرای نیمروز: رد خون» که شروع خوب و پایداری داشت در این هفته صدر را از دست داد اما افت فروشی را تجربه نکرد و آمار خوب خود را حفظ کرد. فیلم مهدویان با ۸۰۷ میلیون و ۸۳۲ هزار تومان فروش این هفته توانست رکورد کلی خود را به سه میلیارد و ۵۳۲ میلیون تومان برساند آن هم تنها در دو هفته‌ای که از اکرانش گذشته است.

    «پیلوت» ناکام هفته، فروش بد فیلم صدرعاملی

    به سراغ مهمانان دیروز اما هنوز تازه نفس سینما برویم، جایی که «سال دوم دانشکده من» ساخته رسول صدرعاملی در اولین هفت روزی که از اکرانش گذشت نتوانست گیشه پررونقی را برای خود دست و پا کند.

    این فیلم صدرعاملی که مانند آثار پیشینش رویکردی اجتماعی و آسیب شناسانه دارد، ۲۲۶ میلیون و ۲۸۸ هزار تومان در این هفته از گیشه سهم داشت تا فروش کل خود را به ۵۴۰ میلیون و ۷۲۳ هزار تومان برساند.

    اما ناکام هفته «پیلوت» ساخته ابراهیم ابراهیمیان است، چرا که در مقایسه با فیلم صدرعاملی از چهره‌های محبوب و مطرحی چون جواد عزتی، سعید آقاخانی و حمیدرضا آذرنگ بهره برده است اما نتوانسته مخاطب را به سینما بکشاند. فیلم بهرامیان در این هفته تنها ۱۲۶ میلیون تومان فروخت که چندان چنگی به دل نمی‌زند.

    با اکران «مسخره باز» فضای یک قطبی گیشه که متمرکز بر «ماجرای نیمروز: رد خون» بود شکست اما فقط دو قطبی شد ولی فروش سایر فیلم‌ها نشان می‌دهد که فاصله بین دو فیلم صدر گیشه با دو، سه فیلم دیگر بسیار زیاد است.

    شکست خوردگان گیشه

    در این هفته هم به مانند روزهای گذشته عنوان شکست خوردگان را باید به چند فیلم تکراری اتلاق کنیم که به این جایگاه حسابی دل خوش کردند.

    عنوان کم فروش ترین فیلم هفته به «جانان» به کارگردانی کامران قدکچیان می رسد که تنها ۲۵۷ هزار تومان فروخت. «چاقی» به کارگردانی راما قویدل دیگر فیلم شکست خورده گیشه بود که یک میلیون و ۲۳۵ هزار تومان درآمد کسب کرد.

    در نهایت «روسی» ساخته امیرحسین ثقفی با دو میلیون و ۱۳۸ هزار تومان دیگر فیلم کم‌فروش بود.

    نکته جالب توجه اما افت جدی فروش فیلم‌هایی چون «قسم» ساخته محسن تنابنده، «قصر شیرین» به کارگردانی رضا میرکریمی است که به ترتیب ۳۴ میلیون و ۲۹۳ هزار تومان و پنج میلیون و ۳۰۴ هزار تومان فروختند و به نظر می رسد که از تب و تاب هیجان مخاطبان سینما دور شده‌اند.

    گیشه باز هم سه میلیاردی شد

    در نهایت این هفته در حالی به روز پایانی خود رسید که گیشه سینمای ایران بار فروشی بالغ بر سه میلیارد و ۲۹۴ میلیون تومان توانست از کانال دو میلیارد تومان خارج شود و افزایش فروشی ۳۰۰ میلیون تومانی را تجربه کند.

    همچنین ۲۶۹ هزار و ۲۳۵ مخاطب به تماشای فیلم‌های روی پرده نشستند و سهم اهالی تهران در این هفته ۱۵۵ هزار و ۹۳۹ نفر بود.

    ۲۴۱۲۴۳

  • پیشنهاد توییتری تهیه‌کننده «رد خون» درباره دستگیری روح‌الله زم

    سیدمحمود رضوی که این روزها فیلم «ماجرای نیمروز2؛ رد خون» به تهیه‌کنندگی او روی پرده سینماها قرار دارد با انتشار یک توئیت برای دستگیری روح‌الله زم واکنش سینمایی نشان داد.
    رضوی دراین‌باره نوشت:
    «ضمن تقدیر و سپس از اطلاعات سپاه بابت عملیات موفق دستگیری روح‌الله زم، پیشنهاد می‌کنم به سرعت جزئیات اطلاعات مربوط به این پرونده و شبکه نفوذ داخلی آمر و مرتبط با وی در هر سطحی که هستند، با جزئیات منتشر شود شاید یکی سرش درد می‌کرد و رفت ماجرای آمدنیوز را ساخت، ما که توبه کردیم.»
    258258

  • نقد فیلم ماجرای نیمروز: رد خون، روایت یک گسست

    یکی از تلخ‌ترین اتفاقات جشنواره سی و ششم برای من صرف کردن دو ساعت زمان برای تماشای فیلمفارسی «لاتاری» بود. دو ساعتی که تماما با بهت به پرده خیره شده بودم و به این فکر می‌کردم که چطور ممکن است فیلمسازی از «ایستاده در غبار» و خصوصا فیلم درخشانی مثل «ماجرای نیمروز» به ورطه ساخت فیلمی چون «لاتاری» سقوط کند. بدتر از آن حرف‌های جنجال برانگیز مهدویان درباره فاشیسم و فردوسی بود که باعث شد تا بار دیگر اطمینان پیدا کنم که در سینمای ناپاک و پر زرق و برق ایران هیچ استعدادی جان سالم به در نمی‌برد و سرنوشت محتومش حل شدن در این باتلاق است. خوشبختانه «ماجرای نیمروز: رد خون» اثبات می‌کند که «لاتاری» صرفا یک اتفاق بوده و مهدویان هنوز هم جدی‌ترین استعداد نسل جدید سینمای ماست.

    «رد خون» یک تریلر سیاسی است که نیاز است ابتدا تکلیف با همین عبارت مشخص شود. یک تریلر سیاسی قرار نیست بازسازی مو به مو از وقایع تاریخی باشد بلکه خوانشی شخصی از سوی فیلمساز – و فیلمنامه‌نویس – نسبت به یک برهه‌ی خاص تاریخی و اتفاقات سیاسی در آن است. شاید بیشترین نقدهایی که علیه قسمت قبلی «ماجرای نیمروز» شد حول بحث‌های ایدئولوژیک و عقیدتی می‌چرخید و فیلم به واقع هم از دست راستی‌ها به دلیل کم کاری‌اش در زدن مجاهدین می‌خورد و هم از دست چپی‌ها به خاطر برخی احتیاط‌ها و حذف‌ها. اما تمام این افراد در یک اشتباه بزرگ مشترک بودند. این که مدیوم نقد فیلم را با جناح بازی‌های سیاسی‌شان اشتباه گرفته و در نتیجه در نقد‌های “سینمایی‌شان” تنها چیزی که گم می‌شد سینما بود. حال در «رد خون» مهدویان به همین دلیل محافظه‌کارتر عمل می‌کند. همین محافظه‌کاری سبب شده که از زمان جشنواره تا الان که فیلم به تازگی در سینماها اکران شده، این بحث‌های حاشیه‌ای کم‌تر به گوش برسد.
    داستان «رد خون» هفت سال پس از ماجراهای فیلم قبلی اتفاق می‌افتد که در سال ۱۳۶۰ و با کشته شدن موسی خیابانی به پایان رسید. حال هفت سال گذشته و پایان جنگ ایران و عراق نزدیک است. در این بین مجاهدین خلق در پی انجام عملیات معروف فروغ جاویدان و نیروهای فیلم قبلی – با حذف احمد مهرانفر و مهرداد صدیقیان – به دنبال دستگیری آن‌ها هستند. در این بین شخصیتی جدید به نام افشین (محسن کیایی) که به عنوان تلفن و بیسیم‌چی معرفی می‌شود، با دیدن عکس همسرش سیما (بهنوش طباطبایی) در میان مجاهدین متوجه می‌شود که او به آن‌ها پیوسته است. از سوی دیگر سیما خواهر کمال (هادی حجازی‌فر) است. این دو سعی می‌کنند این موضوع را از صادق (جواد عزتی) که مامور اطلاعات شدیدا پیگیری است پنهان کنند و خود آن را حل کنند.

    در اولین برخورد با فیلم چیزی که بیش از هر چیز به نظر می‌رسد تعادل دوربین مهدویان نسبت به آثار پیشین است. در «ماجرای نیمروز» و «ایستاده در غبار» دوربین کاملا مستند‌گونه مهدویان که حتی گاهی از پشت شیشه و به صورت دزدکی به مسائل نگاه می‌کرد، تبدیل به یکی از موتیف‌های مهم بصری فیلم‌هایش شده بود. این نوع دوربین کاملا برای فضای این دو فیلم مناسب بود و هم حال و هوای جنگ را به خوبی بازسازی می‌کرد و هم به دلیل کهنگی موجود در تصویر بیشتر به نوعی سند تاریخی می‌ماند. اما اشتباه بزرگ مهدویان تکرار همین دوربین در فیلم «لاتاری» بود که دیگر نه توجیه منطقی داشت و نه به فضاسازی کمک می‌کرد. این بار در «رد خون» اما، مهدویان دوربین خود را کمی تلطیف کرده است. هم کهنگی تصویر و هم نماهای مستند‌گونه – که در موارد افراطی‌اش گاهی به نظر آرشیوی می‌رسید – با حفظ کامل اصول قبلی کمی تلطیف شده‌اند و دوربین نیز آرام و قرار گرفته است. نوع فیلمبرداری خاص آثار او که به نظر وام‌دار سینمای جیلو پونته کوروو و علی‌الخصوص فیلم نبرد الجزیره است، این بار نزدیک به سینمای دراماتیک حرکت می‌کند. دیگر کمتر خبر از نماهایی که دوربین به شکلی پنهان‌ شخصیت‌ها را می‌پایید و جاسوسی می‌کرد، هست. این بار دوربین مهدویان ترکیبی از یک سینمای مستند و داستانی است که سعی کرده تا فاصله‌گذاری‌های پیشین را از بین ببرد و به بار دراماتیک داستان توجه بیشتری نشان دهد. این “دور شدن از فضای سینمای گزارشی” مهم‌ترین تفاوت کارگردانی رد خون نسبت به آثار قبلی مهدویان است.
    در «رد خون» دیگر از کارکردن‌های جمعی «ماجرای نیمروز» و رفاقت گرم وسترن‌گونه بین بچه‌های سپاه خبری نیست و آن‌ها جای خود را به نوعی جدا افتادگی و در خط‌‌های مختلف قرار گرفتن داده است که به وضوح حکایت از سال‌های میانی دهه شصت در ایران دارد. آدم‌های «رد خون» نیز آدم‌های فیلم قبلی نیستند. هفت سال گذشته و در این هفت سال جنگ و آشوب آن‌ها نیز تغییر کرده‌اند. بیشترین نمود تغییر را در شخصیت صادق می‌بینیم. صادقِ «ماجرای نیمروز» که برای مرگ شهید رجایی و شهید باهنر آن طور شدید اشک می‌ریخت، حال با جدیت و حتی گاه قساوت تمام فقط به اصول کاری فکر می‌کند و هیچ گونه احساساتی را با کارش ترکیب نمی‌کند. او به وضوح بدبین‌تر شده و هیچکس از دست چشمان تیزبین و بازجویانه او در امان نیست. ترکیب هوشمندی و ریزبینی با خلق و خوی خشک او و البته بازی درخشان جواد عزتی باعث شده تا صادق کار شده‌ترین و کاریزماتیک‌ترین شخصیت فیلم باشد.
    اما بر خلاف فیلم قبلی این بار مهدویان دوربین خود را به اردوگاه اشرف می‌برد و داستان‌های داخل دار و دسته رجوی را نیز روایت می‌کند. در سمت مجاهدین دو زن به عنوان شخصیت‌های مهم حضور دارند که یکی از آن‌ها همان همسر افشین است. همچنین عباس زریباف که در قسمت قبلی فیلم دیدیم نفوذی مجاهدین در سپاه است و توسط صادق دستگیر شد، اما با یک اشتباه از چنگ آن‌ها گریخت، این بار نقشی مهم‌تر را ایفا می‌کند. او نقشی همچون موسی خیابانی در فیلم پیشین را دارد و آنتاگونیست اصلی «رد خون» است.
    مهدویان در روایتش با تمرکز بر عملیات مرصاد، تعداد زیادی خرده داستان را وارد پیرنگ فیلم خود می‌کند و به هر یک از شخصیت‌های داستانش به اندازه مورد نیاز زمان برای پرداخت می‌دهد. در این بین لغزش‌هایی گاه و بیگاه مانند لحظات کمدی اضافه و بد موقع شخصیت کمال و البته کل خط داستانی زائد مسعود (مهدی زمین پرداز) که پیشبردی در درام ندارد، موجب می‌شود تا فیلم به مانند یک اثر منسجم عمل نکند. از سوی دیگر در جبهه مجاهدین نیز یک خط عشقی حول عباس زریباف و زهره (هستی مهدوی) وجود دارد بهره‌گیری از آن نیز از این قرار است که پوچ بودن معنی عشق در بین مجاهدین را نشان دهد.
    یکی از اشکالات اساسی فیلم که در «ماجرای نیمروز» قبلی نبود، اغراق و گل‌درشت بودن در برخی از سکانس‌هاست. یکی از تلخ‌ترین سکانس‌های فیلم جایی است که مجاهدین مردم و زنان و کودکان بی‌گناه بیمارستان اسلام‌ آباد را به گلوله می‌بندند. پیش از این سکانس در یک نما مجاهدین در حال نماز خواندن زیر سر و صدای شلیک و آتش و جنایت‌های خودشان به تصویر کشیده می‌شوند که قرار است خوانش غلط آن‌ها از اسلام را تداعی کند اما در اجرا به شدت شعاری است. یا در یکی دیگر از سکانس‌ها که دوربین به داخل قرارگاه اشرف رفته و جلسات اعتراف مجاهدین را می‌گیرد، آن‌ها به قدری احمق به تصویر کشیده می‌شوند که نتیجه کمی کاریکاتوری است. همین در نظر گرفتن افکار ارتجاعی و هوش کم برای جبهه دشمن در اکثر فیلم‌های جنگی ایرانی، از مهم‌ترین ایرادات آثار ژانر دفاع مقدس در ایران است.

    اما دو زن اصلی سمت مجاهدین تفاوت دارند. سیما که داستان اصلی حول مجاهد شدن او می‌چرخد، یک دغدغه دارد و آن هم رسیدن به تهران برای دیدن دوباره فرزندش است. به نظر می‌رسد حتی پیوستنش به مجاهدین و همراهی‌اش با آن‌ها نیز “بیشتر”‌ با این هدف بوده باشد. او با این که به نیروهای مجاهدین پیوسته است اما با آن‌ها فرق دارد و اصطلاحا “مسئله دار” است. هستی مهدوی نیز مشخصا تصویر یکی از هزاران قربانی ساده‌لوحی است که به مجاهدین پیوستند و در نهایت نیز از سوی همان‌ها بیشترین لطمه را خوردند. او نیز مانند سیما در اعماق وجود خود اعتقاد قلبی به مانیفست مجاهدین ندارد و بهترین شاهد این مدعا سکانسی است که مشغول کارگردانی سخنرانی مسعود رجوی است. در این سکانس بیشتر حواس او معطوف به عباس زریباف است و اگر سقلمه سیما نبود حتی دستش را برای رجوی بالا نمی‌برد.
    «رد خون» در بین آثار مهدویان درخشان‌ترین پایان‌بندی را دارد. پس از کش و قوس‌های فراوان، افشین با سیما دیدار می‌کند و در نهایت نیز کمال او را نمی‌زند و سیما ظاهرا می‌رود. در همین لحظه سر و کله صادق پیدا می‌شود. در واقع در این لحظه هم بیننده و هم شخصیت‌ها به این موضوع واقفند که گذشت آن‌ها به معنای نجات سیما نیست و صادق هیچگاه دست از دستگیری او نمی‌کشد. حال که رازها برملا شده وقت جدا شدن‌ است. جدایی کمال و افشین از خط مبارزه و انتخاب یک زندگی آرام و دست و پنجه نرم کردن با سرافکندگی قضیه سیما.
    پس از تحویل اسلحه و جدا شدن، کمال و افشین از قاب خارج می‌شوند اما صادق باقی می‌ماند. صادقی که همواره روی اصول خود ایستاد و حتی برای نزدیک‌ترین رفقایش نیز استثنایی قائل نمی‌شود. او نمونه‌ کامل یک مرد اطلاعاتی است و حال محکوم به تنها ماندن است. مهدویان این تنهایی و گسست بین او و دوستانش را دقیقا با تمهید پایان بندی فیلم قبلی انجام می‌دهد. در «ماجرای نیمروز» نیز آخرین سکانس یک لانگ شات با نمای موسوم به “چشم خدا” بود. با این تفاوت مهم که در «ماجرای نیمروز» دوربین از فاصله لانگ شات جمعی را زیر نظر می‌گرفت که با یکدیگر رفاقت گرمی داشتند و به تازگی نیز موفق شده بودند تعدادی از سران مجاهدین را از پای در آورند، اما این بار تنهایی صادق را مشاهده می‌کند که چگونه کنار سلاح‌های تحویل داده شده رفقایش روی یک نیمکت در اکباتان نشسته است.
    «رد خون» شاید به دلایل ذکر شده فیلم شاهکاری نباشد و برخی ایرادات آن‌ را از رسیدن به سطح یک اثر فوق العاده بازدارد، اما قطعا جزو دیدنی‌ترین فیلم‌های جنگی و البته سیاسی یک دهه اخیر سینمای ایران است.
     
     

  • محمدحسین مهدویان مانند حاتمی‌کیا به قولش وفا نکرد

    محمدحسین مهدویان که بعد از ساخت فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» وعده داده بود دیگر فیلم سیاسی درباره تاریخ معاصر نمی‌سازد، گویا نتوانسته از ژانر مورد علاقه‌اش دور شود و تازه‌ترین فیلمش را درباره بمباران شیمیایی حلبچه خواهد ساخت.

    پایگاه خبری تئاتر: محمدحسین مهدویان یکی از پرسروصداترین نام‌ها در سال‌های اخیر سینمای ایران است؛ کارگردان جوانی که فعالیت هنری‌اش را با ساخت مستندهای متمرکز بر دفاع مقدس و تاریخ معاصر آغاز کرد و سپس قدم به سینمای داستانی گذاشت. «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز»، «لاتاری» و «ماجرای نیمروز: رد خون» چهار فیلم بلند او هستند که با موضوع‌هایی سیاسی در ارتباط با ماجرای ترورهای دهه ۶۰، دفاع مقدس و مسائل اجتماعی ملتهب معاصر، رنگ پرده نقره‌ای را به خود دیده‌اند.
    این فیلمساز بعد از «ماجرای نیمروز: رد خون» اگرچه قول داده بود دیگر سراغ موضوع‌های سیاسی و تاریخ معاصر کشور نرود، اما به پیمان خود وفادار نمانده و پروژه تولید فیلم «درخت گردو» را با داستانی درباره بمباران حلبچه کلید زده است. از این نظر، شاید بتوان او را به ابراهیم حاتمی‌کیا شبیه دانست که اگرچه قول داده بود فیلم جنگی نسازد، اما بارها به سراغ این ژانر سینمایی بازگشت.
    مهدویان مدتی است تولید فیلم جدیدش به نام «درخت گردو» را در خوی آغاز کرده و این بار از تیم همیشگی خود فاصله گرفته و به سراغ تهیه‌کننده و بازیگران دیگری رفته است. سیدمصطفی احمدی، تهیه‌کننده پروژه‌های اخیر مهران مدیری این بار در قامت تهیه‌کننده فیلم مهدویان حاضر شده است و مهران مدیری و پیمان معادی هم به عنوان بازیگران این فیلم انتخاب شده‌اند.
    به بهانه ساخت این فیلم، نگاهی بر کارنامه او و فیلم‌هایی که مقابل دوربین برده است، انداخته‌ایم.

    همکاری با روایت فتح در آغاز راه

    این کارگردان جوان در سال ۸۳ و در ۲۳ سالگی فیلم مستندی با موضوع زمینه‌های شروع جنگ به نام «استخون لای زخم» را برای موسسه روایت فتح ساخت.
    او البته مستندهای دیگری چون «دیکتاتور بزرگ»، «سه سوی میدان جنگ»، «ثنا» و… را هم ساخت اما مهدویان شهرتش را مدیون اثر دیگری بود. این سینماگر در نهایت سال ۱۳۹۱ با مجموعه مستند ۱۰ قسمتی به نام «آخرین روزهای زمستان» وارد تلویزیون شد.
    مستندی درباره حسن باقری با بازی مهدی زمین‌پرداز که از شبکه یک سیما پخش شد، نکته جالب توجه این مستند استفاده از تصاویر ۱۶ میلیمتری به سبک و سیاق برنامه‌های «روایت فتح» بود.
    اکثر صحنه‌های مربوط به دهه ۶۰ در این مستند به نوعی بازسازی شده که به نظر مخاطب صحنه‌های واقعی و آرشیوی می‌آید، همچنین در این فیلم از صدای واقعی باقری در جنگ استفاده شده است.

    «ایستاده در غبار»؛ نخستین گام در مسیر شهرت

    مهدویان پس از ساخت «آخرین روزهای زمستان» توانست نام و نشانی برای خود دست و پا کند و همین موضوع کافی بود تا سازمان اوج ساخت فیلمی درباره احمد متوسلیان را به او بسپارد و اینچنین پروژه «ایستاد در غبار» آغاز شد.
    او در این فیلم شکلی مستندگونه را برای روایت زندگی احمد متوسلیان انتخاب کرد و صحنه‌های مختلف از زندگی این رزمنده را در جنگ ایران و عراق و پیش و پس از آن به تصویر کشید.
    نخستین نمایش «ایستاده در غبار» در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر بود، رویدادی که نقش مهمی در معرفی مهدویان به مخاطبان سینما داشت و این فیلم به خوبی توانست برد لازم را برای این فیلمساز به همراه آورد.
    «ایستاده در غبار» در این جشنواره سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین جلوه‌های ویژه میدانی و جلوه‌های ویژه بصری و بهترین طراحی لباس را از آن خود کرد.

    «ماجرای نیمروز»؛ گام دوم با فیلمی جنجالی

    موفقیت نسبی «ایستاده در غبار» مهدویان را بر آن داشت تا فیلم بعدی خود را هم درباره تاریخ معاصر ایران بسازد و به همین دلیل با سیدمحمود رضوی به سراغ سال‌های ابتدایی انقلاب و فعالیت مجاهدین خلق رفت که حاصل آن ساخت فیلم «ماجرای نیمروز» بود.
    او برای بازیگران این فیلم از برگ برنده‌اش در آثار پیشین خود یعنی هادی حجازی‌فر بازیگر نقش احمد متوسلیان و همچنین مهدی زمین پرداز بازیگر نقش حسن باقری به همراه جواد عزتی، مهرداد صدیقیان و احمد مهرانفر استفاده کرد.
    «ماجرای نیمروز» هم برای نخستین بار در جشنواره فیلم فجر سی و پنجم به نمایش درآمد و تا حدود زیادی توانست نظر منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند و در نهایت سه سیمرغ بهترین فیلم، بهترین فیلم از نگاه ملی و بهترین طراحی صحنه و لباس را از آن خود کرد.
    مهدویان در این فیلم به سراغ ترورهای سال ۱۳۶۰ به دست مجاهدین و درگیری هایی که پس از برکناری ابوالحسن بنی صدر در جامعه شکل گرفت، پرداخته است.

    «لاتاری»؛ گذر از مجاهدین به دبی

    بعد از چند فیلم تاریخ سیاسی سال‌های انقلاب، مهدویان تصمیم گرفت تا فیلمی اجتماعی بسازد. انتخاب او سوژه‌ای درباره قاچاق دختران بود. ایده‌ای که خودش گفته پس از گوش دادن به ترانه دبی محسن چاوشی در ذهنش ایجاد شد.
    فیلمی که ساختش دردسرهای  بسیاری را برایش ایجاد کرد. طرح او در زمانی که فیلم تبلیغاتی حسن روحانی را برای انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ ساخته بود رد شد و گفتند به صلاحش نیست چنین فیلمی بسازد. او البته کمی بعد با تغییر تهیه‌کننده و آوردن محمود رضوی در کنارش «لاتاری» را ساخت.
    فیلمی که محمود رضوی درباره چگونگی ساخته شدنش گفت: «ما با هم حرف زدیم. تقریبا ما با تغییر مسیر و روند فیلم، این طور که قصه را وارونه «از انتها به ابتدا»روایت کنیم توانستیم مجوز ساخت فیلم را بگیریم.»
    «لاتاری» ساخته و اکران شد. فیلم اما آن بازتاب مثبت ساخته‌های قبلی مهدویان را نداشت. نه به اندازه «ایستاده در غبار» و نه «ماجرای نیمروز».

    بازگشت به قصه انقلاب؛ ماجرای عملیات مرصاد

    مهدویان و رضوی سریع سراغ ساخت ورژن دوم ماجرای تاریخ جنایت‌های گروهک مجاهدین خلق رفتند و این بار قصه‌ای عملیات مرصاد را برای رفتن روی پرده در قالب «ماجرای نیمروز: رد خون» آماده کردند.
    فیلم این بار نتوانست در رقابت «با شبی که ماه کامل شد»، «سرخپوست» و «متری شیش و نیم» به موفقیتی چشمگیری در جشنواره فیلم فجر دست پیدا کند اما این روزها روی پرده است تا شاید حال و روز گیشه‌ها را با ستاره‌هایش کمی بهتر کند.
    مهدویان در «ماجرای نیمروز: رد خون» از تیم بازیگری قسمت نخست بهره برد و بازیگران جدیدی چون محسن کیایی، بهنوش طباطبایی و هستی مهدوی را هم به پروژه اضافه کرد.

    اولین روایت از «درخت گردو»

    مهدویان پس از فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» گفته بود دیگر درباره تاریخ معاصر و ماجراهای سیاسی نمی‌خواهد فیلمی بسازد. چیزی شبیه به آنچه حاتمی‌کیا بعد از «به رنگ ارغوان» و «به نام پدر» گفته بود. آن حرف‌های معروفش در فیلم پایان‌نامه دوره دانشجویی بهناز جعفری که سر مزار مرتضی آوینی با بغض می‌گفت دیگر نمی‌خواهد فیلم جنگی بسازد. مگر قسم خورده که فقط فیلم جنگی بسازد و…
    اما حاتمی کیا خیلی زود برگشت و فیلم‌های جنگی ساخت. کاری که در آن استاد است. از «دیده‌بان» تا «به وقت شام» او را به تسلط در این ژانر می‌شناسند. حتی اگر «روبان قرمز»، «آژانس شیشه‌ای» یا «موج مرده» بسازد.
    مهدویان هم انگار ساخته شده برای این کار. او در این فاصله مستند «ترور سرچشمه» را ساخته است، کاری فاخر و تحسین برانگیز درباره انفجار هفتم تیر و شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانش.
    وقتی او ایده «درخت گردو» را برای ساخت استارت زد، آن هم با تهیه‌کنندگی کارهای مهران مدیری، اولین گمانه این بود که سراغ مضمونی طنز یا نهایتا درام اجتماعی رفته باشد. به خصوص که اعلام شد جای بازیگرانی چون هادی حجازی‌فر قرار شده با مهران مدیری کار کند.
    ولی لوکیشن‌هایی چون بانه، ارومیه و مناطق جنگی شمال غرب کشور انتخاب‌های عجیب او برای فیلم سنگین جدیدش بود. فیلمی که اکثر لوکیشن‌هایش خارج از محدوده شهری فیلمبرداری می‌شود.
    فیلمی که خلاف گمانه‌های ابتدایی، یک درام اجتماعی با محوریت بمباران شیمیایی مناطق شمال غرب در سال‌های پایانی جنگ تحمیلی توسط ارتش بعثی عراق است و مهران مدیری احتمالا خارج از کلیشه سال‌های اخیرش، در نقشی جدی به سینما بر می‌گردد. او البته در دهه هفتاد و فیلم دیدار مهران مدیری تجربه‌اش را داشت.