برچسب: تربیت کودک

  • تربیت فرزند: تقویت اعتماد به نفس، کلید موفقیت

    تربیت فرزند: تقویت اعتماد به نفس، کلید موفقیت

     

    تربیت فرزند، دغدغه بسیاری از والدین است؛ اما فراتر از آموزش مهارت‌ها و انتقال ارزش‌ها، پرورش نسلی با اعتماد به نفس، شجاعت و استقلال، نقشی حیاتی در شکل‌گیری آینده‌ی آن‌ها دارد. کودکان با ذات منحصر به فردی به دنیا می‌آیند و مقایسه آن‌ها با دیگران، نه تنها کمکی نمی‌کند، بلکه می‌تواند به آن‌ها آسیب برساند. در این مسیر، شناخت توانمندی‌های کودک و ایجاد بستری برای شکوفایی آن‌ها، از مهم‌ترین وظایف والدین است.

     تربیت فرزند: تقویت اعتماد به نفس، کلید موفقیت
    تربیت فرزند، یکی از مسائل مهم و مورد توجه والدین است. قبل از هر چیز باید این را بدانیم که کودک لوح سفیدی نیست که ما به عنوان والدین بتوانیم هرآن چه می‌خواهیم بر آن نقش بزنیم. هر کودک با ذخیره‌ای از ژن‌ها و خلق و خوی مخصوص خود به دنیا می‌آید و این باعث می‌شود هیچ گاه دو کودک مشابه هم نباشند.
    این وظیفه والدین است که توانمندی‌ها و ظرفیت‌های کودک خود را تشخیص دهند و فرزندشان را فقط با خودش مقایسه کنند نه با هیچ کودک دیگری. با این حال برای داشتن کودکی شجاع و مستقل، بدون وابستگی غیرضروری به خانواده که بتواند از پس کار‌های خود برآید، باید اعتماد به نفس او را تقویت کرد. در ادامه نکاتی در همین خصوص بیان می‌شود.
    بی قید و شرط عشق بورزید
    زمانی که کودک‌تان را صرف‌نظر از مشکلات، ضعف‌ها، اخلاق و توانمندی‌هایش بپذیرید، به او بیشترین کمک را کرده‌اید. اعتماد به نفس کودک در عشق بی قید و شرط شکوفا می‌شود، این‌که او را با وجود خطا‌ها و اشتباهاتش دوست داشته باشید و کودک متوجه این احساس بشود. اجازه بدهید فرزندتان عشق شما را حس کند. او را در آغوش بگیرید، ببوسید و فراموش نکنید به او بگویید که چقدر دوستش دارید. هنگامی که مرتکب اشتباه یا خطایی می‌شود، مراقب باشید تذکرتان درباره رفتار اشتباهش باشد نه خود کودک. این مسئله کمک زیادی به افزایش اعتماد به نفس کودکتان خواهد کرد.
    الگوی مثبتی برایش باشید
    اگر مایلید فرزندی شجاع و با اعتماد به نفس داشته باشید، قبل از هر چیز باید رفتارهایتان با اعتماد به نفس باشد. به یاد داشته باشید کودکان از رفتار‌های ما می‌آموزند نه گفتار‌های ما؛ بنابراین در بسیاری از تصمیم‌های روزانه‌تان به خصوص آن‌هایی که در حضور فرزندتان گرفته می‌شود، به این موضوع توجه کنید.
    فعالانه به او گوش کنید
    زمان‌هایی را به گوش دادن به صحبت‌های فرزندتان اختصاص دهید. زمانی که نیاز دارد تا با شما گفتگو کند، به طور کامل به او گوش دهید. به کودک‌تان کمک کنید تا احساساتش را ببیند و برای‌شان نام بگذارد. با پذیرفتن بدون قضاوت احساساتش به احساسات او اعتبار ببخشید و نشان دهید برای چیزی که می‌خواهد بگوید ارزش قائل هستید. کودک نیاز دارد احساس کند افکار، احساسات، نظرات و خواسته‌هایش مهم هستند.
    به او اجازه اشتباه کردن بدهید
    کودکان نیز مانند بزرگ سالان امکان دارد اشتباه بکنند. بخش مهمی از شکل‌گیری اعتماد به نفس کودکان به انتخاب‌های مستقل آنان بستگی دارد. حتی اگر این انتخاب‌ها درست و به جا نباشند. مطمئن باشید بعد از چند بار، انتخاب‌هایش بهتر خواهد شد و تا زمانی که خطری جدی او را تهدید نمی‌کند، بگذارید تا خودش عواقب تصمیم‌هایش را بچشد.
    محدودیت‌ها را به او آموزش دهید
    کودک‌تان را با دنیای واقعی آشنا کنید. در دنیای واقعی همه ما با محدودیت‌هایی در هر حوزه از زندگی‌مان سر و کار داریم. چند قانون منطقی و منصفانه برای کودک خود وضع کنید و در اجرای آن‌ها کوتاه نیایید و سختگیرانه پیگیر اجرایی شدن شان باشید. فرضا اگر برای دوچرخه‌سواری قانون گذاشتن کلاه ایمنی را دارید، اجازه ندهید بدون کلاه دوچرخه‌سواری کند، چون در دنیای واقعی احتمال آسیب دیدن وجود دارد. کودک وقتی دریابد که قوانین وضع شده محلی برای چانه زدن ندارد، احساس امنیت بیشتری می‌کند و به زودی خود را با آن‌ها وفق می‌دهد. نکته مهم این که بکوشید با ثبات، واضح و منصف باشید.
    بگذارید خطر کند
    به فرزندتان بیاموزید که حتی اگر به نتیجه دلخواهش نرسید، این‌که راه مورد علاقه‌اش را انتخاب کرده و برای رسیدن به آن تلاش کرده، ارزشمند است. به او بیاموزید افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند هم ممکن است اشتباه کنند و این هیچ اشکالی ندارد. به عبارتی بگذارید گاهی خطر کند و تصمیم‌های چالش برانگیز بگیرد.
    کمال گرا نباشید
    کمال‌گرایی یکی از بزرگ‌ترین موانع برای شروع هر کاری است. افراد کمال‌گرا آن قدر نگران نتیجه بی عیب و نقص هستند که ترجیح می‌دهند هیچ کاری نکنند تا مرتکب اشتباهی هم نشوند. برای این‌که فرزندتان را از آسیب کمال گرایی مصون بدارید، ابتدا باید خودتان کمال گرایی را کنار بگذارید و سپس مراقب باشید این تفکر، روی ارتباط‌تان با کودک تاثیر نگذارد.
    به او حق انتخاب بدهید
    به فرزندتان برحسب سنش حق انتخاب در امور مربوط به خودش را بدهید. فرضا با گذاشتن چند گزینه اجازه دهید تا لباس‌هایش را خودش انتخاب کند. این‌که کودک شما گاهی خلاف سلیقه شما لباس بپوشد، خیلی بهتر از آن است که همواره مطابق میل شما باشد. همچنین اجازه بدهید او برای حل مشکلاتش تلاش کند.
    فرزندتان با حل مشکلاتش، اعتماد به نفسش تقویت می‌شود و به توانمندی‌هایش پی می‌برد بنابراین برای آسایش خودتان سعی نکنید همه کار‌ها و مشکلاتش را خودتان حل کنید.

    قیمت لحظه ای طلا، سکه و ارز

    در نهایت، به یاد داشته باشیم که تربیت فرزند، فرآیندی پیچیده و چندوجهی است. هیچ فرمول جادویی برای داشتن فرزندانی موفق و خوشبخت وجود ندارد. اما با درک عمیق نیازهای کودک، تقویت اعتماد به نفس او و ایجاد فضایی امن و صمیمی برای رشد و شکوفایی، می‌توانیم گامی موثر در جهت آینده‌ای بهتر برای آن‌ها برداریم. آیا ما به عنوان والدین، آنقدر که باید به توانمندی‌های منحصر به فرد فرزندانمان توجه می‌کنیم؟

     

  • بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود

    بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود

    به هر حال ملال می‌توان منشأ اتفاقاتی باشد. بعضی از ملال‌آورترین شغل‌هایی که من داشته‌ام، درعین‌حال خلاقانه‌ترین‌ها هم بوده‌اند. بعد از مدرسه در یک شرکت واردات کار می‌کردم و عکس‌های نوعی بلوز زشت پِرویی را روی بروشورهای تبلیغاتی می‌چسباندم.


    اگر دور و برتان بچه‌ای باشد، با این معضل به خوبی آشنایید: پیش شما می‌آیند و می‌گویند که حوصله‌شان سر رفته و نمی‌دانند چکار کنند. اگر سرتان خلوت باشد شاید مشغول بازی‌کردن با آن‌ها شوید و اگر نتوانید با آن‌ها وقت بگذرانید احتمالاً برایشان انیمیشنی می‌گذارید یا راه دیگری پیدا می‌کنید تا سرگرم شوند. اما چه بسا راه درست‌تری هم باشد: ولشان کنید تا کم کم بیاموزند که زندگی چیزی است که در آن اغلب اوقات حوصلۀ آدم سر می‌رود.
    به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی،‌پاملا پل در نیویورک تایمز نوشت:
    «حوصله‌ام سر رفته». این جمله کوتاه آنقدر قدرت دارد که پدر و مادرها را از وحشت، آزردگی خاطر و عذاب وجدان لبریز کند. اگر حوصله کسی سر رفته باشد، حتماً فرد دیگری در آموزش، غنابخشی یا سرگرم‌کردن او کوتاهی کرده است. اصلاً چطور ممکن است کسی -خواه کودک یا بالغ- ادعای ملال کند، آن هم در حالی که کارهای زیادی را می‌توان، و باید، فوراً انجام داد؟
    اما ملال از آن چیزهایی است که باید تجربه‌اش‌ کرد، نه آنکه با عجله کنارش زد. تجربۀ ملال، در این معنا با آن تربیت بی‌رحمانۀ مبتنی بر شرطی‌سازی در دوران ویکتوریا تفاوت دارد که چون تجربه‌ای مخوف بود برای تقویت قوای ذهنی توصیه می‌شد. برخلاف چیزی که بیشتر افراد در فرایند رشد می‌آموزند –اینکه فقط افراد حوصله‌سربر هستند که حوصله‌شان سر می‌رود- ملال سودمند است؛ برای ما خوب است.
    اگر کودکان خیلی زود با این قضیه کنار نیایند، بعدها دچار شگفت‌زدگیِ نامطبوعی خواهند شد. قبول کنیم که مدرسه می‌تواند جای خسته‌کننده‌ای باشد و واقعیت این است که معلمان وظیفه ندارند به همان ترتیبی که آموزش می‌دهند، کودکان را سرگرم هم بکنند. قرار نیست زندگی جولانگاه بی‌پایان سرگرمی‌ها باشد. در رمان کجا می‌روی برنادت؟۱ نوشتۀ ماریا سمپل در سال ۲۰۱۲، مادری به دخترش می‌گوید: « درست است که حوصله‌ات سر رفته، اما بگذار راز کوچکی دربارۀ زندگی به تو بگویم. هرچه بیشتر به این فکر کنی که چیزی ملال‌آور است، ملال‌آورتر می‌شود. اما به محض آنکه بفهمی فقط خودت هستی که می‌توانی زندگی‌ات را جذاب کنی، اوضاع‌ بهتر خواهد شد».
    قبلاً مردم پذیرفته بودند که ملال بخش بزرگی از زندگی است. خاطرات پیش از قرن ۲۱ سرشار از یکنواختی است. افراد طبقه مرفه، وقتی از پرسه‌زدن در سالن‌های پذیرایی خسته می‌شدند، به پیاده‌روی‌های طولانی می‌رفتند و دار و درخت‌ها را تماشا می‌کردند؛ سوار ماشین‌هایشان می‌شدند و بازهم دورتر می‌رفتند و درختان بیشتری را تماشا می‌کردند. آن‌هایی که مجبور بودند کار کنند، سخت‌تر کار می‌کردند. کارهای صنعتی و کشاورزی بیش از حد کسالت‌بار بودند، و به نظر نمی‌رسید آدم‌های زیادی انتظار داشته باشند شغل‌شان ارضاکننده باشد. کودکان نیز انتظار چنین آینده‌هایی را داشتند و از همان عنفوان کودکی با آن اخت می‌شدند؛ بنابراین چیزی هم جز کتابخانه، درخت و بعدها تلویزیونِ مضر در بعدازظهرها، در مخیله‌شان نمی‌گنجید.
    تنها چند دهه قبل، در دوران از دست رفتۀ کم‌توجهی به کودکان، آدم‌های بالغ فکر می‌کردند حدی از ملال ضروری است، و کودکان هم خرسند بودند که بزرگترها کاری به کارشان ندارند. لین مانوئل میراندا در مصاحبه‌ای با مجله جی‌.کیو. تأکید می‌کند که بعد از ظهرهای آزاد برای او منبع لایزال الهام بوده است؛ «چراکه هیچ چیز به اندازۀ کاغذی سفید یا اتاق خوابی خالی خلاقیت را مهمیز نمی‌زند».
    امروزه قراردادن کودکان در چنین انفعالی همچون اهمال والدین در انجام وظایف‌شان دیده می‌شود. کلیر کین‌میلر در مقاله‌ای به نام «شقاوت والدین مدرن» که در نشریۀ تایمز منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت، به مطالعه جدیدی ارجاع می‌دهد که براساس آن والدین، صرف نظر از طبقه، درآمد یا نژاد، معتقد بودند «کودکانی که در ساعات بعد از مدرسه حوصله‌شان سر می‌رود، باید در کلاس‌های فوق برنامه ثبت نام شوند، و والدینی که مشغله دارند نیز باید درصورتی که کودکان از آن‌ها درخواست کنند، تمام کارهایشان را متوقف کرده و به آن‌ها توجه کنند.»
    تک‌تک لحظات باید بهینه و بیشینه شده و به سمتِ هدفی مشخص پیش روند.
    امروزه بچه‌ها، زمانی که والدین دست از سرشان برداشته باشند، با وسایل دیجیتال‌شان به حال خود رها می‌شوند. والدین برای یک مسافرت طولانی با ماشین یا هواپیما چنان برنامه‌ریزی می‌کنند که انگار ژنرال‌های ارتش هستند و دارند نقشۀ یک مانور زمینی پیچیده را می‌ریزند. کدام فیلم را با آی‌پد ببینیم؟ بهتر نیست یک پادکست خانوادگی درست کنیم؟ الان وقت مناسبی است که اجازه دهیم بچه‌ها در صندلی عقب آنقدر فورت‌نایت۲ بازی کنند تا مخ‌شان تاب بردارد؟ وقتی در دهۀ ۷۰ کودکان در راه بازگشت حوصله‌شان سر می‌رفت، والدین چه کار می‌کردند؟ هیچ! اجازه می‌دادند بوی بنزین خفه‌شان کند، خواهر و برادرهایشان را عذاب دهند، و چون کمربند ایمنی واقعاً کارایی نداشت، می‌گذاشتند بچه‌ها با کمربند شکسته بازی کنند.
    آن روزها اگر از ملال شکایت می‌کردید، احتمالاً چنین جوابی می‌شنیدید: «برو بیرون»، یا حتی بدتر: «اتاقت را مرتب کن.» سرگرم کننده بود؟ نه! کمک کننده بود؟ بله.
    به هر حال ملال می‌توان منشأ اتفاقاتی باشد. بعضی از ملال‌آورترین شغل‌هایی که من داشته‌ام، درعین‌حال خلاقانه‌ترین‌ها هم بوده‌اند. بعد از مدرسه در یک شرکت واردات کار می‌کردم و عکس‌های نوعی بلوز زشت پِرویی را روی بروشورهای تبلیغاتی می‌چسباندم. در طول انجام این کار یکنواخت، دست‌هایم پر از چسب می‌شد. نمی‌دانم چرا همه چیز بوی ملاس می‌داد. ذهن من چاره‌ای نداشت جزآنکه جهانی خیالی بسازد. قصه‌ها درست درآن لحظه‌ای شکل می‌گیرند که احساس ملال می‌کنید. هنگام وارسی قفسه‌های سوپرمارکت، روایت‌هایی دربارۀ خریدهای مردم درست می‌کردم. مرد در ساعت ۹ شب بادمجان و یک بسته ۶تایی آبجو می‌خرد: پرفروش‌ترین محصول کدام است و مردم کدام محصولات را بدون برنامۀ قبلی می‌خرند. معلم کلاس پنجمم از اینکه هر هفته موقع خرید بیسکوییت کره‌ای تماشایش می‌کنم چه احساسی دارد؟
    به محض آنکه با اثرات بی‌حس کنندۀ ملال اخت شوید، خودتان را در مسیر اکتشاف می‌یابید. یکنواختی باعث ظهور تفاوت‌های جزئی میان درخت‌ها؛ و میان آن بلوزها می‌شود. به همین دلیل است که ایده‌های خوب زیر دوش حمام به سراغ آدم می‌آیند؛ یعنی وقتی اسیر فعالیتی پیش پا افتاده هستید؛ چرا که درست همان زمان است که به ذهنتان اجازه می‌دهید پرسه بزند و خود نیز به دنبالش روانه می‌شوید.
    تردیدی نیست که خود ملال درواقع اهمیتی ندارد، بلکه مهم نگرشی است که بدان داریم. هنگامی که فرد به نقطۀ فروپاشی می‌رسد، ملال به او می‌آموزد چگونه واکنشی سازنده نشان دهد؛ چگونه وضعیت را تغییر دهد. اما مادامی که به عادتِ خوار شمردن ملال چسبیده باشیم، چنین چیزی را یاد نخواهیم گرفت.
    این بدان معنی نیست که مانند نِویل (“ن مثل نویل که از ملال مُرد”) در داستان بچه‌های گشلی‌کرامب۳، پیوسته از یکنواختی طاقت‌فرسای رنج بریم، بلکه بدان معناست که بیاموزیم چگونه بر آن فائق شویم. چنین چیزی ممکن است به چند شکل نمود یابد: شاید به خلوت خودتان بخزید و از زمان برای اندیشیدن بهره برید، ممکن است کتابی بخوانید، یا به شغلی بهتر فکر کنید. ملال به پروازِ خیال منتهی می‌گردد، و در نهایت خویشتنداری و تدبیر را به ارمغان خواهد آورد.
    توانایی مدیریت کردن ملال، به طرز شگفت‌انگیزی با توانایی تمرکز و خودگردانی همبسته است. نتایج پژوهشی نشان داده است که افراد مبتلا به اختلالات توجه بیشتر مستعد ملال هستند. جای تعجب نیست که در این جهان مافوقِ مهیج، آنچه در ابتدا فریبنده به نظر می‌رسید، دیگر چنان نباشد، و آنچه زمانی سرگرم کننده بود، اکنون کسالت بار به نظر آید.
    به‌ویژه مهم است که کودکان در سن کم احساس ملال کنند، و اجازه دهیم با این احساسشان تنها بمانند. به جای آنکه این موضوع را همچون «مشکلی» ببینیم که باید به کمک بزرگ‌ترها مرتفع گردد، بهتر است اجازه دهیم خود کودکان با آن دست و پنجه نرم کنند.
    ما دیگر کودکانمان را اینگونه تربیت نمی‌کنیم. مدرسه‌ها در برابر فشار آنچه بدان انتظار کودکان می‌گویند؛ یعنی سرگرمی، تسلیم شده‌اند، و دیگر کمتر نشانی از اصرار بر حفظ کردن چیزهای دیرفهم، خسته‌کننده و سطحی (درست مانند حجم زیاد اطلاعات) به چشم می‌خورد. آموزگاران وقت بیشتری را صرف ابداع روش‌هایی برای «مشارکت دادن» دانش‌آموزان به یاری رسانه‌های بصری و «یادگیری تعاملی» (بخوانید صفحه نمایش و بازی) می‌کنند. روش‌هایی که مناسب تمرکز تغییر یافته آن‌ها۴ به دست بازی‌ها است. بچه‌ها دیگر به سخنرانی‌های طولانی، که متعاقبش بحث هم باشد، گوش فرا نمی‌دهند؛ پس بر ماست که آموزشی آسان فهم‌تر برایشان فراهم کنیم.
    بدون تردید اگر به جای افزایش سرگرمی، به کودکان بیاموزیم دربرابر ملال شکیبا باشند، آنان را برای آینده‌ای واقعی‌تر آماده خواهیم کرد؛ یعنی آینده‌ای که در آن جایی برای انتظارات نادرست از کار و زندگی وجود ندارد. روزی فرزندان ما، حتی در شغلی که به هرحال دوستش دارند، ممکن است مجبور شوند کل یک روز را به پاسخ دادن به ایمیل‌های جواب داده نشده بگذرانند، ممکن است مجبور شوند گزارش‌های مفصل مالی را بررسی کنند، و یا دستیار یک ربات در یک انبار بزرگ اینترنتی شوند.
    شاید به نظرتان ملال‌آور بیاید. کار همین است، زندگی همین است. شاید دوباره باید با ملال اخت شویم و به نفع خودمان به‌کارش بگیریم. شاید در جهانی که پیوسته خواسته‌های افراد در حال افزایش است، با کمی هیجان کمتر نیز بتوانیم زندگی کنیم.
    • نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
    پی‌نوشت‌ها:
    • این مطلب را پاملا پل نوشته است و در تاریخ ۲ فوریه ۲۰۱۹ با عنوان «Let Children Get Bored Again» در وب‌سایت نیویورک‌تایمز منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ با عنوان «بگذارید دوباره حوصلۀ بچه‌هایتان سر برود» و ترجمۀ آرش رضاپور منتشر کرده است.
    •• پاملا پل (Pamela Paul) سردبیر بخش مرور کتاب در نیویورک تایمز است. پل پنج کتاب نوشته است که از جملۀ آن‌ها می‌توان به همراه با کتاب (By the Book) یکی از آن‌هاست. او دربارۀ دنیای کتاب‌ها و روابط بین بچه‌ها و والدین می‌نویسد.
    [۱] Where’d You Go, Bernadette
    [۲] Fortnite
    [۳] The Gashlycrumb Tinies: کتاب آموزش الفبای عجیب و غریبی است که ادوارد گوری در سال ۱۹۶۳ منتشر کرد. داستان ۲۶ کودک است که هرکدام به دلیلی از دنیا می‌روند [نویسنده].
    [۴] Candy Crushed attention spans

  • عوامل میل به بزهکاری در کودکان

    عوامل میل به بزهکاری در کودکان

    پژوهش های بسیار گوناگون و گسترده ای در مورد علت و عوامل مؤثر در بزهکاری و انجام افعال مجرمانه در کودکان انجام شده و به واقع نمیتوان عامل واحدی را برای این نارسایی رفتاری در نظر گرفت و هر کودکی بنا بر موقعیت و محیطی که در آن رشد و نمو پیدا می کند میتواند مستعد ارتکاب به جرم یا بزه شود.

    تعریف بزهکاری

    در قانون مجازات اسلامی تعریف مبهمی از بزهکاری شده، ولی بطور کلی بزهکاری به اعمال و رفتار ضد اجتماعی گفته می شود که سبب به هم زدن رفاه جامعه شود.

    در مورد علل بزهکاری عقاید مختلفی ابراز شده است که از مهم ترین آنها میتوان به عوامل اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، طبیعی و جغرافیایی اشاره کرد.

    یکی از روان شناسان به نام آدلر می گوید: « که نقص بدنی، نازپروردگی کودکان بخود رها شده یعنی کودکانی که بر اثر متارکه و جدایی والدین از یکدیگر یا بر اثر غفلت و بی تفاوتی نسبت به تربیت آنان، از راهنمايي و تشویش محروم بوده اند. مفاهیمی نادرست از دنیا می یابند و در بزرگ سالی دشمن اجتماع میشوند و زندگی آنان زیر سلطه بودن و احتیاج به انتقام جویی خواهد بود.»

    عوامل مؤثر روی آوردن به بزهکاری

    * خشونت علیه کودکان

    پژوهش های بسیار گوناگون و گسترده ای در مورد علت و عوامل مؤثر در بزهکاری و انجام افعال مجرمانه در کودکان انجام شده و به واقع نمیتوان عامل واحدی را برای این نارسایی رفتاری در نظر گرفت و هر کودکی بنا بر موقعیت و محیطی که در آن رشد و نمو پیدا می کند میتواند مستعد ارتکاب به جرم یا بزه شود.

    ولی آنچه که اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان به آن اعتقاد دارند به نقش خشونت در بستر سازی برای گرایش به بزه و جرم معطوف می شود. پرونده ها و تجربیات قبل در مورد بچه های بزهکار و حتی تبهکار موید این امر است که اکثریت قریب به اتفاق کودکان بزهکار خشونت های بسياري را تجربه نموده اند.

    بسياري از والدین کودکان و نوجوانان بزهکار، کم سواد یا بیسواد بوده و توجه چندانی به تربیت، دوستان و معاشرت فرزندان خویش نکرده و این امر عاملی شده تا کودکان و نوجوانان آنان به آسانی درگیر اعمال خلاف شوند و بطورحتم روی آوردن به اعمال خلاف از طرف نوجوانانی که در خانواده ای سابقه دار و خلاف کار رشد نموده اند ، چندان عجیب نیست و این امر در تمامی کشورها مشاهده می شود.

    اختلاف والدین، سرزنش و خرده گیری دائمی بین آن ها از عوامل موثر در بزهکاری کودکان است

    * بزرگسالان، الگوهای رفتاری کودکان

    یکی از تاثیرگذار ترین عوامل در شکل گیری شخصیت کودکان به بزرگسالان و کیفیت رفتار آنها با یکدیگر باز می گردد و در واقع ، نوع رفتارو منش کودکان با الگو برداری از پدر، مادر، خواهر، برادر و دیگر بزرگسالان خانواده شکل می گیرد.

    در واقع امر نحوه تعامل بین پدر و مادر تأثير به سزایی در شکل پذیری شخصیت کودکان اجرا می کند و تجربه ثابت نموده، اساساً کودکانی که در زمان کودکی دارای مادرانی معتاد و یا شاهد دعوا و مناقشات جدی بین والدین خویش هستند در طولانی مدت با اختلالات و نارسایی های رفتاری بسياري مواجه می شوند.

    بررسی شرایط خانوادگی کودکان و نوجوانان بزهکار نگهداری شده در کانون اصلاح و تربیت نشان می دهد والدین یا یکی از نزدیکان ۲۵ درصد از نوجوانان بزه کار سابقه زندان دارند و این امر یکی از عوامل تاثیرگذار در روی آوردن آنان بسوی اعمال خلاف شده است.

    * بی سوادی

    بچه در جایی به دنیا می آید, که از قبل ساخته و دارای فرهنگی ارزیابی شده درست یا اشتباه است. کودک از هما ن روزهای تولد این فرهنگ را از طریق والدین, و بستگان می گیرد و بر این اساس ذهن و افکار وی شکل می یابد. شخصیت یک کودک وابسته به این است که در کدام خانواده پرورش یافته است. بنا براین چنانچه خانواده نسبت به چگونگی مایحتاج و استعداد و عواطف فرزندان شان ناآگاه باشند، لطمه بزرگ و ضرر جبران ناپذیری متوجه شخصیت و سلامت روان كودك می سازد. مقصود از آگاه بودن والدین، فقط خواندن و نوشتن زبان مادری نیست، بلكه پائین بودن سطح فرهنگ و بی اطلاعی به مسائل علمی، پرورشی است كه زمینه ساز ارتكاب جرم به شمار می رود.

    *تحقیر کردن و کمبود محبت به کودکان

    بچه ها به محبت، لبخند، مواظبت ونگهداری والدین، نیازمند است. گاه دیده می شود پدر و مادر نسبت به فرزندان خویش به جای آنكه گرم و صمیمی و عاطفی باشند، بی توجه، غافل، تمسخر و تحقیركننده هستند. کمبود محبّت اغلب یکی از عوامل بسیار مهم است که کودکان و نوجوانان را بسوی ارتکاب بزهکاری سوق می دهد. به همین خاطر بعضی از کودکان بر اثر بی توجهی و بی مهری والدین خویش به راه دزدی و زورگوئی و کتک زدن دیگران کشیده شده اند. درواقع این نوعکودکان تشنه محبّت بوده و چون از سرچشمه محبّت والدین سیراب نمی شوند، بعنوان انتقام و بخاطر جلب توجّه والدین خویش به ارتکاب چنين اعمالی دست می زنند تا جنجال برانگیزد و مورد توجّه واقع شود.

    *اختلاف خانوادگی

    اختلاف والدین، سرزنش و خرده گیری دائمی بین آن ها از ديگر عواملی است که باعث ارتکاب جرائم کودکان و نوجوانان می گردد.

    نفاق و ناسازگاری و مشاجره دائمی پدر و مادر و اطرافیان، آثار شومی در روان کودکان باقی می گذارد ؛ واضح و روشن است چنانچه کودک در خانه خویش رنگ آرامش، صفا و صمیمت را که بدان احتیاج مبرم دارند نبیند، نا چار از کار وتحصیل خود بی علاقه شده و دائماً مضطرب و پریشان خاطر است و همین امر گاهی سبب می شود که کودک از محیط خانواده فرار نماید و به وادی انحراف و فساد کشانده شود.

  • تعجب نکنید؛ دروغ گفتن نشانه رشد طبیعی کودکان است

     شاید بسیاری از شما این داستان را شنیده اید که یک روز به مدیر یک مدرسه ابتدایی  تلفن می شود و  تماس گیرنده می گوید: ” آقای مدیر! پسرم امروز نمیاد مدرسه،  چون مریضه”.
    آقای مدیرمی گوید: “می توانم بپرسم با چه کسی صحبت می کنم؟”
    و او جواب می دهد: “من بابامَم”!
    این داستان به زیبایی سه باوری را خلاصه می کند که درباره بچه ها و دروغ هایشان داریم:
    اول اینکه، بچه ها دروغ گفتن را بعد از وارد شدن به مدرسه ابتدایی یاد می گیرند؛
    دوم اینکه، آن ها دروغ گوهایی ناشی هستند، چون ما بزرگترها به راحتی می فهمیم که آنها دروغ می گویند؛
    وسوم اینکه، دروغ گفتن بچه ها در سنین کودکی ناشی از مشکل شخصیتی است و آنها به لحاظ آسیب شناسی در کل زندگی شان دروغ گو باقی خواهند ماند.
    اما ۲۰ سال تحقیقات متخصصان نشان داده است که  این سه باور کاملاً اشتباه هستند.
    مطالعات محققان حوزه رشد به سرپرستی کانگ لی با بچه هایی از سراسر دنیا نشان می دهد که بدون در نظر داشتن سن، کشور و مذهب:
    – ۳۰ درصد بچه ها در دوسالگی  دروغ می گویند
    – در سه سالگی ۵۰ درصد دروغ و ۵۰ درصد راست می گویند
    – در چهار سالگی بیش از ۸۰ درصد و بعد از چهار سالگی اکثر بچه ها دروغ می گویند.

    محققان بازی های حدس زدنی ای با بچه های سراسر دنیا انجام دادند. دریک نمونه از بچه ها خواستند که اعداد روی کارت ها را حدس بزنند و در صورت برنده شدن جایزه بزرگی بگیرند.