دسته: یادداشت روز

  • ۲ دلیل مهم سیل “انسان‌ ساخت” شیراز

    سیل ۵ فروردین ماه جاری دروازه قرآن شیراز که از این به بعد باید نام آن را سیل “انسان‎ساخت” نهاد، اگرچه زمان رخداد آن از سایر سیل‌های اخیر کمتر بوده، ولی بیشترین کشته را به همراه داشته است که به گفته محققان دخالت انسان مهمترین دلیل بروز آن بوده است.
    به گزارش ایسنا، در روز ۵ فروردین ماه “دروازه قرآن” شیراز شاهد رخداد سیلابی بود که به گفته محققان این سیل هر چند که از سایر سیل‎های اخیر کشور چون گلستان و ایلام کمتر بود، ولی تلفات انسانی آن بالا بوده است.
    به منظور بررسی ابعاد این حادثه از سوی دکتر علی بیت‌اللهی، دبیر کارگروه ملی زلزله و لغزش لایه‌های زمین و با همکاری مجتبی بصیری و آرمین عابدی مطالعاتی در این زمینه صورت گرفته است که به این شرح است:
    در تاریخ روز ۵ فروردین ماه جاری سیلاب ناگهانی (Flash Flood) از باند شرقی مسیر بزرگراه شیراز-مرودشت (تنگ الله اکبر) و از سمت شمال شرق به سوی دروازه قرآن سرازیر شد.
    این سیل در مقایسه با سیل‌هایی که پیش از آن و در روزهای بعد رخداد ۵ فروردین ماه جاری در استان‌هایی مانند “گلستان”، “لرستان” و “خوزستان” اتفاق افتاد، سیلی به مراتب کوچکتر و بسیار کوتاه مدت بود، اما تعداد کشته‌های این حادثه از تمامی سیل‌های بزرگ روزهای اول سال نو در کشور بیشتر و حادثه آن تلخ‌تر بود.
    این سیل را بنا به خسارت‌ها و تلفاتش سیل “انسان‌ساخت” می‌نامیم؛ چراکه این سیل در اثر پر کردن آبراهه طبیعی ادامه “تنگ الله اکبر” که در نهایت به رودخانه خشک “شیراز” و به دریاچه “مهارلو” ختم می‌شود، به شکلی تاسف‌بار رخ داد.
    به گفته دکتر بیت‌اللهی کلانشهری مانند شیراز در پای “تنگ”، گسترده شده و در معرض رخدادهای مشابه دیگری همانند سیل پنجم فروردین دروازه قرآن قرار دارد؛ از این رو باید تمهیدات کارشناسانه‌ای را جهت کاهش ریسک سیل‌هایی که در امتداد مسیر تنگ متوجه شهر شیراز و بویژه امتداد خیابان “حافظ” و اماکن با اهمیت اطراف آن امکان وقوع دارند، به کار بست تا درس‌های بزرگ آموخته شده از این سیل عملیاتی و اجرایی شود.
    موقعیت دروازه قرآن
    دروازه قرآن شیراز در شمال با اندکی تمایل به سمت شرق آرامگاه حافظ، هفت خوان و در فاصله ۳۴۰۰ متری از شاهچراغ واقع در مرکز شیراز قرار گرفته است.
    موقعیت دروازه قرآن و حوضه “سعدیه” در جنوب شرقی که هر دو این حوضه‌ها مستعد ایجاد سیل‌های ناگهانی است
    در صبح روز ۵ فروردین در بازه زمانی ۱۱ و ۳۰ تا ۱۲ ظهر بارندگی رگباری و سیل آسایی در حوضه مشرف به تنگ دروازه قرآن به گونه‌ای رخ داد که به مدت ۱۵ دقیقه حدود ۱۹.۹ میلی‌متر بارش باران اندازه گیری شد.
    این در حالی است که متوسط بارندگی میانگین سالانه شهر شیراز بر اساس اطلاعات سازمان هواشناسی ۳۲۴ تا ۳۵۰ میلی‌متر است و مقدار باران ۱۵ دقیقه‌ای که در ایستگاه باران‌سنج آب منطقه‌ای واقع در مجاورت “باغ ارم” به مقدار ۱۹.۹ میلی‌متر اندازه‌گیری شد. یعنی ۲ هزار برابر مقدار سالانه برای بازه زمانی ۱۵ دقیقه‌ای.
    بر اساس گزارش مسئولین هواشناسی استان فارس، بیشترین میزان بارش‌ها در شهرستان‌های لارستان و اردکان، خنج، لامرد و شهر ایزدخواست گزارش شده بود.
    از ساعت ۸ صبح روز ۵ فروردین که بارندگی در منطقه تنگ شروع شد تا زمان رسید سیلاب به محدوده شهری (۱۲ ظهر)، بارندگی مستمر، حوضه آبریز تنگ الله اکبر را اشباع کرد و در محدوده شهری بر اساس اطلاعات ایستگاه فرودگاه شیراز و نمودار باران‌نگار آن، بارندگی حدود ۱۰ میلیمتر در مدت زمانی کوتاه که با روند بارش در تنگ متفاوت است، رخ می‌دهد.

    نمودار بارندگی به ساعت از ابتدا تا انتهای روز دوشنبه ۵ فروردین ماه ۹۸

    در ساعت ۱۱ و ۳۳ دقیقه به وقت محلی روز ۵ فروردین بارندگی شدیدی در منطقه آغاز می‌شود که تا ساعت ۱۱ و ۴۸ دقیقه به مدت ۱۵ دقیقه دوام داشته است. بر اساس داده‌های این ایستگاه مقدار بارندگی در همین مدت ۱۸.۴ میلیمتر بوده است که عدد قابل توجهی است.
    در همان روز از ساعت ۸ تا ۱۲ مقدار کل بارندگی در ایستگاه نزدیک حوضه سیلاب دروازه قرآن ۲۶.۹ میلیمتر ثبت شده است. این مقدار بارندگی برای ۴ ساعت بوده و چندین برابر میانگین روزانه متوسط درازمدت منطقه است.
    حوضه تنگ الله اکبر
    حوضه آبریز تنگ الله اکبر مشرف به دروازه قرآن، به شکل نامنظم با طول ۶۳۰۰ و عرض ۶۰۰۰ متر در دو مسیر شمال شرق –جنوب‌غرب و جنوب‌شرق – شمال غرب در امتداد ارتفاعات “بمو”و عمده مساحت آن در شرق جاده شیراز–مرودشت قرار دارد. انتهایی‌ترین نقطه آن در پائین‌دست حوضه و در فاصله ۳۰۰ متری عمارت دروازه قرآن به سمت مرودشت است.
    شکل‌گیری تنگه الله اکبر در امتداد جاده مرودشت به شیراز
    رواناب شکل گرفته در حوضه تنگ پس از تجمع در مسیر رودخانه “آب‌زنگی” به پائین دست سرازیر و پس از تجمع در استخر تجمع آب با شتاب تندی سرریز کرده و با توجه به سمت و سوی قرار گیری حوض مذکور که در امتداد باند شرقی بزرگراه شیراز –مرودشت واقع شده است، در امتداد همین باند و در راستای شیب به سمت جنوب غرب و سپس عمدتاً در امتداد بلوار “هفت‌تنان” و در امتداد جنوبی پخش شد. طول این مسیر ۱۱۰۰ متر، شیب آن حدود ۵ درصد و پهنای مسیر عبور سیلاب با توجه به عرض باند شرقی بزرگراه شیراز-مرودشت بطور میانگین ۲۰ متر در نظر گرفته شده است.
    زون اثر موثر سیلاب دروازه قرآن شیراز
    حجم آب سیلاب در پائین‌دست به سمت شهر شیراز تا مسیر رودخانه “خشک” جریان داشته است و مسلماً اثرات آن در محدوده ابتدایی بعد از دروازه قرآن به مراتب بیشتر بوده است. بر اساس مشاهدات میدانی بیشترین اثر سیلاب از محدوده استخر تجمع آب و در امتداد باند شرقی بزرگراه شیراز تا سه‌راهی “هفت‌تنان” – “آیت الله‌ربانی”بوده است.
    دلایل رخداد تراژدی سیل ۵ فروردین شیراز
    شدت بارندگی یکی از دلایل رخداد سیلاب ۵ فروردین شیراز بوده است.
    شیب حوضه سیلابی نیز از دیگر دلایل سیل ۵ فروردین شیراز بوده است. با توجه به شیب تند حوضه و به تبع آن سرعت بالای حرکت جریان آب، زمان تمرکز کوتاه‌تر و فرصت تخلیه آب تجمع یافته در استخر آب واقع در انتهای حوضه به مراتب کمتر خواهد بود. لذا در طراحی قطر لوله خروجی آب تجمع یافته در استخر باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
    مسدودسازی مسیل تنگه
    به دلیل توسعه شهری، افزایش بار ترافیک و تعداد جمعیت تغییراتی در مسیر تنگه “الله‌اکبر” و آبراهه بزرگ آن ایجاد شده است. مسیر دروازه اصفهان شیراز، سمتی که هم اکنون بزرگراه شیراز –مرودشت از سوی شرقی عمارت دروازه قرآن عبور می‎کرد، پیشتر صورت تصویر ذیل بود:
    تنگه الله اکبر و دروازه قرآن در دهه ۳۰
    بر اساس این تصویر تردد از زیر طاق دروازه انجام می‌شد و سمت شرقی آن آبراهه بزرگی بود که آب‌های فصلی و سیلاب‌ها را بسمت جنوب تا رودخانه “خشک” هدایت می‌کرد (مسیر رودخانه “آب‌زنگی”). ولی با گسترش شهر شیراز و افزایش بار ترافیکی ورودی و خروجی شهر از سمت اصفهان، پهنای دروازه قرآن، امکان تردد همزمان چندین خودرو در مسیرهای ورودی و خروجی را نمی‌داد و لذا مشکلات ترافیکی زیادی بوجود می‌آمد. از این رو ایده هموار کردن آبراهه پهن واقع در شرق عمارت دروازه قرآن مطرح و اجرایی شد.
    مسیر تقریبی آبراهه شرقی دروازه در ادامه به طور شماتیکی که در شکل ذیل نشان داده شده است، در غرب ترمینال “کاراندیش” به رودخانه خشک شیراز با امتداد شمال غرب –جنوب شرق وصل می‌شود.
    تا اواخر دهه ۶۰ ساکنان شیراز در راستای این مسیر دره‌ای به عمق تقریبی ۱۰ متر را می‌دیدند که مسیر سیلاب‌های مقطعی و گذر آبراهه قدیمی بود. در امتداد این مسیر، محله‌ای با نام “سیل‌آباد” در شهر شیراز نامگذاری شد.

    دو تصویر از دروازه قرآن در قبل و بعد از پر کردن آبراهه شرقی

    در اواخر دهه ۶۰ ابتدا با هموار کردن دره شرق دروازه قرآن تا بلوار “چهل‌مقام”، لوله استوانه‌ای به قطر ۱.۵ متر برای انتقال آب‌های باران و رودخانه “آب‌زنگی” از تنگ به سمت رودخانه “خشک” کار گذاشته شد و در ادامه با تعبیه کالورت‌های با سطح مقطع مربع آبراهه عبوری از شمال به جنوب شهر تا مسیر رودخانه خشک نیز پر می‌شود. لازم بذکر است که بنا به گفته اهالی، از محله سعدیه نیز به همین روش لوله دیگری به لوله مذکور متصل می‌شود.
    بنابراین آبراهه طبیعی که برای خروج آب سیلاب بطور طبیعی درست شده بود، پر شد و با قرار دادن لوله‌هایی در زیر و پوشاندن روی آن از مساحت بوجود آمده استفاده به عمل آمد.

    مسیر آبراهه قدیمی که به تنگه الله اکبر و حوضه آبریز رودخانه زنگی منتهی می‌شد و مسیر فعلی لوله گذاری برای انتقال آب

    بر اساس واقعیات به دست آمده از این گزارش در شکل‌گیری و خسارت سیل لحظه‌ای دروازه قرآن شیراز، دو عامل انسان‌ساخت “سایز لوله انتقال آب” و “مسدود بودن لوله انتقال سیلاب” نقش اصلی را داشته است.
    محاسبات نشان می‌دهد در مطلوب‎ترین حالت که لوله انتقال تعبیه شده در پائین دیواره عمود بر مسیل استخر، با قطر ۱.۵ متر بتواند سیلاب را به سمت رودخانه خشک منتقل کند، حداکثر ۱۲ متر مکعب در ثانیه است. این عدد در مقایسه با دبی سیلاب ۵ فروردین سال ۹۸، جوابگو نبوده و حتی اگر فرض شود که لوله دچار انسداد نبوده، باز نمی‌توانسته با حجم سیلاب ورودی تعادل ایجاد کند و جلوی سرریز آب را بگیرد.
    محدوده حوضه آبریز سیلابی که داخل شهر شیراز می‌شود، اماکن مهمی نظیر “باغ جهان‌نما”، “کتابخانه ملی”، “خیابان حافظ”، “بیمارستان شهید دستغیب”، “استادیوم حافظیه”، “کتابخانه علوم”، “باغ ملی”، ” مرقد علی‌ابن حمزه” و تعداد قابل توجهی ساختمان و منازل مسکونی مردم تا حاشیه رودخانه خشک را در برمی‌گیرد. در صورت وقوع سیلاب و بدون مانع بودن مسیر ابتدائی آن، اماکن مذکور در معرض خطر سیلاب قرار خواهند گرفت. این امر در مورد شیوه‌‎های اتخاذ راهکارهای کاهش ریسک سیل‌های آتی شهر شیراز همین مسیر بسیار مهم است.

    مسیر ۶۰۰ متری؛ عمده‌ترین تلفات و خسارات سیل دروازه قرآن

     

    ادامه حوضه سیلاب تا خشک رود در امتداد خیابان حافظ

  • مبدا: شجریان – مقصد: فروغ/ نام خیابان روح‌دار

    همانطور که سعدی، حافظ و … را متعلق به تمام ایران می‌دانیم، این هنرمندان هم به تمام مردم تعلق دارند و هنر و آثار آنان جزیی از میراث فرهنگی تمام ایرانیان است.

    عصر ایران ؛ نهال موسوی – شورای شهر تهران با یک اقدام جدید نام تعدادی از معابر تهران را به اسامی هنرمندان و شاعران تغییر داد. این اتفاق اگرچه کمی دیر انجام شد اما باز فرخنده است و مغتنم. نکته جالب توجه این است که برخی از این هنرمندان هنوز در قید حیات هستند و از طرفی دیگر معیار فقط جایگاه هنری آنان است و بدون در نظر گرفتن سلیقه‌های سیاسی انتخاب شده‌اند.
    اتفاقا این شکل برخورد نگاهی امروزی و وحدت‌گرا به همراه دارد که باعث می‌شود مردم شهر تهران با هر سلیقه و نگاه سیاسی این هنرمندان را متعلق به خود بدانند. همانطور که سعدی و حافظ را متعلق به تمام ایران می‌دانیم و هیچ گروه یا سلیقه‌ای آنرا نمی‌تواند مصادره کند این هنرمندان هم به تمام مردم ایران تعلق دارند و هنر و آثار آنان جزیی از میراث فرهنگی تمام ایرانیان است.
    فروغ فرخزاد، محمدرضا شجریان، سیمین بهبهانی، محمد علی سپانلو، منوچهر آتشی، محمد علی کشاورز، علی حاتمی، عزت الله انتظامی، داوود رشیدی و … هر کدام رای سیاسی یا تفکر خاص خود داشته‌اند اما آنچه مهم است این است که این جهت‌گیری سیاسی آنها هیچ‌وقت در آثار آنها وارد نشده است و هنر آنها فراتر از سیاست و بازی‌های سیاسی است.
    به همین دلیل اقدام شورای شهر تهران را باید تقدیر کرد که هنرمندانی که در چهارچوب قانون، کارشان را انجام داده‌اند و به چنین جایگاه رفیعی هم دست یافته‌اند آنها را دیگر باید خارج از خط‌کشی‌های سیاسی دانست.
    شاید برخی از این اسامی کمتر برای مردم آشنا باشد مانند پروین دولت آبادی (بنیانگذار شورای کتاب کودک)، اسماعیل شاهرودی (شاعر پیرو سبک نیمایی)، بیژن ترقی( شاعر، ترانه سرا) اما اگر همین اسم خیابان یا کوچه باعث شود که شخص یا اشخاصی به آنها کنجکاو شده و از این طریق با آثار این هنرمندان آشنا شوند هم کم اتفاقی نیست، پرواضح است که از این دست سیاست‌گذاری‌ها که باعث شود جامعه هر چه بیشتر از مواهب فرهنگی خود استفاده کند، تصمیمی درست و نیکوست.
    اگرچه برخی انتقاد کرده اند که اکثر این اسامی در مناطق بالای شهر تهران است ولی استدلال شورای شهر این است که بر اساس محل زندگی این هنرمندان اسامی این نام گذاری انجام شده است یا کوچه‌های محدوده خانه شاعران در محدوده تقاطع کلاهدوز – شهید نعمتی (منطقه ۳ ) را برای شاعران معاصر انتخاب کرده‌اند، ولی واقعا چه اشکال دارد که در جنوب شهر تهران هم شاهد چنین اتفاقاتی باشیم.
    در شهرستان‌ها معمولا از شاعران یا هنرمندان بومی خود برای نام گذاری خیابان‌ها و کوچه‌ها استفاده می‌کنند ولی با توجه به این اقدام شورای شهر تهران چه نیکوست که در سراسر کشور چنین رویه‌ای پیش گرفته شود و در شهرهای بزرگ و شهرستان‌ها هم همانطور که دیده‌ایم خیابان حافظ، مولوی، سعدی، خیام، این سینا و … داریم خیابان‌های شجریان، اخوان ثالث، حاتمی و … هم داشته باشیم.
    تنها نکته‌ای که می‌ماند در این نام گذاری‌ها به بازیگران و شعرا توجه بیشتری شده است امید که در قدم بعدی سایر رشته‌های هنری چون ادبیات، نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی و … هم مد نظر قرار گیرد.
    بهر جهت چنین رویکردی بسیار فرخنده است و جای تقدیر دارد، اگر چه شاید کمی با تاخیر است اما ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است و امید به تداوم این روند.
    اسامی خیابان‌ها:
    خیابان سپند در محدوده اقدسیه و منطقه یک به نام «عزت‌الله انتظامی»
    بلوار فلامک جنوبی و شمالی واقع در محدوده شهرک قدس و منطقه ۲ به نام «محمدرضا شجریان»
    خیابان معارف واقع در محدوده اوین و منطقه ۲ به نام «داوود رشیدی»
    خیابان ۲۴متری محدوده سعادت آباد و منطقه ۲ به نام «محمدعلی کشاورز»
    خیابان کوکب در محدوده شهرآرا و منطقه ۲ به نام «غلامحسین امیرخانی» (خوشنویس)
    خیابان نیلوفر محدوده اختیاریه و منطقه ۳ به نام «علی نصیریان»
     
    خیابان دوم در خیابان شهید نعمتی واقع در محدوده شهید کلاهدوز به نام «منوچهر آتشی»
    خیابان سوم در خیابان شهید نعمتی واقع در محدوده شهید کلاهدوز به نام «عمران صلاحی»
    خیابان چهارم در همین محدوده به نام «محمد قهرمان»
    خیابان پنجم به نام «بیژن ترقی»
    خیابان ششم به نام «اسماعیل شاهرودی»
    خیابان هفتم به نام «پروین دولت آبادی»
    خیابان هشتم به نام «مهدی اخوان ثالث»
    خیابان نهم به نام «سیمین بهبهانی»
    خیابان یازدهم به نام «فروغ فرخزاد»
    خیابان دوازدهم به نام «فریدون مشیری»
    خیابان شانزدهم به نام «محمدعلی سپانلو»
    خیابان هجدهم به نام «سید کریم امیری فیروزکوهی»
  • صدا و سیمایی که ملی نیست / نادیده گرفتن خواست مردم از صفات بارز رسانه ملی

    مَثَل نرود میخ آهنین در سنگ درست مصداق صدا و سیمایی است که بیهوده پسوند “ملی” را یدک می کشد. درحالیکه کنترل این رسانه در دست تفکر و کسانیست که با وجود همه اتفاقات مشخص شده است بر خلاف تفکر جامعه حرکت می کند. دقیقاً هر چیزی که مردم با آن موافق باشند در شبکه های تلویزیونی ساز مخالف آن نواخته می شود.
    پایگاه خبری رسا نشر- مهدی سوری: در کشور ما بر اساس قانون اساسی صدا و سیما دولتی بوده و هیچ فرد یا گروهی نمی تواند برای خود شبکه تلویزیونی و یا ماهواره ای داشته باشد. حلقه این محدودیت به قدری تنگ است که این سازمان خود مختار بعضاً  فعالیت رسانه های اینترنتی و سایت های انتشار محتوای خصوصی را بدون پرداخت هزینه و دریافت مجوز غیر قانونی می داند. بدین معنی که هر محتوای تصویری که در هر فضایی منتشر می شود باید صدا وسیما روی آن نظارت داشته و به آن مجوز دهد. در حالیکه متولی این امر وزارت ارشاد است . جریان بدون رقیب و تولید پخش انحصاری باعث شده است که صدا و سیما خود را حاکم بر تفکر جامعه بداند. یک روز تصمیم می گیرد دولت را خراب کند. یک روز به التهاب در جامعه کمک می کند. و در خبرسازی سفارشی، سانسور و پخش گزینشی هم که ید طولایی دارد.
    صدا وسیما
    بر خلاف همه ادعاهای مطرح شده که رسانه ملی پر مخاطب ترین رسانه ایران است، خیلی از ساعات تلویزیون صرف تبلیغات و برنامه های بی محتوا می شود که کمتر کسی حاضر به تماشای آن است. به روشن بودن تلویزیون نیست. به تماشا و گوش فرا دادن آن است. تنها چیزی که توانسته مخاطب را در رسانه ی ملی حفظ کند تعداد معدودی از سریال های ایرانی، مسابقات و سرگرمی، پخش زنده فوتبال و والیبال و برنامه نود است. نودی که البته ناجوانمردانه حذف شد! به جرأت می توان گفت ۸۰ درصد برنامه های تلویزیونی ایرانی هدر رفت سرمایه ملی است. چرا که نه مخاطب میلیونی جذب می کند و نه محتواهای با ارزشی دارد. نمونه بارز این برنامه ها، گزارش های و برنامه های تحلیلی و نقادانه است. برنامه هایی که با هدف های خاص و به قصد تخریب ساخته می شوند و هیچ نتیجه با ارزشی ندارند.درست مثل بخش های خبری که چند خبر گزینش شده و گاه تقطیع شده را از سر صبح تا نیمه های شب پخش می کنند. خبرها، تحلیل ها و گزارش ها در همه شبکه ها یکی است . با اینکه در طول روز دهها اتفاق می افتد که باید به آن پرداخته شود اما رویه همین است. و بخش خبری ۹ صبح با بخش خبری ۲۳ جز تغییر مجری و دکور هیچ فرقی با هم ندارند.
    اگر سریال های ایرانی، پخش زنده ورزشی،خندوانه،  عصر جدید و برنده باش ها را از صدا و سیما بگیریم، دیگر هیچ چیز با ارزش و مخاطب پسندی برای پخش وجود ندارد. و همین امر است که اکثر ایرانی ها بیشتر وقشتان را در فضای مجازی می گذرانند. تلگرام فیلتر شده و اینستاگرام محبوب ترین رسانه های حال حاضر در ایران هستند. وقتی لحظه به لحظه اخبار در تلگرام قابل دریافت و مشاهده است چرا باید منتظر خبر ساعت ۱۴ تلویزیون شد که خبر های دست چین شده و شخصی سازی شده را ارائه می دهد؟
    به نظر می رسد تغییر رویه در صدا و سیما به بن بست رسیده و با وجود همه اعتراضات و نقد ها هیچ حرکت سازنده و اصلاحی در این رسانه اتفاق نمی افتد. نمونه اش حذف برنامه نود با ان همه مخاطب وسابقه پخش! اختلاف نظر و شاید فشار و منفعت طلبی باعث پر مخاطب ترین برنامه تاریخ رسانه ی ملی شد. باور کنید اگر در هرجای دنیا و در هر شبکه ای چنین اختلاف نظر و مشکلی پیش می امد مدیران رسانه اولویت را بر خواست مخاطب و حفظ برنامه قرار می دادند. اما در این سازمان تنها چیزی که ارش ندارد احترام به حق و شعور مخاطب است. با این داستان ستاره مربع ها و اجبار برای پرداخت پول به خاطر شرکت در یک نظرسنجی یا مسابقه معمولی رسانه ملی تبدیل به یک دلال و واسطه گر سطح پایین شده است که صدم ثانیه را می فروشد. چاه ویل صدا وسیما سیرمانی ندارد. و تازه هر سال از کمبود بودجه می نالد! و این در حالی است که با بودجه های کلان و هزینه های میلیاردی ساخت برنامه های بی محتوا می شود هزاران کار فرهنگی، خدماتی و عمرانی موثر و با ارزش کرد.
     
     
     

  • پشت پرده رابطه فردوسی‌پور و میثاقی از نگاه یک خبرنگار

    مهدی شادمانی خبرنگار ورزشی رشته توییتی در توییتر خود درباره مسائل به وجود آمده بین فردوسی‌پور و میثاقی نوشته است که آن را می خوانید.

    ۱ سال هفتگی با محمدحسین میثاقی کارکردم و سالیان بیشتر با فردوسی پور. حالا بابت این مدت، به شناختی رسیده‌ام که می‌شود در موردشان بنویسم. اگر در متن دنبال قضاوت اخلاقی‌ام هستید در اشتباهید. در طول نوشته سعی می‌کنم یک گزارشگر باشم تا خودتان درک کنید دقیقا امروز چه اتفاقی رخ داده؟
    کارگردان بابت تایم هشدار می‌دهد ناظر پخش هنوز روی آیتم ایراد دارد. یکی‌ پیام داده که میهمان حضوری برنامه سوتی داد و میهمان روی خط به انگلیسی حرف می‌زند و مترجم اشتباه‌ ترجمه‌ می‌کند. در این بلبشو آرام نشسته و به دیالوگ‌ها گوش می‌دهد و خطای مترجم را می‌گیرد و …؛ این عادل فردوسی‌پور است. برای اینکه بدانی سوپرمن است از موبایل جادویی‌اش که دسته‌اول ترین اخبار را مجانی دارد تا مدل رانندگی و جنون فوتبال دیدنش در ۳مونیتور همزمان باید بدانی کارنامه بالا و پایین دار۹۰ را نباید از سر شکم تحلیل کرد. باید بدانی۹۰ را کسی ساخته که در کار بی‌نظیر است و ادعای شباهتش با کسی دروغ است.
    اصرار دارد فرزند رسانه است و اصرار دارند این ۲۰سال را به هرکسی می‌دادند او هم چنین می‌کرد. به چرندیات گوش نکنید. صداوسیما اگر ساختار عادل‌پرور داشت‌، ده‌ها دیگر هم مثل او داشت. جوان جویای نام پرمطالعه سخت‌کوش، استاد دانشگاه با ۹۰‌ی چنان درخشان یک استعداد است که تلویزیون توان ساختش ندارد.
    «شبیه‌ترین به عادل» این بدترین توصیفی بود که این روزها باب شده. محمدحسین میثاقی، یک استعداد درخشان دیگر است با توانایی‌های دیگر. کافی است او را بایک میکروفن به صحرا بفرستید و سوژه پیدا کند. اگر سوژه بدهی درخشانش کند و اگر نداشته باشی خودش همیشه یک ایده دارد. گزارش‌های روسیه را با گزارش‌های جام ملت‌ها مقایسه‌ کنید. در شبکه ۳ زمان جام ملت‌ها، بیش از اینکه جای عادل روی صندلی خالی باشد جای میثاقی در امارات خالی بود. لشگری خبرنگار به آنجا رفتند و تولیدات را به نمایش گذاشتند. همه‌شان به ارزشی کمتر از نصف گزارش‌های روسیه اما مگر المپیک یادتان رفته؟ او در تایمی که نوبت سازمانی‌اش بود چنان به دست و پای کاروان پیچید و گزارش از هیات ژوری وزنه برداری و اعتراض‌های کشتی داد که تنها المپیکی را ساخت که مردم نزدیک‌ترین حالت به کاروان را داشتند؛ شاید حتی بهتر از عادل.
    استعداد میثاقی آنجاست. پسر باهوش با زبان کامل و ایده‌های بامزه که شاید اگر در سازمانی مثل سی ان ان بود پله‌های آموزش و ترقی را جوری می‌رفت که تا چندسال دیگر توانایی‌اش فقط ورزش نباشد و بتواند خبرنگار اول سازمانی به همان بزرگی باشد. اینجا مسیر پیشرفت از میز رد می‌شود و میز جایی است که خرده خرده استعدادهایش را خشک می‌کند. مقایسه فردوسی‌پور و میثاق به واسطه کاری که در کنارشان کرده‌ام مثل هیچ مقایسه‌ای نیست. فقط اشتباه‌ است. فردوسی‌پور بعد از ۲۰ سال حالا به پختگی‌ای رسیده که تحت تاثیر برنامه‌اش فوتبال مثل یک برلیان شفاف است. فساد دارد اما، فسادش از همه حوزه‌های دیگر عیان و فاش‌تر. با نود مسیری ساخت که الگوسازی را از رویش شروع کردند و نودهای حوزه دیگر ساختند که خب هیچ‌کدام موفقیت نود را نداشتند اما میثاقی گزارشگری که می تواند روزی نامبروان فری‌لنسرها باشد و به جای حسینی‌بای درآب فرورفته گزارش بگیرد یا خبرنگار نیوریورک ایران باشد حالا در مسیری دیگر قراردارد. شاید بگویند که میثاقی در آن مسیر نبود و چنان نمی‌شد، من هم می‌گویم مگر اصلا صداوسیما تا به حال مصاحبه‌ای از مقامات رسمی کشورها در نیویورک گرفته که برای میثاق رویابافی کنم. اما از رویا شما را به ایران۹۰ها دعوت می‌کنم که از شهرهای مختلف گزارش می‌گرفت و تبعیض‌های عجیب در خاک ایران را در گزارشی فوتبالی و فان به نمایش می‌کشید.
    زیاده گویی شد. حالا نود نیست و میثاق پرچ میز شده. این روزها قضاوت‌های زیادی در مورد رفتار میثاقی شده اما قصد ورود به آن را ندارم. فقط می‌بینم که صدا وسیما رونالدو را بیرون گذاشته و محمدصلاح را دفاع آخر بازی گرفته. استعدادهای میثاقی پشت میز نابود می‌شوند و صدا وسیما بی عادل ریزش بیننده ثابت ۲۰ساله دارد. این‌ها اولین ضربه را به صدا و سیما می‌زند و چون رقیب ندارد آتشش دامن جای دیگر را هم می‌گیرد.کسی دلش می‌سوزد باید اینجا کاری کند بعد دودش به چشم فوتبال می‌رود که نود پایین نیامده صدای فسادش درآمده،حتما مخاطبان عادت کرده تلویزیون متضرران بعدی هستند و دست آخر ‌فردوسی‌پور و ‌میثاقی این بازی هیچ برنده‌ای ندارد حتی مدیران تصمیم‌گیرنده، یک بازی همه سر باخت است با نابودی دوستاره ستاره‌هایی که می‌شد و می‌شود با ادامه درخشش در جای خودشان همه معادلات بالا را معکوس ‌کنند.
  • پیرمرد عرب راست می‌گوید؛ با ما مهربان باشید ما مظلوم هستیم

    با وجود همه این سختی‌ها روا نیست از مسؤولین هم تلخی ببینم و بشنویم. ببینم آنها در انجام وظیفه خود کم‌کاری می‌کنند.

    استاندار خوزستان بعد از تاختن به پیرمردی که لب به گلایه از او و مسؤولان کشور گشوده بود، به سراغ او رفت، و از پیرمرد عرب، دلجویی کرد. استاندار در آن روز به پیرمرد گفته بود:«حرف بی‌ربط نزن…آدم مخالف نظامِ بی‌تربیت»
    در این دیدار، پیرمرد حرف مهمی زد که همه مسؤولان کشور باید به آن توجه کنند. او خطاب به استاندار گفت:« ما مظلوم هستیم، با ما مهربان باشید.»واقعا ما مردم مظلومی هستیم. هر روز صبح که پا می‌شویم لباس رزم می‌پوشیم و به دل مشکلات می‌زنیم و شب که به خانه می‌رسیم، تن شرحه شرحه خود از سختی روزگار را به رخت‌خوابی می‌سپاریم که با خواب غریبه است.
    مشکلات مردم کم بود، سیل هم «قوز بالای قوز» شد.
    با وجود همه این سختی‌ها روا نیست از مسؤولین هم تلخی ببینم و بشنویم. ببینم آنها در انجام وظیفه خود کم‌کاری می‌کنند. ببینم آنها بیشتر به فکر خود و منافع جریان‌ سیاسی‌شان هستند تا مردم.
    مردم سال‌هاست با سختی‌ها ساخته‌اند. یاد گرفته‌اند چگونه در برابر سیل مشکلات، قد خم نکنند.بی‌توجهی و تلخ کامی از سوی مسؤولان اما آزار دهنده است. آزار دهنده تر از هر گرانی و سیلی.
    مردم چیز زیادی نمی‌خواهند. کمی مهربانی و توجه. سیل آمده، خانه‌ها خراب شده، آب تمام زندگی را برداشته و مردم انتظار دارند، مسؤولان کشور باری از دوش آنها بردارند.
    باور کنید همین که مردم، ببیند مسؤولان کشور در حال تلاش برای حل مشکلات هستند، راضی خواهند بود.
    کافی است یکی از مسؤولان خود را جای یک کارگر یا کارمند بگذارد، که از قضا خانه‌اش در سیل خراب شده است. او باید چه کند؟ تا قبل از سیل نگران جیب خود و خرج زن و بچه‌اش بوده است و حالا دغدغه سقف خانه هم دارد.
    با چه زحمتی، آجر روی آجر گذاشته است تا زندگی آرامی برای زن و بچه‌اش بسازد و حالا از همه آنها تلاش‌ها تنها یک «آه» مانده است.
    یکی از مشکلات  ما این است که بسیاری از آنهایی که برای کشور تصمیم می‌گیرند، نمی‌دانند جیب خالی، شرمندگی در برابر زن و بچه یعنی چه! نمی‌دانند سه ماه حقوق نگرفتن یعنی چه! نمی‌دانند سیل و زلزله بیاید و همه سرمایه زندگی را بگیرد، یعنی چه!

    ما همانطور که از یک پزشک انتظار داریم، وظیفه حرفه‌ای خود یعنی درمان بیمار را به خوبی انجام دهد یا اینکه یک معلم، به درستی به فرزندان‌مان، آموزش دهد، از مسؤولان کشور هم انتظار داریم، وظیفه‌ای که بر عهده‌شان گذاشته شده را به خوبی انجام دهند، همین.
    عصرایران؛ مصطفی داننده

  • نکات متفاوتی دربارۀ سه چهرۀ خبرسازتلویزیون؛ یک داور و آن دو نفر

    سه مجری یا کارشناس در برنامه‌های تلویزیونی این روزها خبرسازند. دربارۀ داور برنامه عصر جدید و مهران مدیری و امکانی برای برنامه نود نوشته‌ایم…
    این روزها دربارۀ سه چهرۀ تلویزیونی در رسانه‌های حرفه‌ای و شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی و حتی بین مردم و هنگامی که می خواهند دغدغۀ گوشت و نان را فراموش کنند زیاد گفته می‌شود.
    نفر اول طبعا عادل فردوسی‌پور است که دربارۀ او کم ننوشته‌ام و حدس سال پیش هم دوشنبه شب به واقعیت نزدیک شد. وقتی محمد حسین میثاقی نه نود که یک شبه نود را اجرا کرد. دکور نود را البته برچیده اند تا بگویند برنامه دیگری است اما پخش در شامگاه دوشنبه ولو به بهانۀ بازی استقلال- الهلال این ذهنیت را ایجاد کرد که می خواهد در جای نود بنشیند و البته به هفتۀ بعد بستگی دارد که ادامه می یابد یا نه.
    دربارۀ عادل فردوسی پور حساسیت ها افزایش یافته و نمی خواهم موارد پیش گفته را تکرار کنم. بلکه از زاویه ای دیگر و خارج از بحث های سیاسی نکته ای مد نظر است که اشاره خواهد شد.
    چهرۀ دوم مهران مدیری است که به خاطر همان یک اجرای «دورهمی» جدید خبرساز شده است و این تصور درگرفته که سفارش تازه ای گرفته چون اساسا قرار نبود دورهمی در کار باشد و سر او به سریال «هیولا» و دستمزد کلان فیلم «رحمان ۱۴۰۰» گرم بود و نیاز به دورهمی تازه نبود. دربارۀ او نیز به نکتۀ متفاوتی اشاره خواهم کرد.
    چهرۀ سوم، بشیر حسینی یکی از داوران برنامۀ تلویزیونی «عصر جدید» است و تئوری پردازی های او که با اقبال تماشاگران دست چین شدۀ حاضر در استودیو هم رو به رو نشده چه رسد به مخاطبان متنوع بیرون.
    ۱٫ چهرۀ اول: آن نکتۀ متفاوت دربارۀ عادل فردوسی پور اما این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بیش از ۵۰ کانال رادیو و تلویزیونی دارد و حال که حاضر نیستند تفسیر موسّع از اصل ۴۴ قانون اساسی را به صدا وسیما هم تسری دهند و انحصار را بشکنند و قبول ندارند که در قانون اساسی هم تعبیر «رادیو و تلویزیون» آمده و هم «صدا وسیما» و می توان دومی را حکومتی دانست و به بقیه میدان داد، دست کم می توانند درون شبکه ها رقابت ایجاد کنند.
    کافی است دوران مدیریت آقای مفید در شبکۀ پنج را که آن زمان به شبکۀ تهران مشهور بود، به یاد آوریم که بر خلاف شبکه های دیگر گوینده را حذف کرد و شادتر بود. یا دوره مدیریت آقای ارگانی در شبکۀ دو یا آقای پورمحمدی در شبکۀ سه که به نسبت استقلال داشتند.
    با این نگاه عادل فردوسی پور با شبکۀ سه و مدیر جوان آن دچار اختلاف شده و دوست دارد خودش باشد و به کارمند حرف گوش کن و صبح به صبح کارت زن تبدیل نشود تا چشمۀ خلاقیت او جوشان بماند. چرا درهای شبکه های دیگر را به روی او بسته اند؟
    چرا از یک شبکه به شبکه دیگر نمی توان کوچید؟ آیا در شبکۀ ورزش هم جایی ندارد یا ارادۀ حذف، فراتر از علی فروغی بوده و در اینجا می توان پرسید جناب علی عسگری رییس سازمان دقیقا چه کاره است؟
    اوایل دهۀ ۷۰ در همان اولین روزهای افتتاح فروشگاه شهروند میدان آرژانتین شبانه خرید کردم و تنها یک تراول آبی رنگ ۲۰ هزار تومانی به همراه داشتم. با ۲۰ هزار تومان می شد کلی جنس خرید البته!
    صندوق‌دار به نوشتۀ بالای سر خود اشاره کرد و نپذیرفت و کارت بانکی هم هنوز در کار نبود و من بودم و سبد خرید و چک پولی که نمی پذیرفت.
    سبد را به کناری نهادم و پله های مدیریت را بالا رفتم. مدیر را در آستانۀ در و حین خروج دیدم و ماجرا را بازگفتم و پاسخ صندوق دار را تکرار کرد. عذر خواستم و به طعنه گفتم تصور می‌کردم اختیارات مدیر از صندوق‌دار بیشتر است!
    برگشتم که دستی به شانه ام خورد. چک پول را گرفت و ۲۰ هزار تومان نقد داد تا نشان دهد مدیر همان صندوق دار نیست. پرسش متفاوت این است که چرا رییس سازمان دخالت نمی کند و چرا شبکه های دیگر نمی توانند آغوش بگشایند؟
    ۲٫ چهرۀ دوم: سر و کلۀ مهران مدیری ناگهان در سیزده بدر پیدا شد و با استفاده از فضای انتقادی نوک حملات را به جانب دولت گرفت. دربارۀ او هم این روزها زیاد نوشته اند. ولی خود توضیح داد که ناگهان در نیمه شب پیامکی دریافت کرده و دکور را سرسری سر هم کرده و بازیگر سریال «هیولا» را به عنوان میهمان با خود آورد و در آن وسط به دولت طعنه زد و البته ناخواسته سراغ جاهای دیگر هم رفت. نه این که رفته باشد مثال هایی زد که این گونه برداشت شد.
    داستان مهران مدیری اما جداست. در نگاه بدبینانه پروژه جدید گرفته تا هم مسیر اعتراض ها را تغییر دهد و هم مصادره کنند و در حد دولت، کنترل شود.
    در نگاه خوش بینانه او یک کمدین است و منظور و قصد و غرض خاصی ندارد و برنامه هم زنده نیست و سراغ غیر دولت برود حذف و سانسور می کنند.
    در نگاه واقع بینانه که همان نکتۀ متفاوت اشاره شده در ابتداست او برای هر برنامه سهمیه ای باید بدهد و رضایتی جلب کند و به این حداقل ها بسنده می کند تا در ادامه کار خود را با فشار کمتری انجام دهد.
    ابایی هم ندارد که به حساب گاف های او گذاشته شود و در ردیف جمله ای که دربارۀ «طلحه و زبیر» گفت یا طعنه ای دربارۀ سازشکاری که متوجه ظریف دانسته شد یا تمسخر فوتبال بانوان قرار گیرد.
    با این حساب مهران مدیری به آنچه می گوید باور ندارد. به پولی که دریافت می کند باور دارد اما برند خود را به تمامی فدای پول نمی کند. درصدی و فقط درصدی را می سوزاند. از این نظر آگاهانه کمی وامی دهد تا بعد امتیاز بگیرد.
    ۳٫ چهرۀ سوم: بشیر حسینی به عنوان یکی از ۴ داور مسابقۀ استعداد یابی تلویزیون، در هر برنامه تئوری پردازی می کند. ذهن این دانش آموختۀ دانشگاه امام صادق پر از نظریه است اما مانند رحیم پور ازغدی خشم نمی گیرد یا مثل حسن عباسی حرف های عجیب و غریب نمی زند. با این حال در مسابقه «عصر جدید» دربارۀ پانتومیم بحثی درانداخت که صدای آریا عظیمی نژاد و مجری (احسان علیخانی) را هم درآورد.
    بشیر حسینی متولد ۱۳۶۰ است و در نوروز ۱۳۵۹ که آیت‌الله خامنه ای به عنوان امام جمعۀ تهران از برخی برنامه های تلویزیونی عید آن سال انتقاد کردند و مشخصا بر برخی از پانتومیم ها (اگر حافظه خطا نکند با اجرای علیرضا خمسه) انگشت گذاشتند او هنوز به دنیا نیامده بود و بعید است جایی این موضوع را خوانده باشد ولی آن نقد هم بیشتر به خاطر لباس چسبان و برخی محتواها بود نه خود پانتومیم که اگر چنین نظری داشتند در دوران ریاست جمهوری و مهم تردر جایگاه رهبری ابراز می کردند و تلویزیون این همه پانتومیم و در برنامۀ خندوانه در قالب «ادا بازی» را اجرا نمی کرد.
    بشیر حسینی با ریتم «عصر جدید» نمی خواند. اما یکی از مهم ترین تفاوت های «نواصول گرایی» با «محافظه کاری سنتی» همین است که از قالب های نو و جذاب برای ایده های خود بهره می برند.
    اگر محافظه کاری سنتی با خود سینما مشکل داشت نواصول‌گرایی سینما را در خدمت اهداف ایدیولوژیک می‌خواهد.
    در این برنامه هم می بینیم قالب را طابق‌النعل‌بالنعل از « آمریکاز گات تلنت» برداشته اند ولی سعی می‌کنند بگویند محتوا متفاوت است و احتمالا نقش سید بشیر حسینی همین است. برنامه به برنامه اما کار او مشکل تر می شود. خاصه اگر دو داور دیگر نیز مانند عظیمی نژاد با او مخالفت کنند.
    عصر ایران؛ مهرداد خدیر
  • زنده‌باد احسان علیخانی!

    مجری-تهیه‌کننده «عصر جدید» آنقدر باهوش هست که بزرگترین ایراد برنامه‌اش را هم بپذیرد و هم برای اصلاحش تلاش کند.

    قبل‌تر هم نوشته بودم که «عصر جدید» احسان علیخانی یک ایراد بسیار بزرگ دارد و آن هم داوری است که ناگهان توی ذوق می‌زند، زیاد توضیح می‌دهد و گاه دنبال اظهار فضل است و خلاصه به نوعی وصله ناجور است حتی اگر بهترین استاد دانشگاهی باشد که مدیران سیما و یا شبکه سه می‌شناسند.
    با این حال، برنامه یکشنبه شب «عصر جدید» یک سوپرمن باهوش داشت و آن هم احسان علیخانی بود؛ اگرچه خلاف قاعده یک مجری بی طرف در مسابقه، رفتار کرد و مثل یک مخاطب مدعی حرفش را زد حتی اگر داورش ناراحت شود.
    بعد از اجرای پانتومیم اولین شرکت‌کننده‌ و چراغ قرمز سید بشیر حسینی که گویا خیلی دوست دارد دیگران دکتر صدایش کنند، احسان علیخانی علت رای قرمز را پرسید و «دکتر» در اظهاراتی عجیب و غریب گفت: با اینکه من دکترای ارتباطات دارم اما هیچ ارتباطی با این کار برقرار نکردم و اساسا دوره پانتومیم به سر آمده و الان عصر زبان است و نسل جدید این را نمی‌پسندد و تلویزیون جای پانتومیم نیست و این هنر ارتباطی با فرهنگ ما ندارد و پانتومیم نوعی بازگشت به عقب است و “قطعا” این هنر محبوب نسل جدید نیست و…
    اگرچه سه داور دیگر به خوبی و دقیق پاسخ تشعشات(!؟) استاد دکتر را دادند تا مشخص شود ایشان زیاد با هنر و ارتباطات میانه‌ای ندارد، اما احسان علیخانی محکم ایستاد و با داورش، جدال کرد و دست آخر هم نظر او را نپذیرفت تا به عنوان یک مخاطب باهوش، جایگاه احسان علیخانی را حفظ کرده باشد و نه مجری بی طرف برنامه که بلد نیست رای قرمزش را توجیه کند!
    اما برگ برنده برنامه دیشب احسان علیخانی، ابتدای برنامه بود که مجری روی سن از داوران پرسید: مردم گفته‌اند داوران این برنامه خودشان، چگونه استعدادشان کشف شده است؟ که در این بخش، همه درباره استعدادشان و زمان و مکان و چگونگی کشف‌ش سخن گفتند و داور مورد نظر هم توضیحاتی داد که پاسخ تمام انتقادها در آن وجود داشت. ایشان درس خوانده‌اند از ریاضی به علوم انسانی رفته‌اند و بعد در یک رشته خاص در یک دانشگاه خاص دکترا گرفته‌اند و اکنون دغدغه‌هایی دارند که دیگران ندارند؛ همین!
    به قول مهران مدیری در مرد هزار چهره: خیلی ممنونم!
    امیدوارم آقای دکتر که بر اساس همین توضیحات روشن، به عنوان داور استعدادیابی یک برنامه مهم انتخاب شده، در کلاس‌های دانشکده صداوسیما، استدلال‌هایی از نوع دیشب در حوزه هنر و پانتومیم و ارتباطات به دانشجویان ارائه نکند که آنوقت برای نسل بعدی مدیران و برنامه‌سازان تلویزیون باید نگران شد!
    اگرچه حضور ایشان فی نفسه مایه نگرانی استعدادهایی است که به «عصر جدید» دل بسته‌اند و ایضا تماشاگرانی که برنامه را می‌بینند.
  • سال ۹۸ و تجربه هایی که باید از آن درس گرفت.

    خوب شروع نشد. سال ۱۳۹۸ را می گویم. سالی که با وجود مصائب و سختی هایی که در سال ۹۷ به چشم دیدیم، کلی منتظرش بودیم تا در زمان تحویل سال آرزو کنیم که سال خوب و خوشی باشد. مشکلات و مسائل اقتصادی کمتر شود تا اندکی فقط اندکی آرامش به جامعه باز گردد. دعا کنیم تا تحریم گر و تحریم دوست هر دو در این سال ناکام شوند. چه آرزوهای قشنگی که برای سال نود و هشت نکردیم. اما افسوس …
    هنوز روزهای فروردین عطر بهار به خود نگرفته بود که بلا نازل شد. آن هم از نوع طبیعی و غیر مترقبه. سیل آمد. اول شمال کشور را زیر آب برد. و بعد هم غرب و جنوب غرب. بلایی که با گذشت ۱۸ روز از فروردین هنوز ادامه دارد .فوت بیش از ۶۰ تن از هموطنان بر اثر سیل جای تاسف دارد. از بین رفتن سرمایه و زندگی خیلی از هموطنان سیل زده مایه ناراحتی و حزن است. آوارگی و گرسنگی عده ی زیادی مایه شرمندگی است. البته هموطنان همت کردند و به کمک مصیبت زدگان شتافتند. مسئولین هم که برخی پای کار آمدند و برخی هم آمدند برای نمایش و گرفتن عکس سلفی و استوری …
    حال که تعطیلات نوروزی تمام شده است و بازار ایران فعال شده است باید که از سال گذشته و تجربه های تلخ تجربه کسب کنیم. باید درس گرفت. همین پارسال بود که بلبشوی اقتصادی شروع شده بود . اما کسی فکرش را نمی کرد دلار ۳۸۰۰ تومانی به پنج هزار تومان و  تا بیست هزار تومان برسد. هیچکس گمان نمی کرد قیمت اجناس تا ۳۰۰ درصد رشد داشته باشد. آن هم به خاطر تحریم ! هرگز در مخیله ام نمی گنجید در این دوران باز هم صف گوشت و مرغ را آن هم با کارت ملی ببینم. سال سختی بود. سال جدید هم که خوب شروع نشد. اما امیدوارم در ادامه بهتر و بهتر شود. مسلما هیچ اتفاق خوبی نخواهد افتاد مگر اینکه دولت و ملت در کنار هم تمام توان خود را برای بهبود اوضاع کشور بکار برند. این به این معنی نیست که هرچه سختی است برای مردم باشد و مجبور به تحمل باشند. و چند ماه بعد بفهمیم که فلان مدیر میلیاردها تومان ثروت کشور را به اسم دور زدن تحریم دزدیده و کانادا نشین شده است. اگر میخواهیم که این کشور ضمن تحمل تحریم ها و مشلات ناخواسته ، رو به جلو حرکت کند باید در ابتدا حکومت را اصلاح کنیم. حکومتی که هیچ مفسد اقتصادی در بخش های تاریک و غیر شفاف آن پنهان نشده باشند.
    از خدا می خواهم در آغازین روزهای فعالیت کاری، مشکلات و سختی در مسیر جامعه قرار نگیرد. حال مردم روز به روز بهتر شود و اعتماد از دست رفته به جامعه باز گردد. ما نیز در رسا نشر تلاش می کنیم تا صدای مردم باشیم و از حقوق عامه ملت دفاع کنیم. رسالت رسانه همین است. باید که در کنار مردم باشد. و ما خودمان از مردمیم.
    شبنم حاجی اسفندیاری
    ۱۸ فروردین ۱۳۹۸

  • گفت‌وگوی منتشر نشده با کمال‌الملک سینما و رضا تفنگچی تلویزیون/جمشید مشایخی: هنرمند از آقابالاسر خوشش نمی‌آید

    گفت‌وگوی منتشر نشده با کمال‌الملک سینما و رضا تفنگچی تلویزیون/جمشید مشایخی: هنرمند از آقابالاسر خوشش نمی‌آید

    جمشید مشایخی: هنرمند از آقابالاسر خوشش نمی‌آید

    جمشید مشایخی، بازیگری بود که دیدگاه‌های هنری و اخلاقی خاص خودش را داشت؛ با این‌که از خطر ابتذال و ضدفرهنگ می‌گفت، اما سانسور را هم برنمی‌تافت.

    مهدی یاورمنش: بازیگران شاخص سینما، تلویزیون و تئاتر، نقش‌هایی را که بازی می‌کنند، جاویدان می‌سازند. جمشید مشایخی هم از این جمله بازیگران بود که به شخصیت‌هایی چون «خان دایی» (قیصر)، «کمال‌الملک»، «رضا تفنگچی» (هزار دستان)، «ناصرالدین‌شاه» (سلطان صاحبقران)، «شازده احتجاب» و … جانی ابدی داده است.

    با این‌که جمشید مشایخی را شب گذشته (سه‌شنبه ۱۳ فروردین) و پس از ۶۰ سال حضور در عرصه بازیگری از دست دادیم، اما هنرنمایی او همیشه پیش چشم ما خواهد بود.

    در چند سال گذشته، این فرصت را داشته‌ایم که از طرف خبرآنلاین، بارها پای صحبت‌های او بنشینیم و پذیرای سخنانش باشیم؛ از خاطرات ریز و درشت قدیمی گرفته تا دیدگاه‌های هنری‌ او و عشق‌اش به ایران و مردم این سرزمین.

    بخشی کوچک از گفت‌وگوی چند جلسه‌ای خبرآنلاین با جمشید مشایخی را در ادامه خواهید خواند که بیشتر درباره تئاتر است و لابلای آن عکس‌های آلبوم شخصی این بازیگر نیز خودنمایی می‌کنند.

    عشقی که از پدر به من رسید

    پدرم افسر مهندس وزارت جنگ قدیم بود که در کارخانجات مهمات‌سازی پارچین کار می‌کرد. او که در آلمان و سوئد تحصیل کرده بود، به هنرهای نمایشی و موسیقی عشق داشت که این علاقمندی به ما هم سرایت کرد. چون آن زمان فیلم های سینمایی که در ایران به نمایش در می‌آیند، دوبله نمی‌شدند، من بیشتر دوست داشتم به تئاتر بروم. بیشتر تئاترها آن زمان از جمله دهقان و جامعه باربد در لاله زار بودند که ما هم می‌رفتیم و اجراها را تماشا می‌کردیم.

    همان موقع، هنرنمایی تئاتری‌ها روی من که مدرسه ابتدایی می‌رفتم، اثری عجیب گذاشت. این باعث شد که من هم در تعطیلات تابستان، پیس (نمایشنامه) بنویسم، گروهی را جمع کنم و با بچه‌های مجتمع مسکونی پارچین، تئاتر اجرا کنیم. مجتمع پارچین یک محیط کارگری داشت و ما آن‌جا مدرسه می‌رفتیم.

    وقتی از دانشکده افسری فرار کردم

    بعدش رفتم دبیرستان نظام و دانشکده افسری که البته چون روحیه‌ام با نظامی‌گری جور در نمی‌آمد، از آن‌جا فرار کردم و رفتم خدمت نظام وظیفه. سه سال دانشکده افسری بودم که سال ۱۳۳۴ آن‌جا را ترک کردم.

    ولی‌الله شیراندامی، اکبر گلپایگانی (گلپا) هم در دبیرستان نظام بودند که البته همه ما در رفتیم. حسین خواجه‌امیری (ایرج) هم البته یک سال از ما جلوتر بود که ماند و افسر شد.

    جمشید مشایخی (سمت چپ) در دانشکده افسری 

    اولین کارمند اداره هنرهای دراماتیک بودم

    سال ۱۳۳۶ اداره هنرهای دراماتیک با سرپرستی دکتر مهدی فروغ که در انگلستان تئاتر خوانده بود، تاسیس شد. دایی من که می‌دانست به تئاتر خیلی علاقه دارم، مرا به دکتر فروغ معرفی کرد.

    دکتر فروغ از من امتحان گرفت. متنی را به من داد و گفت یک ساعت وقت داری تا تمرین کنی و بعد بخوانی که خواندم. بعدش یک کاغذ مقابل من گذاشت و گفت این مطالب را بنویس، که نوشتم. در واقع خطم را امتحان کرد و رضایت پیدا کرد و من را استخدام کرد. همه چیز برای او مهم بود؛ لباس، اخلاق، رفتار و …

    بنده، دکتر فروغ، احمد آقاولی که از کارکنان آن جا بود، از نخستین کارمندان اداره هنرهای دراماتیک بودیم که آن اوایل برای اداره میز و صندلی و تجهیزات دفتری می‌خریدیم.

    در واقع اولین کسی که در اداره هنرهای دراماتیک استخدام شد، بنده بودم که البته سابقه تئاتری من بیشتر از دیگران که بعد از من استخدام شدند، نبود. آنان یا شاگرد دکتر فروغ بودند با عضو گروه هنرهای ملی بودند. از جمله رکن‌الدین خسروی، جملیه شیخی، اسماعیل شنگله، پرویز کاردان، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان و جعفر والی به این اداره ملحق شدند.

    بعدها حمید سمندریان و داود رشیدی  هم از خارج کشور آمدند و به این اداره پیوستند.

    در کنار علی نصیریان و عزت‌الله انتظامی

    اولین نمایش‌های صحنه‌ای که بازی کردم به نام‌های «جایی که صلیب گذاشته شد» (۱۳۳۷) و «علامت گنج» کار رکن‌الدین خسروی بودند که متن دومی از یوجین اونیل بود. بعد «سکه» کار جعفر والی را بازی کردم. «می‌خواهید با من بازی کنید» نوشته مارسل آرشا و کار داود رشیدی (سال ۱۳۳۹) یکی دیگر از اولین نمایش‌های من بود. این آثار در سالن کوچک اداره هنرهای دراماتیک در تقاطع خیابان شاه‌آباد سابق (جمهوری فعلی) با خیابان ظهیرالاسلام اجرا می‌شدند. ساختمان این سالن که ۷۰ تا ۸۰ صندلی داشت، اینک تبدیل به پاساژ شده است.

    از سال ۱۳۳۹ پیس‌هایی به صورت زنده در تلویزیون خصوصی ثابت پاسال اجرا می‌شد که شب‌های پنج‌شنبه روی آنتن می‌رفت. اولین تله تئاتر من «افعی طلایی» بود که عباس جوانمرد برای تلویزیون کارگردانی کرد. در این نمایش من نقش یک پیرمرد را داشتم که دیالوگی هم نمی‌گفتم. بعد از اجرا، جعفر والی آمد و گفت با این که تو دیالوگ نداشتی، اما خیلی خوب ظاهر شدی. این اولین کار تلویزیونی من بود که زنده پخش شد.

    تئاتر به آدم نشان می‌دهد که هیچ است

    عاشق بازی روی صحنه هستم چون در تئاتر دروغ نمی‌بینیم. ذات آن واقع‌نمایی و راست‌گویی است.

    تئاتر به آدم نشان می‌دهد که هیچ است. چقدر باید مطالعه کرد و ریاضت کشید تا به این واقعیت برسیم؟ کار واقعی در تئاتر ما را عملاً به این جا می‌رساند. تئاتر مکتب همدلی و همکاری است. این جا باید منیت را کنار گذاشت و ما شد.

    روی صحنه تئاتر در دهه ۴۰ خورشیدی

    کسی برای کسب شهرت به تئاتر روی نمی‌آورد. نمی‌آید تا عکسش روی جلد مجله بیاید. روی صحنه بازی نمی‌کند تا به مال و منال برسد. برای عشق به این کار است که به هنرهای نمایشی روی می‌آورد. ما وقتی رفتیم تو کار تئاتر، این را یاد گرفتیم.

    از منتقدان می‌ترسیدیم

    در دهه ۴۰ و اوایل سال‌های دهه ۵۰، ما منتقدان گردن‌کلفتی در تئاتر داشتیم. آنان پای ثابت تماشاخانه‌های تهران بودند و بیشتر پیس‌های روی صحنه را می‌دیدند. در نقد هم شوخی نداشتند. با سواد هم بودند. آنان تئاتر را می‌فهمیدند.

    ما آن سال‌ها از این منتقدان می‌ترسیدیم، به خدا می‌ترسیدیم. مثلا دوشنبه‌ها همه تئاتری‌ها منتظر بودند تا کیهان منتشر شود و ببینند هوشنگ حسامی در باره نمایش‌های روی صحنه چه نوشته است. از جوان‌ترها باید از خسرو گلسرخی نام ببرم.

    چرا نام تالار ۲۵ شهریور را به سنگلج تغییر دادم؟

    مرحوم جلال آل‌احمد هم یکی از بهترین منتقدان تئاتر در آن سال‌ها بود. او خیلی ایده‌ها و نکات خوبی را در مطالب و مقاله‌هایش ارائه می‌کرد.

    برای مثال بعد از انقلاب، وقتی من مسوول اداره تئاتر شدم، به جعفر والی که از بزرگان این عرصه بود، گفتم یادت هست که چند سال پیش جلال آل‌احمد مقاله‌ای نوشت و به نام‌گذاری نخستین سالن تئاتر مدرن تهران اعتراض کرد. آن سال‌ها نخستین سالن مدرن و اصولی تئاتر کشور ساخته شد و نامش را ۲۵ شهریور گذاشتند. او اعتراض کرد که این نام یعنی چه، این سالن در محله قدیمی سنگلج است و باید نامش هم همان باشد. بعد از انقلاب زمانی که من مدیر اداره تئاتر شدم، این نام را تغییر دادم و امروز هم با عنوان تالار سنگلج خوانده می‌شود.

    مگر شوخی است هر بازیگر سینما تئاتر بازی کند

    این روزها خیلی از بازیگران سینما به تئاتر می‌آیند که خیلی‌هاشان موفق نمی‌شوند. تئاتر کار سختی است. حتی من با این که کار اصلی‌ام تئاتر بوده، اگر بخواهم دوباره به صحنه بازگردم، از یکی از دوستان فعال خواهش خواهم کرد که یک ماه با من تمرین کند تا آمادگی پیدا کنم، بیانم درست شود، بدنم به شرایط ایده‌آل برگردد و به دیگر بچه‌های گروه برسم. کار در تئاتر شوخی نیست و برای همین مگر می‌شود یک بازیگر سینما بدون هیچ آگاهی و تمرین بیاید روی صحنه.

    بگذارید برای تایید حرف‌هایم، از یک مصاحبه مارلون براندو برایتان نقل قول کنم. این بازیگر بزرگ که از تئاتر به سینما آمده بود، در اوج شهرت، وقتی خبرنگاری از او می‌پرسد چرا دیگر در تئاتر بازی نمی‌کند، می‌گوید چون بازگشتش به صحنه خیلی خیلی سخت است و تمرین زیاد می‌خواهد. این را کسی بر زبان آورده که بازی‌هایش در تئاترهای برادوی (نیویورک) بی همتا و جاودانه بوده است.

    در فیلم «شازده احتجاب»

    با چشم و ابرو و چهره زیبا، کسی بازیگر نمی‌شود

    ما هم وقتی از تئاتر به سینما آمدیم، خیلی تمرین کردیم تا قاب تصویر و دوربین فیلمبرداری و مختصات این رسانه را بشناسیم. برای اولین کار سینمایی‌ام که «خشت و آینه» ابراهیم گلستان بود، من و آقای کشاورز برای فیلمبرداری یک سکانس هفت دقیقه‌ای، تنها ۳۰ جلسه تمرین طولانی داشتیم. این تمرین‌ها را کردیم تا از بازی غلو شده تئاتری فاصله بگیریم و بازی زیر پوستی پیدا کنیم.

    همان راهی که ماپیمودیم تا از تئاتر به سینما بیاییم، در جهت مخالف هم باید طی شود. همین طور الکی نمی‌توان به واسطه اسم و رسم، چشم و ابروی زیبا و قیافه خوب و … به تئاتر آمد و روی صحنه بازی کرد.

    تئاتر متکی به بازیگر چهره، دو زار هم نمی‌ارزد

    آنان که چهره‌های سینمایی بدون هنر و دانش را به صحنه می‌آورند، کار درستی نمی‌کنند. می‌خواهند تئاترشان فروش کند؟ اگر نمایشی براساس متنی قوی روی صحنه بیاید، خوب کارگردانی شود، تبلیغ مناسبی برایش شود و … مطمئن باشید خوب می‌فروشد.

    اگر تماشاگران زیادی هم برای دیدن بازیگری خاص به تالار نمایش بیایند، در صورت موفقیت گیشه هم، آن تئاتر دو زار نمی‌ارزد. مخاطب باید برای تئاتر به سالن بیاید، نه برای اسم‌ها. البته ببخشید من این قدر رک صحبت می‌کنم.

    رضا تفنگچی در سریال «هزار دستان»

    درسی که از آنا مانیانی گرفتم

    حدود ۵۰ سال پیش با گروه تئاتر ملی رفته بودیم پاریس تا نمایشی با کارگردانی عباس جوانمرد را اجرا کنیم. آن ایام از فرصت هم استفاده می‌کردیم و به تماشای تئاتر های روی صحنه آن شهر هم می‌نشستیم.

    در یکی از شب‌ها به سالنی رفتیم که نمایشی از فرانکو زفیرلی، کارگردان معروف تئاتر و سینمای ایتالیا در آن روی صحنه بود. در آن تئاتر خانم آنا مانیانی که فیلم‌هایش را در تهران دیده بودیم و جایزه اسکار را هم برده بود، بازی داشت.

    فرصتی دست داد تا پشت صحنه برویم و از نزدیک با گروه بازیگران آشنا شویم. آنا مانیانی که آن زمان ۵۰ سال را رد کرده بود و با قد کوتاهش از زیبایی صورت هم چندان بهره‌ای نداشت، قرار بود نقش مقابل مرد ۲۵ ساله بسیار خوش تیپی را بازی کند. وقتی از داستان نمایش پرسیدیم، به ما گفتند که ماجرا مربوط می‌شود به عشق آن پسر جوان به بیوه زنی مزرعه‌دار که البته معشوق دست رد به سینه عاشق می‌زند.

    بعد از شنیدن داستان نمایش، من به مرحوم جمشید لایق که در آن سفر همراه ما بود گفتم «زفیرلی با آن تجربه‌اش چطور چنین اشتباهی کرده و این نقش را به این هنرپیشه که هیچ زیبایی ندارد و پیر هم هست داده است. آخر چگونه می‌شود با بازی مانیانی تماشاگر این عشق را باور و داستان را دنبال کند.»

    با این ذهنیت پای آن نمایش نشستیم. اما بعد از گذشت ۵ دقیقه از شروع تئاتر، چنان محو داستان و بازی‌ها شدم که رو به جمشید لایق کردم و گفتم: «به خدا این زیباترین زنی است که روی زمین وجود دارد و هر مردی عاشق او می‌شود.»

    این خاطره را برای تاکید بر نقش و اهمیت هنر بازیگری می‌گویم تا بدانید چگونه یک هنرمند چون آنا مانیانی می‌تواند در سن ۵۵ سالگی با این که زیبایی چندانی هم ندارد، نقش زنی دلفریب را ایفا کند.

    در واقع هنر باید ما را زیبا کند، دانش باید ما را زیبا کند؛ این اصل است.

    آدمی با اخلاق و فضیلت خوشگل می‌شود

    فراتر از بحث تئاتر، آدمی در زندگی هم باید با دانش، هنر، اخلاق و فضیلت خوشگل شود. اگر چنین شد، کاری کارستان کرده است. خوشگلی خدادادی که ربطی به توانایی‌های فرد ندارد، اگر توانست با داشته‌های مثبت اکتسابی‌اش در نظر مردم زیبا جلوه کند، آن وقت باید به خودش بنازد.

    همه هنرمندان، شاعران و نویسندگان بزرگ و نامی جهان هم دنبال همین بوده‌اند تا آدم را از نظر معنوی و فکری زیبا کنند. این کار با آثار هنری و ادبی مبتذل و بی اخلاق شدنی نیست.

    کجای آثار حکیم توس، حضرت مولانا، شیخ عطار، لسان‌الغیب و حضرت سعدی، بی‌اخلاقی و ابتذال را می‌بینید؟

    در جمع دوستان هنرمند

    در آثار نویسندگان و شاعران سرشناس جهان از جمله شکسپیر، ایبسن، استریندبرگ هم به هیچ وجه بی‌عفتی دیده نمی‌شود.

    همه این ها می‌خواهند انسان را به مقام برتر برسانند.

    ابتذال فرهنگی شیوع پیدا کرده است

    اما متاسفانه در چند دهه اخیر به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم، هم داستان‌ها و هم نمایش‌ها و هم فیلم‌ها به آفت‌هایی چون هرزه‌نمایی، بد دهنی، بی‌اخلاقی و … مبتلا شده‌اند. این‌ها روی زندگی خود هنرمندان و به‌ویژه بازیگران سینمای جهان هم تاثیر منفی گذاشته است.

    در ایران هم ابتذال فرهنگی متاسفانه شیوع پیدا کرده است. استفاده از ادبیات محاوره‌ای سخیف در درام‌ها، نمایشنامه‌ها و فیلمنامه‌های ایرانی متدوال شده است. چرا این طور شده‌ایم، آن‌هم با گذشته‌ای باشکوه و فرهنگی.

    نگذاریم ضد فرهنگ جایگزین فرهنگ والای کشورمان شود

    ما سابقه بزرگی در عرصه فرهنگ داشته‌ایم. پیش از آن‌که مسلمان شویم هم یگانه‌پرست بوده‌ایم. در تاریخ ما نشانی از ادیان بدوی و بت پرستی نیست. ما در دوره هخامنشی هم مهد کودک داشته‌ایم. قانون کار نوشته بوده‌ایم که در لوح‌های به‌دست آمده از تخت جمشید به آن اشاره می‌شود. زنان از حقوق مترقی بهره‌مند بوده‌اند. هیچ‌گاه برده‌داری در این سرزمین رسمیت نداشته است.

    شما همین دعای داریوش را که می‌گوید خدایا کشورم را از سه آفت دروغ، خشکسالی و جنگ محافظت فرما را ببینید که چقدر بزرگ و آموزنده است. حرف به این زیبایی کم گیر می‌آید. اول از همه دروغ را گفته که پایه و اساس همه بی‌اخلاقی‌ها است.

    ما نباید بگذاریم یک ضد فرهنگ بیاید جایگزین این سابقه فرهنگی والای کشورمان شود.

    ما داشته‌های اسلامی خودمان را هم خوب عرضه نمی‌کنیم. واقعاً چقدر از شخصیت بزرگ امام علی (ع) را به مردم شناسانده‌ایم. وجوه معرفتی، علمی، عرفانی و اخلاقی ایشان را به چه میزان آشکار کرده‌ایم؟ آیا مولای متقیان را که نهایت پرهیزگاری بود را آن‌طور که شایسته است معرفی کرده‌ایم؟ در مورد حضرت رسول اکرم و دیگر بزرگان دین هم نتوانسته‌ایم قطره‌ای از دریای وجود آنان را به تشنگان معرفت و اخلاق برسانیم.

    سانسور ما را با اخلاق نمی‌کند!

    این حرف‌ها را که می‌زنم، شاید یک عده فکر کنند با سانسور می‌شود این مشکل را حل کرد؛ نه اشتباه است و با سانسور اوضاع بدتر می‌شود. بدترین چیز در هنر، سانسور است؛ مثل اسیدی عمل می‌کند که پای درخت ریخته می‌شود و ریشه‌اش را می‌سوزاند.

    سال ۵۸ که مسوول اداره تئاتر کشور بودم، پیشنهادی آمد که شورایی تشکیل شود تا پیس‌های پیشنهادی را بخواند و آن‌ها را که ارزش بیشتری، دارند، برای به صحنه رفتن انتخاب کند. من بی‌درنگ با این پیشنهاد مخالفت کردم و گفتم «می‌خواهید من سانسورچی شوم». پیشنهاد دهندگان توجیه آوردند که با این تمهید تنها می‌خواهیم نگذاریم کار ضعیف اجرا شود. پاسخ دادم این به ما ربطی ندارد، اگر کاری ضعیف بود، خود تماشاگر آن را هو می‌کند و با این مخالفت، نمایش خیلی زود از صحنه پایین می‌آید و بعد از مدتی دیگر این وضعیت تکرار نمی‌شود.

    جمشید مشایخی بارها در بیمارستان بستری شده بود/ عیادت محمدعلی کشاورز از او

    با سانسور هنر و با بگیر و ببند جامعه با اخلاق نمی‌شود. سانسور یک اثر هنری را عرض می‌کنم؛ قبلا توضیح دادم که یک کار هنری، هیچ‌گاه نمی‌خواهد جامعه را به فساد بکشاند، ضد اخلاقیات عمل نمی‌کند، آن وجوه منحط فرهنگ بیگانه را رواج نمی‌دهد و بر مخاطب تاثیر سوء ندارد. با این‌حال متاسفانه بسیاری از تنگناها و محدودیت‌های پیش آمده برای اهالی هنر هیچ ربطی به این مقولات ندارد. برای مثال چند سال پیش نمایش «گالیله» نوشته برتولت برشت که قرار بود حمید سمندریان اجرایش کند، مجوز نگرفت. آخر کجای این اثر ضد اخلاقی یا مبتذل یا برخلاف مبانی فرهنگی جامعه است.

    هنرمند از رییس خوشش نمی‌آید

    بخشی از مشکلات ما در هنر، بروکراسی این عرصه است. صریح بگویم، هنرمند از رییس خوشش نمی‌آید. دوست ندارد مجیز کسی را بگوید. نمی‌خواهد چاپلوسی کند.

    باید کسی باشد که برای هنرمند کار و راه را برای هنرنمایی او باز کند. این دیگر رییس نیست و خادم هنر است. اگر هدف این همه اداره بزرگ و کوچک که ساخته‌اند و بیشتر نقش ترمز و بازدارندگی دارند، خدمت به هنرمندان باشد، مشکلی پیش نمی‌آید. مسئله آن جا بروز پیدا می‌کند که می‌خواهند برای اهالی هنر آقا بالاسر باشند؛ این شرایط را هنرمندان نمی‌پذیرند. این را ناصحانه عرض می‌کنم و معتقدم رابطه اهالی هنر و مدیران باید مورد بازنگری قرار بگیرد.

  • چه میشود که رحمت الهی، بلای طبیعی می شود؟؟

    به هیچ عنوان قابل توصیف نیست حال و روی افرادی که عزیزشون رو به خاطر سیل ناگهانی از دست دادند و یا خونه و زندگیشون نابود شده . اون هم طی این روزهای بهاری که علی القاعده می بایست شاد و خوشحال درکنار خانواده باشند . اما دنیا همین است.
    مشخص نمی کند که فردا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد. هیچکدام از هموطنان ما فکر نمی کردند نوروزشان را با مصیبت و غم آغاز کنند.
    بارندگی اون هم در این حد وسیع برای کشور ما که چند سالی است دچار خشکسالی شده می تونه یک نعمت بزرگ به حساب بیاد. اما چه می شود که این رحمت الهی به بلای طبیعی بدل می گردد؟؟ شاید اگر مدیریت کشور اصولی و درست بود، شاید اگر با طبیعت بی مهری نمی کردیم. شاید اگر به هشدار ها توجه می کردیم و در مسیر سیل توقف نمی کردیم و شاید هایی که همیشه بعد از بلا به ذهنمان خطور می کند.
    ضمن عرض تسلیت به خانواده های داغدار و آرزوی رفع مشکلات و خسارات ناشی از بلایای طبیعی ، امیدوارم که هرگز دیگر شاهد چنین اتفافاتی در کشورمون نباشیم.
    یک طرف داغ از بین رفتن آدم ها و گرفتاری همطونان و از طرفی دیگر سوء استفاده و انتقام گیری برخی واقعا عذابم میده. درست در زمانیکه نیازمند همدلی، اتحاد و همراهی هستیم برخی به دنبال مقصر می گردند. بلایای طبیعی تقصیرکار ندارد. بلایی که قبل از سیل خودمان بر سر طبیعت آورده ایم امروز دامن گیر هموطنانمان شده است. بجای گشتن دنبال مقصرین حادثه کمک کنید تا هرچه زودتر مسیرها و خانه های خراب شده بازسازی شود.
    حادثه ی زلزله کرمانشاه به ما آموخت که هرکسی که شماره کارت می دهد و در مناطق آسیب دیده حضور دارد و فیلم و استوری می فرستد. حتما خیرخواه و نوع دوست نیست. برخی بدنبال کلاهبرداری و معروفیت و ماهی گرفتن از این آب گل آلودند.
    مراقب باشیم …
    شبنم حاجی اسفندیاری