دسته: یادداشت روز

  • هشتگ باز| #خشکسالی و دروغ؟؟

    #خشکسالی #قحطی #آب #درست_مصرف_کنیم
    پایگاه خبری رسا نشر – دقت کردین چند ساله پشت سر هم مسئولین کشور مدام اخطار می دهند که امسال تابستان سختی خواهیم داشت. چرا؟ چون #خشکسالی کشور را فرا گرفته است. کشور در شرایط #بحرانی است و از این دست هشدارهای نگران کننده. هشدار دادن برای دقت در مصرف منابع طبیعی و هدر ندادن آن بسیار کار نیکو و پسندیده ای است. همچنین تشویق به مصرف بهینه و برخورد و جریمه کردن پر مصرف ها هم باید صورت پذیرد. تا به اینجای کار ، همه چیز درست و منطقی است.

    چیزی که من را نگران کرده این است که ما در سالهای ماقبل این دو سال اصلاً بارندگی های خوبی نداشتیم. و سالی هم بوده که اصلاً برف در همین تهران هم نباریده است. اما نه حرفی از  خشکسالی بود و نه قحطی. درست در این دو سال که من خبرهای مربوط به منابع طبیعی و هواشناسی را دنبال می کنم هربار که باران شدید می بارد و یا چون زمستان گذشته برف بسیار، بلافاصله یک کارشناس در سیما ظاهر می شود و می گوید بارندگی های امسال نسبت به سال قبل ۵۰ درصد کاهش داشته است. این بارندگی ها با اینکه صد برابر زمان مشابه در سال گذشته بوده است عملاً تاثیری ندارد و ما امسال تابستانی سخت و با خشکسالی و قحطی شدید داریم.
    باران می بارد می گویند فایده ندارد باید برف بیاید. برف می بارد می گویند این میزان از برف کفاف نمی دهد.چراکه نیم بیشتری از آن بخار می شود. با این شرایط گمان می کنم اگر ۳۶۵ روز سال شاهد بارندگی باشیم. باز هم می گویند درست است که به نسبت سال گذشته صد هزار برابر بیشتر بارندگی داشتیم، اما باز هم به نسبت ۵۰۰ سال پیش ۱۰۰ درصد کاهش بارندگی داریم. در نتیجه ما امسال تابستانی سخت و با خشکسالی و قحطی شدید داریم.
    خداوند متعال از آسمان برکت و رحمتش را بر ما فرو می فرستد. این ما هستیم که باید از این موهبت الهی مراقبت کنیم. من فکر می کنم بیشتر ما در جمع آوری و نگهداری آب مشکل داریم و یا احتمالاً مخزن ذخیره ای، و یا سدّی سوراخ و شکستگی دارد که با وجود این همه بارندگی طی دو سال گذشته باز هم ما با قحطی خشکسالی مواجهیم!
     
     

  • ۷ نکته درباره سانحه ۷۰۷ : از قرقیزی بودن دروغین تا سه فرودگاه غلط انداز در کنار هم!

    این اولین باری نیست که خلبان ها این فرودگاه ها را اشتباه گرفته اند. ایرلاین پرس در آبان امسال گزارش داد که یک فروند هواپیما با ۱۵۰ مسافر که از مشهد عازم فرودگاه پیام کرج بود، اشتباهاً در فرودگاه فتح فرود آمد و یک متر مانده به زمین، خلبان متوجه اشتباه شد و مجدداً اوج گرفت و به پیام رفت. اگر خلبان در آخرین لحظه متوجه نمی شد، یک فاجعه بزرگ با دهها کشته شکل می گرفت.

    عصر ایران؛ جعفر محمدی – بار دیگر ایران شاهد سانحه هواپیما بود؛ این بار بوئینگ ۷۰۷ ارتش.
    چند نکته در این باره قابل تأمل است:
    ۱ – بوئینگ ۷۰۷، هواپیمایی متعلق به قرن گذشته است. تولید این هواپیما در شرکت بوئینگ در سال ۱۹۵۸ آغاز شد و تا ۱۹۷۹ ادامه یافت. هواپیمای سانحه دیده بیش از ۴۰ سال عمر داشت.
    ای کاش جریان تنش زدایی با جهان که در دوره اصلاحات آغاز شده و در برجام به نقاط مثبتی رسیده بود ادامه می یافت تا در کنار همه برکات حاصل از ارتباطات جهانی، ناوگان هوایی ایران نیز نوسازی می شد تا شاهد حوادث اینچنینی نباشیم.
    ما چاره ای جز بهبود روابط با جهان نداریم. این البته بدان معنا نیست که اگر با جهان روابط حسنه داشته باشیم مشکلات مان حل می شود ولی قطعاً به این معنا هست که دیگر درگیر مشکلات مازاد نمی شویم.
    ممکن است بعد از بررسی ها بگویند خطای خلبان عامل این اتفاق بود و لزوم نوسازی را کمرنگ کنند. اما بهتر است بدانیم که سیستم های جدید هواپیمایی به حدی هوشمند شده اند که خطای انسانی را تا حد بسیاری پوشش می دهند و حوادث را به حداقل می رسانند.
    ۲ – در اردیبهشت ۱۳۹۲ خبری منتشر شد مبنی بر این که آخرین هواپیمای ۷۰۷ جهان در ایران زمینگیر شد. حمیدرضا پهلوانی، رییس وقت سازمان هواپیمایی کشوری بعد از سوانحی که برای هواپیماهای ۷۰۷ ساها پیش آمده بود گفته بود: هواپیماهای یک شرکت هواپیمایی [ساها] داخلی به علت فرسوده‌ بودن و بالا‌ بودن سن ناوگان، زمین‌گیر شده اند. شرکت هواپیمایی مذکور باید اسناد مورد نیاز سازمان هواپیمایی کشوری را به منظور ایمن‌بودن هواپیماها ارائه کند یا هواپیمای نو بخرد.

    بعد از آن، دیگر هیچ هواپیمای هفتصد و هفتی مسافرگیری نکرد، گو این که اسناد ایمن بودن شان به سازمان هواپیمایی ارائه نشد.
    با این حال امروز خبر رسید که یک هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ که از قرقیزستان گوشت می آورد حین فرود در فرودگاه پیام دچار سانحه شده است.
    سوال این است که وقتی هواپیمایی از استانداردهای ایمنی برخوردار نبوده ، چرا مجدداً به آن اجازه پرواز می دهند، ولو آن که مسافری نباشد. آیا جان ارتشیانی که با این هواپیماهای فرسوده و قدیمی پرواز می کنند، به اندازه مسافران هواپیماها ارزش ندارد؟
    وقتی هواپیما بدان حد غیر ایمن است که سازمان هواپیمایی اجازه پرواز به آن نمی دهد، دیگر نباید فرقی بین مسافری و باری و نظامی و غیر نظامی اش وجود داشته باشد؛ جان همه انسان ها عزیز است.
    ۳ – هواپیما به جای فرودگاه پیام – که باند مناسبی برای فرود هواپیماهای بزرگ دارد – در فرودگاه نزدیک آن، یعنی فرودگاه فتح  فرود آمده است. فتح، باندی کوتاه برای هواپیماهای کوچک دارد. به همین دلیل هواپیما از انتهای باند خارج شده و سانحه آفریده است. یک فرودگاه دیگر هم در منطقه وجود دارد که از نظر جغرافیایی درست پایین باند فرودگاه پیام قرار دارد.
    این که خلبان اشتباهی فرود آمده یا ناگزیر شده، موضوعی است که در بررسی های فنی مشخص خواهد شد ولی نکته اینجاست که چه لزومی دارد سه فرودگاه در فاصله بسیار اندکی از همدیگر با باندهای تقریباً همسو وجود داشته باشد؟
    این اولین باری نیست که خلبان ها این  فرودگاه ها را اشتباه گرفته اند. ایرلاین پرس در آبان امسال گزارش داد که یک فروند هواپیما با ۱۵۰ مسافر که از مشهد عازم فرودگاه پیام کرج بود، اشتباهاً در فرودگاه فتح فرود آمد و یک متر مانده به زمین، خلبان متوجه اشتباه شد و مجدداً اوج گرفت و به پیام رفت. اگر خلبان در آخرین لحظه متوجه نمی شد، یک فاجعه بزرگ با دهها کشته شکل می گرفت.
    با این اوصاف هیچ بعید نیست در آینده نیز شاهد چنین اتفاقاتی باشیم به ویژه آن که فرودگاه پیام اخیراً وارد چرخه حمل و نقل مسافری شده و ترافیک هوایی استان البرز بر دوش آن قرار گرفته است.
    لذا باید به طور ویژه و سریع، تکلیف فرودگاه هاب موازی و نزدیک به پیام مشخص شود تا شاهد تکرار این قبیل حوادث نباشیم.
    ۴ – انتهای باند کوتاه فرودگاه فتح، دیواری است و درست پشت دیوار، یک مجتمع مسکونی! هواپیما نیز بعد از عبور از دیوار فرودگاه وارد محوطه مسکونی شده و خسارت هایی را به خانه های مردم زده است.
    سوال است است که با کدام عقل سلیم و منطق شهرسازی یا فرودگاه سازی، خانه و انتهای باند در کنار هم ساخته شده اند؟ آیا خانه ها اول بوده اند و بعد فرودگاه را بی توجه به خانه های مردم بنا کرده اند یا اول فرودگاه بوده و سپس بی اعتنا به آن، مجوز ساخت در انتهای باند را داده اند؟!
    از بخت نیک، خانه ای که هواپیما به آن خورده بود، خالی از سکنه بود و الا آمار تلفات بالاتر بود.

    ۵ – سازمان هواپیمایی کشوری در اولین اطلاع رسانی های خود مدعی شد که هواپیمای سانحه دیده، متعلق به کشور قرقیزستان بوده است. با این حال، خبرنگاران در بررسی های خود متوجه شدند هواپیما متعلق به ارتش بوده است.
    این نحوه اطلاع رسانی بسیار غیرحرفه ای و ناامید کننده بود و جا دارد سازمان هواپیمایی در این باره توضیح دهد و عذر بخواهد.
    ۶ – همه هواپیماها مشخصات دارنده خود را در بدنه شان می نگارند. حتی هواپیماهای جنگی نیز چنین اند و حتی شده به اختصار (مانند IRIAF) نامی را درج می کنند.
    از عجائب است که هواپیمای سانحه دیده که متعلق به ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده، هیچ نشانه مشخصی روی بدنه و دم خود نداشت و افکار عمومی در این باره سوال دارند که چرا؟!


    ۷ – در همه جای دنیا، شبکه های خبری هنگام مواجهه با چنین حوادثی خبرهای عادی خود را قطع می کنند و موضوع را به طور زنده پوشش می دهند. شبکه خبر صدا و سیما که چند روز قبل انفجاز گاز در یک نانوایی در پاریس را پخش مستقیم می کرد ، خبر سانحه هوایپمایی در کرج را به صورت کوتاه پخش کرد و سپس به موضوعات دیگری مانند تنظیم بازار مرغ پرداخت. این در حالی است که مردم تشنه اطلاعات دست اول بودند. صدا و سیما بیش از هواپیما سقوط کرده است.
  • مسابقه «برنده باش»/ محمدرضا گلزار ؛ هم درد، هم درمان!

    گلزار یک سلبریتی است اما او را نمی توان یک بازیگر یا مجری توانمند دانست، او هر جا حضور داشته باشد جنجالی و پر سر و صدا خواهد بود.

    عصر ایران ؛ کاوه معین‌فر – در چند روز گذشته خبری منتشر شد که مسابقه تلویزیونی «برنده باش» با ۴۹ درصد مخاطب بعد از «خندوانه» در رده دوم پربیننده ترین برنامه‌های تلویزیونی قرار گرفته است.
    مسابقه «برنده باش» از شبکه ۳ سیما در پنج‌شنبه و جمعه شب هر هفته پخش می‌شود، مجری آن محمدرضا گلزار است و در هر قسمت آن ۲ یا ۳ شرکت کننده به سوالهای او جواب می‌دهند تا بنابر سطح معلومات خود جایزه بگیرند.
    طبق گفته تولیدکنندگان، این مسابقه‌ برنامه‌ای برای بالابردن سرانه مطالعه و اطلاعات مردم است و شرکت کننده های این برنامه باید قبل از حضور در مسابقه به تعدادی سوال پاسخ دهند تا شرایط حضور در مسابقه را داشته باشند که این اتفاق هم از طریق ثبت نام در اپلیکیشن مختص برنامه امکان پذیر است.(در این نوشتار به این شیوه شرکت در یک مسابقه تلویزیونی اشاره‌ای نخواهیم داشت اگر چه جای حرف و بحث بسیار دارد)
    این شکل مسابقه در بسیاری از شبکه های تلویزیونی دیگر کشورها مانند هند و ترکیه هم وجود دارد و در همین تلویزیون خودمان هم مسابقه «۵ستاره» وجود دارد که قبلا اشکان خطیبی مجری آن بود و هم اکنون با اجرای حمید گودرزی از شبکه ۵ سیما در حال پخش است.
    در فیلم سینمایی «میلیونر زاغه‌نشین» ساخته دنی بویل که جایزه اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۰۹ را هم برده است داستان فیلم دربارهٔ پسر ۱۸سالهٔ یتیم فقیری ساکن بمبئی به ‌نام جمال ملک است که در مسابقهٔ «چه‌کسی می‌خواهد میلیونر شود؟» شرکت کرده و موفق شده تا مرحلهٔ پایانی پیش برود. شکل مسابقه «برنده باش» دقیقا مانند همان مسابقه «چه‌کسی می‌خواهد میلیونر شود؟» که در آن فیلم نشان داده شده است.
    ساختار برنامه، چیدمان و دکور برنامه، نحوه حضور شرکت کننده‌ها در استودیو، بهره گیری از مهمانان حاضر در برنامه و … همگی در سطح استاندارد قابل قبولی قرار دارد و مخاطب را راضی نگه می‌دارد.
    استفاده از حضار در استودیو کاملا منطقی است به گونه‌ای که یکی از بخش‌های کمک به شرکت کننده‌ها نظر جمعی تماشاچیان در استودیو است، یعنی هر وقت شرکت کننده بخواهد برای جواب به پرسشی که شک دارد می تواند از آرا جمعی حضار کمک بگیرد. ساده‌تر بگویم حضار هم بخشی از برنامه هستند فقط نقش تزئینی در صحنه ندارند.
    مهمترین قضیه در چنین برنامه‌هایی مجری و شکل اجرای او است، برای مثال مرحوم منوچهر نوذری با اجرا «مسابقه هفته» این برنامه تلویزیونی را با نحوه اجرا، معلومات عمومی بالا، نکته سنجی و حاضر جوابی خود، به یکی از محبوبترین برنامه‌های تلویزیونی در آن سالها (دهه هفتاد) تبدیل کرد.
    در مسابقه برنده باش اتفاقا بزرگترین مشکل مجری است، شکل اجرای محمد رضا گلزار سرد، بی روح و بدون جذابیت است اگر چه خود او در رفع این نقیصه تلاش‌هایی هم داشته است، اما هر بار به گونه‌ای این ترفند او بیشتر منجر به دافعه شده است تا جاذبه.
    برای مثال گلزار به تقلید از مهران مدیری در برنامه «دورهمی» هر از گاهی به مسائل مختلف زندگی اجتماعی مردم اشاره می‌کند و انتقاداتی به نوع برخورد با قضایا یا اتفاقات اجتماعی دارد اما به جای اینکه با زبانی خودمانی و صمیمی حرف بزند و یا با لحنی شوخ‌طبعانه این مسائل را مطرح کند، این انتقادات را به شکلی بسیار رسمی و کتابی اجرا می‌کند و به گونه‌ای‌ از ناصح اجتماعی تبدیل می‌شود که انگار قصدش بیشتر خرده گرفتن و تحقیر مردم است.
    گلزار در اجرایش هیچ ویژگی خاصی وجود ندارد و بیشتر اتفاقاتی هم که در شبکه های اجتماعی از بخش‌هایی از این برنامه پربازدید یا اصطلاحا وایرال شده است بیشتر به شرکت کننده‌ها و عکس العمل یا جواب‌های آنها مربوط است، یکی از اتفاقاتی که اخیرا به محمد رضا گلزار ارتباط داشت عطسه او در زمان اجرای برنامه بود که حضار داخل استودیو به این عطسه خندیدند و او هم به این خنده واکنش نشان داده و گفت: من عطسه هم نمی تونم بکنم؟ … خیلی بامزه بود. عوض اینکه بگین عافیت باشه برادر… آقا چرا می‌خندین؟ ( سر تکان دادن و نگاه رو به دوربین و گله‌مند از عکس العمل خنده حضار) !
    در یکی از برنامه‌ها سوالی از شرکت کننده پرسیده می‌شد که به هنر اوپرا مربوط بود گلزار به جای اُپِرا به شکل اُپْرا (مانند تلفظ اسم اوپرا وینفری مجری و برنامه ساز معروف آمریکایی) آن را تلفظ کرد، که واقعا از کسی که هنرمند است و به شکل تخصصی عمری با هنر در ارتباط بوده است چنین اشتباه فاحشی غیر قابل چشم‌پوشی است.  حال با توجه به این اجرای ضعیف و غیر تخصصی دلیل استفاده از محمد رضا گلزار به عنوان مجری برنامه‌ای که هدفش بالابردن سرانه مطالعه و اطلاعات مردم است، چیست؟
    این واقعیت را نمی‌شود انکار کرد که شاید دلیل اصلی پربیننده شدن این برنامه حضور محمد رضا گلزار باشد از این جهت به تعبیری درد و درمان این برنامه گلزار است.
    نقدی به گلزار وارد نیست چون شاید هر کس دیگری چنین موقعیتی به او پیشنهاد شود از آن استقبال می‌کند، نقد ما به برنامه‌سازان و مدیران صدا و سیما است که چنین انتخابی کرده‌اند.
    شکی نیست که محمدرضا گلزار یک سلبریتی است اما او را نمی توان یک بازیگر یا مجری توانمند دانست، او هر جا حضور داشته باشد جنجالی و پر سر و صدا خواهد بود چون خصوصیت سلبریتی این است، یک سلبریتی مهمترین وجه مشخصه اش اسم اوست که برند شده است.
    سلبریتی‌ها افرادی هستند که به هر دلیلی در جامعه معروف شده‌اند و این سرشناس بودن هیچ ارتباطی با محبوبیت و وجاهت آنها ندارد، اگرچه می‌توانند محبوب هم باشند.
    این برنامه نشانگر آن است که شبکه ۳ در رقابت با شبکه نسیم و جذب مخاطب به این استراتژی روی آورده است که از سلبریتی‌ها کمک بگیرد والا غیر از این خصوصیت «سلبریتی‌ بودن» حضور گلزار هیچ توجیه قابل قبول دیگری برای اجرای این برنامه ندارد. می‌توان گفت استفاده از محمد رضا گلزار برای جذب مخاطب و از آن فراتر اسپانسر است.
    در صدا و سیما که هیچ رقابتی با تلویزیون‌های خصوصی ندارد، آوردن سلبریتی چون محمدرضا گلزار که طبیعتا دستمزد معمولی هم ندارد، قطعا با وجود اسپانسر امکانپذیر است.
    در یادداشتی قبل‌تر ذکر کرده بودم جذب اسپانسر در واقع معامله تلویزیون با چهره‌های محبوب است! حال (بعد از این پر بیننده‌ترین برنامه تلویزیونی شدن برنامه برنده باش بعد از خندوانه) باید گفت جذب اسپانسر و مخاطب در واقع معامله تلویزیون با سلبریتی‌ها است.
  • فیلترِ فیلترشکن ها!! چگونه؟؟ چطور؟؟

    فیلترِ فیلترشکن ها!! چگونه؟؟ چطور؟؟

    پایگاه خبری رسا نشر-مهدی سوری: در خبرها آمده بود که یکی از نمایندگان مجلس از  شورای عالی فضای مجازی خواسته بود به جهت جلوگیری از نفوذ دشمن فیلترشکن ها را جمع کند .برای ان دسته از دوستانی که نمی دانند فیلتر شکن چیست؟ باید عرض کنم فیلتر شکن عبارت است از یک تونل و پورت باز که محدودیت های ایجاد شده در بستر سرویس دهنده اینترنت را دور می زند. و روش های گوناگونی هم برای عبور از فیلترینگ ایجاد شده است. به همین دلیل جلوگیری از فعالیت فیلترشکن ها تقریباً محال است. تنها کاری که دولت ها می توانند انجام بدهند بستن پروتکل و  مسدود کردن آی پی سرویس دهنده است. و خود این امر هم بسیار هزینه و زمان بر خواهد بود. از طرفی با مسدود کردن آی پی ها در فعالیت وب سایتهای دیگری که بر روی همان سرور قرار دارد خلل بوجود می آید.
    همه روزه وی پی ان ها و نرم افزار های فیلتر شکن فراوانی روانه دنیای اینترنت می شوند. خیلی از این سرویس ها رایگان هستند. یعنی برای استفاده از آنها پولی نمی پردازید. اما در عمل شما را مجبور به دیدن آگهی ها می کنند و یا اینکه باج افزار هستند و شما مجبور به دانلود برنامه ها و مشاهده سایت ها هستید. برخی از این برنامه ها هم که اطلاعات کاربران را بدون آنکه متوجه باشند در سرور اصلی ذخیره می کند. وی پی ان ها و فیلتر شکن ها گاه با هدف و شعار دسترسی به اینترنت آزاد توسط سازمان ها و نهادها طراحی و ایجاد می شوند.که شاید انگیزه های فرهنگی و سیاسی و بقولی جنگ نرم در میان باشد. در همه جای دنیا  سایت های مخرب ، مبتذل، کلاهبرداری، شرط بندی و قمار و سایت هایی از این دست را حذف و مسدود می کنند . چراکه تنها یکی از همین سایت ها می تواند بنیان خانواده ای را از بین ببرد. در کشور ما هم این سیاست وجود دارد و به نظرم خیلی هم در این بحث موفق بوده ایم. من با بستن سایت های پورنوگرافی، شرط بندی و مروج خشونت و توهین به ادیان کاملا موافقم. اما از طرف دیگر در فرهنگ سازی و آموزش به کاربر که از این سایت ها بر حذر باشد و حتی آنها را گزارش کند خیلی عقب هستیم و می توانیم بگویم آنطور که باید به آن پرداخته نشده است.

    از آنجاییکه هنوز هم مخالف فیلتر تلگرام هستم. و همانطور که قبلاً هم پیش بینی کرده بودم پروژه ی فیلترینگ این پیام رسان با شکست مواجه می شود. باید بگویم که دوران مسدود کردن و فیلتر کردن گذشته است. کاش زمان و هزینه های هنگفتی را که صرف فیلترینگ کردیم ، برای فرهنگ سازی و مسئولیت پذیری کاربران در اینترنت و شبکه های اجتماعی صرف می کردیم. کاش کاربران را مجبور به مهاجرت به پیام رسان داخلی نمی کردیم. آن هم پیام رسان هایی که یک دهم تلگرام و واتس آپ کارایی و محبوبیت ندارد. فقط در عرض چندماه همه کاربران تلگرام دوباره به این پیام رسان بازگشتند. حتی اگر هاتگرام و تلگرام طلایی هم نبود باز هم همین اتفاق می افتاد. برایم خیلی جالب است که رسانه هایی که با فیلتر تلگرام همراهی و موافقت می کردند و با شوق به پیام رسان های داخلی کوچ کردند، پس از مدتی از کسادی بازارشان و نداشتن ویو و عضو فعال، سر کج کردند و دوباره کانال تلگرامشان را بروز کردند.
     
    فضای مجازی آسیب زاست. حتی همانطور که رهبر انقلاب هم فرمودند دشمن در این فضا برای ایجاد یأس و نا امیدی در تلاش است و جوانان ما باید در این صحنه ها باشند و با این جریان مقابله کنند. اما چگونه؟ توئیتر یکی از مهمترین شبکه های اجتماعی دنیاست که در ایران متاسفانه اکثریت فارسی نویسانش را دشمنان و مخالفان نظام تشکیل می دهند. چرا؟ چون چندین سال است که فیلتر است. فیس بوک همینطور. تلگرام و این روزها هم اینستاگرام …

    نتیجه تصویری برای ‪vpn‬‏

    تمام کارشناسان، روحانیان، مسئولین و تصمیم گیرندگان در رابطه با فضای مجازی باید بدانند و بپذیرند که هیچ راهی برای جلوگیری و رهایی قطعی از فعالیت فیلتر شکن ها وجود ندارد.مگر اینترنت را کلا قطع کنیم. سایفون از سال ۸۸ در ایران فعال است. و ده ها هزار نفر از آن استفاده می کنند. فری گیت و اولترا سورف چند سال است که فعالند.مسدود کردن آی پی ها و پورت این برنامه ها همیشه موقتی بوده و باز تونل جدیدی برای عبور از فیلترینگ باز می کنند. در این شرایط باز هم حرف زدن از فیلتر کردن نه تنها اشتباه است بلکه هدر دادن زمان و دادن فرصت بیشتر به دشمن به حساب می آید. تنها با داشتن یکی از این برنامه ها می توان سایت های پورن و ضد اخلاقی را باز کرد. با استفاده از این روش ها پای بد افزارها و باج افزارها به رایانه ها باز خواهد شد و هزاران خطر دیگر امنیت اطلاعات ایرانیان را تهدید می کند. تنها به این دلیل که محبوب ترین شبکه های اجتماعی فیلتر شده اند.همین …
    از زمان آغاز فعالیت تلگرام به دلیل جذابیت ها و امکانات انحصاری نسبت به سایر شبکه ها این برنامه طرفداران زیادی پیدا کرد. و به همراه اینستاگرام مهمترین شبکه های اجتماعی فعال در ایران نام گرفت. من فکر می کنم سیاست مسدود کردن این برنامه  بهانه ای به دست بدخواهان و دشمنان انقلاب و همینطور مدیران کانال های مبتذل داد تا با دادن سرویس های فیلترشکن و پروکسی رایگان اعضا و طرفداران بیشتری جذب کنند. این کانال ها با استفاده از روش mtproto  اسپانسر ورود امن بدون فیلتر شکن به تلگرام می شوند و کاربر بالاجبار باید کانال اسپانسر را دنبال کند. حال این کانال می تواند سیاسی و ضد انقلاب باشد. کانال مبتذل و منتشر کننده تصاویر مستهجن باشد و یا کلاهبرداری، شرط بندی و قمار …

    رشد قارچ گونه mtproto ها بقدری است که با بستن آی پی ها ، لینک های جدیدتری داده می شوند. حتی خیلی ها از این راه کسب درآمد می کنند. با فروش وی پی اس، کانفیگ ام تی پروتو و جذب ممبر از این طریق درآمد زیادی برای عده ای حاصل شده که قطعاً تنها کسانیکه از فیلتر این پیام رسان راضی و خشنودند، همین افراد هستند. این موقعیت را ما به آنها داده ایم. و این خطرات را خود ما برای میلیون ها ایرانی به وجود اورده ایم . اگر فقط یک روز اسپانسرهای این لینک ها را بررسی کنید متوجه خواهید شد چرا می گویم خطر فیلترینگ بیشتر از باز بودن این برنامه است. چگونه راضی می شوید کودک و نوجوانی برای اینکه بتواند در تلگرام با دوستانش در ارتباط باشد مجبور شود در کانالی که مناسب سن او نیست عضو شود. اگر مطالعه مطالب و محتوای جنسی و بزرگسال را برای کودک ۱۰ ساله مناسب می دانید که دیگر هیچ ….
     
     

  • ممنون سردار/ ما آدم آهنی نیستیم، شادی حق ماست

    مردم ایران با یک اتفاق کوچک هم خوشحال می‌شوند و کیف دنیا را می‌برند.

    فیلمی در فضای مجازی منتشر شد که در آن چند سرباز دسته موسیقی، در حین تمرین، چند حرکت موزون  انجام می‌دهند. فرمانده‌شان هم آنجا ایستاده است و با آنها شوخی می‌کند.
    این فیلم واکنش‌های مختلفی به همراه داشت برخی از آن استقبال کردند و عده‌ای دیگر از آن گلایه  کردند.
    مهم‌ترین واکنش مربوط به سردار کمالی رئیس اداره سرمایه انسانی ستاد کل نیروهای مسلح بود. سردار در استوری اینستاگرام خود نوشت:« ان‌شاءالله سربازان وطن همیشه شاد و دلخوش و سرزنده باشند.عده‌ای گلایه‌مند هستند و خودشان دست در دست دشمن باعث نفاق بین یگان‌ها هستند.یک کلیپ ساده شادی از سربازان که حتما در هر جایی صورت می‌گیرد اما فیلمش پخش نمی‌شود. فکر کنید جوان خودتان است! حق شادی ندارد؟ دشمن‌شادکن نباشیم.»
    سردار کمالی به نکته مهمی اشاره کرده است؛ « حق شادی». مردم، حق دارند شاد باشند و معلوم نیست چرا برخی در این میان از شادی مردم ناراحت هستند.
    ما انسان هستیم مانند میلیاردها انسان دیگر که بر روی کره زمین زندگی می‌کنند. ما احساس داریم و قلب، این دو احتیاج به شادی دارند. احتیاج به زندگی. انتظار مردم زیاد نیست. آنها نمی‌خواهند در داستان هزار و یک شب تحریم، شادی هم تحریم شود. مردم احتیاج به دلخوشی دارند.
    مردم ایران با یک اتفاق کوچک هم خوشحال می‌شوند و کیف دنیا را می‌برند.
    در این دنیایی که زندگی سخت پیش می‌رود، نباید شادی را از مردم دریغ کرد. از فیلم منتشر شده هویدا بود که این سربازان از ته دل خوشحال هستند. سربازانی که حقوق‌شان به اندازه پول توجیبی هم نیست ولی در آن لحظه خوشحال بودند.
    در سیل مشکلات به دنبال روزنه‌ای هستیم تا به بهانه آن خوشحالی کنیم.همین چند دقیقه شاد بودن باعث می‌شود آدمی حداقل برای یک روز، به غم‌های خود فکر نکند. غم‌ها و مشکلاتی که این روزها از در و دیوار شهرها بالا می‌روند.
    روا نیست این شادی مردم را مبتذل، نابهنجار، فسق و فجور بنامیم. حالا که نتوانسته‌ایم مشکلات اقتصادی جوانان این کشور را حل کنیم حداقل شادی را از آنها نگیریم.
    برخی از جوانان این سرزمین با هیات، روضه و جلسات مذهبی به بهجت می‌رسند و برخی دیگر با کنسرت یا سینما. به عقاید هر دو طرف احترام بگذاریم و اجازه ندهیم تصمیمات ما هم به مشکلات آنها اضافه شود.
    همین جوانانی که امروز برخی آنها را به خاطر شادی کردن محکوم می‌کنند همان افرادی هستند که در جریان انتخابات همه آنها را انقلابی می‌دانند و سرمایه این کشور. همان جوانانی هستند که در ایام محرم برای حسین (ع) عزاداری می‌کنند. همان‌هایی هستند که در شب‌های احیا،قرآن به سر می‌گیرند.
    کاش شادی، آمپولی داشت که می‌شد هر روز آن را تزریق کرد تا حال مردم خوب شود. واقعا جامعه به لبخند احتیاج دارد. ما آدم آهنی نیستیم و دل خوش به اتفاقات کوچک.
    این قلب کوچک ما گاهی دلش برای یک لبخند تنگ می‌شود.
  • هشتگ باز | چشم آقای #ده_نمکی، از این به بعد ارنج تیمم شما بچین…

    #ده_نمکی #فوتبال_سیاسی #یمن #تیم_ملی #چرابردین؟
    چشم. دفعه ی دیگه میایم از شما نقشه و ارنج تیم ملی رو می گیریم. و ازتون بابت تعداد گل هایی که باید زده بشه اجازه می گیریم.واقعاً چرا برخی از مسعود های سینما اینگونه اند؟ این از #مسعود_ده_نمکی و آنطرف داستان هم که #مسعود_فراصتی و ماجراهایش …
    انگار فوتبال جلسه احزاب سیاسی است. انگار که فوتبال سازمان حمایت از حقوق بشر است. دفعه ی قبل #شریعتمداری کیهان می گفت چرا فلسطین را بردید. باید به آنها می باختید چون سرزمینشان توسط رژیم اشغالگر صهیونیستی اشغال شده است. این سری هم افاضات آقای ده نمکی کارگردان که فرمودند با یک گل میبردید. چراکه ۵ سال است اینها در شرایط سخت جنگ هستند و استخوانهایشان زده بیرون!!!  به فرض که به این تیم ها می باختیم. چه مشکلی از مشکلات مردم فلسطین و یا یمن حل می شد؟ این چه تفسیری است ؟ چرا همه چیز را با هم #قاطی_پاتی می کنید؟
    همه ایرانیان دلشان با مردم مظلوم فلسطین و یمنی های گرفتار صعودی هاست. اما فوتبال چه ربطی به جنگ و حمایت سیاسی دارد؟ جالب است بدانید تیم یمنیِ حاضر در مسابقات از طرف حوثی های یمن که مورد حمایت ما هستند طرد شده و گفتند این تیم، تیم ملی یمن نیست. و ما از آنها حمایت نمی کنیم. از این طرف کاسه های داغ تر از آش امر می کنند که بجای بردن یمن بروید به عربستان و امارات که دشمن ما هستند گل بزنید. آن هم ۵ تا ۵ تا …
    اجازه بدهید فوتبال همان ورزش و سرگرمی باقی بماند. بگذارید این ساق پای فوتبالیست ها و دانش مربی باشد که تعیین کند چگونه بازی کنیم. چند گل بزنیم و چه تیمی  را ببریم. خوب است آدم حرف بزند.اما حرف منطقی و حساب….
    مهدی سوری

  • در ماجرای جدال میان گزارشگر افغان و علی انصاریان؛ هیچکس مقصر نیست …

    پایگاه خبری رسا نشرمهدی سوری: ماجرا از آنجایی شروع شد که یک کلیپ از گزارش بازی ایران یمن با پخش شده در رسانه های افغانستان  در فضای مجازی منتشر گردید. در آن برنامه، گزارشگر افغان در میانه بازی می گوید “ایرانی ها این بازی را با یکی دو دقیقه تاخیر می بینند” و زمانی هم که دوربین به سمت تماشاگران می رود ادامه می دهد “و شاید بعضی از صحنه ها را هرگز نبینند”. این گفته یک حقیقت محض است و کمتر کسی است که این موضوع را نداند. در ایران صدا و سیما برای سانسور و حذف بخش های غیر قابل پخش برنامه های ورزشی را با تاخیر پخش می کند که این تاخیر از ۱۰ ثانیه تا دو دقیقه متغیر است. بارها پیش امده  است که به دلیل عدم امکان سانسور و حذف،  قید پخش کل برنامه را زده است. بعنوان مثال تمام افتتاحیه های مسابقات ورزشی. از این روی در مسابقه ای که یک طرف آن تیم ملی ایران است اطلاع رسانی این موضوع از زبان گزارشگر برنامه هیچ اشکالی ندارد. اما از فیلم پخش شده ممکن است این ابهام به وجود آید که این گزارشگر حرف ها را به قصد تمسخر بیان کرده و می خواهد بگوید ایرانی ها در حسرت دیدن این صحنه ها هستند و….

    درست چند ساعت بعد علی انصاریان ملی پوش سابق و مجری برنامه “ورزشگاه” از شبکه ۵ نسبت به این کلیپ واکنش نشان داد و خطاب وی هم به همین گزارشگر بود و هیچ نامی از ملت و مردم افغانستان به زبان نیاورد. از گزارشگر افغان بعنوان دوست عزیز نام برد و به وی گفت “دوست عزیز ما چیزایی دیدیم که شما اصلا ندیدی و سعی کن نسبت به کشوری که خیلی بهش مدیون هستید احترام بگذاری و ….” .واکنش علی انصاریان به این کلیپ تنها یک نکته منفی داشت و آن هم تقلید گفتار گزارشگر افغان با لهجه افغانی بود. و قطع به یقین می توان برداشت کرد که انصاریان به قصد تخریب و یا تمسخر این کار را کرد. چرا که با یک مکث و خنده مجدداً جمله گزارشگر را بازگو کرد. در کل واکنش انصاریان و یا هرکس دیگری به آن گفته ها هیچ ایرادی ندارد. اما اگر قرار به تخریب و تمسخر زبان و یا فرهنگ کشور دیگری باشد، هیچکس آن را نمی پسندد.
    میخواهم بگویم نه آن گزارشگر افغان و نه علی انصاریان، هیچکدام مقصر نیستند. آن گفته ها و این واکنش آنقدرها هم نباید بزرگ شود که بخواهد به بازخورد دوباره میان طرفین بیانجامد. هر دو طرف از این جریان بصورت رسمی عذر خواهی کرده اند و اشتباه خود را پذیرفته اند. ادامه دادن این ماجراها چه سودی برای مردم دو کشور دارد؟ میان ایرانی و افغانی چندین سال است که به دلیل همسایگی و زبان مشترک پیوند جدا ناشدنی وجود دارد. سالیان سال است که ایران میزبان افغان های گریزان از جنگ و بی عدالتی بوده است و این عزیزان هم نشان داده اند که میهمانان خوب، قدر دان و زحمت کشی بوده اند. پس با یک کلیپ و یک شوخی یا حتی تمسخر نمی توان رابطه این دو همزبان و همسایه را شکراب کرد.
    اما چند نکته به ذهنم می رسد که در ادامه به آن می پردازم:
    ۱- کاش گزارشگر افغان هرگز این جمله ها را نمی گفت. چون از جملات وی می توان برداشت کرد که با هدف تمسخر این موارد را مطرح کرده. همان می شود که برخی برای تخریب و تمسخر ایرانیان آن بخش ها را ضبط و منتشر کردند.
    ۲- کاش علی انصاریان فاز شیطنت بر نمی داشت. و از لهجه ی افغانی استفاده نمی کرد. هرچند همه می دانیم وی در کار اجرا بسیار شوخ است . در برنامه  جام جهانی هم شوخی های زیادی می کرد. به نحوی که شایعه ممنوع التصویر شدنش نیز به گوش رسید. در کل غیر از بیان دو کلمه اول با لهجه ی افغان مابقی حرف های انصاریان در عین ادب بود و من مشکلی در آن نمی بینم.
    ۳-چرا و به چه دلیل عادت به اغراق داریم؟ به محض اینکه این حرف ها از طرف مجری ایرانی زده شد. برخی  رسانه ها این بخش را با عناوینی چون پاسخ توهین آمیز، واکنش ضد حقوق بشری، نژاد پرستانه و …. منتشر کردند. بیان یک کلمه به لهجه افغانی آن هم به یک مخاطب مشخص که فقط یک فرد از جامعه بزرگ یک کشور است چه ارتباطی با نژاد پرستی دارد؟ کاش اول معنی واژه نژاد پرست را متوجه شویم و بعد از آن استفاده کنیم.
    ۴- افغانستان زبان ها و لهجه های متنوعی دارد. و این گویش زبان فارسی افغان هاست که کمی متفاوت تر از فارسی محاوره ای ماست.وگرنه اکثر کلمات همان هستند که ما به کار می بریم. می توان گفت که در اینجا هم اغراق شده است. کجا انصاریان به زبان یک ملت توهین کرده است؟ یک یا یَک را ما در لهجه های دیگر خودمان هم داریم. به این ترتیب فوتبالیست سابق تیم ملی به لهجه های دیگر ایرانی هم توهین کرده است؟
    ۵- جایی دیدم که خطاب به انصاریان گفته بود” افغانی نه ، باید می گفتی افغان”. این هم از همان دست بهانه های بی معنی بود. چند بار علی انصاریان از لفظ عزیز در خطاب قرار دادن گزارشگر افغان استفاده کرد. آنجاها به چشم نیامد. اما چون بجای افغان از واژه ی افغانی استفاده کرد بی ادبی حساب شد. یعنی با این شرایط اگر کسی به شما بگوید ایرانی به شما توهین کرده است؟؟
    ۶- بارها و بارها در برنامه های طنز ساخت سیما، فیلم های سینمایی و برنامه های طنز از لهجه ی شیرین افغانی استفاده شده است. حتی گاهی اوقات برخی از آنها در گفتگو های محاوره ای خیلی از ماها بکار رفته است و با آن شوخی کرده ایم. اما هیچکس اعتراض نکرده است. حتی هیچ واکنشی از طرف حکومت و دولت افغانستان هم صورت نگرفته است. چگونه است که در یک برنامه تلویزیونی و در واکنش به یک کلیپی که با  کپشن “توهین گزارگشر افغان به ایرانی ها” دست به دست می شود. همه به یکباره فعال حقوق بشر می شوند و با این حجم وسیع واکنش نشان می دهند؟
    ۷-من فکر می کنم که رفتار امروز علی انصاریان بازتاب رفتار همیشگی صدا و سیماست که جز خود و همفکرانش به همین ترتیب همه افراد، گروهها و … را از دولتی گرفته ، از سیاسی تا هنری زیر سوال می برد و به هر حرکت آنان واکنش منتقدانه نشان می دهد. بعنوان مثال زوم صدا وسیما بر روی صفحه های سلبریتی ها و واکنش منفی به هر پست و هر مطبی که آنان منتشر می کنند.
    ۸-وقت آن رسیده است که یاد بگیریم در مقابله با مسائل رسانه ای و ارتباطی مخصوصاً در فضای مجازی درست رفتار کنیم. هیچکس و هیچ سازمانی به خاطر واکنش سریع  به موضوعات ما را مورد تقدیر قرار نمی دهد. هیچ فضایی لنگ نقد و موضع ما نسبت به یک رویداد نیست. کمی تامل کنیم. اگر کلیپ گزارش با این وسعت و کپشن های هیجانی در رسانه ها منتشر نمی شد. قطعاً چنین بازخوردی هم به وجود نمی آمد. تمام گفته های گزارشگر عزیز افغانی ما حقیقت بود. حال باید برای آن که ما نمیتوانیم آن صحنه ها را در تلویزیون ملی ببینیم حسرت بخوریم و یا خوشحال باشیم که هر چیزی از رسانه ملی ما قابل پخش نیست!
    ۹- ملت افغانستان که چندسالیست از بند ستم طالبان رهایی یافته است، در حال  تجربه روزهای بهتری  است. مسلما سختی هایی در این کشور بوده و هست که باید با همت ملت افغان مرتفع گردد. ایرانیان همیشه با این کشور همسایه دوست و در حال تعامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بوده است. زبان واحد و علاقمندی های مشترک این دو ملت را همیشه در کنار هم قرار خواهد داد …
    پایان

  • فیلم کتک خوردن دخترک در سیرجان؛ حکایت تلخ یک نسل

    همچنان در مدارس و دانشگاه‌ها از همان روش ۲۰ سال گذشته برای برخورد با دانش آموزان استفاده می‌شود. دانش آموزان که از کودکی با فضای مجازی و اینترنت آشنا هستند.

    عصر ایران؛ مصطفی داننده- دختری به پسری در فضای مجازی فحش می‌دهد. پسر برای انتقام، دختر را به سیرجان می‌کشد، او را به وحشیانه‌ترین شکل ممکن کتک می‌زند وهمزمان فیلم آن را به صورت زنده در اینستاگرام پخش می‌کند.
    التماس‌های دختر ۱۵ ساله فایده ندارد پسر با بی‌رحمی تمام دخترک را زیر بار کتک می‌گیرد. محمد که گویا از دوستان مشترک این دو است در حال فیلم‌برداری است و دختر از او کمک می‌خواهد اما محمد این ماجرا به فیلم‌برداری خود ادامه می‌دهد و دختر همچنان زیر مشت و لگد پسری است که در فضای مجازی به او فحش داده است.
    در سینما هم دیدن این صحنه‌ها دردناک است چه برسد در فضای واقعی!
    چرا درجامعه‌ای که از زمین و آسمان آن، حرف‌های اخلاقی می‌بارد، شاهد چنین رفتارهایی هستیم؟ چرا پسری تصمیم می‌گیرد برای تنبیه دختری که به او فحش داده است، رو به خشونت بیاورد؟ چرا دختر به همین راحتی به پسری اعتماد می‌کند و از تهران راهی سیرجان می‌شود؟
    این فیلم هشدار جدی برای جامعه ماست. نسلی در حال رشد است که به مسائل اجتماعی و انسانی به گونه‌ای دیگر نگاه می‌کند و این یعنی تربیت ما مسیر درست را طی نکرده است.
    احتمالا الان برخی انگشت اتهام را به سمت فضای مجازی و ماهواره بگیرند و بگویند این دو عامل اتفاق‌های تلخ این چنینی هستند. در جامعه‌ای که فرهنگ خوب رشد نکرده و فرهنگ سازی به درستی انجام نشده  و همه چیز در حد شعار است و باید جامعه شعار زده باشد و جوانان علاقه مند به فرهنگ‌های مختلف.
    بیایید کلاه خود را قاضی کنیم. این دختر و پسر در مدرسه و احتمالا دانشگاه، بارها نصایح پند آموز مدیر، معلم و استاد دانشگاه را شنیده‌اند. بارها در صف مدرسه از آتش جهنم ترسانده شده‌اند اما هیچ تاثیری نداشته و مسیر خود را انتخاب کرده‌اند.
    نکته  این است که همچنان در مدارس و دانشگاه‌ها از همان روش ۲۰ سال گذشته برای برخورد با دانش آموزان استفاده می‌شود. دانش آموزان که از کودکی با فضای مجازی و اینترنت آشنا هستند.
    فیلم تلخ سیرجان حکایت از عدم آموزش و فرهنگ سازی دارد. شاید بگویید در همه دنیا این اتفاق‌ها می‌افتد. بله، درست است اما در آن جوامع، آنقدر که ما دم از اخلاق می‌زنیم، نمی‌زنند. در آن جوامع آنقدر که ما شعار می‌دهیم، نمی‌دهند. ما سعی می‌کنیم فرزندان‌مان را به روش خود تربیت کنیم اما آنها وقتی پای به جامعه می‌گذارند، روش خود را در پیش می‌گیرند.
    ما برای آموزش فرزندان خود احتیاج به طرح‌های نو داریم. طرح‌هایی به جذابیت فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی. نسل جدید حرف تازه می‌خواهد.
    کاش قبل از محاکمه این جوان، او را به یک روانشناس بسپارند تا بفهمیم چرا این پسر، این چنین به خطر چند حرف زشت، از دختر در فیلم انتقام گرفته است؟
    نکته درد آور این است که دنبال کنندگان این جوان ۲۱ ساله بعد از انتشار این فیلم به شدت افزایش پیدا کرده است و حالا او از معروف‌های فضای مجازی است!
  • خانم متأهل، بیاد دایرکت

    فردین علیخواه: این مطلب درباره نظم اجتماعی و نظارت اجتماعی و بررسی جامعه شناسی یک مساله است که دارای محتوای خاص بزرگسالان است.

    عکسی اروتیک(شهوت‌انگیز) از یک زن با یک جملۀ جنسیِ وسوسه‌انگیز برای مخاطبان مرد در زیر عکس، دعوت به بازدید از صفحه استوری اینستاگرام یا یک کانال تلگرامی و پس‌ازآن هم طوفان کامنت های مختلف جنسیِ بازدیدکنندگان صفحه. کامنت هایی که فاش کنندۀ فانتزی‌ها و خیال‌پردازی‌های سکسی متقاضیانی است که از طریق این کامنت ها در جستجوی یک شریک جنسی مهیج اند. بخش کامنت برخی از پست‌های اینستاگرامی را باید بازارچه‌های جنسی ایران و آگهی‌های رایگان حوزه سکس در ایران قلمداد کرد که با خواندن برخی از آن‌ها، پیشانی آدم از تعجب چین می‌خورد! آنچه در این نوشته به آن می‌پردازم کامنتی است که به‌وفور در زیر این عکس‌ها دیده می‌شود: «خانم متأهل بیاد دایرکت». صفحه شخصی بیشتر نویسندگان این کامنت در ایسنتاگرام؛ عمومی است و نکته نیزهمین است.
    یکی از مفاهیمی که به ما کمک می‌کند تا مسئله نظم اجتماعی را درک کنیم نظارت اجتماعی است. جامعه شناسان نظارت اجتماعی را به دو قسمت ۱-نظارت درونی و ۲- نظارت بیرونی تقسیم می‌کنند. وضعیت مطلوب در هر جامعه؛ وجود نظارت درونی است. یعنی وضعیتی که در آن فرد رعایت هنجارهای اجتماعی را در خود درونی کرده باشد. مفاهیمی مانند اخلاق نیز عمدتاً به نظارت درونی نزدیک‌اند. منظور از نظارت بیرونی؛ ورود نهادهای جامعه به عرصه اجرای هنجارهای اجتماعی است. جامعه شناسان نظارت بیرونی را نیز به دو قسمت تقسیم می‌کنند: ۱-نظارت بیرونی از طریق نهادهای اجتماعی رسمی و ۲- نظارت بیرونی از طریق نهادهای اجتماعی غیررسمی.
    پلیس، دادگاه، مدیر مدرسه، رئیس کارگزینی اداره، مثال‌هایی از نهادهای اجتماعی رسمی‌اند. در این نهادها؛ مقررات مکتوبی برای رفتار وجود دارد و نقض آن‌ها مجازات در پی دارد. همسایه، دوست، آشنا، فامیل، اعضای خانواده، مثال‌هایی از نظارت اجتماعی غیررسمی‌اند. در اینجا مقررات مکتوب وجود ندارد و فرد عمدتاً نگران از دست رفتنِ آبرو  و صدمه به وجهه اجتماعی خود است. درواقع فرد به هنگام نقض هنجارهای اجتماعی، نگران دیده شدن توسط نگاه‌های آشناست. همانی که ما ایرانیان به آن “چشم دروهمسایه” می‌گوییم.
    در سال‌های اخیر ارتباط بین فضای مجازی و پورنو گرافی، یکی از عرصه‌های مهم تحقیق در بین محققان رسانه بوده است. در همین ارتباط واژگانی مانند « لاس زدن مجازی»، « کاربران تکدست اینترنت»، « هیزگری مجازی»، « ارگاسم مجازی» و ده‌ها واژه دیگر ساخته شده است که بیانگر اهمیت یافتن عرصه مجازی در مسائل جنسی است. برای مثال منظور از «کاربران تکدست اینترنت»، کسانی هستند که از یکدست برای نگه‌داشتن گوشی یا موس و تماشای تصاویر سکسی و از دست دیگر برای خود ارضایی استفاده می‌کنند.
    به کامنت « زن متأهل بیاد دایرکت» برگردیم:
    سال‌ها قبل، متأهل بودن یک زن، دلیلی کافی بود تا جوانانِ جویای ارتباط جنسیِ آزاد از او چشم‌پوشی کنند. در این خصوص معمولاً نه ترس؛ بلکه توجیهی اخلاقی موجب اجتناب از ارتباط با یک زن متأهل می‌شد. این همان مکانیسم نظارت درونی بود که قبلاً توضیح دادم. ظاهراً نظارت درونی در جامعه ایرانی روزبه‌روز ضعیف‌تر شده است که چنین کامنتی بی‌محابا در زیر تصاویر نوشته می‌شوند.
    علاوه بر نظارت درونی، پرسش آن است که آیا اهمیت نظارت اجتماعی غیررسمی یعنی نگرانی از بی‌آبرو شدن و صدمه به وجهه اجتماعی نیز در ایران در حال کم‌رنگ شدن است؟ آیا این کاربران نگران دیده شدن کامنتِ دعوت زنان متأهل به سکس توسط دوستان و آشنایانشان نیستند؟ درنهایت آنکه پاسخ احتمالی مثبت زنان متأهل به این نوع کامنت ها، می‌تواند دلیلی بر رشد آن در فضای اینستاگرام باشد؟
    هرچند معتقدم که شبکه‌های اجتماعی در ایران بار سایر مسائل اجتماعی را بر دوش می‌کشند که در جای خود به شکل منطقی حل‌نشده‌اند؛ بااین‌وجود نگران جامعه‌ای هستم که روزی در آن نه نظارت درونی(اخلاق) اثرگذار باشد و نه نظارت اجتماعی غیررسمی.
    سخن پایانی آنکه موفق شدم با یکی از این کاربران اینستاگرام که جوانی دهۀ هشتادی است گفت‌وگویی کوتاه داشته باشم. جمله‌هایش قابل‌تأمل است: « من مزاحم کسی نمی شم….من پیشنهادم رو مطرح می‌کنم. هر زن متأهلی دلش خواست میاد و دلش نخواست نمیاد دیگه….به نظر شما من به حقوق کسی تجاوز کردم؟…هر زنی اختیار داره، من که اختیار اونهارو ازشون نگرفتم….من می خوام از زندگی لذت ببرم…می خوام تجربه‌های جنسی متنوع داشته باشم….من برای خودم زندگی می‌کنم. به دیگران چه؟…دوستام تا حالا با چند تا زن متأهل رابطه داشتن، مشکلی هم پیش نیومده…هیچ اجباری در کار نیست!»
  • خانم گل های ایرانی، سَمبُلِ انسانیت و نوع دوستی/ از نرگس تا یاسمن ….

    خانم گل های ایرانی، سَمبُلِ انسانیت و نوع دوستی/ از نرگس تا یاسمن ….

     

    همان اینستاگرامی که به گفته اهل فن محل فساد و ترویج بی دینی است چند وقتی است مرا به خود مشغول کرده است. هر روز و هر لحظه صفحه نرگس کلباسی را چک می کنم. نرگس درست از همان روزهای ابتدایی زلزله کرمانشاه و سرپل ذهاب زندگی خود را وقف مردم زلزله زده روستاهای سرپل ذهاب کرده و هم اکنون حتی با وجود اتمام ساخت خانه های ۶ روستا در این مناطق در آنجا حضور دارد و همپای زنان و مردان آن خطه کمک و همراهی می کند.

    رسا نشر– شبنم حاجی اسفندیاری: زلزله کرمانشاه که آمد یک اتفاق نادر رخ داد. جمع آوری کمک از طرف افراد مشهور یا همان سلبریتی ها و حتی افراد خیلی معمولی جامعه، آن هم بدون وابستگی به مراکز دولتی و خصوصی در زمینه بحران و کمک رسانی. بماند که یکی از دلایل این رخداد از عدم اعتماد مردمی به نهادهای دولتی و امداد رسانی نشأت می گیرد. اما همه پای کار شدند . عده ای برای کمک مستقیم روانه مناطق زلزله زده شدند و عده ی دیگری مشغول جمع آوری کمک های نقدی و غیر نقدی. از جواد خیابانی گرفته تا صادق زیبا کلام، از علی دایی تا محراب قاسم خانی و ….. . اما افراد دیگری هم بودند که مثل بقیه خیلی هم معروف و #سلبریتی نبودند. اما دلشان همراه با مردم دردمند کرمانشاه و سرپل ذهاب بود. می دانستند از این دولت و آن سازمان کاری بر نمی آید و باید با کمک مردم برای دستگیری از زلزله زدگان و بازماندگان این حادثه دلخراش بپا خیزند. یکی از آنها نرگس کلباسی است. دختر خیر ایرانی که انگار همچون فرشته ی نجات در بزنگاه حاضر شد و به مناطق زلزله زده رفت.
    همان اینستاگرامی که به گفته اهل فن محل فساد و ترویج بی دینی است چند وقتی است مرا به خود مشغول کرده است. بیش از یک سال از حادثه دلخراش زلزله در کرمانشاه و سرپل ذهاب می گذرد. هر روز و هر لحظه صفحه نرگس کلباسی را چک می کنم. نرگس درست از همان روزهای ابتدایی زلزله کرمانشاه و سرپل ذهاب زندگی خود را وقف مردم زلزله زده روستاهای سرپل ذهاب کرده و هم اکنون حتی با وجود اتمام ساخت خانه های ۶ روستا در این مناطق در آنجا حضور دارد و همپای زنان و مردان روستایی برای زدودن آثار ویرانی ها تلاش می کند. نرگس کلباسی دختر ایرانی _ بریتانیایی زاده ی ایران زمین است که بیشتر عمر خود را خارج از کشور گذرانده است . اما به گفته ی خودش آموزه های پدرش مهر ایران و ایرانی را در دلش نهاده است. نرگس زمانیکه در هند ساکن بود یتیم خانه ای را با ۵۰۰ کودک نیازمند و معلول راه اندازی کرد و برای انسان های بی گناه و غیر همزبان مادر شد. او که تمام زندگی اش را وقف بنیاد خیریهٔ پریشان کرده است در هند دچار مشکلی قضایی شده و به قتل غیر عمد محکوم می شود. اما در نهایت با کمک کنسول گری ایران و کمپین های مردمی تبرئه می شود و به موطن خود باز می گردد.
    زلزله کرمانشاه درس های بزرگی دارد. درس های عبرت آموزی که اگر سر لوحه کارمان قرار دهیم می توانیم خیلی از ضعف های امروز جامعه را از بین ببریم. مهم ترین آن درس انسانیت است. ظهور شیر زنانی چون نرگس کلباسی برای حمایت و همراهی از مردمی که بر اثر بلایای طبیعی گرفتار آمدند آن هم در شرایط بد جامعه ی امروز که هرکسی درگیر مشکلات خودش است، یک موهبت است. کاش هزاران هزار نرگس داشتیم. کاش برای هرجا که از دولتمردان و ارگان ها جز شعار و سیاسی بازی کار دیگری بر نمی آید یک لشکر از نرگس ها حامی این مردم می شدند. کاش در مدارس ما بجای تربیت مهندس و وکیل انسان هایی را تربیت می کردند که انسانیت ، شجاعت و شرافت مهمترین هدف زندگی شان باشد. درست مثل نرگس کلباسی، مثل یاسمن خالقیان، مثل سولماز نباتی و …
    یاسمن خالقیان خبرنگار جوانی که هنوز هم در حال کمک رسانی به آسیب دیدگان کرمانشاهی است. او علاوه بر ارسال گزارش ها و تصاویر ویرانی های زلزله پاییز گذشته ، با دوستانش کمک های فراوانی را به اهالی شهرهای زلزله زده کرده اند.
    خانم گل های ایرانی، سَمبُلِ انسانیت و نوع دوستی/ از نرگس تا یاسمن ....

    سولماز نباتی هنرمند و نقاش جوانی که دلسوزانه کمک ها و مشارکت های مردمی را به بیماران و نیازمندان می رساند و جای خالی مسئولانی را که بدنبال پست و مقام و منفعت طلبی هستند برای مردم دردمند پر می کند.

    درس بزرگ دیگر زلزله کرمانشاه اعتماد است. اینکه چگونه در فضای مجازی که این روزها به توپ بسته شده است و هرکسی از هر سو ضربتی بر آن می زند، نرگس، یاسمن و سولماز توانسته اند اعتماد مردم را جلب کنند.کمک های مردمی را از همان روزهای اول جمع آوری و در مناطق زلزله زده به دست نیازمندان رساندند. و اکنون با وجود گذشت یکسال از این ماجرا، مشارکت ها روز به روز بیشتر شده است.تا جایی که کمک هایی که نرگس کلباسی جمع می کند گاه از ۱۰۰ میلیون تومان در روز فراتر می رود. در حالیکه اگر یک سازمان دولتی درخواست کمک بدهد شاید این روزها نیمی از این مبلغ را هم نتواند جمع کند! این اعتماد از کجا آمده است؟ غیر از صداقت و عمل به وعده ها؟
    شاید افراد دیگری هم باشند که نامی از آنها برده نشده است.همه این افراد قابل تقدیرند و باید که قدردان این همت بلند و روح لطیفشان باشیم. اینستاگرام این فرصت را به این دوستان داد تا دیده شوند و در راهی قدم بردارند که دعای خیر هموطنان نیازمند و حادثه دیده همیشه همراهشان باشد.مسلما این افراد نه برای دنبال کننده و نه لایک بیشتر این کار را نکرده اند. چرا که در این صورت اکنون باید از این مساله فارغ می شدند . عمر مفید شو آف نوع دوستی ، کمک و انسانیت در فضای مجازی تنها یک هفته است. در حالیکه اکنون بیش از یک سال از زلزله می گذرد….