برچسب: رائفی پور
-

رائفی پور به دادستانی تهران احضار شد
طی روزهای اخیر علی اکبر رائفیپور مطالبی را در فضای مجازی منتشر کرد که با توجه به گزارش ضابطین پروندهای با عنوان نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی برای نامبرده تشکیل شد.مرکز رسانه قوه قضائیه اعلام کرد: طی روزهای اخیر علی اکبر رائفیپور مطالبی را در فضای مجازی منتشر کرد که با توجه به گزارش ضابطین پروندهای با عنوان نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی برای نامبرده تشکیل شد.در پی گزارش ضابطین صبح امروز دادستانی تهران وی را با عنوان اتهامی نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی احضار کرد. -

حمله جدید رائفی پور ؛ روزنامه “اصولچرای فرهیختگان” و “خبرنگار دوزاری تسنیم” !
رائفی پور در توئیتی جدید روزنامه فرهیختگان را “اصولچرا” و خبرنگار تسنیم را “دوزاری” خواند.
علی اکبر رائفی پور در توئیتی این بار به رسانهها تاخت و نوشت:
«اینکه با سلبریتی های وطن فروش در داخل در حال جنگیم و همزمان با معرفی زیبایی ها و پیشرفت کشورمون به دنیا برعندازها و صهیونیست ها آتش گرفته اند و دقیقا در این اثنا روزنامه اصولچرای فرهیختگان و خبرنگار دوزاری تسنیم به ما حمله میکنن حالم رو خوب میکنه
این نشون میده راهمون درسته». -
حمله کمسابقه رسانه اصولگرا به رائفیپور
رائفی پور در سایتش اعلام کرده «به سوالات شخصی و خصوصی درمورد رائفیپور پاسخ داده نخواهد شد.»یک روزنامه اصولگرا در شماره اخیر خود طی یاداشتی تفصیلی، ضمن مرور بر عملکرد یکی از سخنرانان جنجالی سالهای اخیر که میان طیف انقلابی، طرفداران زیادی دارد، عملکرد وی را نقد کرده و تأکید میکند: «سادهانگاری مسائل، بهدنبال نشانهها و دستهای پنهان گشتن، آخرالزمانی دیدن تمام موضوعات، شلوغ و پراکنده بحث کردن، تقسیم طرفین مسائل به خیر و شر مطلق» نمیتواند مخاطبان خوبی پرورش دهد.
به گزارش عصر ایران به نقل از ایرنا پلاس؛ روزنامه فرهیختگان در شماره روز چهارشنبه 3 اردیبهشت خود یادداشتی تفصیلی به قلم رضا مشتاقی درباره یکی از چهرههای جنجالی اصولگرایان طی سالهای اخیر منتشر کرد. او کسی نیست، جز علی اکبر رائفیپور؛ نویسنده در ابتدا به چگونگی به شهرت رسیدن او میپردازد و در این باره مینویسد: «او با شور از رازهای نهفته در طراحی اسکناس یک دلاری سخن میگوید و رمز اعداد ۹ و ۱۱ و ۱۳ و مفهوم آنها در کابالا و فراماسونری و چگونگی پنهان کردن این نمادها در طراحی دلار را افشا میکند. رائفیپور بر پنهانکاری آیینها متمرکز بود و میکوشید از آنچه او نماد فرقههای مختلف بهخصوص فراماسونری میدانست، رمزگشایی کند».
در بخشی دیگری از این گزارش، به مصادیقی از شیوه کار رائفیپور اشاره شده و مینویسد: «در نقد فیلم، رائفیپور ابایی نداشت به اتفاقاتی که سالها بعد از ساخت یک فیلم افتاده است، استناد کرده و از آنها برای تحلیل فیلم استفاده کند. مثلا در نقد فیلم «ارباب حلقهها»، رائفیپور برج ساعت سلطنتی مکه را که سال ۲۰۱۱ در نزدیکی کعبه ساخته شد، مشابه برج تکچشم موردور در این فیلم دانست که اولین قسمت آن در سال ۲۰۰۳ منتشر شده است و مدعی شد «این برج حاصل لابی صهیونیستهاست برای اینکه مشابهتی ایجاد کرده و چنین به ذهن متبادر کنند که آن برج شیطانی در فیلم، نماد مسلمانهاست.» نویسنده همچنین تأکید میکند، شیوه رائفی پور در رمزگشایی از موزیکها reversing یا معکوس کردن اشعار است که به گفته خودش برای بیرون کشیدن محتوای شیطانی آن است.
در بخشی از این گزارش با اشاره به اینکه پیشینه رائفیپور نیز در هالهای از ابهام قرار دارد، تأکید می شود هرچند اطلاعاتی از سوابق تحصیلی او وجود دارد و گفته میشود در یکی از دانشگاهها حسابداری خوانده است، اما وی در شبکه افق صداوسیما به عنوان «استاد دانشگاه، نظریهپرداز، پژوهشگر حوزه دشمنشناسی و آخرالزمانشناسی، بنیانگذار مرکز مطالعات آسیای غربی و آفریقای شمالی موسوم به «وانا»، عضو سابق هیاتعلمی مرکز مطالعات راهبردی آمریکا، ایجادکننده و مدرس واحدهای درسی «دشمنشناسی»، «تاریخچه استکبار» و «مدیریت رسانه» در دانشگاه امام صادق(ع)، آیندهپژوه تحرکات صهیونیسم جهانی و مدیر موسسه «مصاف ایرانیان» معرفی شده است.
نویسنده همچنین به ورود رائفیپور به حوزههای مختلف میتازد و از او نقل میکند که کار او تهدیدشناسی در سایر حوزههاست. فرهیختگان در ادامه نقدش تأکید میکند «رائفیپور همان منهج فکری را که در فراماسونشناسی داشته، به تحلیل دیگر حوزهها تسری داده و با همان ابزار وارد این معرکهها شده است. در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… نیز دیگر از نظر او مسائل چندبعدی و پیچیده نیستند بلکه مشکلات و تهدیدها ناشی از صفآرایی جناح خیر دربرابر جناح شر است که باید با رویکرد تهدیدشناسی وارد شد و توطئههای شر را باطل کرد». وی در بخش دیگری از نقدش به رائفی پور می نویسد« این رویه خلاف مشی و مرام رهبری است که فردی، با وجود فقدان تخصص در حوزههای مختلف، در جایگاه استادی بنشیند و برای مخاطبان، اظهارفضل کند».
نویسنده با طرح این موضوع که رائفیپور خود را آینده پژوه معرفی می کند و مدعی شده پیشتر ظهور داعش را پیش بینی کرده است، این ادعای او را به سخره میگیرد و تأکید میکند در هیچ کدام از اظهارات وی، مصداقی برای ادعای او پیدا نمیشود. در بخش دیگری از این نقد به عدم تمایل دیگران برای نقد وی اشاره می شود که «یکی از دلایل این موضوع، ادبیات تهاجمی و خشن رائفیپور درمقابله با دیگری خود است. «خرحزباللهی»، «سگسکولار»، «سلبریدی» و «غربگدا» از واژگانی است که رائفیپور در تخاطب با دیگریِ خود از آنها استفاده کرده است. از سوی دیگر، رائفیپور در فضای مجازی هواداران بسیار متعصبی دارد که به کوچکترین نقدی شدیدترین واکنشها را نشان میدهند و تا حدی منتقدان را به دالان سکوت هدایت میکنند».
این روزنامه واحد موسیقی، واحد کشاورزی و امنیت غذایی، واحد خانواده، واحد نرمافزار، واحد دشمنشناسی، ساخت سلاح و پرینتر سهبعدی و سامانه پاداسکای را تنها بخشی از فعالیتهای موسسه مصاف ایرانیان با مدیریت علیاکبر رائفیپور دانسته که تحتعنوان فعالیت در حوزه مهدویت و دشمنشناسی شکل گرفته و از این که موسسه ای در این همه فعالیت متنوع و بی ارتباط به هم ورود کرده ابراز شگفتی کرده است.
به گفته نویسنده، رائفی پور که در سایتش اعلام شده «به سوالات شخصی و خصوصی درمورد رائفیپور پاسخ داده نخواهد شد.» در یک سخنرانی جزئیات فیلم خودکشی کاووس سیدامامی را تشریح و در چند توئیت متن ایمیلهای کاوه مدنی را افشا میکند. اینها دیگر چیزهایی نیستند که در حوزه صلاحیت و اختیارات یک پژوهشگر، یک سخنران یا مدیر یک موسسه خصوصی و غیرانتفاعی باشد! ورود به این مباحث، یعنی وارد شدن در بازی امنیتی و نقش کارگزار اطلاعاتی برای خود تعریف کردن!
نگارنده در انتها نیز بااشاره به اینکه مخاطبان رائفی پور و تریبونهایی که به او سپرده شده، موضوعات و جایگاهش تغییر کرده است، نتیجهگیری میکند «با وجود این هنوز سادهانگاری مسائل، بهدنبال نشانهها و دستهای پنهان گشتن، آخرالزمانی دیدن تمام موضوعات، شلوغ و پراکنده بحث کردن، تقسیم طرفین مسائل به خیر و شر مطلق، و هوادارانی که به تبع استادشان همهچیز را در این دوگانه میبینند و هر انتقاد و ایرادی را نشانهای از شمشیر کشیدن جبهه باطل میدانند با خود دارد. این ویژگیها نمیتوانند پرورشدهنده خوبی برای ذائقههایی که پای تریبونهای گسترده و رو به ازدیاد او مینشینند، باشند».
جالب اینجاست که این مقاله در خبرگزاری تسنیم نیز با رویکردی تاییدآمیز بازنشر شده است. در شرایطی که بسیاری اساتید و چهره ها برای سخن گفتن با انواع محدودیتها مواجه می شوند و از جمله مجوز سخنرانی در دانشگاه ها را ندارند، رائفی پور بدون تخصص از این دانشگاه به آن مرکز در حال رفت و آمد و سخن پراکنی است؛ اما مشخص نیست دلیل این که بعد از حدود ۱۰ سال نقش آفرینی این چهره، بخشی از جریان اصولگرا نسبت به این نقش آفرینی پرابهام ایجاد سوال کرده، چیست؟!
-

هشتگ باز #آقامون_جنتلمنه
هیچکس فکرش را نمی کرد یک روز آخرین موزیک ساسی مانکن با نام جتلمن نُقل محافل شود و همه از نماینده مجلس گرفته تا کارشناس فرهنگی درباره آن صحبت کنند.ماجرا از انجا شکل گرفت که در روز معلم در چند مدرسه جشن برپا شده بود. دی جی آورده بودند. ترانه ساسی مانک با نام جنتلمن که دارای کلمات مبتذل و بزرگسالان است را پخش کرده و همه دانش آموزان زیر ده سال با آن میخواندند و میرقصیدند. اولین ویدئو مربوط به لایو دی جی باران ، یک دی جی خانم که در مراسمات بانوان و تولد های دخترانه برنامه اجرا می کند بود.آن خانمی که همه به اشتباه از معلم مدرسه از او یاد می کنند در اصل دی جی باران و منتشر کننده این ویدئو هاست. این دی جی همیشه بخش هایی از مراسم تولد های کودکان را بصورت لایو و استوری منتشر می کند. اما اینار فرق می کرد. پخش اهنگ نامناسب برای دانش اموزان دوره ابتدایی و رقص و شادمانی همراه با کلمات جنسی!!البته بعد از واکنش ها به این ویدئو ، دی جی باران صفحه اینستاگرام خود را غیر فعال کرده و اثری از او در این شبکه وجود ندارد. هرچند ویدئو دست به دست در حال چرخیدن است و هزاران بار دیده شده است.
من کاری به درستی و غلط شادمانی و رقص دانش آموزان ندارم. نکته ای که خیلی ذهن من و دیگران را درگیر کرده است نفوذ این ابیات و اینکونه موسیقی ها در زندگی روزمره مردم است. از کودکان گرفته تا بزرگسالان. همین آهنگ جنتلمن ساسی را همه حفظ هستند. و بدون غلط همراه با خواننده آن را می خوانند. آن هم یک محتوای مبتذل و غیر اخلاقی! آیا این ماجرا بسط پیدا کردن ابتذال در جامعه را نشان نمی دهد؟ و شکنندگی و ضعیف بودن فرهنگ را عیان نمی سازد؟بدون شک بله. متاسفانه در این چندسال انقدر در مباحث فرهنگی ضعیف عمل کرده ایم که باعث شده مخاطب به محتوای غیر معتبر علاقه و وابستگی نشان دهد. فشارهای نابخردانه برای لغو کنسرت ها و جنگ های شادمانی از یک سو و هدر دادن بودجه های فرهنگی و ریختن در جیب سازمان های فرهنگی که هیچ خروجی به درد بخوری ندارند از سوی دیگر باعث شده است که مردم به دنبال چیزهایی بروند که نباید.
بروز پدیده های اینچنین در جامعه نشان می دهد که اعتبار ساسی مانکن از حسن عباسی ها و رائفی پورها بشدت بالاتر است و مخاطبان بیشتری دارد. چرا که دوستان به اصطلاح تئوریسین از اساس به دنبال محدود کردن مردم هستند. با همه چیز مشکل دارند. هر اتفاقی را توطئه می دانند. هر حرکتی بر خلاف خواست آنان غلط و انحراف است. مدام درگیر جنگ و تقابل سیاسی هستند. گاه می رسد که دین را هم فدای سیاست و تفکر جناحی می کنند. همین است که مخاطب از آنها زده می شود. اعتقاداتش سست می شود و دنبال جایگزین می گردد. یکی برای کسب خبر وارد کانال آمد نیوز می شود . و دیگری هم برای لحظه ای شادی و آرامش ساسی مانکن گوش می دهد. هرچه هم که دم از فرهنگ اصیل، انقلابی و اسلامی بزنیم تا زمانی که رفتارمان بر خلاف گفتارمان باشد نتنها تاثیر مثبت ندارد ، بلکه اثرات منفی بیشماری را به همراه می آورد.
چه بخواهیم و چه نه دیگر نمی توانیم با زور، فیلتر و فشار شادی را از مردم بگیریم. شادی حس جدایی ناپذیر ذات انسان هاست. اگر محیط مناسب شادمانی نباشد قطعا فرد راه خود را برای ارضاء این نیاز تغییر می دهد و چه بسا که این راه مسیر نا امن و پر خطری باشد! با وجود درخواست وزیر بهداشت از صدا و سیما ، می دانیم که آبی از این مجموعه گرم نمی شود. ساختن اوقات شاد و مفرح برای مردم اصلا جزء سیاست های این رسانه نیست. در صدا و سیمای ما اسپانسر، برنامه اسپانسری، مسابقه اسپانسر دار، شوی تلویزیونی اسپانسر دار و ستاره مربع بعلاوه روبیکا زمان را خریده اند و حالا حالاها نوبت به برنامه های فرهنگی، تفریحی و سازنده نمی رسد. وقتی که شما برای آموزش یک کشک بادنجان ساده مجبورید به اندازه سرویس جهیزیه یک عروس تبلیغ محصول ببینید ، خودتان آخر داستان را بخوانید.
مسلما با اخراج و توبیخ مدیران و معلمان و حتی استیضاح وزیر هیچ چیزی درست نخواهد شد. کودکان ما کتاب شعر ترانه های انطرف آبی را حفظ کرده اند. جلوی امواج و دیتا را نمی توان گرفت. اما می توان بدون سیاسی کاری و مصلحت اندیشی بر روی فرهنگ کار کرد. بودجه های کلان فرهنگی را درست خرج کرد. چه ایرادی دارد که هر ایرانی در سال دست کم یک بار سینما و یا کنسرت برود؟ پای یک جنگ شادمانی از خنده ریسه برود و در کنار خانواده اش برای لحظاتی فارغ از همه مصیبت ها و سختی های اقتصادی و معیشتی خوش باشد؟ از این دست اهنگ ها کم نیست. بی چاک و دهان تر از بقیه همین امیر تتلو است که چند آهنگ اخیرش ابتذال تمام است. بروید از دانش آموزانی که ساسی مانکن خواندند بپرسید آهنگ های تتلو را شنیده اند و حفظ کرده اند یا نه؟
-

سیدبشیر حسینی: هم مهناز افشار باید سواد رسانهای یاد بگیرد، هم رائفیپور و مومننسب
ماجرا از بازنشر یک توییت از یک اکانت فیک آغاز شد. توییتی که هرچند خیلی زود پاک شد ما اسکرینشات آن در فضای مجازی منتشر شد و همزمانی آن با یک قتل حالا برای یک هنرپیشه معروف دردسرساز شده است.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین. جنجال بر سر توئیتی از مهناز افشار که در آن به یک توییت از یک اکانت تقلبی واکنش نشان داده بود، سوای از طرح بحث های مختلف درباره تشکیل پرونده قضایی درباره این هنرپیشه سرشناس، مسئله سواد رسانهای را سر زبانها انداخته است. سیدبشیر حسینی داور برنامه «عصر جدید» به عنوان مدیر گروه علوم نوین رسانه دانشکده ارتباطات دانشگاه صداوسیما، یکی از آنهایی است که درباره سواد رسانهای و شبکههای اجتماعی کار کرده. او درباره این چالش برای خبرآنلاین گفته است.

این روزها هشتگ محاکمه مهناز افشار، بحث سواد رسانهای را دوباره داغ کرده و این مدت شما اینقدر گفتید سواد رسانهای که این بحث اولین اسمی که در ذهن ایجاد میکند شما هستید.
اتفاقی که این روزها در ماجرای توییت مهناز افشار با آن روبهرو هستیم اتفاقی است که قاعدتا بار اول و آخری نیست که رخ میدهد.
این روزها ما از یک سو داستان سلبریتیهایی را داریم که سرمایه اجتماعی دارند و در برابرش احساس مسوولیت میکنند و مسوولیت اجتماعی هم دارند که تا اینجا اتفاق خیلی مثبتی است و میشود خوب نگاهش کرد. از سوی دیگر مردم توقعاتی از سلبریتیها دارند و دوست دارند شخصیتهای محبوبشان در موضوعهای اجتماعی فعال باشند. این یک مطالبه عمومی است و سلبریتیها هم خصوصا آنهایی که دوست دارند در این حوزه فعال باقی بمانند، طبعا باید در این حوزهها و مسائل فرهنگی و اجتماعی واکنش نشان بدهند.
مشکل از جای دیگری آغاز میشود. یکی نبود سواد رسانهای و دیگری تعیین نشدن حیطه تخصصی است. داستان حیطه تخصصی در همه دنیا تعریف دارد. وقتی کسی سلبریتی حوزه موسیقی است، مردم هم حد توقعی که برایش تعریف میکنند این است که در محدوده خودش صحبت کند و اگر در موضوع دیگری صحبت کرد، کاملا مثل یک آدم عادی دیگر نظر او خیلی تاثیرگذار نیست و در یک محدوده مشخصی تعریف میشود.
پس معتقدید عدم آگاهی و دانش مربوط به مسائل مختلف این مشکلات را ایجاد میکند؟
بله در همه جای دنیا سیستم ستارهسازیشان به شدت کنترل میشود. به تعبیر دیگر الان مدیر برنامه برای ستارههای ما فقط کارکرد مادی و ریالی دارد و قرار است قراردادها و نشست و برخاستهایشان را تنظیم کند. در صورتی که در همه دنیا نقش مدیر رسانهای و مشاوران اجتماعی هم وجود دارد که به سلبریتیها کمک میکنند تا بتوانند آن مسوولیت اجتماعی که دارند را به درستی هدایت کنند. ما این بستر و زیرساخت را نداریم. یعنی سلبریتی ما وقتی با یک مساله مواجه میشود، از یک طرف باید عکسالعمل نشان بدهد و از طرف دیگر میبیند اگر عکسالعمل سادهای نشان بدهد خیلی جلب توجه نمیکند.
یعنی برای بودن در بورس و این بازار رقابتی فقط توییت می کند؟
معضلی که شبکههای اجتماعی خصوصا با تعابیری مثل شاخ اینستاگرامی و … ایجاد میکنند، باعث میشود کاربر مجبور باشد روز به روز نظرات آوانگاردتر و عجیب غریبتر داشته باشد تا بیشتر به چشم بیاید. قبلا فضا اینطور بود که شهرت با تخصص و قابلیت جمع میشد الان ولی شعار جدیدی در دنیا دارند fame for fame (شهرت برای شهرت) که جریانی هم در مقابلش راه افتاده shame to fame (مرگ بر این شهرت) که رقابت در این فضا وجود دارد.
ما یک سلبریتی داریم که میخواهد بروز و ظهور اجتماعی داشته باشد اما سواد و تخصص کافی ندارد، از طرف دیگر فضای شبکههای اجتماعی هم دائما او را تشویق میکند که نظرات اعجابانگیزتر و جنجالیتری مطرح کند تا بیشتر دیده شود و حتی بیشتر فحش بخورد. سلبریتیای که میخواهد بیشتر دیده شود، حتی فحش را به جان خودش میخرد و حتی بلکه برایش طراحی میکند.

چالش اصلی که سبب این بحران سلبریتی زدگیمان میکند در شبکههای اجتماعی از کجا ناشی میشود؟
یک بستر نامشخص اینجا داریم که به نظرم فقر اصلیاش این است که حیطه تخصصی یا چرخه بروز سلبریتیها در آن نامعلوم است. این موضوع دو مشکل دارد.یکی اینکه پشتوانه ندارند، واقعا ما همه چیز را از یک شخص نباید توقع داشته باشیم، لازم است که تخصصهای مختلف کنارش جمع شود. دوم هم اینکه چه خودش، چه مردم چنین مطالبهای را داشتند که در هر حوزهای ورود پیدا کند. این مشکلی است که سلبریتیهای ما الان دارند. سلبریتی ما واقعا مشاور اقتصادی خوبی نیست؛ مشاور اجتماعی خوبی نیست و در آسیبهای اجتماعی به غلط ورود میکند. مسائلی که متخصصها کلی با احتیاط به آن نگاه میکنند، او یک باره یک نظر غلط میدهد و کلی فضا ایجاد میکند.
چالش بزرگ هم وقتی است که فریب فیک نیوزها را میخورند؟
دقیقا. همه مشکلات هم از تشخیص ندادن فیکنیوزها و حتی حقهها و تلههایی که برایشان طراحی شده شروع میشود. همانطور که این آدمها هواداران خودشان را دارند، قطعا و جدا مخالفانی هم دارند، چه سیاسی و چه اجتماعی و حتی در حیطه تخصصیشان. آنها در موقعیتهای مختلف پوست موز جلوی پای سلبریتیها میاندازند و تحریکشان میکنند و وقتی سلبریتی سواد رسانهای و مشاور تخصصی ندارد و ساختار شبکههای اجتماعی را خوب نمیداند که در آن اصل ۴s اجرا میشود -یعنی باید کوتاه و شیرین و سریع و ساده یک نظر درست را مطرح کند-، در دام بعدی میافتد. اینجاست که فضا مساعد شده برای اینکه او را به تله بیندازند. طبیعی است که وقتی او نظرات رادیکال میدهد، در مقابلش عکسالعملهای رادیکالی اتفاق میافتد.
مثل مسئله اخیر؟
بله مثل همین داستان اخیر مهناز افشار و سلسله توییتهایی که الان حتی یک سری او را مشوق و محرک قتل و حتی مستحق محاکمه میدانند و برایش مجازات در نظر میگیرند.
در برابر سلبریتیها حاکمیت قرار میگیرد. علیالقاعده سلبریتیها باید سرمایهای اجتماعی باشند برای عبور از بحرانها اما حتی به وقت بحرانها و بلایای طبیعی که به قصد کمک پیش میآیند، باعث چالش برای حاکمیت میشوند.
همانطور که سلبریتیهای ما نابالغ عمل میکنند و با یک حوزه جدید مواجه شدهاند، حکومتها هم همین طور هستند. سلبریتیهای سابق رسانه مستقیم شخصی نداشتند الان ما میکروپرسونال سلبریتیها هم داریم که واقعا خردهستارههایی هستند که برای خودشان برند شخصی میسازند و مستقیما میتوانند نظرشان را ثبت و ضبط کنند و حداقل به تعداد فالورهایشان آن نظر به جاهای دیگر هم میرسد. یک طرف داستان سرعت عمل است و سلبریتی آموزش ندیده و عجول ما که میخواهد حضور اجتماعی داشته باشد ولی نه تنها تخصص آن را ندارد که تخصص رسانهای هم ندارد، ممکن است خیلی هنرپیشه یا خواننده خوبی باشد ولی در این حوزه رسانهای اصلا تخصص ندارد. همانطور که این سلبریتی نابالغ است در همه دنیا حکومتها هم با این پدیده نوظهور مواجه هستند. ده سال پیش این قضیه برای نظام قضایی و امنیتی ما هم وجود نداشت و با چنین بحرانی مواجه نبود. اینجاست که بی تعارف
همانطور که از سلبریتیها توقع جدی میرود، از حکومت هم توقع جدی میرود که این حوزه سواد رسانهای را در دهه پنجم انقلاب جدی بگیرد و حتی جامعه هدف چنین اولویتهایی را خودش جدی بگیرد و دوم اینکه زیرساختهایی را فراهم کند.
همانطور که گفتید ما یک موضوعات دیگری مثل سیل را هم داریم. از یک طرف سلبریتیها باید سرمایه اجتماعیشان را بیاورند که مسوولیت اجتماعیشان را انجام داده باشند و از طرف دیگر باید ساختار آنقدر درست باشد که لازم نباشد هر سلبریتی خودش شماره حساب شخصی بدهد و پولهای غیرشفاف جمع شوند. از آن طرف هم باید هلال احمر، کمیته امداد یا هر نهاد دیگری که هست شفافیت لحظهای داشته باشد و شفاف عمل کند. داستان کراود فاندینگها در دنیا به همین صورت است که طرف اگر هزارتومان واریز میکند همان لحظه میبیند. عدد و رقمش برای مردم قابل پیگیری است و این برای مردم وجه صداقت و امنیت را بالا میبرد. متناسب و متناظر با آن نهاد هم مردم کاملا گزارش شفافی از عملکردش میگیرند. مثلا اگر در فلان حادثه مردم ده میلیارد کمک کردند، ریال به ریال آن اینطور هزینه شده. از حاکمیت هم توقع شفافیت و پاسخگویی از یک سو وجود دارد و از سوی دیگر توقع اهمیت دادن به سواد رسانهای.
در چنین بزنگاههایی که حالا حاکمیت زیر فشار بخشی از افکار عمومی است که موضع تندتر میگیرد، چه اتفاقی میافتد؟
در موردی مثل مهناز افشار اگر هوشمندانه عمل کنیم میتوانیم از این تهدید فرصت بسازیم. من فکر میکنم با امثال مهناز افشار هم یک بار باید برخورد شود که اینقدر ساده بازی نخورند و یک فیکنیوز نتواند آنها را اینقدر با مشکل و معضل روبهرو کند. از یک طرف مردم از آنها مطالبه کنند و از سوی دیگر مثل محکومیتهای مدنی که ما داریم اولویت و فوریت بالا الزامهایی برای گذراندن دورههای تخصصی و آموزشها گذاشته شود. حتی محدودیتهایی را خودشان اعلام کنند. بسیاری از سلبریتیهای بزرگ دنیا در اظهارنظرهایشان مشخص میکنند که مثلا من در فلان حوزه ورود نمیکنم و یا در فلان حیطه تخصصی نظر میدهم. درحقیقت باید خودش برای خودش محدودیت بگذارد. ما در سواد رسانهای بحث مشروط و محدود استفاده کردن از رسانهها را داریم که مثلا خود شخص برای خودش شرط میگذارد، با هر کسی مصاحبه نمیکند، در مورد هر موضوعی اظهارنظر نمیکند و تا وقتی مطمئن نشده که منبع خبر و تحلیلش درست است، این ماشه رسانه را نمیچکاند. این فضا مثل اسلحه میتواند عمل کند آنوقت مساله فرق میکند.
من اینجا بیش از اینکه موافق این باشم که مهناز افشار در دادگاه قوه قضاییه مورد سوال قرار بگیرد، نظرم این است که باید در دادگاههای مردمی و رسانهای محاکمه شود. نه فقط مهناز افشار. هر سلبریتیای که در هر حوزهای ورود پیدا میکند. الان وقتش است ما هشتگ سواد رسانهایت را بالا ببر و هشتگ تخصصت چیه را بالا ببریم.
این فقط شامل مهناز افشار است یا مثلا رائفی پور را هم در بر می گیرد؟
الان مساله میتواند امنیتی شود و نمیشود آن را شوخی گرفت. برای همین فکر میکنم اگر این تهدید الان را جدی بگیریم و از آن استفاده بهینه کنیم، باید حیطه تخصصی سلبریتیها و همه گروههای مرجعی که حق اظهارنظر دارند توسط خودشان مشخص شود. و این فقط شامل مهناز افشار و پرویز پرستویی و … نیست و بحثم اصلا سیاسی و حتی صنفی نیست. ما باید مساله ایران و بحران سال ۹۸ را جدی بگیریم. مساله اقتصاد مردم مسالهای است که همه در آن سهیم هستیم.
این لزوم یادگیری فقط شامل مهناز افشار می شود یا مثلا رائفی پور و مومن نسب هم هست؟
مهناز افشار و فالورهایش، پرویز پرستویی و فالورهایش و… همانطور که میتوانند تهدید باشند، فرصت هم میتوانند باشند. میتوانند زبان مردم باشند و مردم نظراتشان را از زبان آنها بشنوند و حتی مایه رشد جامعه و دولت باشند اما لازمهاش این است که هم بیشتر یاد بگیرند و هم خودشان خودشان را محدود کنند. در هر حوزهای پرویز پرستویی نباید ورود کند، همانطور که مهناز افشار نباید ورود کند، همانطور که سیدبشیر حسینی و رائفیپور و مومننسب … نباید ورود کنند. هر کس میتواند در حوزه تخصصش ورود کند. قطعا درباره خیلی از این بزرگواران، چه سلبریتیها و چه سخنورها، خود من کلی نکته دارم که این عنوان کارشناس ارشد در تقریبا همه چیز و سیستم اظهار نظر کارشناسیشان را درک نمیکنم با چه پشتوانه علمی خلق شده است. منصفانه و عالمانه و با فضای مثبتش این است که همه مسوولانه، در حیطه تخصصی و مشخص شده و در راستای منافع ملی و مسئولیت اجتماعی، مثل همه جای دنیا ورود کرده و ورود غیرتخصصی بیش و پیش از برخورد قهری و قضایی، با بالا رفتن سواد رسانهای عمومی، باید برایشان هزینه منفی داشته باشد.


