برچسب: حوادث روز

  • دستگیری نخستین زن اعدامی در ایران / زنی که هوویش برای مرگش قرمز پوشید

    دستگیری نخستین زن اعدامی در ایران / زنی که هوویش برای مرگش قرمز پوشید

    5ef5e4877ed96_5ef5e4877ed9a

    ساعت ۴ و ۲۷ دقیقه منشی دادگاه حکم را قرائت کرد، بعد هم طناب دار را بر گردن ایرانِ دست و پا دستبندزده انداختند، آخرین حرفش این بود که یک وقت خدا نکرده روسری‌اش نیفتد!

    ساعت ۴ و ۱۰ دقیقه بامداد سه‌شنبه ششم تیر ۱۳۵۱ قاضی عسگر تشریفات مذهبی یک اعدام را در زندان قصر بجا آورد، او به ایران شریفی، نخستین‌ زن اعدامی ایران، توصیه می‌کرد که استغفار کند، ایران هم با خونسردی می‌گفت: «روحم به سوی خدا می‌رود»! ده دقیقه بعد، پس از این‌که تشریفات قبل از اعدام انجام شد، چهار پاسبان زن ایران را به سمت چوبه دار بردند. دار مجازات را بین ساختمان زندان زنان و موتورخانه زندان قصر برپا کرده بودند، از دفتر زندان تا پای چوبه دار، ایران دو بار تعادلش را از دست داد و یک بار هم سرش را روی شانه یکی از زنان پاسبان گذاشت. ساعت ۴ و ۲۷ دقیقه منشی دادگاه حکم را قرائت کرد، بعد هم طناب دار را بر گردن ایرانِ دست و پا دستبندزده انداختند، آخرین حرفش این بود که یک وقت خدا نکرده روسری‌اش نیفتد! دادیار شمرده و محکم دستور اجرای حکم را صادر کرد و چارپایه از زیر پای ایران کشیده شد.

    این نخستین زنِ اعدامی ایران که در لحظه مجازات ۴۲ سال داشت، نیم ساعت در بالای دار ماند و در طول آن نیم ساعت تنها شماری مامور و زنان زندانی شاهد جسد معلقش در میان زمین و هوا بودند، هیچ‌کدام از بستگان و آشنایانش برای وداع نیامده بودند. فقط عده‌ای از مردم که خبر اعدام ایران شریفی را در روزنامه‌ها خوانده بودند به تصور این‌که در ملأ عام اعدام می‌شود برای تماشا خود را به پشت در زندان قصر رساندند اما بر اساس قانون مراسم باید بدون حضور تماشاگر برگزار می‌شد، پس بازگردانده شدند. حاجیه خانم، هووی ایران، پس از به دار آویخته شدنش لباس قرمز پوشید و شادی کرد. اشتباه نکنید! نه برای این‌که از شر رقیب عشقی‌اش خلاص شده باشد!۱

    اما اصل ماجرا چه بود؟ چرا ایران را اعدام کردند؟ چرا هوویش قرمز پوشید، مگر جرم ایران چه بود؟

    زنی که هوویش برای مرگش قرمز پوشید

    محمد بلوری روزنامه‌نگار پیش‌کسوت ایرانی که در آن سال‌ها دبیر سرویس حوادث کیهان بود، در خاطراتش با عنوان «محمد بلوری خاطرات شش دهه روزنامه‌نگاری» (نی، ۹۹، ۴۱۷-۴۴۲) به طور کامل جریان ایران شریفی را روایت کرده است، روزنامه‌نگاری که با پیگیری‌های موشکافانه‌اش بالاخره این زن را تحویل قانون داد. در ادامه آغاز ماجرا و چگونگی دستگیری این زن را به روایت محمد بلوری می‌خوانید:

    ششم مهر ۱۳۴۹ […] در میان خبرها، مطلب کوتاهی که به صورت آگهی برای ستون گمشدگان در نظر گرفته شده بود توجهم را جلب کرد. در این آگهی چند سطری نوشته شده بود: «دو خواهر دانش‌آموز به نام فاطمه شش‌ساله و زهره ده‌ساله ظهر روز گذشته در حوالی مدرسه‌شان در خیابان سیروس واقع در منطقه سرچشمه تهران گم‌ شده‌اند. از یابندگان درخواست می‌شود با نزدیک‌ترین کلانتری تماس بگیرند یا به والدین‌شان خبر بدهند تا مادری از نگرانی نجات پیدا کند.» در پایان این خبر شماره تلفنی هم نوشته شده بود.

    زنی که هوویش برای مرگش قرمز پوشیدبا خواندن این آگهی کوتاه چند سطری هیجان‌زده شدم. رو به خبرنگارانم کردم و گفتم: «خبر جالبی برای بالای صفحه حوادث امروز پیدا شد. یک حادثه مهم برای برانگیختن احساسات و عواطف خانواده‌ها.» یکی از خبرنگاران با تعجب پرسید: «انتخاب یک آگهی کوچک درباره گمشدگان برای سرصفحه حوادث؟» گفتم: «تعجب نکنید، می‌تواند به عنوان مهم‌ترین حادثه خوانندگان را به هیجان بیاورد. فکر کنید دو دختربچه در راه مدرسه گم شده‌اند. مسلما یک حادثه ساده نیست، مطمئن باشید پای آدم‌ربایی در میان است، وگرنه دو دختربچه‌ای که هر روز در راه خانه و مدرسه رفت و آمد می‌کردند نباید راه را گم کرده باشند.» پرسیدند: «حالا چه باید کرد؟ مسلما از این چند سطر آگهی نمی‌شود گزارش بلندی برای صفحه‌مان تهیه کرد.»

    گفتم کمتر از یک ساعت فرصت داریم درباره این حادثه گزارش بلندبالاو پرهیجانی تهیه کنیم. به یکی از خبرنگارانم ماموریت دادم به سرعت با مادر بچه‌ها قرار ملاقات بگذارد و به دیدنش برود. خبرنگار دیگری هم قرار شد به مدرسه بچه‌ها در منطقه سرچشمه سر بزند و درباره این دو خواهر از دانش‌آموزان و معلمان مدرسه پرس‌وجو کند.

    دختران گمشده فرزندان خانواده کم‌درآمدی بودند و پدرشان با بنایی و آجرچینی این خانواده را اداره می‌کرد و مادر هم برای خدمتکاری به خانه همسایگان می‌رفت. این زن گفته بود دشمنی ندارند که به قصد انتقام‌جویی بچه‌های‌شان را دزدیده باشد. مدیر مدرسه هم به خبرنگار حوادث گفته بود فاطمه و زهرا مثل هر روز پس از تعطیلی کلاس‌ها کیف و کتاب‌شان را جمع کرده‌اند و همراه بچه‌ها از مدرسه بیرون رفته‌اند. با جمع‌آوری این اطلاعات گزارشی برای صفحه حوادث نوشتم که با تیتر درشتی در شماره آن روز کیهان چاپ شد. تیترش این بود: «دو خواهر دانش‌آموز در راه مدرسه ناپدید شدند».

    […] هنگام صبح وقتی کارم را در گروه حوادث شروع کردم، طبق معمول به بررسی خبرهایی که خبرنگاران‌مان از شهرهای مختلف کشور فرستاده بودند پرداختم. در میان آن‌ها خبر کوتاهی که از نماینده کیهان در کرج رسیده بود توجهم را جلب کرد و به شدت تحت تاثیرم قرار داد. در این خبر آمده بود: «سحرگاه امروز جسد دختربچه‌ای حدودا هفت‌ساله در جوی آب خیابان اصلی کرج پیدا شد… پزشکی قانونی تایید کرد قاتل ناشناسی این کودک را خفه کرده و جنازه‌اش را در نهر حاشیه خیابان انداخته است.»

    رو به خبرنگار حوادث گفتم: «همان‌طور که پیش‌بینی می‌کردم هردو خواهر دانش‌آموز به چنگ یک آدم‌ربا افتاده‌اند و این جسد باید همان دختربچه کوچک‌تر باشد.» یکی از همکاران پرسید: «چطور مطمئن باشیم؟» گفتم: «پی بردن به این موضوع ساده است. تو که به دیدن مادر این دو دختربچه رفته بودی و نشانی خانه‌شان را می‌دانی، همین حالا باید راه بیفتی و بروی درِ منزل‌شان و فورا این مادر دردمند را به کرج ببری تا در سردخانه پزشکی قانونی جنازه دختربچه را ببیند.» او راه افتاد […]

    هنگام ظهر، همکاری که مادر بچه‌ها را برای شناسایی جسد به کرج برده بود با حال پریشانی به روزنامه برگشت و خبر داد جسد متعلق به فاطمه شش‌ساله است و پزشکی‌ قانونی تایید کرده خفه‌اش کرده‌اند.[…]

    به این ترتیب با شناسایی فاطمه برای‌مان روشن شد با یک فقره آدم‌ربایی از طرف فرد کینه‌جویی روبه‌رو هستیم و حالا جان زهره ده‌ساله در خطر بود و هر ساعت ممکن بود خبر پیدا شدن جنازه او هم برسد. از خبرنگارم پرسیدم: «در بازگشت از کرج تا رساندن مادر بچه‌ها به خانه فرصتی برای گفتگو با او پیش آمد؟» جواب داد: «بله. مرتب زنی به نام ایران را نفرین می‌کرد و به التماس از ما می‌خواست جان دختر بزرگش را نجات بدهیم. پرسیدم این ایران خانم کی هست. گفت هووی سابقم. بله، حتما خود این زن بدجنس است که رفته جلوی مدرسه ایستاده و بچه‌هایم را به بهانه گردش با خودش برده. چند روز پیش آمده بود پشت در خانه ما جلوی همسایه‌ها قشرقی راه انداخته بود که شوهرت باید خرجی من را بدهد. تهدیدم کرده بود که داغی به دلت می‌گذارم. پرسیدم حاجیه خانم این زن یعنی ایران مگر عقدکرده شوهرت نیست؟ در جوابم گفت نه… صیغه شوهرم بود… پارسال رفته بودیم مشهد زیارت، ایران در آن‌جا با ما آشنا شد. می‌گفت از شوهرش طلاق گرفته و حالا بی‌سرپرست مانده، شوهرم دلش به حال این زن سوخت و صیغه‌اش کرد. چند ماه بعد هم گذاشت و رفت. اما به تازگی پشت در خانه‌مان می‌آمد و داد و بیداد راه می‌انداخت. پرسیدم بچه‌ها، فاطمه و زهره، با این زن آشنا بودند؟ جواب داد که با بچه‌ها آشنا شده بود. چند بار آمده بود بچه‌ها را با خودش به گردش برده بود.»

    […] برای گروه حوادث این پرسش مطرح شده بود که شریفی پس از ربودن دو خواهر دانش‌آموز و کشتن یکی از آن‌ها در کرج در کجا پنهان شده است. با توجه به پیدا شدن جسد دخترک شش‌ساله در خیابان مسیر جاده چالوس، احتمال می‌دادیم که این زن شب را در کرج گذرانده و سحرگاهان همراه با زهره به طرف شمال به فرار ادامه داده است. اما شب را در کجا گذرانده بود؟

    تماس تلفنی مرد جوانی با گروه حوادث جواب این پرسش را روشن کرد. او خودش را یکی از خویشاوندان شوهر سابق این زن معرفی کرد و گفت: «ایران شریفی هنگام غروب با دو دختربچه به خانه‌ام آمد و گفت می‌خواهد شب را در منزلم سر کند و صبح باید روانه شمال شود تا در چالوس بچه‌ها را تحویل والدین‌شان بدهد.» با هر ترفندی که بود این جوان را راضی کردم نشانی خانه‌اش را بدهد. می‌خواستم خبرنگاری به کرج بفرستم تا از مرد درباره آن شب سوال کند.

    خانه‌اش بر دامنه تپه‌ای در حاشیه شهر کرج بود. مرد جوانی بود که تنها زندگی می‌کرد. این جوان در شرح ماجرا گفت: «ساعت هشت شب بود که ایران آمد به خانه‌ام. دو دختربچه همراهش بود. می‌خواست شب را در منزلم بگذراند و صبح روانه شمال شود. پس از شام اتاقم را در اختیارش گذاشتم تا با بچه‌ها بخوابد. دختر کوچک‌تر هراسان بود، مرتب با بی‌قراری گریه می‌کرد و مادرش را می‌خواست. از پشت در اتاق‌خواب‌شان صدای ایران را می‌شنیدم که با عصبانیت سرش داد می‌زد و تهدیدش می‌کرد اگر ساکت نشود توی خیابان رهایش می‌کند. تا این‌که ساعتی بعد دخترک از گریه افتاد و دیگر صدایش درنیامد. سحر شده بود که در گرگ و میش هوا ایران همراه بچه‌ها آماده رفتن شد. دیدم دختربچه را زیر چادرش پنهان کرده و سعی دارد چادر از صورت بچه کنار نرود. صدایی از طفل شنیده نمی‌شد. وقتی در روزنامه خواندم که جنازه فاطمه کوچولو را در نهر آب پیدا کرده‌اند، فهمیدم نیمه‌های شب طفل معصوم را خفه کرده و موقع رفتن هم چادر را روی صورت بچه کشیده بوده تا راز جنایتش فاش نشود.»

    از مرد پرسیدم: «ایران شریفی را چقدر می‌شناختی؟» این جوان گفت: «شناخت زیادی از او نداشتم. اما شنیده بودم دوباره ازدواج کرده و طلاق گرفته. جا و مکان معینی نداشت و از شهری به شهر دیگر می‌رفت. گاهی برای زن‌ها روضه می‌خواند و شعر زیاد از حفظ بود. می‌گفتند از دو شوهر عقدی‌اش دو بچه دارد، اما هیچ‌یک از بچه‌ها را به او نداده بودند یا خودش حاضر به نگهداری از آن‌ها نشده بود.»

    انتشار سومین گزارش از ماجرای ایران شریفی در کیهان التهاب عجیبی در میان خانواده‌ها به وجود آورد. روزنامه ما چند ساعت پس از انتشار در تهران نایاب شد و ناگزیر شدیم به انتشار مجدد آن شماره.

    شش روز از ربوده شدن فاطمه و زهره می‌گذشت و مردم از ماموران شهربانی به خاطر بی‌تحرکی و اهمال آنان در کار جستجو بسیار انتقاد می‌کردند. در یکی از شماره‌های روزنامه، عکس بزرگی از زهره چاپ کردیم و تیتر درشتی زدیم: «جان این دختر در خطر است!» و به مسئولان شهربانی و ماموران کلانتری‌ها هشدار دادیم اگر برای دستگیری ایران شریفی دست به جستجوی سراسری نزنند، در قتل زهره مسئول خواهند بود. ما هم در شگفت بودیم که چرا برای پایان دادن به این فاجعه انسانی ماموران کاری نمی‌کنند.

    بعد از گذشت حدود دو هفته، عکاس خبری گروه حوادث توانست عکسی از ایران شریفی در حال فرار بگیرد. آن روز هنگام ظهر در بخش حوادث سرگرم کار بودم که تلفن زنگ زد. بانویی بود که از نیاوران تماس می‌گرفت. […] گفت: «امروز عصر من با ایران شریفی قرار ملاقات دارم.» با تعجب پرسیدم: «این زن تحت تعقیب است! قرار است به دیدن شما بیاید؟» گفت: «بله آقا. به خانه ما تلفن زده و قرار گذاشته‌ایم ساعت پنج بعدازظهر برای دیدنم به منزل ما بیاید. این زن تا دو ماه پیش در خانه ما کار می‌کرد تا این‌که یک روز بی‌خبر گذاشت و رفت، بی‌آن‌که حق و حقوق ماه آخر خدمتکاری‌اش را بگیرد. حالا تلفن زده و گفته احتیاج به پول دارد، می‌خواهد بیاید دستمزد یک‌ماهه‌اش را بگیرد.»

    گفتم: «خانم محترم، خبر دارید که یک دختربچه بی‌گناه را کشته و حالا همه جا دنبالش می‌گردند تا پیش از آن‌که مرتکب قتل دختر دیگری بشود دستگیرش کنند؟ اجازه بدهید عکاس روزنامه را بفرستیم یک عکس از این زن بگیرد و از ماموران کلانتری نیاوران هم بخواهیم بیایند دستگیرش کنند.» در جوابم گفت: «آمدن مامورها و خبرنگاران به خانه‌مان پیش در و همسایه خوشایند نیست. به خاطر ندادن نشانی منزل‌مان هم از شما عذرخواهی می‌کنم.» گفتم: «بانوی محترم، اگر این زن را امروز دستگیر نکنند، شاید فرصت دیگری پیش نیامد و آن دختر معصوم را هم بکشد. آن وقت با عذاب وجدان چه می‌کنید؟ خواهش می‌کنم نشانی خانه‌تان را بدهید. به ماموران می‌گویم پا داخل خانه شما نگذارند و در بیرون کمین کنند و وقتی ایران شریفی از منزل‌تان آمد بیرون دستگیرش کنند. به همکارم هم می‌سپارم فقط موقع دستگیری این زن در بیرون منزل‌تان از او عکس بگیرد.»

    با اصرارهای من حاضر شد نشانی خانه‌شان را بدهد. در حالی که از هیجان لرزشی به دستم افتاده بود نشانی منزل را نوشتم. نوشته را به حسین پرتوی دادم و به او تاکید کردم در نزدیکی خانه مورد نظر کمین می‌کنی و منتظر می‌مانی و وقتی ایران شریفی از آن منزل بیرون آمد در حالی که ماموران دستگیرش می‌کنند عکس‌هایی از او می‌گیری.» […].

    بعد با کلانتری نیاوران تماس گرفتم […] پس از این تماس احساس کردم افسر نگهبان کلانتری نیاوران واکنش گرمی از خود نشان نداد و فکر کردم شاید این افسر جوان از حادثه ربوده شدن دو دختر دبستانی به دست ایران شریفی اطلاع چندانی ندارد، بنابراین برای اطمینان بیش‌تر تصمیم گرفتم به کلانتری تجریش تلفن کنم که از نظر حوزه استحفاظی با کلانتری نیاوران مرز مشترک داشت. […].

    پس از این تماس‌ها از اضطراب سرِ پا بند نمی‌شدم. خوشحال بودم این زن را دستگیر می‌کنیم و دختر نوجوانی را نجات می‌دهیم و در شماره فردای روزنامه این خبر خوش را به مردم اعلام می‌کنیم. عجیب این‌که تا آن زمان از سوی پلیس هیچ اقدامی در ماجرای ایران شریفی نشده بود و گویی بر عهده گروه حوادث روزنامه کیهان بود که این واقعه تکان‌دهنده را از آغاز تا پایان پیگیری کند.

    […] ساعت هشت شب بود که حسین پرتوی خسته و افسرده به تحریریه برگشت. خبرنگاران خاموش ماندند و همه نگاه‌ها با هیجان و انتظار به سوی او برگشت. پرسیدم: «حسین! ایران شریفی را دستگیر کردند؟ زهره زنده است؟» اما در جواب سر جنباند و گفت: «… درست سر ساعت پنج بعدازظهر یک بنز کرایه خطی وارد کوچه شد و در فاصله ده پانزده متری آن خانه ایستاد. من در چند قدمی خانه پشت درخت تنومندی کمین کرده بودم و دوربین رولفکس را آماده عکس گرفتن به سینه‌ام می‌فشردم. شریفی از خودرو پایین جست و به سرعت وارد همان خانه شد. یک چادر گل‌باقالی سرش بود. من منتظر ماندم تا از خانه بیرون بیاید و وقتی ماموران دستگیرش می‌کنند، عکس بگیرم. به خودم می‌گفتم ماموران حتما گوشه و کنار کوچه کمین کرده‌اند… نیم ساعتی گذشت تا این‌که ایران شریفی از در بیرون آمد و با عجله به طرف ماشین بنز راه افتاد. ماشین روشن مانده بود تا به محض سوار شدن ایران، راننده فراری‌اش بدهد. به دو سه قدمی اتومبیل رسیده بود که متوجه شدم هیچ ماموری در کمینش نیست و این زن دارد فرار می‌کند! از پشت تنه درخت به طرفش دویدم و داد زدم: ایران… صبر کن. در این لحظه در حال دویدن به سمت بنز به عقب سر برگرداند، نگاهی به من انداخت و شتاب‌زده سوار شد و راننده به سرعت راه افتاد. من فقط توانستم یک عکس در حال فرار از این زن بگیرم. همین.»

    با خشم و عصبانیت مشت روی میز کوبیدم و در برابر چهره‌های بهت‌زده خبرنگاران فریاد زدم: «این چه افسرهای بی‌عرضه‌ای هستند در این شهربانی و کلانتری‌ها که از یک جنایت و آدم‌ربایی غافل مانده‌اند؟! به خدا می‌نویسم اگر دختر اسیر در چنگ این زن فراری کشته شود، مرگش گردن آن‌هاست.»

    حسین پرتوی با ظهور فیلم در تاریک‌خانه عکاسی تصویر ایران شریفی را چاپ کرد و آورد و روی میزم گذاشت. همه خبرنگاران دوره‌ام کردند تا عکس زنی را تماشا کنند که ده‌ها هزار خانواده در اشتیاق دیدنش بودند. نشستم و شروع به تهیه گزارش از جزئیات حادثه کردم. […].

    انتشار این گزارش همراه با عکس ایران شریفی باعث خشم و اعتراض مردمی بابت غفلت پلیس شد. شهربانی کل کشور برای جبران این خطای بزرگ دستور اخراج افسران کشیک و روسای هردو کلانتری را صادر کرد تا به پرونده آن‌ها رسیدگی شود. رئیس شهربانی در جریان تعقیب ماجرا دو افسر ویژه تجسس را به تحریریه روزنامه فرستاد تا از من دعوت شود برای ادای توضیحاتی در این باره به دیدنش بروم، اما حاضر به این دیدار نشدم و دوستانه از دو افسر مامور خواهش کردم به رئیس شهربانی بگویند که من سفر رفته‌ام. البته تاکید کردند رئیس کل شهربانی تصمیم دارد ضمن قدردانی از من دعوتم کند به عنوان مشاور با کارآگاهان جنایی همکاری کنم.

    پس از فرار ایران شریفی این پرسش مطرح شده بود که مخفی‌گاه این زن کجاست و در کدام شهر زهره را به اسارت گرفته است. در گزارشی که برای صفحه حوادث نوشتم به ماموران یادآوری کردم شریفی با یک اتومبیل بنز کرایه برای دریافت حقوق عقب‌افتاده‌اش به دیدن صاحب‌کار سابق خود آمده بود و این خودروهای کرایه معمولا در خط مازندران یا گیلان مسافر جابه‌جا می‌کنند. بنابراین شریفی باید در یکی از شهرهای شمالی پنهان شده باشد. ولی ماموران به این گزارش من توجهی نکردند. ضمنا روشن بود که شریفی به خاطر تنگنای مادی به تهران آمده بود تا از صاحب‌کار سابقش پولی بگیرد و به مخفی‌گاهش برگردد تا با این مبلغ مدتی گذران کند و هشدار داده بودم با ته کشیدن این پول باید نگران جان زهره باشیم چون این زن مجبور بود شهر به شهر به فرار ادامه بدهد و همراه بردن یک دختربچه که عکسش هر روز در صفحه حوادث کیهان چاپ می‌شد می‌توانست باعث دستگیری‌اش شود. در هر قدم ممکن بود رهگذری با دیدن زهره هردو را شناسایی کند و به پلیس خبر بدهد. […].

    [یک] روز غروب در تحریریه سرگرم کارم بودم که تلفن زدگ زد و مردی از تهران با صدایی که از هیجان می‌لرزید گفت: «حدود نیم ساعت پیش من ایران شریفی را در یکی از محلات خیابان مولوی دیدم. با دیدن من صورتش را با چادرش پوشاند و با عجله دور شد. تا این‌که در تاریکی غروب توی کوچه باریک لاریجانی‌ها وارد یکی از خانه‌ها شد.»

    پس از این تماس تلفنی به سرعت با کلانتری‌های آن منطقه تماس گرفتم. ده‌ها مامور در تاریکی شامگاه در سراسر منطقه مستقر شدند و همه گذرهای منتهی به کوچه لاریجانی را بستند و چند خانه را از فراز بام‌ها زیر نظر گرفتند. ساعت هشت شب بود که ایران شریفی بی‌خبر از حضور ماموران از خانه‌ای که در آن پنهان شده بود بیرون آمد تا به خانه پدرش برود، اما وقتی پا به حیاط گذاشت خود را در محاصره ماموران دید و دستبند به دست‌هایش خورد. در دهانه کوچه، او را درون اتومبیل کلانتری انداختند و یکراست به کلانتری مولوی بردند و بازجویی از او شروع شد. در حالی که همه نگران سرنوشت زهره بودند، افسر بازجو با اولین پرسش می‌خواست از مرگ یا زندگی این دختر ده‌ساله باخبر شود. پرسید: «پس زهره کجاست؟ چرا تنها هستی؟»

    ایران شریفی با این پرسش لحظه‌ای سکوت کرد و این چند مصرع بی‌وزن و قافیه را خواند:

    «غرض نقشی است کز من باز ماند

    که هستی را نمی‌بینم بقایی

    فرق من و پروانه همین بود

    او بال و پرش سوخت ولی من جگرم سوخت»

    همان‌گونه که شنیده بودم، ایران شریفی به محافل زنانه‌ای دعوت می‌شد و در این‌گونه مجالس به ذکر حکایات عارفانه و قرائت اشعاری می‌پرداخت و با جاذبه کلامش زنان را تحت تاثیر قرار می‌داد. افسر بازجو دوباره پرسید: «زهره کجاست؟ با او چه کردی؟» شریفی سر به زیر انداخت و لبش را گزید و گفت: «زهره مرده، در یکی از پلاژهای بندر انزلی افتاد تو چاه.»

    افسر بازجو با تاسف آه عمیقی کشید. خیره به ایران شریفی دست روی پیشانی‌اش گذاشت، چشم‌ها را بست و با اندوه سر جنباند، پرسید: «چرا بچه‌های هوویت را کشتی؟» ایران جواب داد: «بدرفتاری‌ها و اذیت و آزار شوهر صیغه‌ای‌ام، رمضان بختیاری، و زنش باعث شد دو بچه‌شان را با خودم ببرم. علتش انتقام‌جویی من از این زن و شوهر بود.» آن‌گاه به گریه افتاد و ادامه داد: «مطمئنم اگر سرنوشتم را در کتابی بنویسم، خانواده‌ها می‌فهمند چه مصیبتی به سرم آمده.»…

     

    پی‌نوشت:

    ۱- اطلاعات استفاده شده در مقدمه درباره روز اعدام ایران شریفی از روزنامه اطلاعات مورخ ششم تیر ۱۳۵۱ گرفته شده است.

    منبع: انتخاب

  • سقوط هواپیمای نظامی در مازندران/ شهادت سرنشینان هواپیما

    این هواپیمای آموزشی دو سرنشین داشته که هر دو نفر به درجه شهادت نائل آمده اند.

    رئیس مرکز اطلاع‌رسانی نیروی انتظامی از سقوط یک فروند هواپیمای آموزشی متعلق به نیروی انتظامی در جنگلهای شمال کشور خبر داد.

    سرهنگ احمد خسروی در گفت‌وگو با تسنیم با اعلام خبر سقوط یک فروند هواپیمای آموزشی متعلق به نیروی انتظامی در جنگلهای شمال کشور، درباره جزئیات این حادثه اظهار کرد: متأسفانه دقایقی قبل یک فروند هواپیمای آموزشی متعلق به نیروی انتظامی در جنگلهای اطراف شهر متل‌قو سقوط کرده است.

    وی خاطرنشان کرد: نیروهای امدادی در حال حاضر به منطقه اعزام شده‌اند و اخبار تکمیلی متعاقباً اعلام می‌شود.

  • خودکشی جوان ایلامی به دلیل فقر و بیکاری

    خودکشی جوان ایلامی به دلیل فقر و بیکاری

    جوان ایلامی به دلیل فقر و بیکاری به زندگی خود پایان داد.

    به گزارش خبرنگار ایلنا، جوانی ۳۳ ساله متاهل ایلامی که دارای ۲ فرزند است به دلیل فقر مالی و بیکاری خودکشی کرد.

    جوان متوفی در وصیت نامه خود مشکلات مالی، بیکاری و تنگدستی را عامل خودکشی قید کرده و سپس با حلق آویز کردن خود به زندگیش پایان داد.

    این جوان برای تامین مخارج زندگی خود و خانواده اش ۵ سال است که به یکی از شهرستانهای شیراز مهاجرت کرده و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بوده است که پس از تعدیل از کار و عدم توانایی مایحتاج زندگی اش در اقدامی جنون آمیز دست به خودکشی زد.

    همسر متوفی فرزند دومش را باردار است.

    پدر متوفی از جانبازان جنگ تحمیلی است که سالها پیش به علت سکته قلبی دار فانی را وداع گفته و این خانواده نیازمند توجه ویژه مسئولان است.

    ۱۷ فروردین ماه نیز دختر بچه ۱۲ ساله در روستای گاودل از توابع شهرستان تازه تاسیس هلیلان ۱۷ با حلق آویز کردن خود به وسیله طناب به زندگی اش پایان داد. خانواده این دختر بی‌بضاعت هستند و پدرشان تحت پوشش بهزیستی است؛ خانواده ای با ۴ فرزند و پدری که از ناحیه دست قادر به کار نیست و از طریق حقوق و مستمری بهزیستی امرار معاش می کند.

    این دختر که فرزند ارشد خانواده و کلاس پنجم ابتدایی بوده قبل سال جدید از پدر و مادرش تقاضای خرید لباس نو برای عید را داشته که به علت عدم تمکن مالی خانواده نتوانسته درخواست دخترشان را اجابت کند.

    این دومین خودکشی در استان ایلام طی ۱۰ روز گذشته براثر فقر مالی بوده است.

    استان ایلام آمار خودکشی منجر به مرگ در سطح کشور وضعیت مناسبی ندارد و ایلام بر اساس اعلام پزشکی قانونی رتبه ۲ الی ۳ را در کشور دارا است.

  • فوت ۴ جوان در حادثه آتش‌سوزی در تهران (+عکس)

    فوت ۴ جوان در حادثه آتش‌سوزی در تهران (+عکس)

    امروز جسد بی‌جان چهار مرد جوان در حین اطفای آتش‌سوزی کشف شد؛ تحقیقات اولیه انتظامی نشان می‌دهد افراد فوت شده در این حادثه، در کار صداگذاری و دوبله مشغول فعالیت بوده‌اند.

    به گزارش تسنیم؛ ساعت ۱۳:۳۰ امروز یک مورد حادثه آتش‌سوزی در یک ساختمان در خیابان اجاره‌دار، کوچه ماندگار به سامانه ۱۲۵ اعلام شد که به سرعت آتش‌نشانان دو ایستگاه آتش‌نشانی به همراه خودروی حامل تجهیزات تنفسی به محل حادثه اعزام شدند.

    فوت 4 جوان در حادثه آتش‌سوزی در تهران (+عکس)

    محل حادثه یک ساختمان دو طبقه بود که روی سطح پشت‌بام آن نیز اتاقکی حدوداً ۱۳ متری وجود داشت.

    در این اتاقک مقادیری لوازم مانند مبل دچار آتش‌سوزی شده و در انتهای اتاقک نیز، پستویی حدوداً دو تا سه متر وجود داشت.

    در پستو نیز بسته بود که آتش‌نشانان پس از باز کردن در، با وضعیت بی‌حال و بی‌رمق چهار مرد حدوداً ۳۰ تا ۴۰ ساله مواجه شدند.

    پلیس ۱۱۰ , آتش‌نشانی , سازمان آتش‌نشانی تهران , آتش‌سوزی , پلیس پیشگیری ,

    هیچ شعله‌ای در آن قسمت سرایت نکرده و فقط آثار دودزدگی در آنجا وجود داشت که مشخص شد هر چهار نفر به تأیید عوامل اورژانس جان خود را از دست داده‌اند.

    بر روی بدن این افراد علائم سوختگی مشهود نبود و تنها مقداری علائم دودزدگی روی بدن آنها وجود داشت.

    در نهایت محل حادثه برای بررسی حادثه تحویل عوامل انتظامی شد.

    تحقیقات اولیه انتظامی نشان می‌دهد افراد فوت شده در این حادثه، در کار صداگذاری و دوبله مشغول فعالیت بوده‌اند و اتاق مذکور را برای انجام کارهای مربوط به صداگذاری و دوبله اجاره کرده بودند.

    پلیس ۱۱۰ , آتش‌نشانی , سازمان آتش‌نشانی تهران , آتش‌سوزی , پلیس پیشگیری ,

    اتاق مذکور نیز با تجهیزات مخصوص عایق‌گذاری شده تا فعالیت این افراد در آن انجام شود.

    بررسی‌های اولیه حاکی از آن است که در چند روز اخیر، بارندگی سبب نشت آب از سقف شده و برای ایزوگام شدن آن اقداماتی صورت گرفته بود و بنا بر یک فرضیه، احتمالاً مشتعل شدن ابر و اسفنج موجود در اتاق عایق‌شده، سپس آتش‌سوزی و دودزدگی منجر به بروز این حادثه مرگبار شده است با این حال تحقیقات همچنان در این رابطه ادامه دارد.

  • دستگیری ۴ مسافرکش زورگیر در تهران

    دستگیری ۴ مسافرکش زورگیر در تهران

    دستگیری 4 مسافرکش زورگیر در تهران۴ زورگیر خشن که به بهانه مسافرکشی از مردم سرقت می‌کردند از سوی پلیس دستگیر شدند.

    به گزارش ایلنا، مرد جوانی در تماس با پلیس از زورگیری سرنشینان خودروی پراید سفید رنگی در محدوده میدان آزادی خبر داد و گفت: در میدان آزادی به انتظار تاکسی ایستاده بودم که خودروی پرایدی مقابل پایم نگه داشت. فکرکردم مسافرکش است و سوار شدم. به غیر از راننده سه سرنشین هم داشت که تصور می کردم آنها مسافر هستند. اما پس از طی مسافتی یکی از سرنشینان خودرو با تهدید چاقو گوشی تلفن همراه ، وجوه نقد و کارت عابربانکم را سرقت کرد و حدود دو ساعت بعد هم مرا در محلی خلوت از ماشین به بیرون پرتاب کردند.

    با اعلام این خبر بلافاصله کارآگاهان پایگاه پنجم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شدند. کارآگاهان به بازبینی دوربین‌های اطراف محل سرقت پرداختند و موفق شدند شماره پلاک خودرو را به دست آورند. اما بررسی ها نشان می‌داد که پلاک متعلق به یک خودروی دیگر است که چند روز قبل سر قت شده است.

    در شاخه دیگری از تحقیقات کارآگاهان ، پرونده های مشابه سرقت با خودروی پراید را مورد بررسی قرار دادند. باتوجه به اظهارات مشابه مالباختگان و بررسی کارآگاهان تیم مبارزه با سرقت های خاص پایگاه پنجم پلیس آگاهی و تجمیع پرونده های مشابه مشخص شد چند سرقت دیگر نیز با همین شیوه و شگرد در شهرستان های شهریار و شهر قدس صورت گرفته است. همچنین این احتمال مطرح شد که مردان پراید سوار ساکن شهرستان های غربی کشور باشند.

    سرنخی از سارقان

    بررسی ها برای دستگیری سارقان ادامه داشت تا اینکه تیم تحقیق با خبر شد در یکی از سرقت ها خودروی سارقان در نزدیکی یک بانک دچار نقص فنی و خاموش شده و سارقان به ناچار پیاده شده اند تا آن را هل دهند. با بررسی دوربین های مداربسته بانک ، چهره سارقان به دست آمد که با تطبیق چهره هویت یکی از سارقان به نام حامد ۲۵ ساله شناسایی شد. کارآگاهان با بهره گیری از روش‌های علمی کشف جرم مخفیگاه حامد را در شهرستان ملارد شناسایی و با زیر نظر گرفتن مخفیگاه متهم ، او و سایر همدستانش را دستگیرکردند.

    اعتراف به ۵۰ سرقت

    متهمان ضمن اعتراف به ۵۰ فقره سرقت حامد را به عنوان سرکرده باند معرفی کردند.

    حامد در اعترافات خود به کارآگاهان گفت : از حدود ۳ ماه قبل با همدستانم که بچه محل هستیم، تصمیم گرفتیم برای پولدار شدن سرقت کنیم. بنابراین خودروی پرایدی را سرقت کردیم و بعد از آن نیز چند پلاک خودرو سرقت کرده و برای هر کدام از سرقت هایمان از پلاک های سرقتی استفاده می کردیم. بعد از آن به عنوان مسافر، مالباخته ها را سوار خودرو کرده و با تهدید از آنها سرقت می کردبم. وسایل سرقتی را نیز به مصطفی می فروختیم و پول حاصله را بین خودمان تقسیم و صرف خوشگذرانی می کردیم.

    سرهنگ کارآگاه خیرالله دولتخواه، رییس پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: با توجه به انهدام باند زورگیری از مسافران مشخص شد سارقان بیشترین سوژه ها را در مناطق غرب تهران بویژه در محدوده میدان آزادی ، جاده مخصوص و آزاد راه تهران – کرج انتخاب و اقدام به زورگیری می کردند و تا زمان دستگیری بیش از ۵ میلیارد ریال از این راه به دست آورده اند که متهمان با صدور قرار قانونی از سوی بازپرس پرونده برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ گرفتند. بازپرس بهشتی از شعبه دوم دادسرای ناحیه ۳۴ تهران دستور انتشار تصویر بدون پوشش متهمان را صادر کرد. تا چنانچه افرادی از سوی آنها مورد سرقت و زورگیری قرار گرفته اند برای شکایت با شماره ۰۲۱۲۱۸۵۷۷۷۵ پایگاه پنجم پلیس آگاهی فاتب تماس بگیرند.

  • تکذیب شد: کشته شدن ۳۶ تن از زندانیان با شلیک مستقیم

    تکذیب شد: کشته شدن ۳۶ تن از زندانیان با شلیک مستقیم

    در شورش های اخیر زندانیان پس از شیوع کرونا به جز زندان سپیدار اهواز هیچ زندانی فوت نشده و در زندان اهواز نیز تنها ۵ تن از زندانیان به علت مصرف زیاد داروی متادون جان باخته اند.

    تکذیب شد: کشته شدن ۳۶ تن از زندانیان با شلیک مستقیمعصرایران- برخی شبکه‌های اجتماعی وابسته به گروه‌های معاند از کشته شدن ۳۶ تن از زندانیان به دلیل شیوع ویروس کرونا در زندان‌های مختلف کشور خبر می دهند؛ خبری که در فضای مجازی انتشار پیدا کرد اما مسوولان این مرکز به سرعت این شایعه را تکذیب کردند.

    به گزارش ایرنا با انتشار گسترده ویروس کرونا، ناآرامی‌ها و شورش‌هایی در برخی از زندان‌های کشور رخ داد و به دنبال آن اخبار ضد و نقیض متعددی پیرامون وضعیت ناامن محیط زندان‌های کشور در بعضی از رسانه‌های معاند منتشر شد. در این میان خبر کشته شدن ۳۶ تن از زندانیان در زندان های مختلف با شلیک مستقیم زندانبانان که پنج تن از آنها مربوط به زندان سپیدار اهواز بوده است، سبب شد تا این شبکه‌های معاند در تازه ترین فضاسازی مدعی شوند که فاجعه‌ای عمیق در زندان های کشور در حال رخ دادن است. البته این موضوع توسط مسوولان تکذب شد.

    شایعه: کشته شدن ۳۶ تن از زندانیان در زندان‌های مختلف با شلیک مستقیم

    پاسخ به شایعه: مسوولان و نهادهای مربوط به زندان های کشور این ادعا را کذب و دروغ پردازی دانسته اند. ‌اینکه برخی از رسانه‌های نامعتبر اعلام کردند زندانیان با شلیک تیر نگهبانان جانشان را از دست دادند از اساس کذب است. در شورش های اخیر زندانیان پس از شیوع کرونا به جز زندان سپیدار اهواز هیچ زندانی فوت نشده و در زندان اهواز نیز تنها پنج تن از زندانیان نه با تیر مستقیم بلکه بعد از شورش و ورود به بهداری زندان و به علت مصرف زیاد داروی متادون جان باخته اند.

  • خودکشی مادر و پسر به دنبال فوت پدر خانواده بر اثر کرونا

    خودکشی مادر و پسر به دنبال فوت پدر خانواده بر اثر کرونا

    خودکشی مادر و پسر به دنبال فوت پدر خانواده بر اثر کروناشهروند نوشت: مرگ پدر خانواده بر اثر ویروس کرونا و برگزار نکردن مراسم سوگواری موجب افسردگی و در نهایت خودکشی مادر و پسر شد.

    ساعت ۱۰:۳۶ صبح روز بیست‌ویکم فروردین ماه بود که به مأموران کلانتری ۱۰۱ تجریش خبر مرگ مشکوک زنی پنجاه‌وسه ساله رسید. وقتی بررسی‌ها در این زمینه آغاز شد، مأموران دریافتند که این زن بر اثر مصرف قرص برنج جان خود را از دست داده است.

    بنابراین تحقیقات در خصوص علت خودکشی این زن آغاز شد. در ادامه مشخص شد که شوهر این زن سه هفته پیش بر اثر بیماری کرونا جان خود را از دست داده بود.

    از آنجا که به دلیل شیوع این ویروس آنها نتوانستند مراسم سوگواری برگزار کنند پسر خانواده دچار افسردگی شد. او از برخوردهای اطرافیانش ناراحت بود و ازاینکه کسی به دیدن آنها در آن شرایط سوگواری نمی‌آمد، شاکی بود. این پسر جوان نتوانست رفتارهای اطرافیانش را تحمل کند و درنهایت دو روز پیش از خودکشی مادرش به زندگی خود پایان داد.

    مادر خانواده نیز که دیگر مرگ پسرش را نمی‌توانست تحمل کند، پس از دو روز قرص برنج خورد و در نهایت تراژدی تلخ این خانواده با مرگ مادر پنجاه‌وسه ساله به پایان رسید.

  • مرگ ۳ نسل از اعضای یک خانواده بر اثر کرونا در رشت

    مرگ ۳ نسل از اعضای یک خانواده بر اثر کرونا در رشت

    ویروس کرونا متاسفانه در بین اعضای یک خانواده در رشت از سنین مختلف قربانی گرفت.

    به گزارش ایلنا، ویروس کرونا بسیاری از خانواده ها را داغدار کرده است. از جمله در رشت شاهد مرگ سه نسل از یک خانواده بر اثر ابتلا به این ویروس مرموز و کشنده بوده‌ایم.

    اعضای این خانواده متشکل از پدر، پسر و نوه ۳ ساله بر اثر بیماری کرونا جان باختند.

    مرگ 3 نسل از اعضای یک خانواده بر اثر کرونا در رشت

     

  • پزشکی قانونی: افزایش چند برابری تلفات مصرف الکل در کشور/ بیشترین تعداد مسمومیت مربوط به تهران است

    پزشکی قانونی: افزایش چند برابری تلفات مصرف الکل در کشور/ بیشترین تعداد مسمومیت مربوط به تهران است

    پزشکی قانونی: افزایش چند برابری تلفات مصرف الکل در کشور/ بیشترین تعداد مسمومیت مربوط به تهران استسازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرد که از ابتدای اسفند ماه سال ۱۳۹۸ تا ۱۹ فروردین ماه سال جاری ۷۲۸ نفر به دلیل مسمومیت ناشی از مصرف الکل به این سازمان ارجاع شده اند، این در حالی است که کل آمار تلفات ناشی از مصرف الکل در مدت مشابه سال قبل (اسفند ۹۷ و فروردین ۹۸) در کشور ۶۶ نفر بوده است.

    به گزارش ایلنا، در پی شیوع ویروس کرونا و به دنبال آن افزایش مصرف ترکیبات الکلی در کشور، متاسفانه طی ماه‌های اسفند و فروردین شاهد افزایش قابل توجه تلفات ناشی از الکل (به ویژه متانول) بودیم به نحوی که استفاده نادرست از این ترکیبات موجب ارجاع ۷۲۸ نفر از هموطنان با علت مرگ بر اثر مسمومیت ناشی از مصرف ترکیبات الکلی بوده است که از این تعداد علت مرگ ۴۷۱ نفر پس از انجام آزمایشات لازم به طور قطعی تعیین و علت مرگ ۲۵۷ نفر دیگر تحت بررسی می باشد.

    مطابق بررسی های صورت گرفته از ۴۷۱ نفر مرگ قطعی بر اثر مصرف الکل در کشور که اکثریت آن در اثر مصرف متانول بوده است، ۴۲۲ نفر مرد و ۴۹ نفر زن بودند. همچنین از میان ۲۵۷ مورد تحت بررسی، ۲۰۵ نفر مرد و ۵۲ نفر زن بوده اند.

    عدم گزارش مرگ ناشی از الکل در پنج استان

    در این میان پنج استان خراسان شمالی و جنوبی، لرستان، کرمان و کهگیلویه و بویراحمد هیچ مورد مرگی بر اثر مصرف ترکیبات الکلی در دو ماهه اسفند ۹۸ و فروردین سال جاری نداشتند، بیشترین تعداد ارجاعات نیز مربوط به استان تهران با ۱۹۲ مورد بوده است.

    بر اساس این گزارش سن درگذشتگان ناشی از مسمومیت با الکل در دو ماهه اخیر بین ۱۴ تا ۷۸ سال بوده است.

    سازمان پزشکی قانونی کشور با توجه افزایش چند برابری تلفات مصرف الکل در کشور در مقایسه با مدت مشابه سال قبل و گزارشات واصله در خصوص چگونگی استفاده از ترکیبات الکلی و ناآگاهی برخی از هموطنان در مورد نحوه صحیح استفاده از ترکیبات الکلی و از طرفی انتشار اخبار نادرست در شبکه های مجازی و نیز سودجویی برخی افراد در فروش محصولات غیر استاندارد و مضر، توصیه هایی را به هموطنان ارائه می کند که بدون شک به کار بستن این توصیه ها ضمن حفظ سلامت هموطنان همراه با رعایت اصول پیشگیری از ابتلا به بیماری کووید-۱۹، موجب جلوگیری از وقوع آسیب ها و مرگ های ناشی از مصرف الکل خواهد شد.

  • درگذشت یک دانش‌آموز در ارسنجان فارس بر اثر کرونا

    درگذشت یک دانش‌آموز در ارسنجان فارس بر اثر کرونا

    مدیرکل آموزش و پرورش استان فارس از فوت دانش‌آموز پایه دهم رشته تجربی شهرستان ارسنجان بر اثر کرونا ویروس خبرداد.

    به گزارش ایلنا، مدیرکل آموزش و پرورش فارس در پی این ضایعه، در پیامی درگذشت این دانش‌آموز را تسلیت گفت.

    درگذشت یک دانش‌آموز در ارسنجان فارس بر اثر کرونا

    در متن پیام فرهاد اسماعیلی آمده است: «خانواده محترم اسکندری، خبر درگذشت مظلومانه حمیدرضای عزیز دانش آموز پایه دهم رشته تجربی بر اثر ابتلا به کرونا ویروس به شدت موجب تالم و تاثر شدید شد. قطعا این مصیبت بزرگ در این روزها بسیار جانگداز و جای خالی فرزند دلبندتان نیز محسوس است؛ اما چه می‌توان جز شکرگزاری به درگاه خداوند که این فرزند عزیزمان پاک و زلال به دیدار معبود خود شتافت که الخیر فی ماوقع. به سهم خود این مصیبت بزرگ را به شما و بستگان و همه مردم و فرهنگیان و دانش‌آموزان شهرستان ارسنجان تسلیت عرض می‌کنم و از خداوند منان برای بازماندگان صبرجمیل و اجر جزیل مسالت دارم.»

    در همین حال، روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش فارس روز دوشنبه اعلام کرد که در مدت زمان تعطیلی دانش‌آموزان از اوایل اسفندماه ۹۸ تاکنون، برخی مدارس استان برای پیشگیری از شیوع کرونا ضدعفونی شده‌اند و ضدعفونی مدارس باقیمانده نیز در دستور کار است.

    شهرستان ارسنجان در فاصله ۱۲۵ کیلومتری شمال شرق شیراز قرار دارد.