دسته: کتابخانه

  • روایت داستانی تنهاییم – بخش اول

    روایت داستانی تنهاییم – بخش اول

    روایت داستانی تنهاییم، مجموعه ای از رویدادها و وقایعی است که شاید به این شکل اتفاق نیفتاده، احتمالاً اتفاق افتاده و بعید نیست در آینده اتفاق بیفتد. من راوی داستانهایی هستم که ممکن است شما روزگاری و در جایی شاهد عینی آن بوده باشید.

    مجموعه وایت داستانی تنهاییم- مهدی سوری

    بخش اول

    حوالی ساعت 10 شب بود که با صدای زنگ در، به خودم اومدم. از وقتی برگشتم خونه، از شدت ناراحتی کپیدم تو اتاقم و بیرون نرفتم. دلم می‌خواست زمان متوقف بشه. دلم میخواست همه چیز از یادم بره. اما مگه می‌شه؟ مگه می‌گذارند!

    زنگ که زده شد، یلدا در رو باز کرده بود و با شنیدن صداش که بلند داد می‌زد امیر مهدی، امیر مهدی بیا دم دره. چیکار کردی؟ این چرا باز اومده در خونه؟ مگه نگفتی …. به خودم اومدم. یک هو سرتا پام به لرزه افتاد. ترس وجودم رو گرفته بود. نزول‌خور حروم‌زاده اومده جلوی در. خدایا چیکار کنم؟ این پولش رو می‌خواد. ساعت 4 که زنگ زد و تهدیدم کرد، فکر نمی‌کردم پاشه بیاد واقعاً!. بعنی 6 ساعت از اون تماس گذشته؟ من چرا هیچ کاری نکردم؟ چرا چرا؟

    کار از کار گذشته بود و ماجرا از یک بدهی ساده گذشته بود. نمی تونستم به هیچ وجه پولش رو پس بدم و از طرفی به خاطر آزارها و توهین هاش ازش متنفر بودم. می دونستم با رفتنم به جلوی در حتماً خون به پا میشه.آررره! اگر خونی هم به پا بشه، خون من بدبخته دیگه. تو خودت چی دیدی بی‌عرضه که می خوای خون هم به پا کنی؟! بهترین راه پیچیدنه، البته که کورسوی امیدی نیست. اما اگر این سری رو قِسِر در بریم شاید فرجی شد.

    تا اومدم به یلدا بگم برو بگو نیستش. اصلاً چرا جواب دادی و در رو باز کردی؟ دیدم صنوبری شارلاتان جلوی در واحد داره به من نگاه می‌کنه و نفس نفس می‌زنه. چیکار باید می‌کردم؟ حتماً خون به پا خواهد شد، اما نه جلوی در، بلکه همین جا وسط پذیرایی! از چشماش خون می‌بارید. چیکار کنم؟ چی باید بهش بگم؟ اصلاً چجوری بهش بگم که از پول خبری نیست. کاش حداقل یکم پول ردیف می‌کردم. صداش و می‌خوابوندم تا برای بقیه پولش یک فکری بکنم. اما از کجا؟

    نمی‌دونم چرا تو اون لحظه دلم می‌خواست از حرفهایی که تو این چند ماه بهش زده بودم تاثیر گرفته باشه و شرخری و گذاشته باشه کنار. خداکنه اصلاً برای یک کار دیگه اومده باشه! چه می‌دونم؟ مثلاً گوشیش خراب شده باشه و بخواد درستش کنم! دلم می‌خواست قبل از اینکه من چیزی بگم به حرف بیاد و بگه اومدم بهت بگم وقت داری تا پولم و بدی. عجله نکن داداش! کاش قبل اینکه من بخوام چیزی بگم، اون خودش اینا رو بگه! که گفت. گفت آقا امیر مهدی قربون خدا برم. نمی دونی چه اتفاقی افتاد برام؟ یکی دو ساعت قبل از خونه زنگ زدن که بچم از پله‌ها افتاده. گفتن مُرده. تا من رفتم بیمارستان هزار بار مُردم و زنده شدم. تو راه کلّی به خودم لعنت فرستادم. گفتم دیدی آخرش آه مَردم دامنت و گرفت صنوبری! توبه کردم. با چشم گریون از خدا خواستم از گناهام بگذره و بچّم و بهم برگردونه. آقا امیرعلی، به خدا گفتم آدم می‌شم. می‌گذارم کنار. تو فقط پسرم و ازم نگیر.

    رسیدم بیمارستان دیدم اورژانس شلوغه. قیامتِ آقا، قیامت. صدای شیون و ناله زنم و دختر بزرگم و می‌شنیدم، اما تو جمعیت پیداشون نمی‌کردم. گفتم تمومه دیگه. به زحمت از بین جمعیت رد شدم و در همین حین می‌شنیدم مردم می‌گفتن کار خدا رو ببین. معجزه شده. حتماً خدا به دل پدر و مادرش نگاه کرده. نمی‌فهمیدم چی می‌گن. جلوتر که رفتم دیدم دور یک تخت خیلی شلوغه. به یکی از پرستارا گفتم خانم من صنوبری‌ام. پسرم از پله افتاده، گفتن آوردنش اینجا. پسرم خانم. پسرم کجاست؟ پرستاره لبخندی زد و گفت آقا شما پدرشی؟ بیا ببین پسرتُ . ما همه نا امید شده بودیم. پسرت رفته بود. اما ی معجزه شد و پسرت بعد از 5 دقیقه دوباره برگشت. برو، برو اون تخت که شلوغه تخت پسرته.

    باورم نمی‌شد. خدایا چی می‌بینم. رفتم جلو دیدم پسرم با سر شکسته و خونی ولی زنده داره می‌خنده و با مامانش حرف می‌زنه. پریدم تو بقلش و کلی گریه کردم. گفتم بابا بمیره برات پسرم. چرا اینطوری شدی عزیزم؟ کسی هُلت داد؟ خدایا شکرت. خدایا من از تو دارمش… که پسرم یک دفعه با شنیدن اسم خدا لبهاش و نزدیک گوشم آورد و گفت بابا! خدا من و برگردوند. گفت به بابات بگو این یک تلنگر بود برات که غرورت بشکنه. که از آزار آدمای بی گناه دست برداری! خدا گفته اگر میخوای توبه‌ات رو قبول کنم، امروز دل یک نفر رو بَد شکوندی. برو ازش حلالیت بگیر. من به عهدم وفا کردم. تو هم توبه کن و عهدت رو به جا بیار…

    و از چارچوب در اومد به سمت من و به سمت دستم خم شد. انگار می خواست دستم رو ببوسه و حلالیت بگیره. متعجب بودم. بی اونکه حرف برنم فقط نگاهش می‌کردم و گوش می‌دادم. دستم و گرفت و کشید. تا اومدم جلوی دست‌بوسیش و بگیرم و بگم آقا صنوبری این کارا چیه داداش، من کی باشم که حلالت کنم. من بهت بدهکارم می دونم. به خدا پولت و می دم… که نفهمیدم چی شد و یک آن شَتَرَق…! سنگینی دستش رو روی صورتم احساس کردم. طوری که برق از چشمام پرید. به خودم اومدم دیدم داره فحش میده و میگه مرتیکه لالی؟ نمی‌خوای پول من و بدی؟ دو ساعته دارم باهات خرف می‌زنم. اوسکول گیر اوردی؟ آدمت می کنم عوضی!!

    اینجا بود که به خودم اومدم و فهمیدم دلم می‌خواسته این اتفاق بیفته. دلم می‌خواست مثل فیلما آدم بدا سرشون به سنگ بخوره. تقصیر منم نیست. انقدر که تو این تلویزیون وامونده از این فیلما و سریال‌های رحمان – رحیمی دیدیم، باورمون شده آخرش قراره اتفاق خوبه بیفته. مظلوم به حقش می‌رسه. ظالم یا از بین می‌ره و یا توبه می کنه و سر به راه می شه. آره آخرش باید اینطوری می‌شد. اما نشد که هیچ، بدترم شد. چون بعد از چکی که زد و مُشتی که وسط سینم کوبید، به سمت دیوار هلم داد، بعد با صدای بلند داد زد، سرکار بیا تو دیگه! پَ چرا نمیای؟ میخوای خودم ببرمش تا کلانتری؟! اینجا همون جای بدشه. حکم جلبم رو 3 روزه گرفته بود. اما صداش و در نیاورده بود تا شاید به پولش برسه.بنده خدا! سه روز چیه؟ بگو 30 روز دیگه. از کجا می‌خواستم پول و جور کنم و بدم که شرش کم شه. مأموره اومد داخل و ی چیزایی گفت که نفهمیدم. فقط وقتی گفت دستات و بیار جلو، بی‌اختیار دو دستم رو به علامت تسلیم بردم سمتش و دستبند و زد به دستم…

    و یلدا، آخ یلدای من. در تمام این مدت بیچاره یلدا یک گوشه پذیرایی ایستاده بود و فقط نگاه می‌کرد. فقط نگاه می‌کرد و اشک می‌ریخت. فقط نگاه می‌کرد و از ترس می‌لرزید. فقط نگاه می‌کرد و … . آخ یلدا جانم. نشد. بِبَخش. نشد آنچه که آن روزها در حیاط دانشگاه وقتی داشتم مخت رو می‌زدم برایت تعریف می‌کردم. نشد به اون وعده‌ها، به اون قول‌ها، به اون آروزها و رویاها وعده عمل بپوشونم. تو همه جوره پای من بودی و موندی. تو همه جوره پای من بودی و ایستادی. درست مثل همین حالا که دستبند به دست دارند می برندم، ایستادی و فقط نگاه می‌کنی. فقط نگاه می کنی و اشک می‌ریزی. فقط نگاه می‌کنی و از ترس می‌لرزی. به خودت بیا دختر! من رو بازداشت کردن، دارن می بَرَن.نمی خوای هیچ کاری بکنی؟ حداقل التماسش کن، حداقل یکم این اشکها رو خرج نجات من بدبخت بکن و برو جلوش بهش بگو صنوبری بهمون وقت بده. پولت رو می‌دیم. چه می‌دونم، یک کاری بکن دیگه! اَه …

    حقیقتش، یلدایی که من میشناختم، حتماً همین کار رو می‌کرد. حتماً پشتم در می‌اومد. حتماً هرطوری شده اون مرتیکه نزول‌خور رو راضی می‌کرد که حداقل امشب من رو بازداشت نکنن. تا صبح خدا بزرگه. فرصت می‌گرفت که از اینور و اونور ی پولی جور می‌کردیم و بهش می‌دادیم. حتماً اون موقع که اون بی‌شرف دست روی من بلند کرد، فریاد می‌زد و می گفت دستت بشکنه! چرا می‌زنیش؟ آره! یلدایی که من می‌شناختم حتماً همه این کارها رو می‌کرد. اما مسأله اینه که انگار من این یلدا رو نمی‌شناسم. این یلدا کجا، اون یلدا که به خاطرش … بگذریم. این یلدا فقط نگاه می‌کنه و اشک می‌ریزه. فقط نگاه می‌کنه و از ترس می‌لرزه. فقط نگاه می کنه. فقط نگاه می‌کنه. حرف نمی‌زنه. سکوت، سکوت، سکوت…

    من رو که بازداشت کردن اون هم بدون هیچ مقاومتی. یعنی اصلاً نه روش رو داشتم و نه حس چنین کاری رو. بدهکاری ام که اصل بدهی رو که نداده هیچ، 2 برابر اصلش باید پول زور برگردونم. ولی خُب شعورم خوب چیزیه! حتی اجازه ندادن لباسم رو عوض کنم. دارن من رو می‌برن. خدا کنه کسی از همسایه ها در راه‌پله یا آسانسور باشه و من و تو این وضع ببینه، برعکسِ شرایط معمول! خدا کنه ببینه و به یکی از نزدیکانم خبر بده. لحظه آخری برگشتم سمت یلدا و بهش گفتم در و ببند. قاعدتاً باید ی چیزای دیگه می‌گفتم. باید بهش می‌گفتم سریع به داداشم میثم زنگ بزن. قربونت برم، غصه نخوری‌ها ! چیزی نیست. درست می‌شه. تو هم اینجا نمون. برو خونه مامان-بابات. و با دیدن اشکاش و ترساش باید بهش می‌گفتم یلدا جانم! چیزی نشده که خانمم! گریه نکنی‌ها! نترسی‌ها! چیزی نیست. خدا بزرگه و درست میشه. بله! خدا واقعاً بزرگه. اما نه، قرار نیست چیزی درست بشه. پس، یلدا جانم همونطور که داری نگاه می‌کنی، اشک می‌ریزی و از ترس می‌لرزی، فقط می‌تونم به خدا بسپارمت. چون من و تو کسی رو نداریم و هر دو تنهاییم!

    از یلدا جدا شدم. از خونه اومدم بیرون. تو آسانسور، راه پله ها، پارکینگ و حتی جلوی درِ ساختمون هم هیچکس نبود. نبود و ندید. نبود و ندید که شاید بخواد به کسی خبر بده. کسی که، حقیقتش ما بعد از اون مشکل بزرگ و بدهی هایی که داریم کسی دور و برمون نمونده. گرفتار که باشی همه دورت خط می‌کشن. بدبخت که باشی همه دورت خط می‌کشن. بدهکار که باشی همه دورت خط می‌کشن. به خودت که میای می‌بینی اصلا دیگه تو لیستشون نیستی که بخوان دورت خط بکشن. تو لیستشون نیستی. تو کانتکت موبایلشون هم نیستی. اولاش شاید اسمت تو جلسه‌ها و دورهمی‌هاشون بارها شنیده بشه. سوژه بحثاشون بشی. ازت به عنوان یک لوزر نام ببرن، شایدم برات در ظاهر دلسوزی هم بکنن، اما ته دلشون از زمین خوردنت خوشالن. بازی‌‌شون که با داستانت و بدبختی‌هات تموم شد، فراموشت می‌کنن و حتی دیگه تو ذهنشون هم نیستی. ی جور نیستی که انگار از اول نبودی.

    به نظرم ولش کنید. ذهنتون رو درگیرش نکنید. میثم، برادرم رو می‌گم. اگه یکی از همسایه‌ها می دید، یا حتی اگه یلدا، که بخوان به میثم زنگ بزنن؛ به فرض که تلفنش رو جواب می داد و ایران بود … اصلاً چرا باید بقیه‌اش رو بگم. همینکه بدونید این دستبند که به دستم خورده، این بدهکاری و نزول 3 برابری که به خاطرش با یک شارلاتان درگیر شدم، برای دادن پول میثم بوده. برادرم! برادری که برادرش رو، تنها بازمانده خانواده کوچیک اما پرمهرش رو به یک زن ترجیح داد. چرا من از صنوبری بدم میاد؟ چرا ازش بدم میاد وقتی برادر تنی خودم به من وقت نداد تا چکم رو پاس کنم؟ برادری که تهدیدم کرد و دقیقاً عین همین کار و باهام کرد. حکم جلب! پلیس، دستبند، بازداشتگاه… فقط تفاوتش در این بود که اون از جلوی مغازم من رو برد، صنوبری از توی خونه. بین این دو تا هیچ فرقی نیست. هرچند صنوبری هزار بار بهتر از برادرِ خودمه. این روزا انگار هرکاری رو که می‌شد فقط از غریبه توقع داشته‌باشی، حتماً برادرت باهات می‌کنه.

    چقدر این دستبند رو سفت بستی جناب سروان! خدا خیرت بده، یِکَم شُلش کن…

    خندید و گفت من این رو برات شُل می‌کنم. قیافت ولی خیلی خسته و داغونه. خیلی پریشونی. با این رقمی که بدهکاری و بعیدم می‌دونم بتونی پاس کنی، خودت و اذیت نکن و تو هم یِکَم شُلش کن ….

    {ادامه دارد، شاید …}

    مهدی سوری

  • دو کتابی که قبل از مرگ باید بخوانیم: معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا

    دو کتابی که قبل از مرگ باید بخوانیم: معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا

    زندگی هر انسان پر از چالش‌ها، تجربیات و یادگیری‌های ارزشمند است. در این مسیر، کتاب‌ها به عنوان منابعی غنی از دانش و الهام، می‌توانند نقش مهمی ایفا کنند. در این مقاله به بررسی دو کتاب مهم می‌پردازیم که هر فردی باید قبل از مرگ خود آن‌ها را بخواند: معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا. این دو کتاب نه تنها به ما کمک می‌کنند تا به درک عمیق‌تری از زندگی برسیم، بلکه ما را به تفکر و تأمل در مورد معنای واقعی وجود و ارتباط‌مان با جهان پیرامون دعوت می‌کنند.

    دو کتابی که قبل از مرگ باید بخوانیم

    1. معجزه شکرگزاری

    معرفی کتاب

    کتاب معجزه شکرگزاری راندا برن صوتی یکی از کتاب‌های صوتی پرفروش و تأثیرگذار در زمینه‌ی خودشناسی و رشد فردی است. که در آرزو مارکت به آسانی در دسترس میباشد. این کتاب صوتی به بررسی مفهوم شکرگزاری و تأثیرات مثبت آن بر زندگی انسان می‌پردازد. نویسنده با استفاده از تجربیات شخصی و تحقیقات علمی، نشان می‌دهد که چگونه شکرگزاری می‌تواند به ما کمک کند تا زندگی شادتری داشته باشیم و به اهداف خود نزدیک‌تر شویم.

    معجزه شکرگزاری

    مفهوم شکرگزاری

    شکرگزاری به معنای قدردانی از نعمت‌ها و فرصت‌هایی است که در زندگی داریم. این کتاب صوتی فارسی که در آرزو مرکت میتوانید دانلود کنید به ما یادآوری می‌کند که با تمرکز بر جنبه‌های مثبت زندگی، می‌توانیم احساس رضایت و خوشبختی بیشتری را تجربه کنیم. شکرگزاری نه تنها بر روی ذهن و روح ما تأثیر مثبت می‌گذارد، بلکه می‌تواند به بهبود روابط اجتماعی و سلامت جسمی نیز کمک کند.

    تأثیرات شکرگزاری

    در معجزه شکرگزاری، راندا برن به بررسی تأثیرات شکرگزاری بر زندگی افراد می‌پردازد. او با ارائه‌ی مثال‌های واقعی و تحقیقات علمی، نشان می‌دهد که افرادی که به طور منظم شکرگزاری می‌کنند، از سطح استرس کمتری برخوردارند و احساس شادی و رضایت بیشتری دارند. همچنین، شکرگزاری می‌تواند به بهبود کیفیت خواب و افزایش انرژی کمک کند.

    تمرینات شکرگزاری

    یکی از بخش‌های مهم کتاب، تمرینات شکرگزاری است که به خوانندگان پیشنهاد می‌شود. این تمرینات شامل نوشتن روزانه‌ی سه چیز که بابت آن‌ها شکرگزار هستیم، می‌شود. این کار به ما کمک می‌کند تا بر روی جنبه‌های مثبت زندگی تمرکز کنیم و از احساسات منفی دور شویم.

    2. گفتگو با خدا

    معرفی کتاب

    کتاب گفتگو با خدا صوتی نوشته‌ی نیل دونالد والش یکی از کتاب‌های گویای معروف در زمینه‌ی معنویت و فلسفه‌ی زندگی است. که در آرزو مارکت موجود میباشد، و به آسانی قابل دسترس است. این کتاب صوتی به صورت یک گفتگوی خیالی بین نویسنده و خداوند نوشته شده و به بررسی سؤالات عمیق انسانی می‌پردازد. این کتاب به ما کمک می‌کند تا درک بهتری از خود و جهان پیرامون‌مان پیدا کنیم.

    گفتگو با خدا

    مفهوم گفتگو با خدا

    در گفتگو با خدا، والش به ما یادآوری می‌کند که هر فردی می‌تواند با خداوند ارتباط برقرار کند و سؤالات خود را مطرح کند. این کتاب به ما نشان می‌دهد که خداوند همیشه در کنار ماست و ما می‌توانیم با او صحبت کنیم و از او راهنمایی بخواهیم. این ارتباط می‌تواند به ما کمک کند تا در مسیر زندگی خود تصمیمات بهتری بگیریم.

    سؤالات عمیق انسانی

    یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی این کتاب، بررسی سؤالات عمیق انسانی است. والش به سؤالاتی مانند معنای زندگی چیست؟ و “چگونه می‌توانیم عشق را در زندگی‌مان تجربه کنیم؟ پاسخ می‌دهد. این سؤالات به ما کمک می‌کنند تا به درک بهتری از خود و جهان پیرامون‌مان برسیم و به دنبال پاسخ‌های عمیق‌تری برای چالش‌های زندگی‌مان باشیم.

    تأثیرات گفتگو با خدا

    کتاب گفتگو با خدا تأثیرات عمیقی بر روی خوانندگان دارد. این کتاب به ما یادآوری می‌کند که ما تنها نیستیم و همیشه می‌توانیم به خداوند پناه ببریم. این احساس امنیت و آرامش می‌تواند به ما کمک کند تا با چالش‌های زندگی بهتر کنار بیاییم و به رشد معنوی خود ادامه دهیم.

    تأملات نهایی

    در دنیای پر از مشغله و چالش‌های روزمره، گاهی فراموش می‌کنیم که به خودمان و نیازهای روحی‌مان توجه کنیم. کتاب‌های معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا به ما یادآوری می‌کنند که برای دستیابی به آرامش و خوشبختی، باید به درون خود سفر کنیم و به ارزش‌های واقعی زندگی‌مان توجه کنیم. این دو کتاب نه تنها به ما کمک می‌کنند تا شکرگزاری را در زندگی‌مان گنجانده و با خداوند ارتباط برقرار کنیم، بلکه ما را به سمت خودشناسی و رشد فردی هدایت می‌کنند.

    تأثیرات اجتماعی

    علاوه بر تأثیرات فردی، شکرگزاری و گفتگو با خدا می‌توانند تأثیرات مثبتی بر روی جامعه نیز داشته باشند. زمانی که افراد به شکرگزاری و ارتباط با خدا توجه می‌کنند، می‌توانند با دیگران نیز با محبت و همدلی بیشتری رفتار کنند. این امر می‌تواند به بهبود روابط اجتماعی و ایجاد یک جامعه‌ی سالم‌تر و همدل‌تر منجر شود.

    دعوت به عمل

    خوانندگان این دو کتاب را به عمل دعوت می‌کنیم. با شروع یک تمرین شکرگزاری روزانه و برقراری ارتباطی صمیمی با خداوند، می‌توانید تغییرات مثبتی را در زندگی‌تان تجربه کنید. این تغییرات ممکن است کوچک به نظر برسند، اما تأثیرات آن‌ها می‌تواند عمیق و پایدار باشد. به یاد داشته باشید که هر روز فرصتی جدید برای شکرگزاری و ارتباط با خداوند است.

    جمع‌بندی

    در نهایت، معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا دو کتابی هستند که می‌توانند به عنوان راهنماهایی برای زندگی بهتر و شادتر عمل کنند. با مطالعه و به کارگیری آموزه‌های این کتاب‌ها، می‌توانید به سمت یک زندگی معنادارتر و پر از عشق و شکرگزاری حرکت کنید. این دو کتاب به ما یادآوری می‌کنند که زندگی یک سفر است و ما باید از هر لحظه‌اش لذت ببریم و از آن قدردانی کنیم. پس، وقت آن است که این دو کتاب را به دقت مطالعه کنید و از درس‌های آن‌ها بهره‌مند شوید.

    گام‌های عملی برای پیاده‌سازی آموزه‌ها

    برای اینکه بتوانید آموزه‌های معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا را در زندگی روزمره‌تان پیاده‌سازی کنید، می‌توانید چند گام عملی ساده را دنبال کنید. این گام‌ها به شما کمک می‌کنند تا به تدریج تغییرات مثبتی را در زندگی‌تان احساس کنید و به رشد فردی و معنوی خود ادامه دهید.

    1. ایجاد یک دفتر شکرگزاری

    یکی از بهترین روش‌ها برای تمرین شکرگزاری، ایجاد یک دفتر شکرگزاری است. هر روز چند دقیقه وقت بگذارید و سه یا چهار چیزی که بابت آن‌ها شکرگزار هستید را بنویسید. این کار به شما کمک می‌کند تا به جنبه‌های مثبت زندگی‌تان توجه کنید و احساسات منفی را کاهش دهید.

    2. برقراری یک زمان مشخص برای گفتگو با خدا

    تعیین یک زمان مشخص در روز برای گفتگو با خداوند می‌تواند به شما کمک کند تا ارتباط عمیق‌تری با او برقرار کنید. این زمان می‌تواند شامل دعا، مدیتیشن یا حتی نوشتن نامه‌ای به خدا باشد. این عمل به شما احساس آرامش و امنیت می‌دهد و به شما یادآوری می‌کند که همیشه می‌توانید به او پناه ببرید.

    3. به اشتراک‌گذاری تجربیات

    با دوستان و خانواده‌تان درباره تجربیات شکرگزاری و گفتگو با خدا صحبت کنید. این کار نه تنها به شما کمک می‌کند تا احساسات و تجربیات خود را به اشتراک بگذارید، بلکه می‌تواند الهام‌بخش دیگران نیز باشد. با ایجاد یک محیط حمایتی، می‌توانید به یکدیگر در مسیر رشد فردی کمک کنید.

    4. تمرین روزانه شکرگزاری

    هر روز قبل از خواب، چند دقیقه وقت بگذارید و به آنچه که در طول روز شکرگزار بودید فکر کنید. این تمرین به شما کمک می‌کند تا روز خود را با احساس مثبت به پایان برسانید و به خواب بهتری دست یابید.

    تأثیرات بلندمدت

    با پیاده‌سازی این گام‌ها در زندگی‌تان، می‌توانید تأثیرات بلندمدتی را تجربه کنید. شکرگزاری و گفتگو با خدا می‌توانند به شما کمک کنند تا نه تنها احساس خوشبختی بیشتری داشته باشید، بلکه به فردی مثبت‌تر و همدل‌تر تبدیل شوید. این تغییرات می‌توانند به بهبود روابط شما با دیگران و همچنین بهبود کیفیت زندگی‌تان منجر شوند.

    دعوت به سفر درونی

    در نهایت، سفر به درون خود و کشف معنای واقعی زندگی، نیازمند زمان و تلاش است. کتاب‌های معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا می‌توانند به عنوان راهنماهایی در این سفر به شما کمک کنند. با مطالعه و به کارگیری آموزه‌های این کتاب‌ها، می‌توانید به درک عمیق‌تری از خود و جهان پیرامون‌تان برسید و زندگی شادتری را تجربه کنید.

    نتیجه‌گیری

    خواندن کتاب‌های معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا می‌تواند تجربه‌ای عمیق و تحول‌آفرین باشد. این دو کتاب به ما کمک می‌کنند تا به درک بهتری از خود و جهان پیرامون‌مان برسیم و زندگی شادتری را تجربه کنیم. شکرگزاری و گفتگو با خدا، دو ابزار قدرتمند هستند که می‌توانند به ما در مسیر رشد فردی و معنوی کمک کنند.

    در پایان، خواندن و به کارگیری آموزه‌های معجزه شکرگزاری و گفتگو با خدا می‌تواند به شما کمک کند تا زندگی‌تان را با عشق، شکرگزاری و معنویت پر کنید. این دو کتاب نه تنها به شما یادآوری می‌کنند که چقدر زندگی ارزشمند است، بلکه شما را به سمت خودشناسی و رشد فردی هدایت می‌کنند. بنابراین، اگر به دنبال تغییرات مثبت در زندگی‌تان هستید، این دو کتاب را فراموش نکنید و آن‌ها را در لیست کتاب‌های ضروری خود قرار دهید.

  • آسمان رامسر دوباره به روی پروازهای تهران گشوده شد!

    آسمان رامسر دوباره به روی پروازهای تهران گشوده شد!

    هواپیمایی ایران ایر با برقراری مجدد پروازهای مستقیم تهران به رامسر، نویدبخش سفری راحت و دلنشین به این نگین شمال کشور است.

    پس از مدتی انتظار، مسافران عزیز می‌توانند با خیالی آسوده، برنامه سفر خود به رامسر را برنامه‌ریزی کنند. شرکت هواپیمایی ایران ایر با هدف تسهیل سفر مسافران و پاسخگویی به تقاضای بالای سفر به این منطقه زیبا، پروازهای مستقیم بین تهران و رامسر را از سر گرفته است.

    پرواز تهران رامسر

    جزئیات پرواز:

    • شرکت هواپیمایی: ایران ایر
    • روزهای پرواز: شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها
    • شماره پرواز رفت: ۳۳۲۳ (تهران به رامسر)
    • شماره پرواز برگشت: ۳۳۲۲ (رامسر به تهران)

    رامسر؛ نگین شمال و مقصدی رویایی برای گردشگران

    رامسر با طبیعت بکر و چشم‌نواز، سواحل ماسه‌ای طلایی، جنگل‌های سرسبز و آب و هوای معتدل، همواره یکی از محبوب‌ترین مقاصد گردشگری در ایران بوده است. این شهر زیبا با جاذبه‌های گردشگری متنوعی همچون کاخ مرمر، آبگرم‌های طبیعی، تله‌کابین و جنگل‌های راش، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی را برای مسافران فراهم می‌کند.

    سفر با هواپیما؛ انتخابی هوشمندانه

    با توجه به مسافت طولانی بین تهران و رامسر، سفر با هواپیما سریع‌ترین و راحت‌ترین راه برای رسیدن به این شهر زیبا است. مسافران می‌توانند با صرف کمترین زمان، خود را به رامسر برسانند و از اوقات فراغت خود به بهترین شکل استفاده کنند.

    رزرو بلیت و کسب اطلاعات بیشتر

    علاقه‌مندان به سفر به رامسر می‌توانند جهت خرید بلیط هواپیما و کسب اطلاعات بیشتر در مورد پروازها، به آژانس‌های هواپیمایی معتبر مراجعه کرده یا از طریق وبسایت شرکت هواپیمایی ایران ایر اقدام نمایند.

    نکات مهم:

    • توصیه می‌شود قبل از سفر، نسبت به رزرو هتل و برنامه‌ریزی برای بازدید از جاذبه‌های گردشگری رامسر اقدام نمایید.
    • به همراه داشتن مدارک شناسایی معتبر الزامی است.
    • رعایت پروتکل‌های بهداشتی در طول سفر، امری ضروری است.

     

  • ایران خودرو افزایش قیمت ها را اعمال کرد (+قیمت جدید)

    ایران خودرو افزایش قیمت ها را اعمال کرد (+قیمت جدید)

    ایران خودرو افزایش قیمت ها را اعمال کرد و لیست قیمت نهایی را منتشر کرد.

    ایران خودرو افزایش قیمت ها را اعمال کرد (+قیمت جدید)

    قیمت جدید و نهایی کلیه محصولات تولیدی ایران خودرو ویژه آذرماه ۱۴۰۳ اعلام شد.
    به گزارش تسنیم، هفته گذشته سرانجام مجوز افزایش قیمت خودرو صادر شد و براساس آن متوسط افزایش نرخ محصولات ایران خودرو و سایپا ۳۰ درصد اعلام شد البته برخی از محصولات بالای ۳۰ درصد و برخی شاهد افزایش ۲۰ درصدی قیمت‌ها هستند.
    همانطور که مقیمی معاون وزیر صمت اعلام کرده بود تاریخ اعمال قیمت‌های جدید، ابتدای آذرماه سال جاری خواهد بود و براساس آن لیست جدید قیمت انواع محصولات ایران خودرو اعلام شده است.
    قیمت جدید و نهایی کلیه محصولات تولیدی ایران خودرو ویژه آذرماه ۱۴۰۳ به شرح زیر است:
    ایران خودرو افزایش قیمت ها را اعمال کرد (+قیمت جدید)
  • تحلیلی بر کتاب “فراتر از سرمایه‌داری” نیکلاس نیکل: بررسی تطبیقی لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیسم

    تحلیلی بر کتاب “فراتر از سرمایه‌داری” نیکلاس نیکل: بررسی تطبیقی لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیسم

    کتاب جدید نیکلاس نیکل، با نام “فراتر از سرمایه‌داری: بررسی تطبیقی سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیسم” به تازگی منتشر شده است؛ تحلیل و مقایسه چهار ایدئولوژی بزرگ قرن بیستم و چگونگی تاثیر آن‌ها بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی مدرن. نیکل که به‌عنوان یک اقتصاددان ایرانی-آلمانی شناخته می‌شود، با تجربه‌های فرهنگی و تحصیلاتش در دانشگاه سنت گالن سوئیس، توانسته است دیدگاهی جامع و چندجانبه به این موضوعات پیچیده ارائه دهد. او تا کنون ده کتاب به زبان های انگلیسی و فارسی منتشر کرده است.

    A poster with hands and money

Description automatically generated

    دیدگاه نیکلاس نیکل در باب نقد نئولیبرالیسم

    نیکل در آثار پیشین خود به‌شدت از نئولیبرالیسم انتقاد کرده و آن را به‌عنوان یکی از عوامل اصلی نابرابری‌های اجتماعی و تخریب محیط‌زیست معرفی کرده است. او که صراحتا خود را فردی لیبرال معرفی می‌کند بر این باور است ما در عین حال که اقتصاد را باید بر پایه لیبرالیسم اداره کنیم معتقد است باید از زاویه دید دیگر ایدئولوژی‌ها به اصلاح روند حرکتی لیبرالیسم بپردازیم. در کتاب “آگاهی و اقتصاد“، او به‌عنوان یکی از حامیان مکتب اقتصادی اتریش، بر اهمیت افزایش مشارکت فردی و درگیری عمومی برای تقویت رشد و توسعه اقتصادی تأکید می‌کند. او بر این باور است که بحران‌های اقتصادی اخیر جهانی تنها به دلیل نوعی از نگاه اقتصاد کینزی حاکم بر تفکر سیاستمداران اصلی کشورها نیستند و عوامل متعددی در این زمینه نقش دارند. نیکل از اصلاحات سریع سیاست‌های دولتی در پاسخ به چشم‌اندازهای اقتصادی در حال تغییر حمایت می‌کند و این دیدگاه‌ها را در کتاب “فراتر از سرمایه‌داری” نیز به‌طور گسترده مطرح می‌کند.

    A close-up of a hand writing on a screen

Description automatically generated

    توجه به نقد کینزیسم در کشورهای در حال توسعه

    در این کتاب، نقدهایی را مشاهده میکنیم به رویکرد اقتصاد کینزی که نشان می‌دهد این رویکرد، به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه، می‌تواند منجر به تشدید فقر شود. نویسنده بر این باور است که اتکا به مداخله دولت در کشورهای در حال توسعه که دارای نهادهای ضعیف و فساد هستند، ممکن است به ناکارآمدی و تخصیص نادرست منابع منجر شود. توجه به این نکته شاید برای خواننده ایرانی دغدغه مند نسبت به مسایل دولتی ایران نیز جالب باشد. همچنین نیکل معتقد است، سیاست‌های کینزی مانند هزینه‌های دولتی با کسری بودجه و سیاست‌های پولی انبساطی می‌تواند فشارهای تورمی را افزایش دهد که به طور نامتناسبی بر فقرا تأثیر می‌گذارد و سطح فقر را در جوامع در حال توسعه افزایش می‌دهد.

    نیکل همچنین در نقد جریان سرمایه داری حاکم بر اقتصاد اکثر کشورهای قرن بیست و یکم در این کتاب به انحراف انگیزه‌ها توسط تدابیر کینزی اشاره می‌کند که ممکن است فرهنگ وابستگی در میان مردم ایجاد کند و رشد بهره‌وری را مختل سازد. در نهایت، او از غفلت کینزیسم نسبت به اصلاحات ساختاری انتقاد می‌کند و معتقد است که این رویکرد نمی‌تواند به علل ریشه‌ای فقر و توسعه‌نیافتگی در کشورهای در حال توسعه بپردازد و بیان میکند بهتر است اندیشمندان این حوزه با بازگشت به دیدگاه های قرن نوزدهم کمی سیاست های نیولیبرال حال حاضر را تعدیل کنند.

    پیش‌زمینه تاریخی و نظری

    کتاب “فراتر از سرمایه‌داری” با بررسی تاریخی و تحلیلی شروع می‌شود. نیکل به دوران انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم بازمی‌گردد و زمینه‌هایی را که منجر به ظهور ایدئولوژی‌های سوسیالیسم و کمونیسم شدند، بررسی می‌کند. او به تأثیرات اجتماعی و اقتصادی انقلاب صنعتی اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این تحولات به نابرابری‌های فزاینده‌ای منجر شدند که در نهایت زمینه‌ساز شکل‌گیری جنبش‌های کارگری و ایدئولوژی‌های چپ‌گرا شدند.

    یکی از نقاط قوت این کتاب، توانایی نیکل در ارائه‌ی یک تحلیل جامع از ایدئولوژی‌های مارکسیستی و سوسیالیستی است. او با توجه به تاریخچه‌ای که ارائه می‌دهد، به بررسی چگونگی تأثیر این ایدئولوژی‌ها بر سیاست‌ها و ساختارهای اقتصادی قرن بیستم و بیست‌ویکم می‌پردازد.

    تفاوت‌ها و شباهت‌های سوسیالیسم و کمونیسم

    یکی از بخش‌های کلیدی کتاب، مقایسه‌ی تطبیقی میان سوسیالیسم و کمونیسم است. نیکل در این بخش‌ها به تفصیل تفاوت‌های این دو ایدئولوژی را مورد بررسی قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه این تفاوت‌ها در عمل منجر به ایجاد جوامع مختلفی شده‌اند. او همچنین به شباهت‌های این دو ایدئولوژی پرداخته و نشان می‌دهد که چگونه هر دو ایدئولوژی هدف مشترکی در راستای ایجاد جامعه‌ای بدون طبقات دارند، هرچند که راه‌های متفاوتی را برای رسیدن به این هدف پیشنهاد می‌کنند.

    تحلیل نیکل از نقش دولت در سوسیالیسم و کمونیسم

    یکی از موضوعات مهم در این کتاب، بررسی نقش دولت در جوامع سوسیالیستی و کمونیستی است. نیکل با بهره‌گیری از مثال‌های تاریخی، نشان می‌دهد که چگونه نقش دولت در این جوامع به‌عنوان یک عامل کلیدی در مدیریت اقتصادی و اجتماعی مطرح شده است. او به بررسی اینکه چگونه دولت‌ها در این سیستم‌ها از طریق برنامه‌ریزی مرکزی و ملی‌سازی صنایع تلاش کرده‌اند تا به اهداف اقتصادی خود دست یابند، می‌پردازد.

    نیکل معتقد است که هرچند نقش دولت در سوسیالیسم و کمونیسم بسیار مهم است، اما این نقش باید با دقت بررسی و اصلاح شود تا از ایجاد بی‌عدالتی‌ها و مشکلات اقتصادی جلوگیری شود. او پیشنهاد می‌دهد که می‌توان از تجربیات این سیستم‌ها در تقویت لیبرالیسم استفاده کرد و با اصلاح سیاست‌ها، نظام اقتصادی عادلانه‌تری ایجاد کرد.

    رویکردهای مدرن و کاربردهای امروزی سوسیالیسم و کمونیسم

    در فصل‌های پایانی کتاب، نیکل به بررسی کاربردهای مدرن سوسیالیسم و کمونیسم در جوامع امروزی می‌پردازد. او به مثال‌هایی از کشورهای سوسیالیستی و کمونیستی در قرن بیست‌ویکم اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این ایدئولوژی‌ها در مواجهه با چالش‌های مدرن، از جمله جهانی‌شدن و تغییرات تکنولوژیکی، تغییر کرده‌اند.

    به عنوان مثال، نیکل به تحلیل اقتصاد چین می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این کشور به عنوان یک سیستم ترکیبی سوسیالیستی-بازاری عمل می‌کند. او معتقد است که چین توانسته است با استفاده از عناصر بازار آزاد در کنار برنامه‌ریزی مرکزی، به رشد اقتصادی قابل توجهی دست یابد. این مثال‌ها به نیکل این امکان را می‌دهند تا نشان دهد که چگونه می‌توان از تجربیات سوسیالیستی و کمونیستی برای تقویت لیبرالیسم استفاده کرد. شاید تربیت نیکل در یک خانواده ی اوانجلیست مسیحی و در فرهنگی میانه شامل ایران و آلمان و سوییس باعث شده باشد وی بتواند با تجربه زیستی میان فرهنگی که بدست آورده پلی میان اندیشه های مختلف برپا کند.

    نقد و بررسی دیدگاه‌های نیکل

    یکی از جنبه‌های جالب کتاب “فراتر از سرمایه‌داری” این است که نیکل به نقد دیدگاه‌های خود نیز پرداخته و به چالش‌هایی که در اجرای عملی ایده‌هایش وجود دارد، اشاره می‌کند. او به این موضوع می‌پردازد که چگونه ایده‌های سوسیالیستی و کمونیستی در بسیاری از موارد به دلیل مشکلات اجرایی و فساد نتوانسته‌اند به نتایج مطلوب برسند.

    با این حال، نیکل معتقد است که این به معنای نادیده گرفتن این ایدئولوژی‌ها نیست. او پیشنهاد می‌دهد که با اصلاح سیاست‌ها و ترکیب ایده‌های لیبرالیسم با عناصر مثبت سوسیالیسم و کمونیسم، می‌توان به یک نظام اقتصادی بهتر دست یافت. به عبارت دیگر، نیکل بر این باور است که می‌توان از این ایدئولوژی‌ها به عنوان ابزاری برای تقویت لیبرالیسم استفاده کرد و با ایجاد تغییرات لازم، نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی را کاهش داد.

    نگاهی به آینده

    نیکل در بخش‌های پایانی کتاب خود به آینده نئولیبرالیسم و سرمایه‌داری پرداخته و از ضرورت تغییرات بنیادی در این سیستم‌ها سخن می‌گوید. او معتقد است که سرمایه‌داری به دلیل تمرکز بیش از حد بر بازار آزاد و نادیده گرفتن مسائل اجتماعی و محیط‌زیستی، منجر به ایجاد نابرابری‌های گسترده و تخریب محیط‌زیست شده است. نیکل پیشنهاد می‌دهد که می‌توان با ترکیب ایده‌های سرمایه‌داری با اصول سوسیالیسم و کمونیسم، نظامی اقتصادی عادلانه‌تر و پایدارتر ایجاد کرد.

    پیشنهادهای نیکل برای اصلاح لیبرالیسم

    نیکل در کتاب خود پیشنهادهای متعددی را برای اصلاح لیبرالیسم ارائه می‌دهد. او معتقد است که باید از تجربیات سوسیالیستی و کمونیستی در ایجاد نظام‌های اقتصادی استفاده کرد که بتوانند به نیازهای اجتماعی و محیط‌زیستی بهتر پاسخ دهند. به عنوان مثال، نیکل از افزایش مشارکت عمومی در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی حمایت می‌کند و بر اهمیت تقویت نهادهای دموکراتیک تأکید دارد. چیزی که او پیش تر در کتاب دیگرش با نام نظریه انتخاب عمومی نیز به آن اشاره کرده بود.

    او همچنین پیشنهاد می‌دهد که باید سیاست‌های اقتصادی به گونه‌ای تنظیم شوند که به جای تمرکز صرف بر رشد اقتصادی، به توزیع عادلانه‌تر ثروت و حفاظت از محیط‌زیست توجه کنند. به عقیده نیکل، این رویکرد می‌تواند به کاهش نابرابری‌های اجتماعی و ایجاد یک اقتصاد پایدارتر کمک کند.

    جمع‌بندی: آیا می‌توان از سوسیالیسم و کمونیسم برای تقویت لیبرالیسم استفاده کرد؟

    کتاب “فراتر از سرمایه‌داری” با ارائه‌ی یک تحلیل جامع و تطبیقی از سوسیالیسم، کمونیسم و مارکسیسم، نگاهی جدید به این ایدئولوژی‌ها و چگونگی استفاده از آن‌ها در تقویت لیبرالیسم دارد. نیکل با بررسی تجربیات تاریخی و ارائه‌ی پیشنهادهای اصلاحی، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از این ایدئولوژی‌ها برای ایجاد یک نظام اقتصادی عادلانه‌تر و پایدارتر استفاده کرد.

    او بر این باور است که هرچند سرمایه‌داری به عنوان یک سیستم اقتصادی قوی و کارآمد شناخته می‌شود، اما نیازمند اصلاحات بنیادی است تا بتواند به چالش‌های جدید جهانی پاسخ دهد. نیکل پیشنهاد می‌دهد که می‌توان از اصول سوسیالیسم و کمونیسم برای تقویت این سیستم استفاده کرد و با ایجاد تغییرات لازم، نظام اقتصادی‌ای ایجاد کرد که هم به رشد اقتصادی و هم به توزیع عادلانه‌تر ثروت و حفاظت از محیط‌زیست توجه داشته باشد.

     

  • دانلود کتاب صوتی چهار اثر از فلورانس اسکاول شین- قسمت اول

    دانلود کتاب صوتی چهار اثر از فلورانس اسکاول شین- قسمت اول

    اکنون می توانید بخش اول کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین را به صورت صوتی در رسا نشر گوش دهید.

     

    کتاب صوتی چهار اثر از فلورانس اسکاول شین کتابی است که از محبوبیت بی نظیری در ایران و جهان برخوردار است این کتاب توانسته زندگی افراد زیادی را تحت تاثیر قرار دهد.

     

    قسمت اول:

  • داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت ششم

    داستان آخرین آرزوی لیلی – قسمت ششم

    داستان آخرین آرزوی لیلی نوشته ی تازه ایست از شبنم حاجی اسفندیاری در رابطه با فقر و آرزوهای کودکانی که رویاهایشان به حقیقت بدل نمی شود.

    قسمت اول اینجاست

    قسمت دوم اینجاست

    قسمت سوم اینجاست

    قسمت چهارم اینجاست

    قسمت پنجم اینجاست

    نوشته شبنم حاجی اسفندیاری

    قسمت ششم

    ازمحل کار فاصله گرفتم که بتونم راحت تر با مامان شیما صحبت کنم. تا گفتم مامان قربونت برم دلم برات تنگ شده گفت ولش کن اینا رو اون دختر کوچولوئه چرا گریه می کرد؟ گفتم نمی دونم بخدا مامان. داستان و تعریف کردم براش که اینطوری بوده واینطوری شده . گفت حالا گناه داره پرنیان جان. دوباره ازش بپرس. عیب نداره دخترم. اصن این دختره. اسمش چی بود؟ گفتم لیلی. گفت همین لیلی اصن دختر منه . دیگه کاری به جشنواره است مسابقه است چیه؟ به اینا کار ندارم. همین اولیش این دختره باشه. ببین چی میخواد چی لازم داره . بگو من بدم سامان فردا صبح با اولین پرواز بفرسته براش. گفتم یا خدا! باشه عزیزم. خیالش که راحت شد تازه احوال من و پرسید و رفتیم تو فاز حرفهای خانوادگی. نیم ساعتی با هم حرف زدیم. با پریا حرف زدم و سر به سرش گذاشتم. با مامان قرار مدارامون و گذاشتم که برگشتیم تهران کارها رو سامون بدیم و بریم برای اینکه به بچه ها کمک کنیم. حتی گفت سری بعدی خودش هم میاد باهام زاهدان! عجیب پایه کاره مادر من. شما حرف و پیش بکش ، دیگه خودش همه چیز رو فراهم می کنه.

    صحبتم با مامان شیما که تموم شد برگشتم پیش مسعود داشت با یک خانونم کوچولوی نازنین صحبت میکرد. از دختره پرسید آرزوت چیه؟ از خدا چی می خوای؟ دختره خندید گفت خجالت می کشم. گفتم آخی خاله جان خجالت نکش . هرچی میخوای بگو . گفت من واسه خودم نمیخوام که. گفتم شیطون واسه کی میخوای؟ گفت خاله واسه خواهرم . آخه خواهرم میخواد عروس  بشه. مامانم میگه اگر بتونم براش جاروبرقی بخرم بزارم تو جهیزیش خیلی خوب میشه. دیگه مادرشوهرش نمی زنه تو سرش. خندم گرفت. گفتم بلا تو تو این سن چه چیزایی رو میدونی ! بدو بیا بقلم ببینم دیگه چیا گفته مامانت. خیلی دختر بانمکی بود. دلم و برده بود. یکم باهاش حرف زدم . تا به خودم اومدم دیدم انگار کار تموم شده. آخرین نفر هم آرزوش رو گفته بود و دیگه مرحله اول کار تموم شده بود. از سانازپرسیدم همه رو فرستادی؟ گفت آره دیگه آخریش بود. مسعود گفت نه دیگه. اون دختر کوچیکه که گریه کرد، چی؟ گفتم وای. مگه نیمد دوباره؟ گفت نه بابا. ساناز گفت اون که اصلا تو لیست من نیست. فرستادمش ولی که. گفتم بابا ندیدی مگه؟ دوباره زد زیر گریه. نفهمیدم چی میخواست که. پاشین برین دنبالش بیارینش بگه آرزوشو. دست این خانومه چی بود؟ آها ! خانوم کرمانی دادم تا آرومش کنه. بلند شدم رفتم دنبالش. تقریبا اکثر بچه ها رفته بودن. چند نفری مشغول بازی بودند. سراغش رو گرفتم گفتن ندیدیم. خانم کرمانی هم داشت لوازمی که از ارشاد آورده بودند رو جمع می کرد که برگردند. رفتم سراغش گفتم خانوم کرمانی این دختر کوچولوئه که گریه می کرد کجاست؟ ندیدش؟ گفت آهان لیلی رو میگی؟ گفتم آره . کجاست؟ فهمیدی چش بود؟ گفت نه من انقدر باهاش حرف زدم تاگریش بند اومد. گفتم بشین اینجا خاله که اومد دوباره باهات حرف میزنه. مگه نیومد؟ گفتم نیمده دیگه. ای بابا! کجا رفت این بچه؟ گفت نگران نباش خانم جان بچه ها همه مال همین روستان گم نمیشن. حتما رفته خونشون.

    ناراحت شدم. همه بچه ها حرفاشون رو زدن و آرزوهاشون رو گفتن بجز این یکی. پرس و جو کردم تا یکی از مامورای پلیس گفت نگران نباشید. من دیدم پدرش اومد بردش. گفتم مطمئنی پدرش بود؟ گفت آره خانم من مامور همین منطقه ام همه رو میشناسم دختر آقا تیموره . باباش اومد بردش. با هم رفتن یک ربع پیش. نگران نباشید. تشکرکردم و برگشتم پیش بچه ها. ازیک طرف خیالم راحت شد که بچه سالم برگشته به خونش. اما از طرفی دیگه ناراحت بودم که آخرشم نفهمیدم چی میخواست بگه و اصلاً چرا زد زیر گریه و اینطوری شد. تهش گفتم سری بعد که میایم انقدربراش اسباب بازی و لباس میارم که آرزوش گم بشه توشون…

    مرحله اول کار ما تموم شده بود. حالا دیگه باید برمیگشتیم تهران و نفرات مورد نظررو انتخاب می کردیم. در کل راضی بودم از کار. باید ببینیم تهش چی میشه. سریع برگشتیم به هتل که کمی استراحت کنیم. پروازمون به سمت تهران ساعت 12 شب بود. به پیشنهاد بچه ها قبل از رفتن به هتل ی سررفتیم چهارراه رسولی و برای خانواده سوغاتی بخریم. مخصوصا خاله من که سفارش ترشی انبه داده بود برای شوهرجانش! بی ترشی اگر پام به تهران می رسید مو به سرم نمی موند. هتل که رفتیم فقط ی دوش گرفتم و چمدون و بستم که برگردم تهران. دلم برای خونه و عزیزام خیلی تنگ شده. فیلم ها و عکس ها رو دادم به هانیه که پس فردا بیاره شرکت. فردا کلا همه چی تعطیل. میخوام وقتی رسیدم24 ساعت بخوابم. دلم برای اتاقم و تخت قشنگم تنگ شده بدجوری ….

    پرواز خوبی بود وقتی همه وسایل رو تحویل گرفتیم ساناز گفت بیا ما تو رو برسونیم. گفتم وای ساناز تو فقط پشت سرت رو نگاه کن ببین چه خبره؟ انگار نفر اول المپیاد برگشته از لندن. تا برگشت و نگاه کرد جیغ کشید. کل خانواده من اومده بودن استقبالم. نه اینکه یک ماه ازشون دور بودم؟ کلا دو سه روز من و ندیدن. ساناز حرصش گرفته بود. زیر لب گفت ببین فکر شوهرو خونه مستقل و از سرت بیرون کن اینا ی روزم ازت جدا نمیشن. حرفش درست بودها! ولی چون خانواده احتشام ابهت خاصی دارند گفتم ببین ما تا تهش با همیم. شوهری که بخواد من و از خانواده جدا کنه، سفره عقد و نمی بینه چه برسه به خونه مستقل…

    رفتم سمتشون. راستش خودمم دلم براشون تنگ شده بود. مامانم و تو بقل گرفتم و تا می تونستم بوسیدمش. من چیزهایی دیدم که الان می فهمم خانواده یعنی چی؟ من جاهایی رفتم که الان معنی خونه و امنیت و حتی آرامش رو می فهمم. دلتنگ خونمون بودم. اما دروغ چرا. فکر و ذکرم پیش بچه ها تو اون روستا جا مونده بود. در راه برگشت. مدام ازم سوال می کردند که چیکار کردین و چی شد؟ بابا سامان کلی ذوق داشت و از اینکه می دید من تونستم از پس خودم بر بیام مدام خدا رو شکر می کرد. با اینکه در کنارشون لذت می بردم اما ذهنم درگیر بود. درگیرِ چی نمی دونم. برنامه ها که مرتبه. در اصل کار ما تمومه. بقیش دیگه تدوین فیلم و ارسال برای بررسیه. اما من باید به اون روستا برگردم. باید خیلی چیزها ببرم. تا بتونم چیزی رو که جا گذاشتم برگردونم. من آرامشم رو اونجا جا گذاشتم. دلم اونجا موند و انگار نیمی از وجودم با من برنگشت… به خونه که رسیدم، ی دوش گرفتم و خوابیدم .

    صبح که بیدار شدم اول حس کردم تو هتل زاهدانم. اما به خودم که اومدم دیدم نه! دیگه برگشتم خونه. برای همین یکم دیگه روی تختم دراز کشیدم و اتاقم رو نگاه کردم. خستگی سفر رو تنم مونده. درسته امروز تعطیلم ولی باید بلند شم و به کارهام برسم. رفتم پایین. مامان شیما داشت ورزش می کرد. من رو که دید اومد کنارم و یکم نوازشم کرد و شروع کرد از برنامه هاش برای کمک به بچه ها و هماهنگی با خیریه که بچه ها رو ببره تو لیست و براشون حامی پیدا کنه. می گفت از وقتی تو اون حرفها رو زدی ، همش فکرم درگیره. ما تو تهران این همه مددجو داریم تو خیریه. ولی بازم خدارو شکرزندگیشون خوبه. دختر تو ی چیزهایی برای من تعریف کردی از اونجا که مو به تنم سیخ شد. چرا باید ی دختربچه بخاطر نداری و عدم بهداشت موهای سرش بریزه؟ گفتم مامان بخدا این خوب خوبشونه. چی بگم بهت که تو اون روستا حتی آب برای خوردن نیست. همینطوری ادامه دادیم و داشتیم حرف می زدیم که یک دفعه سراغ لیلی رو گرفت ازم. گفت راستی لیلی من چی میخواد؟ ببین من که ندیدمش فقط صدای گریه اش رو شنیدم ولی نمی دونم چم شد از اون لحظه به بعد حالم متحول شد.

    لیلی رو یادم رفته بود. اما با اومدن اسمش حسرت اینکه آخرش هم نفهیدم چی میخواست خاطرم رو آزرده کرد. گفتم مامان نفهمیدم چی شد. ی دفعه غیبش زد. خودمم نفهمیدم چی می گفت؟ چی میخواست؟ سر برگردوندم دیدم باباش اومده بردتش. شیما جون هم ناراحت شد . گفت ای بابا. من الان چیکار کنم؟ من گفتم بهم می گی چی میخواد تا براش بگیریم. گفت خوب چجوری بود؟ چندسالش بود؟ گفتم نمی دونی مامان خیلی ناز بود. ریزه میزه. موهای طلایی. چشمای سبز و ناز. 6 سالش بود ولی خیلی ضعیف بود. انگار بهش نمی رسیدن. نمی دونم داستان زندگیش چی بود و چی میخواست. گفت نشونم بده. عکسشو ببینم می فهمم سایزش چیه. کلی لباس براش میگیرم خودم. گفتم ندارم الان که . عکس و فیلمها دست هانیه است. فردا میاره دفتر. یک آن اخمی کرد و گفت دختر من هانیه مانیه سرم نمیشه. فردا دیره. زنگ بزن بگو بفرسته من عکس دخترم و ببینم الان. وگرنه از نهار خبری نیست. گفته باشم. گفتم مامانی چرا عجله می کنی بابا؟ میگیرم فردا میارم دیگه. هانیه بنده خدا خیلی خسته شد این دو روزه. من اصلا روم نمیشه بش زنگ بزنم. بعدشم وسط کلی فیلم و عکس باید بگرده. گفت ببین یا میگیری عکسش و نشون من میدی یا با زن عموت صلح می کنم و ی هفته ای شوهرت میدم بری ها و زد زیر خنده…

    پریا ی دفعه سر و کلش پیدا شد و گفت چه خبرتونه سر صبحی ؟ این لیلی کیه دو ساعته اسمش میاد خواب من و بهم زده. مامانم ی نگاه چپی بهش کرد و گفت چیه؟ باز حسودی کردی. لیلی دختر منه. و از این به بعد من 4 تا دختردارم. همتون بدونید. منظورش از 4 تا دختر من ، پریا، شیرین و حالام خواهر جدیدمون لیلی بود. پریا زد زیر خنده و گفت باشه بابا اصن کل دخترای ایران دختر تو. دختر میخوای سولماز. جون جونی منم که هست. بگذار بیاد اینجا بمونه . خودمم خرجش و میدم. با زدن این حرف مامانم پا شد و رفت سمت پریا که مگه نگفتم اسم اون دختره ی عوضی رو نیار. من بمیرم اون دختره ی دست کج بی عاطفه رو راه نمی دم تو خونم. کسیکه به مادر مریض خودش رحم نکنه و یک سره تو این مهمونی و با اون پسر بره و بیاد نه میتونه دختر من باشه و نه دوستِ دختر من. اگر چیزی بهت نمیگم بخاطر اینه که میخوام خودت بفهمی و به این درک برسی تا دوستان خوب انتخاب کنی. دیدم بحثشون داره بالا میگیره ، مداخله کردم و جَو رو آروم کردم. چاره ای نداشتم برای اینکه مامان شیما بیخیال بشه قول دادم عکس لیلی رو براش بگیرم از هانیه.

    برگشتم به اتاقم. بالاجبار زنگ زدم به هانیه. گفتم ی دختری بود که گریه می کرد و کارش نصفه موند، ببین می تونی عکسی، فیلمی ازش پیدا کنی برام تلگرام کنی؟ اونم گفت اتفاقا مشغول جدا کردن فیلم و عکسام . رسیدم به اون سریع برات میفرستم. ازش تشکر کردم و رفتم سراغ سوغاتی ها. گفتم تا اون برام میفرسته منم اینها رو برسونم دست صاحبش.

     

    از خونه خالم برمیگشتم که دیدم هانیه داره برام عکس و فیلم ها رو میفرسته. نتم ضعیف بود. فیلترشکنمم کار نمیکرد. گفتم میرم خونه می بینم. سوغاتی ها بهونه ی خوبی شد برم آقا بزرگ و خانوم جانمم ببینم. پدرجان مثل همیشه تو حیاط مشغول رسیدگی به گل و درخت ها بود. تا من و دید خنده کنان اومد سمتم و تا به من رسید یک شاخه گل گرفت مقابل صورتم و گفت گل برای گل قشنگ خودم. آغوش پدر بزرگ بهترین جای دنیاست. آرامش عجیبی در نگاهش و کلامش وجود داره. برای همین دیدنش و درد ودل باهاش نیمی از آرامشم رو بهم برگردوند. شنیده بود برای چه کاری به سفر رفتم. گفت روزی که برادرم به من گفت میخواد خونه پدری رو بده به خیریه ازش عصبانی شدم. گفتم عقلش نمیرسه. این همه پول رو داره میده به باد. این کارا وظیفه کسای دیگست. خلاصه خیلی ازش دلخور بودم. اما چند وقت بعد که اونجا رو راه انداختن و من رو برای افتتاحیه دعوت کردند، گفتم بزار برم ببینم چه بلایی سر خونه آبا و اجدادیمون اومده. من به نیت تمسخر رفتم. با خودم می گفتم برادرم چقدر احمقه . مال و منال ما رو حراج کرده. اما وقتی رسیدم و به سمت خونه رفتم. دم در یک پسر بچه جلوی در ایستاده بود و به مهمونا خوش آمد می گفت. و به هرکسی یک شاخه گل می داد. متوجه من شد و سلام کرد . دستم رو دراز کردم که گل رو بگیرم ازش. اما دستش رو برد سمت دیگه. با خودم گفتم عجب بی ادبه ها. تو صورتش نگاه کردم . دیدم اون بچه نابیناست. اون هیچ چیزی رو نمی دید و فقط با احساسش با دیگران ارتباط می گرفت. منقلب شدم.دستم رو بردم سمت دست اون و گل رو ازش گرفتم. دستش رو فشردم و باهاش کمی حرف زدم. انقدر شیرین بود و زیبا حرف میزد که نمی تونستی ازش دل بکنی. برادرم که من رو دید به استقبالم اومد و خیلی خوشحال شد. ازش درباره پسربچه و شرایطش پرسیدم . گفت اون کور مادرزاده. اما اگر تا دوسالگی پیگیر درمانش می شدند، با چندتا عمل جراحی دیدش برمیگشت. گفتم خوب چرا بهش رسیدگی نکردن؟ گفت داداش بخاطر فقر و نداری … از خودم بدم اومد. من برای تمسخر رفته بودم. اما خدا من رو ادب کرد. بهم درسی داد که تا زنده ام از یادم نمیره.

    پرنیان جان اونجا بود که من اولین بار این کلمات رو شنیدم و باور کردم. فقر و نداری .اینا چیزاییه که خانواده ها رو از درون داغون می کنه . و اینکه ی عده فقیر میشن و عده ای دررفاه و پول غرق، نبودن عدالت و وجود تبعیض بین مردمه. و چقدر خوبه که تو، دختر گلم تو این سن کم اینها رو دیدی و درک کردی. من جوونیم و باختم. ندیدم. و وقتی هم دیدم دیر بود. من همیشه پول داشتم. همیشه در رفاه بودم. به بچه هام هم نگذاشتم سخت بگذره. اما امثال من با وجود اینکه از اون روز به بعد تلاش کردم تا میتونم کمک کنم به دیگران و به فرزندانم هم یاد دادم این رو ، مقصریم. ما هم علاوه بر حکومت ها در ناتوانی اون خونواده برای درمان چشمای فرزندشون و اون آدمهایی که تو دیدی و تو جای جای این سرزمین وجود دارند مقصریم…

    حرفهای پدربزرگ درست مثل قطعه آخر پازلی بود که تصور من رو از راهی که پا توش گذاشته بودم نشونم می داد. چقدر خوب می گفت. من چه زود به این رسیدم که غیر از خودم آدمهای دیگر هم برام مهم باشن. در راه بازگشت به خونه به این فکر می کردم اگر وضع زندگی ما خوب نبود و ما هم در یک شهر و روستای دور افتاده زندگی می کردم. چه سرنوشتی داشتم؟ چطوری زندگی می کردم من هم؟ اصلاً بدون داشتن امکانات و وسایل رفاهی مگه می شه زندگی کرد؟؟

     

    پایان

     

  • انتقاد از بازیگران مشهوری که پا در کفش نویسندگان کردند/ از بهاره رهنما تا گلاره عباسی و امیر آقایی

    انتقاد از بازیگران مشهوری که پا در کفش نویسندگان کردند/ از بهاره رهنما تا گلاره عباسی و امیر آقایی

     

    ادبیات وادی جذابی است که میل به قدم زدن در آن برای هر کسی می‌تواند وسوسه‌کننده باشد؛ حتی اگر کسی در حوزه کاری خودش شهرتی دست و پا کرده باشد، باز به ادبیات که می‌رسد، می‌خواهد اگر شده ذره‌ای از آن بچشد یا دست به کار شود و آشی بپزد! حالا شور یا بی‌نمک! نتیجه این کنجکاوی و میل به چشیدن طعم ادبیات، می‌شود ورود چهره‌های نام‌آشنایی که پیش از این در کسوت‌های دیگری شناخته می‌شدند و حالا سر از ادبیات درآورده‌اند و رمان، داستان و مجموعه شعر منتشر می‌کنند. در ادامه ورود تعدادی از بازیگران یا به‌اصطلاح سلبریتی‌ها به حوزه‌های مختلف ادبی، گلاره عباسی، بازیگر سینما و تلویزیون هم دست به قلم شده و نخستین رمانش را به‌نام «مریلین مونرو سر جردن!» منتشر کرده‌است؛ کتابی که هنوز از راه نرسیده، با حاشیه مواجه شده‌است. در این نوشتار به جز ماجرای کتاب گلاره عباسی، از آثار ادبی چند بازیگر دیگر هم خواهید خواند که در میدان ادبیات زورآزمایی کرده‌اند.

    انتقاد از بازیگران مشهوری که پا در کفش نویسندگان کردند/ از بهاره رهنما تا گلاره عباسی و امیر آقایی

    اعتراض محمدامین چیتگران به گلاره عباسی

    نشر نیماژ کتاب «مریلین مونرو سر جردن!» نوشته گلاره عباسی را در ۹۶ صفحه با قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر کرده‌است. در معرفی کتاب آمده که نویسنده به تنهایی‌های یک زن افسرده خانه‌دار عینیت بخشیده؛ زنی که دوست داشته بازیگر شود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «زن‌ها یک جوری نگاهم می‌کردند و من بیشتر یک جوری نگاهشان می‌کردم. آن‌ها مریلین مونروی چتر قرمز وسط تهران ندیده بودند و من از بس زن شبیه آن‌ها دیده بودم، یک جوری نگاهشان می‌کردم؛ زن‌هایی که یک کم قوز کرده بودند و سردشان بود و کیسه‌های ماکارونی و گوشت چرخ‌کرده و آجیل چهارشنبه‌سوری این‌قدر توی دست‌هایشان سنگینی می‌کرد که داشتند فرو می‌رفتند توی زمین». چند روز بعد از انتشار این کتاب، محمدامین چیتگران، نویسنده کشورمان و صاحب اثر «مرلین مونرو غمگین نیست»، با نوشتن متنی در صفحه شخصی‌اش در اینستاگرام، به گلاره عباسی اعتراض کرد. این نویسنده نوشته است: «مرلین مونرو متعلق به من نیست. هیچ انحصاری روی آن ندارم، اما دو سوال: اول) بهتر نبود قبل از انتشار کتاب این عنوان را در گوگل یک جست‌وجوی ساده می‌کردید؟ فرض کنیم شما آن‌قدرها خلاقیت نداشتید. ناشر شما چی؟ نباید این‌کار را می‌کرد؟ من مطمئنم ناشر این موضوع را با توجه به شناختی که این مجموعه از من دارند، با شما مطرح کرده‌اند. دوم) در رمان من، یک فصل مهم آن قصه در جغرافیای خیابان جردن تعریف می‌شود. حتی عنوان فصل هم هست‌، اما بعدها به خاطر ملاحظات وزارت ارشاد، این عنوان تغییر کرد. این هم اتفاقی‌ است؟ یعنی واقعاً از یک اتفاق ساده شده است عنوان رمان شما؟ آیا در ممیزی، سلبریتی‌ها از ما برترند؟ من از همین‌جا شما را دعوت به یک لایو اینستاگرامی می‌کنم تا درمورد کتاب‌هایمان حرف بزنیم. حرف بزنیم تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد. دیگر این قضیه آن‌قدر روشن و رسواست که نمی‌دانم در پاسخ چه خواهید گفت. حتماً یادم می‌ماند که عنوان کتاب بعدی‌ام را با مشورت شما انتخاب کنم. شاید یاد گرفتید و درسی شد». باید دید خانم بازیگر چه جوابی به سؤالات آقای نویسنده خواهد داد.

    پاوه‌نژاد، رهنما، اوتادی، آقایی و دیگران

    گلاره عباسی اولین بازیگری نیست که وارد حوزه ادبیات شده‌است و آخرین آن‌ها هم نخواهد بود. پیش از این بازیگرانی بوده‌اند که داستان و مجموعه شعر منتشر کرده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به الهام پاوه‌نژاد، بهاره رهنما، بهنوش بختیاری،  امیر آقایی، لیلا اوتادی و… اشاره کرد. در این سال‌ها اشعار بهاره رهنما و لیلا اوتادی بیشترین واکنش‌ها را از سوی اهالی ادبیات داشته‌است و هر از گاهی، تصویر یک یا چند صفحه از کتاب‌های شعرشان در فضای مجازی دست به دست و بحث‌برانگیز می‌شود. لیلا اوتادی مجموعه شعر خود را به نام «در بهشتی که کلاغی نیست، مترسک هم نیست» در سال ۹۳ منتشر کرد که یکی از جنجالی‌ترین اشعارش این است: «من/ تو بوده‌ام/ تو/ تو بوده‌ای/ ما/ تو بوده‌ایم/ من و تو/ ما…/ نبوده‌ایم/ آشنا/ نبوده‌ایم/ هم‌صدا/ نبوده‌ایم». از آخرین اشعار بهاره رهنما هم که به‌تازگی در فضای مجازی با واکنش‌های زیادی روبه‌رو شده، شعری با عنوان «بی‌خوابی» است: «همه کارخانه‌های داروسازی را خلع سلاح کرده‌ای/ دیازپام/ اکسازپام/ لورازپام/ کلونازپام/ همه در مقابل یک شب به‌خیر تو هیچ‌اند». یکی دیگر از بازیگرانی که به واسطه چاپ مجموعه اشعار با انتقاد اهالی ادبیات مواجه شده، امیر آقایی است. «بیدها در باد» یکی از کتاب‌های این بازیگر است و این هایکو یکی از آن‌هاست: «کجای این خانه/ گم شده‌ای/ مارمولک کوچولو». صابر اَبَر هم از جمله بازیگرانی است که در سال ۹۷ با ورودش به دنیای کتاب، سر و صدای زیادی به‌پا کرد. «تا هفت خانه آن‌ورتر» اسم کتاب ۴۳۶ صفحه‌ای صابر ابر است که در معرفی آن آمده‌: «این کتاب درباره‌ صد زندگی است؛ صد داستان، صد مادر، صد غذا، صد عشق و صد تکه از ایران. «تا هفت خانه آن‌وَرتر» با بهانه آشپزی، نگاهی ساده و بی‌پرده به هنری بزرگ دارد که کار هرکسی نیست؛ هنری که به ‌سرعت در حال فراموشی است. نام این هنر زندگی است و بس». این کتاب که در سال انتشارش، ۳۰۰ هزار تومان قیمت داشت، با انتقادهای فراوانی مواجه شد.

    ورود برخی به عرصه ادبیات از سرِ جاه‌طلبی است

    قطب‌الدین صادقی، نویسنده، کارگردان و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی معتقد است در هیچ هنری نباید پاسبان وجود داشته باشد. او درباره ورود بازیگران به حوزه‌های مختلف ادبی می‌گوید: «شاید یکی واقعاً شاعر بود؛ مثلاً سهراب سپهری نقاش بود که شاعر شد یا محمدعلی سپانلو قصه‌نویسِ پژوهشگرِ شاعر شد و بازیگری هم کرد. ما باید امکان شکوفایی را به آدم‌هایی که علاقه خاصی به بعضی از رشته‌ها دارند، بدهیم تا دست‌وپنجه‌ای نرم کنند، ولی حقیقتش را بخواهید جهان امروز به‌شدت تخصصی است. هرکسی نمی‌تواند نویسنده و شاعر باشد؛ هرکسی نمی‌تواند فیلم‌ساز یا کارگردان تئاتر باشد. بهتر است که انسان همه انرژی‌اش را در یک رشته به‌کار بگیرد و در آن غور کند. این گرایش‌هایی که می‌بینید بیشتر جاه‌طلبی و دغدغه پول درآوردن است».

    ۵۸۵۸

  • جنجالی که یک کتاب نیم قرن پس از انتشار به پا کرد

    جنجالی که یک کتاب نیم قرن پس از انتشار به پا کرد

     

    در روزهای گذشته کاربران توئیتر بارها درباره داستان کلاسیک کودکان جودیت کر نویسنده انگلیسی شنیده و خوانده‌اند. در اسکاتلند جنبشی اینترنتی به راه افتاده است که گفته می‌شود داستان نوشته‌شده توسط این نویسنده پا به سن گذاشته دارای مطالبی در تقابل با تبعیض جنسیتی علیه زنان است. گروهی به نام «تحمل صفر» در اسکاتلند کمپین گسترده‌ای علیه این داستان به راه انداخته و می‌گویند این داستان نقش زنان را کمرنگ جلوه داده است.

    جنجالی که یک کتاب نیم قرن پس از انتشار به پا کرد

    «جودیت کر»، نویسنده‌ کتاب‌های کلاسیکی مانند «ببری که برای چای آمد»، تا کنون بیش از ۳۰ عنوان کتاب منتشر کرده و اخیراً هم برنده‌ جایزه‌ یک عمر دستاورد هنری سال ۲۰۱۶ از سوی بنیاد خیریه‌ بوک‌تراست  (BookTrust) شده است.  این جایزه به نویسنده یا تصویرگری اهدا می‌شود که مجموعه آثار وی، سهم برجسته و ماندگاری در ادبیات کودکان داشته و به رشد و غنای ادبیات کودکان در انگلستان کمک کرده است. هیئت داوران این جایزه شامل کریس ریدل، سفیر برجسته‌ ادبیات کودک و شامی چاکرابارتی، فعال حقوق بشر است.

    جودیت کر متولد سال ۱۹۲۳ میلادی در برلین به دنیا آمد. او به همراه خانواده‌اش برای فرار از نازی‌ها به انگلستان مهاجرت کرد. این نویسنده و تصویرگر مشهور دو سال پیش به دلیل به بیماری در سن ۹۵سالگی درگذشت.

    «ببری که برای چای آمد»، نخستین کتاب تصویری او است که در سال ۱۹۶۸ چاپ شد و هنوز هم تجدید چاپ آن ادامه دارد. او همچنین مجموعه کتاب هفده‌جلدی «ماگ، گربه» را نوشته و تصویرگری کرده است که از این مجموعه، کتاب «مصیبت روز کریسمس ماگ» در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های کریسمس سال گذشته قرار گرفت. از دیگر آثار کر می‌توان به مجموعه‌ی سه‌گانه‌ «به دور از زمان هیتلر» اشاره کرد که درباره‌ فرار خانواده‌اش از نازی‌ها و مهاجرت به انگلیس نگاشته است.

    کاربران اسکاتلندی شبکه اجتماعی توئیتر می‌گویند در داستان ببری که برای چای آمد مطالبی وجود دارد که همه مسئولیت‌ها را برای پدر خانواده متصور شده است و مادر هیچ جایگاهی در داستان ندارد. «ریچل آدامسون» فعال زنان اسکاتلندی این جنبش را ایجاد کرده است و اعتقاد دارد نویسنده در این داستان نقش پدر را پررنگ جلوه داده است درحالیکه هیچ اهمیتی برای مادر خانواده قائل نمی‌شود.

    آدامسون در صفحه‌ی شخصی خود می‌نویسد: من البته جایگاه جودیت را در ادبیات کودک انکار نمی‌کنم و نمی‌خواهم همه کتاب‌های او را آتش بزنند؛ ولی خانواده‌ها بهتر است در انتخاب داستان‌ برای کودکان خود دقت بیشتری به خرج دهند.

    ۵۸۵۸

  • کتاب «آقای رئیس جمهور» رونمایی شد

    کتاب «آقای رئیس جمهور» رونمایی شد

    کتاب «آقای رئیس جمهور» نوشته حمیدرضا جهانیان با هدف بررسی مسائل و مشکلات اقتصادی کشور با ارائه راهکارهای مناسب برون‌رفت از این حالت رونمایی شد.

    کتاب «آقای رئیس جمهور» رونمایی شد

     کتاب «آقای رئیس جمهور» نوشته حمیدرضا جهانیان با هدف بررسی مسائل و مشکلات اقتصادی کشور با ارائه راهکارهای مناسب برون‌رفت از این حالت پیش از ظهر امروز پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ رونمایی شد.

    حمیدرضا جهانیان نویسنده کتاب «آقای رئیس‌جمهور» با تشریح ایده و اهداف خود از نشر این کتاب گفت: این اثر شامل ۶ فصل است که با عناوین صنعت، تجارت، کشاورزی، اقتصاد و فرهنگ و… با پرداختن به مسائل و مشکلات این بخش ها و ارائه پیشنهاد راهکارهای رفع آنها و راه های برون رفت از این وضعیت به رشته تحریر درآمده است.

    به گفته وی تمامی مطالب و سلسه مطالب موجود در آن همراه با بیانات تفسیری و تحلیلی بر اساس گزارشات دریافتی از منابع معتبر و آمارهای رسمی کشور استخراج و با نظرات کارشناسان مربوطه در هر بخش و همچنین گفت‌وگو و استفاده از نظر متخصصان تلاش شده تا راهکارهای مناسب برون رفت از این مشکلات و رفع آنها گام های موثری برداشته و به رئیس جمهور آینده کشور پیشنهاد و اهدا شود.

    نویسنده کتاب آقای رئیس جمهور ادامه داد: در این کتاب همچنین تلاش شده تا با جمع بندی کلیه مشکلات به وجود آمده در دولت های قبل با ارائه راهکارهای مناسب و کارشناسی شده با هدف کمک و همیاری به دولت به رئیس جمهور منتخب کشور ارائه شود.

    به گفته وی، این کتاب در مرحله چاپ اول و حدود ۵ هزار نسخه برای مخاطبان در نظر گرفته شده است.

    جهانیان ابراز امیدواری کرد که با عنایت به محتویات و عناوین جمع‌آوری شده در این اثر که به طور یقین می‌توانند چراغ راه ادامه مسیر باشند، گوشه‌ای از مشکلات اقتصادی کشور و حوزه فرهنگ مرتفع د.

    وی یادآور شد: در آینده نزدیک با توجه به استقبال مخاطبان، علاوه بر تجدید چاپ این کتاب نسخه صوتی و الکترونیکی آن نیز به مخاطبان ارائه و در فضای مجازی منتشر خواهد شد.

     

    منبع: مهر