برچسب: استان خوزستان

  • قهرمان دهه هشتادی/ قصه علی لندی، نوجوان فداکار ایذه‌ای را باید خواند

    قهرمان دهه هشتادی/ قصه علی لندی، نوجوان فداکار ایذه‌ای را باید خواند

     

    با این توئیت بود که  ما از یک قصه فداکارانه واقعی باخبر شدیم که همین چند روز پیش و دقیق‌تر بگوییم عصر 18 شهریور در ایذه اتفاق افتاده است. علی لندی نوجوان 15ساله، متوجه آتش‌سوزی در خانه همسایه می‌شود و به‌سرعت خودش را برای نجات به آن‌جا می‌رساند و با آتش درگیر می‌شود. حالا او به علت شدت سوختگی‌ها در بیمارستان سوانح و سوختگی بستری است. به منظور اطلاع بیشتر از ماجرا، با محمود لندی، عموی علی گفت‌وگویی انجام دادیم که می‌خوانید.

       الان وضع سلامت علی چطور است؟

    علی الان در بیمارستان سوانح و سوختگی امام موسی کاظم اصفهان در بخش آی سی یو بستری است. البته ابتدا او را به بیمارستان طالقانی اهواز برده بودند ولی به خاطر شدت جراحات، به این بیمارستان تخصصی آورده شد. علی 91 درصد سوختگی در نواحی مختلف از سر و صورت تا کمر و دست و پاها دارد. فقط مادرش امکان رفتن پیش او را پیدا کرده تا بیقراری‌اش کم شود. پزشک‌ها منتظر هستند به شرایط پایدار برسد تا بتوانند عمل های جراحی را شروع کنند. امید ما به هرحال به خداست.

       از جزئیات حادثه‌ای که برای علی اتفاق افتاده بگویید.

    علی آن‌روز عصر، خانه خاله‌اش پیش پسرخاله و دخترخاله‌اش که همسن و سالش هستند، مهمان بوده است. خاله علی به بازار رفته بود . حوالی ساعت 18 از خانه همسایه مجاور که در یک مجتمع آپارتمانی بوده‌اند صدای جیغ و فریاد شنیده می‌شود. علی به سرعت خودش را به خانه همسایه می‌رساند. آن‌جا می‌بیند زن میان سال و مادرش که زن مسن حدود 80 ساله‌ای بوده، دچار آتش‌سوزی شده‌اند. مشخص شده علت آتش‌سوزی پیک‌نیکی بوده که خواسته‌اند آن را روشن کنند. آن ساختمان نوساز بوده و هنوز گازش وصل نشده است. به هر صورت پیک‌نیک شعله‌ور شده و ابتدا صورت خانم میان سال سوخته و بعد با افتادن پیک‌نیک جلوی زن مسن او هم دچار آتش‌سوزی می‌شود و شروع به جیغ و داد می‌کنند. علی که همان‌طور پابرهنه خودش را به آن‌جا رسانده، متوجه پیک‌نیک می‌شود که یکی دو متر ارتفاع شعله داشته و جان آن دو نفر را به خطر انداخته است. علی پیک‌نیک را برمی‌دارد که از آن دو نفر دور کند. آن را به سمت تراسی که باز بوده می‌اندازد. حین این کار گاز مایع روی خودش هم می ریزد و علی هم دچار حریق می‌شود.

       همسایه‌های دیگر یا آتش‌نشانی چه موقع رسیده‌اند؟

    علی اولین کسی بوده که خودش را به آن‌جا رسانده است. بعد از علی، همسایه بالا به محل حادثه رسیده و به کمک پتو توانسته آتش خانم مسن را خاموش کند. خانم میانسال هم که صورتش سوخته از آتش نجات پیدا می‌کند اما کسی نبوده به داد علی برسد. پسرخاله و دخترخاله‌اش هم که همسن علی هستند نتوانستند کار زیادی بکنند.

    در نهایت توانستند آتش لباس‌ها و بدن علی را با تشت آب حمام و باز کردن دوش خاموش کنند اما دیگر خیلی از قسمت‌های بدنش سوخته بود . آتش‌نشانی هم که بعدها می‌رسد و آتش‌سوزی قسمت تراس را خاموش می‌کند.

       نظر خودتان و خانواده علی درباره کاری که او انجام داده چیست؟ بعضی می‌گویند او به عنوان یک نوجوان می‌توانست این کار خطرناک را انجام ندهد و منتظر کمک بزرگ ترها و آتش‌نشانی بماند.

    به هرحال این تصمیمی است که علی در لحظه گرفته، زمان نداشته و به نظرش باید جان آن دو نفر را نجات می‌داده است. حتی پسرخاله‌اش دست او را گرفته که مانع رفتن اش شود. ما اتفاقا از خودش توانستیم بپرسیم چرا این کار را کرده است؟ به ما گفت: «وقتی دیدم آن دو خانم دارند جیغ می‌زنند و کسی نیست کمک‌شان کند نتوانستم خودم را کنترل کنم. پیک‌نیک را که خیلی داغ بود هر طور بود برداشتم تا از آن دو نفر دور کنم تا بیشتر از این نسوزند». این جا واحد مددکاری بیمارستان به ما گفتند اگر شکایتی از کسی داریم بگوییم. اما پدر علی گفت که به تصمیم پسرش احترام می‌گذارد و نمی‌خواهد با شکایت کردن اجر فداکاری را که علی کرده، ضایع کند. علی پسر خیلی مودب و آرامی است و اهل کمک به دیگران. به هرحال این تصمیم او بوده است و من فکر می‌کنم باید به این ایثار او احترام بگذاریم.

    2323

    منبع: خبر آنلاین

  • فراری دادن متهم از آمبولانس با درگیری مسلحانه

    فراری دادن متهم از آمبولانس با درگیری مسلحانه

    فراری دادن متهم از آمبولانس با درگیری مسلحانه

    سرهنگ ابوالفضل وزیری اظهارکرد:با حضور پلیس در محل مشخص شد، بین تعدادی از افراد محل درگیری مسلحانه رخ داده و بر اثر آن دو نفر مجروح شدند که بلافاصله توسط تیم های امدادی به مراکز درمانی منتقل و تعداد ۶ نفر از متهمان هم دستگیر شدند.

    فرمانده انتظامی رامیان با بیان اینکه یکی از مجروحان بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان درگذشت، گفت: یکی دیگر از مصدومان هم بنا به تشخیص پزشکان برای مداوا به بیمارستان گنبدکاووس اعزام شد که دو نفر از متهمان حاضر در درگیری که همدست مجروح بودند، با یک دستگاه پژو ۴۰۵ و پس از تهدید راننده آمبولانس با سلاح گرم، مصدوم را پیاده کرده و به مکانی نامعلوم بردند.

    وزیری خاطرنشان کرد: با توجه به اهمیت موضوع، اقدامات تخصصی و اطلاعاتی پلیس آگاهی شهرستان برای دستگیری متهمان آغاز شد و پس از پیگیری های بی وقفه، ماموران پی بردند که خودرو ۴۰۵ در یکی از استان های همجوار حضور دارد.

    وی گفت: طی هماهنگی با مرجع قضائی و همکاری پلیس خراسان شمالی، خوردو مورد نظر در عملیاتی غافلگیرانه و ضربتی متوقف و متهمان هم دستگیر شدند.

    فرمانده انتظامی رامیان با بیان اینکه یکی از متهمان که توسط همدستانش فراری داده شده بود جهت ادامه روند درمان به بیمارستان منتقل شد، اظهارکرد: دو متهم دیگر هم برای انجام تحقیقات بیشتر به مقر پلیس منتقل شدند.

    وزیری در پایان با اشاره به اینکه علت این درگیری، اختلافات شخصی بوده است، گفت: تحقیقات تکمیلی در خصوص شناسایی عامل یا عاملان قتل در این پرونده ادامه دارد.

    منبع: خبر آنلاین

  • تایید رسمی اقدام به خودکشی ۶ دانش آموز در یک شهر

    تایید رسمی اقدام به خودکشی ۶ دانش آموز در یک شهر

    تایید رسمی اقدام به خودکشی ۶ دانش آموز در یک شهر

    وی افزود: طبق بررسی‌های صورت گرفته این خودکشی‌ها ارتباطی با فقر و مسائل مالی نداشته اما بررسی در این رابطه ادامه دارد و منتظر گزارش نهایی خودکشی‌ها هستیم.

    شریعتی اضافه کرد: قبول دارم که پاک کردن صورت مساله به حل شدن این مشکلات کمک نمی‌کند و باید برخورد واقعی و منطقی با قضیه داشته باشیم، به این معنی که اگر فقر ریشه این خودکشی‌ها باشد باید به آن رسیدگی شود و اگر مسائل دیگر علت اصلی باشد، آنها نیز باید مورد توجه و اقدام قرار گیرد.

    وی ادامه داد: رسانه‌ها باید به اطلاع رسانی صحیح در این زمینه کمک کنند و اجازه ندهند اخبار جعلی و ساختگی که احساسات مردم را جریحه‌دار می‌کند، منتشر شود، زیرا انتشار اخبار جعلی خطری است که اکنون همه دنیا با آن روبه رو است.

    شریعتی همچنین درباره اختصاص تبلت‌های دانش آموزی نیز توضیح داد: اعتبار این تبلت‌ها تأمین شده و در اختیار اداره کل تجهیز، توسعه و نوسازی مدارس قرار گرفته است.

    وی افزود: این اداره کل دو قرارداد برای تأمین تبلت‌ها منعقد کرده که در یک مورد تأمین یک هزار دستگاه و در مورد دیگر تأمین دو هزار دستگاه تبلت باید انجام شود که اکنون سفارش یک هزار دستگاه تبلت آماده است اما سفارش دوم هنوز تکمیل نشده است.

    وی اضافه کرد: ستاد اجرایی فرمان امام با کمیته امداد امام خمینی (ره) قرارداد تأمین ۳۰ هزار دستگاه تبلت را منعقد و تکلیف کرده است که شرکت مونتاژکننده تا زمان اتمام این سفارش، موارد جدیدی را انجام ندهد، از آنجا که شرکت مونتاژ کننده قرارداد ستاداجرایی با خوزستان مشترک است این تأخیر مشمول کار خوزستان شده اما پس از مذاکره با ستاد اجرایی موافقت کرده‌اند که سفارش خوزستان به صورت ویژه در اولویت قرار گیرد.

    وی ادامه داد: دو هزار دستگاه تبلت نیز از طریق پتروشیمی‌ها برای شهرستان ماهشهر و بندرامام خمینی (ره) خریداری شده که تا هفته آینده توزیع می‌شود.

    منبع: خبر آنلاین

  • به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت ۸۰ میلیون نفر

    به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت ۸۰ میلیون نفر

    نمی‌شود که فقط غُر زد و راهکار نداد. قطعاً راهکارهای کوتاه‌مدت برای حل مشکل هموطنان عزیزمان در جنوب کشور وجود دارد.

    عصر ایران؛ رضا کدخدازاده

    یک) اغلب ما ایرانیان روایت تابلوی مشهور «به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت ۳۶ میلیون نفر» را کم‌وبیش شنیده‌ایم. می‌دانیم که این تابلو ابتکار یکی از رزمندگان دلاور ایران بود که در روز آزادی خرمشهر این تابلو را طراحی و در آن جمعیت کل ایران -که در آن زمان ۳۶ میلیون نفر بود- را نوشت تا به ساده‌ترین و عاشقانه‌ترین شکل ممکن بگوید خرمشهر یعنی ایران، ایران یعنی خرمشهر! او کسی نبود جز شهید «بهروز مرادی» که رشته‌ی هنر را در دانشگاه اصفهان آموخت تا در عرصه‌ی دفاع از مام میهن، رشته‌ی میهن‌دوستی تدریس کند! مثل همه‌ی بروبچه‌های هم‌نسل خودش که در دانشگاه عشق، مشق جنگ کردند تا آموزگاران جاوید ما در درس وطن‌پرستی باشند. حالا اگر انتخاب با شما بود، دوست داشتید این روایت را در کجا و چگونه می‌شنیدید؟!

    در کتاب و روزنامه و مجله؟! در جشنواره‌های دفاع مقدس؟! در «سوم خرداد»ها و سالروز آزادی خرمشهر که همه ناگهان یادشان می‌افتد که ایران عزیز، «خرمشهر»ی هم دارد؟! با من اگر باشد می‌گویم دوست دارم معجزه‌ای شود تا این روایت را روی آب‌های مجنون «اروندرود» و از زبان همرزم شهید «بهروز مرادی» بشنوم.

    دو) این معجزه در نوروز امسال برایم رخ داد. نوروز امسال سعادتی شد تا به زیارت شهرهای خوزستان بروم. در آبادان از خیابانی گذر می‌کردم که دیدم جوانی داشت سفر دریایی با کشتی در اروند را تبلیغ می‌کرد. از او پرسیدم هزینه‌اش چه‌قدر است که گفت ۸۰ هزار تومان.

    ۸۰ را تا جایی که کش می‌آمد کشیدم و به‌شوخی به‌او گفتم: چه خبر است؟! من شنیدم جنوبی‌ها انقدر خون‌گرم هستند که به‌مهمان حسابی تخفیف می‌دهند. ناگهان مردی از پشت سرم آمد و گفت: ما از مهمان اصلاً پول نمی‌گیریم! شما مهمان مایید. از کجا آمده‌اید؟ گفتم: از ارومیه. پرسید چند نفرید؟ گفتم: دو نفر. به جوانی که تبلیغ می کرد گفت: علی! دو تا بلیط VIP بده به آقا! تا لحظه‌ی سوار شدن بر کشتی هنوز فکر می‌کردم شوخی کرده است و باید پول بلیط را بدهیم! مردمان خونگرم جنوب اگرچه بسیار شوخ‌طبعند اما انگار در دوچیز شوخی ندارند؛ یکی نگاهِ‌چپی که به آب‌وخاک این سرزمین بیفتد و یکی هم تعارفی که به مهمان خود می‌کنند.

    سه) محبت آقای «میّاحی» اما به‌همین دو بلیط «وی.آی.پی» ختم نشد و از لحظه وارد شدن به کشتی، با ما «VIP»طور برخورد می‌کرد! حتی ما را به کابین کاپیتان کشتی برد. در کابین کاپیتان، پیرمردی موی‌سپیدکرده هم بود که وقتی وارد شدم بی‌سیمی در دست داشت و در حال عربی صحبت کردن بود.

    گویا یک قایق ماهیگیری عراقی بدون هماهنگی از خط «تالوگ» (مرز ایران و عراق در رود اروند) عبور کرده بود و ایشان در این مورد داشت با طرف عراقی صحبت می‌کرد. به‌محض دیدن ما، به گرمی سلام و احوال‌پرسی کرد و کمی در مورد اروند توضیح داد. چهره‌ی متشرعی داشت و من ظاهربین فکر می‌کردم الان است که شروع کند به حرف‌های کلیشه‌ای از دوران جنگ زدن! اما جالب بود که از همه چیز گفت جز جنگ! حتی در حین صحبت با ما به یکی از پرسنل کشتی گفت که پس چرا بچه‌های گروه موسیقی شروع نمی‌کنند؟ این را که گفت، حساس شدم و خواستم به‌شکل موذیانه‌ای نوع نگاهش به این موضوع را دقیق‌تر دریابم. این شد که به او گفتم: حاج‌آقا! روز پیش که در شهر می‌گشتیم از ماموران نیروی انتظامی تشکر کردم که با کج‌سلیقگی با رقص و آواز مردم اینجا برخورد نمی‌کنند و اجازه می‌دهند مردم شاد باشند. گفت: پسرم! از ما جنوبی‌ها آب‌وهوا را هم بگیرند، نمی‌میریم، اما موسیقی و رقص و آوازمان را بگیرند می‌میریم! ما در وسط جنگ هم بزم‌مان برپا بود!

    به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت 80 میلیون نفر!

    چهار) دیگر خیالم راحت شده بود که قرار نیست اینجا حرف‌های کلیشه‌ای بشنوم. اما دیگر انگار این خودم بودم که دوست داشتم کمی هم حرف‌های کلیشه‌ای بشنوم! همین شد که از او پرسیدم: حاج آقا! اروندِ دوران جنگ چه شکلی بود؟ گفت: مثل همین کشتی! پرسیدم یعنی چی؟ گفت: ببین پسرم! الان شما از ارومیه و بقیه مسافران هم از جای‌جای ایران سوار این کشتی شدید و بچه‌های اینجا «نی‌انبان» می‌زنند و همه در کنار هم شادیم. آن موقع هم، همه از جای‌جای ایران عزیز، سوار این کشتی شده بودند تا خال روی این گربه‌ی خاورمیانه نیفتد. آن سال‌ها هم از قِصه‌ی «نی‌انبان» همه با هم و در کنار هم می‌رقصیدیم و از غُصه‌ی «نی‌انبان»نواز همه با هم می‌گریستیم.

    پنج) به‌او گفتم: ولی حاج‌آقا الان با زمان جنگ خیلی متفاوت است. الان ما فقط قِصه‌ی «نی‌انبان» را می‌شنویم و از غُصه‌ی «نی‌انبان»نواز بی‌خبریم! در اوج تواضع گفت: نه پسرم! اینطور نیست. شما مو می‌بینی و من پیچش مو. گوش ملت ایران اگرچه به قِصه‌ی «نی‌انبان» است، دل‌شان اما با غُصه‌ی «نی‌انبان»نواز، همراه و همنواست! روزی که دوست خدابیامرزم بهروز خواست این چیزی که الان به شما گفتم را در تاریخ ثبت کند تابلویی طراحی کرد و در آن نوشت «به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت ۳۶ میلیون نفر». این کار را کرد که بگوید سهم من خوزستانی و توی ارومیه‌ای از این آب‌وخاک به یک اندازه است و هیچ‌کس به‌تنهایی مالک بخشی از این سرزمین نیست. گفتم: البته در آزادی و خوشی آن بله، در گرفتاری‌های‌تان اما نه! حاج‌آقا! من هیچ سهمی از گرفتاری‌های شما در این روزها ندارم جز شنیدنش! این را که گفتم فوراً حرفم را قطع کرد و گفت: ای بابا! الان که وقت این حرف‌ها نیست. بالا بچه‌ها دارند می‌زنند و می‌کوبند؛ برید لذت ببرید و شاد باشید و ببینید بچه‌های جنوب با «نی‌انبان»شان چه معجزه‌ای می‌کنند. به او گفتم: «نی‌انبان» که همیشه هست، معجزه یعنی همکلامی با همرزم شهید «بهروز مرادی» روی آب‌های اروند! گفت برید بالا؛ «بهروز مرادی»ها را در بین آنهایی ببینید که الان دارند «نی‌انبان» می‌زنند!

    شش) رفتم، اما دوست داشتم صدای دیگری حتی صدای «نی‌انبان» را نشنوم تا فقط صحبت‌های آن مرد با آن لهجه‌ی دوست‌داشتنی‌اش در گوشم بپیچد. همان لهجه‌ی به‌غایت دوست‌داشتنی هموطنان عرب‌مان که وقتی صحبت می‌کنند قند در دل آدم آب می‌شود. من که انقدر شیفته‌ی این لهجه‌ی مردمان جنوب هستم که بخش‌های دیالوگ «حمید فرخ‌نژاد» در فیلم «ارتفاع پست» را بریده‌ام و مواقعی می‌شود که ده‌ها بار می‌نشینم و آن را می‌بینم و می‌شنوم. مواقعی مثل سالروز آزادی خرمشهر، سالروز آغاز تجاوز عراق به ایران، سالروز امضای قطعنامه ۵۹۵؛ و حالا هم روزهایی که «آب» و «هوا»ی خوزستان از گلوله‌ی بعثی‌ها بدتر، عرصه را بر مردمان این دیار نازنین تنگ کرده‌ است!

    هفت) همرزم شهید مرادی گفت که همه‌ی ما در یکی کشتی هستیم و سهم ما از همه چیز یکی است. حالا خرمشهر آب برای خوردن ندارد. پس سهم من شهروند عادی و مسئولان کشور از بی‌آبی امروز خوزستان کجاست؟! منشاء گرد و خاک را می‌گویند خارجی است و در کوتاه‌مدت کاریش نمی‌شود کرد! تهیه آب آشامیدنی هم نیاز به برنامه‌های بلند مدت دارد؟! صحبت از آب برای کشاورزی هم نیست که بگوییم اگر نیست، خوب خشکسالی‌ست و چاره‌ای نیست و مردم چند وقت کشاورزی نکنند! صحبت از این است که آب شیرین برای خوردن ندارند! شوری آب آشامیدنی به اندازه ی آب دریا شده است. این یعنی فاجعه!

    هشت) نمی‌شود که فقط غُر زد و راهکار نداد. قطعاً راهکارهای کوتاه‌مدت برای حل مشکل هموطنان عزیزمان در جنوب کشور وجود دارد. از من بپرسند می‌گویم چند ساعت در روز (ببینید آب چه قدر مهم است که جرات نمی‌کنم حتی در حرف، زمان مشخصی اعلام کنم!) جریان آب لوله‌کشی در شهر من قطع و میزان آب صرفه‌جویی شده در این زمان به شهرهای خوزستان که آب آشامیدنی آنها با مشکل جدی مواجه شده ارسال شود. می‌گویید نمی‌شود؟! می گویم چرا نشود؟! مگر در سرمای زمستان، خانه و کاشانه‌مان با نفت و گازی که از خوزستان به شهرهای ما در دورترین نقاط ایران فرستاده می‌شود، گرم نمی‌شود؟! پس به‌همین شکل هم، آب از نقاط پر آب به این مناطق ارسال شود. می‌گویید نیاز به لوله‌کشی است که فرآیندی زمانبر است. می‌گویم بنزینی که در پالایشگاه‌ها درست می‌شود و تنها آلاینده‌هایش سهم مردمان خوزستان می‌شود و من آن را در باک ماشینم می‌ریزم و لذت آسایشش را می‌برم، چگونه به دست من می‌رسد؟ همان‌طور هم آب را برای هموطنم در خوزستان که آب برای آشامیدن ندارد ببرید! این می‌تواند کم‌ترین سهم من از آلام امروز مردمان خوزستان باشد و نه بیشتر!

    نُه) و اما راهکارم برای مسئولان؛ به‌این عزیزان دوست ندارم در «برهه‌ی حساس کنونی»(!) خیلی زحمت بدهم. فقط از مقامات ارشد کشور عاجزانه خواهش می‌کنم که برای حل مشکلات کنونی خوزستان -پاره تن ایران- یک دستور صادر کنند: تمام مسئولان مرتبط با حوزه آب‌وهوا در کشور، به مدت یک‌ماه به همراه خانواده خود بروند و در خوزستان ساکن شوند و در آنجا به انجام وظیفه‌ی خود مشغول شوند! قول می‌دهم در کمتر از یک ماه، بخش اعظم مشکلات خوزستان حل خواهد شد…!

    دَه) خدایا! این همه ناملایمتی‌های روزگار بر مردمان کرانه‌های نیلگون خلیج فارس انصاف نیست. هموطنانی که کشتی‌های‌شان به گِل می‌نشیند، اما خودشان در همه‌حال به دل می‌نشینند! خودت آنها را دریاب! ایمان دارم اگر در همین روزها مشکل آب آشامیدنی این مردم نازنین در خرمشهر و در سایر شهرهای خوزستان حل شود، عزیز دلی از این دیار می‌رود و تابلویی می‌سازد و در سردر شهر نصب می‌کند؛ با این عنوان: به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت ۸۰ میلیون نفر!