برچسب: اختلافات خانوادگی

  • زن جوان:شوهرم مرا مجبور می کرد از زنان غریبه ای که به خانه می آمدند پذیرایی کنم

    زن جوان:شوهرم مرا مجبور می کرد از زنان غریبه ای که به خانه می آمدند پذیرایی کنم

    زن جوان:شوهرم مرا مجبور می کرد از زنان غریبه ای که به خانه می آمدند پذیرایی کنم

    او  گفت: در خانواده‌ای به دنیا آمدم که پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود، به همین دلیل بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع متوسطه ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم. خلاصه برای آن که جهیزیه خودم را تهیه کنم و از طرفی هم کمک خرج خانواده باشم، در یک کارگاه تولیدی مانتو شغلی برای خودم دست و پا کردم و به مدت ۱۰ سال از درآمدم برای اعضای خانواده ام نیز هزینه می‌کردم تا این که «فریمان» به خواستگاری ام آمد.

    او که ۳۵ ساله بود از طریق یکی از بستگان دور پدرم به خانواده ما معرفی شد. با توجه به این که من اولین فرزند خانواده بودم و پدر و مادرم تجربه‌ای در این باره نداشتند، بدون انجام هیچ گونه تحقیقاتی و تنها با اعتماد به حرف‌های خواستگارم که ادعا می‌کرد دامدار و کشاورز است، به عقد او در آمدم. بالاخره شش ماه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان، او مرا برای آغاز زندگی مشترک به اتاقک کوچکی برد که در یک گاوداری در حاشیه شهر ساخته شده بود. پدر و مادرم به شدت مخالف سکونت من در آن اتاقک انباری گونه و ترسناک بودند، اما من برای حفظ زندگی ام تصمیم گرفتم به حرف‌های دیگران توجه نکنم و در کنار شوهرم باشم. هنوز یک هفته از آغاز زندگی مشترک مان نگذشته بود که فهمیدم «فریمان» تنها کارگر آن دامداری است و صاحب آن جا برای کمک به همسرم و همچنین نگهبانی از گاوهایش، آن اتاقک را در اختیار او قرار داده بود.

    با این حال باز هم سکوت کردم و دوشادوش همسرم در حالی مشغول کار شدم که بوی تعفن فضولات حیوانی در فاصله سه متری از محل زندگی ام به شدت آزارم می‌داد. در عین حال همه آن فضولات انباشته شده را به فاصله دورتری منتقل کردم و تنها به آینده‌ای روشن می‌اندیشیدم، ولی خیلی زود همه آرزوهایم بر باد رفت و زندگی ام در مسیر نابودی قرار گرفت. چند ماه بعد، هنگامی که پسرم را باردار بودم رفتارهای «فریمان» به یک باره تغییر کرد، زیرا پای «نصرت» (برادرشوهرم) به زندگی ما باز شد. او هر روز زن غریبه‌ای را با خودش به منزل ما می‌آورد و شوهرم نیز مرا وادار به پذیرایی از او می‌کرد. آرام آرام مجبور شدم بساط حشیش و تریاک کشی را نیز برای آن‌ها فراهم کنم. حتی همسرم مرا مجبور می‌کرد ناس استفاده کنم و زمانی که حالم به هم می‌خورد، با خندیدن به حالت‌های من تفریح می‌کردند. از سوی دیگر رفتارهای زشت و کثیف شوهرم آن قدر آزاردهنده شد که نمی‌توانستم این وضعیت را تحمل کنم. انگار من برای خدمتگزاری به زنان غریبه و رفتارهای زننده همسرم و برادرش استخدام شده بودم. بالاخره کار به جایی رسید که مرا تهدید می‌کرد اگر در کنار آن‌ها موادمخدر مصرف نکنم، طلاقم می‌دهد! با این تهدیدها، روزی از خواب غفلت بیدار شدم و تصمیم گرفتم از این اعتماد و امیدهای واهی دست بردارم و به دنبال حقیقت زندگی باشم. با این حال فقط دلم به حال پسر کوچکم می‌سوزد که آینده اش در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد و نمی‌دانم سرنوشت او چگونه رقم خواهد خورد و …

    به دستور رئیس کلانتری میرزاکوچک خان این پرونده توسط مشاوران و کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی و با احضار همسر این زن جوان مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت.

     

    منبع: خبر آنلاین

  • ماجرای جوان دو قطبی که میخواهد پدر و مادرش را بکشد

    ماجرای جوان دو قطبی که میخواهد پدر و مادرش را بکشد

     

    او گفت: ۴۰ سال قبل در یکی از رشته‌های علوم تجربی و در یکی از دانشگاه‌های شمال کشور پذیرفته شدم. در همان ترم اول تحصیلی چشمان زیبای یکی از همکلاسی هایم قلبم را لرزاند و به این ترتیب عاشق «مهتاب» شدم. پدرم وضعیت مالی خوبی داشت و برای آینده من که تک پسر خانواده بودم نقشه‌های زیادی می‌کشید در حالی که پدر و مادرم آرزو داشتند عروسی در شأن خانواده خودمان انتخاب کنند من عشق به همکلاسی ام را با آن‌ها درمیان گذاشتم.

    انگار بزرگ‌ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب شده بودم و مستحق بدترین مجازات‌ها بودم. آن‌ها این ارتباط عاشقانه را «هرزگی خیابانی» می‌پنداشتند و به مهتاب به چشم دختری ناپاک می‌نگریستند از سوی دیگر خانواده مهتاب نیز این ارتباط را زشت می‌دانستند و مخالف ازدواج من بودند.

    با وجود این من و مهتاب به این حرف‌ها توجه نکردیم و در میان همه مخالفت‌ها ازدواج کردیم، اما عوامل مختلفی از همان آغاز زندگی مشترک موجب بروز اختلافات خانوادگی بین من و مهتاب شد تا جایی که دست همسر و فرزند شیرخواره ام را گرفتم و به امید رهایی از این مشکلات به مشهد آمدم، ولی باز هم دوری مهتاب از خانواده اش موضوعی بود که بر شدت اختلافاتمان می‌افزود. خلاصه در حالی که صاحب دو فرزند بودم مهتاب از من طلاق گرفت و نزد خانواده اش بازگشت.

    با رفتن او مشکلات من در کنار دو فرزند قد و نیم قد بیشتر شد تا این که بالاخره تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم و به خواستگاری زنی رفتم که مدعی بود به دلیل اعتیاد همسرش طلاق گرفته است. ابتدا «سونیا» را به عقد موقت خودم درآوردم تا با خصوصیات اخلاقی اش آشنا شوم چرا که نمی‌خواستم با یک عشق و عاشقی کورکورانه اشتباهات گذشته ام را تکرار کنم، اما در مدت کوتاهی فهمیدم که همسرم رفتاری پرخاشگرانه و نامعقول دارد و نمی‌تواند همسر خوبی برای من و مادر مناسبی برای فرزندانم باشد. این بود که تصمیم به جدایی گرفتم، اما سونیا نتیجه مثبت آزمایش را نشانم داد و من هم با به دنیا آمدن پسرم به ناچار او را عقد دایم کردم تا فرزندانم آسیبی نبینند با وجود این رفتارهای همسرم هیچ تغییری نکرد و همه این سال‌ها را در رنج وعذاب سپری کردم. دو فرزند اولم بعد از پایان تحصیلات عالی ازدواج کردند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند، اما آخرین پسرم به بیماری روحی و روانی مبتلا شده به طوری که رفتارهای عجیب و غریبی از خود بروز می‌دهد گاهی سرخوش و با انرژی است و گاهی نیز غمگین و افسرده در خودش فرو می‌رود.

    در طول شبانه روز بیشتر از ۲ ساعت نمی‌خوابد و با رقص‌ها و پخش آهنگ‌های شبانه اش همسایگان را آزار می‌دهد. هر کجا شغلی پیدا می‌کند بعد از چند روز اخراج می‌شود. آخرین بار آن قدر گونه کارفرمایش را کشیده بود که او همان روز اخراجش کرد از سوی دیگر ولخرجی هایش امانم را بریده است و با حقوق بازنشستگی توان تامین هزینه‌های زندگی و درمان او را ندارم. ده‌ها بار او را در بیمارستان روانی بستری کردم، اما بعد از ترخیص، داروهایش را مصرف نمی‌کند و دست به کارهای خطرناکی می‌زند. حتی چند سال قبل قصد داشت مادرش را دار بزند که من او را نجات دادم، اما ناگهان پسرم طناب دار را به گردن خودش حلقه کرد و چهارپایه را از زیر پایش انداخت بلافاصله پاهایش را گرفتم و طناب را از گردنش باز کردم، ولی همه می‌دانند که مراقبت از یک بیمار روانی بسیار سخت است و دولت باید چاره‌ای در این باره بیندیشد چرا که هیچ کدام از اعضای خانواده امنیت جانی ندارند و حتی پسران دیگرم از آمدن به منزلم وحشت دارند متخصصان بیماری او را اختلال دو قطبی تشخیص دادند، اما هزینه‌های درمانش بسیار سنگین است .

    23302

    منبع: خبر آنلاین

  • ایجاد اختلافات خانوادگی در پی استفاده نادرست از رسانه‌های تعاملی

    ایجاد اختلافات خانوادگی در پی استفاده نادرست از رسانه‌های تعاملی

     

    ایجاد اختلافات خانوادگی در پی استفاده نادرست از رسانه‌های تعاملی|خبر فوریمعاون امور زنان و خانواده رییس جمهور گفت: لازم است مهارت‌های گفت‌وگو را در سطح ابتدایی به کودکان آموزش دهیم تا بتوانند در محیط خانواده و جامعه تعامل سازنده‌ای را برقرار کنند.

    معصومه ابتکار در گفت‌گوی آنلاین با انجمن تخصصی کودک و رسانه که با موضوع دیپلماسی کودک برگزار شد، اظهار کرد: این معاونت طبق مطالعات انجام شده متوجه شد که عدم شکل گیری مهارت‌های لازم برای استفاده صحیح‌ از رسانه‌هایی نظیر رادیو و تلویزیون و همچنین رسانه‌های تعاملی نظیر شبکه‌های اجتماعی در جامعه منجر به ایجاد مشکلات متعددی و اختلافات درون خانواده شده است.

    معاونت امور زنان و خانواده رئیس جمهوری ادامه داد: در همین راستا از اوایل سال ۹۷ طرح گفت‌وگوی ملی خانواده را با هدف ارتقای مهارت‌ها و توانمندی اعضا خانواده از جمله کودکان و در جهت برقراری ارتباط موثر ایجاد کردیم.

    به گفته‌ ابتکار یکی از اصلی ترین کارکردهای خانواده، کارکرد حمایتی و مامنی برای آسایش و امنیت است که با ورود رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و تاثیرات مثبت و منفی آن‌ها امکان از دست دادن این کارکرد خانواده وجود دارد.

    وی افزود: در این راستا به تربیت تسهیل‌گران در دو فاز و در سطح کشور در جهت ارتقای مهارت‌های ارتباطی پرداختیم که در این راه از ظرفیت سازمان‌های مردم نهاد، آموزش و پرورش، وزارت علوم استفاده کردیم.

    ابتکار با اشاره به طرح گفت‌وگوی بین نسلی ادامه داد: بیشترین آسیب  فاصله بین نسلی و اختلال ارتباطی از رسانه به کودکان وارد می‌شود، به همین علت این طرح از مهم ترین طرح‌هایی است که در سطح ملی در حال اجراست.

    وی در انتها از انجمن تخصصی کودک و رسانه دعوت کرد تا در ابعاد مختلف در جهت ترویج و توسعه طرح گفت‌وگوی ملی خانواده و گفت‌وگوی بین نسلی حضور داشته باشند چراکه این طرح‌ها می‌توانند گام‌های موثری در جهت انسجام بنیان خانواده، فرهنگ، آموزش و توان افزایی بردارند.