دسته: یادداشت روز

  • بازگشت تحریم‌های برجامی از ۹ شهریور؛ پیامدهای سیاسی و اقتصادی مکانیسم ماشه بر ایران

    بازگشت تحریم‌های برجامی از ۹ شهریور؛ پیامدهای سیاسی و اقتصادی مکانیسم ماشه بر ایران

    فعال شدن مکانیسم ماشه در وهله نخست موجب انزوای سیاسی بیشتر ایران خواهد شد. سه قدرت اروپایی تروئیکا با حمایت آمریکا به این اقدام مبادرت می‌کنند تا فشارها را بر تهران افزایش دهند

    تحریریه رسا نشر- پس از شکست مذاکرات هسته‌ای میان ایران و سه کشور اروپایی عضو برجام (بریتانیا، فرانسه و آلمان) در اواخر مرداد ۱۴۰۴، این کشورهای اروپایی با اشاره به «نقض قابل توجه» تعهدات ایران در برجام اعلام کردند که مکانیسم اسنپ‌بک (مکانیزم ماشه) را فعال خواهند کرد. بر اساس گزارش رویترز، این سه کشور قصد دارند به‌زودی مکانیسم ماشه را کلید بزنند. فرایند حقوقی بازگشت تحریم‌ها در قطعنامه ۲۲۳۱ سی روز به طول می‌انجامد و تحریم‌های دوران پیشین سازمان ملل را در حوزه‌های مالی، بانکی، انرژی و صنایع دفاعی بازمی‌گرداند. ایران اما فعالسازی اسنپ‌بک را فاقد وجاهت حقوقی دانسته و هشدار داده است که پاسخ سختی خواهد داد؛ سخنگوی وزارت خارجه ایران به اروپایی‌ها هشدار داده «حق ندارند» از این مکانیسم استفاده کنند و تأکید کرده هرگونه فعالسازی تبعاتی جدی در پی خواهد داشت. در سوی دیگر تنش‌های امنیتی منطقه‌ای نیز تشدید شده است: در ژوئن ۲۰۲۵، حملات گسترده آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران در نطنز، فردو و اصفهان انجام شد که به ادعای مقامات آمریکایی این تاسیسات «نابود» شده‌اند. این تحولات باعث خشم ایران شده و تهران وعده داده است در برابر هرگونه فشار و اقدام نظامی واکنش مناسب نشان خواهد داد.

    پیامدهای اقتصادی

    بازار نفت و صادرات: تحلیلگران هشدار می‌دهند بازگشت تحریم‌های سازمان ملل تجارت نفت ایران را بشدت محدود خواهد کرد. در سناریوی فعال شدن اسنپ‌بک، فروش نفت ایران به چندصد هزار بشکه در روز تقلیل می‌یابد؛ گزارش‌ها حاکی است صادرات نفت به کمتر از ۴۰۰ هزار بشکه در روز سقوط می‌کند و هرگونه خرید نفت از سوی مشتریان قبلی از جمله چین عملاً «غیرقانونی» می‌شود. برای مقایسه، اقتصاددانان می‌گویند در شرایط کنونی ایران با شیوه‌های دور زدن تحریم‌های آمریکا حدود ۱.۵ میلیون بشکه در روز نفت صادر می‌کند، اما بازگشت تحریم‌های بین‌المللی این مسیرهای جایگزین را عملا مسدود خواهد کرد. افزون بر این، مفاد قطعنامه‌های قبلی شورای امنیت اجازه می‌دهد کشورهای ثالث کشتی‌های مظنون به حمل نفت ایران را در هر نقطه از جهان بازرسی کنند و محموله را مصادره کنند؛ در نتیجه بارگیری نفت ایران به‌شدت مخاطره‌انگیز خواهد بود.

     

    حمل‌ونقل و مبادلات مالی: هم‌اکنون نقل و انتقال درآمدهای نفتی ایران با مشکلات فراوانی روبروست و سیستم بانکی بین‌المللی به‌شدت محدود شده است. فعال شدن اسنپ‌بک معنایش «بازگشت به دوران احمدی‌نژاد» خواهد بود که ایران زیر فشار تحریم‌های گسترده سازمان ملل بود. در این شرایط، بسیاری از بانک‌های خارجی هرگونه مبادله با بانک‌های ایرانی را متوقف خواهند کرد و دسترسی به تسهیلات بانکی و انتقال ارز به حداقل می‌رسد. همچنین شرکت‌های بیمه بین‌المللی در نقل‌وانتقال کالا با ایران همکاری نمی‌کنند. این رویه شرایط کسب‌وکار را شدیداً دشوار می‌کند و باعث افزایش هزینه واردات کالاهای اساسی و ماشین‌آلات خواهد شد.

     

    بازار ارز و ریال: فعالسازی مکانیسم ماشه تأثیر روانی سنگینی بر بازار داخلی دارد. تجربه چهار دهه تحریم نشان داده که ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی به سرعت افت می‌کند. براساس آمارهای رسمی، تورم بالا در سال ۱۴۰۲ ارزش ریال را به پایین‌ترین حد تاریخی رساند (کاهش حدود ۵۸ درصدی نسبت به سال ۱۳۹۹). هم‌اکنون تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند با افت درآمدهای نفتی و افزایش هزینه‌های واردات در نتیجه تحریم‌های جدید، ارزش ریال در سال جاری (۱۴۰۴) بار دیگر سقوط کند و رشد اقتصادی به زیر ۲ درصد برسد. در بازار آزاد نیز اثر روانی اسنپ‌بک در عمل مشاهده شده است: خبر احتمال بازگشت تحریم‌ها موجب افزایش تقاضای دلار و بالا رفتن نرخ ارز تا مرزهای بی‌سابقه‌ای شده است. برخی گزارش‌ها حاکی است در سناریوی بدبینانه فعالسازی مکانیزم ماشه، نرخ دلار آزاد ممکن است تا حدود ۱۶۵ هزار تومان و نرخ تورم به بیش از ۹۰ درصد برسد. هر چند برخی کارشناسان این ارقام را بسیار محتاطانه ارزیابی می‌کنند، اما همگی بر این نکته توافق دارند که اقتصاد ایران حتی پیش از اجرایی شدن رسمی تحریم‌ها تحت فشار روانی شدیدی قرار گرفته است.

     

    سایر بخش‌های اقتصادی: در بخش مسکن و بورس نیز اغلب کارشناسان منتظر تبعات این شوک هستند. بازار سرمایه ایران، که پیش از این به اعمال تحریم‌های جدید حساسیتی نشان نداده بود، ممکن است در صورت تثبیت خبر بازگشت تحریم‌ها متأثر شود. همزمان سرمایه‌گذاران خرد نیز به‌دنبال دارایی‌های امن مانند دلار، طلا و سکه روی می‌آورند. مؤسسات مالی محلی و صرافی‌ها در رفتارهای احتیاطی قرار می‌گیرند و واردات کالاهای مصرفی ممکن است دستخوش اختلال شود. در مجموع، بازگشت تحریم‌های برجامی پیش‌بینی می‌شود موجب جهش ناگهانی قیمت دلار و طلا، کاهش شدید قدرت خرید مردم و رکود در فعالیت‌های تجاری گردد.

    پیامدهای سیاسی و منطقه‌ای

    فعال شدن مکانیسم ماشه در وهله نخست موجب انزوای سیاسی بیشتر ایران خواهد شد. سه قدرت اروپایی تروئیکا با حمایت آمریکا به این اقدام مبادرت می‌کنند تا فشارها را بر تهران افزایش دهند؛ در مقابل روسیه و چین که خود امضاکننده برجام هستند، در شورای امنیت مخالفت خود را با چنین حرکتی اعلام کرده‌اند. پیش از این، روسیه و چین پیش‌نویس قطعنامه‌ای برای تمدید مهلت توافق هسته‌ای تدوین کردند تا مانع عملیاتی شدن اسنپ‌بک شوند. چین در یادداشت توضیحی خود در سازمان ملل تأکید کرده است فعالسازی اسنپ‌بک بدون طی روند قانونی «فاقد اعتبار» است و نتیجه‌ای جز «پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی و فاجعه‌بار» نخواهد داشت. روسیه نیز ماه‌ها قبل مخالفت خود را با بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل ابراز کرده بود. با این حال، در عمل فشار غرب بر کشورهایی که با ایران مراوده اقتصادی دارند افزایش خواهد یافت؛ برای مثال دولت‌های عراق، سوریه و لبنان که به نفت و انرژی ارزان ایران وابسته‌اند با تهدید تحریم‌های ثانویه مواجه خواهند شد. در منطقه، کشورهای هم‌پیمان ایالات متحده و اسرائیل (مانند عربستان و امارات) از این اقدام استقبال خواهند کرد و ممکن است راه‌های دور زدن تحریم را در سطح دوجانبه مسدودتر کنند. همزمان، حضور نظامی اسرائیل و آمریکا در سوریه و عراق نیز می‌تواند تشدید شود تا از ارسال تسلیحات و اجناس حساس به ایران جلوگیری شود.

     

    در سطح بین‌المللی، چین و روسیه به روابط خود با ایران ادامه خواهند داد اما از مواضع خود کوتاه نمی‌آیند. نمایندگان چین در سازمان ملل از همه طرف‌ها خواسته‌اند به‌جای بروز تنش، به گفت‌وگو ادامه دهند و برجام را نجات دهند. با این وجود، تحریم‌های بانکی و پولی در نهایت راه دور زدن مالی ایران را دشوار می‌کند. در مجموع، کارشناسان معتقدند تشدید تحریم‌ها به‌معنای کاهش محسوس درآمد نفتی (به‌ویژه درآمد دلاری)، مسدود شدن حساب‌های خارجی و کاهش چشمگیر سطح مبادلات بین‌المللی خواهد بود. همچنین محدودیت‌های تسلیحاتی دوباره فعال می‌شوند که توان دفاعی ایران و گروه‌های هم‌پیمانش در منطقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

     

    نتیجه‌گیری: بازگشت تحریم‌های سازمان ملل از ۹ شهریور، اگرچه عمدتاً سیاسی اعلام شده، ابعاد اقتصادی بسیار سنگینی در پی دارد. اقتصاددانان هشدار می‌دهند در صورت اجرایی شدن این تصمیم، رشد اقتصادی ایران به‌طور معنی‌داری کاهش یافته، تورم و بیکاری افزایش می‌یابد و بحران ارزی عمیق‌تر خواهد شد. همچنین تنش‌های منطقه‌ای می‌تواند بار دیگر اوج بگیرد؛ تهران احتمالاً سیاست «بازدارندگی فعال» در پیش خواهد گرفت که با پاسخ‌های نظامی احتمالی اسرائیل و آمریکا همراه شود. در مجموع، فعال شدن مکانیسم اسنپ‌بک چشم‌انداز داخلی و خارجی ایران را تیره‌تر کرده و کشور را به دوره‌ای از چالش‌های گسترده‌تری وارد می‌کند.

  • کابوس رعنا آزادی‌ور برای پریسا و مونا واقعی شد

    کابوس رعنا آزادی‌ور برای پریسا و مونا واقعی شد

    روزنامه شرق در شماره امروز خود به روایت دخترانی پرداخت که پیش از ازدواج مجبور به گرفتن برگه تأیید دوشیزگی شده‌اند.

    این روزنامه نوشت: بغضی که از خانه همراهش بود، روی تخت مطب دکتر زنان می‌ترکد. با لرزشی در کل اندامش و دستانی که از استرس یخ کرده، باید لباسش را دربیاورد تا روی تخت دراز بکشد. حس شرم، خجالت و حتی خشمی را تجربه می‌کند که با انتظار عده‌ای پشت در مطب برای تأیید دخترانگی‌اش، بیشتر می‌شود. پشت درِ این اتاق، همه منتظرند تا پزشک فرم گواهی سلامت … را به آنها تحویل دهد. این رسمی همیشگی قبل از مراسم ازدواج در خانواده آنهاست که دختران باید گواهی بگیرند: «از خودم و همه آدم‌هایی که وادارم کرده بودند تا برای تأیید دخترانگی روی آن تخت دراز بکشم، بیزار شده بودم. از بدنم، از زن ‌بودنم، از همه چیز متنفر بودم. از اینکه همسرم پشت درِ مطب نشسته بود تا گواهی را تحویل بگیرد، خشمگین بودم».  فیلم خانه دختر هم چنین داستانی داشت، رعنا آزادی‌ور در آن فیلم دقیقا همین موقعیت رو تجربه کرد.

    کابوس رعنا آزادی‌ور برای پریسا و مونا واقعی شد

    همه آنها وقتی برای معاینه روی تخت مطب دکتر زنان دراز کشیدند، حس تحقیر‌ همراه با شرم و تنفر را تجربه کردند. تنفر از بدن زنانه خودشان و اجباری که آنها را به این کار وا‌داشته است. آنها زنانی جوان از طبقه‌های اقتصادی متفاوت‌اند که قبل از ازدواج، بنا بر فرهنگ خانواده باید برگه گواهی می‌گرفتند. حتی برخی هنگام طلاق هم این معاینه را انجام داده‌اند و آن را اجباری قانونی به حساب می‌آورند. رسم و رسوماتی که هنوز هم با وجود تحولات فرهنگی در بطن برخی خانواده‌ها ریشه دارد؛ روایت‌هایی که نه از سال‌ها دور، بلکه در همین چند سال و حتی چند هفته اخیر در دل کلان‌شهر تهران برای برخی زنان اتفاق افتاده است.

    به باور بسیاری، این نگاه زن را نه به‌ عنوان یک انسان دارای احساس، بلکه کالایی برای سنجش آبروی خانوادگی می‌بیند؛ موضوعی که مرضیه مددی‌دارستانی سال‌ها روی آن پژوهش کرده و باور دارد که در مواجهه با این مقوله، در تمامی ابعاد آن، اعم از معاینه، عمل‌‌های ترمیم و مناسک مرتبط با آن در ازدواج، هویت انسانی زن نادیده گرفته می‌شود. با‌این‌حال، قانون هم بر اثرگذاری این فرهنگ شدت می‌بخشد. طبق گفته‌های شیما قوشه، وکیل دادگستری، با اینکه این گواهی برای زنان‌ در مراجع قانونی مرجعیت دارد، گواهی‌نامه‌ای برای مردان وجود ندارد تا در چالش‌های حقوقی بین زوجین مرجعیتی داشته باشد.

    ‌از زن‌بودنم متنفر شدم‌​

    «بدنم را دوست نداشتم. آن لحظه از زن‌بودنم متنفر شده بودم»؛ مونا اینها را می‌گوید. چند هفته قبل، به همراه مادر و همسرش راهی دکتر زنان شدند. آنها پشت در اتاق نشستند تا مونا توسط دکتر معاینه شود. از حال بدی که آن روز تجربه کرده، می‌گوید که تا همین حالا با بدنش بیگانه‌تر شده و خودش را دوست ندارد. هنگام صحبت‌کردن، انگشتان دستش را در هم جمع می‌کند و صدایش را آرام می‌کند تا شاید کسی متوجه حرف‌های او نشود: «پدرم به مادرم گفته بود مرا برای معاینه به دکتر ببرد. آن روز همسرم هم همراه ما آمد. اصلا حس خوبی نداشتم، حس خجالت همراه با یک خشم که نمی‌توانم درست توصیفش کنم. وقتی وارد اتاق شدم، دکتر با من رفتار خوبی نداشت و همین موضوع، حالم را بدتر کرد. با لحن تندی حرف می‌زد و بعد از آنکه معاینه تمام شد و فهمید من واقعا رابطه‌ای نداشتم، در لحظه رفتارش با من تغییر کرد». تمایل چندانی برای توضیح بیشتر ندارد و از لحظه‌ای می‌گوید که پزشک برگه گواهی را به مادر و همسرش داد: «گریه نکردم ولی تا وقتی به خانه برسیم حال خوبی نداشتم. چند روز قبلش که مادرم به همسرم تلفن زد که برای رفتن به دکتر قرار بگذاریم، او موافقت چندانی نکرده بود، ولی آن روز همراه ما آمد و همین خجالت و حس بد من را بیشتر کرده بود. وقتی در گواهی ثبت شد که باکره‌ام، خوشحالی را در صورت هر دو دیدم و بعد هم تا خانه شروع به شوخی کردند. راستش من هم همراهشان می‌خندیدم ولی حس شرم و تنفر هنوز با من بود و هست».

    از همه کسانی که به این کار وادارم کردند بیزارم

    بیش از پنج سال از ازدواجش می‌گذرد. قبل از مراسم عقد، به خواست خانواده همسرش، برای معاینه راهی مطب دکتر زنان شده بود. حالا مادر جوانی است که به قول خودش، دیگر تفکرات سنتی خانواده را نمی‌پذیرد و به خواست خودش زندگی می‌کند: «سال‌ها قبل مادرم را از دست داده بودم و چون برای رفتن به دکتر استرس داشتم، زن‌دایی‌ام همراهم آمد. شاید بتوان گفت یکی از بدترین روزهای زندگی من، همان روز بود. از زمانی که راه افتادیم تمام تنم شروع به لرزش کرده بود و وقتی وارد اتاق دکتر شدم از شدت گریه نمی‌توانستم روی تخت بخوابم. زن‌دایی‌ام با من داخل اتاق شد و محکم دستم را گرفته بود تا آرام شوم. تصور کنید با چنین حالی، پزشک بدون هیچ توجهی به حال من کارش را می‌کرد. حتی یک جمله یا حرکتی از او ندیدم که نشان همدلی داشته باشد. معاینه‌اش را انجام داد و با همان لحن خشک گفت بلند شو و لباست را بپوش». سارا، زن جوانی است که بعد از گذشت چند سال، همچنان به‌سختی از آن روزهای خود یاد می‌کند: «آن‌قدر بدنم را منقبض کرده بودم که تمام تنم درد می‌کرد. از بدن خودم منتفر بودم و دلم می‌خواست زمین دهان باز کند تا به داخلش فرو بروم. وقتی از روی تخت بلند شدم تا لباسم را تن کنم هنوز تنم می‌لرزید و با گوشه آستین اشک‌هایم را پاک می‌کردم. من فقط 20 سال داشتم که به این کار وادارم کردند و هر زمان یاد آن روز می‌افتم، ‌حس تحقیرش برایم تازه می‌شود و از همه کسانی که به این کار وادارم کردند، متنفر می‌شوم».

    کابوس رعنا آزادی‌ور برای پریسا و مونا واقعی شد

    رسم خانواده‌ ما‌ست‌

    «رسم خانواده ما همین است؛ همه ما دخترها قبل از ازدواج باید از دکتر زنان گواهی بگیریم». از خانواده‌ای متمول است، این زن جوان ظاهری امروزی دارد و جزء معدود دختران فامیل به حساب می‌آید که پا به دانشگاه گذاشته و به قول خودش یک سنت‌شکن است: «همه خانواده و فامیل ما ظاهر امروزی دارند، ولی تفکرات همه آنها کاملا سنتی است. اگر هر‌کدام از اقوام و فامیل ما را ببینید، باورتان نمی‌شود هنوز درگیر این رسم و رسومات هستند. شاید تنها دختری که حاضر نشد این آزمایش را بدهد، من بودم». بیش از شش سال از ازدواجش می‌گذرد و او هم مانند بسیاری دیگر از زنان، قبل از ازدواج برای گرفتن گواهی چالش‌هایی را پشت سر گذاشته است: «چند روز قبل از شروع مراسم‌ ازدواج بود که مادرم داخل اتاق آمد و گفت بابا گفته برای معاینه‌ به دکتر زنان برویم. آن زمان من 18 سال داشتم و خواستگارم یکی از پسرهای فامیل خودمان بود. البته الان پدر دخترم شده و خدا را شکر خوشبختم، ولی آن روز از هر مردی که می‌شناختم متنفر شده بودم. جالبش آن بود که خانواده همسرم اصلا چنین درخواستی نداشتند و پدرم این درخواست را از مادرم کرده بود. آن روز هنوز حرف مادرم تمام نشده بود که از فشار روانی شروع به جیغ و گریه کردم. آن‌قدر حالم بد شده بود که مادرم بدون حتی یک کلمه از اتاقم بیرون رفت. به معنای واقعی از تمام مردهای عالم متنفر شده بودم و تا چند روز اصلا نمی‌خواستم همسرم با من تماس بگیرد. آن‌موقع زمان آشنایی بود و کاملا در خاطرم مانده که بهترین روزهای قبل از ازدواجم با این درخواست مادرم خراب شده بود. هر‌چند دخترهای دیگر فامیل این گواهی را می‌گیرند و بارها برای من از حس تحقیر و شرمی که تجربه می‌کنند، گفته‌اند».

    نامزدی‌ام برای درخواست گواهی به هم خورد‌

    نامزدی‌اش به دلیل درخواست خانواده همسر برای گرفتن گواهی به هم خورد. پریسا از تجربه سه سال قبل خود می‌گوید که تمام رؤیاهایش را خراب کرد: «حدود سه ماه با هم نامزد بودیم و همه چیز خوب بود. آن روزها هر دو هیجان زیادی داشتیم و در هر دیدار نامزدم برای من دسته‌گلی می‌خرید که حتی بین دوستانم سوژه شده بودم. اولین مرد زندگی‌ام بود و برای همین در حال تجربه‌ای شیرین بودم. کم‌کم خانواده‌ها در حال هماهنگی برای مراسم عقد بودند که یک روز مادر نامزدم با مادرم تماس گرفت. یادم هست مادرم با عصبانیت جواب تلفن را داد و بعد هم با لحن تندی خداحافظی کرد. وقتی برایم گفت که در این مکالمه چه چیزهایی رد‌و‌بدل شده، واقعا زمین دور سرم چرخید. اصلا توقع نداشتم آنها از ما بخواهند برای گواهی به پزشک بروم. به معنای واقعی آن روز قلبم شکست و تمام مدت به نامزدم فکر می‌کردم که او چطور با خانواده‌اش هم‌فکر بوده است. چنین درخواستی برای من یک معنی داشت، اینکه برای ازدواج تا قبل از معاینه، تصمیم قطعی نداشتند و تمام ابراز علاقه‌های نامزدم برای من کاملا بی‌معنا شده بود. عصبانی و خشمگین بودم. حتی نمی‌خواستم دیگر او را ببینم. بعد از واکنش مادرم چند باری برای عذرخواهی جلو آمدند ولی من دیگر حتی نخواستم آنها را ببینم».

    بعد از این ماجرا، برنامه ازدواج بین آنها به هم خورد تا سال قبل که پریسا با مرد دیگری ازدواج کرد. او حالا از این روزهای خود می‌گوید که حتی بعد از سه سال، هنوز وقتی یاد درخواست خانواده نامزد سابقش می‌افتد، خشم تمام وجودش را می‌گیرد: «با اینکه زندگی جدیدی را شروع کرده‌ام و حالم خوب است، اما هنوز صدای آن تماس در گوشم تکرار می‌شود. شوکه شده بودم و بدترین شکست زندگی‌ام را در شروع جوانی با مردی تجربه کردم که به ظاهر کاملا امروزی و روشن بود».

    کابوس رعنا آزادی‌ور برای پریسا و مونا واقعی شد

    «آن‌قدر گریه کردم که دکتر نتوانست معاینه‌ام کند»

    سن و سال کمی دارد، اما چند سال از ازدواجش می‌گذرد. نوجوان بود که به اجبار خانواده ازدواج کرد: «یک روز عمه‌ام به خانه ما آمد و از مادر و پدرم من را خواستگاری کرد تا با پسرشان ازدواج کنم. بعد از آنکه فهمیدم عمه برای چه موضوعی به خانه ما آمده بوده، حسابی عصبی شدم، چون از پسرعمه‌ام خوشم نمی‌آمد. تنها خوشحالی‌ام همین بود که مادرم راضی به این وصلت نیست. اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که چند ماه بعد همه و حتی مادرم با این ازدواج موافقت کردند. خلاصه من در 15سالگی از سر اجبار خانواده به کسی که دوستش نداشتم «بله» گفتم. این ازدواج را نمی‌خواستم و در خانه مدام با مادر و پدرم دعوا داشتم، اما فایده نداشت و همه ‌چیز تمام شد. بعد از خواستگاری هم کم‌کم آرام گرفتم». سمیه حالا مادری 30ساله است که مثل بسیاری از دخترهای اطرافش تجربه‌های تلخی از معاینه دارد: «چند روز به مراسم نامزدی مانده بود که مادرم گفت باید حاضر شویم تا به دکتر زنان مراجعه کنیم. هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که بدنم شروع به لرزش کرد. تنم داغ کرده بود. هم خجالت کشیده بودم و هم نمی‌دانم چرا از خودم بدم آمد. دلم نمی‌خواست این حرف را از مادرم بشنوم. آن‌قدر حالم بد بود که حتی نتوانستم جوابی بدهم. لباس پوشیدم و همراه مادرم به دکتر رفتیم. وقتی در انتظار نوبت بودیم تمام تنم داغ کرده بود و فقط به زمین نگاه می‌کردم. وارد اتاق که شدیم دکتر گفت لباس‌هایم را دربیاورم و روی تخت دراز بکشم. دیگر نتوانستم مقاومت کنم و به گریه افتادم. آن‌قدر گریه کردم که کسی جرئت نکرد به من نزدیک شود. هنوز هم نمی‌توانم احساس آن روز را توصیف کنم. خلاصه ما بدون معاینه به خانه برگشتیم». ماجرا برای سمیه به همین‌جا تمام نمی‌شود: «از مراسم نامزدی تا مراسم عقدم حدود یک سال طول کشید و دوباره چند هفته قبل از مراسم عقد، مادرم من را دکتر زنان برد تا معاینه شوم و برگه بگیرد. آن روز دوباره تمام حال بدی که تجربه کرده بودم به سراغم آمد ولی معاینه انجام شد و بدون حتی کلمه‌ای بین من و مادرم، به خانه برگشتم. بعدا فهمیدم مادرم این برگه را هیچ‌وقت به خانواده همسرم نداد و پیش خودش نگه داشت تا اگر روزی ما به مشکلی برخوردیم، این برگه را نشان آنها بدهد. این ماجرا آن‌قدر من را اذیت کرد که الان بعد از چند سال، هنوز در روابط جنسی با همسرم مشکل دارم و تحت درمان روان‌شناس هستم. آن‌قدر این خاطره‌ها اذیت‌کننده است که ذهنم ناخودآگاه حذفش می‌کند».

    «معاینه، ابزار تحقیر من بود»

    داستان پریناز کمی متفاوت‌تر است و درخواست طلاق در دادگاه، باعث شده بود مجبور به معاینه در پزشکی قانونی شود. این دختر جوان از اوایل رابطه‌اش می‌گوید که مادر و پدرش راضی به این ازدواج نبودند و بعد از ازدواج هم اختلاف بین او و همسرش شدت می‌گیرد، تا جایی که کار به تصمیم برای جدایی می‌رسد: «با اینکه اصلا مهریه نمی‌خواستم و فقط می‌خواستم زودتر این مرد از زندگی من بیرون برود، ولی مجبورم کردند برای جدایی معاینه انجام دهم. من سن و سال کمی داشتم و هنوز نمی‌دانم وقتی مهریه نمی‌خواستم نیازی به این معاینه بوده یا نه. چون اگر در دوران عقد دختر باکره باشد نصف مهریه به او تعلق می‌گیرد. آن روز وارد یکی از اتاق‌های پزشکی قانونی شدم. اتاق سرد با سه زن که اصلا رفتار خوبی نداشتند. فضا برای من ترسناک بود. روی تخت دراز کشیدم و سه نفری بالای سر من آمدند. کاملا حس خجالت و تحقیر داشتم و بدتر آنکه این سه نفر اصلا حتی با من حرف هم نمی‌زدند. نه جواب سؤالاتم را می‌دادند و نه جواب سلام و خداحافظی‌ام را دادند. کاملا شکلی رفتار می‌کردند که انگار من یک زن خطاکارم. آن روزها من در اوج بحران روحی بودم و به‌قدر کافی شرایط روانی بد را تجربه می‌کردم. ولی تجربه معاینه‌ام بدتر از دو سالی بود که برای جدایی در تلاش بودم. همیشه فکر می‌کنم در این اتاق‌ها چقدر آسیب زن‌هایی مثل من، بیشتر می‌شود».

    کابوس رعنا آزادی‌ور برای پریسا و مونا واقعی شد

    قانون در کنار مردان

    طبق قانون هر سند و گواهی که توسط مرجعی صادر شود، قابل استناد است. با این حال شیما قوشه، وکیل پایه‌یک دادگستری و فعال حقوق زنان، در گفت‌وگو با «شرق» تأکید می‌کند که چون گواهی را پزشک متخصص تنظیم می‌کند، قابل استناد است. با این حال چنین گواهی‌ای برای مردان وجود ندارد. این وکیل با توجه به پرونده‌های حقوقی که طی این سال‌ها داشته، توضیح می‌دهد که در بسیاری موارد خانواده دختر خودشان برای معاینه قبل از ازدواج اقدام یا پیشنهادش را مطرح می‌کنند، آن‌هم به این دلیل که به خانواده پسر بگویند ما دختر را سالم و به‌اصطلاح «دست‌نخورده» به شما تحویل می‌دهیم تا بعد ادعایی در آن نباشد؛ بنابراین طبق تجربه در پرونده‌های مختلف، اقدام برای معاینه توسط خانواده دختر، لزوما به آن معنا نیست که به دختر خودشان اعتماد نداشته باشند، بلکه برای احتمال مطرح‌شدن ادعاهایی است که بعدا عنوان می‌شود. با این حال بیشترین بحثی که در این مورد مطرح است، تدلیس یا فریب در نکاح است؛ یعنی یکی از طرفین موضوعی را قبل از عقد پنهان کرده باشند. مثلا زن به‌ عنوان دوشیزه به عقد مرد دربیاید و بعد اثبات شود که دوشیزه نبوده و در این صورت عقد باطل است، درحالی‌که چنین موضوعی درمورد آقایان وجود ندارد. بیشتر زنانی که تجربه معاینه پرده دارند، از سر اجبار و با فشار روانی این کار را انجام داده‌اند. با این حال تعریف بدن زنانه، در جوامع مختلف، می‌تواند نشان از نوع نگرش آن فرهنگ باشد؛ موضوعی که مرضیه مددی‌دارستانی، دکترای انسان‌شناسی و جنسیت از دانشگاه تهران، اعتقاد دارد بیش از آنکه بدن یک مقوله زیستی باشد، امر فرهنگی است. او در گفت‌وگو با «شرق» به همین موضوع می‌پردازد. این پژوهشگر در بخشی از صحبت‌هایش اشاره می‌کند که در طول تاریخ و در جوامع گوناگون همواره بدن و مباحث حول محور آن دچار تغییر شده است. این تغییرات نشان از فرهنگی‌بودن بدن‌مندی در جوامع دارد: «بدن زن متأثر از عوامل مختلفی همچون مذهب، سنت، نابرابری‌های جنسیتی، مردسالاری و عوامل اقتصادی و مصرف‌گرایی بوده است. این عوامل در بسیاری از موارد موجب سوءاستفاده از بدن زنانه و نگاه کالاگونه به آن می‌شود». مسئله بکارت در بسیاری از خانواده‌ها به نوعی کنترلگری اجتماعی تبدیل شده که به طبقه اجتماعی خاصی هم مربوط نیست. براساس نظر مددی‌دارستانی و با توجه به پژوهش‌هایی که در این زمینه انجام داده، معاینه دوشیزگی و گاهی ترمیم آن را یک مسئله پیچیده و چند‌بعدی می‌داند که به‌راحتی نمی‌توان درباره آن نظر داد یا حکم صادر کرد.

    بدن زن؛ معیاری برای مجازات و پاداش

    این پژوهشگر توضیح می‌دهد: «معاینه به طبقه اجتماعی یا اقتصادی خاصی بستگی ندارد. من موارد فراوانی از دختران را سراغ دارم که از اقشار بالای جامعه، خودخواسته یا با فشار خانواده تن به معاینه داده‌اند. پس بهتر است برای بررسی این مفهوم قشربندی اجتماعی و اقتصادی را حذف کنیم. در جامعه ایرانی به دلیل نابرابری‌های جنسیتی، دختر‌بودن مساوی است با نگه‌دارنده عفت خانواده که این حفظ آبرو در ارتباط مستقیم با حفاظت از بدن است. اما نکته متناقص ماجرا زمانی خودنمایی می‌کند که نسل‌ها تغییر می‌کند. نسل جوان به دلیل تغییرات فرهنگی و اجتماعی که رخ داده، ترجیح می‌دهد خودش برای بدن و روابطش تصمیم بگیرد». در تمام ابعاد این مقوله، زن به ‌عنوان یک فرد دارای احساس در نظر گرفته نمی‌شود و این موضوع را افرادی که تجربه معاینه دارند، در این گزارش با توصیف شرایط روحی خود‌ بیان کردند. حتی مددی‌دارستانی‌ معتقد است: «در مواجهه با این مقوله در تمام ابعاد آن، اعم از معاینه، عمل‌‌های ترمیم، مناسک مرتبط با آن در ازدواج، هویت انسانی زن نادیده گرفته می‌شود. در این فرایند بدن زن محلی برای پاکی و ناپاکی، برای مجازات و پاداش در نظر گرفته می‌شود و زن‌بودن یا دختر‌بودن صرفا براساس جنسیت و هویت جنسی او تعریف می‌شود». طبق گفته‌های او، خانواده، پزشکان و شریک عاطفی فرد بدون درنظرگرفتن عواطف انسانی و هویت زن در کلیت انسانی او آسیب‌‌های جبران‌ناپذیری وارد می‌کند که این آسیب‌ها در واکنش‌‌های روان‌شناختی، روابط فردی و اجتماعی فرد بروز خواهد کرد. این پژوهشگر باور دارد که معاینه یا هر مداخله بیرونی بر ناحیه زنانه یعنی تجاوز مستقیم به حریم خصوصی او. اگر در جامعه آموزش‌‌های لازم و آگاهی‌های درست چه برای خانواده‌ها و چه برای جوانان انجام شود، هیچ زنی و در نهایت هیچ جامعه‌ای دچار بحران‌های جنسیتی و جنسی نخواهد شد.

  • نگاهی به کمدی ایرانی فراتر از آمار فروش، بی‌خیالش شو… اگر می‌فروشد، دوباره بساز!

    نگاهی به کمدی ایرانی فراتر از آمار فروش، بی‌خیالش شو… اگر می‌فروشد، دوباره بساز!

    “مرد عینکی” تازه‌ترین نمونه وضعیت کمدی ایرانی است و این یکی رکیبی است از اجزای مختلفِ ژانرها : کمدی، فانتزی، دارک، معمایی و… که بدون هیچ پیوند منطقی، کنار هم چیده شده‌اند.

    نگاهی به کمدی ایرانی فراتر از آمار فروش، بی‌خیالش شو… اگر می‌فروشد، دوباره بساز!

    عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- در سال‌های اخیر، ژانر کمدی در سینمای ایران عملاً از یک فرم هنری ـ  روایت‌محور، به سطحِ یک «ابزار فوری خنداندن» سقوط کرده است: مصرف سریع، فراموشی سریع.
    نمونه روشن این وضعیت را می‌توان در فیلم «مرد عینکی»   دید؛ فیلمی که نه موقعیت کمدی می‌سازد، نه دراماتورژی دارد و نه حتی یک شوخی جدی خلق می‌کند؛ بلکه ترکیبی است از اجزای مختلفِ ژانرها : کمدی، فانتزی، دارک، معمایی و… که بدون هیچ پیوند منطقی، کنار هم چیده شده‌اند.
    اولین نکته‌ای که مخاطب را در همان دقایق ابتدایی «مرد عینکی» غافل‌گیر می‌کند، فقدان مطلق منطق و طراحی  روایت درست  است.  دوربین نه شریک روایت است، نه همراه شخصیت. فقط ثبت‌کننده وقایع است؛ بدون خلاقیت، بدون مکث، بدون زاویه‌ای که کمترین تلاش برای شکل‌دادن به فضای صحنه داشته باشد.    انگار سازندگان «فسیل» در شب نشینی‌های فرهنگی هنری شان تصمیم گرفته‌اند رکوردی دیگرثبت کنند.
    بهرام افشاری که جلوی دوربین باشد انگار زمینه فراهم است اما یادشان رفته پژمان جمشیدی هم لازم بوده است.   فیلمساز هم تجسم کرده با چنین فیلم‌نامه  فاخر و بفروش فقط دکمه رک را فشار ‌دهد و منتظر بماند تا صحنه «به‌طبع خودش» جلو برود. هیچ فریم، حامل نگرش نیست. هیچ حرکتی، برآمده از روایت نیست.

    واقعاً «مرد عینکی» بیشتر شبیه دیگِ آش نذری‌یی‌ است که هرکسی از سر کوچه رد شده یک چیزی داخلش ریخته؛ یکی فانتزی، یکی دارک، یکی معمایی، یکی هم از سر خیرخواهی نصف استکان اکشن!
    آخر سر هم همه با هم هم می‌زنند و اسمش را می‌گذارند «کمدی». نتیجه؟ فیلمی که نه خنده دارد، نه گریه، نه داستان… فقط یک آدم بفروش وسط یک فضای ناشناخته دنبال چیزی می‌دوند که خودشان هم نمی‌دانند چیست.
    تجربه دیدن این فیلم دقیقاً مثل این است که با لباس غواصی و ماسک اکسیژن، کت و شلوار رسمی هم رویش بپوشی، بعد بروی سر کلاس ترکیب مواد و با صدای استاد که می‌گوید «حالا اسیدسولفوریک رو بریزید روی هیدروکسید کلسیم»، فقط سعی کنی نفس نکشی و نخندی.
    خلاصه اینکه «مرد عینکی» نه فیلم است، نه کمدی؛ بیشتر یک معجون بی‌هویت است که صرفاً به امید فروختن، همه‌چیز را با هم مخلوط کرده و از شما انتظار دارد به احترام فروش میلیاردی اش بلند شوید و بخندید.

    این «ایده‌های ناب» لعنتی
    اصلاً ماجرا طوری شده که انگار بهرام افشاری توی زیرزمین خانه‌اش یک گاوصندوق فولادی دارد که داخلش «ایده‌های ناب» را پنهان کرده؛ هر وقت می‌خواهد از خانه خارج شود، نگران است مبادا یک نفر از پشت‌ سر بیاید و بگوید: «ایده‌هاتو بده بالا!»بعد هم خیلی با ترس و لرز، یکی از همان ایده‌ها را در پاکت محرمانه آ4  می‌گذارد و به تیم عامریان – صالحی تحویل می‌دهد، با این امید که شاید این بار «کمدی اصیل ایرانی» متولد شود.اما نتیجه ناگهان تبدیل می‌شود به یک مثلث بسیار بکر که با نهایت جدیت، سینمای ایران را از سر تا پا داخل گِل فرو می‌کند؛ طوری‌ که آدم واقعاً می‌ترسد اگر این روند ادامه پیدا کند، چند سال دیگر بهرام افشاری مجبور شود برای حفاظت از ایده‌هایش از گارد ویژه کمک بگیرد!
    فیلمنامه؛ شبیه مخلوط‌کردن باقی‌مانده غذاها

       ساختار روایی فیلم، ‌نمونه واضحی از «بگیروببند ژانری» است. کافی‌ است لیست ژانرهای محبوب چند سال اخیر را ردیف کنیم؛ کمدی/فانتزی، اکشن، دارک، سوررئال، جنایی، معمایی ، اجتماعی و… به نظر می‌رسد نویسنده یا اتاق فکر فیلم، از هر کدام یک اسکوپ برداشته و در یک ظرف مشترک ریخته است، بدون آنکه لحظه‌ای بپرسد: قرار است این مواد در چه ساختاری با هم ترکیب شوند؟
       این وضعیت، نه فقط از منظر زیبایی‌شناختی بی‌دفاع است، بلکه عملاً سرگردانی مخاطب را به‌دنبال دارد. مخاطبی که وارد سالن شده تا یک اثر کمدی ببیند، ناگهان در میانه یک لحظه دارک یا دیالوگ های شبه‌اجتماعی گرفتار می‌شود و نه می‌داند باید بخندد، نه می‌داند باید فکر کند.
       ظاهراً فقط کافی‌ست اسم چیزی را بگذاری «حلیم رایگان» تا مردم خودبه‌خود قهقهه بزنند؛ مهم نیست فیلمنامه کجاست، کاراکترها چه می‌خواهند یا اصلاً چرا دور هم جمع شده‌اند! در سکانس افتتاحیه، یک مرد قد بلند را وسط یک سالن می‌نشانند، چند سؤال عجیب‌و‌غریب  از او می‌پرسند و همین‌که دخترها با چینش دایره‌ای دورش شروع می‌کنند به خندیدن، فیلمساز با خیال راحت می‌گوید: «خب… کمدی شکل گرفت، بریم سکانس بعد!»انگار نه انگار که موقعیت کمیک باید علت داشته باشد؛ نه، اینجا منطق خیلی ساده است: «تا می‌تونی بخند، بعداً می‌فهمیم چرا!»
       در ادامه هم درست مثل همان غذای شب مانده  ترکیبی است.اوج خلاقیت هم جایی ‌است که برای خنداندن مردم یک پروداکشن عظیم امنیتی راه می‌اندازند فقط برای اینکه یک مردی را (که معلوم نیست اصلاً چرا) به عنوان نظافتچی دستشویی دستگیر کنند؛ تازه در   لحظه دستگیری هم باید بخندیم! چون «کمدی است دیگر»
     شوخی‌هایی که بلاگرهای مجازی متبحرترند

    کمدی، به‌طور بنیادین، مبتنی بر موقعیت است؛ اما در «مرد عینکی»، هیچ موقعیت کمدی واقعی شکل نمی‌گیرد. شوخی‌ها دست‌به‌دست می‌شوند، بدون اینکه رابطه‌ای با پیرنگ یا تحول شخصیت‌ها داشته باشند. بعضی دیالوگ‌ها حتی در دنیای مجازی هم تکراری و نخ‌نما محسوب می‌شوند.
    واقعیت این است که اگر شوخی‌های یک فیلم سینمایی از سطح حرف‌هایی که روزانه دراکسپلور اینستاگرام فراتر نرود، دیگر چه نیازی به بلیت‌خریدن برای تماشای همان حرف‌ها در سالن تاریک سینماست؟
    قلیون ترکیبی
    بدتر از همه این است که وسط این همه «شوخی الکی و قلیون ترکیبی»، ناگهان یک نفر دستش را بالا می‌برد و با نهایت جدیت می‌گوید: «ببخشید… من نماینده نسلی‌ام که همه‌چیز را باخته!» یعنی دقیقاً وسط همان سکانس پر از خنده‌های بی‌دلیل و نظافتچی‌دستگیرکنی، ناگهان فیلم تصمیم می‌گیرد جامعه‌شناسی هم کند! تا چند ثانیه قبل داشتیم به حلیم رایگان و دختران دایره‌ای می‌خندیدیم، یکهو لحن عوض می‌شود و ما باید با بغض به صف نونوایی و پشت کنکور فکر کنیم. بالاخره می‌خواهی بخندانـی یا بسوزانی؟ این دیگر کمدی نیست، «تف‌مالیِ یک شعار اجتماعی» روی بدنه یک کمدی نخ‌نماست. واقعاً آدم می‌پرسد «این مثلث‌های مجهز به پول» قبل از تحویل نسخه نهایی، خودشان یک بار فیلم را می‌بینند یا نه؟ یعنی راستش را بخواهید گاهی آدم باورش نمی‌شود که در این مملکت یک مادری هم وجود دارد که در دلش به پسرش افتخار کند و بگوید: «ای وای… این همون فیلمه‌ست که پسر عزیزم ساخت؟!»
       عبدالله اسکندری؛ چهره‌پردازی در خدمت یک «دماغ غوزدار»

    تأسف‌آورتر از خود فیلم، حضور نام‌هایی است که زمانی ستون فقرات زیبایی‌شناسی این سینما بودند؛ مثل استاد عبدالله اسکندری.  کسی که طراحی شخصیت‌ها  را از «روزواقعه » گرفته تا آثار ماندگار علی حاتمی  عهده دار بوده، مردی که گریم در آثارش نه فقط یک «چسب و مو و سیبیل» بود، بلکه بخشی از هویت دراماتیک شخصیت محسوب می‌شد. حالا همان هنرمند بزرگ وارد پروژه‌هایی می‌شود که نهایت خلاقیت در چهره‌پردازی آن‌ها این است که «یک دماغ را غوزدار کنیم تا ملت بخندند»!واقعاً عجیب است که پول، وقتی بدون منطق لبریز می‌شود، نه فقط کارگردان و تهیه‌کننده را می‌برد، بلکه گریمور و بازیگر و حتی کارگر صحنه را هم با خودش می‌کشاند؛ همه در یک صف، با یک مأموریت: «بجنبید بچه‌ها… این دماغ باید امروز تحویل داده بشه، ملت منتظرن بخندن!
     ناخواسته در تخریب یک تصویر اجتماعی

    امید روحانی؛  پزشک متخصص؛ کسی که علاقه و ارج‌گذاری‌اش به هنر هفتم برای بسیاری از ما قابل احترام بود. اما کاش همان اندازه که به سینما دل بسته‌ای، قدری وسواس هم خرج می‌کردی که در چه فیلمی و در چه سکانسی حاضر می‌شوی. ذهنیتی که مخاطب از این نقش‌های تکراری و بی‌اثر می‌گیرد، ناخواسته شأن و اعتبار یک شغل حیاتی را هم زیر سؤال می‌برد. بعضی نقش‌ها «کوچک» نیستند؛ «خطرناک»‌اند. نقش: شهرداری که از دستشویی های عمومی بازدید میدانی عمیق می کند.
      مخاطب؛ تفریح ارزان، سالن خنک، فیلم بی‌اثر
      و البته تجربه‌ی شخصی من هم گواه این واقعیت است: با اصرار دختر ۱۳ ساله‌ام، ساعت ۹ شب به یکی از سالن‌های برتر تهران رفتم. در ابتدای فیلم، تنها ما دو نفر حضور داشتیم و به‌تدریج سه خانواده دیگر اضافه شدند، هرکدام با فرزندشان و دقیقاً با نیت یک تفریح ارزان برای بچه‌ها؛ نه برای تماشای یک اثر سینمایی. دختر و پسری دیگر هم آمده بودند که صرفاً سالن خنک و دنج بخواهند و فیلم، تنها بهانه بود.
       باور کنید، مخاطب سینمای ما همین‌ها هستند؛ وگرنه نه دغدغه هنری دارند، نه دنبال پیام اجتماعی. این یعنی وقتی صحبت از «مخاطب سینما» می‌کنیم، گاهی باید پذیرفت ما از سر اجبار و شرایط، همان‌ها هستیم که در سالن نشسته‌ایم، نه به خاطر علاقه یا درک سینمایی.
    سینما نه در جایگاه یک نهاد فرهنگی، بلکه به‌مثابه «جانشین پارک و کافی‌شاپ» عمل می‌کند.«کیفیت سالن و سیستم تهویه» برای مخاطب مهم‌تر از سطح فیلم‌نامه است. مخاطب گویی دیگرنمی آید فکر کند، بلکه آمده «اندکی از فشار روزمره» فاصله بگیرد. در چنین فضایی، کارگردان و تهیه‌کننده  و بازیگر و و… هم «به سمت فروش» نقشه چینی می کنند.
      نهادها و سیاست‌گذاران؛ مشارکت در ابتذال یا غفلت از مسئولیت؟

    آیا هیچ‌یک از نهادهای ناظر، قبل از عرضه اثر، آن را کامل دیده‌اند؟ اگر بله، آنها نیز در تولید و انتشار این ابتذال(به معنای نابودی سینما) سهیم‌اند. اگر نه ، پس سیستم نظارتی، عملاً ناکارآمد و فقط در حد شعار است. تناقض میان «بیانیه‌های رسمی» (درباره جلوگیری از ابتذال و صیانت از فرهنگ) با واقعیت تولید، بیش از هر زمان دیگری نمایان شده است.
      نتیجه‌گیری: اگر می‌فروشد، دوباره بساز! منطق چرخه ابتذال

    سینمای کمدی امروز، در یک چرخه مصرفی گیر افتاده است، یک فیلم پرفروش می‌شود ، همان تیم، نسخه‌ای شبیه آن را می‌سازد ، مخاطب از سر اجبار یا تفریح آن‌ را می‌بیند ، فروش دوباره شکل می‌گیرد ،نسخه سوم ساخته می‌شود. در این چرخه، چیزی به‌نام خلاقیت، تعهد، سینمای موثر  و مسئولیت اجتماعی به‌طور کامل حذف شده است.
    بی‌خیالش شو. برو یه چیز جدید بساز

      این جمله نه‌فقط خطاب به یک کارگردان، بلکه خطاب به یک سیستم فکری در سینمای ایران است:سیستمی که باید بپذیرد، «فروش بالا» الزاماً به معنای «موفقیت فرهنگی» نیست،‌ همانطور که «خندهٔ بلند» الزاماً به معنای «کمدی بودن» نیست. اگر این منطق جای خود را به «خلق اثر تازه» بدهد،‌ شاید هنوز بتوان حیثیت از دست رفته‌ ژانر کمدی را بازسازی کرد.اگر نه، باید آماده باشیم تا سال آینده، نسخه سوم و چهارم «مرد عینکی» را تماشا کنیم؛ این‌بار با عنوان‌هایی مثل «مرد ماسک‌دار»، «مرد کفش‌ورنی» یا «مرد کت‌شلوار غواصی».
      شاید تنها آرزوی یک تماشاگر خسته و منتقد سینما این باشد که کارگردان ایرانی وقتی یک فیلم یا سریالش حسابی گرفته، چند مدل شبیه همان را دوباره نسازد. کافی است! ولش کن، بی‌خیالش شو. برو یک چیز جدید بساز.
      همین یک جمله، حکم نسخه نجات‌بخش سینمای امروز ایران را دارد؛ جمله‌ای که به کارگردان و تیمش یادآوری می‌کند: فروش بالا، تضمین کیفیت نیست؛ تقلید مکرر، تضمین سقوط است و مخاطب هم هنوز منتظر خلاقیت واقعی است.
  • روایت کمتر شنیده شده درباره عزت‌الله انتظامی در هفتمین سالروز درگذشت آقای بازیگر

    روایت کمتر شنیده شده درباره عزت‌الله انتظامی در هفتمین سالروز درگذشت آقای بازیگر

    امروز، ۲۶ مرداد ماه ـ هفتمین سالروز درگذشت عزت‌الله انتظامی است و به همین انگیزه، بخشی از روزهای آغازین فعالیت هنری او را که شاید برای مخاطبان، تازگی بیشتری داشته باشد، مرور می‌کنیم.

    روایت کمتر شنیده شده درباره عزت‌الله انتظامی در هفتمین سالروز درگذشت آقای بازیگر

    دهه ۱۳۲۰ زمانی که عزت‌الله انتظامی نوجوانی مشتاق بود و با سال‌های درخشانش فاصله داشت، تئاتر لاله‌زار جایگاه خودش را داشت، اما این رونق، بیش از آنکه به اجرای تئاترهای لاله‌زار مربوط باشد، مرهون پیش‌پرده‌هایی بود که پیش از نمایش اصلی، اجرا می‌شد. عزت الله انتظامی هم یکی از همین پیش‌پرده‌خوان‌ها بود.

    به گزارش ایسنا، امروز، ۲۶ مرداد ماه ـ هفتمین سالروز درگذشت عزت‌الله انتظامی است و به همین انگیزه، بخشی از روزهای آغازین فعالیت هنری او را که شاید برای مخاطبان، تازگی بیشتری داشته باشد، مرور می‌کنیم.

    این نوشتار برگرفته از کتاب خاطرات این هنرمند با نام «جادوی صحنه» است که به کوشش اعظم کیان افراز، از سوی نشر افراز منتشر شده است.

    با ما در این خاطره‌بازی همراه باشید:

    «سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ اوج محبوبیت پیش‌پرده‌خوانی بود. پرویز خطیبی کسی بود که در محبوب‌تر شدن پیش‌پرده‌خوانی، نقش بسزایی داشت. پیش از آنکه او مضامین انتقادی را در پیش‌پرده‌خوانی مرسوم کند، این مضامین بسیار ساده و پیش پا افتاده بودند مثل اختلاف زن و شوهر یا عروس و مادر شوهر یا عشق و عاشقی دختر و پسر. وقتی مهرتاش «کارمند دون پایه» نوشته پرویز خطیبی را با اجرای عباس حکمت شعار به صحنه برد، انتظامی هم مثل بیشتر مردم مجذوب این مضمون انتقادی شد چرا که برای اولین بار مردم می‌دیدند که یک کارمند دون پایه درد دل می‌کند و از وضع زندگی خودش می‌گوید.

    شاید هم به همین علت بود که انتظامی برای امتحان پیش‌پرده‌خوانی، بلافاصله شروع به خواندن تصنیف «کارمند دون پایه» کرده بود.

    مهرتاش و گروهش سبک خاص خود را داشتند. پیش‌پرده‌خوان‌های این گروه به جای آنکه فراک بپوشند، تعلیمی به دست بگیرند و کلاه سیلندری به سر بگذارند، کت و شلوار معمولی می‌پوشیدند. آنها از موسیقی ایرانی استفاده می‌کردند و فقط آهنگ‌های ایرانی را اجرا می‌کردند.

    کار به جایی رسید که انتقاداتی که در پیش‌پرده‌خوانی می‌شد، آنقدر تند و تیز بود که نمی‌شد آنها را در روزنامه‌ها چاپ کرد اما همین تصنیف‌های پیش‌پرده‌خوانی به قدری پرطرفدار بود که به محض چاپ، فروخته می‌شد. این تصنیف‌ها را چند نفر از جمله پرویز خطیبی، نواب صفا و ابوالقاسم حالت می‌سرودند.

    در آن سال‌ها تئاتر، رونق پیش‌پرده‌خوانی را نداشت. تماشاخانه‌ها اسم پیش‌پرده‌خوان‌ها را روی پرده و پارچه می‌نوشتند تا مردم را به سالن‌ها بکشانند. تئاتری که پیش‌پرده نداشت، تماشاگر هم نداشت. حتی مرسوم بود که پیش‌پرده‌خوان‌ها را به تئاترهای دیگر دعوت می‌کردند.

    انتظامی هم به تئاترهای «هنر»، «پارس» و «گیتی» دعوت شد. در تئاترهایی که او و همکارانش پیش‌پرده می‌خواندند، به ندرت نمایش‌های جدی و سنگین اجرا می‌شد و بیشتر نمایشنامه‌ها طنز بود. پیش‌پرده‌ها هم که طنز بودند و مربوط به وقایع روز.

    روایت کمتر شنیده شده درباره عزت‌الله انتظامی در هفتمین سالروز درگذشت آقای بازیگر

    اگر نمایشنامه جدی بود، طنز پیش‌پرده، جدی بودن نمایشنامه اصلی را تحت تاثیر قرار می‌داد. حتی بازیگری به نام الماسی که بازیگر خوبی بود و روی نقش‌هایش با دقت و وسواس کار می‌کرد، وقتی می‌خواست نمایشنامه‌ای جدی اجرا کند، از انتظامی می‌خواست پیش‌پرده نخواند چرا که فضای سالن عوض می‌شد و نمایش تاثیر خودش را از دست می‌داد.

    انتظامی بعد از تئاتر «کشور» به تماشاخانه «هنر» رفت؛ یک زیرزمین در انتهای یک کوچه بن‌بست. علاوه بر پیش‌پرده‌خوانی، در این تماشاخانه، نقش‌های کوچک تئاتر را هم بازی می‌کرد.

    پس از مدتی یکی از گاراژدارهای سرچشمه به اسم سعادت، تماشاخانه را خرید و همه را بیرون کرد و در تماشاخانه را بست.

    بعد از این اتفاق، انتظامی به تئاتر «پارس» (فرهنگ) رفت؛ جایی که صمد صباحی در آنجا کار می‌کرد و نیز افرادی مثل اصغر تفکری، هوشنگ سارنگ، پرخیده، فروغ سهامی، عباس تفکری، علی تابش، کاظم تهرانچی، عبدالله محمدی، تقی ظهوری، علی محزون، مرتضی احمدی، تفرشی آزاد و دخترهایش ایران و توران و خانم نادره.

    در تئاتر «پارس»، انتظامی فقط پیش‌پرده می‌خواند اما یک حادثه او را به بازیگر اصلی یک اپرت تبدیل کرد. هنگام اجرای نمایش «آرشین مالالان» به کارگردانی صمد صباحی، کاظم تهرانچی بازیگر نقش اول، در اسکی دچار حادثه شد و پایش شکست. نزدیک بود نمایش تعطیل بشود که انتظامی به حبیبی، مدیر تماشاخانه پیشنهاد کرد جای تهرانچی بازی کند، با این شرط که اگر بازی او بهتر بود، این نقش را به او بدهند.

    هرچند که صمد صباحی میانه خوبی با انتظامی نداشت و با بازی کردن او موافق نبود، ولی چاره‌ای نداشت و پذیرفت. بازی انتظامی آنقدر موفق بود که حتی پس از بهبودی تهرانچی هم کسی با بازی او مخالفتی نکرد. بعد از «آرشین مالالان»، انتظامی در نمایشنامه‌های «محصلین کلک باز»،« ناموس» و نیز «واریته نوروزی» بازی کرد و بعد هم در «اولتیماتوم» که نویسنده آن پرویز خطیبی بود و در آن انتظامی، سارنگ، اصغر تفکری و علی محزون هم بازی می‌کردند.»

    و این سرآغاز ورود بازیگری به صحنه تئاتر بود که بعدها عنوان آقای بازیگر را به خود گرفت.

    یاد عزت الله انتظامی گرامی باد.

     

  • «کریدور ترامپ» و تکرار ناکامی های راهبردی ایران

    «کریدور ترامپ» و تکرار ناکامی های راهبردی ایران

    احداث مسیر ارتباطی ترامپ در خاک ارمنستان، گام دیگری در کارنامه تنش‌های ایران و آمریکا ثبت کرده است؛ چالشی که در شرایط متفاوت می‌توانست به فرصتی بزرگ برای توسعه اقتصادی، امنیتی و سیاسی ایران بدل شود، اما اکنون به دلیل موانع سیاسی و تحریم‌های بین‌المللی، به یک ناکامی راهبردی تبدیل شده است.

    «کریدور ترامپ» و تکرار ناکامی های راهبردی ایران

    عصر ایران؛ علیرضا سلطانی – در توافق صلح تاریخی که میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان با میانجیگری دولت آمریکا و شخص دونالد ترامپ منعقد شد، موضوع احداث گذرگاهی موسوم به «کریدور ترامپ» یا «مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین‌المللی» محور اصلی توافق بود.

    این گذرگاه که به منظور جایگزینی طرح پیشین کریدور زنگزور طراحی شده، امکان اتصال جمهوری آذربایجان به جمهوری خودمختار نخجوان را از مسیر جنوبی‌ترین نقطه خاک ارمنستان و در مجاورت رود ارس، مرز مشترک ایران و ارمنستان، فراهم می‌آورد.

    پیش از این، ارمنستان به‌شدت مخالف احداث کریدور زنگزور بود، به ویژه آنکه جمهوری آذربایجان خواستار مالکیت و مدیریت کامل این مسیر بود. مخالفت ارمنستان عمدتاً از حمایت‌های آشکار ایران و به‌طور غیررسمی روسیه بهره می‌برد. در مقابل، جمهوری آذربایجان با پشتوانه سیاسی، امنیتی و اقتصادی ترکیه، حتی با تهدید استفاده از زور و اقدام نظامی، بر تحقق این طرح اصرار داشت.

    این تنش میان دو کشور وضعیت شکننده‌ای را ایجاد کرده بود که هر لحظه می‌توانست به شعله‌ور شدن درگیری نظامی مجدد منجر شود. اما توافق جدید، با فراهم آوردن مسیر جدید اتصال آذربایجان به نخجوان، زمینه‌ساز ایجاد صلح پایدار در منطقه شده است.

    اگرچه جزئیات کامل توافق منتشر نشده، اما واضح است که ارمنستان و به ویژه نخست‌وزیر این کشور، نیکول پاشینیان، مخالفت سابق خود را با احداث گذرگاه ارتباطی میان آذربایجان و نخجوان کنار گذاشته‌اند.

    «کریدور ترامپ» و تکرار ناکامی های راهبردی ایران

    این عقب‌نشینی می‌تواند دو دلیل عمده داشته باشد:

     نخست، دریافت امتیازات اقتصادی، تجاری و سیاسی قابل توجه از سوی آمریکا؛

    و دوم، انتقال مالکیت و مدیریت این کریدور به نهادهای ثالث، از جمله شرکت‌های آمریکایی، که نگرانی‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی ارمنستان را کاهش داده است.

    این موضوع سبب می‌شود که ریسک‌های مرتبط با این گذرگاه نسبت به طرح قبلی زنگزور، با توجه به امتیازات احتمالی، برای ارمنستان به‌مراتب کمتر باشد.

    از سوی دیگر، آمریکا و شخص ترامپ به‌دلیل نقش کلیدی خود در این توافق و پرستیژی که از آن کسب می‌کنند، کاملاً خرسند هستند. علاوه بر این، فرصت حضور شرکت‌های آمریکایی در اجرای این پروژه و نفوذ در منطقه‌ای حساس که از لحاظ راهبردی در حیطه نفوذ روسیه است، دستاورد مهمی برای واشنگتن محسوب می‌شود.

    ترکیه و رئیس جمهور اردوغان نیز که سال‌ها در پی تحقق اتصال مستقیم به جمهوری آذربایجان بوده‌اند، از همراهی در این توافق رضایت دارند. کشورهای اروپایی نیز به دلیل کاهش هزینه‌ها و مخاطرات حمل‌ونقل انرژی و کالا، از این کریدور جدید استقبال می‌کنند. روسیه که پیش‌تر به شدت مخالف طرح کریدور زنگزور بود، اکنون با این مسیر به خاطر بده‌بستان‌های احتمالی سیاسی و امنیتی، به ویژه در زمینه جنگ اوکراین، موافقت کرده است. این رضایت نسبی و اجماع برای اجرای طرح عمدتاً محدود به افق زمانی کوتاه‌مدت ۵ تا ۱۰ ساله است و تضمینی برای تداوم آن در بلندمدت نیست.

    در این میان، ایران به عنوان یکی از ذی‌نفعان منطقه‌ای مهم، با شرایطی متفاوت به این طرح نگاه می‌کند.

    تهران به ناچار و در شرایطی که ارمنستان به عنوان کشور میزبان این پروژه را پذیرفته و اراده بین‌المللی قوی برای اجرای آن وجود دارد، احتمالا موافقت خود را اعلام خواهد کرد؛ اما این پذیرش بیشتر از سر اجبار و نه رضایت است.

    حضور شرکت‌ها و نهادهای آمریکایی در این مسیر و کنترل آن از سوی آمریکا، هر چند تا حدی مخاطرات سلطه ترکیه و جمهوری آذربایجان را کاهش می‌دهد، اما به شکل‌گیری مخاطرات جدیدی برای امنیت ملی و نفوذ منطقه‌ای ایران منجر خواهد شد.

    از سوی دیگر، این پروژه یکی دیگر از فرصت‌های راهبردی و اقتصادی ایران را به دلیل انزوای سیاسی منطقه‌ای و بین‌المللی و فشارهای مداوم واشنگتن از دست می‌دهد.

    پیش‌تر نیز ایران به دلیل مخالفت و تحریم‌های آمریکا نتوانسته بود از فرصت‌های بزرگی نظیر انتقال انرژی از قفقاز به بازارهای جهانی از طریق خطوط لوله نفت و گاز (مانند خط لوله نفت باکو-تفلیس-جیجان یا خط لوله صلح برای انتقال گاز به هند) بهره‌برداری کند.

    اکنون نیز کریدور ارتباطی آذربایجان با نخجوان، که می‌توانست از مسیر خاک ایران عبور کند و مزایای اقتصادی و راهبردی فراوانی برای تهران به همراه داشته باشد، با مداخلات آمریکا و اختلافات منطقه‌ای از دست رفته است.

    در نهایت، احداث مسیر ارتباطی ترامپ در خاک ارمنستان، گام دیگری در کارنامه تنش‌های ایران و آمریکا ثبت کرده است؛ چالشی که در شرایط متفاوت می‌توانست به فرصتی بزرگ برای توسعه اقتصادی، امنیتی و سیاسی ایران بدل شود، اما اکنون به دلیل موانع سیاسی و تحریم‌های بین‌المللی، به یک ناکامی راهبردی تبدیل شده است.

  • روز خبرنگار گرامی باد

    روز خبرنگار گرامی باد

    ر نبود جسارت رسانه‌های داخلی و خبرنگاران از جان‌گذشته و انعکاس دقیق و لحظه به لحظه وقایع این سو و آن سوی میدان جنگ، این 12 روز، 12 سال می‌گذشت برایمان! که اگر رسانه‌های داخلی نبودند باید به دروغ‌ها و غلوهای اسرائیل اینترنشال اعتماد می‌کردیم.

    تبریک روز خبرنگار رسا نشر

    پایگاه خبری رسا نشر – حدوداً 2 ماه پیش بود که جامعه هرلحظه تشنه و تشنه‌تر می شد. تشنه خبر! تشنه خبر موثق!
    جنگ بود. جنگ 12 روزه تحمیلی، روزها آنها می‌زدند، شب‌ها ما و دم صبح باز آنها. مردم می‌خواستند بدانند چه شده؟ کجاها را زده اند؟ ما چه کار کردیم و کجاها را زدیم؟

    در آن لحظات حساس اصولاً همه دنیا برای شنیدن سریع وقایع به رسانه های ملی آن کشور رجوع می‌کنند. منظورم صدا و سیماست. صدا و سیمایی که به جای بیان حقایق و انعکاس لحظه به لحظه خبرهای دو طرف میدان جنگ، صرفاً به تحلیل و تهدید دشمن و شعار روی آورده بود. صدا و سیمایی که همان لحظه که ونک را می زدند، از حیفا و تل آویو می گفت. بی انصاف! شاید من دل‌نگران عزیزی در میدان ونک باشم؟ کجای ونک را زدند؟ آیا خانه‌ای خراب شده؟ مردم عادی کشته شده‌اند؟ صدا و سیما هنوز پخش زنده از تل آویو …
    اگر نبود جسارت رسانه‌های داخلی و خبرنگاران از جان‌گذشته و انعکاس دقیق و لحظه به لحظه وقایع این سو و آن سوی میدان جنگ، این 12 روز، 12 سال می‌گذشت برایمان! که اگر رسانه‌های داخلی نبودند باید به دروغ‌ها و غلوهای اسرائیل اینترنشال اعتماد می‌کردیم.
    بیشتر از هر سال دیگری، روز خبرنگار را به همه خبرنگاران و عکاسان تلاشگر در رسانه‌های داخلی (روزنامه‌ها، نشریات، خبرگزاری‌ها و پایگاه‌های خبری) تبریک عرض می‌نمایم.
    نزدیک بود ما جنگ را ببازیم. جنگ رسانه‌ای را ببازیم، اگر شما نبودید! در هیاهوی بنگاههای خبرپراکنی آنطرف آبی که جیبشان از دلارهای صهیونیستی پر است، حتماً میدان را واگذار می‌کردیم اگر شما نبودید! اگر شما که با کمترین امکانات، آن اینترنت ملی شده بی‌رمق، فشارهای از این سو و آن سو، و موشک و بمب‌هایی که هر لحظه امکان داشت بر سرتان فرود آید، مردانه پای کار نمی‌ایستادید، شاید امروز ایستادگی و اتحاد مردم با مردم و حمایت و همدلی در آن روزهای سخت را کسی خبردار نمی‌شد و خیال می‌کردند مانند خیلی از کشورها که تا جنگ شد همه فرار کردند و قفسه فروشگاهها را خالی کردند و به هم رحم نکردند، مردم ما هم آنگونه اند. اما شما تصویرها ثبت کردید از غیرت و ایستادگی، از محبت و عشق، از تلاش برای نجات جان دیگران در بمباران میدان تجریش و از حماسه ایستادگی و مقاومت.
    دست مریزاد به شما خبرنگاران ایرانی. دست بوس همه تان هستم.

    شبنم حاجی اسفندیاری
    مدیر مسئول پایگاه خبری رسا نشر

  • افشای پشت پرده عشق ابدی برای اولین بار، وقتی ترانه همه چیز را خراب می کند!

    افشای پشت پرده عشق ابدی برای اولین بار، وقتی ترانه همه چیز را خراب می کند!

    روایت و فکت‌هایی در رابطه با پشت‌پرده این برنامه از زبان یکی از دست اندرکاران غیر ایرانی عشق‌ابدی خواهید شنید که برای اولین بار منتشر می‌گردد.

    اختصاصی رسا نشر – عشق ابدی یک مجموعه ریلیتی شو همسریابی ایرانی است که برای اولین بار در مدیای فارسی و در یوتیوب پخش می‌شود. تاکنون 65 قسمت از این برنامه پخش شده است. برنامه‌ای که حاشیه‌ها و بازخوردهای فراوانی را به همراه داشته است. عشق ابدی در یک ویلا در ترکیه برگزار می‌شود که چند دختر و پسر ایرانی در آنجا با هم آشنا شده و با هم ارتباط می‌گیرند. در این برنامه دختر و پسرها باید پارتنر خود را پیدا کرده و ثابت کنند که لیاقت دریافت جایزه 30 هزار دلاری این برنامه را دارند. این برنامه توسط پرستو صالحی بازیگر مهاجرت کرده صدا و سیما به ترکیه اجرا می‌شود.

    عشق ابدی نسخه فارسی برنامه‌های مشابهی از سازنده همین برنامه است که در کشورهای دیگر و به زبان‌های مختلفی ساخته و پخش شده است. اما بر اساس آمارها نسخه ابرانی آن پربازدید‌تر و محبوب‌تر از سایر ورژن‌های این برنامه بوده است. شاید توجه نسل جوان ایران به برنامه‌های تولیدی در یوتیوب و حضور پرشمار ایرانیان در اینستاگرام و یوتیوب باعث شده تا سازندگان عشق ابدی را به ساخت برنامه به زبان فارسی ترغیب کند.

    عشق ابدی از همان ابتدا با حاشیه همراه شد. چراکه ساخت چنین برنامه ای با هدف پیدا کردن دوست دختر و دوست پسر، آن هم در یک ویلا و در کنار هم، آنچنان با فرهنگ دینی و سنتی ایرانیان تطابق ندارد. همین امر باعث شد که از پخش نخستین قسمت‌های عشق ابدی، حاشیه ‌ها و فیدبک‌های منفی فراوانی برای شرکت کنندگان، مجری و سازندگان این برنامه به وجود بیاید. به طور کلی 2 نوع حاشیه برای عشق ابدی به وجود آمد. اولین نوع همانی است که در بالا به آن اشاره شد و بیشتر مربوط به خود برنامه و ساختار آن می‌باشد. از آن مهمتر اما حاشیه‌ها و درگیری‌هایی هستند که میان شرکت‌کنندگان این برنامه شکل گرفته است. از آنجایی که این برنامه به صورت ضبط شده و با فاصله پخش می‌شود، هرچه که به جلو می‌رویم و قسمت‌های جدیدتر پخش می‌شود، اختلافات، درگیری‌ها و رفتارهای پرتنش و توهین‌آمیز شرکت‌کنندگان با هم با واکنش کاربران مواجه می‌شود. و اکثر ویدیوهای کوتاهی که در شبکه‌های اجتماعی وایرال می‌شود مربوط به همین حاشیه هاست. از طرف دیگر خود شرکت‌کنندگان نیز با واکنش به قسمت‌های پخش‌شده بر افزایش حاشیه‌‌ها و تنش تاثیر می‌گذارند. به نحوی که کار به درگیری و توهین به یکدیگر در شبکه های اجتماعی کشیده شده و شرکت‌کنندگان با پخش هر قسمت جدید دست به افشاگری و یا توضیح در رابطه با موضوعات پیش آمده در زمان ضبط برنامه می‌پردازند.

    سوای خوب یا بد بودن ریلیتی‌شو عشق ابدی، این برنامه توانسته نظر کاربران زیادی  را به خود جلب نماید و تمام این حواشی، اکت و ری اکت‌ها بر جذابیت برنامه افزوده است. بر اساس نظر بینندگان حواشی بیرونی برنامه باعث افزایش مخاطب و ایجاد فضای چالشی برای مخاطبان گردد و عده‌ای در فضای مجازی به طرفداری از شرکت‌کنندگان پرداخته‌اند. توجه به حواشی به قدری اهمیت پیدا کرده است که در کوتاه ترین زمان حساب‌های اینستاگرام شرکت‌کنندگان عشق ابدی مخاطبان میلیونی به دست آوردند. به عنوان نمونه طناز عشق ابدی اکنون بالای یک میلیون دنبال‌کننده در اینستاگرام دارد. مابقی شرکت‌کنندگان هم اوضاعشان خوب است و از طریق محبوبیت به دست آمده در این برنامه دنبال‌کننده های بسیاری به دست آورده اند و حتی درامدهای بسیار بالایی از طریق تبلیغات در اینستاگرام به جیب زده‌اند. البته این محبوبیت و کسب‌درامد از اینستاگرام هم حاشیه‌های فراوانی همچون داستان دعانویسی که دست و پای گربه ها را قطع می‌کرد و وکیل مهاجرتی که کلاه‌بردار از آب درآمد و … را به همراه داشته است که موضوع بحث ما نیست.

    شاید موارد فوق را از قبل می‌دانسته و در مورد آن شنیده باشید. و احتمالاً شما هم از آن دسته افرادی هستید که به حاشیه های پیش آمده پس از جلو رفتن برنامه و پخش قسمت‌های جدید عشق ابدی علاقمندید و آنها را واقعی می‌دانید. اما باید به شما بگوییم که با مطالعه ادامه این مطلب به واقعیت‌هایی از این برنامه پی خواهید برد که تاکنون نه کسی آن را مطرح کرده و نه در جایی به صورت دقیق به آن اشاره شده است.

    عشق ابدی ریالیتی شو یا سریال!

    هرچیزی که تاکنون درباره عشق ابدی از زبان دیگران و یا شرکت‌کنندگان شنیده اید را مجدداً در ذهن مرور کنید و به خاطر بسپارید، چون از این به بعد روایت و فکت‌هایی در رابطه با پشت پرده این برنامه از زبان یکی از دست‌اندرکاران غیر ایرانی عشق ابدی خواهید شنید که برای اولین بار منتشر می‌گردد. و با کنار هم قرار دادن دانسته ها در کنار هم پازل غیرواقعی بودن برنامه برای شما کامل می‌شود.

    برای اولین بار افشاگری از پشت پرده و پشت صحنه عشق ابدی توسط یکی از دست اندرکاران ترک این برنامه منتشر می‌گردد. به جهت حفظ محرمانگی از بیان جنسیت و نام این فرد معذوریم. کارمند فعال در برنامه عشق ابدی نسخه ترکی و فارسی که در لوکشین ویلا حضور داشته است مواردی را مطرح نموده که به شرح زیر می باشد:

    برخلاف اظهار نظر شرکت‌کنندگان عشق ابدی، کلیت این برنامه دارای سناریو از پیش تهیه شده بوده و مانند یک سریال داستانی از قبل مشخص شده است. اگرچه دیالوگ ها تقریبا توسط خود شرکت کنندگان بیان می‌شود، اما تیم نویسنده سرفصل گفتگوها، بحث‌های چالشی و یا نحوه قرارگیری در لوکیشن‌ها، تعداد افراد و سرخط روایت داستانی را مشخص می‌کنند. و اینگونه نیست که شرکت‌کنندگان هرچه دلشان بخواهد بگویند یا هرکاری بخواهند انجام دهند.

    در قسمت‌های بعدی بیشتر متوجه خواهید شد که شرکت‌کنندگان قدیمی و حتی جدید همه از داخل و بیرون برنامه مطلع بودند. ماجرای بلوکه بودن گوشی ها کاملاً دروغ است و به جز زمان‌های رکورد برنامه، در طول ساعات دیگر، حتی استراحت بین قسمت‌ها استفاده از تلفن همراه آزاد بوده و به همین دلیل اطلاعات به بیرون درز می‌کرده است.

    دوستای صمیمی، کارای قدیمی!

    به جهت برقراری ارتباط بهتر و ضبط برنامه در کوتاهترین زمان ممکن، اکثر افراد حاضر در برنامه از قبل با هم آشنا هستند و تلاش می‌شود از افرادی استفاده شود که با هم رابطه دوستانه و نزدیک دارند. این انتخاب برای شروع همه فصول به همین شکل بوده است. و در اواسط برنامه برای واقعی نشان دادن برنامه چند نفری را که با جمع غریبه هستند به برنامه اضافه می‌کنند. در نسخه ایرانی برنامه شاهین و نگار مسئول پیدا کردن و جمع کردن دوستان و آشنایان بوده‌اند{هرکجا از این افراد شنیدید به واسطه یکی از دوستانم به برنامه دعوت شدم یا اون به هم خبر داد، منظور شاهین و نگار هستند} و جمع اولیه تقریباً همگی با هم آشنا و دوست بوده‌اند. سناریو و داستان‌ها، انتخاب پارتنر‌ها از قبل مشخص و تمرین شده بوده است. تعجب الهه که بعداً به این جمع اضافه شده نیز موید همین امر است و  در واقع آنجا متوجه می‌شود که همه این افراد با هم از قبل ارتباط دارند.

    رل زدن‌ها، کات کردن و اعلام سینگلی و سوییچ کردن پارتنر‌ها همگی سناریو از قبل تعیین شده هستند. و در همان روز اول قرار بوده که چند جفت رابطه‌های طولانی و برخی رابطه‌های کوتاه و متغیر داشته باشند.

    بانو سوسانو و جومونگ مناطق محروم!

    حضور دانیال و الهه کاملاً از پیش تعیین شده بوده و با هم هر دو وارد ویلا شده بودند. قطع رابطه و ارتباط مجدد نیز تماماً بر اساس سناریو و با خواست کارگردان اتفاق افتاده است. رفتن دانیال و پس از آن خروج الهه در قسمت‌های اخیر نیز از قبل برنامه‌ریزی شده بوده و فقط برای جذابیت و تهییج احساسات و عواطف بیننده ماجرا به این سمت پیش رفته است.

    به خاطر یک مشت دلار

    در پاسخ به یک پرسش که آیا همه شرکت کنندگان عشق ابدی مجرد بودند و یا شرطی برای سینگل بودنشان در قرارداد وجود دارد، گفته شد که تنها شرط رسمی داخل قرارداد عدم تأهل رسمی شرکت کنندگان بوده است و ما از اول می‌دانستیم که برخی از این افراد داخل رابطه هستند و در طول روز با پارتنرشان در تماس بودند. البته بودند کسانی هم که سینگل بودند. اما در نهایت اهمیت برای سازندگان، نداشتن تعهد ازدواج رسمی داخل خاک ترکیه بود. آن هم به دلیل قوانین سرسخت ازدواج در ترکیه. ضمن اینکه بند مربوط به این موضوع صرفاً تا لحظه عقد قرارداد و حضور در ویلا را شامل می‌شد و ارتباط افراد پس از خروج، اهمینی نداشت.{ در واقع به خاطر 30 هزار دلار جایزه عشق ابدی، ترانه پسرِ مردم، و شاهین دخترِ مردم را سر کار می گذارد و وارد برنامه می شود}

    خروج بله، ورود ممنوع!

    بر اساس توضیحات داده شده دربالا، این کارمند یک فکت عجیب رو می‌کند و می‌گوید به نظر شما چرا از قدیمی ها افراد کمتری از برنامه خارج می‌شوند و این بیشتر افراد تازه‌وارد هستند که مدام حذف می‌شوند؟ او به خروج فرشاد، پربسا، بهار، دانیال و الهه اشاره می‌کند و می گوید تیم اصرار به ماندن افراد قدیمی تر به جهت راحتی کار و آشنایی افراد با هم دارد تا ضبط‌ها سریع‌تر و بدون تپق و کات کمتر پیش برود. از طرفی هم خروج افراد جدیدتر به نفع تهیه‌کننده است و دستمزد کمتری به شرکت‌کنندگان پرداخت می‌شود. این یعنی دقیقاً میزان حضور بهار، فرشاد و زوج  الهه و دانیال به همین اندازه بوده و از اول هم قرار بوده همین تعداد برنامه حضور داشته باشند.

    در مورد حذف علی و زهرا هم باید بگویم که  این حذف برای رفع شبهات مخاطب رقم خورده است تا حذف‌شدگان فقط جدیدترها نباشند و ماجرا کاملاً واقعی به نظر برسد، که خروج افراد با رأی گیری و توسط دوستانشان اتفاق می افتد!. اما همانگونه که دیده‌اید علی و زهرا مجدداً باز می‌گردند. آنها اصلاً جایی نرفته بودند که بخواهند برگردند! تمام این ماجرا ساخته و پرداخته کارگردان است.

    فکت مهم و غیر قابل باور دیگر از دید مخاطبان این است که تمام شرکت کنندگان از کلیه وقایع و تصمیمات داخل ویلا آگاه بودند. این ویلا نه در مخفی دارد و نه پیچیدگی‌های غیر قابل باور! حضور افراد جدید، آمدن علی و زهرا را همه شرکت کنندگان می‌دانستند. و در واقع اگر حضور شرکت‌کنندگان جدید را هم بررسی کنید در برخی قسمنت ها به دلیل کات‌های بد تدوین، مشخص است که نه کسی شوک می‌شود و نه هیجان‌زده. مثلا قبل از رونمایی از بهار، همه آن را دیده بودند.

    عشق ابدی تا ابد ادامه دارد!

    بنا بر گفته‌های این دست اندرکار برنامه عشق ابدی، سناریو سازی صرفاً محدود به زمان ضبط برنامه نبوده و یک تیم در طول زمان پخش این برنامه با همه شرکت‌کنندگان در ارتباط است و برای ایجاد حاشیه، تنش و جنگ و دعواها سناریو چینی می کند. در واقع تمام بدگویی‌ها از برنامه، حاشیه سازی‌های ماهرخ از نبود امکانات و فشار کاری، شکایت از امیر حسین، ارتباط مهراد با سودا، جنگ‌ها و استوری‌های شرکت‌کنندگان بر علیه یکدیگر و …. تماماً همگام با استراتژی مارکتینگ تیم عشق ابدی پیش می‌رود و شرکت‌کنندگان هنوز هم از این برنامه درامد دریافت می‌کنند. هرچه فعالیتشان بیشتر باشد و درامد یوتیوب و ویو قسمت ها بالاتر برود، درامد آنان نیز بیشتر خواهد بود.{الیته بر اساس یک روایت دیگر قرار است این درامد ها بعداً و پس از تسویه یویتیوب پرداخت شود}.

    نگار از اول قرار بوده که بد باشد!

    این راوی ترک ادعا می کند پس از تمرین و کار با بچه‌ها، نگار از همان ابتدا به عنوان بد گیرلز داسنان {دختر بد قصه}  انتخاب می‌شود و در طول برنامه آنچنان که مشاهده می‌کنید شرکت‌کنندگان تلاش می‌کنند با تخریب بیشتر نگار حاشیه‌سازی کنند. با وجود اینکه نگار کار خاصی نمی‌کند! ولی حاشیه‌ها بیشتر از روز قبل می‌شود. بد نشان دادن نگار در برنامه و ایجاد حس ترّحم در بین مخاطبان در شبکه های اجتماعی یک استراتژی از پیش تعیین شده بود و در کامنت‌‌ها می توان دریافت که این استراتژی به خوبی جواب داده و میزان تعامل در ویدیوها را بسیار بالا برده است. و نشان می‌دهد که نگار از پس نقشی که به او داده اند به خوبی برآمده است!

    برنده از پیش مشخص بود اما نباید لو می رفت!

    این کارمند در ادامه به تفاوت های فرهنگی و مدیای فارسی با کامیونیتی ترک اشاره می‌کند و می‌گوید برنده این مسابقه از قبل تعیین شده و مشخص بود. برای جذابیت و ایجاد یک عشق خارج از بازی و رقابت علی که پرچالش ترین شرکت کننده بود را به همراه زهرا که آرام ترین و به نوعی ساده‌ترین دختر ویلا بود را از بازی خارج کردیم و با دادن خبر رابطه‌شان و پیشنهاد برگشت به بازی، یک رابطه سفید و تمیز خلق کردیم که بتوانیم در یک گوشه زمین بازی آرام آرام رشد دهیم. تا به اینجا همه فکر می‌کنند اگر جایزه ای برای برنده  این مسابقه در کار  باشد حتماً به شاهین و طناز می‌رسد و یا به امیرحسین و سودا . اما ادامه برنامه همه چیز را به نفع علی و زهرا تغییر خواهد داد.

    در ادامه همین موضوع به ماجرای ورود اکس شاهین به برنامه اشاره می‌کند و می گوید قبل‌تر اشاره کردم فضای برنامه کاملاً باز است و سناریو وجود دارد. طناز می‌دانست که قرار است در ادامه رابطه‌اش با شاهین وارد این چالش شود. شاهین هر جفتشان را وارد بازی کرده است. حتی از دید شما که قسمت به قسمت از ماجرا خبردار می‌شوید هم عجیب نیست که الهه با دوست پسر قبلی‌اش مواجه می‌شود. شاهین هم؟ یعنی در ترکیه فقط همین تعداد ایرانی وجود دارد که از قضا برخی هم را می‌شناسند و ناگهان با اکس‌هایشان در یک برنامه به هم می‌خورند؟ این طبیعی است؟ البته که نه! مگر اینکه همه چیز از قبل تعیین شده باشد. این خود، گواهی بر داشتن سناریو و سریال بودن عشق ابدی است.

    برنده و جایزه سرکاری

    راوی ادامه می‌دهد که همه چیز غیر واقعی و فیلم بود. از قسمت  1 تا قسمت آخر و انتخاب برنده، از قبل مشخص شده است. این موضوع نباید لو می‌رفت و حتی برنامه خیلی باید جذاب‌تر از اینها می‌شد و ذهن مخاطب قرار بود بیشتر از اینها درگیر شود. اما ترانه همه چیز را خراب کرد! با وجود بندهای سفت و سخت در قرارداد و تاکیدهای چندباره دست اندرکاران ترانه با دروغگویی و فریب وارد برنامه شد و ماجرای ارتباطش با یک نفر خارج از برنامه { که ادعا می کرد نامزد رسمی ترانه است} همه چیز را خراب کرد. حاشیه های فراوانی که در زمان خارج از ضبط داشت کم نبود، این را به داخل برنامه هم کشاند و در نهایت نیز با افشای موارد محرمانه به همان فرد و انتقال و درز پیدا کردن قسمت‌های بعدی و نام برنده توسط نامزد سابق در یک برنامه یوتیوبی { برنامه آیدین زواره ای }، همه چیز را خراب کرد. وی اشاره می‌کند که قرار بود از ترانه بابت این موارد شکایت و خسارت دریافت شود، اما کارگردان فارسی‌زبان و پرستو صالحی وساطت کرده و تلاش کردند با ایچاد حاشیه‌ها و جنگ روانی خارج از برنامه، توسط شرکت‌کنندگان از اهمیت درز اطلاعات بکاهند. و نتایج نشان می دهد که موفق هم شدند!

    فصل دوم عشق ابدی؟

    در نهایت نظر تیم سازنده عشق ابدی و تمایلشان برای ساخت سیزن دوم این برنامه بر این امر استوار شده است که بر خلاف نسخه ترک که جذابیت‌های بصری، داستان‌ها و حاشیه‌های داخل برنامه و خود شرکت‌کنندگان در داخل برنامه دارای جذابیت برای بیننده ترک بوده، در نسخه ایرانی اتفاقاً این حواشی شکل گرفته در خارج برنامه است که توانسته تمامی ضعف‌های سریال عشق ابدی را در فصل اول بپوشاند و آن را به پرمخاطب‌ترین برنامه این سازنده با درامد بالاتر تبدیل کند. به گونه‌ای که در پی آن هستند تا با تجربه گرفتن از حاشیه‌های خارجی برنامه و پیوند آن به درون برنامه، فصل دوم را جنجالی‌تر بسازند.

    لازم به توضیح است که در مورد رفتار و شخصیت شرکت کنندگان داخل برنامه اطلاعاتی وجود دارد که به جهت حفظ حریم خصوصی هموطنان و عدم اطمینات از صحت داده ها در مورد افراد،  از انتشار آن معذوریم.

    همانگونه که مطالعه کردید این برنامه هم مانند اکثر ریلیتی شو های دیگر دارای سناریو از پیش تعیین‌شده بوده و اگرچه در ساخت و اجرا بسیار ضعیف است، اما با ایجاد حاشیه‌های فراوان داخل و خارج از برنامه توانسته چند ماهی خود را در مدیای فارسی محبوب نشان دهد. اما واقعیت عشق ابدی در مورد ناهنجاری‌های فرهنگی و اجتماعی ایجاد شده و ترویج فساد، خیانت و … مانند یک لکه ننگ بر پیشانی تمام مجموعه خواهد ماند. و تمام محبوبیت عشق ابدی و شرکت‌کنندگان آن پس از مدت کوتاهی از پایان برنامه فروکش خواهد کرد.

    پ ن: این اولین و آخرین پست در رابطه با برنامه عشق ابدی است که در این رسانه منتشر می‌گردد. در واقع ابن برنامه بسیار سطح نازل و کیفیت پایینی از یک ریلیتی شو را ارائه کرده و مشخصاً اهداف ضد‌فرهنگی و ضد‌ایرانی توسط سازندگان و اسپانسرهای این برنامه پشت ساخت این برنامه بوده است. هدف از انتشار و افشاگری درباره عشق ابدی ، روشنگری اذهان عده‌ای از مخاطبان است که گمان می‌کنند این برنامه ها با هدف سرگرمی تولید و پخش شده‌اند. در رابطه با اطلاعات به دست آمده هم باید بگوییم که یکی از دوستان ایرانی ساکن استانبول، شخصاً با گفتگو با کارمند ترک عشق ابدی در یک میهمانی به این اطلاعات دست یافته و در اختیار ما قرار داده است.

     

  • پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

    پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

    رمان «سمفونی مردگان» و فیلم‌های «مادر» و «برادرم خسرو» به نحو متفاوتی به جدال میان برادران و نقش پنهان “دیگریِ بزرگ” یا “جامعه” پرداخته‌اند، اما «پیرپسر»، پای پدر را هم به میان آورده است تا احضار او توسط برادر کوچکتر که نماد نفرت است صورت گیرد.

    پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

       عصر ایران؛ محمد زینالی اٌناری – فیلم پیرپسر، راوی یک قصۀ ماندگار در ذهنیت ایرانی است: برادرکشی. شاید نقش پدر در این داستان منکر این روایت باشد، یا آن را از کلیشۀ خود در آورد، اما در این مقال از آن رمزگشایی خواهد شد. رمان «سمفونی مردگان» و فیلم‌های «مادر» و «برادرم خسرو» به نحو متفاوتی به جدال میان برادران و نقش پنهان “دیگریِ بزرگ” یا “جامعه” پرداخته‌اند، اما «پیرپسر»، پای پدر را هم به میان آورده است تا احضار او توسط برادر کوچکتر که نماد نفرت است صورت گیرد.

    زمانی این احضار صورت می‌گیرد که دو برادر بر سر فروختن خانه و کشتن پدر گفت‌وگو می‌کنند. موضوع صحبت‌ سهم‌شان از خانه‌ی پدر است؛ مال پدر که در بحبوحۀ جانکاه اقتصادی این روزگار پرونده‌های زیادی را در دادگاه به خود می‌بیند. دیگری بزرگی که برادر کوچکتر در افق او سیر می‌کند و شاهد یک افق جدید تربیت نشدنی پیش روی خود است؛ علی به پیامبران یتیمی می‌ماند که به جای افق پدر، سر از سرزمین کلمه و کتاب، معنا و مهربانی برآورده است.

    در این دوره، پای عشق از دل روشنفکری، کافه و کتابفروشی به میان آمده و به خانۀ موروثی هم وارد شده است. تا وقتی صحبت از کتاب، عشق و بخشش نیست، داستان برادر کوچکتر غالب است: کشتن ادیپ و تصاحب میراث!

    یک دیالوگ نفرت، پدر را وارد فضای میان دو برادر می‌کند تا جدال عشق و نفرت را داوری کند. آبی می‌خورد و در میان خیر و شر رژه می‌رود تا عشق و نفرت را، هابیل و قابیل را به جان هم بیندازد.

    این جدال روایت، برادر عاشق‌پیشه را همچون بیژن در چاهی می‌اندازد که انتها ندارد. عشق این روزگار، گم‌شدۀ جامعه‌ای است که توسط برادر بازاری بازتولید می‌شود. نفرت ولد ناخلفِ بازار، فضلۀ پول، دمل چرکین تصاحب، میراث اجدادی ناخواسته‌ی جامعه‌ای است که به علت کم‌یابی و نزاع آب، همواره در تنازع بقا بوده و میان گروه‌ها و طوایف کشمکش خلق کرده است. غلام از یخچال آب را بر می‌دارد تا میان عشق و نفرت، ذینفعان ایرانیِ آب، دعوایی راه بیندازد.

    نفرت پدر و مادر ندارد و سعی می‌کند جامۀ عشق و خوبی بپوشد، اما عشق در موجودیت خود مولود جامعۀ شهری، آفریدۀ شعر و عرفان و محصول کتاب‌فروشی و روشنفکری است. نفرت از جنس قتل، خونریزی، جهل و خشونت، امّا عشق از جنس ادبیات، شعر، شاهنامه، لیلی و مجنون، غزلیات شمس، آب حیاتِ آگاهی و فلسفۀ حقیقت است.

    بدون وارد شدن در افق شعر و ادبیات، عشق در ضمیر کسی ظهور نمی‌کند. هر قدر نفرت واقعی و مادی است، عشق تخیلی و معنوی است. به همین دلیل فرایندی که رنگ و بوی معنا، مطالعه و تخیل را در جامعۀ ایرانی کمتر کرده، به کاهش ازدواج و افزایش طلاق منجر شده است. در نظامی که نفرت در آن حاکمیت داشته و منطق باز تولید خود را گسترده است، عشق و همدلی ممنوعه است.

    در «پیرپسر» عشق از لمس قدم‌های رعنا، به نشانۀ زیبایی، ظهور می‌کند. هر قدر در سر بر آوردنِ نفرت از دل زشتی و کثافتِ خانۀ اجدادی، دعوای میراث و کشمکش قدرت نمایان است، عشق از دیدن زیبایی، امید، نظم، موسیقی و پاکیزگی که با نشانۀ لباسشویی هم خودنمایی می‌کند، متجلی است.

    پیرپسر؛ جدال عشق و نفرت

    فیلمساز آگاهانه یا ناآگاهانه، در دل تضاد کثافت و تمیزی، بیماری و واکسن، تلویزیون و ویلنسل، شهوت و عشق، ماده و معنا زیست می‌کند. صف‌های دادخواست پارک شهر و پیاده‌راه انقلاب مشهودِ نظرِ همگان است؛ دعوای میراث و ویترین‌های کتابفروشی در دل هر فیلمسازی رسوخ کرده است. فیلمنامه دنبال قصه‌ای می‌گردد تا شلوغی ذهنش از وقایع اجتماعی و سیاسی را بر کاغذ و حلقه فیلم بریزد.

    شاعران ایرانی در دوره‌های بعد از حملۀ مغول، عشق را به عنوان برساختی انسانی برای جامعۀ در حال نفرت و جدالِ آب و کمیابی آفریده‌اند تا ایران درگیر دوره‌های متعدد ملوک الطوایفی متحد شود. باری از آغاز تأسیس هنر در دورۀ صفوی، نهاد بازار هم متولد شده و آن‌سان که محمد توکل در مقالۀ «نقش بازاریان در کودتای 32 مرداد» به میان آورده،  کشمکش میان بازاریان بزرگ و کوچک عامل اساسی کودتا و حتی انقلاب 57 می‌شود؛ روایتی که در فیلم «مادر» میان دو برادر تاجر و مهندس نشان داده می‌شود.

    پایان تلخ پیرپسر حاوی این سوال است که چرا روشنگری نمی‌تواند گره جامعۀ درگیر روایت نفرت پدر از پسر، و پسر از پدر را وا کند؛ پدر و پسری که این روزگار هم درگیر تضادهای نسلی و گرمای قدرت‌اند. اصلاح طلبی، در دل همین تضادهای نسلی قدرت ظهور می‌کند اما همچون علی که یوسف‌وار زندانی عشق میان دیوارهای نفرت و اسارت قدرت شده، بند را تحمیل آبتین، تاجزاده و مهرآئین می‌کند تا نتوانند از کشمکش میان وارثان قدرت عبور کنند.

    مهرآئین می‌گفت حتماً سعی کنید یکبار هم که شده در زندگی‌تان عاشق شوید. اما جامعه‌ای که همچون عطش آب که این روزها عیان است، تشنۀ دوستی، همدلی و دموکراسی است، هنوز درگیر منازعۀ نفرت‌بار قدرت میان روایت‌های تاریخی و اساطیری مانده است.

    روایت‌ها در عین کشمکش و تضعیف همدیگر دست نجات‌بخش عشق، روشنگری و دلسوزان علم سیاست را نیز درگیر خون خود می‌کنند تا بگویند دنیا از آن جدال و کشمکش است. اما جز چنگالی در شانۀ غلام نشانه‌ای روشن از مرگ و حیات رعنا نیست و امید این هست که شاید زیبایی هنوز کشته‌ نشده و در داستانی دیگر خود را عیان کند.

  • 4 نکته درباره پس گرفتن لایحه “خلاف واقع” / دولت، مالک واقعیت نیست / به نام خبر جعلی، علیه اظهارنظر

    4 نکته درباره پس گرفتن لایحه “خلاف واقع” / دولت، مالک واقعیت نیست / به نام خبر جعلی، علیه اظهارنظر

    هدف لایحه، بی رقیب کردن مسوولان دولتی به هنگام ابراز نظر و بیان روایت است. تا هیچ نظر و روایت متفاوتی مطرح نشود. تا مسوولان دولت فقط صحبت کنند و روایت داشته باشند و دیگران هم طوطی وار آن را تکرار کنند.

    4 نکته درباره پس گرفتن لایحه "خلاف واقع" / دولت، مالک واقعیت نیست / به نام خبر جعلی، علیه اظهارنظر

    عصرایران ؛ رضا غبیشاوی – سخنگوی دولت از تصویب پس گرفتن لایحه “مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی” در هیات دولت خبر داد. حالا قرار است این لایحه دولت که به مجلس رفته و دو فوریت آن هم تصویب شده، پس گرفته شود تا تصویب و قانون رسمی نشود.

    اول – عقب نشینی، توانایی خوب

     اینکه دولت، بعد از اعتراضات و انتقادات فعالان جامعه مدنی و روزنامه نگاران، بالاخره اشتباه خود را پذیرفت و لایحه را برای بررسی بیشتر پس گرفت نشانه خوبی است.

    سازش و عقب نشینی در برابر مردم، توانایی مثبت است که این دولت فعلا از خود نشان داده است. امیدوارم دولت همچنان گوش شنوایی داشته باشد و در برابر انتقادات، واکنش منطقی و عقلانی بروز دهد نه اینکه با لجبازی و اصرار بی مورد، زمینه خشم و نارضایتی افکار عمومی را فراهم سازد.

    دولت از طرف مردم، مسوولیت اداره کشور را دارد. در نتیجه آنچه خواست و منافع مردم است باید برای دولت، خط قرمز و فصل الخطاب باشد.
    این اتفاق، این امیدواری را ایجاد می کند که در صورت بروز اشتباه در آینده، راهی برای تصحیح باز است.

    دوم – کارشناسی دولت، زیر سوال 

     اینکه دولت با وجود این همه کارشناس، این همه مقام و مسوول، تا قبل از ارائه لایحه به مجلس، متوجه محتوای بد و خطرناک آن نشد جای تعجب دارد.
    ماجرای این لایحه، مسیر کارشناسی، بررسی و تصمیم گیری در دولت را زیرسوال می برد.

     

    4 نکته درباره پس گرفتن لایحه "خلاف واقع" / دولت، مالک واقعیت نیست / به نام خبر جعلی، علیه اظهارنظر

    آیا مسوولان دولت در بخش های پایین تا بالا از محتوای این لایحه 22 ماده ای و 8 صفحه ای مطلع بوده اند یا نه؟ اگر مطلع بوده اند چگونه با محتوای آن موافقت و تایید کردند؟ اگر مطلع نبودند چگونه در بخش های مختلف دولت از جمله هیات دولت تایید شد؟ از همه بدتر چگونه تعدادی از مسوولان از آن دفاع کردند؟

    همین سوال از شخص رئیس جمهوری مسعود پزشکیان نیز قابل طرح است. آیا این لایحه با چنین سطح از اهمیت و دربرگیری را قبل از ابلاغ به مجلس، مطالعه کرد یا خیر؟ کدام بخش های کارشناسی این لایحه را تایید کردند؟ پزشکیان به استناد به کدام گزارش و کدام بررسی کارشناسی، این لایحه را امضا کرد و به مجلس فرستاد؟
    دولت حتما باید در بخش های کارشناسی خود تجدیدنظر جدی داشته باشد.

    سوم – دولت مالک واقعیت نیست

    با وجود اینکه درخواست پس گرفته شدن این لایحه از دولت به مجلس ارسال شده اما همچنان مطرح و نیازمند بررسی است.
    لایحه براساس مقدمه آن، با هدف مقابله با خبر جعلی در فضای مجازی تهیه شده اما محتوای آن چنین نیست و راه به خطا رفته است.

    مهمترین ابهام و مورد منفی در لایحه “مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی”  این است که دولت به عنوان مالک واقعیت و حقیقت، شناخته می شود و  دیگران شامل فعالان مجازی، روزنامه نگاران، رسانه ها، چهره های مجازی و … اگر خارج از این مسیر، به کنش و واکنش ، به انتشار محتوا و ابراز نظر بپردازند با مجازات های سنگین روبه رو می شوند.

    این در حالی است که شاید دولت، تنها یک بعد یا روایت از یک واقعیت را بیان می کند. ضمن اینکه به مرور، دولت ها ممکن است نظر خود را هم مصداق واقعیت، اعلام کند و نه تنها مانع از روایت های دیگران از واقعیت شود بلکه جلوی اظهار نظرهای مختلف هم گرفته شود.

    هدف لایحه، بی رقیب کردن مسوولان دولتی به هنگام ابراز نظر و بیان روایت است. تا هیچ نظر و روایت متفاوتی مطرح نشود. تا مسوولان دولت فقط صحبت کنند و روایت داشته باشند و دیگران هم طوطی وار آن را تکرار کنند.

    داستان از اینجا شروع می شود که در گذشته قبل از اینترنت و شبکه های اجتماعی و موبایل هوشمند، مسوولان دولتی صحبت می کردند اما امکان بررسی، صحت سنجی، بیان نظر و روایت متفاوت وجود نداشت. اما در زمانه کنونی با انقلاب ارتباطی و اطلا رسانی و عصر هوش مصنوعی، مسوولان با این مشکل بزرگ مواجه شده اند. حالا به جای اینکه کیفیت اطلاع رسانی و دقت و صحت سخنان و مطالب خود را تقویت کنند به دنبال حذف رقیب هستند که البته موفق نخواهند شد.

    حتی اگر لایحه فعلی هم تصویب و اجرا شود باز هم مسوولان دولتی نمی توانند متکلم وحده و تنها گوینده و روایتگر باشند چرا فناوری از آنها عبور خواهد کرد. آنها را به چالش می کشد و در صورت بیان نادرست و ناراست، رسوا خواهند شد. همانگونه که در گذشته، ممنوعیت چاپ و ویدئو و ماهواره و … باقی نماند و تاثیری نداشت.

    نکته اساسی این است: در دنیای کنونی، واقعیت و بالاتر از آن، حقیقت، به راحتی در دسترس نیست که مغایر آن را بتوان به راحتی تشخیص داد. کشف این دو ، روندی است سخت و بی پایان که هیچ گاه به 100 درصد نمی رسد بلکه همیشه با کشف واقعیت های جدید، واقعیت کل ماجرا و حقیقت جدیدی ممکن است به دست آید.

    جستجوی واقعیت و حقیقت، علاوه بر دستگاه های مسوول، مسوولیت نهادهای دیگری چون دادگاه، رسانه ها و خبرنگاران، سازمان های غیردولتی / مردم نهاد، فعالان و کنشگران جامعه مدنی و … است. باید دست همه را باز گذاشت.

    ضمن اینکه این لایحه به شدت، آزادی بیان و اظهارنظر، آزادی واکنش را محدود می کند و از این باب، محدودگر حقوق ملت است.

    به عنوان مثال، وقتی در تعطیلات نوروزی امسال، معاون پارلمانی رئیس جمهوری به قطب جنوب، سفر شخصی داشت اما دفتر او این سفر را تکذیب کرد واقعیت چه بود؟ براساس این لایحه، در ابتدا، واقعیت همان تکذیب سفر قطب جنوب است و باید با همه فعالان و خبرنگارانی که اصرار داشتند این سفر انجام شده یا این تکذیب، دروغ است محاکمه و مجازات شوند. ماجرایی که در نهایت مشخص شد  دفتر معاون، نادرست گفته و آقای معاون واقعا به سفر قطب جنوب رفته بود و در نهایت هم برکنار شد.

    نزاع بر سر زمان ورود کرونا به ایران و تعداد قربانیان آن و واکسن و … از دیگر مواردی است که نشان می دهد دولت و مسوولان، مالک واقعیت و حقیقت نیستند. با وجود اصرار مسوولان وقت در سال 98 ، اما مسوولان در ماه ها و سال های بعد اعتراف کردند کرونا قبل از تاریخی که رسما اعلام شده بود وارد ایران شد و بیمارانی را گرفتار کرده بود.

    آمارهای اقتصادی مانند نرخ تورم و بیکاری که از سوی مرکز آمار و بانک مرکزی اعلام می شود از دیگر مثال های خوب این داستان هستند. این آمار اعلام می شوند اما بسیاری قبول ندارند یا آنها را نادرست می خوانند. تکلیف چیست؟ بقیه را باید مجازات کرد؟ قطعا خیر. بلکه باید اجازه داد دولت و غیردولت، آمار خود را بیان کنند و مردم قضاوت کنند. گرچه در محاسبات، سازمان های دولتی، به آمار دولتی، استناد می کنند.

    چهارم – راه حل مقابله با خبر جعلی چیست؟

    خبر جعلی یک پدیده جهانی است و راه های جهانی نیز دارد.

    یکی از مهمترین راه حل ها، فعالیت روزنامه نگاران و رسانه های حرفه ای، مستقل و بی طرف و تقویت آنهاست. مهمترین اقدام برای تقویت این دو نیز حمایت از حقوق حرفه ای است.
    این روزنامه نگاران و رسانه های حرفه ای هستند که با بررسی مطالب مختلف از جمله ادعای مسوولان، خبرهای واقعی را از جعلی، واقعیت را از نظر، تفکیک و منتشر می کنند.
    مرجع مردم برای آگاهی از واقعیت، باید رسانه های حرفه ای باشد.

    دیگر راه حل ها را می توان اینگونه برشمرد:

    – به رسمیت شناختن استقلال حرفه ای سازمان ها و نهادهای دولتی و تقویت آن.
    –  به رسمیت شناختن جامعه مدنی و تشکل های صنفی و مدنی.
    – به رسمیت شناختن افکار عمومی
    –  تقویت قضات حرفه ای
    –  رفع فیلتر اینترنت جز در موارد منطقی جهان شمول
    – تعطیلی روزنامه نگاری ارگان و تبلیغاتی

  • حمایت از طرح جدید صیانت ؛ نقطه اشتراک خانم سخنگو و کیهانِ حسین شریعتمداری

    حمایت از طرح جدید صیانت ؛ نقطه اشتراک خانم سخنگو و کیهانِ حسین شریعتمداری

    لایحه دو فوریتی «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» که مطابق انتظار، با استقبال نمایندگان رادیکال مجلس رو‌به‌رو شده و آنها بلافاصله با دوفوریت بررسی آن موافقت کرده‌اند، به گونه است که بسیاری، آن را با طرح صیانت نمایندگان مجلس مقایسه کرده‌اند.

    حمایت از طرح جدید صیانت ؛ نقطه اشتراک خانم سخنگو و کیهانِ حسین شریعتمداری

    سخنگوی دولت در واکنش به اعتراضات به لایحه پرسروصدا و خبرساز «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی»، پاسخی داده که بیشتر یادآور اتهام زنی‌های روزنامه کیهان و تندرو‌ها درموارد مشابه است. فاطمه مهاجرانی معترضان به این لایحه را به «نخواندن متن لایحه» متهم کرده و گفته است «کسانی که نسبت به این لایحه نقد دارند حتماً لایحه را کامل بخوانند.»

    به گزارش انتخاب، این اولین بار نیست که سخنگوی دولت با اظهارات خود، صدای منتقدان را درآورده است؛ نکته قابل تامل آن است که منتقدان او، عمدتا حامیان دولت پزشکیان هستند. مثلا در آبان ماه سال گذشته فاطمه مهاجرانی، در پاسخ به سوالی درباره بحث فیلترینگ و تجمع موافقان و مخالفان آن از اصطلاح «لشکرکشی خیابانی» استفاده کرد. او گفت که «دولت به اندازه همه کسانی که می‌خواهند برای فیلترینگ راهپیمایی بکنند، پیگیر موضوع است؛ لذا نیازی به راهپیمایی و لشکرکشی‌های خیابانی نیست.»

    از قضا، اصطلاح «لشکرکشی خیابانی» هم مورد استقبال تندرو‌های مخالف دولت چهاردهم قرار گرفت؛ چراکه آنها خود در سالیان گذشته بار‌ها و بار‌ها با همین اصطلاح، به مخالفان خود حمله ور شده و اقدام به محدودسازی آنها کرده بودند.

    فاطمه مهاجرانی کمی بعد، در یک ارتباط زنده تلویزیونی در خصوص پیش بینی خود از اینکه خاموشی‌ها تا چه زمانی ادامه خواهد داشت هم گفت «حضور ذهن ندارم»؛ مصاحبه مذکور با موجی از واکنش‌های منفی رو‌به‌رو شده بود. این نوع پاسخگویی طبعا در شان کسی که نماینده دولت و زبان دولت در رسانه‌ها به شمار می‌رود، نیست.

    لایحه دو فوریتی «مقابله با انتشار محتوای خبری خلاف واقع در فضای مجازی» که مطابق انتظار، با استقبال نمایندگان رادیکال مجلس رو‌به‌رو شده و آنها بلافاصله با دوفوریت بررسی آن موافقت کرده‌اند، به گونه است که بسیاری، آن را با طرح صیانت نمایندگان مجلس مقایسه کرده‌اند.

    بر اساس لایحه مذکور، کسی که محتوایی خلاف واقع منتشر کند، به ۶ ماه تا دو سال زندان و ۱۶۵ تا ۳۳۰ میلیون تومان جریمه محکوم می‌شوند و اگر این اتفاق در شرایط خاصی مانند وضعیت جنگی رخ دهد و یا به عنوان مثال، علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور تشخیص داده شود، مجازات‌های مذکور به بیش از ۲ سال زندان و جرایمی بیش از ۳۳۰ میلیون تومان افزایش می‌یابند.

    البته اگر محتوای منتشرشده مصداق افساد فی الارض تشخیص داده شود، ماجرا از این هم بدتر می‌شود و در این صورت، فرد به اعدام محکوم خواهد شد.

    یکی از اصلی‌ترین اعتراضات به این لایحه، به دلیل ابهام در تعریف «محتوای خلاف واقع» است. در متن لایحه از مصادیقی مانند «آسیب به امنیت روانی»، «ایجاد ترس و وحشت عمومی» , «برهم زدن آرامش اجتماعی» و «تضعیف انسجام ملی» استفاده شده که تماما غیرقابل اندازه گیری هستند و هر محتوایی را می‌توان مصداق یکی از این موضوعات در نظر گرفت.

    نکته دیگر اینکه در برخی موارد یک مرجع، خبری را تکذیب می‌کند، اما خبر مذکور کاملا صحت داشته است. مثلا در سالیان اخیر، ماجرای فساد نهاده‌های دامی در دولت سیزدهم بار‌ها از سوی رسانه‌ها مطرح شده بود، اما هر بار از سوی دولت وقت تکذیب می‌شد. با این حال، کمی بعد، قوه قضاییه به ماجرا ورود کرد و ضمن تایید وجود فساد در این ماجرا، حتی وزیر وقت را نیز محکوم کرد.

    حالا سخنگوی دولت به جای پاسخ به این انتقادها، اظهاراتی بر زبان رانده که بیشتر وهن منتقدان است تا اقناع انان. آیا واقعا فاطمه مهاجرانی تصور می‌کند تمام معترضان به این لایحه، متن آن را کامل نخوانده‌اند و بی دلیل به آن معترض شده‌اند؟ او برای این اظهارات خود مثالی هم آورده و گفته «این لایحه در صورت تصویب درباره حساب‌ها و کانال‌هایی که بیش از ۹۰ هزار نفر دنبال‌کننده دارند قابل اجرا خواهد بود.» مشکل اصلی معترضان ابهام در تعریف مصادیق «محتوای خلاف واقع» است که در نهایت به تحدید آزادی بیان و بستن دست و پای رسانه‌ها منجر خواهد شد؛ این موضوع چه ارتباطی به تعداد دنبال کننده‌های حساب‌ها و کانال‌هایی که قرار است مجازات شوند، دارد؟

    نکته جالب اینکه تندرو‌ها هم توجیهاتی کم و بیش مشابه توجیات سخنگوی دولت بیان کرده‌اند. روزنامه کیهان امروز در تیتر یک خود با حمایت از این لایجه آن را «خلع سلاح جریان تحریف» خوانده است. نکته جالب اینکه این روزنامه و همفکران آن در زمان برجام ادعای عجیبی درمورد مذاکره کنندگان مطرح کردند که امروز سخنگوی دولت نیز اظهاراتی مشابه بر زبان رانده است. آنها در ادعایی عجیب می‌گفتند مذاکره کنندگان وقت کشور که ماه‌ها در مورد کلمه به کلمه برجام مذاکره کرده بودند، این سند را نخوانده اند! حالا امروز سخنگوی دولت هم مدعی است منتقدان لایحه عجیب و غریب دولت، آن را نخوانده‌اند!