برچسب: دختر جوان

  • معمای دختر جوان که ۴۵ روز پیش در شیراز گم شد

    معمای دختر جوان که ۴۵ روز پیش در شیراز گم شد

    انگار دو سه نفر را دستگیر کردند. ولی اصلا به ما اطلاعات نمی‌دهند. نمی‌دانیم این افراد چه کسانی هستند. فقط می‌دانم یک نفر از آنها همان راننده تاکسی است که سما را به معالی‌آباد شیراز برده بود.

    معمای دختر جوانی که ۴۵ روز پیش در شیراز گم شد

    شهروند آنلاین نوشت: اشک می‌ریزد و از مردم، پلیس، هنرمندان و ورزشکاران می‌خواهد که به او کمک کنند. پدر میانسالی که حالا ۴۵ روز است، هیچ خبری از دختر جوانش ندارد. کلیپ اشک‌های دردناک این پدر حالا در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌چرخد. همه در جست‌وجوی سما هستند. دختر ۲۲ ساله‌ای که برای خرید به یک پاساژ در شیراز رفت، ولی هرگز بازنگشت…

    هیچ سرنخی در دست نیست. هیچکس از او خبر ندارد. حالا پدرش در ویدیویی تلخ و دردناک، از مردم خواهش می‌کند که به دنبال دخترش بگردند. تنها خواهرش ۴۵ روز تمام، وجب‌به‌وجب خیابان‌های شیراز را گشت تا شاید ردی و نشانه‌ای از سما پیدا کند، ولی هیچ اثری از او نیست. سالومه، خواهر سما، در حالی که اشک می‌ریزد و حال‌ و روز خوشی ندارد، در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» جزئیاتی از این ماجرای غم‌انگیز را روایت می‌کند:

    *خواهرتان دقیقا چه روز و کجا ناپدید شد؟

    ما ساکن اصفهان هستیم. چند روز بود برای سفر به شیراز و خانه عمه‌ام رفته بودیم. قرار بود همان شب یا فردا صبحش همگی راه بیفتیم و به اصفهان برگردیم. روز 25 تیرماه بود. سما ساعت 7:20 عصر، از خانه بیرون رفت تا برای خودش یک سری وسیله شخصی بخرد. به پاساژی در خیابان معالی‌آباد شیراز رفت. یکی دو ساعت بعد، حدود ساعت یک‌ربع به 10 بود که سما خبر داد، در حال برگشتن به خانه است و یک ربع دیگر می‌رسد. پس از آن گوشی‌اش خاموش شد و دیگر هیچ خبری از او نداریم.

    *آخرین وقتی که تماس گرفت، دقیقا چه گفت؟

    اول وقتی رسید، از آنجا با ما تماس گرفت. ما هم داشتیم با او هماهنگ می‌کردیم که چه زمانی به اصفهان برگردیم. اینکه آیا امشب می‌رسیم یا صبح زود برگردیم. راجع به این مسائل صحبت کردیم و او گفت برود خریدش را بکند و زود برگردد. در اولین تماس، صدای همهمه می‌آمد. مشخص بود که در خیابان است. تا اینکه ساعت یک ربع به 10 تماس گرفت و گفت که دارد برمی‌گردد. این بار صدای همهمه نمی‌آمد. انگار سوار تاکسی شده بود.

    *به کسی مظنون نیستید؟

    تمام دوربین‌های مداربسته آن محل را بررسی کردیم. دوربین‌ها نشان می‌دهد که سما به تنهایی از خیابان گذشته و وارد پاساژ می‌شود. انگار یک نفر او را تعقیب می‌کند. حتی وقتی سما وارد یک مغازه می‌شود، او می‌ایستد و داخل مغازه را نگاه می‌کند. تا یک مسافتی هم دنبالش می‌رود و دیگر دوربین‌ها قطع می‌شود، اما نمی‌دانیم او چه کسی است. حتی نمی‌دانیم دستگیر هم شده یا نه؛

    *تا الان کسی هم به عنوان مظنون دستگیر شده؟

    بله. انگار دو سه نفر را دستگیر کردند. ولی اصلا به ما اطلاعات نمی‌دهند. نمی‌دانیم این افراد چه کسانی هستند. فقط می‌دانم یک نفر از آنها همان راننده تاکسی است که سما را به معالی‌آباد شیراز برده بود. گویا از او تحقیق می‌کنند که ببینند دوباره همان فرد، او را بازگردانده یا نه. در کل هنوز هیچ چیزی مشخص نیست. البته پلیس آگاهی در این زمینه زحمت زیادی می‌کشد و به صورت جدی پیگیر این ماجراست.

    *یعنی هیچ آثار یا سرنخی هم پیدا نشده است؟

    نه اصلا. هیچ سرنخی در دست نیست. سما تا زیر پل معالی‌آباد می‌رود و دیگر هیچ نشانه‌ای از او یافت نمی‌شود.

    *سما با فردی در ارتباط نبود یا خواستگاری که به او مظنون شوید؟

    او یک خواستگار دارد که اصلا در ایران نیست. الان هم حال او از همه ما بدتر است. مطمئنیم که کار او نیست. سما با هیچ فرد دیگری در ارتباط نبود.

    *امکانش نیست که خودش به جایی رفته باشد؟

    سما چنین دختری نبود. او با خانواده رابطه صمیمی داشت. حتی اگر با پسری آشنا می‌شد به‌خصوص به مادرم بلافاصله اطلاع می‌داد. اصلا اینطور نبود که در خانه محدود باشد یا با کسی اختلاف داشته باشد. او حتی اگر نیم‌ساعت هم می‌خواست بیرون برود، خودش اطلاع می‌داد. امکان ندارد خودش جایی رفته باشد. چون حتی اگر به فرض که رفته باشد، آخرین بار چرا تماس گرفت و گفت که یک ربع دیگر می‌رسد. چرا در شیراز باید برود و دیگر برنگردد. آن هم شبی که قرار بود به اصفهان برگردیم. برای همین اصلا احتمالش نیست که خودش جایی رفته باشد.

    *آخرین بار چه لباسی پوشیده بود؟

    یک سارافون مشکی همراه با مانتوی مشکی، روسری سبز و سفید و یک کیف سفید هم داشت.

    *خواهرتان درس می‌خواند؟

    بله. سال سوم رشته روان‌شناسی تربیتی بود.

    *شما چند خواهر و برادر هستید؟

    ما دو خواهریم و یک برادر کوچک‌تر هم داریم. من ازدواج کردم. سما به همراه برادرم با خانواده زندگی می‌کرد.

    *الان حال و روز خانواده چطور است؟

    همه نابود شده‌ایم. هر روز اشک می‌ریزیم. مادر و پدرم دیگر توانی برایشان نمانده است. امید دارند و چشم انتظارند که شاید خبری از سما شود. دیگر نمی‌دانیم باید چکار کنیم. من خودم هرجایی که فکرش را کنید رفتم و گشتم. 45 روز تمام در شیراز ماندم. هر روز و هر شب از خانه بیرون می‌زدیم و در جست‌وجوی سما بودیم. وجب‌به‌وجب شیراز را گشتیم. ولی هیچ خبری نیست.

    *سما رفته بود چه چیزی بخرد؟

    می‌خواست قبل از برگشت به اصفهان چند وسیله شخصی بگیرد. مثلا یک گوشواره کوچک داشت، رفت آن را عوض کند.

    *طلا هم همراهش بود؟

    نه. ولی بدلیجاتی که شبیه به طلا باشد زیاد داشت.

    *الان درخواست شما چیست؟

    اینکه مردم و هنرمندان کمک‌مان کنند تا سما را پیدا کنیم. مگر می‌شود که هیچ خبری از او نباشد. ما داریم دیوانه می‌شویم. هیچ آثاری از او نیست. حداقل پلیس تصاویر دوربین‌های ماهواره‌ای را بررسی کند. هر هزینه‌ای هم داشته باشد خودمان پرداخت می‌کنیم. فقط از این وضعیت خلاص شویم. ما 45 روز است که زندگی نداریم و حال‌مان خوش نیست.

  • حمله دو دختر زورگیر به یک پیرزن و سرقت خانه او/ ویدئو

    حمله دو دختر زورگیر به یک پیرزن و سرقت خانه او/ ویدئو

    در فیلمی که مشاهده می کنید دو دختر زورگیر به زور وارد خانه یک زن سالمند می شوند و بعد از بستن دست و پای او خانه اش را سرقت می کنند.

    حمله دو دختر زورگیر به یک پیرزن و سرقت خانه او/ ویدئو
  • فریب خوردن دختر ایرانی از آقای بازیگر/ خانه‌ام را به نامش زدم ولی با من ازدواج نکرد!

    فریب خوردن دختر ایرانی از آقای بازیگر/ خانه‌ام را به نامش زدم ولی با من ازدواج نکرد!

     

    “شاهین صمدپور”، یکی از نام آشناترین مستندسازهای اجتماعی کشورمان، به تازگی با دختری گفت‌و‌گو کرده که مدعی است توسط یک بازیگر معروف، فریب خورده است.

    “7 تیر سال 86 من با این آقا که یکی از بازیگرهای معروف سینماست، آشنا شدم. در سینما او را دیدم و همان جا شماره من را گرفت…  رابطه خوبی هم داشتیم، حسابی عاشق او شده بودم اما … “.

    “شاهین صمدپور”، یکی از نام آشناترین مستندسازهای اجتماعی کشورمان، به تازگی با دختری گفت‌و‌گو کرده که مدعی است توسط یک بازیگر معروف، فریب خورده است.

    در ادامه صحبت‌های این دختر را که این‌روزها تومور مغزی هم دارد و شرایطش مناسب نیست را خواهید خواند.

    فریب خوردن دختر ایرانی از آقای بازیگر/ خانه‌ام را به نامش زدم ولی با من ازدواج نکرد!

    گفت اول خانه‌ات را به نامم بزن بعد ازدواج می‌کنیم

     

    این دختر در ویدئویی که “صمدپور” در اینستاگرام شخصی‌اش منتشر کرده است، می‌گوید: “بعد از چندین سال آشنایی، یک روز این بازیگر معروف به من گفت که اول برویم محضر و خانه‌ات را به نام من بزن و بعدش می‌رویم دفتر عقد و ازدواج. قرار بود با هم ازدواج کنیم… اما بعد از این‌که خانه‌ام به نامش شد، مدام به او می‌گفتم که چرا به قول‌هایی که به من دادی، عمل نمی‌کنی؟”

    او درباره ابتلایش به سرطان و واکنش این بازیگر هم می‌گوید: “از سال ۹۴، تومور مغزی گرفتم. وقتی که متوجه این ماجرا شد به من پیامک داد که به فکر مرگ تدریجی باش. اگر تو واقعاً سرطان داری، حرص چی رو می‌زنی؟ آدمی که سرطان داشته باشه به فکر ثوابه نه ویلا و زمین.” صمدپور با این توضیح که این بازیگر معروف در رأی بدوی به سه سال‌و‌نیم زندان محکوم شده، پروانه شغل دومش لغو و ۹۱ روز هم زندان قطعی در انتظارش است، از این دختر درباره واکنش این بازیگر به این اتفاقات می‌پرسد که او می‌گوید: “بعدش که از او شکایت کردیم، گفت طناب دار دور گردن خودت و خانواده‌ات می‌اندازم و من خیلی نفوذ دارم.”

     

    مادر این دختر هم می‌گوید: “یک روز به دخترم زنگ زد و گفت که من می‌خواهم بروم مسافرت، برو و برای من چمدان بخر. دخترم رفت خرید. به دخترم گفتم که این کار را نکن، گوش نکرد. چند وقت بعد به دخترم گفت که برو برای من سینمای‌خانگی بخر. فاکتور خرید همه این‌ها را دارم.”

    به دخترهای جوان می‌گویم گول پسرها را نخورید

    این دختر در پاسخ به این سوال صمدپور که اگر این بازیگر این ویدئو را ببیند، می‌خواهی چه چیزی به او بگویی، بدون مکث می‌گوید: “فقط بهش میگم ازش متنفرم، متنفر. به دختران جوان هم می‌گویم که گول پسرها رو نخورید،   پسرهای زیادی هستن که این جوری اند.”

     

     

  • زن جوان ۲۴ ساله در مرکز فضایی پکن، ستاره تازه شبکه‌های اجتماعی در چین

    زن جوان ۲۴ ساله در مرکز فضایی پکن، ستاره تازه شبکه‌های اجتماعی در چین

     

    یک زن جوان ۲۴ ساله به دلیل ایفای نقش در پروژه فضایی چین برای اکتشاف ماه به ستاره شبکه‌های اجتماعی در این کشور بدل شده است.
    «ژو چنگویو» هرچند جوان‌ترین مدیر فنی در سایت پرتاب فضاپیمای ونچانگ به حساب می‌آید، با این حال برای احترام از او با عنوان «خواهر بزرگ» یاد می‌شود.
    پروژه فضاپیمای «چانگ ای-۵»، که خانم ژو در آن نقشی محوری داشت و مسئول سیستم اتصال راکت آن بود، سومین فرود موفقیت‌آمیز کاوشگر چینی روی ماه طی ۷ سال اخیر به شمار می‌رود.
    ماموریت این کاوشگر که روز ۲۳ نوامبر به فضا پرتاب شد، جمع‌آوری نمونه‌هایی از خاک و سنگ ماه و سپس فرستادن آنها به زمین تعریف شده بود.
    از زمانی که رسانه‌های دولتی چین خانم چنگویو را به عنوان یکی از زنان موفق در پرتاب کاوشگر چانگ ای-۵ به ماه عنوان کرده‌اند، حجم بالایی از کاربران در وبسایت Weibo (شبکه اجتماعی داخل چین) به آن واکنش نشان داده‌اند و از این محقق جوان تجلیل کرده‌اند.
    زن جوان ۲۴ ساله در مرکز فضایی پکن، ستاره تازه شبکه‌های اجتماعی در چین |خبر فوری
    خانم چنگویو درخواست‌ها برای مصاحبه را رد کرده است چرا که گفته نمی‌خواهد شهرت مانع کارش شود.
    چانگ، نام فضاپیمای پرتاب شده به ماه، از اسطوره‌های چینی می‌آید و در فرهنگ باستانی این کشور الهه ماه محسوب می‌شود. از همین رو در ماموریت فضایی برای اکتشاف ماه مقامات چینی اصرار داشتند یک شخصیت زن قوی نیز در تیم دانشمندان حضور داشته باشد و بعد از اعلام حضور خان چنگیو ۲۴ ساله، رسانه‌های دولتی تصاویر او را به شکلی گسترده پخش کردند.
    طی ماه‌های اخیر الگوسازی از خانم چنگیو با عناوینی همچون «سرباز خط مقدم در زمینه هوافضا» دنبال شده است و وی به عنوان نمونه‌ای برای نسل جوان چین مطرح شده است.
    چین نخستین بار در سال ۲۰۱۳ موفق شد فضاپیمایی را بر سطح ماه بنشاند و سال گذشته نیز توانسته بود برای نخستین‌بار در جهان کاوشگر «چانگ ای-۴» را روی سطح نیمهٔ دیگر قمر زمین فرود بیاورد.
    این کشور در سال‌های اخیر فعالیت‌های فضایی خود را شدت بخشیده است و در حال حاضر یک ماموریت فضایی نیز در راه مریخ دارد. همچنین ایستگاه فضایی چین به نام تیان‌گونگ (کاخ آسمانی) که ظرفیت شش فضانورد را خواهد داشت، بنا است تا سال ۲۰۲۲ تکمیل شود.
     
  • اغفال دختر ۱۵ ساله توسط مرد ۴۰ ساله

    اغفال دختر ۱۵ ساله توسط مرد ۴۰ ساله

    مرد هوسرانی که همسر و ۲ فرزند داشت، دختر ۱۵ ساله‌ای را با ارسال پیامک‌های عاشقانه اغفال کرد.

    دختر ۲۵ساله ای که برای شکایت از یک شیاد اینترنتی وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری سپاد مشهد شده بود، در حالی که بیان می کرد مردی ۴۰ساله خواهر ۱۵ساله ام را اغفال کرده است، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: وقتی در رشته مهندسی رایانه دانش آموخته شدم، تصمیم گرفتم برای استفاده از تخصصم و تامین بخشی از هزینه های زندگی در یکی از شرکت های تعمیر رایانه و گوشی تلفن همراه مشغول کار شوم، به همین دلیل خواهر کوچکترم در منزل تنها ماند.

    اغفال دختر ۱۵ ساله توسط مرد ۴۰ ساله|خبر فوری

    وی افزود: با توجه به این که آموزش تحصیلی مدارس نیز از طریق فضای مجازی انجام می شد، مدل پیشرفته تر گوشی تلفن همراه را برای خواهرم خریدیم تا او از امکانات بهتری استفاده کند. ولی از حدود دو ماه قبل مادرم متوجه تغییر خاصی در رفتارهای خواهرم شد. او دیگر مانند قبل خورد و خوراک نداشت و مدام سرش در گوشی بود. حتی شب ها نیز گوشی را زمین نمی گذاشت و با فردی ناشناس چت می کرد.

    دختر جوان گفت: مادرم که احتمال می داد خواهرم دچار مشکلی شده است، از من خواست تا با خواهرم صحبت کنم تا  ماجرای تغییر رفتارش را متوجه شوم. به همین دلیل یک شب به آرامی کنار خواهرم نشستم و خیلی دوستانه سر صحبت  را با او باز کردم. با آن که خواهرم درباره مشکلاتش چیزی به من نگفت ولی از میان حرف هایش فهمیدم که با فردی در فضای مجازی ارتباط دارد. این بود که وقتی دستم را به سمت گوشی تلفنش بردم هراسان گوشی را از دستم قاپید و با نگرانی فریاد زد که «حق نداری به گوشی من دست بزنی!»

    وی ادامه داد: این موضوع شک مرا به یقین تبدیل کرد تا این که روز بعد، به طور پنهانی وارد محتویات گوشی تلفن خواهرم شدم و دریافتم که او برخی برنامه ها و پیام ها را مخفی کرده است. با توجه به تخصصی که در این زمینه دارم، خیلی زود فهمیدم که شماره ناشناسی را به نام یک دختر ذخیره کرده است.

    وی افزود: وقتی پیامک های آن شماره ناشناس را بررسی کردم چشمانم از تعجب گرد شد. مرد ۴۰ساله ای که همسر و دو فرزند دارد خواهرم را با پیامک های عاشقانه اش اغفال کرده بود تا به هوس های شیطانی خودش برسد.

    خواهرم نیز به دلیل احساسات و هیجانات خاص دوران نوجوانی دلباخته آن مرد شده بود. وقتی موضوع را با خواهرم در میان گذاشتم، تهدیدم کرد که اگر از آن مرد شکایت کنیم، از خانه فرار می کند. حالا مانده ایم که…

    به دستور سرگرد جعفر عامری، رئیس کلانتری سپاد این ماجرا با دعوت از دختر ۱۵ساله در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت.

  • سرنوشت تلخ دختران آواره در مشهد

    سرنوشت تلخ دختران آواره در مشهد

     

    سرنوشت تلخ دختران آواره در مشهد|خبر فوریامروز من و خواهرم به دلیل لج و لجبازی‌های پدر و مادرم که از یکدیگر جدا شده اند، آواره خیابان ها شده ایم، در حالی که هیچ کدام از آن ها ما را به خانه راه نمی دهند.

    دختر 19ساله که به همراه خواهر کوچک ترش وارد کلانتری شده بود، با بیان این که پدرم ما را از خانه بیرون کرده و مادرم نیز با تعویض قفل های منزلش مدعی است مسئولیتی در قبال ما ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: از همان روزی که دست راست و چپم را شناختم، شاهد درگیری و ناسازگاری های بین پدر و مادرم بودم.

    در این میان، دخالت های اطرافیان پدرم بر مشکلات خانوادگی آن ها می افزود. در واقع آن ها آتش بیار معرکه بودند و با سخن چینی هایشان به این درگیری ها دامن می زدند تا جایی که بالاخره 10سال قبل پدرم ما را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت.

    آن زمان دو خواهرم ازدواج کرده بودند و من و خواهر کوچک ترم نزد مادرم ماندیم و در منزلی که ارثیه مادرم بود زندگی می کردیم. چند ماه بعد از این ماجرا، مادرم با گرفتن یک وکیل از پدرم به خاطر نپرداختن نفقه و هزینه های زندگی شکایت کرد.

    وقتی به حکم قانون پدرم را در جلسه دادگاه دیدیم، تازه مشخص شد که او با زن دیگری ازدواج کرده است و با او زندگی می کند.

    خلاصه طبق رأی دادگاه قرار شد پدرم به هر کدام از ما ماهیانه 250هزار تومان بپردازد اما مدتی بعد زیر تعهدش زد و پرداخت مخارج زندگی ما را قطع کرد.

    در همین حال مادرم نیز سرپرستی ما را به عهده گرفت و پدرم هر چند ماه یک بار سری به ما می زد و متوجه می شد که در سختی و عذاب زندگی می کنیم. مادرم در بیرون از منزل کار می کرد و به سختی می توانست از عهده هزینه های زندگی بر آید.

    پدرم آشکارا می گفت، برای تامین مخارج زندگی تان باید کار کنید اما ما در حال تحصیل بودیم و نمی توانستیم کاری پیدا کنیم. از سوی دیگر وضعیت مالی پدرم هر روز بهتر می شد تا جایی که یک شرکت باربری راه اندازی کرد و دو کامیون نیز خرید، اما از درآمدش چیزی به ما نمی داد.

    خلاصه اواخر سال گذشته همسر دوم پدرم به دلیل سرطان ریه فوت کرد و او با دو پسر کوچکش تنها ماند. مادرم که این ماجرا را شنید از من و خواهرم خواست تا نزد پدرمان بازگردیم. او می گفت، 10سال بدون پدر شما را بزرگ کردم اما دیگر توان این کار را ندارم!

    خلاصه من و خواهرم به منزل پدرم رفتیم اما او که حاضر نبود سرپرستی ما را بپذیرد، با کتک کاری، فحاشی و توهین جنگ روانی به راه می انداخت تا ما از خانه اش بیرون برویم اما من و خواهرم که جایی نداشتیم مجبور به سکوت بودیم تا این که بالاخره پدرم قفل خانه را عوض کرد و ما را از خانه بیرون انداخت.

    در حالی که همه لوازم شخصی ما آن جا بود، به ناچار به دنبال پدرمان به خانه مادرزن دوم او رفتیم ولی او نه تنها ما را به منزلش راه نداد بلکه بعد از توهین و فحاشی و به جرم ایجاد مزاحمت با پلیس تماس گرفت.

    این در حالی بود که من و خواهرم به دنبال پدرمان بودیم تا ما را به خانه اش راه بدهد، چرا که درآمدی برای زندگی مستقل نداشتیم.

    از طرف دیگر نیز مادرم قفل منزلش را عوض کرده و ادعا می کند هیچ گونه مسئولیتی در قبال ما ندارد. این بود که دست به دامان قانون شدیم و به کلانتری آمدیم تا شاید …

    شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک، رئیس کلانتری میرزاکوچک خان پرونده دختر جوان برای انجام اقدامات حمایتی در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.

     

  • ماجرای سرنوشت سیاه دختر ۲۰ساله

    ماجرای سرنوشت سیاه دختر ۲۰ساله

     

    ماجرای سرنوشت سیاه دختر ۲۰ساله|خبر فوری

    در این سن و سال آن قدر در لجنزار گناه و خلاف فرو رفته ام که حتی از خودم متنفرم.

    دختر 20ساله ای که به همراه مقادیری مواد مخدر در یکی از پارک های مشهد توسط نیروهای تیزبین کلانتری سناباد مشهد دستگیر شده است، در حالی که بیان می کرد امسال در آزمون سراسری کنکور شرکت کرده ام تا شاید سرنوشتم را تغییر بدهم، درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت:

    هفت سال بیشتر نداشتم که مهر «بچه طلاق» بر پیشانی ام خودنمایی کرد. مادرم در یکی از بیمارستان های مشهد کار می کرد و پدرم نیز شغل آزاد داشت. بعد از جدایی آن ها از یکدیگر، من هم به کودکی آواره تبدیل شدم. هیچ کس به من اهمیت نمی داد و به خواسته هایم توجه نمی کرد.

    پدرم با زن دیگری ازدواج کرده بود و مادرم برای آن که با خیالی راحت سر کار برود، سرپرستی مرا به پدرم واگذار کرد اما نامادری ام حاضر به پذیرش من نبود و به همین دلیل سر ناسازگاری با پدرم می گذاشت.

    این گونه بود که دوباره پدرم مرا به مادرم سپرد تا نزد او زندگی کنم ولی مادرم برای تامین هزینه های زندگی اش مجبور بود دو شیفت کار کند.

    بنابراین خیلی کم مادرم را می دیدم به گونه ای که حتی نمی توانستم ساعتی با او درد دل کنم. همواره خودم را سربار مادرم می دانستم و دچار افسردگی های روحی و روانی شده بودم. تا این که حدود شش سال قبل با چند دختر دبیرستانی آشنا شدم که سرنوشت و زندگی شبیه من داشتند.

    خیلی زود وارد گروه آن ها شدم و به مصرف سیگار و حشیش و شرکت در پارتی های شبانه روی آوردم. شب هایی که مادرم در بیمارستان شیفت بود، من دوستانم را به خانه دعوت می کردم تا در کنار یکدیگر بساط مصرف انواع مواد مخدر را پهن کنیم. آن قدر در این لجنزار فرو رفتم که دیگر خلاف و گناه برایم عادی شده بود.

    حتی با برخی از خرده فروشان مواد مخدر ارتباط برقرار می کردم تا آن ها را سرکیسه کنم.

    به هر طریقی بود هزینه های اعتیادم را تامین می کردم و به قول معروف با دوستانم خوش می گذراندم. اما از سوی دیگر هر روز چهره ام زردتر می شد به طوری که از خودم خجالت می کشیدم.

    بالاخره امسال تصمیم گرفتم در کنکور سراسری شرکت کنم تا شاید سرنوشتم تغییر کند ولی هیچ وقت نتوانستم از چنگ مواد مخدر رهایی یابم تا این که برای دیدن برخی از دوستانم به پارک نزدیک منزلمان رفتم تا برای مصرف مواد مخدر با یکدیگر قرار بگذاریم اما ناگهان نیروهای انتظامی رسیدند و مرا در حالی دستگیر کردند که مقداری مواد مخدر به همراه داشتم و …

    شایان ذکر است، پرونده این دختر جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد بیگی، رئیس کلانتری سناباد در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفت.

     

  • کشف جسد دختر ۲۵ ساله در سطل زباله‌ای در زعفرانیه

    کشف جسد دختر ۲۵ ساله در سطل زباله‌ای در زعفرانیه

     

    کشف جسد دختر ۲۵ ساله در سطل زباله‌ای در زعفرانیه|خبر فوریماموران شهرداری شب گذشته جسد یک دختر جوان را در سطل زباله‌ای در خیابان آصف منطقه زعفرانیه پیدا کردند.

    شب گذشته حوالی ساعت ۲۱ ماموران پاکبان شهرداری طی تماس با مرکز فوریت‌‌های پلیس ۱۱۰ از کشف یک جسد در داخل گونی در یکی از سطل‌های مکانیزه در خیابان آصف منطقه زعفرانیه خبر می‌دهند.

    با حضور ماموران کلانتری ۱۲۲ دربند در محل کشف جسد مشخص می‌شود، جسد متعلق به یک دختر ۲۵ ساله است که دست و پای او را با یک پارچه بسته و در داخل دو گونی که بهم دوخته شده است، قرار داده‌اند.

    این جسد که در داخل سطل زباله کشف شده است، فاقد هر گونه آثار ضرب و جرح بوده و از ظواهر مشخص بوده است که ساعات طولانی از مرگ این دختر جوان نگذشته است.

    با حضور ماموران آگاهی و تشخیص هویت، پرونده در خصوص کشف این جسد تشکیل و بررسی در خصوص آن ادامه دارد.

     

  • دختر جوان بخاطر مانیکور کردن به ایدز مبتلا شد

    دختر جوان بخاطر مانیکور کردن به ایدز مبتلا شد

     

    دختر جوان بخاطر مانیکور کردن به ایدز مبتلا شد|خبر فوریپزشکان بعد از دیدن نتایج آزمایش خون این خانم متوجه می شوند که دختر جوان ایدز پیشرفته دارد، بررسی‌ها نشان می دهدکه این انتقال ۲ سال پیش بخاطر مانیکور کردن ناخن‌هایش اتفاق افتاده است.

    دلیل انتقال آلودگی استفاده از وسایل مشترک بوده و خانمی که قبل دختر جوان مانیکور کرده بود، حدود ۱۰ سال حامل ایدز بوده است و این اولین مورد نیست که بخاطر مانیکور ناخن به ایدز مبتلا می شوند.

    از سال ۲۰۱۴ این اتفاق بار‌ها و بار‌ها تکرار شده است.

    دختر جوان بخاطر مانیکور کردن به ایدز مبتلا شد|خبر فوری

     

  • مسافربر نماهایی که شرافت و وجدان ندارند.

    مسافربر نماهایی که شرافت و وجدان ندارند.

    من به چشم دیدم لرزه بر اندام و ترس دختری را که در تاریکی شب مورد مزاحمت عده ای لاشخور صفت شده بود.
    پایگاه خبری رسا نشر – مهدی سوری – ساعت 18 همین امروز ، کیلومتر 9 جاده مخصوص کرج، بلوار کوهک، دختر خانمی که مشخص بود از محل کارش تعطیل شده و به سمت خانه می رود، کنار خیابان ایستاده بود و منتظر یک خودروی امن بود تا به مقصد برسد. درست در همین لحظه من هم  کمی آنطرف تر منتظر تاکسی بودم. هر خودروی مسافر بری که جلوی دختر خانم ترمز می کرد، داخل خودرو را نگاه می کرد و انگار که نمی توانست اعتماد کند، و سوار نمی شد. در این بین خودروهایی هم بودند که با نیت پلید جلوی پای این خانم جوان ترمز می کردند و می خواستند او را سوار کنند. به سبک مزاحمت هایی که دیگر همه ما دیده ایم. از یک طرف اصرار و از دیگری انکار. در کمتر از 10 دقیقه بیشتر از 6 خودرو مزاحم با رانندگان در سنین مختلف، در آنجا توقف کردند. من دیگر به رفتن خودم فکر نمی کردم. ایستاده بودم تا این صحنه را ببینم. ته این داستان چه خواهد شد؟ دختری که مشخص است از سرکار باز میگردد. ظاهری ساده و موجهی دارد. چگونه است که در وسط جاده این همه مزاحم و افراد کثیف پیدایشان می شود؟

    • تصویر تزئینی است.

    5 دقیقه دیگر هم گذشت. تعداد مزاحمین بیشتر شد. یکی از آنها که از خودرو پیاده شد و قصد داشت دختر را به زور سوار کتد. در این لحظه من به سمتشان رفتم. و راننده چون دید تنها نیست، صحنه را ترک کرد. به آن دختر خانم گفتم اجازه بدهید کمکتون کنم. و در کوتاهترین زمان از اسنپ درخواست خودرو دادم  که به سلامت و در امنیت کامل به منزل برسد. او رفت. اما من ماندم و یک سوال بزرگ. چه شد که بعضی از ماها انقدر کثیف و بد ذات شده ایم؟ چه رسم مسلمانی و انسانیت است که در وسط یک جاده به جای مردانگی و رساندن یکی از نوامیس این مملکت، برای تور کردن و آزار آن نقشه می کشیم. من به چشم دیدم لرزه بر اندام و ترس دختری را که در تاریکی شب مورد مزاحمت عده ای لاشخور صفت قرار گرفته بود. چه کسی به این افراد اجازه می دهد هر زنی را می بینند همراه نیت و هوس هایشان بدانند و بخواهند او را سوار کنند؟ یک زمانی به این مزاحمان می گفتند مگر خواهر و مادر ندارید؟ اما من مطمئنم چنین انسان هایی شرافت و وجدان ندارند. برایشان خانواده و ناموس اهمیتی ندارد. وگرنه از تاریکی شب و خلوتی جاده برای مزاحمت نوامیس استفاده نمی کردند. مردی و مردانگی هم گویی دارد به سرعت در این جامعه رنگ می بازد. و انگار فقط باید تاسف خورد …