برچسب: اخبار سینما

  • نگاهی به کمدی ایرانی فراتر از آمار فروش، بی‌خیالش شو… اگر می‌فروشد، دوباره بساز!

    نگاهی به کمدی ایرانی فراتر از آمار فروش، بی‌خیالش شو… اگر می‌فروشد، دوباره بساز!

    “مرد عینکی” تازه‌ترین نمونه وضعیت کمدی ایرانی است و این یکی رکیبی است از اجزای مختلفِ ژانرها : کمدی، فانتزی، دارک، معمایی و… که بدون هیچ پیوند منطقی، کنار هم چیده شده‌اند.

    نگاهی به کمدی ایرانی فراتر از آمار فروش، بی‌خیالش شو… اگر می‌فروشد، دوباره بساز!

    عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- در سال‌های اخیر، ژانر کمدی در سینمای ایران عملاً از یک فرم هنری ـ  روایت‌محور، به سطحِ یک «ابزار فوری خنداندن» سقوط کرده است: مصرف سریع، فراموشی سریع.
    نمونه روشن این وضعیت را می‌توان در فیلم «مرد عینکی»   دید؛ فیلمی که نه موقعیت کمدی می‌سازد، نه دراماتورژی دارد و نه حتی یک شوخی جدی خلق می‌کند؛ بلکه ترکیبی است از اجزای مختلفِ ژانرها : کمدی، فانتزی، دارک، معمایی و… که بدون هیچ پیوند منطقی، کنار هم چیده شده‌اند.
    اولین نکته‌ای که مخاطب را در همان دقایق ابتدایی «مرد عینکی» غافل‌گیر می‌کند، فقدان مطلق منطق و طراحی  روایت درست  است.  دوربین نه شریک روایت است، نه همراه شخصیت. فقط ثبت‌کننده وقایع است؛ بدون خلاقیت، بدون مکث، بدون زاویه‌ای که کمترین تلاش برای شکل‌دادن به فضای صحنه داشته باشد.    انگار سازندگان «فسیل» در شب نشینی‌های فرهنگی هنری شان تصمیم گرفته‌اند رکوردی دیگرثبت کنند.
    بهرام افشاری که جلوی دوربین باشد انگار زمینه فراهم است اما یادشان رفته پژمان جمشیدی هم لازم بوده است.   فیلمساز هم تجسم کرده با چنین فیلم‌نامه  فاخر و بفروش فقط دکمه رک را فشار ‌دهد و منتظر بماند تا صحنه «به‌طبع خودش» جلو برود. هیچ فریم، حامل نگرش نیست. هیچ حرکتی، برآمده از روایت نیست.

    واقعاً «مرد عینکی» بیشتر شبیه دیگِ آش نذری‌یی‌ است که هرکسی از سر کوچه رد شده یک چیزی داخلش ریخته؛ یکی فانتزی، یکی دارک، یکی معمایی، یکی هم از سر خیرخواهی نصف استکان اکشن!
    آخر سر هم همه با هم هم می‌زنند و اسمش را می‌گذارند «کمدی». نتیجه؟ فیلمی که نه خنده دارد، نه گریه، نه داستان… فقط یک آدم بفروش وسط یک فضای ناشناخته دنبال چیزی می‌دوند که خودشان هم نمی‌دانند چیست.
    تجربه دیدن این فیلم دقیقاً مثل این است که با لباس غواصی و ماسک اکسیژن، کت و شلوار رسمی هم رویش بپوشی، بعد بروی سر کلاس ترکیب مواد و با صدای استاد که می‌گوید «حالا اسیدسولفوریک رو بریزید روی هیدروکسید کلسیم»، فقط سعی کنی نفس نکشی و نخندی.
    خلاصه اینکه «مرد عینکی» نه فیلم است، نه کمدی؛ بیشتر یک معجون بی‌هویت است که صرفاً به امید فروختن، همه‌چیز را با هم مخلوط کرده و از شما انتظار دارد به احترام فروش میلیاردی اش بلند شوید و بخندید.

    این «ایده‌های ناب» لعنتی
    اصلاً ماجرا طوری شده که انگار بهرام افشاری توی زیرزمین خانه‌اش یک گاوصندوق فولادی دارد که داخلش «ایده‌های ناب» را پنهان کرده؛ هر وقت می‌خواهد از خانه خارج شود، نگران است مبادا یک نفر از پشت‌ سر بیاید و بگوید: «ایده‌هاتو بده بالا!»بعد هم خیلی با ترس و لرز، یکی از همان ایده‌ها را در پاکت محرمانه آ4  می‌گذارد و به تیم عامریان – صالحی تحویل می‌دهد، با این امید که شاید این بار «کمدی اصیل ایرانی» متولد شود.اما نتیجه ناگهان تبدیل می‌شود به یک مثلث بسیار بکر که با نهایت جدیت، سینمای ایران را از سر تا پا داخل گِل فرو می‌کند؛ طوری‌ که آدم واقعاً می‌ترسد اگر این روند ادامه پیدا کند، چند سال دیگر بهرام افشاری مجبور شود برای حفاظت از ایده‌هایش از گارد ویژه کمک بگیرد!
    فیلمنامه؛ شبیه مخلوط‌کردن باقی‌مانده غذاها

       ساختار روایی فیلم، ‌نمونه واضحی از «بگیروببند ژانری» است. کافی‌ است لیست ژانرهای محبوب چند سال اخیر را ردیف کنیم؛ کمدی/فانتزی، اکشن، دارک، سوررئال، جنایی، معمایی ، اجتماعی و… به نظر می‌رسد نویسنده یا اتاق فکر فیلم، از هر کدام یک اسکوپ برداشته و در یک ظرف مشترک ریخته است، بدون آنکه لحظه‌ای بپرسد: قرار است این مواد در چه ساختاری با هم ترکیب شوند؟
       این وضعیت، نه فقط از منظر زیبایی‌شناختی بی‌دفاع است، بلکه عملاً سرگردانی مخاطب را به‌دنبال دارد. مخاطبی که وارد سالن شده تا یک اثر کمدی ببیند، ناگهان در میانه یک لحظه دارک یا دیالوگ های شبه‌اجتماعی گرفتار می‌شود و نه می‌داند باید بخندد، نه می‌داند باید فکر کند.
       ظاهراً فقط کافی‌ست اسم چیزی را بگذاری «حلیم رایگان» تا مردم خودبه‌خود قهقهه بزنند؛ مهم نیست فیلمنامه کجاست، کاراکترها چه می‌خواهند یا اصلاً چرا دور هم جمع شده‌اند! در سکانس افتتاحیه، یک مرد قد بلند را وسط یک سالن می‌نشانند، چند سؤال عجیب‌و‌غریب  از او می‌پرسند و همین‌که دخترها با چینش دایره‌ای دورش شروع می‌کنند به خندیدن، فیلمساز با خیال راحت می‌گوید: «خب… کمدی شکل گرفت، بریم سکانس بعد!»انگار نه انگار که موقعیت کمیک باید علت داشته باشد؛ نه، اینجا منطق خیلی ساده است: «تا می‌تونی بخند، بعداً می‌فهمیم چرا!»
       در ادامه هم درست مثل همان غذای شب مانده  ترکیبی است.اوج خلاقیت هم جایی ‌است که برای خنداندن مردم یک پروداکشن عظیم امنیتی راه می‌اندازند فقط برای اینکه یک مردی را (که معلوم نیست اصلاً چرا) به عنوان نظافتچی دستشویی دستگیر کنند؛ تازه در   لحظه دستگیری هم باید بخندیم! چون «کمدی است دیگر»
     شوخی‌هایی که بلاگرهای مجازی متبحرترند

    کمدی، به‌طور بنیادین، مبتنی بر موقعیت است؛ اما در «مرد عینکی»، هیچ موقعیت کمدی واقعی شکل نمی‌گیرد. شوخی‌ها دست‌به‌دست می‌شوند، بدون اینکه رابطه‌ای با پیرنگ یا تحول شخصیت‌ها داشته باشند. بعضی دیالوگ‌ها حتی در دنیای مجازی هم تکراری و نخ‌نما محسوب می‌شوند.
    واقعیت این است که اگر شوخی‌های یک فیلم سینمایی از سطح حرف‌هایی که روزانه دراکسپلور اینستاگرام فراتر نرود، دیگر چه نیازی به بلیت‌خریدن برای تماشای همان حرف‌ها در سالن تاریک سینماست؟
    قلیون ترکیبی
    بدتر از همه این است که وسط این همه «شوخی الکی و قلیون ترکیبی»، ناگهان یک نفر دستش را بالا می‌برد و با نهایت جدیت می‌گوید: «ببخشید… من نماینده نسلی‌ام که همه‌چیز را باخته!» یعنی دقیقاً وسط همان سکانس پر از خنده‌های بی‌دلیل و نظافتچی‌دستگیرکنی، ناگهان فیلم تصمیم می‌گیرد جامعه‌شناسی هم کند! تا چند ثانیه قبل داشتیم به حلیم رایگان و دختران دایره‌ای می‌خندیدیم، یکهو لحن عوض می‌شود و ما باید با بغض به صف نونوایی و پشت کنکور فکر کنیم. بالاخره می‌خواهی بخندانـی یا بسوزانی؟ این دیگر کمدی نیست، «تف‌مالیِ یک شعار اجتماعی» روی بدنه یک کمدی نخ‌نماست. واقعاً آدم می‌پرسد «این مثلث‌های مجهز به پول» قبل از تحویل نسخه نهایی، خودشان یک بار فیلم را می‌بینند یا نه؟ یعنی راستش را بخواهید گاهی آدم باورش نمی‌شود که در این مملکت یک مادری هم وجود دارد که در دلش به پسرش افتخار کند و بگوید: «ای وای… این همون فیلمه‌ست که پسر عزیزم ساخت؟!»
       عبدالله اسکندری؛ چهره‌پردازی در خدمت یک «دماغ غوزدار»

    تأسف‌آورتر از خود فیلم، حضور نام‌هایی است که زمانی ستون فقرات زیبایی‌شناسی این سینما بودند؛ مثل استاد عبدالله اسکندری.  کسی که طراحی شخصیت‌ها  را از «روزواقعه » گرفته تا آثار ماندگار علی حاتمی  عهده دار بوده، مردی که گریم در آثارش نه فقط یک «چسب و مو و سیبیل» بود، بلکه بخشی از هویت دراماتیک شخصیت محسوب می‌شد. حالا همان هنرمند بزرگ وارد پروژه‌هایی می‌شود که نهایت خلاقیت در چهره‌پردازی آن‌ها این است که «یک دماغ را غوزدار کنیم تا ملت بخندند»!واقعاً عجیب است که پول، وقتی بدون منطق لبریز می‌شود، نه فقط کارگردان و تهیه‌کننده را می‌برد، بلکه گریمور و بازیگر و حتی کارگر صحنه را هم با خودش می‌کشاند؛ همه در یک صف، با یک مأموریت: «بجنبید بچه‌ها… این دماغ باید امروز تحویل داده بشه، ملت منتظرن بخندن!
     ناخواسته در تخریب یک تصویر اجتماعی

    امید روحانی؛  پزشک متخصص؛ کسی که علاقه و ارج‌گذاری‌اش به هنر هفتم برای بسیاری از ما قابل احترام بود. اما کاش همان اندازه که به سینما دل بسته‌ای، قدری وسواس هم خرج می‌کردی که در چه فیلمی و در چه سکانسی حاضر می‌شوی. ذهنیتی که مخاطب از این نقش‌های تکراری و بی‌اثر می‌گیرد، ناخواسته شأن و اعتبار یک شغل حیاتی را هم زیر سؤال می‌برد. بعضی نقش‌ها «کوچک» نیستند؛ «خطرناک»‌اند. نقش: شهرداری که از دستشویی های عمومی بازدید میدانی عمیق می کند.
      مخاطب؛ تفریح ارزان، سالن خنک، فیلم بی‌اثر
      و البته تجربه‌ی شخصی من هم گواه این واقعیت است: با اصرار دختر ۱۳ ساله‌ام، ساعت ۹ شب به یکی از سالن‌های برتر تهران رفتم. در ابتدای فیلم، تنها ما دو نفر حضور داشتیم و به‌تدریج سه خانواده دیگر اضافه شدند، هرکدام با فرزندشان و دقیقاً با نیت یک تفریح ارزان برای بچه‌ها؛ نه برای تماشای یک اثر سینمایی. دختر و پسری دیگر هم آمده بودند که صرفاً سالن خنک و دنج بخواهند و فیلم، تنها بهانه بود.
       باور کنید، مخاطب سینمای ما همین‌ها هستند؛ وگرنه نه دغدغه هنری دارند، نه دنبال پیام اجتماعی. این یعنی وقتی صحبت از «مخاطب سینما» می‌کنیم، گاهی باید پذیرفت ما از سر اجبار و شرایط، همان‌ها هستیم که در سالن نشسته‌ایم، نه به خاطر علاقه یا درک سینمایی.
    سینما نه در جایگاه یک نهاد فرهنگی، بلکه به‌مثابه «جانشین پارک و کافی‌شاپ» عمل می‌کند.«کیفیت سالن و سیستم تهویه» برای مخاطب مهم‌تر از سطح فیلم‌نامه است. مخاطب گویی دیگرنمی آید فکر کند، بلکه آمده «اندکی از فشار روزمره» فاصله بگیرد. در چنین فضایی، کارگردان و تهیه‌کننده  و بازیگر و و… هم «به سمت فروش» نقشه چینی می کنند.
      نهادها و سیاست‌گذاران؛ مشارکت در ابتذال یا غفلت از مسئولیت؟

    آیا هیچ‌یک از نهادهای ناظر، قبل از عرضه اثر، آن را کامل دیده‌اند؟ اگر بله، آنها نیز در تولید و انتشار این ابتذال(به معنای نابودی سینما) سهیم‌اند. اگر نه ، پس سیستم نظارتی، عملاً ناکارآمد و فقط در حد شعار است. تناقض میان «بیانیه‌های رسمی» (درباره جلوگیری از ابتذال و صیانت از فرهنگ) با واقعیت تولید، بیش از هر زمان دیگری نمایان شده است.
      نتیجه‌گیری: اگر می‌فروشد، دوباره بساز! منطق چرخه ابتذال

    سینمای کمدی امروز، در یک چرخه مصرفی گیر افتاده است، یک فیلم پرفروش می‌شود ، همان تیم، نسخه‌ای شبیه آن را می‌سازد ، مخاطب از سر اجبار یا تفریح آن‌ را می‌بیند ، فروش دوباره شکل می‌گیرد ،نسخه سوم ساخته می‌شود. در این چرخه، چیزی به‌نام خلاقیت، تعهد، سینمای موثر  و مسئولیت اجتماعی به‌طور کامل حذف شده است.
    بی‌خیالش شو. برو یه چیز جدید بساز

      این جمله نه‌فقط خطاب به یک کارگردان، بلکه خطاب به یک سیستم فکری در سینمای ایران است:سیستمی که باید بپذیرد، «فروش بالا» الزاماً به معنای «موفقیت فرهنگی» نیست،‌ همانطور که «خندهٔ بلند» الزاماً به معنای «کمدی بودن» نیست. اگر این منطق جای خود را به «خلق اثر تازه» بدهد،‌ شاید هنوز بتوان حیثیت از دست رفته‌ ژانر کمدی را بازسازی کرد.اگر نه، باید آماده باشیم تا سال آینده، نسخه سوم و چهارم «مرد عینکی» را تماشا کنیم؛ این‌بار با عنوان‌هایی مثل «مرد ماسک‌دار»، «مرد کفش‌ورنی» یا «مرد کت‌شلوار غواصی».
      شاید تنها آرزوی یک تماشاگر خسته و منتقد سینما این باشد که کارگردان ایرانی وقتی یک فیلم یا سریالش حسابی گرفته، چند مدل شبیه همان را دوباره نسازد. کافی است! ولش کن، بی‌خیالش شو. برو یک چیز جدید بساز.
      همین یک جمله، حکم نسخه نجات‌بخش سینمای امروز ایران را دارد؛ جمله‌ای که به کارگردان و تیمش یادآوری می‌کند: فروش بالا، تضمین کیفیت نیست؛ تقلید مکرر، تضمین سقوط است و مخاطب هم هنوز منتظر خلاقیت واقعی است.
  • پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

    پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

    رمان «سمفونی مردگان» و فیلم‌های «مادر» و «برادرم خسرو» به نحو متفاوتی به جدال میان برادران و نقش پنهان “دیگریِ بزرگ” یا “جامعه” پرداخته‌اند، اما «پیرپسر»، پای پدر را هم به میان آورده است تا احضار او توسط برادر کوچکتر که نماد نفرت است صورت گیرد.

    پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

       عصر ایران؛ محمد زینالی اٌناری – فیلم پیرپسر، راوی یک قصۀ ماندگار در ذهنیت ایرانی است: برادرکشی. شاید نقش پدر در این داستان منکر این روایت باشد، یا آن را از کلیشۀ خود در آورد، اما در این مقال از آن رمزگشایی خواهد شد. رمان «سمفونی مردگان» و فیلم‌های «مادر» و «برادرم خسرو» به نحو متفاوتی به جدال میان برادران و نقش پنهان “دیگریِ بزرگ” یا “جامعه” پرداخته‌اند، اما «پیرپسر»، پای پدر را هم به میان آورده است تا احضار او توسط برادر کوچکتر که نماد نفرت است صورت گیرد.

    زمانی این احضار صورت می‌گیرد که دو برادر بر سر فروختن خانه و کشتن پدر گفت‌وگو می‌کنند. موضوع صحبت‌ سهم‌شان از خانه‌ی پدر است؛ مال پدر که در بحبوحۀ جانکاه اقتصادی این روزگار پرونده‌های زیادی را در دادگاه به خود می‌بیند. دیگری بزرگی که برادر کوچکتر در افق او سیر می‌کند و شاهد یک افق جدید تربیت نشدنی پیش روی خود است؛ علی به پیامبران یتیمی می‌ماند که به جای افق پدر، سر از سرزمین کلمه و کتاب، معنا و مهربانی برآورده است.

    در این دوره، پای عشق از دل روشنفکری، کافه و کتابفروشی به میان آمده و به خانۀ موروثی هم وارد شده است. تا وقتی صحبت از کتاب، عشق و بخشش نیست، داستان برادر کوچکتر غالب است: کشتن ادیپ و تصاحب میراث!

    یک دیالوگ نفرت، پدر را وارد فضای میان دو برادر می‌کند تا جدال عشق و نفرت را داوری کند. آبی می‌خورد و در میان خیر و شر رژه می‌رود تا عشق و نفرت را، هابیل و قابیل را به جان هم بیندازد.

    این جدال روایت، برادر عاشق‌پیشه را همچون بیژن در چاهی می‌اندازد که انتها ندارد. عشق این روزگار، گم‌شدۀ جامعه‌ای است که توسط برادر بازاری بازتولید می‌شود. نفرت ولد ناخلفِ بازار، فضلۀ پول، دمل چرکین تصاحب، میراث اجدادی ناخواسته‌ی جامعه‌ای است که به علت کم‌یابی و نزاع آب، همواره در تنازع بقا بوده و میان گروه‌ها و طوایف کشمکش خلق کرده است. غلام از یخچال آب را بر می‌دارد تا میان عشق و نفرت، ذینفعان ایرانیِ آب، دعوایی راه بیندازد.

    نفرت پدر و مادر ندارد و سعی می‌کند جامۀ عشق و خوبی بپوشد، اما عشق در موجودیت خود مولود جامعۀ شهری، آفریدۀ شعر و عرفان و محصول کتاب‌فروشی و روشنفکری است. نفرت از جنس قتل، خونریزی، جهل و خشونت، امّا عشق از جنس ادبیات، شعر، شاهنامه، لیلی و مجنون، غزلیات شمس، آب حیاتِ آگاهی و فلسفۀ حقیقت است.

    بدون وارد شدن در افق شعر و ادبیات، عشق در ضمیر کسی ظهور نمی‌کند. هر قدر نفرت واقعی و مادی است، عشق تخیلی و معنوی است. به همین دلیل فرایندی که رنگ و بوی معنا، مطالعه و تخیل را در جامعۀ ایرانی کمتر کرده، به کاهش ازدواج و افزایش طلاق منجر شده است. در نظامی که نفرت در آن حاکمیت داشته و منطق باز تولید خود را گسترده است، عشق و همدلی ممنوعه است.

    در «پیرپسر» عشق از لمس قدم‌های رعنا، به نشانۀ زیبایی، ظهور می‌کند. هر قدر در سر بر آوردنِ نفرت از دل زشتی و کثافتِ خانۀ اجدادی، دعوای میراث و کشمکش قدرت نمایان است، عشق از دیدن زیبایی، امید، نظم، موسیقی و پاکیزگی که با نشانۀ لباسشویی هم خودنمایی می‌کند، متجلی است.

    پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

    فیلمساز آگاهانه یا ناآگاهانه، در دل تضاد کثافت و تمیزی، بیماری و واکسن، تلویزیون و ویلنسل، شهوت و عشق، ماده و معنا زیست می‌کند. صف‌های دادخواست پارک شهر و پیاده‌راه انقلاب مشهودِ نظرِ همگان است؛ دعوای میراث و ویترین‌های کتابفروشی در دل هر فیلمسازی رسوخ کرده است. فیلمنامه دنبال قصه‌ای می‌گردد تا شلوغی ذهنش از وقایع اجتماعی و سیاسی را بر کاغذ و حلقه فیلم بریزد.

    شاعران ایرانی در دوره‌های بعد از حملۀ مغول، عشق را به عنوان برساختی انسانی برای جامعۀ در حال نفرت و جدالِ آب و کمیابی آفریده‌اند تا ایران درگیر دوره‌های متعدد ملوک الطوایفی متحد شود. باری از آغاز تأسیس هنر در دورۀ صفوی، نهاد بازار هم متولد شده و آن‌سان که محمد توکل در مقالۀ «نقش بازاریان در کودتای 32 مرداد» به میان آورده،  کشمکش میان بازاریان بزرگ و کوچک عامل اساسی کودتا و حتی انقلاب 57 می‌شود؛ روایتی که در فیلم «مادر» میان دو برادر تاجر و مهندس نشان داده می‌شود.

    پایان تلخ پیرپسر حاوی این سوال است که چرا روشنگری نمی‌تواند گره جامعۀ درگیر روایت نفرت پدر از پسر، و پسر از پدر را وا کند؛ پدر و پسری که این روزگار هم درگیر تضادهای نسلی و گرمای قدرت‌اند. اصلاح طلبی، در دل همین تضادهای نسلی قدرت ظهور می‌کند اما همچون علی که یوسف‌وار زندانی عشق میان دیوارهای نفرت و اسارت قدرت شده، بند را تحمیل آبتین، تاجزاده و مهرآئین می‌کند تا نتوانند از کشمکش میان وارثان قدرت عبور کنند.

    مهرآئین می‌گفت حتماً سعی کنید یکبار هم که شده در زندگی‌تان عاشق شوید. اما جامعه‌ای که همچون عطش آب که این روزها عیان است، تشنۀ دوستی، همدلی و دموکراسی است، هنوز درگیر منازعۀ نفرت‌بار قدرت میان روایت‌های تاریخی و اساطیری مانده است.

    روایت‌ها در عین کشمکش و تضعیف همدیگر دست نجات‌بخش عشق، روشنگری و دلسوزان علم سیاست را نیز درگیر خون خود می‌کنند تا بگویند دنیا از آن جدال و کشمکش است. اما جز چنگالی در شانۀ غلام نشانه‌ای روشن از مرگ و حیات رعنا نیست و امید این هست که شاید زیبایی هنوز کشته‌ نشده و در داستانی دیگر خود را عیان کند.

  • بدون تعارف ؛ ایران هیچ شانسی برای گرفتن اسکار ندارد …

    بدون تعارف ؛ ایران هیچ شانسی برای گرفتن اسکار ندارد …

    دلیل این که می‌گوییم فیلم نگهبان شب نماینده ایران هیچ شانسی برای اسکار امسال ندارد کاملا ساز و کار سینمایی دارد نه به خاطر میرکریمی یا گرایشات سیاسی و …

    بدون تعارف ؛ ایران هیچ شانسی برای گرفتن اسکار ندارد ...

    در چند روز گذشته انتخاب فیلم نگهبان شب ساخته رضا میرکریمی به عنوان نماینده ایران برای معرفی به اسکار برای شاخه بهترین فیلم بین‌المللی با جنجال زیادی در بین اهالی سینما روبرو شده است.

    برخی بر این اعتقادند که فیلم نگهبان شب هیچ شانسی برای راهیابی به لیست 15 فیلم انتخابی اولیه اسکار ندارد و حتی مخالفت‌ و موافقت با آن به جناح بندی‌های سیاسی هم کشیده شد.

    فارغ از هر گونه جناح بندی و با نگاهي واقع‌بينانه بايد گفت، مهمترين قضيه‌ای که بايد مد نظر داشته باشيم اين است که فيلم انتخاب شده برای معرفی به اسکار چه پشتوانه بين‌المللی داشته است؟ يعنی چه کمپانی پخش فيلم در آمريکا را عهده دار است؟

    برخلاف سایر جوایز اسکار، جایزه اسکار بهترین فیلم بین المللی – که پیشتر اسمش بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان بود – به شخصی خاص اعطاء نمی‌شود و گرچه کارگردان اثر آن را دریافت می‌کند اما در واقع جایزه به طور کل متعلق به کشور فرستانده فیلم به آکادمی محسوب می‌شود. بنابراین باید تصمیمی اتخاذ شود که بر اساس شناخت از زمین بازی رقابت اسکار و مصلحت ملی بالاترین شانس را با آن فیلم داشته باشیم.

    در مرحله مقدماتی 15 فیلم انتخاب شده و در مرحله بعد 5 فیلم که از میان آنها فیلم برنده اسکار بین الملل مشخص خواهد شد.

    فیلم نگهبان شب

    بر اساس تجربه ادوار گذشته فیلم‌هایی مناسب ارائه هستند که معمولا در جشنواره‌های معتبر جهانی به نمایش درآمده و یک شناخت بین‌المللی قبلی از آنها به وجود آمده است. جشنواره‌هایی مانند کن، ونیز، برلین، لوکارنو و تورنتو از مهمترین آنها هستند و بعد از آنها جشنواره های الف جهانی را می‌توان در این زمره دانست.

    قدرت و اعتبار کمپانی پخش کننده و ایجاد کمپین تبلیغاتی برای معرفی فیلم در آمریکا از نکات مهم این ماجراست. چه‌بسا اگر کمپانی آمازون پخش آمریکای شمالی فیلم “فروشنده” فرهادی را در اختیار نداشت، شاید سرنوشت اسکار دوم در کارنامه ایران به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

    مطرح شدن فیلم در فضای رسانه‌های آمریکا، نظر منتقدان و مخاطبان و امکان نمایش آن در آمریکا همگی در این روند نقش دارد و طبیعتا شانس فیلمی که در آمریکا پخش شده باشد (به مدد کمپانی که این قدرت را دارد) بیشتر از فیلمی است که چنین تمهیداتی را در اختیار ندارد و فقط نسخه بلوری آن در اختیار داوران اعضای آکادمی است که شاید حتی آن را کامل نبینند.

    پس هر فیلمی که بتواند در آمریکا کمپانی پخش کننده قویتری داشته باشد از شانس بالاتری برخوردار است.

    پرسش این است سازمان سینمایی، بنیاد فارابی یا هر نهاد دیگری آیا هیچ کمک و حمایتی از پخش و دیده شدن نماینده ایران در این عرصه بزرگ سینمای جهان کرده‌اند؟ و آیا اصلا در این زمینه قدرتی و توانی برای انجام کاری دارند؟

    تاکنون ۵ فیلم ایرانی موفق شده‌اند تا نام خود را در جمع نامزدهای شاخه فیلم بین‌الملل اسکار قرار دهند. تمام این ۵ فیلم نیز پخش‌کننده شاخص جهانی داشتند. بچه‌های آسمان در دوره هفتادویکم با میرامکس، جدایی نادر از سیمین در دوره هشتادوچهارم با سونی پیکچرز کلاسیکس، فروشنده در دوره هشتادونهم با ممنتوفیلمز، خورشید در دوره نودوسوم با سلولوئیددریمز و قهرمان در دوره نودوچهارم با آمازون استودیوز قرارداد داشتند و این استودیوها موفق شدند تا بیشترین میزان تبلیغات و اکران را برای این فیلم‌ها در نظر بگیرند.

    بدون تعارف بگم ایران هیچ شانسی برای گرفتن اسکار ندارد

    سال گذشته فیلم جنگ جهانی سوم با وجود آن که در جشنواره ونیز حضور داشت و حتی دو جایزه هم گرفته بود به همین لیست 15 فیلم مقدماتی راه پیدا نکرد چون آن شرکت پخش کننده خاص که بتواند آن را به شکلی جامع و فراگیر ارائه دهد وجود نداشت.

    دلیل این که می‌گوییم نگهبان شب هیچ شانسی برای اسکار امسال ندارد کاملا ساز و کار سینمایی دارد نه به خاطر میرکریمی یا گرایشات سیاسی و …

    فیلم نگهبان شب رضا میرکریمی در هیچ جشنواره مطرحی مانند برلین، کن، ونیز و تورنتو پذیرفته نشده است و حتی به جشنواره ‌هایی با یک درجه اهمیت کمتر مانند توکیو، سن سباستین، بوسان، کارلووی واری، شب‌های سیاه تالین و … راه پیدا نکرده است، با توجه به این قضیه احتمالا پخش کننده جهانی هم ندارد و برای انجام تبلیغات و کمپین‌های مختلف در آمریکا مشکل دارد.

    با توجه به نکاتی که گفته شد در واقع فیلم نگهبان شب هیچ شانسی برای راهیابی حتی به لیست 15 فیلم مقدماتی را ندارد.

    این واقعیت را بپذیریم که نه فقط فیلم نگهبان شب بلکه با توجه به وضعیت امروز سینمای ایران و فیلم‌های موجود یک سال گذشته، هیچ فیلمی از ایران در اسکار آینده هیچ شانسی نخواهد داشت.

    عصر ایران ؛ نهال موسوی

  • این شاید بهترین فیلم سال ۲۰۲۱ باشد

    این شاید بهترین فیلم سال ۲۰۲۱ باشد

    فیلم بلفاست (Belfast)، اثری کمدی، درام و در مورد بلوغ به کارگردانی کنت برانا است. منتقدان نظرات خوبی نسبت به این فیلم داشتند و می‌توان این اثر را از جمله آثار رقابت‌کننده در مراسم اسکار امسال دانست.

    فیلم بلفاست، پروژه‌ای به شدت شخصی برای کارگردان و نویسنده کنت برانا به شمار می‌رود. در این فیلم، کنت برانا به بررسی رویداد‌هایی از کودکی‌اش و تاثیر آن‌ها بر اطرافیانش و تصمیمات آن‌ها می‌پردازد که به وضوح می‌توان در آن، جستجویی برای پیدا کردن روح را مشاهده کرد. فیلم بلفاست توسط نقش‌آفرینی خارق‌العاده بازیگران و همچنین مهارت کارگردان آن توانسته تا داستان و روایت خود را فراتر از آنچه که هست، به بیننده منتقل نماید.پیتر بردشاو منتقد سینما درباره‌ی بلفاست نوشت: فیلم بلفاست یک نامه عاشقانه به گذشته محسوب می‌شود. این فیلم، اثری اغواکننده و اسطوره‌ساز از کنت برانا به شمار می‌رود.

    پیش‌نویس خودکار

    صوفیا نصرالهی درباره این فیلم در دیجی کالا مگ نوشت: «محصول اصلی فیلم «بلفاست» ماندن در خانه یا هجرت است. فیلم همان سبک و سیاق «روما»‌ی آلفونسو کوارون را دارد، اما دلپذیرتر است شاید، چون وقایع را این‌بار از نگاه پسربچه‌ای بامزه و شیرین به جای آن خدمتکار جوان می‌بینیم. اما به جز آن روابط بین شخصیت‌های اصلی خانواده و حتی کاراکتر‌های فرعی همسایه و دخترخاله و بقیه هم به لحاظ دراماتیک شیرین‌تر و گرمتر از فیلم «روما» است.

    ایرلند شمالی سال ۱۹۶۹ در اوج التهاب است. پروتستان‌ها تاب تحمل محله‌های کاتولیک‌نشین را ندارند و هر چند خانواده‌ی بادی، پسربچه‌ی قهرمان فیلم خودشان پروتستان هستند، اما روابط خوبی با همسایه‌های کاتولیک‌شان دارند. بلفاست شهر کوچکی است و برای خانواده‌ی بادی که پدر و مادرش از بچگی در همان محله بوده‌اند امن‌ترین نقطه‌ی جهان محسوب می‌شود تا اینکه مالیات‌ها و شورش‌های پروتستان‌ها و به آتش کشیدن محله امنیتشان را به هم می‌زند.

    پیش‌نویس خودکار

    بادی در حقیقت خود کنت براناست. کارگردان ایرلندی که سال ۱۹۶۰ در بلفاست متولد شده و پدرش هم درست مثل پدر بادی نجاری می‌کرده. «بلفاست» شخصی‌ترین فیلم اوست نه فقط به این دلیل که تا حد زیادی اتوبیوگرافیک است بیشتر به این دلیل که به نظر می‌رسد دغدغه‌هایی که در فیلم مطرح می‌شود از نوستالژی گرفته تا مهاجرت و مفهوم وطن چیز‌هایی هستند که برانا را احساساتی می‌کنند و می‌تواند سکانسی مثل آن مجلس بعد از ترحیم خلق کند.

    وقتی بعد از به خاک سپردن پدربزرگ دور هم جمع می‌شوند و آواز می‌خوانند و می‌رقصند و به نظر می‌رسد مرگ را پذیرفته‌اند و حالا می‌خواهند زندگی را در آغوش بکشند. «بلفاست» به لحاظ بصری فیلمی تماشایی است. به اندازه‌ی برانا و بازیگران، نقش هریس زامبارلوکوس به عنوان مدیر فیلمبرداری هم پررنگ است. عنصر مهم دیگر موسیقی است. «بلفاست» را از یک نقطه‌نظر می‌شود فیلمی موزیکال دید. موسیقی ون موریسون فقط برای تشدید احساسات سکانس‌ها استفاده نمی‌شود بلکه ترانه‌ها بخشی از مفهومی را منتقل می‌کنند که در راستای درام است. جدا از اینکه حال و هوای شوخ‌طبعانه دارد و از تلخی واقعیت داستان کم می‌کند.»

    پیش‌نویس خودکار

    ساسان گلفر در سینما سینما نوشت: «بازگشت برانا به خاطرات دوران کودکی‌اش، تصاویر فوق‌العاده‌ای را آفریده و یکی از بهترین آثار سال را از حیث زیبایی‌شناختی رقم زده است. به استثنای نما‌های معرف اول و آخر فیلم از بندر بلفاست، نما‌هایی از فیلم‌های روی پرده و تئاتر روی صحنه و همچنین بازتاب نمایش روی صحنه در عینک مادربزرگ، بقیه‌ی فیلم را به صورت سیاه‌وسفید می‌بینیم که البته واضح است با دوربین دیجیتال با رزولوشن بالا گرفته و رنگ‌زدایی شده است تا به گفته‌ی هریس زامبارلوکاس، مدیر فیلمبرداری «بلفاست» تأثیری مشابه آثار انسل آدامز (۱۹۸-۱۹۰۲) عکاس منظره‌پرداز آمریکایی بیافریند. برانا پیش از این نیز در فیلم «مرگ دوباره» (۱۹۹۱) به شکل محدود و در فلش‌بک‌ها چنین روشی را آزموده بود اما حاصل کارش در فیلم «بلفاست» تأثیر زیبایی‌شناختی فوق‌العاده‌ی تک‌تک قاب‌های فیلم اوست که یکی از شاهکار‌های بصری سال را رقم زده است.

    پیش‌نویس خودکار

    تصویر سیاه‌وسفید چشم‌نواز و همچنین پرداختن به خاطرات کودکی سبب شده است عده‌ای «بلفاست» را با فیلم «روما» (۲۰۱۸، آلفونسو کوارون) مقایسه کنند. نما‌های فیلم «بلفاست» علاوه بر زیبایی بصری و ترکیب‌بندی‌های چشمگیر، میزانسن خیره‌کننده‌ای نیز دارند که قدرت دراماتیک فوق‌العاده‌ای به فیلم بخشیده است.

    آثار سینمایی فیلم‌سازان بزرگ درباره‌ی دوران کودکی، چه «سینما پارادیزو» جوزپه تورناتوره باشد، چه «پول توجیبی» تروفو، چه «پسربچگی» ریچارد لینکلیتر همیشه حس غریب و شورانگیز آزادی را با حس غم و نوستالژی می‌آمیزند و «بلفاست» هم از این قاعده مستثنی نیست. اما آن‌چه «بلفاست» را با آن‌همه احساس غم غربت و نوستالژی روز‌های خوب به یکی از سرخوش‌ترین و لذت‌بخش‌ترین فیلم‌های سال بدل کرده، شاید همان باشد که در گفت‌وگوی نهایی پسربچه با پدربزرگش بر زبان می‌آید:

    پدربزرگ: وقتی برگردی بلفاست هنوز سرجاش هست.

    بادی: تو هم هستی؟

    پدربزرگ: جایی نمی‌رم که تو نتونی پیدام کنی.»

  • نرگس آبیار در چین استاد دانشگاه شد

    نرگس آبیار در چین استاد دانشگاه شد

    نرگس آبیار کارگردان فیلم‌هایی چون «نفس» و «شبی که ماه کامل شد» استاد افتخاری دانشگاه «شی‌ان» چین شد.

    نرگس آبیار در چین استاد دانشگاه شد

    به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، جلسه پرسش و پاسخ نرگس آبیار، نویسنده و کارگردان مطرح سینمای ایران با همکاری دانشگاه شی‌ان برگزار شد. دانشجویان در مقاطع مختلف در رشته های تئاتر، بازیگری و کارگردانی در این برنامه حضور داشتند.

    همچنین آبیار مستر کلاسی با موضوع «ساختارشکنی در سینما» را در این برنامه برگزار نمود.

    در ادامه‌ی این مستر کلاس نیز رییس دانشکده‌ی رسانه‌های نوین دانشگاه «شی‌ان» ضمن تشکر از حضور ایشان در این برنامه، بر همکاری های بیشتر سینمایی بین ایران وچین تاکید کرد و حضار از تجهیزات و سالن فیلم برداری این دانشگاه بازدید نمودند.

    در پایان، نرگس آبیار، کارگردان مطرح ایران و حسین خلیفی، فعال فرهنگی، عنوان استاد افتخاری دانشگاه «شی‌ان» را دریافت نمودند.

  • چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟

    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟

     

    خیلی از مردم تصور می‌کنند که بازیگری شغل آسانی است. اما نمی‌دانند استرس اجرای بعضی از صحنه‌ها باعث می‌شود که گاهی بازیگران اشک بریزند، دعوا کنند و یا گاهی سازندگان فیلم را به ترک پروژه تهدید کنند.چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    خیلی از مردم تصور می‌کنند که بازیگری شغل آسانی است. اما نمی‌دانند وقتی صحنه‌ای را تماشا می‌کنند که در آن بازیگران سقوط می‌کنند، شیرجه می‌زنند یا مبارزه می‌کنند، مجبورند این کارها را چندین بار انجام دهند تا کارگردان رضایت خود را اعلام کند. استرس اجرای اینگونه صحنه‌ها باعث می‌شود که گاهی بازیگران اشک بریزند، دعوا کنند و یا گاهی سازندگان فیلم را به ترک پروژه تهدید کنند.
    اغلب بازیگران حرفه‌ای، به دلیل تعهد و فداکاری با این مشکلات کنار می‌آیند و تصمیم می‌گیرند به تلاش خود ادامه دهند که در اکثر موارد نیز نتیجه‌ی کارشان درخشان خواهد بود. اینجا داستان برخی از صحنه‌هایی که باعث شد بازیگران تا پای انصراف پیش روند را برای شما گردآوری کرده‌ایم.
    چه صحنه هایی بازیگران را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟
    – کارل ویترز / راکی 4
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    آیا می‌توانید فیلم «راکی4»(Rocky IV) را بدون کاراکتر «آپولو کرید» تصور کنید؟ خب طرفداران این فیلم باید بدانند که بازیگر نقش «آپولو کرید» یعنی «کارل ویترز»، پس از درگیری کوچکی که با «دولف لاندگرن» بازیگر نقش «ایوان دروگو» داشت، به انصراف از ایفای نقش در این فیلم بسیار نزدیک بود.
    براساس خبر اینترتینمت ویکلی، پس از اینکه «لاندگرن» در یک سکانس نبرد، «وترز» را به طول یک متر به گوشه‌ی رینگ پرتاب می‌کند، «وترز» از این اتفاق وحشت‌زده می‌شود و کارگردان فیلم «سیلوستر استالونه» را تهدید به انصراف از ایفای نقش در فیلم او می‌کند. در نهایت «استالونه» موفق می‌شود تا رضایت او را جلب کند.
    – شلی دووال / درخشش
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «جک نیکلسون» در مصاحبه‌ای اذعان داشت سخت‌ترین کاری که در طول عمر خود دیده است، نقش‌آفرینی «شلی دووال» در نقش «وندی» فیلم «درخشش»(The Shining) اثر «استنلی کوبریک» بوده است. «شلی دووال» در اغلب ساعات فیلمبرداری دچار خستگی مفرط و کم‌آبی به دلیل گریه‌های فراوان بود. او پس از پایان مراحل تولید فیلم نیز دچار ریزش مو شد.
    سکانسی که «وندی» تلاش می‌کند تا به وسیله‌ی چوب بیسبال از خود در برابر «جک»(جک نیکلسون) محافظت کند، همچنان رکورددار گینس در رکورد بیشترین برداشت است. با اینکه این سکانس اهمیت ویژه‌ای ندارد اما «کوبریک» بازیگرانش را مجبور کرده است که آن را 127 بار بازی کنند.
    – دیسی ریدلی / جنگ ستارگان: نیرو برمی‌خیزد
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «دیسی ریدلی» در اولین روزهای فیلمبرداری «جنگ ستارگان: نیرو برمی‌خیزد» (Star Wars: The Force Awakens) دچار یک حمله‌ی عصبی شد. دلیل این اتفاق نوشته‌ای بود که کارگردان فیلم «جی. جی. آبرامز» برای او نوشته بود که به خاطره‌ی او منگنه شده است. «آبرامز» در یادداشتی او را «از جنس چوب» توصیف کرده بود. این اتفاق به قدری او را تحت فشار قرار داد که تصمیم گرفت از این فرنچایز انصراف دهد اما به مرور زمان تصمیم خود را تغییر داد و تصمیم گرفت که فرصتش را به شخص دیگری هدیه ندهد.
    – ایان مک کلن / هابیت: یک سفر غیرمنتظره
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    در این فیلم «ایان مک کلن» مجبور بود تا زمان زیادی را به تنهایی جلوی پرده‌ی سبز رنگ جلوه‌های ویژه به ایفای نقش بپردازد که این مسئله بسیار او را خسته کرده بود. به دلیل تنها بودن جلوی دوربین، فیلمبرداری برای او بسیار طولانی‌تر از واقعیت می‌گذشت و این اتفاق باعث شد که او تا مرز جدا شدن از این پروژه پیش برود.
    کارگردان فیلم، «پیتر جکسون» سعی کرد تا به او کمک کند. بنابراین روزی را به عنوان روز تقدیر از «گندالف» برگزید و عوامل فیلم نیز با دادن هدیه به او توانستند او را قانع کنند که بماند. «مک کلن» در مصاحبه‌ای اعتراف کرد که دشواری ایفای نقش در آن سکانس‌ها به قدری زیاد بود که او به کنار گذاشتن شغل بازیگری فکر کرده بود.
    – آل پاچینو / پدرخوانده
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «آل پاچینو» برای ایفای نقش در «پدرخوانده»(The Godfather) نامزد اسکار بهترین نقش مکمل مرد و برای دنباله‌ی آن نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شده بود اما نگاه تهیه‌کنندگان به او در قسمت اول این دنباله‌ی سینمایی مثبت نبود. «آل پاچینو» در طی مراحل فیلمبرداری احساس می‌کرد از سوی تهیه‌کنندگان، نسبت به عملکرد او مقاومت وجود دارد.
    تهیه‌کنندگان او را بطور مداوم مورد انتقاد قرار می‌دادند و کار به جایی رسید که «آل پاچینو» تصمیم به انصراف از ادامه‌ی همکاری گرفت. اما کارگردان فیلم یعنی «فرانسیس فورد کوپولا» پس از خبردار شدن از تصمیم «آل پاچینو»، در این ماجرا مداخله کرد که دخالت او منجر به ماندن «آل پاچینو» و عقب‌نشینی تهیه‌کنندگان شد.
    – جنیفر لارنس / هانگر گیمز
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    فیلمبرداری سکانس فاضلاب، سه هفته به طول انجامید اما چیزی که شرایط را سخت‌تر می‌کرد، لباس 9 کیلوگرمی‌ای بود که بازیگران مجبور به پوشیدن آن بودند. دمای هوا نیز شرایط را بسیار طاقت‌فرسا کرده بود تا جایی که «جنیفر لارنس» چندین بار سازندگان را تهدید به انصراف از ادامه‌ی همکاری در این پروژه کرد.
    – مایکل کیتون / بتمن
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    این روزها لباس‌های ابرقهرمانی با فناوری و دقت بالایی ساخته می‌شوند که بازیگران در آن راحت هستند و این اجازه را به آنها می‌دهند که در طی روز فیلمبرداری آن را بر تن داشته باشند. اما لباس بتمن که در اختیار «مایکل کیتون» گذاشته شده بود، آن قدر او را اذیت می‌کرد که دچار کلاستروفوبیا شده بود و گاهی از شدت درد فریاد می‌زد. اما با تمام این اوصاف او توانست یک نقش‌افرینی شگفت‌انگیز را از خود به نمایش بگذارد و به سختی‌های کارش غلبه کند.
    – میشل فایفر / بازگشت بتمن
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    در فیلم «بازگشت بتمن»(Batman Returns)، لباس «زن گربه‌ای» از جنس لاتکس بود و «میشل فایفر» بازیگر این نقش برای پوشیدن آن دردسرهای زیادی را تحمل کرده است. پوشیدن لباس «زن گربه‌ای» چند ساعت زمان می‌برد و «فایفر» مجبور بود تا مقدار زیادی پودر بچه به بدنش بمالد تا هنگام بیرون آوردن لباس به پوستش نچسبد.
    به همین دلیل نمی‌تواست بین سکانس‌ها به حمام برود. همچنین نفس کشیدن در آن لباس برای او به قدری دشوار بود که چندین بار باعث شد از هوش برود. او بعدها اعتراف کرد که فقط قادر بود برای مدتی مشخص آن لباس را بر تن خود داشته باشد.
    – جسیکا آلبا / چهار شگفت‌انگیز
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «جسیکا آلبا» چندان از ایفای نقش «سو» یا همان «زن نامرئی» در فیلم «چهار شگفت‌انگیز»(Fantastic Four) خوشحال نبود. دلیل نارضایتی او، نکته‌هایی بود که «تیم استری» کارگردان فیلم، طی فیلمبرداری یک سکانس احساسی به او گوشزد می‌کرد. او دائما به «آلبا» می‌گفت:«می‌توانی کمی قشنگ‌تر گریه کنی جسیکا؟ قشنگ‌تر گریه کن.چهره‌ات را صاف نگه دار. اشک‌هایت را با جلوه‌های ویژه درست می‌کنیم.»
    این جملات باعث شد تا «آلبا» تصور کند به اندازه‌ی کافی خوب نیست و به گفته‌ی خودش در مصاحبه‌ای با مجله‌ی ال، قصد داشته تا هم از این پروژه و هم از شغل بازیگری کناره‌گیری کند. او اکنون مشغول فعالیت‌های شرکت خصوصی خود است که حدود 1 میلیارد دلار ارزش دارد.
    – اما واتسون / هری پاتر
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    گفته می‌شود که «اما واتسون» که چندین بار در طول ساخت دنباله‌های متفاوت این فرنچایز، خواسته‌است تا از این پروژه انصراف دهد. یکی از جدی‌ترین موارد هنگام تصویربرداری فیلم «محفل ققنوس»(Order of the Phoenix) بود که پس از فراهم شدن محل اقامتش هنگام ایام امتحانات مدرسه، تصمیم به ماندن گرفت. بار دیگر این اتفاق در طول فیلمبرداری «یادگاران مرگ 1»(Deathly Hallows Part1) رخ داد.
    در یک سکانس «هرمیون» و «ران» اقدام به نابود کردن یک گورخر در آب می‌کنند. این سکانس به دلیل فیلمبرداری در دمای بسیار پایین و رطوبت بالا بسیار دشوار بود. «واتسون» به اینترتینمنت ویکلی گفته است که این سکانس خشن‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین کاری بود که تا به حال حاضر به انجام دادن آن شده‌ است.
    – جیم کری / چگونه گرینچ کریسمس را دزدید
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    از فیلمی درباره‌ی کریسمس انتظار شرایطی را نداریم که منجر به انصراف یک بازیگر شود. اما «جیم کری» به دلیل گریم هشت و نیم ساعته و نیاز به یک متخصص CIA برای تحمل مصیبت‌های چهره‌پردازی، تا مرز انصراف از ایفای نقش در فیلم «چگونه گرینچ کریسمس را دزدید»(How The Grinch Stole Christmas) برود.
    – زویی سالدانا / دزدان دریایی کارائیب
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «زویی سالدانا» پس از ایفای نقش در «دزدان دریایی کارائیب»(Pirates of Caribbean) راهی طولانی را طی کرده است. ستاره فیلم‌های «آواتار»(The Avatar) و «محافظان کهکشان»(Guardians of the Galaxy) یاد دوران سختی می‌افتد که مجبور بود بی‌احترامی‌ها را تحمل کند زیرا او را به عنوان عضو مهمی از گروه بازیگران «دزدان دریایی کارائیب»(Pirates of Caribbean) نمی‌دیدند.
    «زویی» درباره‌ی تجربه‌ی خود به صراحت می‌گوید:«سازندگان فیلم بسیار نخبه‌گرا بودند. عوامل سازنده دائما به من بی‌احترامی می‌کردند زیرا اسم من جزو آخرین اسامی لیست بود و آنها فکر می‌کردند که من مهم نیستم.» آن لحظات برای این ستاره‌ی بازیگری هالیوود بسیار سخت بود و باعث شد که به خروج از شغل بازیگری فکر کند.
    – دیلن اوبراین / دونده‌ی هزارتو
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «دیلن اوبرایان» در طول فیلمبرداری فیلم «دونده هزارتو» یا «دونده‌ی مارپیچ»(Maze Runner) با مصدومیت نابهنگامی روبرو شد که این اتفاق منجر به تعویق فیلمبرداری و عقب افتادن برنامه‌ی اکران عمومی این فیلم شد. در طول مدت مصدومیتش، «دیلن» اجباراً بارها به انصراف از پروژه فکر کرد.
    – شایلین وودلی / ناهمتا
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    برای «شایلین وودلی» فقط یک سکانس خاص مطرح نبود بلکه ترکیبی از عوامل متعدد باعث شد که او به انصراف از فرنچایز «ناهمتا»(Divergent) و حتی انصراف با شغل بازیگری بیاندیشد. به گفته‌ی خودش نقدهای منفی و بی‌توجهی هواداران به فیلم‌های فرنچایز «ناهمتا»(Divergent) باعث شد تا او نسبت به جایگاهش در هالیوود بازاندیشی کند.
    او پس از اتمام کارش در این پروژه یک سال از پذیرش هر پروژه‌ای سر باز زد. «وودلی» در این باره می‌گوید: «آخرین قسمت از این دنباله برای همه تجربه‌ی سختی بود و همین باعث شد که احساس کنم به کمی زندگی انسانی خارج از صنعت سینما نیاز دارم تا دوباره بتوانم عاشق بازیگری شوم.» «دروغ‌های کوچک بزرگ»(Big Little Lies) این کار را برایم کرد.
    – برد پیت / مصاحبه با خون‌آشام
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    فیلم «مصاحبه با خون‌آشام» محصول سال 1994 به گفته‌ی «برد پیت»  یک تجربه‌ی بد بود. او از کار کردن در تاریکی برای نیمی از سال آن هم با لنز زرد رنگ متنفر بود. تنها دلیلی که باعث شد کارش را در این پروژه ادامه دهد، تماسی از سوی تهیه‌کننده‌ی فیلم «دیوید گفن» بود که به او گفته بود اگر انصراف دهد، «گفن» 40 میلیون دلار ضرر خواهد کرد.
    – میلا کونیس و ناتالی پورتمن / قوی سیاه
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    برای «میلا کونیس» و «ناتالی پورتمن» که در دنیای واقعی دوستان نزدیک هم هستند، ایفای نقش در سکانس‌های ترسناک «قوی سیاه»(Black Swan) از سخت‌ترین کارهایی بوده است که در طول دوران بازیگری خود انجام داده‌اند. آنها بارها به دلیل عجیب بودن فرآیند ساخت فیلم تصمیم به خروج از این پروژه گرفتند اما در نهایت بخاطر تعهدشان به همکاری خود ادامه دادند.
    این دو ستاره بسیار حرفه‌ای برخورد کردند و از اهمیت این پروژه آگاه بودند. «ناتالی پورتمن» در مصاحبه‌ای گفته است: «خیلی عجیب بود. من احساس می‌کردم که شاید اجرای آن سکانس‌ها با کسی که نمیشناختمش می‌توانست آسان‌تر باشد. اما بعد فهمیدم که بودن در کنار یک دوست که با هم جوک تعریف کنید و بخندید کمک کرد تا بتوانیم از پس این کار برآییم.»
    – جیمی الکساندر / ثور
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «جیمی الکساندر» هنگام فیلمبرداری یکی از سکانس‌های فیلم «ثور: دنیای تاریک» اتفاق دردناکی را تجربه کرد. او که در ارتفاع مشغول اجرای یک سکانس مبارزه‌ای بود، سقوط می‌کند و این اتفاق منجر به در رفتن شانه‌ی چپ او، آسیب دیدن دیسک کمرش و جابجا شدن مهره‌ی یازدهم ستون فقراتش می‌شود.
    آسیب‌دیدگی او آن قدر جدی بود که طول درمانش مشخص نبود و همین مسئله باعث شد تا ادامه‌ی همکاری او در این پروژه، در معرض قطع شدن قرار گیرد. اما «جیمی» توانست با یک ماه انجام تمرینات بازیابی جسمانی به پروژه بازگردد و سایر سکانس‌های اکشن را اجرا کند.
    – جیک جیلنهال / زودیاک
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «جیک جیلنهال» در آستانه‌ی جدایی از پروژه‌ی «زودیاک»(Zodiac) به دلیل روش‌های وسواسی «دیوید فینچر» در کارگردانی قرار داشت. او به نیویورک تایمز در این باره می‌گوید: «گاهی اوقات شما یک برداشت می‌گیرد، 5 برداشت می‌گیرید، 10 برداشت می‌گیرید، اما 90 برداشت؟؟ برای او هیچ نقطه‌ی توقفی وجود نداشت و این چیزی بود که ما مجبور بودیم با آن کنار بیاییم.»
    – جرمی رنر / انتقام‌جویان
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «جرمی رنر» آن قدر از خط داستانی کاراکتر خود، «هاکای» (شاهین‌چشم) در فرنچایز «انتقام‌جویان»(The Avengers) ناراضی بود که به کمپانی مارول پیشنهاد داد آن را بکشند. او در مصاحبه‌ای با ایندیپندنت گفته است از اینکه «شاهین‌چشم» نوچه‌ی کاراکتر «لوکی» بود بسیار ناراضی بود و تصمیم گرفت که سر صحنه وانمود کند دچار سکته‌ی قلبی شده است تا نویسندگان نیز او را از ادامه‌ی فیلمنامه کنار بگذارند. اما کمپانی مارول تصمیم گرفت او حفظ کند و محتوای بیشتری به کاراکتر «شاهین‌چشم» ببخشد تا «رنر» هم راضی باشد.
    – میلا یوویچ / رزیدنت ایول
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «میلا یوویچ» که 14 سال است ستاره‌ی اصلی فرنچایز «رزیدنت ایول»(Resident Evil) است، در اولین قسمت این دنباله‌ی سینمایی در سال 2002 تصمیم گرفته بود تا از همکاری با این پروژه انصراف دهد. او در مصاحبه‌ای با اینورس، دلیل این تصمیمش را بازنویسی سکانس‌های اکشن برای کاراکتر «رین» با نقش‌آفرینی «میشل رودریگز» اعلام کرده است.
    او می‌گوید: «پاول دابلیو.اس.اندرسون فیلمنامه را برای میشل بازنویسی کرده بود و این باعث شده بود تا کاراکتر رین جای کاراکتر آلیس را در فیلم بگیرد زیرا او تمام سکانس‌های مهم مرا گرفته بود.» او در ادامه اضافه می‌کند که پس از صحبتی طولانی با کارگردان فیلم «پاول دابلیو.اس.اندرسون» درباره‌ی نگرانی‌هایش در مورد کاراکتر «آلیس» تصمیم گرفته است تا به همکاری‌اش ادامه دهد. جالب است بدانید این صحبت طولانی، شروع رابطه‌ی بین آنها بود و این دو نفر ده سال است که با هم ازدواج کرده‌اند.
    – کریستن ریتر / جسیکا جونز
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «کریستن ریتر» اعتراف کرده است ایفای نقش اصلی سریال «جسیکا جونز»(Jessica Jones) محصول مشترک کمپانی مارول و نتفلیکس، چالش‌های احساسی و فیزیکی زیادی داشته است. تنها کنار آمدن با محتوای سنگین سریال کافی نبود بلکه تحمل مصدومیت‌ها طی اجرای سکانس‌های مبارزه نیز لازم بود. در یکی از سکانس‌های فصل دوم سریال، چانه‌اش آسیب دید و زبانش را گاز گرفت.
    او اینگونه تعریف می‌کند: «مردی مرا هل داد و سپس مرا بلند کرد و به زمین زد. فک من زیر شانه‌ی او گیر کرد و زبانم را خیلی بد گاز گرفتم.» او در مصاحبه‌اش با مجله‌ی ولچر گفته است: «زبان خیلی زود خوب می‌شود و مشخص هم نیست. به چهره‌ام نیز آسیبی وارد نشده بود پس به ادامه اجرای آن سکانس پرداختم.»
    – شارلیز ترون / ایان فلاکس
    چه صحنه هایی بازیگران مشهور سینما را به فکر انصراف از بازی در فیلم انداخت؟|خبر فوری
    «شارلیز ترون» در فیلم‌های اکشن زیادی به ایفای نقش پرداخته است اما یکی از این فیلم‌ها تجربه‌ای بسیار ترسناک برای او بود. در حین فیلمبرداری فیلم «ایان فلاکس»(Aeon Flux) محصول سال 2005، این ستاره‌ی سینما دچار سانحه‌ای از ناحیه‌ی گردن شد که برای او بسیار دردناک بود.
    روایت او بدین گونه است: «اتفاقی که در حین فیلمبرداری ایان فلاکس برایم افتاد از روی بدشانسی و بسیار دردناک بود. تنها یک سانتی‌متر با فلج شدن برای باقی عمرم فاصله داشتم.» پس از این اتفاق تولید فیلم برای هفته‌ها متوقف شد تا «ترون» توانایی بازگشت به پروژه را پیدا کند.
     
  • لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش

     

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوریسه دهه ازحضور «لیلا حاتمی» در سینمای ایران می‌گذرد، او گوهری گران‌قدر برای سینمای ایران است.
    سه دهه از حضور «لیلا حاتمی» در سینمای ایران می‌گذرد، اما همچنان محبوب مخاطبان و انتخاب اول کارگردانان برای ایفای نقش اصلی فیلم‌هایشان است.

    «لیلا حاتمی» اولین‌بار در دوازده‌سالگی نقش کوتاهی در «کمال‌الملک» فیلم پدرش داشت، در سال ۷۰ در «دلشدگان»، «علی حاتمی» نیز نقش یک شاهزاده ترک را بازی کرد. اما در ادامه مسیر خود در سینما، با اتکا به توانمندی‌هایش، توانست صاحب جایگاه مستقل و منحصر به فرد در سینمای ایران شود.
    لیلا
    «لیلا» اولین تجربه همکاری «لیلا حاتمی» و «داریوش مهرجویی» است. لیلا و رضا در یک مراسم شله‌زرد پزان همدیگر را می‌بینند و چندی بعد با هم ازدواج می‌کنند. آن دو، بعد از مدتی زندگی متوجه می‌شوند که لیلا نمی‌تواند فرزندی به دنیا بیاورد. چه‌کسی می‌توانست «لیلا» را جز خودِ «لیلا حاتمی» این‌طور فراموش نشدنی بازی کند؟

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    بازی‌اش در «لیلا» مصادف شد با از دست دادن پدرش. شاید آن غم نهفته در چشم‌هایش در صحنه‌هایی غم‌انگیز بدرقه شوهر برای خواستگاری از زن دوم به فقدان پدر برمی‌گشت.
    شیدا

    «شیدا» فیلمی به کارگردانی «کمال تبریزی» است. فرهاد که در جنگ مجروح شده و موقتاً بینایی‌اش را از دست داده، به بیمارستانی صحرایی منتقل شده که در آن پرستاری به‌نام شیدا از مشاهده مقاومت فرهاد در تحمل درد شگفت‌زده می‌شود و به تدریج می‌فهمد که می‌تواند با تلاوت قرآن، التیام‌بخش او باشد.

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «لیلا حاتمی» در نقش «شیدا» عاشقی ساده و به یاد ماندنی را به تصویر می‌کشد.
    آب و آتش

    «آب و آتش» اولین همکاری «فریدون جیرانی» با «لیلا حاتمی» است. علی، بعد از جر و بحث با مهرانگیز همسرش، از منزل خارج شده و در خیابان‌ها پرسه می‌زند. اتفاقی زنی به نام مریم را می‌بیند و …

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    « لیلا حاتمی» در نقش مریم شکوهی یک عاشق درمانده را خلق می‌کند. او در این فیلم یکی از متفاوت‌ترین نقش‌های خود را ایفا می‌کند.
    ارتفاع پست

    «ارتفاع پست» دوازدهمین فیلم «ابراهیم حاتمی کیا» در مقام کارگردان و با نویسندگی« اصغر فرهادی» است. قاسم، جنگ زده‌ای است که در اثر مشکلات مالی تصمیم می‌گیرد با ربودن هواپیمای مقصد بندرعباس آن را به دوبی هدایت کند. او همسر باردار و پسر معلول خود، خواهر و برادرانش را نیز همراه کرده است..

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «لیلا حاتمی» نقش نرگس یک زن جنوبی که تا آخرین لحظه پای همسرش می ایستد را باور‌پذیر و درخشان ایفا می‌کند.
    هر شب تنهایی

    «هرشب تنهایی» تنها همکاری مشترک «لیلا حاتمی» و «رسول صدرعاملی» است. عطیه نویسنده و مجری یک برنامه خانوادگی رادیو است. او هر روز به سؤالات شنوندگان این برنامه پاسخ می‌دهد و به آن‌ها توصیه می‌کند با همسرشان چگونه باشند تا زندگی زناشویی بهتری داشته باشند.

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «لیلا حاتمی» در نقش عطیه، بی باوری و گمشدگی یک عاشق با ظرافت به تصویر می‌کشد.
    بی پولی
    «بی پولی» اولین همکاری مشترک «لیلا حاتمی» و «حمید نعمت الله» است. فیلم روایت بی پولی یک طراح لباس است که بعد از ازدواج بیکار می‌شود ولی نمی‌خواهد همسرش و دیگران بفهمند و سعی می‌کند همیشه خودش را به همه پولدار نشان دهد و این موضوع قضایا را پیچیده تر می‌کند…

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «لیلا حاتمی» در نقش شکوه برخلاف دیگر بازی‌های دیگرش که اغلب درونی هستند، شکل بیرونی پیدا کرده است.
    پرسه در مه

    «پرسه در مه» دومین تجربه سینمایی «بهرام توکلی»، پس از فیلم تحسین شده «پابرهنه در بهشت» است. امین آهنگ‌ساز و نوازنده پیانو است، پس از ازدواج با رویا بازیگر تئاتر، با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شود که زندگی آنان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد تا جایی که کارش را رها کرده، همسرش را نیز از دست می‌دهد و ..

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «لیلا حاتمی»در نقش رویا با سکوت‌هایش و صبر و تحمل در برابر مشکلات، عاشقی دیگری به تصویر می‌کشد.
    در دنیای تو ساعت چند است؟

    «در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین فیلم بلند سینمایی «صفی یزداییان» است. یک عاشق که سالهاست منتظر ورود گلی به شهر رشت می‌باشد با ورود وی در اولین دقایق حضورش در این شهر به سراغش می‌رود. فیلم داستان ساده، اما پر جزئیاتی دارد.

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «لیلا حاتمی» در نقش گلی آغاز گیر فیلم است با این وجود فرهاد در این فیلم با بازی «علی مصفا» پرتره یک عاشق واقعی است که برای رسیدن به عشق تمام دورانش، از انجام هیچ کاری فروگذار نبوده است.

    رگ‌ خواب
    «رگ خواب» دومین تجربه موفق «لیلا حاتمی» و «حمید نعمت الله» است. مینا بعد از جدایی از همسرش به دنبال شغل و محل اسکانی می‌گردد. در این مسیر با کامران مدیر رستورانی که در آن کار می‌کند آشنا می‌شود. کامران سرپناهی به او می‌دهد.

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    «رگ خواب» یکی از عاشقانه‌های استخوان‌دار این سال‌های سینمای ایران بود و اصلا نمی‌توان این کار شاخص را بدون او تصور کرد. «لیلا حاتمی» در نقش مینای بی‌آلایش «رگ خواب» درخشید.
    بمب یک عاشقانه
    در میانه سال‌های جنگ و در اوج بمباران‌های تهران، روزگار با بیم و ترس می‌گذرد. اما عشق و دل‌دادگی و زندگی و امید، هراس ملموس مرگ را به فراموشی می‌سپارد؛ رفتگان در کلماتِ زندگان تکرار می‌شوند. فیلم «بمب یک عاشقانه» دومین تجربه‌ی «پیمان معادی» در مقام کارگردان است.

    لیلا حاتمی و همه‌ی معشوقه‌های سینمایی‌اش|خبر فوری

    این فیلم اثری عاشقانه در خلال سال‌های جنگ ایران و عراق و بمباران تهران است. «لیلا حاتمی» در نقش میترا معلم زبان انگلیسی است که با بحران در زندگی زناشویی مواجه شده است.