دسته: فرهنگ و هنر

  • پرویز پرستویی در مسیر پیاده روی اربعین/ عکس

    پرویز پرستویی در مسیر پیاده روی اربعین/ عکس

    عکسی از پرویز پرستویی بازیگر مطرح سینماوتلویزیون را کنار حبیب احمدزاده نویسنده حوزه دفاع مقدس در مسیر راهپیمایی اربعین ببینید.

    پرویز پرستوییبه گزارش رسا نشر، حبیب احمدزاده با انتشار تصویری از خود در کنار چند همراه دیگر در مسیر پیاده‌روی اربعین، در اینستاگرام نوشت: «گروه کوچک چند نفره از زائران دانشگاهی و هنری
    متشکل از پرویز پرستویی و بچه‌های دانشجو و فارغ‌التحصیل دانشگاه هنر، در راهپیمایی اربعین امسال؛ از راست امیر حسین ایماندوست دانشجوی فعلی دانشکده سینما و تاتر ، حبیب احمدزاده ، جناب پرویز خان پرستویی و آقایان عادل معمارنیا و حسین محب جلیلی از دانش اموختگان دانشکده سینما تاتر و نیز یک نفوذی، جناب سید محمد علی خان شکیب ، دانشجوی دکترا از دانشگاه آزاد , عکس در عمود ۲۵۴ راه نجف به کربلا. دعاگوی همیشگی انشاالله.»

  • «تلگرام» فریدون جیرانی ۲۵ مرداد کلید می خورد

    سریال پُر بازیگر فریدون جیرانی از ۲۵ مرداد مقابل دوربین می رود.

    سریال تلگرام به کارگردانی فریدون جیرانی و تهیه کنندگی سعید ملکان که پیش از این قرار بود بهرام توکلی ساخت آن را برعهده بگیرد با تکمیل فهرست بازیگران خود از ۲۵ مرداد جلوی دوربین خواهد رفت.

    در این سریال پر بازیگر، لیلا حاتمی برای اولین در کنار ماهور الوند ، فرامرز اصلانی ، ساعد سهیلی ، آزاده صمدی و ویشکا آسایش به شبکه نمایش خانگی می آیند.

    فریدون جیرانی فیلم سینمایی «آشفته‌گی» با بازی بهرام رادان, مهناز افشار, علی میلانی، احسان محمدی و مهران احمدی را سال جاری مقابل دوربین برد.

  • رونمایی از گریم جدید لیلا حاتمی در “ما همه با هم هستیم” (+عکس )

     

    ?????? ???? ??? ??? – لیلا حاتمی به جمع بازیگران «ما همه با هم هستیم» به کارگردانی کمال تبریزی پیوست تا ترکیب حضور چهره‌های مشهور سینما در این فیلم کامل‌تر شود.

    به گزارش عصر ایران، لیلا حاتمی از هفته گذشته به جمع بازیگران فیلم کمال تبریزی اضافه شده و به عنوان یکی از بازیگران اصلی، جلو دوربین رفته است.

    با اضافه شدن لیلا حاتمی به ترکیب بازیگران «ما همه با هم هستیم» که به تهیه‌کنندگی رضا میرکریمی در حال ساخت است، فیلمبرداری این فیلم، در دوماه آینده با بازیگرانی مطرح‌تر از قبل ادامه خواهد داشت.

    حاتمی اکنون فیلم «خوک» را با همکاری حسن معجونی و به کارگردانی مانی حقیقی روی پرده سینماها دارد که هر دو در «ما همه با هم هستیم» ایفای نقش می‌کنند.

    داستان «ما همه با هم هستیم» روایت کمدی از سقوط یک هواپیما به همراه مسافرانی است که رازهای مختلفی دارند؛ رازهایی که قرار نیست تا ابد پنهان بمانند.

  • داستان طنز : خرِ دانا و راه بلد!

    داستان طنز : خرِ دانا و راه بلد!

    آورده اند که خر فروشی را خری بود ناتوان و پیر! خر را به بازار برد تا بفروشد! ساعاتی گذشت و هیچکس حتی کوچکترین توجهی به وی و خرش نکرد. از این روی مجبور شد قیمت خر ۱۰ دیناری اش را به نیم کاهش دهد.اما هیچکس خریدار خرِ خر فروش نبود. مرد دیگر نا امید شده بود. تا اینکه ساده لوحی که برای اولین بار قصد تجارت داشت وارد بازار شد. مرد خر فروش به سمتش رفت و گفت گویا شما تاجر هستید. مرد گفت آری . اتفاقا فردا به قصد تجارت به دیاری می رویم با همین کاروانی که در کاروانسرای مجاور است! خر فروش گفت چه نیکو! پس حتما در این سفر یک خر خوب تو را لام می شود. خری که هم بارت را ببرد و هم در این مسیر یاورت باشد. مرد ساده لوح نگاهی به خر کرد و گفت این ناتوان خِرفت می خواهد بار مرا ببرد و همراهم باشد؟ این خودش را به زور می برد!!

    خر فروش با زبانی چرب گفت: اشتباه می کنی برادر جان. این خر یک حیوان باربر معمولی نیست. او مزایایی دارد که اگر طالب شنیدن باشی، تو را گویم. این خر زبان آدمی زاد را می فهمد. هرچه که بگویی انجام می دهد. فی المثل اگر بگویی برای صبح زود بیدارم کن! خروس خوان با عرعر مخصوصی تورا بیدار می کند. مرد ساده لوح گفت چه جالب!! . خر فروش دغل ادامه داد تازه این زیاد مهم نیست. این خر نقشه خوان است و راه بلد! محال ممکن است که با این خر در راه بمانی و درمانده شوی. من این را می دانم که کاروان شما راهی بس دور و دراز در پیش دارد که از بیابان های وسیع و خطرناکی می گذرد. می دانی اگر راه را اشتباه بروید همگی خوراک درندگان و لاشخورها خواهید شد؟؟

    مرد ساده لوح که ترس وجودش را گرفته بود گفت راست می گویی. این خر از آن من. او را چند می فروشی؟؟؟ خر فروش کمی تامل کرد و گفت بنظر می رسد مرد دانا و آینده نگری باشی. این خر را پیش فروش کرده ام به ۱۵۰ سکه. اما خوب می دانم تو قدر این خر را بیشتر از آن مشتری می دانی. به تو ۱۲۰ سکه می فروشمش. مرد ۱۲۰ سکه داد و خوشحال از خرید پر منفعتی که کرده بود خرش را برداشت و رفت…..

    فردای آنروز مرد ساده لوح بهمراه خرش به کاروانیان پیوست و عازم سفری شدند به قصد تجارتی پر سود. چند روزی را در راه بودند. روزها در حرکت و شب ها در پهنه بیانان به استراحت. تا اینکه یک روز باد عجیبی وزیدن گرفت. طوریکه امکان حرکت برایشان نبود. به ناچار با فرمان قافله سالار ایستادند. اما نه تنها باد و طوفان تمام نشد، بلکه کم کم ابرهای سیاه آسمان را فرا گرفتند. و باران شدیدی ببارید. کاروان متوقف ماند و بالاجبار چادر زدند و ماندند تا هوا بهتر شود. فردای آنروز دیگر خبری از باد و طوفان نبود، اما هوا کاملا ابری بود.راهنمای کاروان گفت نباید وقت را تلف کنیم. یک روز از برنامه عقب افتاده ایم. پس حرکت کردند و مرد نیز بدنبالشان روان شد. نیمه های روز دوباره طوفان شد و گرد و خاک همه جا را فرا گرفت. راهنمای کاروان دستور توقف داد. این دستور با مخالفت تجار مواجه شد. گفتند ما را کالایی است که در صورت دیر رسیدن از بین می رود و می گندد. باید به راهمان ادامه دهیم. هرچه مرد دانای راهنما اصرار کرد فایده نکرد و نتیجه این شد که به راه ادامه دهند. حرکت کردن سخت بود. گاهی هم باران می بارید . با این حال کاروان پیش می رفت.

    ساعاتی راه را ادامه دادند تا اینکه به یکباره قافله از حرکت ایستاد. علتش را پرسیدند. قافله سالار گفت با وجو این طوفان و گرد و خاک گمان می کنم راه را گم کرده ایم و به اشتباه آمده ایم. اکنون باید به کنار رود می رسیدیم ولی می بینید در بیایان گیر افتاده ایم. همهمه کاروان را فرا گرفت. هرکس چیزی می گفت و کم کم نگرانی در چهره ها پدیدار شد. مرد ساده لوح اما بدون هیچ واکنشی ایستاده بود و نظاره گر بود. کاروان بناچار دوباره چادر زد و قرار شد تا بهتر شدن هوا تامل کنند. یک روز کامل گذشت. دیگر مطمئن شده بودند که در بیابان گم شده اند. روز دوم هم سپری شد و هوا بهتر نشد. این شد که در چادر قافله سالار جلسه ای چیدند که چه کنیم؟ هرکس نظری می داد. و راهی پیشنهاد می داد تا جان از این بلا به سلامت به در برند. اما همه پیشنهادات باطل بود و بی نتیجه. در ادامه و از آنجایی که کسی حرفی برای گفتن نداشت سکوت سنگینی در چادر بوجود آمد. ناگهان مرد ساده لوح  به صدا درآمد و گفت: من چاره راه را دانم. من می توانم کاروان را از این سرزمین بلا رهایی بخشم. گفتند چگونه؟؟؟ با غروری کاذب گفت مرا خریست دانا که هم نقشه خوان است و هم راه داند. وی می تواند ما را نجات دهد! با گفتن این حرف صدای خنده حضار به هوا برخاست و او را به سخره گرفتند و گفتند کدام خری می تواند آنقدر باهوش باشد. خر اگر باهوش بود که نامش خر نبود! مرد خِجِل شد و چیز دیگری نگفت. و تصمیم جمعی این شد که منتظر شوند تا شاید کاروانی برای نجات آنان بیاید.

    چند روز دیگر هم گذشت. و خبری نشد. آب آشامیدنی رو به اتمام بود. کاروان نا امید و عده ای هم از شدت گرسنگی تلف شدند. تجار بزرگ تر  جمع شدند و نزد قافله سالار پیر رفتند که بیایید به حرف مرد اعتماد کنیم و اجازه دهیم خرش ما را به مقصد ببرد. مرد پیر خشمگین شد و گفت در طول عمرم مردمانی به بی عقلی و خریت شما ندیدم. خر مگر عقل و درایت دارد؟؟ با این وجود جملگی اصرار کردند که راهی جز اعتماد نداریم و اگر یک روز دیگر بمانیم قطعا همگی میمیریم. نهایتاً تصمیم بر این شد که نزد مرد رفته و از او استمداد نمایند. مرد با شنیدن درخواست آنان خوشحال شد و پذیرفت که خر راهنمایش را آماده حرکت کند. دقایقی بعد کاروان آماده حرکت شد. مرد و خر ش در جلوی کاروان به حرکت درآمدند. خر سرش را پایین انداخته و حرکت می کرد. گاهی می ایستاد، نگاهی می کرد و دوباره حرکت می کرد. ساعتی گذشت و کاروان همینطور به راهش ادامه داد. تا اینکه کسی فریاد زد درخت و آبادی می بینم. بلی! درست بود. خر راه بلد کاروان را به مقصد و آبادی رسانیده بود. همگی از شوق رسیدن به مقصد و جان سالم به در بردن از بیابان فریادها سر دادند و شادمانی و پایکوبی کردند. کاروان به مقصد رسیده بود. در کاروانسرایی مستقر شدند و قبل از هر اقدامی نزد مالک خر رفتند و او را از طلا و سکه بی نیاز کردند. به خرش نیز زیور آلات و یونجه فراوان هبه کردند. مرد شادمان از این همه ثروت یقین کرد که خر خریدن، بزرگترین تجارت پر سود دنیاست…

    یک هفته گذشت و کاروان قصد عزیمت به دیار خود داشت.عده ای اما نگران از اتفاقات چند روز پیش با هم به شور پرداختند که قافله سالار پیر و ناتوان است. دیگرش یارای قافله سالاری نیست. این بار جان سالم به در بردیم. اگر باز هم دچار بلا شویم چه کنیم؟؟ این شد که تصمیم گرفتند راه بلدِ با تجربه و پیر خود را عزل و خرِ نقشه خوان و راه بلد را به ریاست کاروان و قافله سالاری برگزینند! نزد وی رفتند و او را با بی رحمی تمام معزول کردند و حتی از کاروان اخراجش کردند. پیر مرد نیز چون این ماجرا دید تنهایی عازم سفر شد. شب هنگام حرکت کرد و رفت.صبحگاهان کاروانیان با ریاست خر عزیز و با اطمبنان کامل به راهبریِ وی به راه افتادند…

    یک ماه از این واقعه گذشت. قافله سالار مخلوع، به سلامت به دیار خود رسیده بود و به محض اینکه پای در شهر نهاد،  خانواده همراهان وی سراغش را گرفتند که ای مرد، عزیزان ما با تو به سفر تجاری رفتند، حال اینکه تو آمدی و آنها با تو نیستند؟ عزیزان ما را چه کردی؟ پیر مرد متعجب شد. وی در راه به دیار خواهرش رفته و چند روزی هم آنجا مانده و بعد قصد دیار خود کرده است. بدین صورت آنها باید ۱۰ روز پیش و زودتر از او باز آمده باشند. آنان را چه شد ه است؟ بر خاک دیار سر فرود آورد و ناله ها سر داد. و سپس تمام ماجرا را برای اهل و عیال کاروانیان تعریف کرد و گفت من در راه بازگشت مسیرم از آنها جدا شد و خود تنها به سفر ادامه دادم. من نمی دانم عزیزانتان چه شدند . فقط می دانم که جماعتی خر، عقل نداشته خود را به خری سپردند که شیادی به خری گفته بود که خرت راه بلد است! بدانید که خرانی خریت کرده اند و به راه خر رفته اند.  خر هرکجا باشد خران هم همانجایند.

    چند روزی در نگرانی و اضطراب گذشت و خبری از کاروان و قافله سالار خرش نشد. تا اینکه یک روز خبر آوردند که کاروانی به سمت شهر می آید. همه با این نیت که کاروان عزیزان ماست که بازگشته به استقبالش شتافتند. کاروان به شهر رسید. اما کاروان آن نبود که باید. پیر مرد به نزد قافله سالار کاروان غریبه رفت و گفت: برادر به دیار ما خوش آمدید. تو را پرسشی دارم. در راه که می آمدید کاروانی که مدمانی از دیار ما باشد ندیدید؟ مرد گفت کاروان زیاد دیدم. کاروانسالارش که بود؟ پیر مرد سرش را پایین انداخت و گفت: یک خر! . کاروانسالار خشمگین شد و گفت مرا دست انداخته ای ؟؟ گفت دور از جان و تمام ماجرا را برابش تعریف کرد. مرد پس از شنیدن داستان و خوردن تأسف از این بابت به پیر مرد گفت در راه با کاروانی همصحبت شدند آنان روایت کردند در بیایان خری را دیده اند که بسیار طلا و زیور آلات به گردنش آویخته بودند. این خر صاحبی نداشته و کسی هم در اطرافش نبوده. کنجکاو می شوند و اطراف را می جورند. و در نهایت عده بسیاری به همراه چارپایان و مال التجارشان در دره ای  در نزدیکی بیابان سقوط کرده اند می یابند و چون کسی برای نجاتشان نبوده همگی از دم جان باخته اند …

    پیرمرد راه بلد با شنیدن این ماجرا آهی کشید و به وراث خران جانباخته خبر داد که جامه ها درید و سر بر بیابان ها نهید ….

    نوشته مهدی سوری

     

  • پایان شایعه مهاجرت پگاه آهنگرانی

     

    پگاه آهنگرانی با حضور در پردیس چارسو و فعالیت در جشنواره سینما حقیقت به شایعات درباره کشف حجاب و مهاجرت خود پایان داد.
    سیمرغ: «مردان ارباب جمشید» عنوان فیلم مستندی به کارگردانی مشترک پگاه آهنگرانی و درنا مدنی، برای حضور در جشنواره سینما حقیقت آماده خواهد شد.
    فیلمبرداری این فیلم مستند سال گذشته در تهران آغاز شد و این فیلم در بخش مستندهای نیمه بلند جشنواره سینما حقیقت پذیرفته شده و این روزها مراحل فنی این فیلم مستند سپری می‌شود.
    مستند «مردان ارباب جمشید» مضمونی اجتماعی دارد و درباره سرگذشت هنرورهای سینما است که سال ها در حوزه سینما حضور داشتند
    و به فعالیت پرداختند.
    پایان شایعه مهاجرت پگاه آهنگرانی
    نسخه ای از این فیلم تحویل دبیرخانه جشنواره شده و نخستین اکران عمومی این فیلم در جشنواره سینما حقیقت خواهد بود.
    این فیلم نخستین کارگردانی مشترک آهنگرانی و مدنی است و هر دو، پیش از این تجربه ساخت فیلم های کوتاه و مستندی را در کارنامه خود داشتند. تهیه کنندگی این فیلم بر عهده سید امیر سیدزاده است.
    از جمله عوامل این فیلم می توان به حمیدرضا اکبری تصویر بردار، میثم حسنلو صدابردار، آرش قاسمی صداگذار، شهرزاد هاشمی عکاس، سام بهشتی مشاور رسانه ای، سارا حدادی تبلیغات مجازی و امیر سیدزاده تهیه کننده اشاره کرد.
  • داوود رشیدی ، یادگار هزاردستان از میان ما رفت..

    داوود رشیدی ، یادگار هزاردستان از میان ما رفت..

    داره از ابر سیاه خون می چکه

    جمعه ها خون جای بارون می چکه …

     
    انگار تلخی و غم انگیزی غروب جمعه ها دارد به صبح هایش هم منتقل می شود.خبر کوتاه بود. کوتاه اما تاثیر گذار و غم انگیز.یادگار هزاردستان، بزرگ مرد سینمای ایران، داوود رشیدی درگذشت…
    داوود رشیدی ، یادگار هزاردستان از میان ما رفت..
    صبح جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵ درحالیکه چشمانمان را از خواب ناز باز کردیم و تلفن همراهمان را برای احوال پرسی با دنیا مقابل چشمانمان گرفتیم ، خبری بیشتر از دیگر اخبار به چشم ها می خورد. هنرمند پیشکسوت داوود رشیدی مرد بزرگ و استاد سینمای ایران دیده از جهان فرو بست. بسیار ناراحت کننده است که یک هنرمند ، کسی که با هنرش و تلاش هایش خاطره داریم از میان ما برود. جامعه ما  تشنه حضور این آدمهاست.آدمهایی که بزرگترین سرمایه شان که هنر و سخاوتشان است را بی پروا در کف دست گرفته و از همه چیز خود برای خدمت به مردم این سرزمین مایه می گذارند.
    داوود رشیدی عزیز یکی از ۵ نفر پیشکسوت و سرمایه بزرگ هنری ایران است که مسلما از این پس خلاء  حضور گرمش احساس خواهد شد. هرچند در این روزهایی که متحجرین و بدخواهان عالم هنر در تلاشند تا هنر را با انزوا بکشانند و هنرمندان را بی ارزش جلوه دهند. اما امثال استاد داودد رشیدی، استاد نصیریان، استاد انتظامی ، استاد مشایخی و استاد کشاورز در این سالها آنقدر از تجربیات خود در روح هنر این سرزمین دمیده اند و شاگردان بسیاری را تربیت نموده اند که در زمان غیابشان صحنه های هنری خالی نخواهد شد و از طرفی مردم هنردوست و قدرشناس ایران نمی گذارند هنر بومی و اصیل سرزمینشان به بهانه های واهی عقب ماندگان ذهنی به حاشیه رانده شود. نمونه تربیت یافتگان این عرصه دختر استاد رشیدی ، لیلی رشیدی است که هنرمندانه و صادقانه در خدمت مردم این سرزمین همت گمارده است. این مصیبت بزرگ را به خانواده محترم رشیدی، لیلی رشیدی عزیز و جامعه هنر و ملت عزیز ایران تسلیت عرض نموده و آرامش ابدی برای ایشان آرزومندیم.
    برای همیشه خداحافظ استاد ….
    شبنم حاجی اسفندیاری
    ۵ شهریور

    ۱۳۹۵
     

  • نصب سنگ مزار کیارستمی (عکس)

    نصب سنگ مزار کیارستمی (عکس)

    سنگ مزار عباس کیارستمی که با الهام از فیلم « خانه دوست کجاست» طراحی شده بود بر روی مزار این کارگردان نصب شد.

    نصب سنگ مزار کیارستمی (عکس)
  • وزیر ارشاد: به BBC فارسی مجوز نمی‌دهیم

    وزیر ارشاد: به BBC فارسی مجوز نمی‌دهیم

    شبکه بی بی سی فارسی نخواهیم داد، گفت: هنوز هیچ تصمیمی در مورد بازگشایی شبکه بی بی سی world نگرفته ایم.

    به گزارش مهر، علی جنتی ، در مورد بازگشایی شبکه بی بی سی world گفت: هنوز هیچ تصمیمی در این خصوص گرفته نشده است.
    وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با تاکید براینکه به هیچ وجه مجوز فعالیت به  شبکه بی بی سی فارسی نخواهیم داد، تاکید کرد: درخواست بی بی سی ورد قابل بررسی و مطالعه است و امکان آن وجود دارد؛ چرا که نوع برخوردشان اصولا با ایران متفاوت است و نوع کارشان با بی بی سی فارسی کاملا فرق می‌کند.
  • پست عجیب چاوشی در مورد «سنتوری» ( عکس)

    پست عجیب چاوشی در مورد «سنتوری» ( عکس)

    جام جم نوا: محسن چاوشی خواننده فیلم سنتوری اثر داریوش مهرجویی در اینستاگرامش پست عجیبی منتشر کرده که احتمالا پاسخ او به احتمال خواندن تیتراژ سری دوم این فیلم است. تصویر پست عجیب چاوشی در مورد «سنتوری» + عکس
    پست عجیب چاوشی در مورد «سنتوری» ( عکس)
  • فریدون آسرایی در «خندوانه» زندگی‌اش را لو داد

    فریدون آسرایی در «خندوانه» زندگی‌اش را لو داد

    خبرآنلاین: آخرین ساعت پنجشنبه‌شب، فریدون آسرایی با حضور در «خندوانه» از زندگی خود و آرزوهایش گفت. در این برنامه، جشن تولد ۶۰ سالگی این خواننده هم گرفته شد.

    او ادامه داد: «وقتی پیش دکتر رفتم، خیلی من را ترساند. گفت این وضعیتی نزدیک به سرطان است. با این‎حال بعد از مدتی که داروی تجویز شده را مصرف کردم و دوباره رفتم معاینه، دکتر گفت خیلی بهتر شده‌ام. همان‌جا با خودم گفتم این چه سرطانی بود که یک هفته‌ای خوب شد. من دنبال آن بودم که برای بازیافتن سلامتی کامل‌ام جراحی نکنم که عاقبت هم با امواج رادیویی درمان شدم. همین را اطلاع رسانی کردم که راهنمای افرادی باشد که مشکل مشابه من را دارند و متاسفانه تبدیل به یک شایعه شد. شاید اطلاع رسانی اشتباه خودم هم بود که این مشکل را به‌وجود آورد.»

    در ادامه این برنامه، آسرایی در باره مهاجرتش به خارج از کشور توضیح داد: «بعد از دیپلم برای تحصیل رفتم فیلیپین و بعدش رفتم کانادا. اول در مکانیکی کار کردم و در ادامه پیتزا رسان شدم. نامه‌رسانی هم کردم تا این‌که تاکسی خریدم و بعدش رستوران زدم. بعد برگشتم فیلیپین و در ادامه آمدم ایران و دوباره رفتم کانادا. آنجا با یک دختر ایرانی نامزد کردم که خیلی زود بهم خورد. بعد از آن برگشتم به ایران و دیگر این‌جا ماندم.»
    این خواننده پاپ در واکنش به خنده‌های رامبد جوان که از این همه رفت‌وآمد به حیرت افتاده بود، با اشاره به این‌که امشب هرچه در زندگی داشته و نداشته است را لو داده، گفت: «وقتی ایران برگشتم، دوباره عاشق شدم که ترانه «آهای عاشق خوشگل» را برایش خواندم. بعد که یک مشکلی در زندگی ما پیش آمد، برایش آهنگ «فاصله‌ها» را خواندم و وقتی از ایران رفت، «خداحافظ نگو» را اجرا کردم. بعد از این عشق ناکام، وقتی به سن ۵۰ سالگی رسیدم، ترک عشق کردم.»
    فریدون آسرایی بعد از آن‌که عشق پاک مادری را ستایش کرد و سلامتی را بهترین نعمت خداوندی دانست، در واکنش به این پرسش رامبد جوان که آیا حسود هم هست یا نه، پاسخ داد: «مگر می‌شود نباشم. همه خواننده‌ها حسود هستند. حسادت بد نیست، اما بخل بد است.»
    وقتی مجری برنامه «خندوانه» از آسرایی پرسید از این منظر بیشتر به چه کسی حسودی کرده است، پاسخ شنید: «به استاد شجریان به‌خاطر صدا و هنر بی‌نظیرش.»
    در پایان این گفت‌وگو، به صورتی غیر منتطره، یک کیک تولد به مناسبت ۶۰ سالگی فریدون آسرایی روی صحنه آورده و آهنگ «تولدت مبارک» نواخته شد. این خواننده در هنگام فوت کردن شمع‌های کیک تولد خود، آرزو کرد که برجام به سرانجام برسد، وضع اقتصادی کشور خوب شود و همه هنرمندان تحت پوشش بیمه قرار بگیرند.
    فریدون آسرایی که از سال ۱۳۷۷ آلبوم‌هایی چون «سرگذشت»، «سلام»، «غریبه»، «خاطرات گمشده»، «از تو دورم»، «عشق یعنی» و «داره بارون میاد» را منتشر کرده است، داوری در برنامه «شب کوک» را هم در کارنامه خود دارد.