برچسب: جنایت

  • قتل فجیع عروس اصفهانی با اسید: جنایت به خاطر پیراهن!

    قتل فجیع عروس اصفهانی با اسید: جنایت به خاطر پیراهن!

    داستان تلخ و تکان‌دهنده‌ای از سال ۱۳۴۲ در اصفهان، پرده از جنایتی هولناک برمی‌دارد: مردی به نام عبدالحسین، با همدستی برادرش، به دلیل یک اختلاف ساده، همسر جوانش را با اسید به قتل رساند. ماجرا از یک پیراهن گلدار شروع شد و به فاجعه‌ای ختم شد که زندگی چندین نفر را برای همیشه دگرگون کرد.

    قتل همسر برای نرفتن به عروسی

    به گزارش پایگاه خبری رسا نشر، ماجرا به این شکل رقم خورد که عبدالحسین و همسرش، عزت، اختلافاتی داشتند. این اختلافات زمانی شدت گرفت که عزت از عبدالحسین درخواست کرد تا برای شرکت در عروسی برادر شوهرش، قاسم، یک پیراهن نو و گلدار برای او بخرد. اما عبدالحسین از این کار امتناع کرد و عزت نیز تصمیم گرفت در عروسی شرکت نکند.

    این تصمیم عزت، خشم و کینه قاسم و دیگر اعضای خانواده را برانگیخت. آنها که از این موضوع ناراحت بودند، در نهایت با هم‌دستی، عزت را مسموم کردند و به قتل رساندند. عبدالحسین و قاسم در حال حاضر در زندان به سر می‌برند و شش فرزند عزت، بی‌سرپرست مانده‌اند. این خبر در تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۴۲ در روزنامه اطلاعات منتشر شد و جامعه آن زمان را در بهت و اندوه فرو برد.

    آیا می‌توان تصور کرد که یک اختلاف کوچک بر سر یک پیراهن، به چنین فاجعه‌ای ختم شود؟ این پرونده، بار دیگر یادآور می‌شود که گاهی اوقات، غرور و کینه‌توزی، چه عواقب هولناکی می‌تواند داشته باشد. آیا این داستان، درسی برای امروز ما ندارد؟

  • قتل هولناک زن شیرازی به‌دست شوهرش: خیانت، انتقام، و ۴۵ روز دروغ

    قتل هولناک زن شیرازی به‌دست شوهرش: خیانت، انتقام، و ۴۵ روز دروغ

    در شیراز، پرونده‌ای تکان‌دهنده از خیانت، خشونت خانگی و جنایتی هولناک، جامعه را در بهت فرو برده است. حمیرا فاضل‌منش، زنی جوان و مادر یک کودک ۱۱ ساله، قربانی بی‌رحمی همسرش شد. این گزارش، روایت تلخ این جنایت و ۴۵ روز فریبکاری پس از آن را از زبان مقامات و نزدیکان قربانی بازگو می‌کند.

     

    به گزارش پایگاه خبری رسا نشر، این جنایت در شعبه پنجم پلیس آگاهی شیراز در حال پیگیری است و تحقیقات نشان می‌دهد حمیرا پس از افشای خیانت همسرش و شکایت از او، در تاریخ اول مرداد ۱۴۰۴ به قتل رسیده است.

    متهم، پس از قتل، جسد همسرش را ۲۴ ساعت در صندوق عقب خودرو نگه‌داشته و در سطح شهر تردد کرده است. سپس، پیکر حمیرا را در بیابان‌های اطراف شیراز دفن کرده و حدود ۵۰ روز با دروغ و فریب، ادعا کرده بود که همسرش فرار کرده است. او حتی با حضور در محل کارش و پیگیری ظاهری پرونده، تلاش می‌کرد تا توجه‌ها را از خود دور کند، اما سرانجام با لو رفتن رفتارهای مشکوکش، دستگیر و به قتل اعتراف کرد. متاسفانه، به دلیل گذشت زمان، تنها بقایای استخوانی از پیکر حمیرا باقی مانده است.

    روایت برادر مقتول از قتل و پیامدهای آن

    برادر حمیرا با چشمانی اشک‌بار از ۱۶ سال زندگی خواهرش با همسرش می‌گوید، زندگی‌ای که حاصلش پسری ۱۱ ساله بود و ظاهراً هیچ مشکلی نداشت، تا اینکه پای یک زن دیگر به میان آمد. او ادامه می‌دهد: «ماجرا، شروع به ارتباط با زنی اهل اصفهان کرد، آن زن هم شوهر و بچه داشت، اما ماجرا برای هر دو نفر مهم نبود. شوهر خواهرم بعد از مدتی وقتی شروع به کار کرد، تمامی درآمدش را خرج آن زن میکرد. وقتی حمیرا به خیانت شوهرش پی برد، علیه او و آن زن شکایت کرد. شاهرخ (قاتل) او را تهدید به مرگ کرد. وقتی خواهرم از موضوع شکایت خود به شاهرخ گفت او تصمیم گرفت خواهرم را بکشد. از همان روز اول مرداد که خواهرم ناپدید شد، هیچ خبری از او نبود. ۴۵ روز گذشت تا اینکه فهمیدیم جسدش را در اطراف نیروگاه برق دفن کرده بود. وقتی جسد را پیدا کردند چیزی جز استخوان باقی نمانده بود. هنوز هم جسد را تحویل ما نداده‌اند.»

    برادر حمیرا همچنین توضیح می‌دهد که چگونه دستگیری قاتل اتفاق افتاد: «روز یکشنبه هفته گذشته – ۷ شهریور ماه – با گرفتن کردن حساب خواهرم متوجه انتقال ۱۰ میلیون پول به حساب همسرش شدند. برای همین او را به کلانتری احضار کردند. همین کافی بود تا زیر فشار بازجویی اعتراف کند.»

    وی درباره سرنوشت فرزند حمیرا نیز می‌گوید: «گفت؟ پیش مادر همسر خواهرم است. چندین بار او را به کلانتری بردند. او فقط گفته است که مادرم طلاهای مادرم را برداشته است. اتفاقاً در زمان این اتفاق چون شب بوده در خانه نبوده است، اما نمیدانم چرا حرف نمیزند.»

    برادر مقتول، با اشاره به نحوه دفن جسد، این‌طور ادامه می‌دهد: «۲۹ ساعت جسد خواهرم را در ماشین نگه داشته بود. به نظر می رسد، برای کندن چاله ای برای دفن جسد از کسی کمک گرفته است. من احساس می کنم او همدستی داشته است.»

    وی در حالی که بغض گلویش را می‌فشارد، می‌افزاید: «تنها خواسته ما اجرای سریع عدالت است. از قوه قضاییه می خواهیم قاتل را هر چه زودتر اعدام کنند. از خواهر چیزی نمانده بود. معلوم نیست چقدر اسید بر روی پیکر خواهرم ریخته بود.»

    این پرونده که بازتاب گسترده‌ای در شیراز داشته، همچنان در پلیس آگاهی در حال رسیدگی است. در این میان، این سوال پیش می‌آید که آیا عدالت می‌تواند التیامی بر زخم‌های عمیق این خانواده باشد؟ آیا کودک ۱۱ ساله، با این داغ سنگین، روزهای آینده را چگونه سپری خواهد کرد؟

  • قتل نوعروس به دست پسر عمه در شادگان

    قتل نوعروس به دست پسر عمه در شادگان

    خبر تلخ از شادگان می‌رسد؛ جایی که یک نوعروس جوان در اقدامی هولناک به ضرب گلوله به قتل رسید. این حادثه در حالی رخ داد که این زوج جوان برای مشاوره پیش از ازدواج رفته بودند. جزئیات بیشتر این فاجعه را در ادامه بخوانید.

    قتل نوعروس به دست پسر عمه در شادگان

    به گزارش پایگاه خبری رسا نشر، صبح امروز در شادگان خوزستان، یک حادثه تلخ رخ داد و یک نو عروس جوان جان خود را از دست داد.

    بر اساس گزارش‌های رسیده از منابع محلی، این زن جوان به همراه نامزدش برای دریافت مشاوره قبل از ازدواج به مکانی رفته بودند که ناگهان پسر عمه‌ی او با اسلحه به سمت آن‌ها تیراندازی کرد و این فاجعه رقم خورد. هنوز مشخص نیست که چرا این اتفاق افتاده و چه انگیزه‌ای پشت این جنایت تلخ بوده است.

    در حال حاضر، مراجع انتظامی مشغول بررسی همه‌جانبه‌ی این پرونده هستند تا علت و انگیزه اصلی این قتل را مشخص کنند و عامل یا عاملان این جنایت را به دست عدالت بسپارند. این پرونده بازتاب گسترده‌ای در جامعه داشته و بسیاری منتظر روشن شدن زوایای پنهان این حادثه هستند.

    مرگ این نوعروس جوان، بار دیگر ضرورت توجه به مسائل روانشناختی و پیشگیری از خشونت‌های خانوادگی را یادآور می‌شود. امیدواریم با بررسی دقیق این پرونده، درس‌های لازم برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی گرفته شود.

  • پدر قاتل وودی هارلسون کیست؟ ماجرای یک زندگی سیاه

    پدر قاتل وودی هارلسون کیست؟ ماجرای یک زندگی سیاه

    رازهای تاریک یک ستاره هالیوودی! کمتر کسی می‌داند که پشت پرده شهرت وودی هارلسون، بازیگر محبوب، یک داستان تکان‌دهنده از یک پدر قاتل حرفه‌ای پنهان است. چارلز هارلسون، پدر وودی، سال‌ها در دنیای خلافکاران فعالیت داشت و زندگی‌اش پر از جنایت و خشونت بود. این گزارش نگاهی دارد به این رابطه پیچیده و سرنوشت‌ساز.

    پدر قاتل وودی هارلسون کیست؟ ماجرای یک زندگی سیاه

    به گزارش پایگاه خبری رسا نشر، چارلز هارلسون، پدر وودی هارلسون، در دهه 70 میلادی به عنوان یک آدمکش حرفه‌ای برای گروه‌های جنایتکار فعالیت می‌کرد و به یکی از مخوف‌ترین چهره‌های آن دوران تبدیل شد. در سال 1979، او به جرم قتل یک قاضی فدرال به حبس ابد محکوم شد، جنایتی که افکار عمومی آمریکا را در بهت فرو برد. سرانجام، چارلز در سال 2007 در زندان و بر اثر حمله قلبی درگذشت.

    پدر قاتل وودی هارلسون کیست؟ ماجرای یک زندگی سیاه

    وودی هارلسون از همان جوانی درباره رابطه پیچیده‌اش با پدرش صحبت کرده است: “من نمی‌توانم کارهای او را توجیه کنم، اما سعی می‌کنم بفهمم که او واقعا چه جور آدمی بود و تحت چه شرایطی دست به آن انتخاب‌های وحشتناک زد.” این جملات نشان‌دهنده عمق رنجی است که وودی در طول زندگی با آن دست و پنجه نرم کرده. کمتر کسی می‌تواند تصور کند که با داشتن کودکی و نوجوانی پر از اضطراب و سایه یک قاتل، بتواند به موفقیت برسد، اما وودی هارلسون، با وجود تمام این سختی‌ها، به یک بازیگر مشهور تبدیل شد.

    آیا می‌توان گفت که سرنوشت وودی هارلسون به دلیل میراث خانوادگی‌اش تحت تأثیر قرار گرفت؟ آیا این واقعیت تلخ، سایه‌ای همیشگی بر زندگی حرفه‌ای و شخصی او انداخته است؟

  • جنایت به نام غیرت/ فرزند، امانت است نه مایملک/ حکومت از منظر مصلحت قاتل را مجازات کند

    جنایت به نام غیرت/ فرزند، امانت است نه مایملک/ حکومت از منظر مصلحت قاتل را مجازات کند

    ولی دم دختر مقتول پدر است ولی وقتی پدر خود قاتل است باید درنظر داشت جدای بحث پدر و فرزندی، یک شهروند جان شهروند دیگر را گرفته است و جا دارد در این فقره حکومت از درِ مصلحت وارد شود. تئوری مصلحت برای همین موقع‌هاست… اگر هم پدر به عنوان ولی‌دم خود را شایسته قصاص نداند و ببخشاید آیا مدعی‌العموم نمی‌تواند به خاطر آن که یک شهروند جمهوری اسلامی ایران را از ادامۀ زندگی محروم کرده وارد عمل شود؟ ضمن این که قتل را در پیاده‌رو و در ملأ عام انجام داده و موجب هراس در جامعه هم شده و امنیت مردم را هم سلب کرده و از این نظر هم حکومت می تواند وارد شود.

    جنایت به نام غیرت/ فرزند، امانت است نه مایملک/ حکومت از منظر مصلحت قاتل را مجازات کند

       عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به تصویر دختر جوان که نگاه می‌کنی به عمق جنایت پی می‌بری و البته باور‌پذیر نیست. تنها باید خود پدر دختری باشی تا بدانی کاری که آن مرد با دختر خود کرده چقدر نفرت‌زا و شنیع است.

       چون دختر با کار در یک سالن زیبایی کار مستقلی برای خود دست و پا کرده مرد وحشیانه به او هجوم برده و با ضربات کارد دختری با هزار امید را از پا درآورده و لابد این کار را به اسم غیرت انجام داده و باز لابد تصور می‌کند چون ولیّ‌دم خود اوست بیم مجازات شدید هم ندارد.

       اگر هم پدر به عنوان ولی‌دم خود را شایسته قصاص نداند اما آیا مدعی‌العموم نمی‌تواند به خاطر آن که یک شهروند جمهوری اسلامی ایران را از ادامۀ زندگی محروم کرده وارد عمل شود؟ ضمن این که قتل را در پیاده‌رو و در ملأ عام انجام داده و موجب هراس در جامعه هم شده و امنیت مردم را هم سلب کرده و از این نظر هم حکومت می‌تواند وارد شود.

       آیا هر مرد به صرف آن که پدر است حق دارد جان فرزند خود را بگیرد؟ به صِرف این که ظنی برده یا با کار او مخالف است؟

      طبعاً در مقام بحث شرعی قصاص نیستیم و طبیعی است که ولی‌دم فرزند مقتول، پدر باشد اما فرض قانون‌گذار و شارع این بوده که پدر دربارۀ خون فرزند تصمیم بگیرد که ببخشاید یا طلب قصاص کند ولی چون دوست، دشمن است شکایت به کجا باید برد؟

      این کدام فرهنگ مردسالار و ضد زندگی است که به جای آن که به چشم‌های دختر زیبای خود نگاه کند و انرژی بگیرد دست خود را به خون او بیالاید؟
       یکی از همکاران سابق رسانه‌ای که دختری هنوز به نسبت جوان است و بخش اصلی بار اجاره خانه خانواده را در منطقه‌ای متوسط بر دوش می‌کشد می‌گفت تمام دل‌خوشی من این است که شب‌ها پدرم در سنین بالا بیدار می‌ماند و تا مرا نبیند که از کار رسانه به خانه بازگشته‌ام و مرا نبوسد به رخت‌خواب نمی‌رود. بوسیدنی که سپاس اوست از همراهی من در تأمین کرایه خانه تا ناچار از کوچ به محله‌ای دیگر نشویم چون تمام خاطرات ما با همین محل گره خورده و خود البته سالیان صاحب‌خانه بودیم و پدر بابت بدهی‌های ناخواسته از دست داد و تورم ناگهانی هم مجال جبران را ستاند ولی سال‌هاست باز در همان محل زندگی می‌کنیم نه در خانه خودمان که در خانه استیجاری و با مبلغ کرایه بالا  که هر سال هم بر آن افزوده می‌شود.

       دختر اما به خانواده کمک می‌کند و پدر هم به دختر مهر می‌دهد و تازه آن خانم در سنی است که می‌تواند خود مادر باشد و این دختر که بی‌گناه کشته شده بسیار جوان‌تر و به محبت نیازمندتر است. اما به جای آن که غرق بوسه کندش غرقه در خونش کرده!

       در جامعه‌ای که برادر از برادر خبر ندارد و همه درگیر تأمین یک لقمه نان و گذران زندگی‌اند مرد قاتل خیال کرده کار کردن دختر را دوست و آشنا برنمی‌تابند و نشان غیرت و مردانگی در کشتن فرزند است. حال آن که نام این جنایت هر چه باشد غیرت نیست. عین نامردی است.
       جدای بحث پدر و فرزندی، در این فقره یک شهروند جان شهروند دیگر را آن هم در معبر عمومی و در برابر دیدگان حیرت زده دیگران گرفته است و جا دارد حکومت از درِ مصلحت وارد شود. تئوری مصلحت برای همین موقع‌هاست کما این که خفاش شب مشهد هم مدعی بود دست او هم به آن زنان نخورده ولی اعدام شد و البته متهم شد به زنا با زن شوهردار ولی خود قبول نداشت اگرچه جامعه و حتی مخالفان اعدام از اعدام او خرسند بودند.
      آری، مطابق شرع ولی‌دم می‌تواند از خون فرزند خود بگذرد و به تعبیر قرآن حیات در قصاص است و بخشندگی بهتر ولی اینجا پدری دخترش را کشته و این دختر ذیل قوانین جمهوری اسلامی در حال انجام کاری قانونی بوده تازه اگر غیر قانونی هم بوده و خدای ناکرده کار خلاف شرعی هم اگر انجام داده بود باز باید مراجع قانونی و قضایی به اتهام او رسیدگی می‌کردند نه آن که یک شهروند دیگربه خود اجازه دهد مجازات کند ولو پدرش باشد. چون امانتی بوده نزد پدرش نه مایملک او و کاری که پدر کرده هم جنایت است هم خیانت در امانتی که نزد او بوده است و شایسته مجازات است. مجازاتی که در شرع هم نیامده باشد به موجب مصلحت قابل تعیین است. کما این که در شرع خرید و فروش مواد مخدر جرم نیست اما مجمع جرم انگاری کرده است و خیلی موارد دیگر که مصلحت بر شرع می چربد یا در میانه عرف (قوانین مدرن) و شرع ( مقررات دینی) و مطابق نیازهای روز قرار می‌گیرد.
  • جآخرین جزئیات از «خانه وحشت» تهران

    جآخرین جزئیات از «خانه وحشت» تهران

    سعید درباره انگیزه‌اش از زندانی کردن زنان گفت: از خانم‌ها متنفرم و به همین دلیل آنها را در خانه‌ام برای مدتی حبس می‌کردم.

    جزئیاتی تازه از «خانه وحشت» تهران

    تحقیقات پلیسی ــ قضایی، جزئیات تازه‌ای از جنایت‌های سیاه خواهر و برادری را در خانه وحشت فاش کرد. متهمان برای این‌که دختران را در خانه زندانی کنند از آنها فیلم سیاه تهیه می‌کردند. متهم به قتل خود را به‌عنوان سرهنگ به قربانیان معرفی می‌کرد.

    روزنامه «جام جم» در ادامه نوشت: سعید ۳۳ ساله شامگاه دوشنبه به اتهام قتل یک زن و زندانی کردن هفت زن در خانه وحشت در جنوب تهران بازداشت شد. ماموران در بازرسی از خانه او کارت ملی دختر جوانی را یافتند که احتمال می‌دهند او نیز یکی از افراد زندانی در این خانه باشد که هنوز معلوم نیست او از سوی متهم به قتل رسیده یا فرصتی برای فرار پیدا کرده‌ است.

    همچنین ماموران با ادامه تحقیقات متوجه شدند در دو ماه گذشته جسد دو دختر جوان در حوالی خانه متهم پرونده کشف شده بود که احتمال می‌رود این دو نیز از سوی سعید به قتل رسیده باشند. دیروز دو دختر نجات‌یافته نیز دوباره مورد بازجویی‌های قضایی ــ پلیسی  قرار گرفتند این بار ابعاد جدیدی از اقدامات متهم در خانه وحشت را افشا کردند.

    زهرا یکی از قربانیان گفت: مادرم وقتی مرا باردار شده بود، پدرم خیلی تلاش کرد تا من سقط شوم و همین کارها باعث شد از ناحیه پا دچار معلولیت شوم. پدرم مرا سربار می‌دانست. دیگر نمی‌توانستم در آن خانه با نگاه‌های سرد پدرم و اطرافیان بمانم و تصمیم گرفتم به ترکیه مهاجرت کنم. کمی پول جمع کردم و از خانه‌مان در اسلامشهر فرار کرده و به تهران آمدم. می‌خواستم به کمک یک قاچاق‌بر به ترکیه بروم که در دام سعید گرفتار شدم. مرا به خانه و نزد خواهرش برد. سعید  مرا مورد سوء‌استفاده جنسی قرار داد. از صحنه‌های این ارتباط‌ها با  من فیلم می‌گرفت.

    دختر نجات‌یافته ادامه داد: او علاوه بر این فیلم‌ها مرا بارها مجبور کرده بود که مقابل دوربین به مسؤولان نظام و کشور و مقدسات توهین کنم. او تهدید می‌کرد که اگر به فکر فرار باشم، با انتشار فیلم‌های خصوصی آبروی خانواده‌ام را می‌برد. او همچنین خودش را سرهنگ معرفی می‌کرد و تهدید می‌کرد فیلم توهین من به مسؤولان را در اختیار همکارانش قرار می‌دهد و پرونده سیاسی برای من تشکیل می‌دهد تا به اعدام محکوم شوم. از ترسم مجبور شدم در آن خانه بمانم. سعید این فیلم‌ها را از بقیه دختران و حتی  دختر کشته‌شده هم گرفته بود. او آن شب که دختر جوان را کشت جسد او را به حمام برد، چند روزی آنجا نگهداری کرد و بعد به اتاق برد و در کمد گذاشت. برای این‌که بوی جسد در فضا نپیچد هر روز ساعت‌ها عود روشن می‌کرد. من از او وحشت دارم اگر آزاد شود مرا به قتل می‌رساند. از ترس او برای همیشه به ترکیه می‌روم.

    دیگر دختر نجات‌یافته هم گفت: پدرم معتاد بود و مجبورم می‌کرد بیرون از خانه هر کاری انجام دهم و با پول آن برایش شیشه بخرم. به همین دلیل سه سال قبل از خانه‌مان در تهرانپارس بیرون زده و در دام سعید افتادم. او از من هم فیلم‌های سیاه و سیاسی گرفته بود. همیشه وقتی قربانی جدید به خانه می‌آورد جای بقیه دختران را جابه‌جا می‌کرد. در اتاق، حمام یا سرویس بهداشتی قرار می‌داد تا کمتر همدیگر را ببینیم و نتوانیم فرصتی برای فرار پیدا کنیم.

    با توجه به گفته‌های این دو دختر، ماموران از سعید به‌عنوان متهم اصلی خانه وحشت تحقیق کردند. او در مواجهه با دو دختر نجات‌یافته اعتراف کرد که فیلم‌های سیاه را از آنها گرفته و در فلشی نگهداری کرده اما درباره بقیه فیلم‌ها سکوت کرد. همچنین مدعی شد آن فیلم‌های سیاه برای این بوده که بگویم خود دختران تمایل به برقراری این رابطه‌ها داشته‌اند.

    سعید درباره انگیزه‌اش از زندانی کردن زنان گفت: از خانم‌ها متنفرم و به همین دلیل آنها را در خانه‌ام برای مدتی حبس می‌کردم.

    در جریان تحقیقات ماموران متوجه شدند این متهم برادری دارد که به خانه وحشت در رفت و آمد بوده است. او گفت: برادرم و خواهرم اجازه نمی‌دادند که من زیاد به آنجا رفت و آمد کنم. از جرایمی که او مرتکب شده بود اطلاعی نداشتم. فقط یکی از دختران را چند مرتبه در آن خانه دیدم که برادرم می‌گفت او همسرش است. بعد از آن‌که برادرم دستگیر شد تازه فهمیدم چه جرایمی را مرتکب شده‌ است.

    محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران در این‌باره گفت: از متهم در ارتباط با قتل دو زن که جسدشان در حوالی خانه وحشت پیدا شده در حال تحقیق هستیم. علاوه بر آن چون هویت مقتول هنوز مشخص نیست آزمایش دی‌ان‌ای از او گرفته شده و قرار شد که ماموران پرونده‌های دختران جوان گمشده در اداره‌های پلیس سراسر کشور را بررسی کنند. همچنین متهم پرونده و خواهرش برای بررسی سلامت روانی به پزشکی قانونی معرفی شدند.

  • سرنوشت اکبر خرمدین در دستان رئیس قوه‌قضائیه

    سرنوشت اکبر خرمدین در دستان رئیس قوه‌قضائیه

    طبق نظریه پزشکی قانونی، مادر فرامرز(داماد خانواده خرمدین‌ها) محجور است و نمی‌تواند درباره سرنوشت قاتل پسرش تصمیم بگیرد. در این شرایط و مطابق قانون پرونده اکبر خرمدین به دفتر رئیس قوه قضائیه ارسال شده تا درباره قصاص یا بخشش متهم تصمیم گیری شود.

    همشهری: طبق نظریه پزشکی قانونی، مادر فرامرز(داماد خانواده خرمدین‌ها) محجور است و نمی‌تواند درباره سرنوشت قاتل پسرش تصمیم بگیرد. در این شرایط و مطابق قانون پرونده اکبر خرمدین به دفتر رئیس قوه قضائیه ارسال شده تا درباره قصاص یا بخشش متهم تصمیم گیری شود.

    سرنوشت اکبر خرمدین در دستان رئیس قوه‌قضائیه

    اکبر خرمدین متهم به قتل پسر، دختر و دامادش است و مطابق قانون به خاطر قتل پسر و دخترش قصاص نمی‌شود.

    از طرفی اولیای دم داماد او(فرامرز)، مادر، خواهر و 2برادر وی هستند که خواهر و برادران فرامرز با حضور در دادسرای جنایی تهران از قصاص گذشتند.

    تنها ولی دم باقی مانده مادر فرامرز بود که حالا و بر اساس نظریه پزشکی قانونی محجور است و نمی‌تواند درباره سرنوشت قاتل پسرش تصمیم گیری کند. بنابراین مطابق ماده 356 قانون مجازات اسلامی، پرونده به دفتر رئیس قوه قضائیه فرستاده شده و در صورت موافقت با قصاص، اکبر خرمدین به دار مجازات آویخته می‌شود و در غیر اینصورت، از قصاص رهایی خواهد یافت.

  • ۲ جنایت مقابل دوربین!

    ۲ جنایت مقابل دوربین!

    ۲ جنایت مقابل دوربین!

    نوجوان ۱۵ ساله ای که در اقدامی جنون آمیز و هولناک، مادربزرگ و پدرش را به قتل رسانده و اجساد آنان را به آتش کشیده است، در اعترافاتی تکان دهنده به تشریح ماجرای دو جنایتی پرداخت که هنگام ارتکاب از خودش فیلم سلفی گرفته است.

    بامداد بیست و هشتم مرداد، امدادگران آتش نشانی مشهد، خود را به صحنه ای از حادثه آتش سوزی یک منزل در شهرک مهرگان رساندند که دود غلیظی محله را فراگرفته بود.

    آن ها بی محابا وارد شعله های آتش شدند و دقایقی بعد در حالی زبانه های سوزان آتش فروکش کرد که ناگهان اجساد یک زن و مرد در پذیرایی منزل نمایان شد. نیروهای آتش نشان با مشاهده اجساد پیرزن و مرد میان سال بلافاصله ماجرا را به پلیس اطلاع دادند و خود به بررسی کارشناسی دقیق علت آتش سوزی پرداختند.

    با آن که بررسی های مقدماتی صحنه حادثه حکایت از یک آتش سوزی غیرعمدی داشت اما در گوشه و کنار محل وقوع آتش سوزی، سرنخ هایی از یک رخداد عمدی به چشم می خورد که نیاز به تحقیقات کارشناسی بیشتری داشت. در همین حال ماموران کلانتری شهرک مهرگان که به فرماندهی سرهنگ سعید شکاری (رئیس کلانتری) عازم محل شده بودند با حفظ صحنه حادثه مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند.

    طولی نکشید که با حضور شبانه قاضی دکتر حسن زرقانی در بولوار شهید کشمیری، تحقیقات قضایی آغاز شد. در حالی که هنوز پزشکان قانونی درباره علت دقیق مرگ مرد 45 ساله و مادر 75 ساله اش نظر کارشناسی خود را اعلام نکرده بودند اما تجربیات قضایی دکتر زرقانی، او را به دهلیزهای تاریک این حادثه وحشتناک کشاند به طوری که کنکاش های علمی و تخصصی به هم آمیخت و ساعتی بعد این ماجرای هولناک رنگ و بوی جنایی به خود گرفت چرا که نحوه قرارگرفتن اجساد سوخته و کانون شعله های آتش، حکایت از آتش سوزی عمدی داشت. به گزارش خراسان، این گونه بود که تحقیقات غیرمحسوس با بازجویی از شاهدان و اطرافیان قربانیان این صحنه آتش سوزی ادامه یافت.

    واکاوی در اعماق این پرونده که دیگر رنگ جنایت داشت، در حالی موجب صدور دستورات ویژه ای برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت هولناک شد که غیبت نوجوان 15 ساله (پسر مرد 45 ساله) از چشمان قاضی دور نماند چرا که بررسی های مقدماتی نشان داد: «احسان» پسر 15 ساله مقتول و نوه پیرزن 75 ساله، از مدتی قبل در کنار آن ها زندگی می کرد و اکنون اثری از او نیست.

    با این دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد که به کلیه مراکز انتظامی و امنیتی در سراسر کشور گزارش شده بود، گروه ورزیده ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز با هدایت مستقیم سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی) وارد عمل شدند و ردزنی های اطلاعاتی را در حالی آغاز کردند که همسر مطلقه مقتول (مادر احسان) مدعی بود فرزندش به شمال کشور رفته است و دیگر از او خبری ندارد! اما این اظهارات که همراه با استرس خاصی بیان می شد، کارآگاهان را قانع نکرد و آن ها برای شناسایی مخفیگاه نوجوان فراری به شگردهای اطلاعاتی متوسل شدند.

    در همین حال بود که ناگهان تبادل و هماهنگی های قضایی و امنیتی، ماجرا را به گونه دیگری رقم زد. نوجوان 15 ساله تحت تعقیب که قرار بود برای رد گم کنی و فریب نیروهای انتظامی در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شود با رصدهای اطلاعاتی در حالی در استان مازندران دستگیر شد که فیلم های سلفی از صحنه قتل مادربزرگ و پدرش را در گوشی تلفن ذخیره کرده بود.

    ماموران امنیتی شمال کشور با دیدن این فیلم های هولناک بی درنگ مراتب را به مقام قضایی اطلاع دادند و بدین ترتیب «احسان- الف» به مشهد انتقال یافت. این نوجوان که به شیشه اعتیاد دارد، در همان بازجویی های اولیه به قتل مادربزرگ و پدرش اعتراف کرد و گفت: من فکر می کردم آن ها را به یک مدل کشته ام اما خودم وقتی فیلم های سلفی را دیدم تازه فهمیدم که پدرم را به چند مدل کشته ام!

    این نوجوان که به راحتی و با فن بیانی سخنورانه صحنه های هولناک دو جنایت را بازگو می کرد، در تشریح این ماجرای دلخراش گفت: من فرزند طلاق هستم اما از چند ماه قبل با پدرم زندگی می کردم ولی او نمی گذاشت نزد مادرم بازگردم. پدرم از اتباع خارجی بود و مرا کنار خودش نگه داشت تا من بتوانم از طریق قانونی شناسنامه بگیرم و او هم با همین اسناد و مدارک، بتواند مجوز اقامت در ایران را دریافت کند. او اگرچه مخارج اعتیادم را نیز می پرداخت ولی مرا هم کنترل می کرد و کتک می زد!

    بود که تصمیم گرفتم پدرم را بکشم! ابتدا تردید داشتم ولی بعد به یکی از دوستانم زنگ زدم و از او درباره بهترین قرص های خواب پرسیدم. بعد هم به داروخانه ای در منطقه گلشهر مشهد رفتم و تعدادی قرص خواب آور خریدم! آن ها را پودر کردم و داخل دوغ ریختم. آن روز صبح به بهانه رفتن به سرکار، از خانه خارج شدم وقتی بعد از مدتی به خانه بازگشتم پدرم بیرون از اتاق به خواب رفته بود به طوری که اصلا تکان نمی خورد. در همین حال دوباره مقدار دیگری قرص را پودر کردم و با دوغ به خوردش دادم. این درحالی بود که مادربزرگم نیز از همان دوغ ها نوشیده و به خواب رفته بود.

    در یک لحظه پدرم را با متکا خفه کردم و با هر دو پایم رویش ایستادم. زمانی که او را خفه کردم، ناگهان مادربزرگم را بالای سرم دیدم. دیگر فرصت فکر کردن نداشتم، بی درنگ پریدم و گلوی مادربزرگم را با دست فشار دادم تا این که او هم خفه شد. سپس پیکر آنان را به داخل پذیرایی کشیدم و از خودم فیلم سلفی گرفتم. بعد هم ظرف محتوی بنزین را از حیاط برداشتم و برای آن که آثار جرم را از بین ببرم و مرگ آن ها را در یک حادثه آتش سوزی جلوه بدهم، خانه را به آتش کشیدم. سپس سوار پراید پدرم شدم و به جاده کلات رفتم! ولی پشیمان شدم و خودرو را در همان جا رها کردم و با یک وانت نیسان به گلبهار بازگشتم جایی که مادرم در آن جا زندگی می کند. شب را در پارک خوابیدم و ظهر روز بعد به خانه مادرم رفتم که با مرد دیگری ازدواج کرده است.

    مادرم از رفتارهایم فهمید که حادثه ای رخ داده است ولی من به طور مستقیم چیزی به او نگفتم. بعد هم به ساری رفتم تا نزد یکی از دوستانم بمانم اما آن ها را پیدا نکردم. به همین دلیل به طرف دریا حرکت کردم و در مسیر به یک مرد هندوانه فروش گفتم می خواهم مواد بکشم! او هم پیک نیک و جا در اختیارم گذاشت. بعد از مصرف مواد به او اعتماد کردم و با تلفن همراهش با مادرم تماس گرفتم. مادرم به آن مرد هندوانه فروش گفته بود که مرا به یک مرکز ترک اعتیاد ببرد! او هم به بهانه خرید مرا به ساری کشاند که ناگهان چند نفر دست و پایم را گرفتند و مرا به کمپ بردند. آن جا در فلش گوشی تلفن فیلم هایی که از صحنه قتل پدرم گرفته بودم لو رفت و مرا به مشهد منتقل کردند و… .

    تحقیقات بیشتر درباره این دو جنایت وحشتناک در مقابل دوربین گوشی تلفن همراه، با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی دکتر زرقانی درحالی ادامه دارد که گروه ورزیده کارآگاهان زیر نظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی) پا به تاریکخانه این پرونده جنایی گذاشته اند تا زوایای مختلف آن مورد آسیب شناسی های اجتماعی نیز قرار گیرد.

     

    منبع: خراسان

  • دسیسه شوم 3 جنایتکار برای قناد85ساله

    دسیسه شوم 3 جنایتکار برای قناد85ساله

     

    وی به کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت گفت: پدرم 85 سال دارد او سال‌ها در کار قنادی و آشپزی بود اما این اواخر به‌خاطر کهولت سن کمتر کار می‌کرد. من یک خواهر و برادر نیز دارم که خارج از کشور هستند و خودم نیز در کرج زندگی می‌کنم اما از چند روز قبل هر چه با پدرم تماس می‌گیرم جواب نمی‌دهد امروز به تهران آمدم و به خانه‌اش رفتم اما کسی در را باز نکرد.دسیسه شوم 3 جنایتکار برای قناد85ساله

    سرقت میلیاردی

    پس از شکایت زن جوان مأموران در نخستین گام راهی خانه پیرمرد تنها شدند اما به محض ورود، با خانه بهم ریخته رو به رو و متوجه سرقت طلا و دلار و سنگ‌های قیمتی داخل خانه شدند. با این حال سالم بودن درهای ورودی خانه، نشان می‌داد که عامل یا عاملان سرقت آشنا بوده و با کلید وارد شده‌اند. در تحقیقات از همسایه‌ها مشخص شد که آخرین بار پیرمرد ساعت 7 بعد از ظهر 26 شهریور در حال پیاده‌روی در پارک نزدیک خانه‌شان دیده شده است.

    خرید از کارت بانکی

    در ادامه بررسی‌ها مشخص شد که در چند روزی که از ناپدید شدن او می‌گذرد حدود 70 میلیون تومان از کارت مرد قناد خریداری شده است. طبق استعلامات صورت گرفته، داروهای بدنسازی؛ گوشی‌های تلفن همراه و لوازم خانگی، وسایلی بود که با کارت عابر بانک مرد ناپدید شده خریداری شده بود.

    مأموران به سراغ فروشنده‌ها رفته و مشخص شد زن و شوهری این وسایل را خریداری کرده‌اند که هیچ رد و نشانی از خود به جا نگذاشته بودند. زن و شوهر در حالی که ماسک به چهره داشتند وارد مغازه شده و با کارت عابر بانک خریدشان را انجام داده بودند. تصاویری که توسط دوربین‌های مداربسته این مغازه‌ها از زوج جوان ثبت شده بود، تصویر چهره نگاری شده آنها را به پلیس داد سپس این تصاویر چهره‌نگاری شده بین فروشندگان مغازه‌های منطقه منتشر شد و در نهایت یکی از فروشنده‌ها، مرد جوان را شناسایی کرد و گفت: فکر کنم اسمش بهروز باشد، چند باری او را با شاگرد یکی از فروشنده‌ها به‌نام حسام دیده بودم. به‌دنبال اظهارات مرد مغازه دار، مأموران به سراغ حسام رفته و تحقیقات از او ادامه یافت.

    حسام گفت: بهروز در کار خرید و فروش گوشی و یکی از خریداران پر و پا قرص عتیقه‌جات است. سپس مأموران از وی خواستند بهروز را به بهانه فروش سکه عتیقه به محل قرار بکشاند. بدین ترتیب بهروز و همسرش دستگیر شدند.

    اعتراف به قتل

    بهروز پس از دستگیری مدعی شد کارت عابر بانک را از پسر جوانی به‌نام آرمان گرفته است. با اطلاعاتی که بهروز در اختیار کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت قرار داد، به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی پایتخت، آرمان بازداشت شد.

    با دستگیری آرمان وی به قتل پیرمرد قناد با همدستی زوج جوان اعتراف کرد.

    سرهنگ مرتضی نثاری، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی پایتخت گفت: هر سه متهم مدعی شدند که جسد پیرمرد را بعد از قتل در جاده تلو رها کرده‌اند. با اعتراف آنها، تحقیقات برای یافتن جسد پیرمرد ادامه یافت و مأموران در استعلامات صورت گرفته دریافتند که جسد پیرمردی ناشناس با مشخصات مرد قناد 28 شهریور در جاده تلو پیدا شده است. بدین ترتیب از دختر پیرمرد خواستند برای شناسایی هویت به پزشکی قانونی برود. با مراجعه دختر مقتول، جسد شناسایی و راز ناپدید شدن پیرمرد تنها برملا شد.

    گفت‌وگو با متهم

    با همدستت آرمان چطور آشنا شدی؟

    یک سال قبل یخچال‌مان خراب شد و در فضای مجازی به‌دنبال تعمیرکار بودیم که شماره آرمان را دیدیم. با او تماس گرفته و او هم یخچال‌مان را تعمیر کرد. دوستی‌ام از همان روز با آرمان آغاز شد و تا الان هم ادامه دارد.

    مقتول را می‌شناختی؟

    اصلاً، هیچ شناختی از او نداشتم. مدتی قبل به خاطر مسائل مالی که برایم پیش آمده بود با آرمان درد دل کردم و گفتم که نیاز به پول دارم. آرمان هم گفت چند سال قبل در طبقه چهارم ساختمانی زندگی می‌کرده که در طبقه اول آن پیرمرد ثروتمند و تنهایی ساکن بوده است. گفت که او وضع مالی خوبی دارد و دلار و پول زیادی در خانه‌اش نگهداری می‌کند و چون بچه‌هایش نیز تهران نیستند، کسی به او سر نمی‌زند. با اطلاعاتی که آرمان در اختیارمان قرار داد نقشه سرقت را کشیدیم و ساعت حدود 9 شب 26 شهریور زنگ خانه مرد قناد را زدیم. او آرمان را می‌شناخت و به دروغ گفتیم که برای مجلس جشن نیاز به یک آشپز داریم و از او خواستیم همراهمان شود. پیرمرد هم از همه جا بی‌خبر سوار ماشین ما شد.

    کجا او را کشتید؟

    به‌سمت جاده تلو رفتیم. در راه دست و دهان پیرمرد را بستیم و با شوکر او را وادار کردیم که کارت عابر بانک و رمز کارتش را به ما بدهد. وقتی مطمئن شدیم که رمز درست است با بند کیف و کمربند پیرمرد را خفه کردیم و جسد را در جاده تلو رها کردیم. بعد از جنایت همسرم را به خانه رساندم و راهی خانه پیرمرد قناد شدیم. با کلیدهایی که از او گرفته بودیم وارد خانه‌اش شدیم و از خانه 70 گرم طلا، 15 میلیون تومان پول و مقدار زیادی سنگ گرانقیمت و جواهر سرقت کردیم.

    با وسایل سرقتی چه کردید؟

    با کارت عابر بانک خرید کردیم و برای اینکه آرمان سهمی از این پول نبرد به دروغ به او گفتیم زمانی که جسد را در جاده تلو انداختیم کارت عابر بانک هم افتاده است. طلاها را هم مخفیانه فروختیم.

    شغل ات چیست؟

    سال‌ها در بنگاه املاک کار می‌کردم، با همسرم هم آنجا آشنا شدم. من متولد سال 1367 هستم و همسرم دنیا 5 سال از من بزرگ‌تر است او به خاطر اعتیاد همسرش با دو بچه از او جدا شده بود. خانواده‌ام مخالف این ازدواج بودند و من بدون رضایت آنها ازدواج کردم. بعد از مدتی هم مسافرکشی می‌کردم.

    17302

    منبع: خبر آنلاین

  • موقع پاک کردن اسلحه ام تیری به دانیال شلیک شد/ چون ترسیده بودم جسد او را مثله کردم و در بیابان انداختم

    موقع پاک کردن اسلحه ام تیری به دانیال شلیک شد/ چون ترسیده بودم جسد او را مثله کردم و در بیابان انداختم

     

    وی در ادامه گفت: برادرم به‌تازگی شرکتی دانش بنیان تأسیس کرده و به سختی سرگرم کار است حتی گاهی اوقات شب‌ها هم در شرکتش می‌خوابد. آخرین بار ساعت سه بعداز ظهر 18 آبان، دانیال به مادربزرگم زنگ زده و گفته با یکی از دوستانش به‌ نام هومن برای صحبت درباره کارهایش به ویلایشان در اطراف دماوند می‌رود، اما بعداز آن دیگر خبری از برادرم نشد و نگرانش هستیم.

    با شکایت پسر جوان تحقیقات به دستور بازپرس جنایی آغاز شد و بررسی‌های اولیه نشان می‌داد که دانیال با خودروی شخصی خود نرفته و خودروی او در پارکینگ خانه‌شان است.

    در حالی که تحقیقات برای یافتن دانیال ادامه داشت، خانواده او تصویر پسرشان را در فضای مجازی منتشر کردند تا شاید کسی از سرنوشت وی مطلع باشد و موضوع را به آنها خبر دهد، اما باز هم هیچ رد و اثری از او به‌دست نیامد.
    موقع پاک کردن اسلحه ام تیری به دانیال شلیک شد/ چون ترسیده بودم جسد او را مثله کردم و در بیابان انداختم
    در ادامه بررسی‌ها کارآگاهان پلیس دریافتند دانیال شهریور امسال برای انجام کاری به محل کار هومن مراجعه کرده و با او آشنا شده و بعد هم کم‌کم به دوستان صمیمی تبدیل شده بودند؛ از آنجا که هومن آخرین نفری بود که با دانیال ملاقات داشت کارآگاهان به سراغ وی رفتند.

    آخرین ملاقات

    هومن که کارمند یکی از ارگان‌های نظامی بود در تحقیقات اولیه گفت: من و دانیال آن شب باهم در ویلای دماوند بودیم. شب را خوابیدیم و فردا صبح، دانیال را به تهران رساندم و من به محل کارم رفتم و او هم به شرکتش رفت.در حالی که مدرکی علیه هومن نبود، مرد جوان آزاد می‌شود، اما همچنان احتمال دست داشتن او در ماجرای ناپدید شدن پسر جوان، از سوی بازپرس جنایی و تیم تحقیق مطرح بود.

    بررسی‌ها در این باره ادامه داشت تا اینکه مدارک و شواهدی علیه هومن به‌دست آمد و باعث شد تا این بار مرد جوان به‌عنوان تنها مظنون این پرونده بازداشت شود. او که پس‌از دستگیری همچنان منکر جنایت بود، زمانی که با مدارک پلیسی و قضایی مواجه شد لب به اعتراف گشود و گفت: من نمی‌خواستم او را بکشم قتل ناخواسته رخ داد.

    وی درباره جزئیات ماجرا گفت: روز حادثه باهم به ویلای دماوند رفتیم تا درباره کاری صحبت کنیم من داشتم اسلحه‌ام را تمیز می‌کردم که خیلی اتفاقی گلوله از اسلحه‌ام شلیک شد و به دانیال اصابت کرد؛ از این اتفاق شوکه شده بودم وحشت زده به‌سمت دانیال دویدم که خونین روی زمین افتاده بود هر چه او را صدا زدم جواب نداد. وقتی متوجه شدم نفس نمی‌کشد از ترس نمی دانستم چکار کنم. ابتدا خواستم جسد را داخل خودروام بگذارم و از ویلا بیرون ببرم، اما خیلی سنگین بود و نمی‌توانستم تنهایی این کار را انجام دهم. به ناچار تصمیم گرفتم که جنازه را مثله کنم، بعد هم جسد را داخل چند کیسه قرار داده و داخل خودروام گذاشتم. شب در همان ویلا خوابیدم و صبح راهی محل کارم در تهران شدم.

    وقتی به محل کارم رسیدم اسلحه‌ام را تحویل دادم و بعد هم به بهانه مأموریت به سمت قم رفتم و جسد دانیال را در بیابان رها کردم.

    بدین ترتیب با اعترافات این مرد تیم جنایی برای کشف جسد مقتول به محلی که متهم اعلام کرده بود رفتند اما تا کنون جسدی پیدا نشده است و بررسی‌ها برای کشف جسد پسر جوان و زوایای پنهان این جنایت به دستور بازپرس جنایی ادامه دارد.

    23302

    منبع: خبر آنلاین