دسته: یادداشت روز

  • سرباز بودن بیرانوند؛ مبتذل کردن دانشگاه و معطل کردن بازیکن!/ چرا ایده و راه حل ندارند؟!

    سرباز بودن بیرانوند؛ مبتذل کردن دانشگاه و معطل کردن بازیکن!/ چرا ایده و راه حل ندارند؟!

    امر مقدس را نمی‌توان خرید. بسیار خوب! راهکارهای دیگر را بیازمایید. مثلا خدمت جای‌گزین. اگر جوانی کم‌سن‌تر در قبال دریافت مبلغی از همین بیرانوند دو سال دیگر خدمت کند هم حرفه‌ای تر شده و هم به نان و نوایی می‌رسد و هم این پسر از بلاتکلیفی رها می‌شود. اصلا به جای یک نفر سه نفر. نه ده نفر!

    سرباز بودن بیرانوند؛ مبتذل کردن دانشگاه و معطل کردن بازیکن!/ چرا ایده و راه حل ندارند؟!

        عصر ایران؛ سروش بامداد – مدیر عامل باشگاه تراکتور گفته هر چند علیرضا بیرانوند بازیکن و ‌دروازه‌بان این تیم فعلا مشمول خدمت سربازی نیست اما ادامۀ فعالیت ورزشی او منوط به این است که روند تحصیلی او مشخص شود. این گفتار اما دربارۀ مدیر عامل باشگاه نیست که طبعا باید مطمئن باشد بازیکن او مشکل خدمت سربازی ندارد تا اسباب دردسر نشود.

    حتی دربارۀ بازیکن مشهور فوتبال باشگاهی و ملی هم نیست که از وجنات او پیداست اهل درس و مشق و تحصیل نبوده و نیست و تنها می‌خواسته از عنوان دانشجو برای معافیت از خدمت سربازی- ولو موقت – بهره ‌برد.

    چرا که با همۀ مهارتی که در دروازه‌بانی دارد و به خاطر همین دستمزد کلان دریافت می‌کند بعید است به رغم تحصیلات دانشگاهی بتواند چهار خط بی غلط بنویسد و قرار هم نیست یک بازیکن الزاما سواد درست و حسابی هم داشته باشد. کار او مهار توپ است و نجات تیم باشگاهی یا ملی از باخت و همین را انجام دهد خوب است و زندگی و موفقیت او به رغم ناجذابیت‌های ظاهری و گفتاری و رفتاری الگویی امیدآفرین برای بسیاری از جوانان است و این وجه هم بسیار ارزش دارد و البته باز خوب است که در رشته تربیت بدنی تحصیل می کند و سراغ جامعه شناسی و روان شناسی نرفته.

    این نوشته اما دربارۀ چند نکتۀ مرتبط دیگر است اگرچه نویسنده نیک می داند جوی منفی علیه بازیکنان در جامعه درگرفته و مثل قبل پوسترهای آنان را جایی نمی بینیم و ممکن است عده ای بگویند مگر تافته جدا بافته اند و ما سربازی رفتیم و اینها هم بروند. نکته اما همین است. این که سربازی‌شان هم درست و درمان  نخواهد بود و تنها نشان می‌دهد همه در فرم و قالب گیر کرده‌اند و اما آن نکات:

    1. علیرضا بیرانوند متولد سال 71 است. یعنی حالا 33 سال دارد. سربازی رفتن او آخر چه مشکلی را حل می‌کند؟ جز این است که به صورت ظاهری دو سال باید وقت خود را تلف کند؟

    یکی نیست ابتکار و ذوق به خرج دهد و اختیار داشته باشد تا مثلا هفته‌ای دو روز به بچه‌های علاقه‌مند و محروم آموزش دهد؟ چرا این قدر مدیران ما بی اختیار و بی‌ذوق‌اند و توان هیچ تصمیمی ندارند؟ مذاکره با آمریکا نیست که وزیر خارجه نیاز به اجازه داشته باشد.

    البته حرف بزنی می‌گویند قانون باید برای همه یکسان باشد ولی وقتی یک محکوم به اعدام سابق از امکان ده‌ها میلیارد دلار سرمایه گذاری حرف می‌زند  و وزیر چای دبش در دولت محرومان راست‌راست راه می‌رود گیر دادن به سربازی رفتن یک بازیکن به عنوان مصداق اجرای قانون شگفت‌آور است.

    از بیرانوند دور نشوم! با این همه پول و آشنا و شهرت تصور این که در خدمت مانند سربازان دیگر پا بکوبد و نگهبانی دهد مضحک است. معلوم است که این اتفاق نخواهد افتاد. با این وصف اعطای معافیت با توجیه بازیکن ملی یا به عنوان هدیه جام جهانی یا تقویت روحیه در آستانۀ جام جهانی در صورت دعوت به اردو بهتر است یا مبتذل کردن خدمت سربازی؟

    2. جامعه ثروت و شهرت و مهارت او را باور می‌کند اما تحصیلات دانشگاهی او ولو در رشته تربیت بدنی وهن علم و دانش است. ولو در فلان شعبۀ  دانشگاهی احتمالا کم‌اعتبار. مگر فوتبالیست‌ها اجازه می‌دهند فردی بدون مهارت به جمع آنان بپیوندد؟ پس چرا استادان بر این گونه دانشجویان سخت نمی‌گیرند؟ بدیهی است که او نه برای کسب دانش و نه دریافت مدرک به واحد دانشگاهی نرفته و تنها می‌خواهد از معافیت تحصیلی استفاده کند. استاد و هیأت علمی چرا از هویت خود دفاع نمی‌کند؟ اگر نام این ابتذال نیست، پس چیست؟ اشتباه نشود. درس خواندن او خوب است. در رشته مرتبط هم چه بهتر. ولی هی کش بدهد تا سربازی نرود و به خاطر آن تشکر کند ضایع نیست؟

    3. اصرار بر سربازی رفتن یک بازیکن مشهور و ملی در 33 سالگی یعنی هر که باشی یقه تو را می‌گیرند و لباس سربازی بر تن تو می‌کنند. اگر قرار بر ازدواج جوانان و تشکیل خانواده است چرا این مانع را از پیش پای جوانان برنمی‌دارید؟ بی‌هیچ تردیدی یکی از موانع جدی در ازدواج یا بازگشت ایرانیان خارج از کشور همین بحث خدمت سربازی است. بله. کشور به سرباز نیاز دارد ولی سالانه چند نفر و مگر آمار ندارید که همه را پشت در نگاه می‌دارید؟

    پیش‌تر تا دولت پول کم می‌آورد خرید خدمت سربازی را در قانون بودجه می‌گنجاندند. وقوع جنگ 12 روزه و سایه آن اما هم دولت و هم مجلس را از صرافت این کار انداخته و گویا در بودجه 1405 لحاظ نشده است. احتمالا با این توجیه که امر مقدس را نمی‌توان خرید. بسیار خوب! راهکارهای دیگر را بیازمایید. مثلا خدمت جای‌گزین. جوانی که از روستا آمده و دو سال خدمت خود را انجام داده اگر حاضر باشد در قبال دریافت مبلغی از همین جناب بیرانوند دو سال دیگر هم خدمت کند هم حرفه‌ای‌تر شده و هم به نان و نوایی می‌رسد و هم این پسر از بلاتکلیفی رها می‌شود.

    چرا این قدر قوانین ما غیرمنعطف است و قادر به حل مشکل نیستیم؟ نگاه کنید چگونه این روزها در مجلس نمایندگان 6 درصدی دارند دور خودشان می‌چرخند بر سر مهریه! یک روز سقف می‌گذارند روز دیگر حبس می‌کنند و حالا مانده‌اند چه کنند!

    علت روشن است: وقتی حق طلاق را به زن نمی‌دهی و بعد از طلاق مادر به خاطر به دست آوردن بچه باید به هزار در بزند طبعا از مهریه به مثابه سلاح استفاده می‌کند تا با آن معامله کند.

    راه حل پیدا کنید. بر سر یک موضوع پا نکوبید. حماس هم انعطاف نشان داده اما مرغ جماعت اصول گرای ایرانی سر هر موضوعی یک پا دارد!  به بیرانوند بگویند یک نفر یا دو نفر یا اصلا ده نفر را  نفر را جای خود معرفی کند تا هم پولی گیرشان بیاید هم سرباز ماهری شوند هم برگردند خانواده تشکیل بدهند. این که بهتر است تا بازیکن ملی 33 ساله صوری سرباز شود!

    البته روشن است که خواهند گفت قانون باید برای همه اجرا شود!  این حرف‌ها اما دیگر خریدار ندارد. پس این همه آقازاده چرا نرفتند و معاف شدند یا خدمت را در جاهای راحت گذراندند؟ اگر عدالت جاری است چرا این سربازان بیچاره را که لب مرز تروریست‌ها می‌کشند به شهرهای دورافتاده می‌برند و هیچ کدام اهل شهرهای بزرگ و مثلا تهران و اصفهان و تبریز و رشت نیستند؟! معلوم است که از بی پولی و پارتی نداشتن سر از مرز درآورده‌اند. در حالی که اگر به عدالت رفتار شود همه جور سربازی باید آنجا باشد نه فقط از طبقات بسیار ضعیف.

    این نوشته برای حل مشکل بیرانوند نیست. در دفاع از جایگاه علم و دانشگاه است که اگر به او معافیت بدهید و خلاص شود بهتر از آن است که دوران دانشجویی صوری و غیر جدی را هی کش بدهد تا از معافیت استفاده کند ولو در تربیت بدنی باشد که حسب ظاهر ارتباطی دارد.

    این نوشته در نفی سربازی اجباری و این پرسش نیست که چه شد جمهوری اسلامی از بین تمام مواریث رضاشاه ول کن این یکی نیست! یادآوری مانعی به نام خدمت سربازی برای ازدواج و فرزندآوری است. بچه که از آسمان نازل نمی‌شود! دو نفر باید به صورت مشروع با هم ازدواج کنند و بیامیزند و فرزندی تولید کنند. به جوان سربازی رفته کمتر زن می‌دهند!

    اینها که دیگر مکانیسم ماشه نیست که در آن گیر بیفتند. بن‌بست‌هایی قابل گشایش است. منتها کی باید تصمیم بگیرد مشخص نیست.  واقعا رییس جمهور اختیار ندارد اینها را فهرست کند و دستور دهد؟ اینها که انتصاب مدیران نیست تا از چهار جا استعلام بگیرند.

    همین بیرانوند اگر خدمت سربازی را در یک تیم نظامی گذرانده بود کارت پایان خدمت داشت. این طور نیست که باری از امور نظامی برمی‌داشت. همه درگیر فرم و ظاهر شده‌ایم و دور خودمان می‌چرخیم و بامزه این که خیال می کنند در حال تمشیت امور هستند!

  • بدلباسی سلبریتی‌ها ؛ فرش قرمز سینما یا شبکه‌های اجتماعی؟ 

    بدلباسی سلبریتی‌ها ؛ فرش قرمز سینما یا شبکه‌های اجتماعی؟ 

    لباس سلبریتی‌ها در فرش قرمز فیلم‌ها دیگر فقط ظاهر نیست، بلکه به عرصه‌ای برای جدل، داوری و حتی سرگرمی عمومی بدل شده است.

    بدلباسی سلبریتی‌ها ؛ فرش قرمز سینما یا شبکه‌های اجتماعی؟ 

    عصر ایران ؛ موحد منتقم – در روزهای اخیر، پوشش دو بازیگر زن در افتتاحیه‌ فیلم‌های سینمایی نه صرفاً به‌عنوان یک انتخاب شخصی، بلکه به‌عنوان پدیده‌ای فرهنگی ـ اجتماعی، با موجی از حاشیه‌ها، انتقادهای تند و البته تمسخرهای طنزآلود در شبکه‌های اجتماعی مواجه شد؛ واکنشی که نشان می‌دهد لباس سلبریتی‌ها دیگر فقط ظاهر نیست، بلکه به عرصه‌ای برای جدل، داوری و حتی سرگرمی عمومی بدل شده است.

    این افتتاحیه‌ها در واقع کارکردی مشابه مراسم فرش قرمز سینمای جهان پیدا کرده‌اند. فرش قرمز در جهان، چیزی فراتر از یک مسیر پارچه‌ای برای عبور ستاره‌هاست؛ آیینی رسانه‌ای و نمایشی است که در آن لباس نه فقط پوشش، که بیانیه‌ای فرهنگی، هویتی و حتی سیاسی است.

    فرش قرمز در ایران

    اما در ایران، هر بار که افتتاحیه‌ای برگزار می‌شود، بحث‌ها نه بر سر فیلم، بلکه بر سر لباس بازیگران درمی‌گیرد: چرا این‌همه انتخاب‌های عجیب و ناهماهنگ؟ آیا این «بدلباسی» تصادفی است یا پشت آن استراتژی نهفته؟

    از یک منظر، این بدلباسی کاملاً آگاهانه است. بازیگران به‌خوبی می‌دانند اگر لباسی کلاسیک، شیک و «بی‌حاشیه» بپوشند، نهایتش یکی دو عکس در خبرگزاری‌ها ثبت می‌شود. اما کافی است رنگ‌های جیغ را با برش‌های نامعمول و اکسسوری‌های بی‌ربط ترکیب کنند تا فوراً به سوژه‌ی داغ اینستاگرام، توییتر و یوتیوب بدل شوند. در منطق برندینگ، این همان «استراتژی بقا»ست: دیده‌شدن به هر قیمتی حتی اگر دیده‌شدن در قالب تمسخر باشد. در دنیایی که چرخه‌ی توجه کوتاه‌تر از همیشه است، غیرمعمول بودن مساوی است با ماندن طولانی تر در حافظه‌ی جمعی.

    بدلباسی سلبریتی‌ها ؛ فرش قرمز سینما یا شبکه‌های اجتماعی؟ 

    بازاریابی یا بدسلیقگی؟

    مشکل فقط به انتخاب‌های فردی خلاصه نمی‌شود. در ایران هنوز صنعت مد و فشن ساختارمند برای سینماگران شکل نگرفته است. در جهان، انتخاب لباس برای فرش قرمز حاصل همکاری دقیق میان برندهای لوکس، استایلیست‌ها و تیم‌های رسانه‌ای است. هر جزئیات لباس، از رنگ گرفته تا برش، بخشی از یک روایت حساب‌شده است. در ایران اما بیشتر انتخاب‌ها شخصی، عجولانه و بدون درک از کدهای زیبایی‌شناختی چنین مراسم‌هایی‌ است. نتیجه، استایل‌هایی است که بیش از آنکه یادآور فرش قرمز باشند، به «تمرین گروه تئاتر دانشجویی» شبیه‌اند.

    علیرغم اینکه بسیاری از لباس‌ها و اکسسوری‌های سلبریتی‌ها از نظر ظاهر عجیب یا حتی زشت به نظر می‌رسند، قیمتشان سرسام‌آور است. دلیل اصلی آن، برندینگ و نام طراحان مشهور است که ارزش یک اثر را نه فقط در جنس، بلکه در شهرت و اعتبار آن تعیین می‌کنند. همچنین، عده‌ای حاضرند برای دیده شدن و متفاوت بودن هزینه کنند و همین تقاضا قیمت‌ها را بالا نگه می‌دارد.

    بازاریابی هوشمند و محدودیت تولید نیز باعث می‌شود کالای نایاب، حتی اگر ظاهری عجیب داشته باشد، ارزشمند تلقی شود. در نهایت، این گران بودن بیشتر بازتابی از قدرت اجتماعی و تمایز فرهنگی است تا کیفیت واقعی محصول.

    از نگاه جامعه‌شناسی، ماجرا لایه‌های عمیق‌تری هم دارد. در جامعه‌ای که فرصت‌های بروز فردیت محدود است، لباس به میدان اصلی نمایش تفاوت بدل می‌شود. حتی اگر این تفاوت در قالب ناهماهنگی و اغراق جلوه کند، باز هم برای صاحبش ارزشمند است؛ چون دیده می‌شود. این همان چیزی است که می‌توان آن را مصرف‌گرایی وارونه نامید: خریدنِ دیده‌شدن به جای خریدنِ کیفیت. به عبارت دیگر، بازیگر لباس نمی‌پوشد تا زیبا باشد، لباس می‌پوشد تا سوژه شود.

    طنز ماجرا هم کم نیست. واکنش‌های مردم در شبکه‌های اجتماعی اغلب چیزی میان خنده و ناباوری است: «فلانی انگار با پرده آشپزخانه‌شان آشتی کرده»، «این لباس بیشتر برای خرید سبزی مناسب است تا فرش قرمز»، یا «به‌نظر می‌رسد ‏فلانی از معبد شائولین مرخصی گرفته برای مراسم اومده». نکته اینجاست که حتی این واکنش‌ها هم به هدف بازیگر خدمت می‌کند؛ چون باز هم درباره‌اش حرف زده می‌شود.

    بدلباسی سلبریتی‌ها ؛ فرش قرمز سینما یا شبکه‌های اجتماعی؟ 

    اعلان تفاوت سلبریتی از جامعه

    اینجا دقیقاً همان جایی است که روان‌شناسی جمعی وارد ماجرا می‌شود: چرا برای مردم این‌قدر مهم است که یک سلبریتی چه می‌پوشد؟ چون در ناخودآگاه جمعی، لباس ستاره‌ها فقط پارچه نیست، «اعلان تفاوت» است. وقتی کسی با استایلی عجیب روی فرش قرمز می‌آید، مردم عادی آن را مقایسه می‌کند با فاصله نجومی دستمزد سلبریتی ها با درآمد خودشان و ماشین ها و سبک زندگی آنها با روتین خسته کننده زندگی و لباس‌های تکراری خودشان.

    نتیجه؟ واکنشی ترکیبی از خشم، حسادت و البته خنده. مسخره‌کردن در اینجا نقش نوعی مکانیسم دفاعی روانی دارد: به جای اینکه بپذیریم فاصله زیادی بین ما و آنهاست، با یک جوک یا کنایه، قدرت را پس می‌گیریم. به همین دلیل است که یک لباس عجیب می‌تواند بیشتر از خود فیلم سر زبان‌ها بیفتد. در واقع، سلبریتی با بدلباسی دیده می‌شود و مردم با مسخره‌کردن او احساس می‌کنند دیده شده‌اند.

    این بازی دوطرفه است: یکی خود را سوژه می‌کند تا فراموش نشود، دیگری می‌خندد تا فراموش نکند که هنوز سهمی در این نمایش دارد.

    اما باید پرسید این استراتژی در بلندمدت چه پیامدی دارد. درست است که بدلباسی تضمین می‌کند بازیگر در فضای مجازی فراموش نشود، اما در سطح کلان‌تر، به پرستیژ سینمای ایران آسیب می‌زند. وقتی افتتاحیه‌ها به صحنه‌ی شوخی و تمسخر بدل شوند، فیلم‌ها و کارگردان‌ها هم ناخواسته زیر سایه‌ی این حاشیه‌ها قرار می‌گیرند. به‌جای اینکه کیفیت اثر مورد بحث باشد، تیترها پر می‌شوند از «استایل عجیب» فلان بازیگر.

    بدلباسی سلبریتی‌ها ؛ فرش قرمز سینما یا شبکه‌های اجتماعی؟ 

    حرف آخر

    بدلباسی در افتتاحیه‌های فیلم ها و جشنواره ها را می‌توان ترکیبی از استراتژی آگاهانه‌ی دیده‌شدن و بحران ساختاری در صنعت مد و سلیقه‌ی جمعی دانست. سلبریتی با لباسش چیزی می‌فروشد و ما با واکنش‌مان سهمی در این بازار پرهیاهو می‌خریم.شاید نقد اصلی نه به لباس‌های عجیب، که به عطش بی‌پایان جامعه برای تماشا، مقایسه و قضاوت باشد. پرسش کلیدی این است: آیا آن‌ها می‌خواهند در تاریخ سینما ماندگار شوند، یا در تایم‌لاین و استوری‌های زودگذر شبکه‌های اجتماعی؟

  • راستی‌آزمایی سخنرانی ترامپ در سازمان ملل: واقعیت‌ها چه می‌گویند؟

    راستی‌آزمایی سخنرانی ترامپ در سازمان ملل: واقعیت‌ها چه می‌گویند؟

    ترامپ در سخنرانی اخیر خود در سازمان ملل، ادعاهایی را مطرح کرد که با واقعیت همخوانی نداشتند. از اقتصاد و انرژی‌های تجدیدپذیر گرفته تا اظهارنظر درباره شهردار لندن، این سخنرانی پر از اطلاعات نادرست بود. در ادامه، نگاهی دقیق‌تر به این ادعاها و بررسی صحت آن‌ها خواهیم داشت.

    راستی‌آزمایی سخنرانی ترامپ در سازمان ملل: واقعیت‌ها چه می‌گویند؟

    اختصاصی رسانه روز – تحریریه رسا نشر :

    رئیس‌جمهور پیشین ادعاهای نادرستی در مورد اقتصاد، انرژی‌های تجدیدپذیر و شهردار لندن مطرح کرد.

    ترامپ گفت: “من در مورد همه چیز درست می‌گفتم.” و مجموعه‌ای از ادعاهای گمراه‌کننده و نادرست را تکرار کرد.

    در اینجا یک راستی‌آزمایی از برخی از اظهارات او ارائه شده است.

    آنچه گفته شد

    “در چهار سال ریاست جمهوری بایدن، ما کمتر از ۱ تریلیون دلار سرمایه‌گذاری جدید در ایالات متحده داشتیم. در عرض هشت ماه، از زمانی که من وارد دفتر شدم، تعهدات و پولی به مبلغ ۱۷ تریلیون دلار را تضمین کرده‌ایم که قبلاً پرداخت شده است.”

    این گمراه‌کننده است. آقای ترامپ در حال مقایسه سیب و پرتقال است و به نظر می‌رسد که آمار دولت خود را دست‌کاری می‌کند.

    به گزارش پایگاه خبری رسا نشر، ترامپ در یک سخنرانی یک ساعته در مجمع عمومی سازمان ملل، به متحدان اروپایی، انرژی‌های تجدیدپذیر و سلف خود حمله کرد. او مدعی شد که “من در مورد همه چیز درست می‌گفتم” و مجدداً مجموعه‌ای از ادعاهای گمراه‌کننده و نادرست را مطرح کرد. در ادامه، به بررسی صحت برخی از این ادعاها می‌پردازیم:

    رئیس‌جمهور پیشین ادعاهای نادرستی در مورد اقتصاد، انرژی‌های تجدیدپذیر و شهردار لندن مطرح کرد.

    ترامپ گفت: “من در مورد همه چیز درست می‌گفتم.” و مجموعه‌ای از ادعاهای گمراه‌کننده و نادرست را تکرار کرد.

    در اینجا یک راستی‌آزمایی از برخی از اظهارات او ارائه شده است.

    آنچه گفته شد

    “در چهار سال ریاست جمهوری بایدن، ما کمتر از ۱ تریلیون دلار سرمایه‌گذاری جدید در ایالات متحده داشتیم. در عرض هشت ماه، از زمانی که من وارد دفتر شدم، تعهدات و پولی به مبلغ ۱۷ تریلیون دلار را تضمین کرده‌ایم که قبلاً پرداخت شده است.”

    این گمراه‌کننده است. آقای ترامپ در حال مقایسه سیب و پرتقال است و به نظر می‌رسد که آمار دولت خود را دست‌کاری می‌کند.

    دولت بایدن در ژانویه تقریباً 800 میلیارد دلار پروژه تولیدی را که ناشی از تصویب چهار قانون بود، شمارش کرد. اکثریت قریب به اتفاق این اعلامیه‌ها جزئیاتی در مورد مکان تأسیسات خاص و میزان سرمایه‌گذاری دارند یا در حال حاضر در حال انجام هستند. (این موارد شامل، به عنوان مثال، یک کارخانه نیمه‌هادی 11 میلیارد دلاری در یوتا و یک کارخانه پنل خورشیدی 1 میلیارد دلاری در اوکلاهاما است.)

    برعکس، رقم 17 تریلیون دلاری آقای ترامپ دو برابر عددی است که کاخ سفید خودش شمارش کرده است: 8.8 تریلیون دلار. اما حتی این رقم هم، آنطور که آقای ترامپ گفت، همه‌ی آن “پرداخت شده” نیست. این رقم شامل تعهدات گسترده و پروژه‌هایی است که قبلاً اعلام شده‌اند. و بیش از نیمی از این مبلغ از تعهدات غیررسمی کشورهای خارجی برای سرمایه‌گذاری در ایالات متحده ناشی می‌شود که کارشناسان نسبت به واقع‌بینانه بودن آن هشدار می‌دهند. (به عنوان مثال، تعهد سال 2017 از عربستان سعودی که توسط آقای ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری او تبلیغ شد تا 450 میلیارد دلار محصولات آمریکایی خریداری کند، به‌طور کامل محقق نشد.)

    آنچه گفته شد

    “من به لندن نگاه می‌کنم، جایی که شما یک شهردار وحشتناک دارید، وحشتناک، وحشتناک، و بسیار تغییر کرده است، بسیار تغییر کرده است. حالا آن‌ها می‌خواهند به قانون شریعت بروند.”

    این ادعا فاقد شواهد است. هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد لندن یا شهردار آن، صادق خان، قانون شریعت، چارچوب قانونی و اخلاقی اسلام را وضع کرده یا قصد دارد وضع کند.

    آقای خان، که اولین مسلمان منتخب شهردار لندن است، مدت‌هاست که هدف سوء استفاده‌های اسلام‌هراسانه و اتهامات دروغین قرار دارد. در سال 2016، سخنگوی آقای خان گفت که او بارها گفته است که هیچ جایی برای قانون شریعت در بریتانیا وجود ندارد. در سال 2020، پست‌های رسانه‌های اجتماعی یک نقل قول ساختگی را منتشر کردند که ظاهراً از آقای خان درباره آزمایش قانون شریعت در سه محله لندن بود. (در این پست‌ها کلمه “شریعت” اشتباه نوشته شده بود.) اخیراً، پست‌های رسانه‌های اجتماعی که به طور گسترده منتشر شده‌اند، به دروغ آقای خان را متهم کردند به ممنوعیت فروش الکل و ارائه مسکن فقط برای مسلمانان. (در واقع، او تلاش کرده است تا شب‌زنده‌داری لندن را تقویت کند، و پیشنهاد مسکن او مختص مسلمانان نبود.)

    شوراهای شریعت، که از دهه 1980 در بریتانیا وجود داشته‌اند، سازمان‌های خصوصی هستند که “هیچ نقش قانونی یا قانون اساسی رسمی ندارند”، طبق گزارش دولتی سال 2019. این شوراها در درجه اول در مورد طلاق‌های مذهبی و جنبه‌های دیگر زندگی روزمره، مانند انطباق مذهبی با رژیم غذایی و امور مالی، قضاوت می‌کنند. تعداد شوراهای شریعت در بریتانیا ناشناخته است و تخمین‌ها بین 30 تا 85 متغیر است.

    در پاسخ به نظرات آقای ترامپ، سخنگوی آقای خان گفت: “ما نمی‌خواهیم با پاسخ دادن به اظهارات نفرت‌انگیز و متعصبانه او، به آن اعتبار دهیم.”

    آنچه گفته شد

    “من به چین اعتبار زیادی می‌دهم. آن‌ها این مزارع بادی را می‌سازند، اما مزارع بادی بسیار کمی دارند. پس چرا آن‌ها آن‌ها را می‌سازند و به سراسر جهان می‌فرستند، اما به سختی از آن‌ها استفاده می‌کنند. می‌دانید، آن‌ها از زغال‌سنگ، گاز استفاده می‌کنند، تقریباً از همه چیز استفاده می‌کنند، اما باد را دوست ندارند، اما مطمئناً دوست دارند آسیاب‌های بادی را بفروشند.”

    نادرست. برعکس این درست است. چین بیش از هر کشور دیگری مزارع بادی و ظرفیت انرژی بادی دارد و قصد دارد مزارع بادی بیشتری نسبت به هر کشور دیگری بسازد.

    انجمن جهانی انرژی باد، یک سازمان غیرانتفاعی مستقر در آلمان، تخمین زد که چین تقریباً نیمی از ظرفیت جهانی انرژی باد را به خود اختصاص داده است، حدود 561000 مگاوات از 1.2 میلیون مگاوات در سراسر جهان.

    چین همچنین تقریباً یک سوم از کل مزارع بادی در سراسر جهان، 5400 مزرعه از 17000 مزرعه فعال را اداره می‌کرد، طبق گزارش مانیتور جهانی انرژی، یک سازمان غیرانتفاعی در کالیفرنیا. همچنین 2800 مزرعه بادی بالقوه در جهان وجود دارد که 8600 مزرعه بادی دارد.

    آنچه گفته شد

    “قبض‌های ما به‌طور چشمگیری در حال کاهش است. شما احتمالاً می‌بینید که قیمت بنزین ما بسیار کاهش یافته است. می‌دانید، ما یک اصطلاح داریم، “حفاری کن، عزیزم، حفاری کن”، و این کاری است که ما انجام می‌دهیم. یک سال بعد بسیار پایین‌تر خواهیم بود، اما در سال گذشته بسیار کاهش یافته است.”

    این مبالغه‌آمیز است. در واقع، قیمت برق در زمان ریاست جمهوری ترامپ افزایش یافته است در حالی که قیمت بنزین اندکی کاهش یافته است.

    شاخص قیمت مصرف‌کننده برای برق در ماه اوت 6.2 درصد افزایش یافته است، در مقایسه با سال قبل، طبق آمار اداره آمار کار.

    متوسط قیمت یک گالن بنزین در ایالات متحده برای هفته منتهی به 22 سپتامبر 3.173 دلار بود، در مقایسه با 3.185 دلار برای همین هفته در سال گذشته و 3.109 دلار برای هفته منتهی به 20 ژانویه، روزی که آقای ترامپ دوره دوم خود را آغاز کرد. قیمت بنزین معمولی که توسط AAA ردیابی می‌شود در روز سه‌شنبه 3.171 دلار بود، در مقایسه با 3.12 دلار در 20 ژانویه و 3.208 دلار در همان روز در سال گذشته.

    ادعاهای دیگر

    آقای ترامپ همچنین تعدادی از ادعاها را تکرار کرد که نیویورک تایمز قبلاً آن‌ها را راستی‌آزمایی کرده بود:

    • او ادعا کرد که میلیون‌ها نفر “از زندان‌ها، از مؤسسات روانی” در سراسر جهان از مرز جنوبی ایالات متحده عبور کرده‌اند. (هیچ مدرکی برای این ادعا وجود ندارد.)

    • او ادعا کرد که از زمان به دست گرفتن قدرت در ژانویه، “به هفت جنگ بی‌پایان پایان داده است”. (نقش او در برخی از این درگیری‌ها مورد اختلاف است.)

    • او گمراه‌کننده ادعا کرد که دولت بایدن “نزدیک به 300000 کودک” را گم کرده است و بسیاری از آن‌ها قاچاق شده‌اند یا مرده‌اند. (این رقم اغراق‌آمیز است و هیچ مدرکی مبنی بر مرگ بسیاری از آن‌ها وجود ندارد.)

    • او به‌دروغ ادعا کرد که 300000 آمریکایی سال گذشته بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر جان باخته‌اند. (این رقم حدود 80000 نفر بود.)

    • او به‌دروغ واشنگتن دی‌سی را به‌عنوان “پایتخت جرم و جنایت آمریکا” توصیف کرد (چنین نبود). اما از زمان تصرف فدرال، “همه به شام می‌روند”. (رزروهای غذا در سطح خود باقی مانده بود.)

    به نظر می‌رسد که تلاش برای ارائه واقعیت‌های جایگزین، به بخشی جدایی‌ناپذیر از گفتمان سیاسی بدل شده است. این سوال مطرح می‌شود که آیا این روند، اعتماد به رسانه‌ها و نهادهای رسمی را تضعیف می‌کند یا در نهایت، مردم را به جستجوی اطلاعات دقیق‌تر وادار خواهد کرد؟

  • سال‌گرد مهسا؛ «ایران»ی که شبیه پیش از شهریور 1401 نیست!

    سال‌گرد مهسا؛ «ایران»ی که شبیه پیش از شهریور 1401 نیست!

    ایران بعد از مهسای 1401نسبت به ایران قبل از آن چندان تغییر کرده که هیچ کس را جز چند تا امام جمعه و نمایندگان استصوابی و صدا و سیمای انحصاری و تکراری و شعاری یارای انکار آن نیست و هر که خواسته انکار کند یا عقربه‌های زمان را به عقب بازگرداند زحمت بیهوده متحمل شده است.

    سال‌گرد مهسا؛ «ایران»ی که شبیه پیش از شهریور 1401 نیست!

    عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به جز چند امام جمعه که هر هفته برای چند هزار نمازگزار سخنان تکراریِ تکراریِ تکراری بر زبان می‌آورند و شماری از نمایندگان مجلس که با کمتر از 10 درصد آرای واجدان شرایط به این نهاد راه یافته‌اند و البته دیگر چندان به بازی گرفته نمی‌شوند و نیز صدا و سیما و برخی رسانه‌های هم‌سو با آن همه اذعان می‌کنند فضای اجتماعی تغییر کرده است

    قصه تنها بر سر نوع پوشش دختران و زنان ایران هم نیست که حالا بر اساس جغرافیا و سن و نوع باورها و فرهنگ و فضایی که در آن قرار دارند انتخاب می‌کنند نه آن که یک یونیفورم واحد برای 9 تا 90 سال تعریف شود و به ضرب باطوم و تحقیر بخواهند تن همه کنند!

    هر چند این فقره هم مهم است آن‌سان که صدا و سیمای انحصاری به تنها تلویزیون دنیا بدل شده که نمی‌تواند تصویر مردم عادی و در حال رفت‌و‌آمد در پیاده‌روها و پیاده‌راه‌های شهر را نشان دهد و قبل از آن باید صحنه‌آرایی کنند؛ چه فلاکت و حقارت مضحکی!

    ماجرا تنها به خاطر آن نیست که گشت توهین‌آمیز و اشمئزاز‌آور ارشاد از خیابان‌ها جمع شده که هیچ کس حاضر به قبول مسؤولیت و بالیدن به آن هم نبود و البته درِ کمیتۀ وزرا را هم گویا گِل گرفته‌اند. جایی که هم دختر نوجوان شل‌حجاب را به آن منتقل می‌کردند و هم زن روسپی را و با انتقالی که هیچ توجیه قانونی نداشت بذر نفرت در خانواده‌ها می‌کاشتند تا جایی که حتی یک نفر طی چند دهه فعالیت این مکان نبود که تنها چند ساعت در آن به سر کند و بعد از آن کینه به دل نگیرد ولو آزاری هم به لحاظ فیزیکی نرسانده باشند ولی همین که 4 تا پاسبان زن و مرد به خود اجازه دهند آدمی را که جز شخصیت مستقل خود دختر و زن، دُردانۀ بابا و عزیز مادر یا محبوبه و دوست و همسر یا خواهر مردی است به صرف پوشش و فارغ از سن و خانواده و تحصیلات و شخصیت او به زور سوار ون کنند به قدر کافی چندش‌آور بود چه رسد به این که به هر دلیل در بازداشت‌‎گاهی که می‌گفتند بازداشت‌گاه نیست و در آن هدایت می‌کنند ناغافل جان خود را از دست بدهد و خبر آن آتش به جان مردمان بیندازد.

    واکنش جامعه به مرگ مهسا در 25 شهریور 1401 خورشیدی پاسخ به تحقیر سیستماتیک علیه زنان بود که از قبل شروع شده بود و  واکنش به دروغ سریال‌های تلویزیونی در ارایۀ تصویری واحد از همۀ زنان ایرانی که با سبک زندگی خود آن بازیگران هم تطابق نداشت و کافی است تصاویر آنها را با زندگی واقعی‌شان مقایسه کنیم!

    نمایندگانی که در مجلس ماه‌ها وقت صرف کردند و مضحک‌ترین قانون تاریخ پارلمانتاریسم را نوشتند حالا التماس می‌کنند نسخه‌ای از توافق قاهره را ببینیم ولی به آنان اعتماد نمی‌شود چون نماینده بخش بسیار اندکی از جامعۀ ایران هستند و ساختار سیاسی آنها را به تعطیلی فرستاده تا همه عقل خود را روی هم بگذارند و مانع فعال‌سازی مکانیسم ماشه شوند.

    مهسا یک نفر بود ولی تأثیر جنبشی که به نام او راه افتاد بسیار عمیق‌تر از فقدان یک نفر و البته آبروی سوء‌استفاده کنندگان خارج‌نشین را هم برد. آنها که گمان می‌کردند از این رخداد آبی برای آنها گرم می‌شود و ائتلافی به راه انداختند که اندک زمانی بعد از هم پاشید و نپایید چرا که اساسا جنس آن سیاسی و برانداز نبود؛ فرهنگی و اجتماعی و مربوط به سبک زندگی بود و پروپاگاندای اینترنشنال با عنوان “خیزش سراسری” هم البته دروغ بود و نویسندۀ این سطور در نقد رادیکالیسم داخلی هیچ گاه به آغوش برانداز خارج نشین نمی‌غلتد.

    البته تبعات سیاسی هم داشت کما این که دولت مرحوم ابراهیم رییسی را دچار وضعیتی کرد که افزایش قیمت دلار و باطل شدن وعدۀ ساخت یک میلیون مسکن در سال را هم به آن نسبت دادند و تنها ادعای احیای هزار کارخانه در هر سفر استانی برای آنان ماند.

    کارنامه آن دولت در نوع مواجهه با اعتراضات پسامهسا به کلی مردود است. از وزیر کشور آن دولت که با مسایل اجتماعی بیگانه بود و جز راه حل نظامی نمی‌دانست تا وزیر ارشادی که تصویر مهسا را چند روز تحمل کرد و بعد از آن به صورت غیر مستقیم رسانه‌ها را تهدید یا محدود می‌کرد تا معاون امور زنان آن دولت -انسیه خزعلی- که حتی ژست حمایت هم نگرفت و با موج درخواست آزادی خبرنگار زندانی زن نیز همراهی نکرد و به جز خانم پاد در دولت سابق بقیه تفاوتی با صدا و سیما و چند امام جمعه نداشتند.

    مجلس اما چه کرد؟ دست در کار تصویب قانونی شدند تا  آب رفته را به ضرب و زور بازگردانند در حالی که قرار بود تنها به فکر آب و نان مردم باشند ولی از صبح تا شب درگیر پوشش زنان و خط و نشان کشیدن شدند با این تصور که همه جا دوربین کار می‌گذارند و آنچه را که عطاءالله مهاجرانی در رمان بهشت خاکستری و در توصیف طعنه آمیز کنترل نوشته بود در عالم واقع اجرا  ‌کنند. دست آخر اما وقتی به تأیید شورای نگهبان رسید رییس جمهوری بر سر کار آمده بود که صریح و روشن گفت نمی‌توانم اجرا کنم و نکرده و اجرا کردنی هم نیست.

    تنها چند صدا در آن مجلس با استمرار وضعیت پیشا‌مهسا مخالفت کردند و  یکی از آنها اکنون رییس جمهوری ایران است و بر این اساس می‌توان ادعا کرد آن رخداد یکی از عوامل شکست خالص‌سازی بوده است و این هم از تفاوت‌های ایران بعد از 1401 با قبل از آن است چون از 1400 به بعد رادیکال‌ها یک دورهمی خودمانی رابه نام حکم‌رانی تشکیل داده بودند که در آن همین را که خودشان از خودشان خوش‌شان بیاید کافی می‌دانستند و کاری به توسعه و سلایق متنوع جامعۀ ایرانی نداشتند!

    نه پوشش دختران و زنان ایرانی شبیه 25 شهریور 1401 است نه بی گشت آزار ارشاد ملت برهنه شده‌اند بلکه هر که بر اساس محل زندگی و پرورش خانوادگی و سن و سال و علایق انتخاب می‌کند.

    دیگر دولتی بر سر کار نیست که مرحوم رییس آن اگرچه تلفنی تماس گرفت و تسلیت گفت و بعد به نیویورک رفت اما درصدد انکار اعتراضات اجتماعی برآمد و آن را به دشمنان نسبت داد بلکه دولتی و رییس جمهوری بر سر کار است که رسما و علنا قانون موهن مجلس را مسکوت گذاشته است.

    بله. می‌دانم سانحه بال‌گرد در ورزقان در آخر اردیبهشت 1403 مقدمات تغییر دولت را فراهم ساخت نه واقعه 25 شهریور 1401 ولی اگر آنها بودند هم قانون‌شان قابل اجرا نبود و به دلایل امنیتی متوقف می‌شد چون کافی بود یک مهسای دیگر از آن دربیاید کما این‌که در نیمه مهر سال بعد نگران واکنش جامعه به اتفاقی در مترو بودند و این که به حجاب‌بانان زاکانی نسبت داده شود. خبر 7 اکتبر یا 15 مهر 1402 و شروع ماجرای غزه البته آن قضیه را تحت‌الشعاع قرار داد.

    بعد از سه سال نه رؤیای رادیکال‌های داخلی محقق شده که می‌خواستند با قانون حجاب و عفاف خیابان را تسخیر کنند و حالا به خاطر کنسرت در خیابان نگران می‌شوند در حالی که مدعی بودند خیابان از آن ایشان است نه آرزوی براندازان خارجی هم تحقق یافته چون نظام سیاسی انعطاف نشان داد و زمینه روی کار آمدن مسعود پزشکیان فراهم شد و او هم گشت ارشاد و قانون حجاب را کنار گذاشته و خطاب به روحانیون یادآور شده 85 هزار مسجد برای جمعیت 85 میلیونی به معنی آن است که هر یک می‌تواند در مساجد برای هزار نفر تبلیغ کند و نیاز به پاسبان و گشت نیست.

    اگرچه طی سه سال برخی بسیار کوشیدند به پیش از آن بازگردد ولی اگر اندک احتمالی وجود داشت بعد از جنگ 12 روزه آن احتمال کم هم منتفی است چون هیچ عقل سلیمی در این وضعیت اقتصادی و معیشتی و زیر سایۀ جنگ سر به سر مردم نمی‌گذارد.

    خود حکومت هم ثمر تسلیم به شعار زن، زندگی، آزادی را در جنگ 12 روزه دیده و چشیده چون وقتی شعار مردمی زندگی باشد ترجیح می‌دهند زندگی کنند و خود را به مرگ نسپارند و به خاطر همین به جای پاسخ به دعوت نتانیاهو برای ریختن به خیابان‌ها به شهرهایی رفتند که امن‌تر می‌پنداشتند.

    اگر ماشه اجرا شود و اوضاع اقتصادی تنگ‌تر که سر‌به‌سر مردم گذاشتن و تحمیل شرط عقل نیست و آزادی سبک‌های زندگی ادامه می‌یابد و اگر توافقی شود و طبقه متوسط نفسی تازه کند مطالبات اجتماعی و فرهنگی را وانمی‌نهد و تن نخواهد داد و در هر دو حالت زمان به قبل از مهسا بازنمی‌گردد.

    بی‌انصافی است که از شیخ کاظم صدیقی یاد نکنیم که 25 شهریور 1401 رییس عالی ستاد امر به معروف و نهی از منکر بود و حالا در 25 شهریور 1404 چون دیگر امام جمعه موقت تهران نیست ریاست آن ستاد را هم از دست داده است.

    شاید اگر شیخ گریان حسب تظاهر هم شده در خطبۀ بعد از مهسا قطره اشکی برای مظلومیت او ریخته بود آبروی او بر سر باغ ازگل در یک سال و نیم بعد نریخته بود!

  • ۷ رفتار رانندگی که ترافیک تهران را فلج می‌کند (و خودمان هم مقصریم)

    ۷ رفتار رانندگی که ترافیک تهران را فلج می‌کند (و خودمان هم مقصریم)

     

    ترافیک کلافه‌کننده تهران، کابوسی است که تقریباً همه‌ی ما هر روز با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم. اما آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که خود ما هم در تشدید این بحران نقش داریم؟ این گزارش نگاهی دارد به ۷ رفتار رایج رانندگی در تهران که نه‌تنها باعث کندی حرکت می‌شوند، بلکه گاهی اوقات به بروز حوادث رانندگی نیز منجر می‌شوند و در نهایت، ترافیک را تشدید می‌کنند. از سبقت‌های بی‌مورد و توقف‌های ناگهانی گرفته تا عدم رعایت حق تقدم و بی‌توجهی به خط‌کشی‌ها؛ این مقاله به شما نشان می‌دهد که چگونه می‌توانیم با تغییر عادات خود، به روان‌تر شدن ترافیک و کاهش استرس در رانندگی کمک کنیم.

    ۷ رفتار رانندگی که ترافیک تهران را فلج می‌کند (و خودمان هم مقصریم)

    گزارش اختصاصی رسا نشر / مهدی سوری: در این گزارش، با بررسی میدانی و تحلیل داده‌ها، به هفت رفتار رانندگی رایج در تهران می‌پردازیم که به‌طور مستقیم بر افزایش ترافیک تأثیر می‌گذارند. این رفتارها، از بی‌توجهی به قوانین راهنمایی و رانندگی گرفته تا عادات اشتباه رانندگی، همگی دست‌به‌دست هم داده و ترافیک آزاردهنده‌ای را برای شهروندان تهرانی رقم می‌زنند. هدف از این گزارش، افزایش آگاهی و تشویق به تغییر در عادات رانندگی است تا شاید بتوانیم گامی مؤثر در جهت کاهش ترافیک و بهبود کیفیت زندگی در پایتخت برداریم.

    ۱. سبقت‌های بی‌مورد و خطرناک

    یکی از شایع‌ترین رفتارهایی که ترافیک را بدتر می‌کند، سبقت‌های بی‌مورد و خطرناک است. این کار نه‌تنها باعث ایجاد ناامنی و افزایش احتمال تصادف می‌شود، بلکه با مجبور کردن دیگر رانندگان به ترمز و تغییر مسیر ناگهانی، جریان ترافیک را مختل می‌کند. در تهران، این رفتار به‌وفور دیده می‌شود و رانندگان با سبقت‌های پی‌درپی سعی در پیشی گرفتن از دیگران دارند، غافل از اینکه این کار نه‌تنها سرعت حرکت را افزایش نمی‌دهد، بلکه باعث ایجاد ترافیک سنگین‌تری می‌شود.

    ۲. توقف‌های ناگهانی و بی‌دلیل

    توقف‌های ناگهانی، به‌خصوص در خیابان‌های شلوغ، مانند یک بمب ساعتی عمل می‌کنند. این کار، باعث ایجاد ترافیک در لحظه می‌شود و رانندگان پشت‌سر را مجبور به ترمز ناگهانی می‌کند. این رفتار معمولاً به‌دلیل عدم توجه به محیط اطراف، استفاده از تلفن همراه، یا پیدا کردن آدرس به‌وجود می‌آید. در تهران، متأسفانه این رفتار بسیار رایج است و تأثیر منفی چشمگیری بر روان‌بودن ترافیک دارد.

    ۳. عدم رعایت حق تقدم و عبور از چراغ قرمز

    بی‌توجهی به حق تقدم و عبور از چراغ قرمز، از جمله رفتارهای خطرناک و مخربی است که نه‌تنها جان رانندگان را به خطر می‌اندازد، بلکه باعث ایجاد ترافیک سنگین و اختلال در رفت‌وآمد می‌شود. این رفتار، به‌ویژه در تقاطع‌ها و چهارراه‌ها، باعث ایجاد گره‌های ترافیکی می‌شود و زمان انتظار را برای سایر رانندگان افزایش می‌دهد. در تهران، متأسفانه، این رفتار همچنان مشاهده می‌شود و نیازمند توجه جدی به آموزش و فرهنگ‌سازی است.

    ۴. رانندگی در خطوط ویژه

    رانندگی در خطوط ویژه، یکی دیگر از رفتارهایی است که ترافیک را تشدید می‌کند. این کار، نه‌تنها باعث کندی حرکت اتوبوس‌ها و وسایل نقلیه عمومی می‌شود، بلکه با کاهش عرض خیابان برای سایر خودروها، ترافیک را افزایش می‌دهد. در تهران، خطوط ویژه برای تسهیل رفت‌وآمد وسایل نقلیه عمومی در نظر گرفته شده‌اند، اما متأسفانه، برخی از رانندگان با بی‌توجهی به این قانون، در این خطوط رانندگی می‌کنند.

    ۵. پارک دوبل و سد معبر

    پارک دوبل و سد معبر، یکی از عوامل اصلی ایجاد ترافیک در خیابان‌های تهران است. این رفتار، باعث کاهش فضای عبور و مرور و ایجاد ترافیک در خیابان‌های فرعی می‌شود. متأسفانه، کمبود جای پارک در تهران باعث شده است که بسیاری از رانندگان به‌ناچار در مکان‌های نامناسب پارک کنند، اما این کار، تأثیر منفی بر روان‌بودن ترافیک دارد.

    ۶. عدم توجه به علائم راهنمایی و رانندگی

    بی‌توجهی به علائم راهنمایی و رانندگی، از جمله علائم هشداردهنده، تابلوهای محدودیت سرعت و خط‌کشی‌ها، یکی دیگر از رفتارهایی است که ترافیک را تشدید می‌کند. این رفتار، باعث ایجاد سردرگمی در رانندگان و افزایش احتمال تصادف می‌شود. در تهران، این رفتار به‌دلیل عدم توجه کافی به آموزش‌های رانندگی و فرهنگ ترافیکی، همچنان مشاهده می‌شود.

    ۷. استفاده از تلفن همراه در حین رانندگی

    استفاده از تلفن همراه در حین رانندگی، یکی از خطرناک‌ترین رفتارهایی است که می‌تواند منجر به تصادف و ایجاد ترافیک شود. این کار، باعث پرت‌شدن حواس راننده و کاهش زمان واکنش می‌شود. در تهران، استفاده از تلفن همراه در حین رانندگی، متأسفانه، بسیار رایج است و نیازمند توجه جدی به آموزش و اعمال قانون است.

    ما در این گزارش تلاش کردیم تا به مهم‌ترین رفتارهایی که ترافیک تهران را تشدید می‌کنند، بپردازیم. اما آنچه مهم است، این است که هر کدام از ما با اصلاح عادات رانندگی خود، می‌توانیم در بهبود وضعیت ترافیک سهیم باشیم. از رعایت قوانین و احترام به حقوق دیگران گرفته تا کاهش سرعت و حفظ فاصله مناسب با خودروی جلویی؛ همه این موارد، گام‌هایی کوچک اما مؤثر در جهت روان‌تر شدن ترافیک و کاهش استرس در رانندگی هستند. بیایید با هم، سفری ایمن‌تر و راحت‌تر را در خیابان‌های تهران تجربه کنیم. این تغییر، از خود ما آغاز می‌شود.

    شاید تصور این که بتوانیم به‌تنهایی تغییری در این وضعیت ایجاد کنیم، دشوار باشد. اما به یاد داشته باشیم که تغییرات بزرگ، از قدم‌های کوچک شروع می‌شوند. اگر هر یک از ما تلاش کنیم تا راننده‌ای مسئولیت‌پذیر باشیم و به قوانین احترام بگذاریم، می‌توانیم شاهد تغییرات مثبتی در ترافیک تهران باشیم. این یک چالش جمعی است و موفقیت در آن، نیازمند همکاری و مشارکت همه ما است. آینده ترافیک تهران، در دستان ماست.

     

  • عوارض پنهان مواد مخدر صنعتی: راهنمای خانواده‌ها برای شناسایی و مقابله

    عوارض پنهان مواد مخدر صنعتی: راهنمای خانواده‌ها برای شناسایی و مقابله

    مواد مخدر صنعتی، این قاتلان خاموش، زندگی بسیاری از جوانان و نوجوانان را نشانه رفته‌اند. این مقاله، یک راهنمای ضروری برای خانواده‌هاست؛ راهنمایی که با زبانی ساده و بی‌پرده، علائم هشداردهنده مصرف این مواد را شرح می‌دهد و گام‌های عملی برای مقابله با این بحران خانوادگی را ارائه می‌کند. هدف ما آگاهی‌بخشی است؛ آگاهی‌ای که می‌تواند زندگی را نجات دهد.

    عوارض پنهان مواد مخدر صنعتی

    گزارش اختصاصی رسا نشر / خبرنگار اجتماعی رسا نشر – متاسفانه، مواد مخدر صنعتی به سرعت در حال گسترش است و به اشکال مختلفی، از جمله قرص‌ها، پودرها و مایعات، در دسترس قرار می‌گیرد. این مواد، که اغلب ارزان‌قیمت و به راحتی قابل تهیه هستند، اعتیادآوری بالایی دارند و عوارض جسمی و روانی شدیدی را به دنبال دارند. خانواده‌ها، خط مقدم مبارزه با این تهدید هستند؛ اما برای این مبارزه، نیازمند دانش و آگاهی کافی می‌باشند.

    علائم رفتاری هشداردهنده

    تشخیص مصرف مواد مخدر صنعتی، اغلب از طریق مشاهده تغییرات رفتاری فرد امکان‌پذیر است. این تغییرات، می‌توانند شامل موارد زیر باشند:

    • تغییرات ناگهانی در خلق و خو: از شادی و سرخوشی افراطی تا افسردگی و خشم غیرقابل کنترل.
    • بی‌توجهی به مسئولیت‌ها: افت تحصیلی، کناره‌گیری از فعالیت‌های مورد علاقه، و بی‌توجهی به بهداشت شخصی.
    • تغییر در روابط: دوری از خانواده و دوستان، و جایگزینی آن‌ها با افراد جدید و مشکوک.
    • مشکلات مالی: درخواست پول از خانواده، دزدی، یا فروش وسایل شخصی.
    • پرخاشگری و خشونت: رفتارهای تهاجمی، دعوا، و تهدید.
    • پنهان‌کاری: دروغ گفتن، پنهان کردن وسایل، و اجتناب از صحبت درباره فعالیت‌های روزانه.

    علائم جسمی و فیزیکی

    علاوه بر تغییرات رفتاری، مصرف مواد مخدر صنعتی می‌تواند علائم جسمی آشکاری را نیز به همراه داشته باشد:

    • تغییر در الگوی خواب و اشتها: بی‌خوابی یا پرخوابی، کاهش یا افزایش شدید اشتها.
    • تغییرات ظاهری: کاهش وزن ناگهانی، تیرگی زیر چشم، و بی‌توجهی به ظاهر.
    • مشکلات گوارشی: تهوع، استفراغ، و اسهال.
    • تشنج: در موارد شدید، مصرف مواد مخدر صنعتی می‌تواند منجر به تشنج شود.
    • اختلالات تنفسی: تنگی نفس، و مشکلات در تنفس.

    گام‌های عملی برای خانواده‌ها

    اگر شما مشکوک به مصرف مواد مخدر صنعتی در یکی از اعضای خانواده‌تان هستید، چه باید کرد؟

    ۱. حفظ خونسردی و پرهیز از قضاوت

    اولین و مهم‌ترین گام، حفظ آرامش و پرهیز از قضاوت عجولانه است. فرد معتاد، در این شرایط به حمایت و درک نیاز دارد، نه به سرزنش و انتقاد.

    ۲. گفتگوی صمیمانه و صادقانه

    با فرد مشکوک، در فضایی امن و صمیمی صحبت کنید. با لحنی مهربانانه، نگرانی‌های خود را ابراز کنید و او را به صحبت درباره مشکلاتش تشویق کنید. سعی کنید او را درک کنید، و به جای متهم کردن، به او اطمینان دهید که در این مسیر تنها نیست.

    ۳. جستجوی کمک حرفه‌ای

    هرگز برای حل این مشکل، به تنهایی تلاش نکنید. از یک روانشناس، مشاور، یا متخصص اعتیاد کمک بگیرید. آن‌ها می‌توانند تشخیص دقیق‌تری ارائه دهند و برنامه‌های درمانی مناسب را پیشنهاد کنند.

    ۴. حمایت از فرد معتاد

    در طول درمان، از فرد معتاد حمایت کنید. به او اطمینان دهید که در کنارش هستید و به او کمک می‌کنید تا به بهبودی برسد. در این مسیر، صبور باشید و از ناامیدی پرهیز کنید. به یاد داشته باشید که بهبودی یک فرآیند زمان‌بر است.

    ۵. پیگیری و نظارت

    پس از اتمام دوره درمان، پیگیری و نظارت بر وضعیت فرد معتاد، ضروری است. این کار، به پیشگیری از عود مجدد اعتیاد کمک می‌کند. در صورت بروز هرگونه مشکل، فوراً با متخصصان مربوطه تماس بگیرید.

    مواد مخدر صنعتی، تهدیدی جدی برای سلامت جامعه هستند. خانواده‌ها، نقش حیاتی در پیشگیری و مقابله با این تهدید دارند. با افزایش آگاهی، شناسایی به موقع علائم، و اقدام سریع، می‌توانیم از عزیزانمان در برابر این سم مهلک محافظت کنیم. اما این مبارزه، نیازمند همت جمعی و حمایت مستمر است. امید است که با تلاش و همدلی، آینده‌ای روشن‌تر و عاری از اعتیاد را برای فرزندانمان رقم بزنیم. آگاهی، اولین گام در این مسیر دشوار است.

    به یاد داشته باشیم، این یک نبرد طولانی‌مدت است؛ اما پیروزی در این نبرد، به معنای نجات یک زندگی و بازگشت امید به یک خانواده است.

     

  • ترور چارلی کرک: شلیک به قلب جنبش ترامپ و پیامدهای آن

    ترور چارلی کرک: شلیک به قلب جنبش ترامپ و پیامدهای آن

    ترور چارلی کرک، چهره برجسته جنبش حامیان ترامپ، شوک بزرگی را به فضای سیاسی آمریکا وارد کرد. این مقاله به بررسی ابعاد مختلف این ترور، از جمله انگیزه‌ها، پیامدها و تأثیر آن بر آینده سیاسی آمریکا و جنبش “ماگا” می‌پردازد.

    ترور چارلی کرک: شلیک به قلب جنبش ترامپ و پیامدهای آن

    به گزارش رسا نشر و به نقل از عصر ایران، چارلی کرک، فعال سیاسی و رسانه‌ای جوان حامی ترامپ، با ترور خود به قتل رسید. او، همانند بسیاری دیگر از شخصیت‌های اصلی رسانه‌ای جنبش “ماگا”، مخالف سرسخت مداخلات نظامی آمریکا در خارج بود و معتقد بود که به جای لشکرکشی به دیگر کشورها، مشکلات و بحران‌های داخلی آمریکا باید حل شوند.

    درست یک روز پس از حمله بی‌سابقه اسرائیل به پایتخت قطر و در شرایطی که این موضوع در کانون بحث و جدل‌های سیاسی و رسانه‌ای جهان بود، یک “شلیک منجر به مرگ” به یک فعال سیاسی و رسانه‌ای جوان حامی ترامپ در آمریکا (ماگا) صورت گرفت.

    شلیکی که هنوز (تا لحظه تنظیم این گزارش) مظنون اصلی آن دستگیر نشده و گزارش رسانه‌های آمریکایی نشان می‌دهد در محوطه دانشگاه “یوتا” که شلیک در آن انجام گرفته است، هیچ تدابیر ویژه و خاص امنیتی نبوده است.

    چارلی کرک، فعال سیاسی و رسانه‌ای جوان حامی ترامپ که فقط 33 سال داشت، در اثر شلیک تک تیراندازی از مقابل به گردنش در بیمارستان درگذشت. او طبق رسم همیشگی‌اش، برای سخنرانی در جمع دانشجویان به دانشگاه یوتا رفته بود.

    ترور چارلی کرک: شلیک به قلب جنبش ترامپ و پیامدهای آن

    این ترور که به گفته مقامات محلی ایالت یوتا آمریکا، قطعا سیاسی بوده؛ همچون یک بمب خبری در آمریکا ترکید؛ بمبی که علاوه بر واکنش سیاستمداران نامی دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات آمریکا، حتی واکنش دیگر رهبران غربی را نیز برانگیخت.

    کرک، شخصیتی محوری در مرکز جنبش حامیان ترامپ (جنبش: دوباره آمریکا را بزرگ سازیم) بود. او در جریان انتخابات گذشته به طور مستمر برای رای جمع کردن به نفع ترامپ به بسیاری از دانشگاه‌های آمریکا رفت و در آنجا با سخنرانی و برگزاری “میتینگ”، برای ترامپ رای جمع کرد.

    او یک شخصیت رسانه‌ای برجسته و پرطرفدار با میلیون‌ها دنبال‌کننده، یک پادکستر، نویسنده و بنیانگذار سازمان غیرانتفاعی Turning Point USA بود. این سازمان از سیاست‌های محافظه‌کارانه در مدارس و دانشگاه‌ها حمایت می‌کند و از آن به عنوان یکی از سریع‌ترین سازمان‌های در حال رشد از نوع خود در آمریکا یاد می‌شود.

    البته مواضع او درباره موضوعات مختلف داخلی و خارجی آمریکا گاه پیچیده و گاهی متناقض به نظر می‌رسیدند.

    برای مثال علی‌رغم حمایت همه‌جانبه او از اقدامات اسرائیل در غزه و داشتن دیدگاه‌های صهیونیستی درباره ضرورت وجود و بقا و حمایت از اسرائیل، اما او به شدت با کشیده شدن پای آمریکا به جنگ‌های خارجی به ویژه در خاورمیانه به بهانه به خطر افتادن منافع اسرائیل، مخالف بود.

    مخالفت‌های او با ورود آمریکا به تله‌ای که از سوی سیاستمداران راست‌گرای اسرائیلی چیده شده، تا جایی رفت که طی ماه‌های گذشته سازمان غیرانتفاعی تحت مدیریت او از سوی محافل مسیحی صهیونیست و محافل نزدیک به لابی اسرائیل متهم به “یهودستیزی” شده بود.

    این اتهام علی‌رغم آن به کرک وارد شد که او به شدت در فضای رسانه‌ای آمریکا حامی اسرائیل بود و حتی منکر نسل‌کشی اسرائیل در غزه بود و معتقد بود مسئول خون قربانیان در غزه نه اسرائیل بلکه حماس است و اسرائیل سیاستی برای گرسنگی و تشنگی دادن به مردم غزه ندارد.

    دیروز نتانیاهو نیز همراه ترامپ دقایقی پس از ترور کرک، در توییتی مدعی شد او قرار بود میزبان کرک طی روزهای آینده در اسرائیل باشد و از همه خواست برای سلامتی او دعا کنند، البته دقایقی پس از این توییت نتانیاهو، ترامپ توییت زد که کرک کشته شده است.

    کرک نیز همانند بسیاری دیگر از چهره‌های رسانه‌ای و فعالان جنبش “ماگا” (مثل تاکر کارلسون و ..) مخالف “جنگ‌های پرهزینه و بی‌‌پایان” آمریکا در خارج و به ویژه در منطقه “خاورمیانه” بود و معتقد بود مخارج چنین مداخله‌جویی‌های پرهزینه، بهتر است در داخل آمریکا و برای اقتصاد و مردم این کشور صرف شود.

    او در ماجرای بحث‌ها درباره حمله احتمالی اسرائیل یا آمریکا به ایران، پیش از جنگ 12 روزه همواره مخالف دخالت آمریکا در چنین حمله‌ای بود و معتقد بود این مساله می‌تواند پای آمریکا را به یک جنگ بی‌سابقه پرهزینه در “خاورمیانه” باز کند.

    او حتی در یکی از “پادکست” های خود تشریح می‌کند که دست یافتن ایران به سلاح هسته‌ای الزاما خطری برای منافع آمریکا ندارد و سپس می‌گوید ممکن است برای اسرائیل خطری باشد اما برای آمریکا خطری جدی نخواهد بود و بدین سان تاکید می‌کند که ایران از اولویت‌های اصلی امنیت ملی آمریکا نیست.

    با این حال در جریان جنگ 12 روزه و پس از اینکه آمریکا به فرمان ترامپ به تاسیسات هسته‌ای ایران حمله کرد – احتمالا با دیدن پاسخ نه چندان پرهزینه و شدید ایران به این اقدام که منجر به مرگ یا زخمی شدن حتی یک نظامی آمریکایی نیز نشد- از چنین حمله کنترل شده‌ای به ایران دفاع کرد.

    کرک مخاطبان میلیونی در شبکه‌های اجتماعی داشت: 7.3 میلیون نفر در تیک‌تاک، 7 میلیون در اینستاگرام، 3.5 میلیون در یوتیوب و 5 میلیون در اکس (توییتر سابق).

    پادکست‌های او نیز جزو پرمخاطب‌ترین پادکست‌های آمریکا بودند و همیشه جزو 20 پادکست برتر روز آمریکا قرار می‌گرفتند.

    برنامه او تحت عنوان “چارلی کرک شو” نیز روزانه بین 500 تا 750 هزار بار دانلود می‌شد.

    چارلی کرک را می‌توان سخنگوی شاخه جوانان جنبش “ماگا” نیز دانست.

    به همین خاطر است که ترامپ پس از مرگ او، چند پست در شبکه اجتماعی خود منتشر کرد و از جمله دستور داد پرچم‌ها در سراسر ایالات متحده به احترام او به حالت نیمه‌برافراشته درآید.

    ترور چارلی کرک: شلیک به قلب جنبش ترامپ و پیامدهای آن

    با وجودی که ساعات و دقایقی پس از ترور او در محوطه دانشگاه یوتا، اخبار و حتی ویدئوهایی درباره دستگیری مظنون به تیراندازی به این چهره جوان منتشر شد، اما ساعاتی بعد خبر دستگیری مظنون ترور او تکذیب شد و تا لحظه تنظیم این گزارش، خبری مبنی بر دستگیری ضارب منتشر نشده است.

    این مساله نشان می‌دهد این ترور احتمالا یک اقدام معمولی از سوی یک فرد خودسر نبوده و می‌تواند با برنامه‌ریزی‌های دقیق و از سوی یک تشکیلات سیاسی و امنیتی داخلی یا خارجی صورت گرفته باشد.

    در صورتی که انگیزه ضارب از این ترور شخصی نبوده باشد؛ انگشت‌های اتهام درباره این ترور به چند نقطه مختلف اشاره دارد، از جمله قوی‌ترین ظن می‌تواند به سمت “موساد” باشد. این ظن در فضای رسانه‌ای و مجازی منتقد و یا مخالف اسرائیل وزن سنگینی دارد.

    دمیتری مدودف معاون رئیس شورای امنیت ملی روسیه در توییتی مدعی شده این ترور می‌تواند به سفارش محافل گلوبالیست جنگ‌طلب حامی تداوم جنگ اوکراین صورت گرفته باشد.

    برخی محافل راستی حامی ترامپ نیز “چپ‌های افراطی” را مسئول این ترور دانسته‌اند.

    از جمله “لورا لومر” تئوری‌پرداز توطئه راست افراطی، از ترامپ درخواست کرده تا تمام سازمان‌های چپ‌گرا را تعطیل، بودجه‌شان را قطع و تحت پیگرد قانونی قرار دهد.

    ایلان ماسک هم در مطلبی کوتاه در شبکه اکس نوشته: “چپ حزبِ قاتل است.”

    بسیاری از سیاستمداران و رهبران سابق از حزب دموکرات هم این ترور را محکوم کرده و به شدت از اینکه آمریکا وارد چرخه و دور باطل “خشونت سیاسی” شود، هشدار داده‌اند. اوباما، کامالا هریس و نانسی پلوسی، از جمله این افراد بوده‌اند.

    با وجودی که هنوز ( تا لحظه تنظیم این گزارش) خبری موثق از دستگیری فرد ضارب و انگیزه او منتشر نشده، اما این ترور که بسیار شبیه به ترور ناکام سال گذشته ترامپ بوده، می‌تواند نشانه‌ای از تشدید خشونت‌های سیاسی و چند پاره شدن جامعه آمریکا باشد؛ به طوری که حتی دیروز ساعاتی پس از این ترور وقتی رئیس مجلس آمریکا از نمایندگان (مجلس نمایندگان) خواست تا یک دقیقه به نشانه احترام به “کرک” از جای خود برخیزند و با سکوت به او ادای احترام کنند، اما بعضی از نمایندگان سروصدا و با این کار اعلام مخالفت کردند.

    ترور چارلی کرک، فارغ از اینکه عاملان آن چه کسانی باشند، می‌تواند پیامدهای گسترده‌ای برای آینده سیاسی آمریکا داشته باشد. این رویداد می‌تواند باعث افزایش تنش‌های سیاسی، قطبی شدن بیشتر جامعه و حتی تشدید خشونت‌های سیاسی شود. همچنین، این ترور می‌تواند تأثیر قابل توجهی بر جنبش حامیان ترامپ و انتخابات آینده ریاست جمهوری داشته باشد.

     

  • طرح خروج از NPT در مجلس دوازدهم: چه کسانی طراح و موافق هستند؟

    طرح خروج از NPT در مجلس دوازدهم: چه کسانی طراح و موافق هستند؟

    تهران – طرحی در مجلس دوازدهم برای بررسی خروج ایران از معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) در حال بررسی است. این طرح که با واکنش‌های متفاوتی از سوی نمایندگان و کارشناسان مواجه شده، ابعاد مختلفی از جمله انگیزه، طراحان و پیامدهای احتمالی را در بر می‌گیرد. در این گزارش به بررسی زوایای پنهان این طرح و نقش‌آفرینی چهره‌های کلیدی در آن می‌پردازیم.

    طرح خروج از NPT در مجلس دوازدهم: چه کسانی طراح و موافق هستند؟

    در حالی که بحث‌ها درباره آینده برنامه هسته‌ای ایران داغ شده است، مجلس دوازدهم با طرحی جنجالی، گام‌های جدی برای خروج از NPT برداشته است. این طرح که با سه فوریت در حال بررسی است، واکنش‌های متفاوتی را در میان نمایندگان و کارشناسان برانگیخته است. اما چه کسانی پشت این طرح هستند و چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟

    ابهامات و تناقض‌ها در طرح

    یکی از نکات مهم در مورد این طرح، وجود ابهامات فراوان است. هنوز تعداد دقیق طرح‌ها در این زمینه مشخص نیست و طراحان اصلی آن نیز به طور کامل معرفی نشده‌اند. همچنین، محتوای حقوقی و قانونی طرح، انگیزه سیاسی آن و زمان دقیق بررسی در مجلس نیز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

    یکی از موضوعات اصلی اختلاف نظر، نحوه اجرای طرح پس از تصویب است. برخی نمایندگان معتقدند که حتی در صورت تصویب، شورای عالی امنیت ملی باید نظر موافق خود را اعلام کند، در حالی که برخی دیگر معتقدند نیازی به بررسی موضوع در شورای عالی امنیت ملی نیست.

    در هفته‌های اخیر، جلسات غیرعلنی متعددی در مجلس برای بررسی این طرح برگزار شده است. اما اطلاعات دقیقی از محتوای این جلسات و تصمیمات اتخاذ شده در آن‌ها در دسترس نیست.

    نقش چهره‌های سیاسی و گروه‌های ذی‌نفوذ

    بررسی اظهارات چهره‌های سیاسی و فعالان رسانه‌ای نشان می‌دهد که گروه‌هایی با گرایش‌های سیاسی مشخص، از جمله نزدیکان سعید جلیلی و جبهه پایداری، نقش فعالی در حمایت از این طرح دارند.

    کامران غضنفری، از چهره‌های نزدیک به این جریان‌ها، در مصاحبه‌های اخیر خود از این طرح حمایت کرده و آن را واکنشی به فعال‌سازی مکانیسم ماشه دانسته است. او معتقد است که تصویب این طرح نیازی به تایید شورای عالی امنیت ملی ندارد.

    ابوالفضل ظهره‌وند، از دیگر چهره‌های فعال در این زمینه، نیز با اشاره به بند ۱۰ NPT، خروج از این معاهده را به عنوان یک گزینه برای حفظ منافع ملی مطرح کرده است. او که در ستاد انتخاباتی سعید جلیلی نیز فعال بوده است، تاکید می‌کند که این موضوع باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

    حسینعلی حاجی‌دلیگانی، به عنوان یکی از طراحان اصلی این طرح، در مصاحبه‌ای به تشریح جزئیات آن پرداخته و اسامی طراحان دیگر را نیز اعلام کرده است. او تاکید دارد که این طرح با هدف مقابله با فشارهای بین‌المللی و نقض تعهدات طرف‌های مقابل تدوین شده است.

    موضع‌گیری طیف‌های مختلف در مجلس

    در حالی که برخی از نمایندگان از جمله طیف نزدیک به سعید جلیلی و جبهه پایداری از این طرح حمایت می‌کنند، طیف دیگری از اصولگرایان به رهبری محمدباقر قالیباف، نگاه محتاطانه‌تری به این موضوع دارند.

    مصطفی پوردهقان، نماینده مردم اردکان، با اشاره به اظهارات قالیباف در یک جلسه غیرعلنی، از لزوم پرهیز از شتابزدگی در این زمینه سخن گفته است. قالیباف معتقد است که تصمیم نهایی در مورد این طرح باید در شورای عالی امنیت ملی اتخاذ شود.

    احمد بخشایش اردستانی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی، نیز با تاکید بر اهمیت نقش شورای عالی امنیت ملی، بر لزوم بررسی دقیق و همه‌جانبه این طرح تاکید کرده است. او معتقد است که فصل‌الخطاب در این زمینه، شورای عالی امنیت ملی است.

    تاریخچه تعامل مجلس با NPT

    این اولین بار نیست که مجلس شورای اسلامی در مورد موضوع NPT طرح‌هایی را ارائه می‌دهد. در گذشته نیز طرح‌هایی در این زمینه مطرح شده است که نشان از حساسیت و اهمیت این موضوع در میان نمایندگان دارد.

    در سال ۱۳۹۲، طرحی توسط جواد کریمی قدوسی، عضو وقت کمیسیون امنیت ملی، به مجلس ارائه شد که مورد انتقادهای فراوانی قرار گرفت. این طرح که به نظر می‌رسید بیشتر جنبه نظارتی بر دولت را داشت، با اشتباهات نگارشی و محتوایی همراه بود.

    طرح خروج از NPT در مجلس دوازدهم، موضوعی پیچیده و چندوجهی است که ابعاد مختلفی از جمله سیاسی، حقوقی و بین‌المللی را در بر می‌گیرد. در حالی که حامیان این طرح معتقدند که این اقدام می‌تواند منافع ملی را تامین کند، مخالفان بر این باورند که این طرح می‌تواند تبعات جدی برای کشور به همراه داشته باشد.

    با توجه به ابهامات موجود و اختلاف نظرها در مورد این طرح، بررسی دقیق و همه‌جانبه آن از سوی مجلس و شورای عالی امنیت ملی ضروری است. سرنوشت این طرح و پیامدهای آن، آینده برنامه هسته‌ای ایران را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

  • جان کلام از زبان معاون هنری: خیابان از آنِ همه است

    جان کلام از زبان معاون هنری: خیابان از آنِ همه است

    در قضیه اخیر همایون شجریان دیدیم که شهردار تهران گفت ورزشگاه آزادی مناسب‌تر است از میدان آزادی. دلیل آن هم این است که فضای رسمی را می‌توانند یا می‌خواهند کنترل کنند ولی خیابان را نه. جدای کنترل که می تواند توجیه امنیتی و ترافیکی داشته باشد خیابان را از آن همه نمی‌دانند.

    جان کلام از زبان معاون هنری: خیابان از آنِ همه است

       عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نادره رضایی معاون هنری وزارت فرهنگ، جان کلام و اصل سخن را دربارۀ کنسرت لغو شدۀ همایون شجریان در میدان آزادی گفته است: خیابان و فضای عمومی از آنِ همۀ مردم است.

        بارها نوشته‌ایم اساس دعوای اقتدارگرایان و تمامیت خواهان با جامعۀ مدنی بر سر خیابان به مثابۀ عرصۀ عمومی است. در واقع ما سه فضا داریم: فضای خصوصی یا همان اختصاصی که همان خانه است و چهار دیواری اختیاری. هر چند که منتهای آرزوی اقتدارگرایان و تمامیت خواهان این است که خانه ها را هم کنترل کنند (‌گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد/ جنبیدن آن پشّه عیان در نظرماست) و عطاءالله مهاجرانی در رُمان “بهشت خاکستری” جامعه‌ای را ترسیم کرده با خانه‌های شیشه‌ای که هر اتفاقی در خانه در مرئا و منظر دیگران و حاکمان است ولی هنوز این اتفاق در دنیا رخ نداده و به عکس دیوارها از ترس عسس و دزد بالاتر رفته است.
       فضای دوم فضای رسمی است و همان ادارات و مکان‌های آموزشی. بر سر این هم اختلاف است و برخی اصرار دارند خودرو هم فضای عمومی است چه رسد به دفتر یک شرکت خصوصی.

      جدال اصلی اما بر سر خیابان است و مخالفان حجاب اجباری می‌گفتند قانون دهه 60 ناظر بر فضای رسمی بود نه فضاهای عمومی کما این که رهبر فقید انقلاب در نطق مشهور خود از وضعیت حجاب در ادارات و سواحل انتقاد کرده بود نه خیابان‌ها. دربارۀ ادارات با این منطق که کارگزار دولت اسلامی‌اند و دربارۀ سواحل هم دلیل آن روشن است.

       در قضیه اخیر همایون شجریان هم دیدیم شهردار تهران گفت ورزشگاه آزادی مناسب‌تر است از میدان آزادی. دلیل آن هم این است که فضای رسمی را می‌توانند یا می‌خواهند کنترل کنند ولی خیابان را نه. جدای کنترل که می‌تواند توجیه امنیتی و ترافیکی داشته باشد خیابان را از آن همه نمی‌دانند.
       تصور تعلق نداشتن خیابان به همگان تنها متعلق به کار‌به‌دستان نیست. هفته پیش که داخل خودرو در انتظار مقابل پارکینگی در خیابان میرداماد ایستاده بودم خانم میان‌سال ساکن خانه مقابل اعتراض کرد و وقتی گفتم: من داخل خودرو هستم و مانع رفت‌و‌آمد خودرو شما نیستم گفت: من اصلا ماشین ندارم ولی شما نباید مقابل پارکینگ ما توقف کنید. توضیح دادم: نباید بر سر رفت و‌آمد شما ایجاد ممانعت و مزاحمت شود وگرنه مکان ممنوع برای توقف تنها با تابلو راهنمایی و رانندگی مشخص می‌شود. گفت: همین پل یعنی تابلو. گفتم اگر خودرو را ترک کنم و نتوانید وارد و خارج شوید حق با شماست و حتی اگر در طول توقف مزاحمت و ممانعت در کار باشد. خوش‌بختانه در این فاصله همراه من آمد و بحث بالاتر نگرفت و به آن خانم میان‌سال هم گفتم: پای‌تان درد می‌کند من تا میدان محسنی (مادر) می‌روم!
      تلقی او هم در واقع این بود که بخشی از خیابان به آنان تعلق دارد. خیابان اما از آن همه است و البته مطلقا نباید ایجاد مزاحمت و ممانعت کرد.
       براندازان خارج‌نشین هوادار جامعۀ دو قطبی‌اند و دوست ندارند تصویر شادی و آرامش و صلح از داخل مخابره شود. درد و دغدغۀ داخلی‌های مخالف اما اتفاقاً تنها بر سر شادی نیست. بر سر مالکیت خیابان است. آنها می‌خواهند بگویند خیابان از آنِ ماست. در حالی که همان‌گونه که خانم نادره رضایی گفته خیابان از آن همه است.
        با این اوصاف حالا می‌توان گفت چه انتخاب خوبی کرد دکتر صالحی وزیر آرام فرهنگ و طی یک سال گذشته به رغم انتقاد اولیه برخی مخالفان نادره رضایی که هر چند انتظارات فراتری از او در جایگاه معاونت هنری داشتند اما نشان داده در حد مقدورات گزینه مناسبی بوده و همین که با مدعیان تصاحب خیابان هم‌آوایی نکرده شایان تحسین است.
  • همایون تنهاست/ چرا کنسرت خیابانی همایون شجریان اتفاق مهمی می‌شد؟

    همایون تنهاست/ چرا کنسرت خیابانی همایون شجریان اتفاق مهمی می‌شد؟

    کنسرت خیابانی همایون شجریان از آرزوهای چندین ساله‌ی این هنرمند بود که در گفتگوها و نشست‌های مختلف دهه‌های گذشته آن را بیان کرده بود. امروز در ادامه‌ی همان کنسرت‌هایی که از دل جنگ دوازده روزه آغاز شد، همایون شجریان مجال یافته بود تا یک روز در مهم‌ترین میدان زادگاهش بخواند، اما این اتفاق به خاطر کارشکنی‌های مرسوم شهرداری لغو شد.

    همایون تنهاست/ چرا کنسرت خیابانی همایون شجریان اتفاق مهمی می‌شد؟

    عطا نویدی: از روز گذشته موجی علیه همایون شجریان آغاز شده که گمان می‌رود بیش از آنکه بر مدار انصاف و روشنگری بچرخد، سعی در تخریب این چهره مهم موسیقی ایران دارد. در نهایت این موج‌های غیرمنصفانه باعث شد اتفاقی مهمی که قرار بود خط شکنی در موسیقی ایران باشد رقم نخورد. اما دو روز مانده به کنسرت همایون شجریان در پستی اینستاگرامی اعلام کرد که «در دو روز گذشته وسایل‌شان اجازه ورود پیدا نکرده است و به نظر می‌آید که توان مدیریت برای حضور جمعیت میلیونی وجود ندارد.» همین کلمات آب پاکی را روی دست تمام کسانی ریخت که مشتاقانه منتظر برگزاری اولین کنسرت خیابانی در این وسعت بودند. 

    بعد از این خبر انگشت اتهام به سمت شهرداری نشانه گرفته شد، اما زاکانی شهردار تهران ادعایی واهی کرد و گفت که مکان برگزاری کنسرت همایون شجریان تغییر کرده و به ورزشگاه آزادی منتقل خواهد شد، این در حالی است که شجریان از لغو کنسرت خود خبر داده است.

    سخنگوی شهرداری هم در رشته‌توئیتی مدعی شد دو روز مانده به اجرا از برگزاری این برنامه مطلع شده‌اند. ادعایی که به دور از منطق به نظر می‌رسد چرا که نشست خبری شجریان چهار پیش از برگزاری کنسرت برگزار شد و قطعا خبر آن به گوش شهرداری رسیده بود.

    آرزویی که محقق نشد

    همایون شجریان سال‌هاست از موسیقی ردیف دستگاهی که خاستگاهش بوده فاصله گرفته و با رفتن به سمت موسیقی مردم‌پسند (یا اصطلاحا پاپ سنتی) خود را از زیر سایه نام پدر بیرون آورده و شخصیتی مستقل برای خودش ساخته است. همین امر بارها و بارها انتقادات اهالی موسیقی جدی و آکادمیک را برانگیخته و زمینه این انتقاد را فراهم کرده است. اما همایون با کنسرتی که چندی پیش در یونسکو اجرا کرد و نیز انتشار آوازهایی از خودش نشان داد هنوز علاقه به ریشه‌ها در وی زنده است و اتفاقا هرجا به فکر نوستالژی‌سازی برای مخاطب است، سراغ موسیقی ایرانی می‌رود. از این رو همایون از موسیقی ایرانی جدا نیست و همواره عضوی از این گعده است.

    برگزاری کنسرت خیابانی برای همایون در راستای همان نگاه موسیقی مردم‌پسند بود، اما گروهی که او را همراهی می‌کند و نیز رپرتواری که بخشی از قطعات آن را در نشست خبری‌اش ذکر کرده، نشان از اجرایی نزدیک به موسیقی ایرانی داشت که هم نوستالژیک است و هم سلیقه‌ی عموم جامعه را درخود داشت. او با پشتوانه‌ی شهرت «شجریان» و نیز جنس صدای کم نظیرش و نکاتی دیگر که مربوط به شخصیت و نجابت اوست می‌توانست مخاطبان زیادی را با خود همراه کند و شبی را رقم بزند که بی‌شک در تاریخ موسیقی ماندگار می‌ماند.

    اما چند نکته که بیش‌تر حاصل سوءتفاهم‌ها بود، جمع زیادی را در فضای مجازی علیه فرزند محمدرضا شجریان شوراند تا جایی که پا از مدار ادب هم فراتر گذاشته شده‌است.

    اسپانسر پای ثابت کنسرت رایگان

    یکی از مواردی که بیش از هر چیز به آن اشاره می‌شود استفاده از اسپانسر در کنسرت رایگان است. ظاهرا این سوءتفاهم برای برخی پدید آمد که کنسرت رایگان به منزله‌ی آن است که هیچ یک عوامل برای کارشان دستمزدی دریافت نمی‌کنند. این یک برداشت کاملا غلط از مفهوم کنسرت خیابانی رایگان است. کلمه‌ی «رایگان» برای مردم است. یعنی مردم قرار نیست هزینه‌ای بابت کنسرت پرداخت کنند و هزینه‌ها از طریق یک اسپانسر پرداخت می‌شود. اینکه هنرمندی بتواند برای فعالیت‌های هنری‌اش در راستای رفاه مردم اسپانسری را فراهم کند نه‌تنها نکنه‌ی منفی نیست بلکه باید آن را ستود و امید داشت این حرکت روزبه‌روز بیشتر اتفاق بیفتد.

    مجوز نهادهای امنیتی، لازمه‌ی برگزاری رویدادهای عظیم

    هر رویداد عظیمی اعم از راهپیمایی‌های سیاسی، تشییع جنازه یا آئین مذهبی که قرار باشد برای آن چند خیابان و میدان بسته شود قطعا نیاز به مجوز و تائیدیه از سوی نهادهای بالادستی امنیتی دارد. برای مثال کنسرت علیرضا قربانی که چندین شب در محوطه‌ی ورزشگاه آزادی هر شب با ۸هزار مخاطب برگزار می‌شود با آن حجم از اتومبیل و ترافیک مگر می‌شود از بسیاری از نهادها مجوز نداشته باشد؟ این‌که هر اتفاق هنری یا هر کتاب  و آلبوم موسیقی باید از طریق وزارت فرهنگ مجوزش صادر شود امر جدیدی نیست و باز برای مثال پروژه‌ی ارزشمند استاد بزرگ موسیقی، حسین علیزاده با عنوان «دستگاه‌های موسیقی ایران» که سال گذشته با بازار عرضه شد مگر دارای مجوز وزارت فرهنگ نبود؟ پس چرا صدور مجوز از نهادهای امنیتی و هنری دستاویز تخریب همایون شجریان شد؟

    کنسرت برای مردم، از شعار تا واقعیت

    همایون شجریان در نشست خبری خود چند بار از کلمه‌ی «مردم» استفاده کرد. همین نیز در شبکه‌های اجتماعی نوعی بیان شده که او از این کلمه به‌نفع خود یا حاکمیت سوء‌استفاده می‌کند. اینکه نقش اصلی را در هر رویداد مردم‌محور، «مردم» ایفا می‌کنند امری واضح است. همایون شجریان در این کنسرت قرار بود برای مردمی بخواند که با آنها رشد کرده. مردمی که وقتی پدرش از دنیا رفت. با اجتماع عظیم خود جلوی بیمارستان جم او او را در این اندوه همراهی کردند. مردمی که وجود ممانعت‌های شدید از همه جای ایران تا «توس» رفتند و پیکر استاد شجریان را بدرقه کردند. مردمی که شجریان‌ها از دهه‌ی چهل تا امروز و قریب یه ۶۰ سال با آنها زیسته‌اند و شجریان بخشی از هویت این مردم است.

    همایون شجریان از معدود کسانی است که می‌تواند این‌قدر صمیمانه از «مردم» سخن بگوید چرا که او در طول حیاتش مفهوم مردم را بیش از هرچیز حس کرده است.

    موسیقی راهی برای همدلی ملی

    «همدلی» نیز از آن کلماتی ست که در فضای مجازی دستمایه‌ی تخریب همایون شجریان و کنسرت خیابانی‌اش شد. آیا مردمی که زیر سایه و ترس جنگی دوباره می‌خوابند. مردمی که زیر سایه‌ی تحریم‌های ظالمانه‌ی جهانی زندگی می‌کنند. مردمی که شبانه روز از رسانه‌هایی که دستوری جز تخریب روحیه مردم ندارند بمباران خبری می‌شوند، مردمی که در سخت‌ترین روزهای وطن‌شان زندگی می‌کنند؛ نیاز به همدلی ندارند؟ آیا تفرقه راه علاج وطن است یا همدلی؟

    در این میان هیچ چیز جز موسیقی، این هنر معجزه‌گر نمی‌توانست برای مردم ایران همدلی بیافریند؛ و خوشبختانه نگاه‌هایی که سال‌ها به مخالفت با موسیقی می‌پرداختند نیز این موضوع را درک کرده‌اند.

    کنسرت همایون شجریان زیر برج آزادی می‌توانست یکی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ موسیقی‌ باشد. همایون پس از ۶۰ سال سابقه درخشان خانوادگی می‌توانست خط‌شکن اولین کنسرت بزرگ خیابانی باشد. این فرصت هم برای شجریان و دوستدارانش و هم برای رقبایش غنیمت بود؛ چرا که اگر این راه باز می‌شد از این پس شاهد اتفاقات زیبایی می‌بودیم که سرآغازش شجریان می‌شد.

    جمعه شب مردم ایران قرار بود زیر برج آزادی که همیشه نماد همدلی مردم بوده با صدایی گرد هم آیند که یادگار گوهر یگانه‌ی هنر و فرهنگ این سرزمین است؛ محمدرضا شجریان که قرار بود در پایان این کنسرت مردم به یادش «مرغ سحر» را بخوانند، اتفاقی که تبدیل به حسرت شد.