برچسب: خواستگار

  • خواستگار انتقام‌جو در آتش خانه دختر موردعلاقه‌اش سوخت

    خواستگار انتقام‌جو در آتش خانه دختر موردعلاقه‌اش سوخت

    در بررسی و تحقیقات صورت گرفته مشخص شد عامل آتش‌سوزی خواستگار دختر خانواده بوده که وقتی شب گذشته در مجلس خواستگاری جواب رد شنیده، اعضای خانواده را تهدید به گرفتن انتقام کرده است.

    خواستگار انتقام‌جو در آتش خانه دختر موردعلاقه‌اش سوخت

    رئیس پلیس پیشگیری تهران از مرگ فردی که اقدام به آتش زدن خانه‌ای در نارمک کرده بود خبر داد و گفت این فرد در همان آتشی که روشن کرده بود، جان خود را از دست داد.
    به گزارش ایسنا، سرهنگ محمد معظمی گودرزی در این باره گفت:‌ بامداد امروز و در پی اعلام حریق منزلی در محله نارمک ماموران عملیات کلانتری ۱۲۷  برای رسیدگی به موضوع در محل حاضر شدند. در بررسی و تحقیقات صورت گرفته مشخص شد عامل آتش‌سوزی خواستگار دختر خانواده بوده که وقتی شب گذشته در مجلس خواستگاری جواب رد شنیده، اعضای خانواده را تهدید به گرفتن انتقام کرده است.
    وی افزود:‌ در جریان تحقیقات مشخص شد که ساعتی بعد از مراسم خواستگاری عامل آتش سوزی به بهانه صحبت و با ترساندن اعضای خانواده وارد منزل آنان شده و اقدام به آتش زدن خانه کرده است. این فرد که ۳۴ سال سن داشت، پس از آتش زدن منزل که منجر به سوختگی کامل منزل شد خود نیز گرفتار آتش شده و در همان محل جان خود را از دست داد.

    معظمی گودرزی با بیان اینکه دو نفر از اعضای این خانواده دچار سوختگی سطحی شده و به بیمارستان منتقل شدند، از مردم خواست که برای جلوگیری از تکرار اینچنین وقایعی حتما در مواجهه با تهدیدات این‌چنینی پلیس ۱۱۰ را در جریان قرار دهند.

  • آقای «خواستگار» سارق از آب درآمد/ سرقت ۲۰۰ میلیون تومانی از دختران جوان در تهران، چالوس، مشهد و اردبیل

    آقای «خواستگار» سارق از آب درآمد/ سرقت ۲۰۰ میلیون تومانی از دختران جوان در تهران، چالوس، مشهد و اردبیل

    رئیس پایگاه هشتم پلیس آگاهی پایتخت از دستگیری سارقی خبر داد که در پوشش خواستگاری، اموال دختران جوان را به سرقت می‌برد.

    آقای «خواستگار» سارق از آب درآمد/ سرقت ۲۰۰ میلیون تومانی از دختران جوان در تهران، چالوس، مشهد و اردبیل

    سرهنگ علی عزیزخانی از دستگیری سارقی خبر داد که با ترفند خواستگاری از دختران جوان طلاهای آنان را سرقت می‌کرد.

    سرهنگ عزیزخانی در تشریح جزئیات خبر فوق اظهار داشت: با شکایت زن جوانی در رابطه با سرقت طلا و پولها از خانه اش، کارآگاهان پایگاه هشتم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده که در بررسی‌ها مشخص شد که سرقت از سوی فردی آشنا صورت گرفته است.

    رئیس پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران افزود: در ادامه ماموران در تحقیقات محلی موفق شدند تصویر سارق جوان را که با کلید وارد خانه شاکی شده بود بدست آورده و زمانی که دختر جوان تصویر سارق خانه اش را دید وی را به عنوان خواستگارش شناسایی کرد.

    دختر جوان به ماموران گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با پسر جوانی به نام کوروش آشنا شدم. مدتی که از آشنایی‌مان گذشت کوروش ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج مطرح کرد.

    شاکی ادامه داد: خانواده ام در شهرستان زندگی می کنند و من به خاطر کار راهی تهران شدم. کوروش به نظرم مرد خوبی برای زندگی بود و با پیشنهاد او برای ازدواج موافقت کردم. کوروش وقتی پاسخ مثبت مرا دید، از شهرستان محل زندگی اش به تهران آمد. او را برای صحبت در رابطه با ازدواج به خانه ام دعوت کردم. فردای روزی که کوروش به خانه ام آمد از خانه سرقت شد اما نمی دانستم که وی عامل این سرقت است.

    عزیزخانی اضافه کرد: بدنبال اظهارات دختر جوان، تحقیقات برای دستگیری کوروش ادامه یافت. در ادامه بررسی ها کارآگاهان با شکایت‌های مشابه مواجه شدند؛ سرقت هایی که تمامی آنها از سوی مرد جوانی به نام کوروش صورت گرفته بود.

    وی افزود: بررسی ها نشان می داد متهم جوان در شهرهای چالوس، مشهد، اردبیل، … به همین شیوه مورد سرقت انجام داده است.

    کارآگاه عزیزخانی خاطرنشان کرد: با دستگیری متهم، وی به سرقت از زنان و دختران جوان در شهرهای مختلف اعتراف کرد و تاکنون تعداد 7 شاکی شناسایی و ارزش اموال مسروقه نیز بالغ بر 200میلیون تومان برآورد شده است.

    وی گفت: تحقیقات پلیسی برای شناسایی سایر شاکیان ادامه دارد.

  • دختر لنگرودی به خواستگار 23ساله اش پاسخ منفی داد/ او هم حساب دختر را خالی کرد

    دختر لنگرودی به خواستگار 23ساله اش پاسخ منفی داد/ او هم حساب دختر را خالی کرد

     

    شاکی در اظهارات خود بیان کرد: مدتی پیش با پسری در شبکه‌ اجتماعی اینستاگرام آشنا شدم و آن پسر که می‌گفت از من خوشش آمده و علاقه‌مند شده است، با خواستگاری و وعده ازدواج اعتماد من را جلب کرد. من که گمان می‌کردم به‌زودی با این پسر ازدواج خواهم کرد، هیچ تردیدی درباره نیت او نداشتم و به همین دلیل وقتی بعد از مدتی دوستی از من خواست کارت بانکی‌ام را برای انجام کاری به او بدهم، نه‌تنها مخالفت نکردم؛ بلکه رمز کارت را نیز در اختیارش گذاشتم. بعد از آن نیز مشکلی وجود نداشت تا اینکه به‌تدریج به این نتیجه رسیدم که آن پسر گزینه مناسبی برای ازدواج نیست و با هم اختلاف نظر داریم.

    او افزود: از سویی خانواده‌ام نیز با این وصلت مخالفت کردند. من هم در نهایت موضوع را به آن پسر گفتم تا رابطه‌مان را پایان‌یافته تلقی کند. از همان زمان بود که پیامک‌های بانک برایم ارسال شد و فهمیدم پسر جوان حسابم را خالی کرده است.

    دختر لنگرودی به خواستگار 23ساله اش پاسخ منفی داد/ او هم حساب دختر را خالی کرد

    کارشناسان پلیس فتا بعد از شنیدن حرف‌های این دختر با انجام اقدامات فنی و مهندسی موفق شدند متهم 23ساله را در لنگرود شناسایی و با هماهنگی مقام قضائی به اداره پلیس احضار کنند.

    متهم پس از حضور در پلیس فتا وقتی ادله و مستندات را علیه خودش دید، لب به اعتراف گشود و به جرمش اقرار کرد. او گفت بعد از اینکه موضوع ازدواج با شاکی منتفی شد، تصمیم گرفت از کارت بانکی او سوء‌استفاده کند.

    این پرونده به همراه متهم برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضائی ارسال شد. سرهنگ امیرحسین نقی‌مهر جانشین پلیس فتای استان گیلان در این رابطه هشدار داد: همان‌طور که در فضای حقیقی به افراد ناشناس اعتماد نمی‌کنیم، در فضای مجازی نیز نباید به هرکسی اعتماد کرد و نباید به هیچ عنوان اطلاعات شخصی و بانکی خود را در اختیار افراد ناشناس قرار دهیم.

    17302

    منبع: خبر آنلاین

  • سناریوی زن دروغگو برای قتل شوهر/ او با همدستی خواستگار سابقش جنایت کرد

    سناریوی زن دروغگو برای قتل شوهر/ او با همدستی خواستگار سابقش جنایت کرد

    سناریوی زن دروغگو برای قتل شوهر/ او با همدستی خواستگار سابقش جنایت کرد

    موضوع این حادثه بلافاصله به اورژانس و پلیس گزارش شد و مرد جوان به نام یاشار به بیمارستان منتقل شد. اما ساعاتی بعد، شدت جراحات وارده مرگ یاشار را رقم شد.

    قاتل نامرئی
    وقتی بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم به محل قتل رفتند در تحقیقات اولیه، منیژه همسر یاشار به مأموران گفت: صبح همسرم خواب بود که برای خرید خانه را ترک کردم. بعد از اینکه برگشتم با یاشار درحالی که چاقو خورده بود مواجه شدم. هر چه از او پرسیدم چه کسی این بلا را سرت آورده او فقط ناسزا می‌گفت. نمی‌دانم چه کسی او را به قتل رسانده و زمانی که من از خانه خارج شده و به خانه برگشتم کسی را ندیدم. من و یاشار زندگی خوبی داشتیم و نمی‌دانم چه کسی شوهرم را به قتل رسانده است.

    در حالی که زن جوان چنین ادعایی داشت، مأموران در تحقیقات میدانی دریافتند که منیژه و شوهرش باهم اختلاف داشته‌اند. اختلاف زوج جوان و ادعای او برای بی‌اطلاعی از عامل جنایت شک مأموران را به همسر مقتول برانگیخت. در تحقیقات از همسایه‌ها نیز آن‌ها ادعا کردند که بارها صدای درگیری و جر و بحث زوج جوان را شنیده‌اند.

    دومین ادعا
    مدارک و دلایل حکایت از آن داشت که زن جوان در این جنایت دست دارد و به دستور بازپرس جنایی منیژه بازداشت شد. زن جوان که دچار تناقض گویی شده بود این بار ادعای دیگری مطرح کرد: من واقعیت را به شما نگفته‌ام، زمانی که این اتفاق افتاد من داخل اتاق بودم و یاشار در سالن پذیرایی خوابیده بود که ناگهان صدای فریاد او را شنیدم. خودم را به پذیرایی رساندم که او را خونین دیدم. از او پرسیدم کار چه کسی بود، گفت فرهاد او را با چاقو زده است. زن جوان ادامه داد: فرهاد، خواستگار سابق من بود، اما خانواده‌ام با ازدواج ما مخالفت کردند من همسر یاشار شدم. چند وقت قبل فرهاد با من تماس گرفت و من هم با او درددل کردم، تصور می‌کنم درد دل هایم باعث شده که کینه همسرم را به دل بگیرد و روز حادثه بدون اینکه به من بگوید وارد خانه ما شده و او را به قتل برساند.

    دستگیری در شهرستان
    با اطلاعاتی که زن جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داد، دستور بازداشت فرهاد صادر شد. بررسی‌ها نشان می‌داد که فرهاد از تهران خارج شده و کسی از او خبری ندارد. بدین ترتیب پاتوق‌ها و محل‌هایی که احتمال می‌رفت فرهاد در آن تردد داشته باشد زیر نظر گرفته شد. در ادامه بررسی‌ها، مخفیگاه فرهاد در یکی از شهرستان‌های شمال شرقی کشور شناسایی شد وکارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با هماهنگی قضایی راهی شهر مورد نظر شده و صبح دوشنبه ۱۲ آبان، مرد جوان را دستگیر کردند. متهم جوان پس از دستگیری به قتل اعتراف کرد، او برای تحقیقات به دستور بازپرس جنایی به پایتخت منتقل شد.

    گفتگو با همسر مقتول

    چرا نقشه قتل شوهرت را کشیدی؟‌
    نمی‌خواستم او کشته شود، فقط می‌خواستم کمی تنبیه شود او به من خیانت می‌کرد و هربار که مچش را می‌گرفتم قول می‌داد دیگر این کار را نکند، اما فایده نداشت او پارکت کار بود و درآمدش بد نبود، من مشکل مالی را می‌توانستم تحمل کنم، اما خیانت را نمی‌شد تحمل کرد.

    پس خودت چرا خیانت کردی؟
    من قصدم خیانت نبود. فرهاد خواستگار سابقم بود و بعد از ازدواج هم از او خبری نداشتم. نمی‌دانم شماره تلفنم را از کجا آورده بود که با من تماس گرفت. من هم که از شوهرم ناراحت بودم با او درددل کردم. وقتی برای فرهاد مشکلاتم را گفتم، پیشنهاد داد که از یاشار جدا شوم، اما یاشار مرا طلاق نمی‌داد. بعد تصمیم به قتل گرفت و گفت بعد از کشتن یاشار باهم ازدواج می‌کنیم. اما من دلم نمی‌خواست با او ازدواج کنم و دلم هم نمی‌خواست که همسرم را به قتل برساند.

    روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
    از قبل با فرهاد هماهنگ کرده بودم. زمانی که یاشار خواب بود در را برایش باز کردم و او به پشت بام رفت و آنجا مخفی شد. چند دقیقه‌ای که گذشت، وقتی مطمئن شدم کسی در راه پله‌ها نیست و یاشار هم هنوز خواب است، در پشت بام را باز کردم و به فرهاد گفتم وارد خانه شود. او هم بعد از ورود با چاقو به یاشار که خواب بود حمله کرد. بعد از فرار فرهاد، شروع به داد و فریاد کردم.

    چرا از اول این موضوع را نگفتی؟
    فکر نمی‌کردم راز این جنایت برملا شود و به من شک کنند.

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • اخاذی از دختر23ساله توسط خواستگار تلگرامی/چون متوجه شدم از انتشار عکسهای خصوصی اش وحشت دارد،طلب پول کردم

    شاکی ادامه داد: مدتی از آشنایی‌مان گذشت و به آن پسر علاقه‌مند شدم. با پیشنهاد ازدواج از سوی وی، علاقه من به او بیشتر و بیشتر شد تا جایی که تصاویر شخصی و خصوصی‌ام را برایش فرستادم. درحالی‌که نمی‌دانستم پشت این چهره مهربان، فردی دروغ‌گو وجود دارد و با طرح دوستی قصد سوء‌استفاده از من را دارد. پس از گذشت مدتی از دوستی ما، آن پسر از من درخواست مبلغی پول کرد و من برای نشان‌دادن اعتمادم به وی مبلغ درخواستی‌اش را به او دادم.

    قرار بود آن مبلغ را بعد از مدت کوتاهی به من بازگرداند، اما هنوز پول را پس نداده بود که مبالغ دیگری درخواست کرد و وقتی با پاسخ منفی من مواجه شد، شروع به تهدید و انتشار تصاویرم در فضای مجازی کرد و تاکنون در چند مرحله مبلغ 200 میلیون ریال از من اخاذی کرده است، ولی دیگر از تهدیدات این فرد خسته شده‌ام و مزاحمت‌های او باعث ایجاد مشکلات روحی و روانی برایم شده است. به‌همین‌دلیل درخواست رسیدگی به این موضوع را دارم و می‌خواهم آن پسر دستگیر شود.

    رسیدگی به این پرونده با هماهنگی دادسرای مبارزه با جرائم رایانه‌ای در دستور کار مهندسان پلیس فتا قرار گرفت و تیمی از کارآگاهان پلیس تحقیقات خود را آغاز کردند.
    در تحقیقات پلیسی مردی 32 ساله، ساکن محله بلوار فردوس شناسایی و با هماهنگی‌های قضائی در محل سکونتش بازداشت و به پلیس فتا منتقل شد. متهم در ابتدا خود را بی‌اطلاع از اظهارات شاکی نشان داد و ادعا کرد اصلا این دختر را نمی‌شناسد و نمی‌داند او چرا چنین ادعایی را مطرح کرده است.
    این متهم در ادامه با دیدن نتیجه تحقیقات مفصل پلیسی و مدارک به‌دست‌آمده به‌ناچار به جرم ارتکابی خود اعتراف کرد و گفت: بعد از اینکه با این دختر طرح دوستی ریختم، با جلب اعتماد عکس‌هایش را به‌ دست آوردم. وقتی فهمیدم شاکی از انتشار اطلاعات شخصی خود بسیار واهمه دارد، از وی اخاذی کردم و در چند مرحله مبلغ 200 میلیون ریال از او گرفتم.
    بنا بر این گزارش، رسیدگی به این پرونده در مرجع قضائی همچنان ادامه دارد. سرهنگ «تورج کاظمی»، رئیس پلیس فتای پایتخت، با تأیید این خبر یادآوری کرد: برخی از مجرمان سایبری برای نیل به اهداف سوء خود دست به اعمال متقلبانه‌ای می‌زنند و با فریب قربانی خود، طرح دوستی و پیشنهاد ازدواج به هدف مجرمانه خود دست می‌یابند.

     

  • خواستگار سمج گوش‌های برادر عروس را برید

    خواستگار سمج وقتی با جواب منفی خانواده عروس مواجه شد در اقدامی انتقام جویانه، گوش های برادر عروس را برید.

    به گزارش ایسنا، سرهنگ هادی دیدور فرمانده انتظامی شهرستان قم در خصوص این پرونده گفت: این متهم بارها به خواستگاری دختر مورد علاقه اش رفته بود اما هربار از سوی خانواده عروس با جواب منفی روبرو می شد و زمانی که شنید که دختر مورد علاقه اش به عقد فرد دیگری در آمده است در اقدامی انتقام جویانه برادر ۱۲ ساله عروس را ربود و گوش های او را برید.

    وی با بیان اینکه این حادثه شنبه ۱۵ اردیبهشت در یکی از بوستان های منطقه قلعه کامکار رخ داده است، گفت: ضارب همچنین پسر بچه را از چند ناحیه صورت و کتف هم مجروح کرده و متواری می شود.

    دیدور در ادامه افزود: خوشبختانه با اقدام سریع و اشراف اطلاعاتی به موقع ماموران انتظامی، متهم در کمتر از دوساعت دستگیر و در حال حاضر پرونده او به دادسرا ارسال شده است.

    وی در پاسخ به این سوال که آیا متهم در حالت طبیعی بوده یا مواد مخدر و توهم زا مصرف کرده بود، تصریح کرد: متهم در سلامت کامل دست به چنین اقدامی زده است.

    این مقام انتظامی در پایان گفت: در حال حاضر کودک ۱۲ ساله برای انجام اقدامات درمانی در بیمارستان بسر می برد.

  • خواستگاری هوادار مصری از محمد صلاح (+عکس)

    یک هوادار خانم فوتبال در اقدامی با آوردن یک پوستر که روی آن نوشته شده بود: صلاح با من ازدواج می کنی؟ از سکوهای ورزشگاه از محمد صلاح ستاره مصری باشگاه لیورپول خواستگاری کرد.
  • دختری که خواستگارش رویش اسید پاشید: اسید لباس‌هایم را سوزانده بود و من لخت کنار خیابان افتاده بودم/همه جمع شده بودند و از من فیلم می‌گرفتند/ از مسئولان می‌خواهم که صورتم را به من برگردانند

    من التماس می‌کردم که کاری با من نداشته باش و بعد قمه را انداخت و از زیر صندلی من یک بطری یک لیتری برداشت، صندلی‌ام را خواباند و روی سینه‌ام نشست. من اول فکر کردم آب است و فکر نمی‌کردم اسید باشد.

    معصومه از روزهایی گفت که وقتی جلوی آینه خودش را می‌دیده، خدا را شکر می‌کرده که چقدر زیبا او را آفریده است.

    شهروند- ٣٠ساعت دیگر اگر می‌گذشت، سال، نو می‌شد.‌ سال ٩۶ اما در ٢٨ اسفند برای «معصومه» کهنه ماند و‌ سال جدید و سال‌های بعد را برای او از بین برد. «معصومه جلیل‌پور»، زن ٢۶ساله تبریزی، از آن روز تا به‌حال در بی‌خبری کامل رسانه‌ها و مسئولان در بیمارستان سینای تبریز بستری است.

     

    اسید، مثل تعدادی دیگر از زنان ایرانی در سال‌های قبل، حالا صورت و نیمی از بدن «معصومه» را سوزانده است.

    «محمد- ن» مرد جوانی که خواستگار او بود، بعد از آن‌که شنید معصومه نمی‌خواهد با او ازدواج کند، اول با قمه دو انگشت او را برید و بعد نشست روی سینه‌اش و از فاصله نزدیک روی او اسید ریخت.

    بعد از اسیدپاشی روی چند زن توسط افراد ناشناس در اصفهان، حالا دوباره یک زن گرفتار اسیدپاشی شده و روزهای سختی را در پیش دارد. او یک‌ماه گذشته را روی تخت بیمارستان گذرانده، صورتش را هنوز ندیده، شب‌ها مدام کابوس آن روز را می‌بیند و از بقیه می‌خواهد که صورتش را به او برگردانند. «معصومه» با حال روحی بسیار بد اما با حوصله پاسخ سوال‌های «شهروند» را داد و گفت که دلش نمی‌آید انسانی را مجازات کند اما هیچ‌گاه «محمد» را نخواهد بخشید.

    او از روزهایی گفت که وقتی جلوی آینه خودش را می‌دیده، خدا را شکر می‌کرده که چقدر زیبا او را آفریده است. «معصومه» و خانواده‌اش ساکن منطقه «منبع» در تبریزند که جزو مناطق فقیرنشین و تقریبا حاشیه‌ای تبریز است.

    برادر «معصومه» هم که یک کارگر ساختمانی است، در گفت‌وگو با «شهروند» ماجرا را کامل تعریف می‌کند و می‌گوید خانواده او توان پرداخت هزینه‌های درمان او را ندارند.

    آنها ۶ بچه در یک خانواده‌اند که وضع مالی هیچ‌کدامشان خوب نیست و چهارنفرشان ازدواج کرده و از خانه رفته‌اند: «٣٠ساعت به‌ سال تحویل مانده بود که این اتفاق افتاد. ما فهمیده بودیم که آن آقا خلافکار است و معصومه ردش کرده بود. صورت و سینه‌های معصومه، یک طرف گردن، گوش و پشتش کاملا سوخته است. دکترها می‌گویند ١٢‌درصد سوختگی درجه چهارم دارد.

    چشم‌هایش را در بیمارستان نیکوکاری تبریز عمل کرده و به آنها پیوند قرنیه زده‌اند. چشم‌هایش حالا بسته است و بخیه خورده. دکترها گفته‌اند تا وقتی دست‌هایش را باز نکنیم، معلوم نمی‌شود که بینایی دارد یا نه. البته این را هم گفتند که اگر بینایی‌اش از دست رفته بود، چشم‌هایش را تخلیه می‌کردند.» او می‌گوید: «مخارج درمان را ما نداریم که بدهیم. بیمه هزینه را نمی‌پردازد؛ من یک مادر پیر دارم و خودم هم کارگر ساختمانی‌ام.

    برای هر چشمش ٢‌میلیون تومان هزینه عملش شده، یعنی روی هم ۴‌میلیون تومان شده است. گفته‌اند بریزید تا عمل کنیم، ما هم پولی نداشتیم و شناسنامه و کارت ملی مادرم را گرو گذاشتیم و چشم‌هایش را عمل کردیم. بیمارستان سینا هم می‌گوید برای هر شب بستری در بیمارستان سینا، ٨٠٠‌هزار تا یک‌میلیون تومان باید بپردازیم.

    دکترها می‌گویند باید ۴ تا ۵ماه در بیمارستان بستری باشد. اگر خَیرهایی هستند که می‌خواهند به معصومه کمک کنند، ما از آنها می‌خواهیم برای درمان معصومه به او کمک کنند.» او می‌گوید، «محمد» هر روز از زندان تبریز به او زنگ می‌زند و آنها را تهدید می‌کند: «او می‌گوید من کارهای بزرگتر از این کرده‌ام و کسی نتوانسته کاری بکند. می‌گوید زنی را برده به بیابان و با چاقو سینه‌هایش را بریده است. من تمام مکالمات و تهدیدهای او را ضبط کرده‌ام و قرار است تحویل پلیس دهم.»

    چند سالتان است و تحصیلاتتان چیست؟
    ٢۶سالم است، متولد ‌سال ٧١ و دیپلم دارم.

    با محمد از چه زمانی و کجا آشنا شدید؟
    ما در اینستاگرام با هم آشنا شدیم. ارتباط خیلی زیادی نیز با هم نداشتیم، چون من سالن آرایشگاه داشتم و از صبح تا شب کار می‌کردم. قبل از این هم یک ازدواج ناموفق داشتم و چون همسرم خلافکار بود از او جدا شدم و دیگر هم قصد ازدواج نداشتم. محمد از اینستاگرام به من گیر داده بود و دست برنمی‌داشت، بعدش چندباری یکدیگر را دیدیم. در دو ماه آخر او ول‌کن نبود، آدرس سالنم را در اینستاگرام گذاشته بودم، او دیده بود و هر روز می‌آمد دم در آرایشگاه.

    چه حرف‌هایی می‌زد؟
    می‌گفت من خیلی دوستت دارم، خودم می‌آورم و می‌برمت، می‌خواهم با تو ازدواج کنم و این حرف‌ها. بعدش بین حرف‌هایش گفت که پدرش آشپزخانه تهیه موادمخدر دارد و… من هم قبلش به خانواده‌ام گفته بودم که او من را می‌خواهد و دست از سرم برنمی‌دارد.

    مدت آشنایی‌تان چندماه شد؟
    شش‌ماه بود که به من پیام می‌داد و دو ماه بود که بیشتر همدیگر را می‌دیدیم، آن هم به این دلیل که او ول‌کن نبود. همه از من سوال می‌کردند که او کیست و من هم می‌گفتم خواستگار است و داریم با هم آشنا می‌شویم. بعد او گفت پدرم خلافکار است، ولی من با او کاری ندارم و من هم باور کردم، تا این‌که یک‌ماه پیش به برادرم گفتم این پسر ول‌کن من نیست و می‌خواهد با من ازدواج کند و از او خواستم درباره‌اش تحقیق کنند، اما بعد متوجه شدم که هم‌محله‌ای‌های او گفته‌اند محمد از پدرش بدتر است، از همسرش جدا شده و قبل از آن به او خیانت کرده است. گفتند او زورگیر و خفت‌گیر است. یک‌روز قبل از این اتفاق او آمد دنبالم تا با هم حرف بزنیم.

    یعنی دقیقا چه روزی؟
    این اتفاق روز ٢٨ اسفند برای من افتاد و روز قبلش یعنی ٢٧اسفند آمد به دیدنم. من همین‌طوری با چادر پایین رفتم، چون نمی‌خواستم با او بیرون بروم. بهش گفتم محمد من نمی‌خواهم و نمی‌توانم با تو ازدواج کنم، چون یک‌بار در زندگی‌ام شکست خورده‌ام و نمی‌توانم این‌طوری ادامه دهم، دست از سرم بردار. همان‌جا به دو زن که فاحشه بودند، زنگ زد و بعدش به من گفت تو فکر کردی زن برای من کم است؟ دوروبرم پر است، اما من تو را دوست دارم و می‌خواهم با تو باشم. من هم گفتم اصلا از این به بعد به رویت هم نگاه نمی‌کنم، تو که الان جلوی من به زن‌های دیگر زنگ می‌زنی، بعد از ازدواج می‌خواهی چه کار کنی. البته این را بهانه آوردم، چون به دلیل خلافکار بودنش او را نمی‌خواستم. بعدش من را برگرداند خانه.

    و بیست‌و هشتم اسفند ماجرا از کجا شروع شد؟
    آن روز قرار بود با مادرم به بازار برویم. به مادرم گفتم من می‌روم پایین، بعد شما بیا. وقتی رفتم پایین دیدم دم در ایستاده، گفت یک لحظه بیا کارت دارم. من هم گفتم چه کارم داری؟ مگر من نگفتم که دوروبرم نیا و ولم کن، ولی خواهش کرد که بروم و جوابش را بدهم. من رفتم نزدیکتر ولی سوار ماشین نشدم، او در ماشین را باز کرد و از موهایم من را کشید داخل. خانه ما نزدیک بزرگراه پاسداران است، او من را به بزرگراه برد، یک دور هم زد و هی می‌گفت تو هرچی بخوای من همان می‌شوم و تو را به خدا من را ول نکن. من گفتم نه و دست از سرم بردار. بعد کنار بزرگراه ماشین را نگه داشت و یک قمه درآورد، موهایم را گرفت و گفت سرت را می‌برم. من تقلا کردم که قمه را به من نزند و در آخر قمه را زد به دستم و دو انگشتم را برید. من التماس می‌کردم که کاری با من نداشته باش و بعد قمه را انداخت و از زیر صندلی من یک بطری یک لیتری برداشت، صندلی‌ام را خواباند و روی سینه‌ام نشست. من اول فکر کردم آب است و فکر نمی‌کردم اسید باشد.

    او همه اسید را روی صورت و بدنم ریخت و با پایش من را بیرون ماشین پرت و فرار کرد. من حدود ٢٠دقیقه کنار اتوبان افتاده بودم و می‌سوختم. همه جایم می‌سوخت تا این‌که مردم کم‌کم جمع شدند و آب رویم ریختند. بعد هم به اورژانس زنگ زدند و من را به بیمارستان بردند. چشم‌هایم خیلی تار می‌دید و بدنم می‌سوخت. الان هم قیافه‌ام را کلا از دست داده‌ام. (گریه) مدام یاد این می‌افتم که اسید لباس‌هایم را سوزانده بود و من لخت کنار خیابان افتاده بودم، آبرویم رفت. همه جمع شده بودند و از من فیلم می‌گرفتند.

    آن موقع که با او آشنا شده بودید، حس خودتان چطور بود؟ دوستش داشتید؟
    او من را خیلی دوست داشت، ولی چون یک‌بار در زندگی‌ام شکست خورده بودم، نمی‌توانستم به هرکسی اعتماد کنم. چون او خیلی بهم محبت می‌کرد، بهش عادت کرده بودم، اما نه این‌طور که اگر نباشد بمیرم یا خیلی دوستش داشته باشم. او ول‌کن من نبود و مدام هم تهدیدم می‌کرد؛ مثلا من به شوخی به او می‌گفتم یک‌روز با تو نباشم چه کار می‌کنی و او هم می‌گفت بلایی سرت می‌آورم که هیچ‌کس به رویت نگاه هم نکند. من فکر می‌کردم شوخی می‌کند.

    اصلا فکرش را هم نمی‌کردید که منظورش اسید باشد؟
    اصلا فکرم هم به آن سمت نمی‌رفت، چون بعدش مدام می‌گفت من حاضرم بمیرم، ولی به پای تو سنگ هم نخورد. با این حرف‌هایی که می‌زد انتظارش را نداشتم که این کار را بکند.

    از ماجرای دستگیری محمد خبری دارید؟ آن‌طور که اطلاع دارم الان در زندان تبریز است.
    بله. آن روز که آمده بود بیمارستان و داد زده بود که می‌خواهم معصومه را بکشم و نمی‌خواهم زنده بماند، فرار کرده بود. قبلش هم زنگ زده بود به مادرم و گفته بود دخترت را کشتم، بروید پیدایش کنید. مادر من فشارخون و دیابت دارد و کم مانده بود سکته کند. بعدش آنها من را پیدا کردند. تا یکی دو روز بعدش او به برادرم زنگ می‌زد و تهدید می‌کرد، می‌گفت همه‌تان را می‌کشم تا این‌که خطش را ردیابی و دستگیرش کردند.

    حستان الان نسبت به محمد چطور است؟ دلتان می‌خواهد مجازاتش کنید یا او را ببخشید؟
    من آدمم، هیچ‌وقت آزارم به یک مورچه هم نرسیده است، هیچ‌وقت دلم نمی‌آید کسی را اذیت کنم. نمی‌توانم کسی را که سالم است و جان در بدن دارد، مجازات کنم. من فقط می‌خواهم با او قانونی برخورد شود، می‌خواهم عدالت
    اجرا شود.

    خب قانون می‌گوید که او باید قصاص شود، یعنی کاری را که او با شما کرده، شما هم با او بکنید. این کار را انجام می‌دهید؟
    نمی‌دانم، من الان به این فکر نمی‌کنم. هرشب کابوس و آن صحنه را در خواب می‌بینم و بیدار می‌شوم. چشم‌هایم را عمل کرده‌اند و فعلا نمی‌بینم. صورت، بدن و دست‌هایم نابود شده است. هنوز به این فکر نکرده‌ام که می‌توانم مثلا به صورت او اسید بپاشم یا نه.

    الان چه حسی به او دارید؟ از او عصبانی یا متنفر هستید یا هنوز این را هم نمی‌دانید؟
    خب این مسلم است که نمی‌توانم او را ببخشم، قطعا نمی‌بخشم. بخشیدن من چه فایده‌ای دارد؟ چی را به من برمی‌گرداند؟ شما بیایید من را ببینید، هر روز من را می‌برند پوست از سروصورتم می‌کَنند و کلی درد می‌کشم. چی را می‌خواهد به من برگرداند؟

    خواهرتان می‌گفتند قبل از این‌که این اتفاق برایتان بیفتد از صورتتان خیلی راضی بودید و حس خوبی به قیافه‌تان داشتید.
    بله. عکس‌های قبل از اسیدپاشی را ببینید، من از صورتم راضی بودم، الان نه از موهای بلندم و نه پوست سروصورتم چیزی نمانده. قبل از این اتفاق خودم را در آینه نگاه می‌کردم و به خدا می‌گفتم شکرت که من آن‌قدر صورت قشنگی دارم.

    تابه‌حال درباره وضع زنان دیگری که تا‌به‌حال به صورتشان اسیدپاشی شده، شنیده‌اید یا عکس‌هایشان را دیده‌اید؟
    بله شنیده بودم که به چند زن در اصفهان اسیدپاشی شده ولی انتظار نداشتم که این بلا سر من بیاید. اگر از همه درباره من بپرسید به شما می‌گویند، من در لاک خودم بودم؛ صبح به سالن آرایشگاه می‌رفتم و شب برمی‌گشتم. با خانواده‌ام بودم. اصلا نه دوست‌باز بودم که با آنها بیرون بروم و نه چیز دیگری. من گناهی نکرده بودم که این بلا سرم بیاید، نمی‌دانم دارم تاوان چه چیزی را پس می‌دهم.

    از وقتی که این اتفاق افتاده از مسئولان محلی یا از تهران کسی به دیدنتان آمده است؟
    نه فقط یک‌بار از نیروی انتظامی به‌خاطر پرونده‌ام آمدند، دیگر نه برای احوالپرسی و نه هیچ‌چیز دیگری کسی به دیدنم نیامده است.

    از مسئولان دولتی یا قضائی درخواستی دارید؟
    من فقط می‌خواهم عدالت اجرا ‌شود. من صورتم را می‌خواهم، می‌خواهم که صورتم را به من برگردانند. من نمی‌توانم اینطوری زندگی کنم. اگر من را ببینید می‌فهمید چه می‌گویم. می‌خواهم به وضعیتم رسیدگی کنند. این آقا هنوز زنگ می‌زند و تهدید می‌کند، می‌گوید من پول دارم و خانواده‌ام آشنا و پول دارند و فلان و بهمان می‌کنیم؛ ولی ما آنطوری نیستیم، ما یک خانواده ساده و معمولی هستیم. برادرم کارگر ساده است و من هم سالن آرایشگاه دارم که خرجمان را از آن درمی‌آوردیم. خانه‌مان کوچک و اجاره‌ای است. اگر عدالتی است باید برای من اجرا شود. هر روز گریه می‌کنم و دکترها آرامبخش می‌زنند. می‌گویند افسرده شده‌ام. هر دو روز یک‌بار من را به اتاق عمل می‌برند و پوستم را می‌سابند. پدرم درآمده است، هر روز می‌میرم و زنده می‌شوم. مادرم هر روز آب می‌شود.

    پدرتان فوت کرده است؟
    بله ٩‌سال پیش فوت کرد.

    موقع ازدواج اولت چندسالت بود؟
    ١۶ساله بودم.

    چرا آن‌قدر زود ازدواج کردید؟
    اجباری بود. او دوست سربازی برادرم بود، بعد از این‌که پدرم فوت کرد به خانه‌مان رفت‌وآمد داشت و خواستگاری کرد. من رد کردم ولی چون برادرم اصرار کرد ازدواج کردیم. آنها نگذاشتند نامزد بمانیم، بعد از عقدمان رفته بودم خانه خواهرش که نگذاشتند به خانه برگردم. دیگر چندماه با او زندگی کردم تا این‌که فهمیدم خلافکار است و از او جدا شدم. او را هم دستگیر کردند و ١٢‌سال زندانی به او دادند.