برچسب: دادگاه

  • نبش قبر مادر، پسر و عروس او را از دخالت در قتل او تبرئه کرد

    نبش قبر مادر، پسر و عروس او را از دخالت در قتل او تبرئه کرد

     

    وی پس از ثبت شکایت در مورد جزییات ادعایش گفت: سال 95 پدرم فوت کرد و از آن به بعد مادرم تنها زندگی می کرد. 6 روز پیش از فوت مادرم، دوستش با او قرار ملاقات گذاشته بود اما وقتی به خانه مادرم رفته  کسی در را باز نکرده بود و با نگرانی به من و برادرم خسرو تلفن زد. ما هم دقایقی بعد با کلید یدک وارد خانه شدیم و با جسد مادرم رو به رو شدیم. همان موقع برادرم پزشکی را بالای سر مادرم آورد و گواهی فوت برایش گرفت و صبح روز بعد هم او را به خاک سپردیم. چند روز بعد به سراغ 20 سکه طلای قدیمی که مادرم داشت رفتم و دیدم که سرقت شده است.

    وی در ادامه افزود: روزی که با برادرم وارد خانه شدیم تلفن بی سیم خانه شکسته شده بود و آثار کبودی نیز روی گردن مادر وجود داشت و در حال حاضر به این جمع بندی رسیدم که مادرم به طور طبیعی فوت نکرده و به قتل رسیده است. او چند وقتی بود که با برادرم اختلاف داشت و من به او مظنون هستم.

    نبش قبر مادر، پسر و عروس او را از دخالت در قتل او تبرئه کرد
    پس از اظهارات شاکی، خسرو بازداشت شد و مورد بازجویی قرارگرفت. وی گفت: من و همسر م در خانه بودیم که دوست مادرم با ما تماس گرفت و ابراز نگرانی کرد و بعد هم با خواهرم به خانه مادرم رفتیم و با جسد وی روبه رو شدیم. من همان موقع با پزشکی تماس گرفتم و او پس از معاینه اعلام کرد که مادرم بر اثر ایست قلبی فوت کرده است؛ واقعاً نمی دانم چرا خواهرم به من شک دارد.
    پلیس در ادامه رسیدگی به پرونده به سراغ پزشکی رفت که گواهی فوت را صادر کرده بود. وی در توضیح ماجرا گفت: من مورد مشکوکی در مرگ زن سالخورده ندیدم و به همین خاطر علت فوت را ایست قلبی اعلام کردم.
    در ادامه مأموران به سراغ دوربین مداربسته مقابل خانه زن سالخورده رفتند و آن را مورد بازبینی قرار دادند و دریافتند ساعتی قبل از پیدا شدن جسد، خسرو به همراه زن صیغه ای اش سوسن به خانه مادرش رفته و سپس با یک چمدان آنجا را ترک کرده است؛ این در حالی بود که خسرو ادعا می کرد از چند روز قبل مرگ مادرش وی را ملاقات نکرده است.
    وقتی تصاویر دوربین مداربسته به خسرو نشان داده شد، وی گفت: من دوسال قبل سوسن را به عقد موقتم درآوردم و قرار بود بزودی با هم عقد دائم کنیم. آن روز مادرم سوسن را به خانه اش دعوت کرده بود به همین خاطر به آنجا رفتیم و سپس چمدان همسرم که حاوی وسایل شخصی اش بود و از مدتها قبل در خانه مادرم جا مانده بود را برداشتیم و به خانه مان رفتیم.

    اظهارات این مرد شک مأموران را بیشتر کرد و مأموران به تحقیقات میدانی پرداختند و به سراغ همسایه ها رفتند که همسایه ها عنوان کردند آن شب خسرو با مادرش دعوا کرده بودند و صدای فریادهایشان به وضوح شنیده می شد.
    به این ترتیب خسرو به اتهام قتل مادرش و سوسن نیز به اتهام مشارکت در سرقت بازداشت شدند. اما در همه مراحل اتهام شان را انکار کردند.
    سوسن در بازجویی‌ها گفت: من و خسرو آن روز به خانه مادرش رفته بودیم که خسرو با مادرش بر سر سند یک خانه ویلایی درگیر شدند. مادرش می گفت سند خانه ویلایی را در بانک گذاشته و اگر آن را به خسرو بدهد باید نصف خانه را به نام سحر سند بزند. اما خسرو به حرف مادرش اعتراض داشت و مدعی بود که خانه ویلایی متعلق به خودش است. وقتی دعوا و جدل میان آنها بالا گرفت خسرو از من خواست تا از خانه مادرش بروم. من هم رفتم در آن زمان  حال مادرش خوب بود.
    دستور نبش قبر از سوی بازپرس
    در حالی که راز مرگ مشکوک زن سالخورده فاش نشده بود بازپرس پرونده یک ماه پس از این ماجرا دستور نبش قبر زن سالخورده را صادر کرد و جسد به پزشکی قانونی فرستاده شد اما کارشناسان در گزارشی اعلام کردند جسد دچار فساد شدید شده و به همین علت اعلام نظر درباره علت فوت مقدور نیست. با این اظهارنظر پرونده برای رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد  و خسرو و سوسن محاکمه شدند آنها  علاوه بر رد اتهام قتل موضوع سرقت را هم انکار کردند.
    در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و اعلام کردند با توجه به اینکه جر و بحث بر سر مسائل مالی نمی‌تواند دلیل قتل باشد و از طرفی شاکی مدرکی بر وقوع سرقت ارائه نداده و مدرکی مبنی بر وقوع قتل نیز به دست نیامده، خسرو و همسر صیغه ای اش از دست داشتن در این ماجرا تبرئه شدند. اما خواهر خسرو به حکم صادر شده اعتراض کرد و پرونده به شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور رفت. در دیوان هم قضات حکم تبرئه دو متهم را تأیید کردند تا پرونده مختومه شود.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • شوهرم متوجه رابطه پنهانی من و فرهاد شد/ مرا وادار کرد او را سر قرار بکشانم و او را بکشد

    شوهرم متوجه رابطه پنهانی من و فرهاد شد/ مرا وادار کرد او را سر قرار بکشانم و او را بکشد

     

    با انتقال جسد به پزشکی قانونی و پیگیری تحقیقات مأموران متوجه شدند اختلاف فرهاد و سینا برسر همسر سینا بوده است.

    درحالی‌که پلیس تلاش خود را برای دستگیری سینا آغاز کرده بود، این مرد خود را به مأموران معرفی کرد. او گفت: من فرهاد را به قتل رساندم؛ او به همسرم نظر داشت و با او رابطه برقرار کرده بود به همین دلیل هم او را به قتل رساندم.شوهرم متوجه رابطه پنهانی من و فرهاد شد/ مرا وادار کرد او را سر قرار بکشانم و او را بکشد

    متهم گفت: چند سال قبل در یک رستوران که فرهاد صاحب آن بود، مشغول به کار شدم. مدتی بعد از من دختری به نام شبنم در آن رستوران مشغول به کار شد. من به شبنم علاقه‌مند شدم و از او خواستگاری کردم. بعد از مدتی با هم عقد کردیم. ما دو سال بود عقد کرده بودیم. در این مدت من محل کارم را عوض کردم و در جای دیگری مشغول شدم اما همسرم همچنان در آن رستوران بود. تا اینکه متوجه شدم همسرم با فرهاد رابطه دارد. همه پیامک‌هایش را دیدم و تصمیم گرفتم از او جدا شوم. من همسرم را به خانه پدرش بردم و همه‌چیز را گفتم. همسرم قول داد این رابطه را تمام کند و دیگر با فرهاد رابطه نداشته باشد و من هم چون او را دوست داشتم، بخشیدم. حتی آنها با هم شمال رفته بودند و من عکس‌های همسرم و فرهاد را دیدم؛ با این حال زنم را بخشیدم.

    تا اینکه روز حادثه از سر کار برگشتم. وقتی در را باز کردم متوجه شدم همسرم با فرهاد تماس تصویری دارد و فرهاد به او می‌گوید نمی‌تواند همسر من را فراموش کند. من از شنیدن این جملات خیلی شوکه و ناراحت شدم. وقتی همسرم متوجه من شد گوشی را قطع کرد. دعوای سختی بین من و همسرم اتفاق افتاد و من از شدت عصبانیت حرف‌های ناجوری به همسرم زدم.

    متهم در ادامه گفت: همسرم را وادار کردم با فرهاد تماس بگیرد و با او قرار بگذارد. آنها در میدانی با هم قرار گذاشتند و من به جای همسرم رفتم، با فرهاد درگیر شدم و او را با چاقو زدم. او در این مدت با همسرم رابطه داشت و می‌خواست زندگی من را خراب کند.

    مأموران در ادامه بررسی‌ها همسر متهم را مورد بازجویی قرار دادند. شبنم به مأموران گفت: چهار سال قبل زمانی که با سینا همکار بودم، به یکدیگر علاقه‌مند شدیم و دو سال بعد با هم عقد کردیم؛ اما شرایط مالی مناسبی نداشتیم تا زودتر جشن عروسی را برگزار کنیم. به همین دلیل، دو سالِ بعد زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. در این مدت فرهاد مدیر رستوران شده بود و چون من از کارمندان قدیمی بودم، در کارها به او کمک می‌کردم. در این مدت او به من علاقه‌مند شد و وقتی فهمید به خاطر مشکلات مالی همسرم هرگز به سفر شمال نرفته‌ام، پیشنهاد داد تا همراه او و یکی از همکارانمان به سفر شمال برویم. من به همسرم گفتم با یکی از دوستانم به سفر کاری می‌روم. اما پس از بازگشت از سفر همسرم عکس‌های مشترک من و فرهاد را دید و درگیری بین ما شروع شد.

    زن جوان ادامه داد: همسرم مرد خوبی بود، اما بعد از ازدواج فهمیدم او مرد لجبازی است و همیشه می‌خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند.

    این زن درباره رابطه پنهانی با قربانی گفت: باور کنید من هیچ رابطه پنهانی‌ای با فرهاد نداشتم. او در این مدت به من ابراز علاقه کرده و می‌خواست با من دوست شود، اما من قبول نمی‌کردم. علاقه او به من یک‌طرفه بود. آخرین‌بار وقتی همسرم وارد خانه شد و دید ما با هم تماس تصویری داریم، عصبانی شد و مرا مجبور کرد تا با فرهاد قرار ملاقات بگذارم.

    پرونده این جنایت با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و متهم به‌زودی در دادگاه محاکمه می‌شود. این در حالی است که اولیای‌دم برای او حکم قصاص خواسته‌اند.

    17302

    منبع: خبر آنلاین

  • زندگی تلخ پسری که به جرم موادفروشی دستگیر شد/ به خاطر فقر شدید و بیماری پدرم مجبور بودم

    زندگی تلخ پسری که به جرم موادفروشی دستگیر شد/ به خاطر فقر شدید و بیماری پدرم مجبور بودم

     

    پسر نوجوان به نام نوید بازرسی بدنی شد و مأموران از او 480 گرم تریاک کشف کردند. نوید بعد از بازداشت به کلانتری منتقل شد. او اتهام را رد کرد و گفت: من موادفروش نیستم و مجبور شدم موادفروشی کنم.

    او گفت: چند سال قبل وقتی که سنم خیلی کم بود، پدرم در یک حادثه دچار مجروحیت شدید شده و از کار ‌افتاده شد. او دیگر نمی‌توانست کار کند و من مجبور بودم هزینه زندگی را تأمین کنم. از همان بچگی کار می‌کردم. مادرم هم کار می‌کرد و سعی می‌کردیم هزینه زندگی را تأمین کنیم؛ اما هزینه زندگی ما به‌دلیل مشکل جسمی پدرم بیشتر شده بود. دیگر فقط خرج خورد و خوراک نبود و باید داروهای پدرم را که خیلی هم گران بود، تأمین می‌کردم؛ ضمن اینکه پدرم نیاز به توان‌بخشی داشت که آن هم هزینه زیادی لازم داشت. نمی‌توانستم پول مورد نیاز را تأمین کنم؛ به‌همین‌خاطر ترک تحصیل کردم تا بتوانم بیشتر کار کنم. باز هم کم می‌آوردم و به‌همین‌دلیل مجبور شدم مواد بفروشم. من از فقر این کار را کردم.

    با توجه به وضعیت متهم و کم‌سن‌بودن نوید او به کانون اصلاح و تربیت فرستاده شد.

    زمانی که نوید برای بیان آخرین دفاع به دادسرا برده شد، ادعای جدیدی را مطرح کرد و مدعی شد فردی تریاک را به او داده و وادارش کرده مواد را بفروشد؛ اما ردی از آن فرد به مأموران نداد تا اینکه کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.زندگی تلخ پسری که به جرم موادفروشی دستگیر شد/ به خاطر فقر شدید و بیماری پدرم مجبور بودم

    نوید در جلسه رسیدگی به این پرونده گفت: من تنها فرزند خانواده هستم. بعد از اینکه پدرم ازکارافتاده شد، شرایط زندگی ما خیلی سخت شد. مادرم هم کار می‌کرد؛ ولی نمی‌توانستیم هزینه‌ها را تأمین کنیم. مستأجر بودیم و باید کرایه می‌دادیم. من هر کاری که می‌توانستم می‌کردم. از دست‌فروشی گرفته تا کارگری در مغازه‌ها، اما فایده‌ای نداشت؛ چون هزینه بیماری پدرم زیاد بود. او هم کارگری بود که ازکارافتادگی‌اش شرایط را سخت کرد. من زورم به کسی نمی‌رسید؛ به‌همین‌دلیل دیگران من را وادار به کارهایی که می‌خواستند، می‌کردند.

    او درباره روز دستگیری‌اش گفت: من در پارک بودم. بعد از کار به پارک رفتم تا بتوانم کمی استراحت کنم، اما جوانی به نام رامین آمد و به من مواد داد. گفت باید این مواد را در چند ساعت بفروشی. گفتم من این کار را نمی‌کنم. تهدیدم کرد و گفت اگر به حرفم گوش ندهی، تو را می‌زنم. من هم ترسیدم. مواد را گرفتم و در پارک می‌چرخیدم تا مشتری پیدا کنم که مأموران من را گرفتند. من هنوز نتوانسته بودم چیزی بفروشم. بلافاصله دستگیر شدم. از ترس اینکه رامین به مادر و پدرم آسیب برساند، سکوت کردم و آن اوایل چیزی نگفتم؛ اما واقعیت این است که مواد مال من نبود.

    این پسر گفت: وقتی بازداشت شدم، نوجوان بودم. من را به کانون اصلاح و تربیت بردند. در آنجا وضعیت بهتر بود. آنجا مثل زندان نیست و من راحت‌تر بودم و مادرم گاهی به دیدنم می‌آمد. حالا یک سال است به زندان بزرگسالان منتقل شده‌ام. خیلی شرایط سخت و بد شده و نمی‌توانم تحمل کنم. من پدر و مادری ناتوان دارم. از وقتی زندانی شدم، شرایط پدر و مادرم خیلی بدتر و سخت‌تر شده. سه سال است که نتوانسته‌ام پدر بیمارم را ببینم. من به خاطر گناهی ناکرده در زندان هستم و درخواست کمک دارم.

    متهم در پاسخ به این سؤال که چرا آدرس رامین را به مأموران نمی‌دهد، گفت: من نمی‌دانم او کجا زندگی می‌کند. من رامین را در پارک می‌دیدم. با او صحبتی هم نمی‌کردم و فقط چهره‌اش را می‌شناختم. روز حادثه او به سمتم آمد، مواد را داد و گفت اگر نفروشم، بلایی به سرم می‌آورد که دیگر نتوانم خرج خانواده‌ام را بدهم. من از ترس با او همکاری کردم. ما رفاقتی با هم نداشتیم که بخواهم آدرس یا شماره تماسی از او داشته باشم. وقتی مأموران گفتند خطری پدر و مادرم را تهدید نمی‌کند، هرچه از رامین می‌دانستم، گفتم.

    بعد از گفته‌های متهم و وکیل او، هیئت قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • محاکمه دختر دانشجو به اتهام اسیدپاشی/ یک دختر روستایی بودم که ارتباط با مهران در دانشکده زندگی ام را تباه کرد

    محاکمه دختر دانشجو به اتهام اسیدپاشی/ یک دختر روستایی بودم که ارتباط با مهران در دانشکده زندگی ام را تباه کرد

     

    رسیدگی به این پرونده از 3 سال قبل با گزارش حراست یکی از بیمارستان‌های تهران در خصوص اسیدپاشی مشکوک به دختر و پسری دانشجو آغاز شد. بلافاصله مأموران به بیمارستان مراجعه و تحقیقات را آغاز کردند.

    پسر جوان به‌نام مهران در توضیح ماجرا گفت: من دانشجوی پزشکی هستم با دختر جوانی به‌نام میترا که از هم دانشکده‌ای‌هایم بود دوست بودم و قصد داشتم که با او ازدواج کنم اما پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که اختلافات زیادی میان من و او وجود دارد و نمی‌توانیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم. وقتی این موضوع را به او گفتم و خواستم که رابطه‌مان را تمام کنیم او عصبانی شد و با اسید من را سوزاند.

    محاکمه دختر دانشجو به اتهام اسیدپاشی/ یک دختر روستایی بودم که ارتباط با مهران در دانشکده زندگی ام را تباه کرد
    با شکایت مهران، میترا بازداشت شد اما او که خودش نیز با اسید سوختگی مختصری داشت به مأموران گفت: پس‌از آنکه با مهران آشنا شدم او به من ابراز علاقه کرد و گفت قصد ازدواج دارد. بعد از مدتی من را به خانه‌اش دعوت کرد و خواست با او رابطه داشته باشم اما مخالفتم با این خواسته او را عصبانی کرد و روی صورتم اسید پاشید. ظاهراً از همان اسید روی خودش هم ریخته و حالا مدعی شده که من اسیدپاشی کردم. من به هیچ عنوان روی مهران اسید نپاشیدم و او دروغ می‌گوید.

    با این حال و با توجه به شدت آسیب دیدگی شاکی، میترا بازداشت شد و در نهایت با نظریه پزشکی قانونی و سایر مدارک به دست آمده کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

    در دادگاه چه گذشت؟

    در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده، قاضی متین راسخ رئیس شعبه گفت: قبل از اینکه وارد رسیدگی شوم به حسب وظیفه شرعی هر دو طرف را به مصالحه دعوت و توصیه می‌کنم شاکی با توجه به جوان بودن متهم نسبت به او گذشت داشته باشد. سپس چند دقیقه تنفس اعلام کرد تا طرفین با هم صحبت کنند تا به مصالحه برسند. اما با توجه به اینکه وکلای طرفین به نتیجه نرسیدند جلسه رسیدگی آغاز شد و شاکی درخواست مجازات کرد او گفت: من بیش از 70 بار زیر عمل جراحی رفتم و دوماه در بخش آی‌سی‌یو بستری بودم هیچکس نمی‌داند من چه دردی کشیدم.

    سپس میترا که با وثیقه آزاد بود به‌عنوان متهم در جایگاه قرار گرفت و با رد اتهام مطرح شده گفت: من از شهرستان برای تحصیل به تهران آمده بودم مدتی با مهران در ارتباط بودیم و به اصرار او به خانه‌اش رفتم. تازه رسیده بودیم که زنگ در خانه را زدند مهران ادعا کرد یکی از همکارانش برای انجام کاری آمده و از من خواست تا به طبقه بالا بروم. من به پشت بام خانه رفتم و منتظر شدم. همکارش یک خانم بود و بعد از چند دقیقه رفت و من دوباره به داخل واحد برگشتم. همان موقع بود که مهران از من خواست تا با او رابطه نامشروع داشته باشم که قبول نکردم. بعد به دستشویی رفت و وقتی برگشت در دستش یک بطری بود او دوباره درخواستش را مطرح کرد و وقتی با مخالفت جدی من روبه‌رو شد، آنچه در بطری بود را روی من ریخت و من هم بطری را از او گرفتم و باهم درگیر شدیم که همین مسأله باعث سوختگی او شد.

    قاضی از متهم پرسید: اگر تو اسید نپاشیدی و مرد جوان خودش اسید پاشیده نباید همه قسمت‌های صورت و پشت سرش بسوزد. او که روی صورت خودش اسید نپاشیده این اسید باید روی بدنش یا شانه‌هایش بریزد این حرف‌ها با واقعیت مطابقت ندارد. ضمن اینکه پیش‌تر گفتی در حالت نشسته بودی که اسید ریخته شد اگر حالت نشسته باشد که نباید ساق پای تو بسوزد.

    متهم که پاسخ قانع کننده‌ای نداشت در جواب قاضی گفت: من اتهامم را قبول ندارم و من اسید نپاشیدم. در این 3 سال خودم به‌خاطر سوختگی ناشی از اسیدی که شاکی روی من ریخته بود ناچار شدم پلک و گونه‌ام را پیوند بزنم. قاضی سؤال کرد: چطور هیچ اثر سوختگی روی صورت تو نیست؟ که دختر جوان بازهم نتوانست پاسخی به قاضی بدهد. بعد از اظهارات متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

    طرد از خانواده

    پس‌از پایان جلسه دادگاه میترا درباره زندگی شخصی‌اش گفت: من در یکی از روستاهای غرب کشور زندگی می‌کردم و پس‌از قبولی در دانشگاه به تهران آمدم. می‌خواستم دختر موفقی باشم و درسم را ادامه دهم که مهران وارد زندگی‌ام شد و آینده‌ام را تباه کرد. پدرم پس‌از آنکه متوجه موضوع اسیدپاشی و شکایت مهران شد، از خانواده طردم کرد و گفت تو آبروی من و برادرانت را بردی. پدرم دیگر با من کاری ندارد و فقط مادرم کمکم می‌کند. من نه پول دارم که بتوانم با آن رضایت بگیرم و نه امیدی به آینده دارم این اتفاق زندگی مرا نابود کرد.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • محاکمه مجدد مردی که با خودرو از روی همسر دومش رد شد

    محاکمه مجدد مردی که با خودرو از روی همسر دومش رد شد

     

    پرونده قتل زن جوان به سه سال قبل برمی‌گردد؛ زمانی که مأموران در جریان یک تصادف و مرگ فردی در این حادثه قرار گرفتند. وقتی پلیس به محل رسید، شاهدان به مأموران گفتند راننده‌ای این زن را زیر گرفت و رفت. آنها تأکید کردند خودشان دیده‌اند که این اتفاق به عمد رخ داد. یکی از شاهدان گفت: راننده زن را کنار جاده پیاده کرد و بعد با سرعت از روی او رد شد.

    وقتی مأموران دوربین‌های مداربسته را بررسی کردند، متوجه شدند خودرویی که مقتول را زیر گرفته، متعلق به یکی از افراد مطرح منطقه و شوهر مقتول ‌است.
    به این ترتیب مأموران با مشخص‌شدن هویت مقتول که زنی به نام مینا بود، تحقیقات خود را ادامه دادند. شوهر مینا مدعی شد قصدی برای قتل نداشته و همسرش را اتفاقی زیر گرفته و بعد از ترس فرار کرده ‌است.
    این مرد به نام محسن به مأموران گفت: من مینا را کنار جاده دیدم و خواستم توقف کنم تا او را سوار ماشین کنم، اما به او برخورد کردم. من قصد کشتن همسرم را نداشتم.
    وقتی پلیس زندگی خصوصی مینا و محسن را بررسی کرد، مشخص شد این زوج از مدت‌ها قبل اختلافات شدیدی با هم داشتند و حتی مدت‌ها بود که متهم به خانه همسرش نمی‌رفت.محاکمه مجدد مردی که با خودرو از روی همسر دومش رد شد
    هرچند محسن مدعی بود تعمدی در کار نبوده اما مادر مینا از دامادش شکایت کرد و گفت: محسن پیش از دخترم یک بار ازدواج کرده بود و همسر و فرزند داشت. او وقتی که با دخترم ازدواج کرد گفت عاشق دخترم شده و همسر اولش را طلاق می‌دهد، اما این کار را نکرد. در این سال‌ها که دخترم با محسن ازدواج کرده بود، از او صاحب سه فرزند شد. پسر بزرگش خیلی زود به دنیا آمد و به‌همین‌دلیل هم دیگر دخترم نتوانست از شوهرش طلاق بگیرد و به‌ خاطر پسرش در این زندگی ماند. چند سال قبل هم دو فرزند دیگرش به دنیا آمدند. دامادم این اواخر به دخترم خیلی بی‌توجه شده ‌بود، به جز دخترم به بچه‌ها هم اعتنایی نمی‌کرد و به‌همین‌دلیل هم دخترم از او ناراحت و دلخور بود و به‌تدریج اختلافات میان آنها خیلی شدید شد. من اطمینان دارم محسن به عمد این کار را کرده و دخترم را کشته ‌است.
    محسن با شکایت مادرزنش به اتهام قتل عمدی بازداشت شد. او در مرحله بعدی بازجویی‌ها باز هم منکر همه‌چیز شد و ادعا کرد قصد نداشته همسرش را بکشد و مرگ مینا یک اتفاق ناخواسته بوده ‌است.
    محسن مدعی شد همسرش را کنار جاده دیده و قصد داشت سوارش کند که این حادثه اتفاق افتاد.

    محسن بعد از مدتی در بازجویی‌ها قتل را قبول کرد و گفت: من همچنان می‌گویم قصد کشتن همسرم را نداشتم. مدتی بود که با هم اختلاف داشتیم و مینا می‌خواست از من جدا شود. من از او سه فرزند داشتم. ضمن اینکه موقعیت اجتماعی ‌من به خطر می‌افتاد. با اینکه مینا همسر دومم بود، من از روی عشق و علاقه با او ازدواج کرده ‌بودم و خیلی دوستش داشتم. مدتی بود که مینا سر ناسازگاری داشت. روز حادثه او را سوار ماشین کردم تا با هم صحبت و اختلافات‌مان را حل کنیم. نمی‌خواستم جلوی بچه‌ها با هم جروبحث کنیم. در ماشین خیلی با هم صحبت کردیم. مینا حرف‌های من را قبول نکرد و حرف خودش را می‌زد. یک‌دفعه به من گفت بزن کنار می‌خواهم پیاده شوم. من گفتم هنوز صحبت‌هایم تمام نشده، تو نباید هر کاری که دوست داری بکنی و باید آبروی من را هم در نظر بگیری؛ اما توجهی نکرد. او فریاد می‌زد و آن‌قدر عصبانی بود که کارهایش اصلا دست خودش نبود.
    متهم ادامه داد: من هم عصبانی شدم و اصلا نتوانستم خودم را کنترل کنم. سرعتم را کم کردم و وقتی که مینا داشت از ماشین پیاده می‌شد، طوری حرکت کردم که دست و پایش بشکند و تنبیه شود، قصدم کشتن او نبود؛ اما متأسفانه سرش با جایی برخورد کرد و جانش را از دست داد.
    با توجه به آنچه متهم گفت کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی مادر مقتول درخواست قصاص کرد و پسرش که به سن قانونی رسیده بود نیز گفت درخواست قصاص دارد. او گفت: پدرم به عمد مادرم را کشته است. او نسبت به ما بی‌توجه بود و همین موضوع مادرم را ناراحت می‌کرد. من از خون مادرم نمی‌گذرم.
    بعد از گفته‌های این دو نفر، متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. زنم را دوست داشتم. اگر کسی عاشق نشود که ازدواج دوم نمی‌کند. من عاشق شدم و ازدواج کردم و سه فرزند از مینا داشتم. من هرگز راضی به مرگ مادر بچه‌هایم نبودم. او را دوست داشتم. ما جروبحث کردیم و او خواست از ماشین پیاده شود که این اتفاق افتاد.
    متهم سپس رو به اولیای‌دم کرد و با عذرخواهی از آنها گفت: من درخواست بخشش دارم. سپس فرزند متهم و مقتول و مادر مقتول اعلام گذشت کردند. با پایان جلسه دادگاه هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به گذشت اولیای‌دم به حبس محکوم کردند.
    رأی صادرشده مورد اعتراض متهم قرار گرفت و پرونده به دیوان عالی کشور رفت. قضات دیوان عالی بعد از بررسی دقیق پرونده اعلام کردند نواقصی در رأی صادرشده وجود دارد و آن را نقض کردند.
    قضات دیوان از دادگاه خواستند تا اولا سهم دو ولی‌دم صغیر دیگر را که خودشان نمی‌توانند درخواستی از دیه داشته باشند، مشخص کند. همچنین دادگاه موظف شد برای آنها قیّم نیز انتخاب کند. ضمن اینکه باید مشخص شود ادعای متهم درباره غیرعمدی‌بودن قتل درست است یا خیر؟ چراکه در این زمینه اصلا تحقیق نشده و حتما باید درباره نحوه قتل و عمدی‌بودن یا غیرعمدی‌بودن آن مشخص شود.
    با نقض حکم دادگاه در دیوان عالی کشور، پرونده قتل همسر دوم مرد دوزنه یک بار دیگر برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران بازگردانده شد و متهم به این ترتیب یک بار دیگر پای میز محاکمه می‌رود.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • نمی دانم چرا امیر را کشتم

    نمی دانم چرا امیر را کشتم

     

    رسیدگی به این پرونده از آبان سال ۹۵ با گزارش یک درگیری خونین در محله یافت‌آباد تهران آغاز شد و مأموران پس از آن بلافاصله به محل نزاع مراجعه کردند.

    در بررسی‌های اولیه مشخص شد که جوان 33 ساله‌ای به نام سینا پس از درگیری با پسر 30 ساله همسایه‌اش به نام امیر، وی را با ضربات چاقو مجروح کرده است. در ادامه امیر به بیمارستان منتقل و سینا هم بازداشت شد. متهم در بازجویی عنوان کرد که به‌خاطر سروصدا کردن بیش از حد سینا عصبانی شده و پس از بحث و جدل کارشان به درگیری کشیده است.نمی دانم چرا امیر را کشتم

    پس از آن وی تا زمان برگزاری دادگاه با قرار وثیقه آزاد شد.
    چهار ماه بعد در حالی که سینا به اتهام ضرب و شتم در انتظار برگزاری دادگاه بود، خبر رسید که امیر به خاطر عفونت ناشی از ضربات چاقو جان سپرده است.
    با مرگ پسر جوان، سینا این‌بار به اتهام قتل بازداشت شد و در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
    در ابتدای جلسه اولیای دم ضمن درخواست قصاص عنوان کردند: پسرمان بی‌گناه کشته شد. متهم بی‌رحمانه و با چندین ضربه امیر را زخمی کرد و پس از 4 ماه رنج در بیمارستان جان باخت. ما در این مدت خیلی سختی کشیدیم و حالا هم هیچ گذشتی نداریم و خواهان قصاص متهم هستیم.
    در ادامه متهم به جایگاه رفت و گفت: آن شب در خانه خواب بودم که امیر مقابل خانه ما آمد و با صدای بلند شروع به سروصدا کرد. من از پنجره به او گفتم آرام‌تر حرف بزن اما شروع به فحاشی کرد که بشدت عصبانی شدم. در همان حالت به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم تا او را بترسانم وقتی از خانه بیرون آمدم او به یک‌باره به من حمله کرد و من هم با چاقو 2 ضربه به او زدم که مجروح شد. من واقعاً قصد کشتن امیر را نداشتم.
    قاضی دادگاه از متهم پرسید انگیزه‌ات از درگیری چه بود که او چند لحظه‌ای سکوت کرد و پاسخ داد: من حرفی برای گفتن ندارم و اصلاً نمی‌دانم چرا با چاقو به امیر ضربه زدم. قصد من ساکت کردن و ترساندنش بود اما وقتی فکر می‌کنم نمی‌دانم چرا به او ضربه زدم. من با امیر هیچ‌وقت درگیری و مشکل نداشتم و نمی‌دانم چرا او آن شب جلوی خانه ما داد و بیداد می‌کرد. وی در ادامه گفت: من ضربه‌های کشنده به او نزدم. ممکن است امیر به درمانش بی‌توجهی کرده یا درمانش را ناتمام گذاشته و همین موضوع موجب عفونت زخم‌ها و مرگ او شده باشد. 4 سالی است که به‌خاطر بلاتکلیفی در زندان هستم و شرایط خیلی سختی دارم. از قضات دادگاه تقاضا می‌کنم تا تکلیفم را روشن کنند

    . در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

    17302

    منبع: خبر آنلاین

  • محاکمه دوباره مردی که خانه مصدق را بدون اجازه صاحبش فروخت/ کلافی که هر روز سر در گم تر می شود

    محاکمه دوباره مردی که خانه مصدق را بدون اجازه صاحبش فروخت/ کلافی که هر روز سر در گم تر می شود

     

     این مرد متهم است خانه شخصی دکتر مصدق را در نزدیکی پارک نیاوران با جعل سند فروخت. براساس محتویات پرونده شکایت از متهم و همدستانش از سال 90 به جریان افتاد و مردی که تاجر بزرگی در ایران است، شکایتی را مطرح کرد و مدعی شد فردی به نام فرید خانه‌باغش در پشت پارک نیاوران را فروخته است.

    این مرد گفت: من تاجر هستم و به کشورهای مختلف صادرات دارم و بیشتر اوقات در ایران نیستم. سال‌ها قبل به خاطر ارادتی که به دکتر مصدق داشتم، خانه او را از وارثانش خریداری کردم. حتی اموال داخل خانه را هم که همگی ارزش تاریخی داشت خریداری کردم، بعد یک سرایدار در خانه گذاشتم و خودم به سفر رفتم. بعد از مدتی که برگشتم متوجه شدم سرایدارم نیست و وسایل خانه سرقت شده است. یک شب سرایدارم تماس گرفت و گفت فردی که مدعی است خانه را خریده است، او را از خانه بیرون انداخته و حتی مدتی او را ربوده بود.

    با شکایت این مرد، سرایدار مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: یک روز چند نفر آمدند، محاکمه دوباره مردی که خانه مصدق را بدون اجازه صاحبش فروخت/ کلافی که هر روز سر در گم تر می شوددست‌وپایم را بستند و برای چند روزی من را در جایی نگهداری کردند. آنها مدعی بودند خانه را خریده‌اند. بعد من را بیرون انداختند. من سعی کردم با صاحب خانه تماس بگیرم اما نتوانستم.
    با توجه به این شکایت تحقیقات گسترده‌ای آغاز و مردی که مدعی بود صاحب جدید خانه است، شناسایی شد. او ادعا کرد خانه را از خواهر مرد شاکی خریداری کرده و صلح‌نامه دارد اما بررسی‌های مأموران نشان داد مدرکی که تهیه شده، جعلی است و ادعای این مرد درست نیست. همچنین مشخص شد علاوه بر این متهم سه نفر دیگر نیز از جمله یک وکیل در پرونده نقش داشته‌اند و آنها با توجه به خالی‌بودن خانه از فرصت استفاده کرده و با اسناد جعلی خانه دکتر مصدق را به نام خود کرده‌اند؛ البته این تنها مدرک مأموران نبود؛ چراکه به فاصله اندکی چند مرد جوان شکایت جدیدی مطرح کردند. آنها مدعی شدند اموال پدرشان بعد از مرگ تصاحب شده است.
    این افراد گفتند: ما همگی در خارج از کشور زندگی می‌کنیم. پدرمان ملکی چندهزارمتری در مازندران داشت و یک ملک بسیار ارزشمند هم در لواسان داشت. وقتی ما برای مراسم تدفین پدرمان به ایران آمدیم، متوجه شدیم افرادی اموال پدرمان را به نام خود کرده و فروخته‌اند.
    سپس شکایت دیگری در پرونده مطرح شد و مرد کارمندی اعلام کرد دسته‌چک او جعل شده و افرادی به نام او چک چندین‌میلیاردی صادر و در بازار خرج کرده‌اند.
    وقتی مأموران تحقیقاتی در این خصوص انجام دادند، در دو شکایت دیگر نیز به همان متهمان پرونده منزل دکتر مصدق رسیدند. به‌این‌ترتیب متهمان بازداشت شدند. با توجه به اینکه سرایدار خانه دکتر مصدق اعلام گذشت کرده و سپس ایران را ترک کرده بود، امکان تحقیق مجدد از او وجود نداشت؛ اما درباره سایر پرونده‌ها بررسی‌های گسترده‌ای صورت گرفت و مردی که متهم است با جعل سند اقدامات مجرمانه انجام داده بعد از تحقیق با قرار وثیقه آزاد شد. سایر متهمان نیز با قرار آزاد شدند.

    پرونده برای بررسی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه اول رسیدگی مالک جدید خانه دکتر مصدق در خارج از کشور بود و در ایران حضور نداشت، به همین دلیل وکیل او در جایگاه قرار گرفت و شکایت را مطرح کرد و گفت: موکل من در زمان اتفاق ایران نبوده و متهم ردیف‌اول و همدستانش بعد از اینکه سرایدار منزل را ربودند و با سند جعلی ادعا کردند خانه به آنها واگذار شده است، اموال قیمتی خانه را هم به غارت بردند. ما بابت همه این موارد شکایت داریم.
    در ادامه دو شاکی دیگر شکایت خود را مطرح کردند و خواستار محکومیت متهمان شدند.

    وقتی متهم ردیف ‌اول در جایگاه قرار گرفت، اتهام را رد کرد و مدعی شد خواهر صاحب جدید خانه دکتر مصدق منزل را با وکالتی که از برادرش داشته به او فروخته و جعلی در کار نبوده است. متهم در خصوص دو شاکی دیگر نیز اظهار بی‌اطلاعی کرد.
    با توجه به اینکه احتمال باندی‌بودن این کلاهبرداری‌ها مطرح بود، دادگاه ادامه رسیدگی را متوقف کرد و پرونده را با چند ایراد به دادسرا برگرداند. دادگاه از دادسرا خواست تا درباره احتمال سازمان‌یافته‌بودن این کلاهبرداری‌ها را با توجه به سه شکایت مطرح‌شده بررسی کند. دادگاه همچنین درباره اتهام آدم‌ربایی نیز درخواست بررسی کرد؛ چراکه هرچند شاکی خصوصی رضایت داده اما جنبه عمومی مطرح بود.
    با تکمیل تحقیقات در دادسرا پرونده یک‌بار دیگر به دادگاه کیفری استان تهران برگردانده شد. در جلسه دوم رسیدگی شکایت مرد تاجر دوباره مطرح شد. او گفت: من این ملک را 50 سال قبل از وارثان دکتر مصدق خریده بودم. خودم خارج از کشور بودم که مرد سرایدار به من تماس گرفت و ماجرا را برایم تعریف کرد. من اصلا متهم و همدستانش را نمی‌شناسم و هیچ مراوده مالی با آنها ندارم. این افراد با اسناد جعلی ملک مرا فروخته‌اند و به همین دلیل از آنها شاکی هستم.
    سپس متهم ردیف‌ اول که با قرار وثیقه آزاد بود، روبه‌روی قضات ایستاد. او گفت: من مرد شاکی را می‌شناختم و پولم را به او داده بودم تا با آن تجارت کند. آخرین بار وقتی پولم را از او خواستم، خانه مصدق را به جای طلبم به من صلح کرد و با هم صلح‌نامه نوشتیم. من اتهاماتم را قبول ندارم.
    متهم دیگر پرونده وقتی روبه‌روی قضات ایستاد منکر مشارکت در کلاهبرداری و جعل شد. او گفت : من اصلا از ماجرای جعلی‌بودن صلح‌نامه اطلاعی نداشتم. من فریب حرف‌های متهم ردیف‌اول را خورده بودم. حالا دو مجرم دیگرم فراری هستند و من نشانی از آنها ندارم.
    سه متهم ربودن مرد سرایدار نیز یک‌به‌یک از خود دفاع کردند و جرم‌شان را منکر شدند. آنها همگی گفتند رضایت مرد سرایدار را جلب کرده‌اند و حالا از قضات دادگاه تقاضای کمک دارند.
    قضات بعد از پایان جلسه دادگاه برای تصمیم‌گیری درخصوص پرونده وارد شور شدند.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • بلاتکلیفی مردی که 9سال پیش،مامور زندان را کشت

    بلاتکلیفی مردی که 9سال پیش،مامور زندان را کشت

     

    وقتی خودروی حامل زندانیان متوقف شد مردی نقابدار با یک اسلحه کلاش وارد خودروی زندانیان شد و با تهدید مأموران قصد فراری دادن یکی از زندانیان را داشت که بر خلاف نقشه‌اش متوجه شد زندانی مورد نظر داخل خودرو نیست. اما وقتی می‌خواست از خودرو فرار کند، با مأمور زندان درگیر شد و مرد نقاب دار گلوله‌ای شلیک کرد که منجر به مرگ مأمور شد و بلافاصله نیز با خودروی همدستانش فرار کرد. متهمان که پس از فرار در یکی از شهرستان‌ها مخفی شده بودند با تلاش کارآگاهان جنایی البرز مخفیگاهشان لو رفت و همگی دستگیر شدند، عامل جنایت نیز پس از دستگیری به اتهام خود اعتراف کرد.

    باتوجه به حساسیت ماجرا، پرونده در دادگستری استان البرز به ریاست قاضی رنجبر و سه مستشار دیگر تحت رسیدگی قرار گرفت.

    این متهم در اظهارات خود مدعی شد: من کارگر ساختمان بودم و زندگی خوبی داشتم تا اینکه شنیدم پدرزنم را با مقداری مواد مخدر که در خودرواش جاسازی شده بود، دستگیر کرده‌اند. او اهل این کارها نبود به نظرم برایش پاپوش درست کرده بودند. وقتی به زندان افتاد همسرم خیلی بی‌تابی می‌کرد و از من خواست هرطور شده پدرش را نجات دهم.

    بعد از این ماجرا بود که من نقشه فراری دادن او را از زندان کشیدم. روز حادثه به تصور اینکه او را از زندان به دادگاه منتقل می‌کنند با همدستی دو نفر از دوستانم نقشه را اجرا کردیم اما وقتی وارد خودروی حمل زندانیان شدم پدرزنم را ندیدم، می‌خواستم فرار کنم که با مأمور بدرقه درگیر شدم و او را زدم.

    این متهم پس از محاکمه در نهایت با رأی قضات دادگاه کیفری به قصاص محکوم شد. قضات دیوان عالی کشور نیز رأی صادره را تأیید کردند و بدین ترتیب متهم در یک قدمی اجرای حکم قصاص قرار گرفت. اما با گذشت 9 سال از این ماجرا، اولیای دم برای اجرای حکم حاضر نشدند. تا اینکه متهم با درخواست تعیین تکلیف در پرونده‌اش از قضات شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز خواست تا وی را از این بلاتکلیفی نجات دهند.

    این در حالی است که پدر مقتول از دادگاه خواسته بود تا برای متهم حکم محاربه بگیرند و او را اعدام کنند. بدین ترتیب با توجه به درخواست مرد زندانی، قضات برای تصمیم‌گیری در این باره وارد شور شدند.‌

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • قربانی اسیدپاشی از حق خود گذشت

    قربانی اسیدپاشی از حق خود گذشت

     

    نخستین بررسی‌ها نشان می‌داد پسر جوانی از ناحیه دست و صورت و چشم با اسید سوخته است. عامل این اسیدپاشی نیز که پسر جوانی به‌نام بابک بود در همان محل حادثه به دستور بازپرس غلامی از شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت بازداشت شد.

    بابک در تحقیقات اولیه گفت: خانه عمه‌ام در طبقه سوم این ساختمان است و وقتی به خانه عمه‌ام می‌آمدم با شاهرخ آشنا شدم او غیر از کار تعمیرات، اینجا را تبدیل به پاتوق کرده بود و برای مصرف مواد مخدر به آنجا می‌رفتیم. پسری که رویش اسید ریختم یک بار در اینجا به من تعرض کرد من هم برای انتقام رویش اسید ریختم.

    قربانی اسیدپاشی از حق خود گذشت

    فندک گرانقیمت

    اما در ادامه تحقیقات وی اظهارات جدیدی مطرح کرد و انگیزه‌اش از اسیدپاشی را یک فندک گرانقیمت بیان کرد.او گفت: چند روز قبل از این حادثه به سراغ عمو شاهرخ رفتم، بهرام – قربانی اسیدپاشی- هم آنجا بود و برای مصرف مواد از من فندک خواست. فندک طلایی یکی از دوستانم دست من امانت بود که به او دادم. بعد از مصرف مواد، فندک را خواستم که بهرام فندک را نداد و گفت به دوستت بگو هدیه دادم به دوستم.او ادامه داد: اصرار که کردم شروع به فحاشی کرد و بعد هم با فندک رفت.

    همان موقع عمو شاهرخ از من خواست برایش کمی اسید بخرم تا وسایل خودروهایی که تعمیر می‌کرد را با آنها بشوید.من هم قبول کردم و شب حادثه با سرنگی که داخلش اسید بود به آنجا رفتم. اسید را عمو شاهرخ روی پله‌ها گذاشت و لحظاتی بعد بهرام آمد. به بهرام گفتم فندک را بده که گفت نمی‌دهم. بعد وقتی اصرار کردم به من حمله کرد و من هم برای دفاع از خود به‌دنبال چاقو یا میله‌ای بودم که یک دفعه دستم به سرنگ اسید خورد و آن را برداشتم و ناخواسته به سمت بهرام پاشیدم‌.

    گذشت برای رضای خدا

    در حالی که پسر جوان متهم به اسیدپاشی بود و مجازاتش قصاص با اسید بود، شاکی به دادسرا رفت و او را بخشید. بهرام گفت: تنها برای رضای خدا و بدون هیچ چشمداشتی از قصاص و دریافت دیه گذشت کردم. بابک بچه محل و دوستم است نمی‌خواهم او هم مثل من اذیت شود.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • سه متهم به قتل در دادگاه: در مرام ما نیست که همدیگر را لو بدهیم

    سه متهم به قتل در دادگاه: در مرام ما نیست که همدیگر را لو بدهیم

     

     رسیدگی به این پرونده از 3 سال پیش با درگیری مرگبار چند شرور در شهرستان ورامین آغاز شد. مأموران پس‌از حضور در محل نزاع متوجه شدند که طرفین درگیری هرکدام مسلح به قمه و چاقو بوده‌اند. به این ترتیب سه متهم در محل دستگیر شدند و پس از بازجویی به قتل اعتراف کردند و کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.

    سه متهم به قتل در دادگاه: در مرام ما نیست که همدیگر را لو بدهیم

    درجلسه دادگاه، اولیای دم درخواست قصاص کردند. برادر مقتول که در درگیری حضور داشت به قضات گفت: پیش‌از درگیری در جایی میهمان بودیم و در آنجا صحبت از این شد که چه کسی گنده‌لات محل است! هرکسی رفیق خودش را معرفی می‌کرد و من هم برادرم را که حالا به قتل رسیده معرفی کردم.همین حرف‌ها باعث درگیری شد و این 3 متهم من را کتک زدند.پس از آن من با برادرم تماس گرفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. وقتی برادرم رسید درگیری تمام شده بود.ما سوار ماشین شدیم اما پشت چراغ قرمز اتفاقی آنها را دیدیم و درگیری شروع شد. این 3 نفر هم با قمه برادرم را کشتند.

    بعد از اینکه دادگاه شکایت شهود و برادر مقتول را شنید متهمان یک به یک در جایگاه حاضر شدند. اما هیچ‌کدام از آنها قتل را گردن نگرفت و عنوان کردند که نمی‌دانند چه کسی ضربه کشنده را بر بدن مقتول زده است. متهمان هم‌پیمان شده بودند و هر 3 ادعا می‌کردند در مرام‌شان نیست که یکدیگر را لو بدهند.

    پس‌از اظهارات متهمان هیأت قضایی وارد شور شدند و هر 3 نفرشان را به پرداخت دیه محکوم کردند که رأی صادره مورد اعتراض اولیای دم قرار گرفت و حکم به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان هم پس‌ از بررسی حکم دادگاه را نقض کردند و چون قتل عمد تشخیص داده شد، از دادگاه بدوی خواستند تا درباره عامل اصلی قتل بررسی بیشتری صورت گیرد و به این ترتیب پرونده بار دیگر به شعبه 10دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهمان پای میز محاکمه رفتند.در این جلسه هم متهمان بار دیگر از معرفی ضارب اصلی و قاتل سرباز زدند. همین موضوع سبب شد تا قضات دادگاه با احضار شاهدان درگیری، ضارب اصلی را که همان قاتل پرونده است شناسایی کنند.

    ادامه رسیدگی به این پرونده به جلسه بعد موکول شد.

     

    منبع: خبر آنلاین