برچسب: جعفر محمدی

  • چقدر سینما خوب است…

    در سال 1309، اوانس اوگانیانس نخستین فیلم بلند صامت سینمایی ایران را به نام «آبی و رابی» ساخت.

     شهریور ماه روز ملی سینماست و در تقویم کشورمان این روز ثبت شده است، همه ما با سینما ارتباطی عمیق و درونی داریم، شاید بتوان بدون اغراق گفت هر شخصی در درون خودش یک لحظات بیادماندنی، تاثیرگذار و احساسی با فیلم یا لحظاتی از فیلمی داشته است که هر گاه یادش می‌افتد انگار بخشی از زندگی خودش را مرور می‌کند.
    این اتفاق شامل فیلم‌های خارجی و ایرانی می‌شود و اساسا چه کسی هست که با شخصیت یا فیلم‌هایی از سینمای کشور خودمان هم چنین لحظاتی را نداشته باشد.
    از لوطی‌گری ناصر ملک مطیعی در فیلم‌هایش گرفته تا مردانگی‌های محمد علی فردین که همه گیر شد و اصطلاح معروف «فردین بازی» را وارد فرهنگ عامه مردم کرد، تا جایی که حتی فروغ فرخزاد در شعر «كسی كه مثل هیچ كس نیست» می‌گوید:
    چقدر دور میدان محمدیه چرخیدن خوب است
    چقدر روی پشت بام خوابیدن خوب است
    چقدر باغ ملی رفتن خوب است
    چقدر مزه پپسی خوب است
    چقدر سینمای فردین خوب است
    و من چقدر از همه چیزهای خوب خوشم می‌آید
    جالب توجه است که ایران در سینما تاریخچه‌ای طولانی دارد و به 119 سال می‌رسد، 5 سال بعد از اختراع این فن جدید مظفر‌الدين‌شاه در فروردين سال 1279 از تهران به مقصد اروپا حرکت کرد و در اين سفر بود که با سينما آشنا شد.
    در سفرنامه مظفرالدين‌شاه“ آمده است که شاه روز يکشنبه هفدهم تير 1279 به اتفاق ميرزا ابراهيم خان عکاس‌باشى به تماشاى دستگاه ”سينموفتوگراف“ و لانترن ماژيک رفته است. اين حادثه 5 سال پس از رواج اختراع برادران لومير در پاريس رخ داد (شاه اين دوربين را اشتباها سينموفتوگراف مى‌ناميد.)
    حدود يک ماه پس از اولين ديدار مظفرالدين‌شاه با سينما، در سه‌شنبه 23 مرداد 1279 در شهر ”اوستاند“ در ساحل دريا در بلژيک، جشن روز عيد گل برگزار شد و ميرزا ابراهيم‌خان عکاس‌باشى مشغول سينموفتوگراف‌اندازى از شاه شد. به اين ترتيب بانى ورود نخستين دوربين فيلم‌بردارى و نمايش فيلم، در سال 1279 شمسی مصادف با 1900 میلادی مظفرالدين‌شاه بوده و نخستين فيلم‌بردار ايرانى نيز ابراهيم ‌خان عکاس‌باشى محسوب مى‌شود.
    در سال 1309، اوانس اوگانیانس نخستین فیلم بلند صامت سینمایی ایران را به نام «آبی و رابی» ساخت. حاجی آقا آکتور سینما (1312) دومین فیلم ایرانی از اوانس اوگانیانس است. این فیلم به مدت چهار روز از چهارشنبه 11 بهمن تا شنبه ۱۴ بهمن 1312 در تهران اکران شد.
    در همین سال 1312 با فیلم «دختر لُر» عبدالحسین سپنتا نخستين «فيلم ايرانى ناطق» موجوديت يافت. از اين فيلم بعدها بنام جعفر و گلنار ياد مى‌شد. نقش اساسى در تهيه‌ اين فيلم، به سپنتا تعلق داشت، گرچه ساخته اردشير ايرانى ذکر شد و در واقع کارگردانى هنرى با سپنتا و کارگردانى فنى با اردشير ايرانى بود. فيلم دختر لُر در مهر 1312 آماده نمايش شد و در 30 آبان 1312 نمايش فيلم در سينما ماياک در خيابان لاله‌زار آغاز شد و با استقبال بى‌سابقه‌اى روبرو شد و پس از 37 روز نمايش، موفقيت بى‌نظيرى کسب کرد.
    سپس از دى ماه به مدت 120 روز در سينما سپه اکران شد و حتى سال بعد يک ماه در سينما ماياک و 50 روز در سينما سپه نمايش مجدد يافت. و نمايش سومى نيز در سينما سپه داشت. توفيق دختر لُر فيلم‌هاى صامت را از رونق انداخت.
    97 سال بعد از ورود سینما به ایران اولين جشن خانه سينما در تاریخ 19 تيرماه سال 1376 در تهران برگزار شد که اكبر نبوی، ابوالحسن داوودی، احمدرضا درويش، محمدرضا موئینی و منوچهر شاهسواری اعضای شورای برگزاری آن بودند.
    در آن مقطع زمانی ابوالحسن داوودی اعلام کرده بود که موضوع «روز سينما» در جلسات خانه سینما مطرح و مقرر شده كه يک روز از سال با عنوان «روز ملی سينما» نامگذاری شود.
    در نهایت چهار سال بعد در سال 1379 در چهارمین جشن بزرگ سینمای ایران و همزمان با بزرگداشت صدمین سال ورود سینما به ایران بود که 21 شهریور ماه به عنوان «روز ملی سینما» شناخته شد و هر سال جشن خانه سینما در این روز برگزار می شود و 21 شهریور ماه به عنوان روزی نمادین وارد تقویم شد.
    اتفاق عجیب و جالب این بود که در سال 91 روز ملی سینما از تقویم حذف شد، این اتفاق واکنش های بسیاری را در میان هنرمندان و سینماگران در پی داشت که همگی این افراد اعتقاد داشتند روز سینما باعث همبستگی سینماگران و یادآوری زحمت های افرادی که در سینما مشغول به فعالیت هستند، است بنابراین حذف آن بی انصافی در حق سینما محسوب می‌شود.
    دبیر وقت شورای فرهنگ عمومی درباره این انتقال در گفت‌‌وگويی مطرح کرده بود: این روز از تقویم حذف نشده بلکه از صفحات اصلی تقویم به ضمایم انتقال یافته و ثانیا امسال دومین سالی است که این امر اجرایی می‌شود.
    به هر حال تقویم رسمی ما بیش از حد شلوغ شده بود و برای همین باید برخی مناسبت‌ها را حذف و برخی را نیز به ضمایم منتقل می کردیم. روز سینما هم از جمله مواردی بود که به بخش ضمایم منتقل شد.
    حذف نام روز سینما از تقویم های رسمی تا سال 1393 ادامه داشت تا اینکه علی جنتی وزیر فرهنگ دولت یازدهم در اولین مراسم جشن ملی سینما که بعد از بازگشایی خانه سینما در دولت رییس جمهور روحانی برگزار شده بود از بازگشت مجدد روز سینما به تقویم خبر داد که باعث خرسندی اهالی سینما شد.
    بعد از گذشت کمتر از دو ماه از صحبت‌های وزیر صبح یکشنبه 4 آبان ماه بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی روز سینما رسما به تقویم کشور بازگشت.

  • درباره واکنش ها به “جنتلمن”: زندگی در دو سیاره جدا از هم!

    درباره واکنش ها به “جنتلمن”: زندگی در دو سیاره جدا از هم!

    یک بار نوشتم که برای فهم شکاف بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی مردم در عرصه سبک زندگی، کافی است ترانه هایی که مردم در داخل خودروهای شخصی شان دارند را با ترانه هایی که رادیو و تلویزیون پخش می کنند، مقایسه کنید. فکر نمی کنم این همه شکاف و افتراق در هیچ جامعه ای وجود داشته باشد.

    عصر ایران؛ جعفر محمدی – در روزهای اخیر، شاهد واکنش های متعددی به ماجرای پخش ترانه “ساسی مانکن” در برخی مدارس بوده ایم، از تهدید وزیر آموزش و پرورش گرفته تاکید نائب رئیس مجلس بر اخراج مدیران مدارس و … .
    این یادداشت، واکنشی به اصل ماجرا نیست بلکه درباره واکنش هایی است که نسبت به آن صورت گرفته است.
    اگر مسؤولان ما و برخی چهره های سیاسی از این متعجب شده اند که دانش آموزان ایرانی در مدارس ترانه “جنتلمن” ساسی مانکن را خوانده و رقصیده اند، تنها یک دلیل ساده دارد و و آن این که عمده مسؤولان در یک سیاره دیگر زندگی می کنند و مردم در سیاره ای دیگر:
    – ظاهر و قیافه ای که مسؤولان برای خود درست می کنند، با ظاهر و قیافه اکثر مردم متفاوت است. مثلاً مدیران از یک رده به بالا، حتماً ریش یا ته ریش می گذارند و پیراهن سفید با یقه بسته می پوشند. مردم عادی اما الزاماً این گونه نیستند؛ آنها متنوع تر از مسؤولان اند.
    – نوع مراودات اجتماعی شان با اکثر مردم فرق دارد. مثلاً با بچه هایشان نمی روند سوار چرخ فلک شهربازی شوند یا در استخرهای عمومی مایو به تن با مردم شنا نمی کنند. در خیلی از مهمانی های خانوادگی هم بنا به مصلحت شرکت نمی کنند، خاصه که الان همه دوربین به دست هم هستند!
    – اکثراً بچه هایشان در مدارس خاص تحصیل می کنند و از همین الان آنها نیز تافته جدا بافته می شوند.
    – با فیلم ها و آهنگ های روز غریبه اند و هنوز در وادی “اندک اندک جمع مستان می رسند” شهرام ناظری هستند و “از کرخه تا راین” ابراهیم حاتمی کیا.
    – چون فقط در مراسم و آیین های خاصی زندگی می کنند، دایره کسانی که با آنها معاشرت می کنند، محدود به افراد خاص و نزدیک به خودشان است. مثلاً اگر ۲۰ جوان می شناسند ۱۸ نفرشان مسجدی و هیأتی و اداری و رسمی اند و گمان می کنند همه جوانان همین گونه اند.
    – چون عمدتاً با همدیگر جلسه می گذارند و حرف های رسمی و شعاری می گویند و می شنوند و تحویل هم می دهند، ادبیات و طرز فکرشان هم کلیشه ای و رسمی و شعاری شده است و حتی زبان محاوره ای شان نیز با محاورات روزمره مردم متفاوت شده است.
    – لنگ نان شب نیستند؛ اگر به دارویی نیاز داشته باشند ولو شده از خارج کشور برایشان تهیه می شود. یادشان نیست آخرین بار کی اتوبوس و مترو و تاکسی شده اند و هرگز در برابر تقاضای همسر و فرزندن شان برای تهیه چیزی شرمنده نشده اند. جنس دغدغه هایشان با جنس دغدغه های عموم مردم زمین تا آسمان فرق دارد.
    – …
    درباره واکنش ها به
    به خاطر همین دوری مزمن از مردم است که وقتی می بینند دختر و پسر بچه های ابتدایی آخرین ترانه ساسی مانکن را -که در هیچ رسانه رسمی داخلی منتشر نشده- می خوانند و می رقصند، شوکه می شوند و ای بسا فکر کنند که لابد طرح و توطئه ای در کار است!
    اما به این موضوع ساده دقت نکرده اند که “آن بچه های مدرسه ای ها تمام ترانه را حفظ اند”، نه یک نفر و دو نفر که تقریباً همه شان.
    مسأله اما این است که آن بچه ها و دهها میلیون دختر و پسر و مرد و زن دیگر، در سیاره خودشان این ترانه ها را گوش می دهند و بعضاً هم می رقصند نه در سیاره مسؤولان که حتی اتمسفرش هم فرق دارد با محیط زیست مردم عادی.
    یک بار نوشتم که برای فهم شکاف بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی مردم در عرصه سبک زندگی، کافی است ترانه هایی که مردم در داخل خودروهای شخصی شان دارند را با ترانه هایی که رادیو و تلویزیون پخش می کنند، مقایسه کنید. فکر نمی کنم این همه شکاف و افتراق در هیچ جامعه ای وجود داشته باشد.
    این دورافتادگی از متن جامعه، نه فقط باعث می شود مسؤولان از یک ترانه شوکه شوند که موجب می شود آنها از رویکردهای عموم مردم در سیاست، اجتماع، روابط بین الملل، فرهنگ،دین و … نیز بیگانه باشند و همچنان به حصاری که دور خود کشیده اند دل خوش کنند … ولی حصارها ابدی نیستند.
  • ۷ نکته درباره سانحه ۷۰۷ : از قرقیزی بودن دروغین تا سه فرودگاه غلط انداز در کنار هم!

    این اولین باری نیست که خلبان ها این فرودگاه ها را اشتباه گرفته اند. ایرلاین پرس در آبان امسال گزارش داد که یک فروند هواپیما با ۱۵۰ مسافر که از مشهد عازم فرودگاه پیام کرج بود، اشتباهاً در فرودگاه فتح فرود آمد و یک متر مانده به زمین، خلبان متوجه اشتباه شد و مجدداً اوج گرفت و به پیام رفت. اگر خلبان در آخرین لحظه متوجه نمی شد، یک فاجعه بزرگ با دهها کشته شکل می گرفت.

    عصر ایران؛ جعفر محمدی – بار دیگر ایران شاهد سانحه هواپیما بود؛ این بار بوئینگ ۷۰۷ ارتش.
    چند نکته در این باره قابل تأمل است:
    ۱ – بوئینگ ۷۰۷، هواپیمایی متعلق به قرن گذشته است. تولید این هواپیما در شرکت بوئینگ در سال ۱۹۵۸ آغاز شد و تا ۱۹۷۹ ادامه یافت. هواپیمای سانحه دیده بیش از ۴۰ سال عمر داشت.
    ای کاش جریان تنش زدایی با جهان که در دوره اصلاحات آغاز شده و در برجام به نقاط مثبتی رسیده بود ادامه می یافت تا در کنار همه برکات حاصل از ارتباطات جهانی، ناوگان هوایی ایران نیز نوسازی می شد تا شاهد حوادث اینچنینی نباشیم.
    ما چاره ای جز بهبود روابط با جهان نداریم. این البته بدان معنا نیست که اگر با جهان روابط حسنه داشته باشیم مشکلات مان حل می شود ولی قطعاً به این معنا هست که دیگر درگیر مشکلات مازاد نمی شویم.
    ممکن است بعد از بررسی ها بگویند خطای خلبان عامل این اتفاق بود و لزوم نوسازی را کمرنگ کنند. اما بهتر است بدانیم که سیستم های جدید هواپیمایی به حدی هوشمند شده اند که خطای انسانی را تا حد بسیاری پوشش می دهند و حوادث را به حداقل می رسانند.
    ۲ – در اردیبهشت ۱۳۹۲ خبری منتشر شد مبنی بر این که آخرین هواپیمای ۷۰۷ جهان در ایران زمینگیر شد. حمیدرضا پهلوانی، رییس وقت سازمان هواپیمایی کشوری بعد از سوانحی که برای هواپیماهای ۷۰۷ ساها پیش آمده بود گفته بود: هواپیماهای یک شرکت هواپیمایی [ساها] داخلی به علت فرسوده‌ بودن و بالا‌ بودن سن ناوگان، زمین‌گیر شده اند. شرکت هواپیمایی مذکور باید اسناد مورد نیاز سازمان هواپیمایی کشوری را به منظور ایمن‌بودن هواپیماها ارائه کند یا هواپیمای نو بخرد.

    بعد از آن، دیگر هیچ هواپیمای هفتصد و هفتی مسافرگیری نکرد، گو این که اسناد ایمن بودن شان به سازمان هواپیمایی ارائه نشد.
    با این حال امروز خبر رسید که یک هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ که از قرقیزستان گوشت می آورد حین فرود در فرودگاه پیام دچار سانحه شده است.
    سوال این است که وقتی هواپیمایی از استانداردهای ایمنی برخوردار نبوده ، چرا مجدداً به آن اجازه پرواز می دهند، ولو آن که مسافری نباشد. آیا جان ارتشیانی که با این هواپیماهای فرسوده و قدیمی پرواز می کنند، به اندازه مسافران هواپیماها ارزش ندارد؟
    وقتی هواپیما بدان حد غیر ایمن است که سازمان هواپیمایی اجازه پرواز به آن نمی دهد، دیگر نباید فرقی بین مسافری و باری و نظامی و غیر نظامی اش وجود داشته باشد؛ جان همه انسان ها عزیز است.
    ۳ – هواپیما به جای فرودگاه پیام – که باند مناسبی برای فرود هواپیماهای بزرگ دارد – در فرودگاه نزدیک آن، یعنی فرودگاه فتح  فرود آمده است. فتح، باندی کوتاه برای هواپیماهای کوچک دارد. به همین دلیل هواپیما از انتهای باند خارج شده و سانحه آفریده است. یک فرودگاه دیگر هم در منطقه وجود دارد که از نظر جغرافیایی درست پایین باند فرودگاه پیام قرار دارد.
    این که خلبان اشتباهی فرود آمده یا ناگزیر شده، موضوعی است که در بررسی های فنی مشخص خواهد شد ولی نکته اینجاست که چه لزومی دارد سه فرودگاه در فاصله بسیار اندکی از همدیگر با باندهای تقریباً همسو وجود داشته باشد؟
    این اولین باری نیست که خلبان ها این  فرودگاه ها را اشتباه گرفته اند. ایرلاین پرس در آبان امسال گزارش داد که یک فروند هواپیما با ۱۵۰ مسافر که از مشهد عازم فرودگاه پیام کرج بود، اشتباهاً در فرودگاه فتح فرود آمد و یک متر مانده به زمین، خلبان متوجه اشتباه شد و مجدداً اوج گرفت و به پیام رفت. اگر خلبان در آخرین لحظه متوجه نمی شد، یک فاجعه بزرگ با دهها کشته شکل می گرفت.
    با این اوصاف هیچ بعید نیست در آینده نیز شاهد چنین اتفاقاتی باشیم به ویژه آن که فرودگاه پیام اخیراً وارد چرخه حمل و نقل مسافری شده و ترافیک هوایی استان البرز بر دوش آن قرار گرفته است.
    لذا باید به طور ویژه و سریع، تکلیف فرودگاه هاب موازی و نزدیک به پیام مشخص شود تا شاهد تکرار این قبیل حوادث نباشیم.
    ۴ – انتهای باند کوتاه فرودگاه فتح، دیواری است و درست پشت دیوار، یک مجتمع مسکونی! هواپیما نیز بعد از عبور از دیوار فرودگاه وارد محوطه مسکونی شده و خسارت هایی را به خانه های مردم زده است.
    سوال است است که با کدام عقل سلیم و منطق شهرسازی یا فرودگاه سازی، خانه و انتهای باند در کنار هم ساخته شده اند؟ آیا خانه ها اول بوده اند و بعد فرودگاه را بی توجه به خانه های مردم بنا کرده اند یا اول فرودگاه بوده و سپس بی اعتنا به آن، مجوز ساخت در انتهای باند را داده اند؟!
    از بخت نیک، خانه ای که هواپیما به آن خورده بود، خالی از سکنه بود و الا آمار تلفات بالاتر بود.

    ۵ – سازمان هواپیمایی کشوری در اولین اطلاع رسانی های خود مدعی شد که هواپیمای سانحه دیده، متعلق به کشور قرقیزستان بوده است. با این حال، خبرنگاران در بررسی های خود متوجه شدند هواپیما متعلق به ارتش بوده است.
    این نحوه اطلاع رسانی بسیار غیرحرفه ای و ناامید کننده بود و جا دارد سازمان هواپیمایی در این باره توضیح دهد و عذر بخواهد.
    ۶ – همه هواپیماها مشخصات دارنده خود را در بدنه شان می نگارند. حتی هواپیماهای جنگی نیز چنین اند و حتی شده به اختصار (مانند IRIAF) نامی را درج می کنند.
    از عجائب است که هواپیمای سانحه دیده که متعلق به ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده، هیچ نشانه مشخصی روی بدنه و دم خود نداشت و افکار عمومی در این باره سوال دارند که چرا؟!


    ۷ – در همه جای دنیا، شبکه های خبری هنگام مواجهه با چنین حوادثی خبرهای عادی خود را قطع می کنند و موضوع را به طور زنده پوشش می دهند. شبکه خبر صدا و سیما که چند روز قبل انفجاز گاز در یک نانوایی در پاریس را پخش مستقیم می کرد ، خبر سانحه هوایپمایی در کرج را به صورت کوتاه پخش کرد و سپس به موضوعات دیگری مانند تنظیم بازار مرغ پرداخت. این در حالی است که مردم تشنه اطلاعات دست اول بودند. صدا و سیما بیش از هواپیما سقوط کرده است.