دسته: اعتقادی

  • نگرانی‌های پیامبر؛ آخرین ماه‌ها

    1- فتح مکه مهمترین نقطه عطف تاریخ اسلام در دوران پیامبر (ص) بود، به‌ویژه که این جریان بدون خونریزی و به‌گونه‌ای مسالمت‌آمیز سرانجام یافت و این جریانی استثنایی بود. در قلمرو شبه‌جزیره پیروزی بدون جنگ بی‌معنا بود، چرا که خود جنگ “موضوعیت” داشت و حاکی از مردانگی و قدرت و شجاعت بود و چون چنین بود پیروزی واقعی نتیجه جنگی دلاورانه و از زاویه‌ای دیگر بیرحمانه بود که دشمن را منکوب و نابود سازد. مردانشان را بکشد و اموالشان را به تاراج برد و زنان و کودکانشان را به اسارت گیرد. بخشی از اشعار معروف به «معلقات سبع» در آنجا که درباره جنگ صحبت می‌کند،‌ اجمالاً چنین تصویری را عرضه می‌دارد.

    نکته دیگر اینکه این فتح پس از پیمان صلح حدیبیه صورت گرفت و به عنوانی نتیجه آن بود. صلح حدیبیه در سال ششم هجری اتفاق افتاد، سال بعد از آن پیامبر (ص) به همراه مسلمانان مراسم عمره را به‌جای آورد و در سال هشتم آنان به دلیل پیمان‌شکنی قریشیان و بدون اعلام قبلی و با استتار کامل به سوی مکه شتافتند و مکیان که در برابر عملی انجام شده قرار گرفته بودند، تسلیم شدند و بدین ترتیب مکه به تصرف مسلمانان درآمد.

    به دلیل اهمیت مکه و حساسیت قبائل عرب موجود در شبه‌جزیره، تمامی آنان از حوادث یاد شده مطلع شدند. بخشی از تأثیرگذاری فتح مکه به دلیل صلح حدیبیه بود. سال بعد از صلح، پیامبر (ص) به عمره رفت و این دو اقدام عملاً زمینه روانی مناسب را، هم برای مکیان و هم برای دیگران، فراهم آورد تا تسلیم شوند و اسلام آورند. موقعیت به‌گونه‌ای درآمده بود که حتی ابوسفیان که رهبر مکیان و مخالفان بود قبل از فتح مکه به مدینه آمد تا از بابت عهدشکنی قریشیان عذرخواهی کند و این نشان دهنده شرائط جدیدی بود. این برای اولین بار بود که قریشیان درصدد عذرخواهی برآمده بودند. آنان تا مدتی قبل‌تر اصولاً مسلمانان را به حساب نمی‌آوردند و به چیزی جز انتقام‌ستانی نمی‌اندیشیدند. هم اینان بودند که قبل از برقراری صلح حدیبیّه هم‌قسم شدند که اجازه ندهند هیچ مسلمانی پای به مکه گذارد الّا آنکه کشته شود. پیامبر فرمود که هدف آنها انجام عمره و قربانی کردن قربانی‌ها است و به قصد جنگ نیامده‌اند. این موضع مذاکراتی را موجب شد که به صلح انجامید.

    چنانکه گفتیم عامل دیگر مسالمت‌آمیز بودن این جریان بود. در اینجا پیروزی بدون خونریزی نشان دهنده قدرت و اقتدار بود،‌ خصوصاً که این پیروزی حس انتقام‌جویی براساس قانون «ثار» را تحریک نمی‌کرد. قانونی که به جنگ‌های بی‌سرانجام و فرسوده کننده می‌انجامید. در عین حال که همگان از بابت قانون ثار نگران و ناراحت بودند، اما شرائط اقتضاء و ایجاب می‌کرد که از آن قانون اطاعت کنند و به جنگ با طرف مقابل برخیزند.

    کیفیت سقوط مکه به‌گونه‌ای بود که هیچ یک از مکیان به انتقام‌ستانی از مسلمانان به دلیل این سقوط نمی‌اندیشید،‌ حال آنکه مکیان و خاصه قریشیان را کینه‌های متراکمی نسبت به جنگ‌های بدر و احد و خندق بود که هیچگاه آن را فراموش نکردند و بعدها در مناسبت‌های مختلف آن را یادآور می‌شدند. از سخنان معاویه به هنگام آخرین سفرش به مدینه گرفته تا اشعار یزید در طعنه زدن به خزرجیان و تا خصومتی درونی که نسبت به بنی‌هاشم و امام علی (ع) داشتند. اما چنانکه گفتیم فتح مکه علی‌رغم اهمیتش دشمنی خاصی را برنینگیخت، و این عمدتاً‌به دلیل رفتار بزرگوارانه و غیرقابل پیش‌بینی پیامبر (ص) بود و اگر چنین نبود پیامبر (ص) نمی‌توانست در خطبه بسیار مهمی که در منی و در آخرین سفر حج القا شد، قانون ثار را بدان گونه که شایع بود و حاکمیت داشت، ملغی کند و به تعبیر خود حضرت آن را زیر پای قرار دهد.

    سقوط مکه به مثابه سقوط پایتخت بود. اعراب را در آن زمان مرکزیتی نبود، اما در مجموع موقعیت مکه به‌گونه‌ای بود که به مثابه پایتخت اقتصادی و دینی و فرهنگی و ادبی به‌شمار می‌رفت. از این دیدگاه سقوط مکه حتی مهمتر از سقوط پایتخت بود که عموماً‌ اهمیتی سیاسی و نظامی داشت. این بدین معنی بود که اسلام به قدرت اول شبه‌جزیره تبدیل شده و همگان قدرت او را به رسمیت شناخته بودند.

    2- تنها جنگ داخلی پس از فتح مکه، جنگ حنین بود که به فاصله اندکی پس از آن اتفاق افتاد. عامل اصلی در این میان قبیله بزرگ و دام‌دار هوازن بودند و گویا آنان اصولاً با قریشیان و مکیان مشکل داشتند. هنگامی که مسلمانان به‌گونه‌ای سرزده به دروازه‌های مکه رسیدند پیامبر (ص) به مسلمانان فرمود که شب هنگام آتش برافروزند. قریشیان و در رأس آنها ابوسفیان و یارانش می‌پنداشتند که مهاجمان افراد قبیله هوازن هستند و این حاکی از آن بود که این دو با یکدیگر مشکلاتی داشتند. علی‌رغم موقعیت مکه در بین قبائل شبه‌جزیره، قبائلی بودند که سروری مکیان و قریشیان را برنمی‌تافتند. خاصه قبائل منطقه نجد و یمن. این مسئله از زمان عثمان به بعد منشاء اختلافات و درگیری‌های فراوانی شد و مشکلات پیچیده‌ای آفرید.

    آخرین مقاومت مربوط می‌شد به مقاومت طائف و ساکنانش یعنی قبیله ثقیف. طائف به دلیل موقعیت ممتاز جغرافیایی، چه به لحاظ طبیعی و چه به لحاظ استراتژیک، خود را پیوسته متفاوت می‌دید. خوش آب‌وهواترین و پرمحصول‌ترین منطقه شبه‌جزیره بود و تفریح‌گاه و تفرّج‌گاه اشراف مکه بشمار می‌رفت. مردمانش خوش‌چهره‌تر و در عین حال با فرهنگ و زبان‌آورتر از مناطق دیگر بودند.

    معروف چنین است که آنان برای مقاومتی بیش از یک سال آذوقه اندوخته بودند. طائف از معدود شهرهایی بود که حصاری محکم داشت که برای اعراب آن ایام نفوذناپذیر می‌نمود. مسلمانان با مشورت با سلمان منجنیق ساختند. او گفت ما در ایران برای تخریب حصارها از منجنیق استفاده می‌کنیم و کیفیت ساختن آن را بدانها یاد داد. بدین ترتیب دیوارهای شهر تخریب شد و آخرین پایگاه نیز سقوط کرد. شکست قبیله پرجمعیت و ثروتمند هوازن و سقوط شهر طائف تکمیل کننده داستان فتح مکه بود. بدین گونه تمامی شبه‌جزیره عملاً قدرت و برتری مسلمانان را به رسمیت پذیرفت. از این پس «عام‌ الوفود» آغاز می‌شود. قبائل مختلف به سوی مدینه سرازیر می‌شوند تا به رسالت پیامبر (ص) شهادت دهند و اسلام را بپذیرند.

    تا اواخر سال دهم هجری که پیامبر (ص) با تعداد فراوانی از مسلمانان عازم حج گردید، تمامی سرنشینان جزیرة العرب اسلام آوردند، اگرچه در نواحی شمالی یعنی منطقه تحت نفوذ غسانیان، در مرز شام، و نیز در نواحی جنوبی، منطقه نجران و مرز با یمن، مسیحیان عرب‌تبار زندگی می‌کردند.

    این بدین معنی بود که اسلام از دینی که در محدوده شهر کوچک مدینه قرار داشت و پیوسته در معرض خطر و تهدید بود، به ناگهان به دین حاکم بر تمامی جزیرة العرب تبدیل شده بود و مهمتر آن که این همه در زمان خود پیامبر (ص) رخ داده بود. این جهش بزرگ و غیر قابل پیش‌بینی به همان میزان که مثبت و شادی‌آفرین بود، نگران کننده هم بود و پیامبر (ص) بیش از دیگران از مشکلات و پی‌آمدهای منفی و ناگوار آن آگاهی داشت.

    3- گسترش انفجارگونه اسلام در شبه‌جزیره یکی از استثنایی‌ترین حوادث تاریخی است. مواردی وجود دارد که ساکنان یک ناحیه و یا افراد متعلّق به یک قبیله به سرعت منطقه نفوذ خود را گسترش می‌دهند و دیگران را تابع خویش می‌سازند. گویا یونان قدیم همزمان با ظهور اسکندر که دولت شهرهای مختلف را به زیر یک چتر درآورد، و یا امپراطوری مغولان در زمان چنگیز با چنین فرایندی قدرت یافته بودند، اما این هر دو جریان قابل مقایسه با گسترش اسلام در شبه‌جزیره نیست. چرا که خاستگاه اولیه که مدینه باشد به مراتب ضعیف‌تر و مورد تهدیدتر از خاستگاه‌هایی بود که آن دو از آن برخاستند و امپراطوری خود را سامان بخشیدند.

    جنگ خندق در سال پنجم از هجرت اتفاق افتاد. قریشیان و متحدان داخلی و خارجی‌شان، اعم از منافقانی که در درون مدینه بودند و یا غیرمسلمانان موجود در خارج از محدوده شهر، به قصد نابودی نهایی اسلام به صحنه آمده بودند و به واقع امکانات نظامی طرفین به لحاظ کمّی و کیفی، قابل مقایسه نبود. گذشته از آنکه تمهیدات دیگری نیز اندیشیده بودند و همکاری کامل و تنگاتنگ ستون پنجم موجود در مدینه را پشتوانه داشتند. جنگی که البته پیروز نهایی نداشت و ابوسفیان و لشکریانش صحنه را ترک گفتند. مهمترین سهم در پراکندن و ناامید ساختن قریشیان و متحدانشان شجاعت و شهامت و جانفشانی امام علی (ع) بود که قهرمان طرف مقابل را که سخت بدو امید بسته بودند، در جنگی تن به تن کشت. کشته شدن عمرو بن عبدود مهمترین ضربه‌ای بود که به قریشیان و متحدان‌شان وارد آمد و این اصلی‌ترین عامل در عدم پایداری و بازگشت آنان بود.

    دقیقاً سه سال بعد است که مکه فتح می‌شود و این عملاً به معنای فتح تمامی شبه‌جزیره بود. دینی که صرفاً در محدوده مدینه حاکمیت داشت و با مسائل فراوان ناشی از حضور منافقان مواجه بود و پیوسته از جانب همسایگان و دیگران تهدید می‌شد، به ناگهان به دین حاکم تبدیل شد. این پدیده تاریخی به واقع کم‌نظیری بود، اما این جریان را مشکلات عدیده‌ای بود که اجمالاً بدان خواهیم پرداخت.

    نکته اصلی به موقعیت مکه بازمی‌گشت. چنانکه گفتیم مکه به مثابه پایتخت شبه‌جزیره بود، اما نه پایتخت سیاسی و نظامی و اداری، چرا که قدرت و حاکمیت واحدی که تمامی شبه‌جزیره را دربرگیرد، وجود نداشت و حتی در خود مکه هم قدرت متمرکزی وجود نداشت. اساساً ساختار قبیله‌ای و ویژگی‌های طبیعی و جغرافیایی و کمی آب و خشکی و خشونت سرزمین اجازه تشکیل چنین قدرت متمرکزی را نمی‌داد. این شرائط طبیعی و آب‌وهوایی فرهنگ و اخلاقی را موجب شده بود که ساکنانش نمی‌خواستند و بلکه نمی‌توانستند نظم و نظامی را که لازمه تشکیل یک قدرت متمرکز بود، بپذیرند. لذا اهمیت مکه به جایگاه تاریخی – دینی – قومی آن بازمی‌گشت. این ساکنان همه عرب بودند و کم‌وبیش آداب و رسوم دینی و اعتقادات و سنت‌های مشترکی داشتند و مهم اینکه مکه را به منزله مرکز دینی و الهام‌بخش فرهنگی و ادبی خود می‌دانستند. عرب بودن را در این میان سهم بزرگی بود و این موضوع بعدها نقش به مراتب مهمتری ایفا کرد.

    عملاً این واقعیت بود که گسترش سریع اسلام را، و بهتر است بگوئیم سقوط سریع مکه را موجب شد و هرآنچه مکه نمایندگی می‌کرد. از اعتقادات دینی و شبه‌دینی گرفته تا آداب و رسوم سنتی که رکن اصلی تشکیل دهنده نظام اجتماعی و به عنوانی نظام طبقاتی آن بود. همین اعتقادات و آداب و رسوم بود که اقبال قبائل مختلف عرب را موجب می‌شد. بت‌های آنان که از سیصد و شصت تجاوز می‌کرد، و بت بزرگ آنان، در کعبه قرار داشت و برای انجام مراسم حج می‌باید بدین شهر می‌آمدند. مضافاً که مکه خود مهمترین پشتوانه فرهنگ عمومی و اعتقادی و رفتاری موجود در نزد آنان بود.

    از این نقطه‌نظر مکه اهمیتی به مراتب بیش از یک شهر داشت و چنانکه گفتیم سقوط آن به معنای سقوط تمامی آن سلسله مسائل و اموری بود که آنها را نمایندگی می‌کرد. آئین جدید اگرچه در تعارض با میراث دینی و تاریخی او بود،‌ اما در تعارض با اهمیت و بلکه قدسیّت این شهر نبود و حتی آن را به جایگاهی به‌مراتب فراتر از دوران جاهلیت ارتقاء داد. به سوی آن نماز می‌گذاردند و مراسم حج را بجا می‌آوردند و مهمتر آنکه مکه و اطرافش «حرم امن» بودند و چون چنین بود، انتقال از میراث جاهلی به فضای اسلامی با سهولت و موفقیّت انجام پذیرفت. مهم این بود که هر دو بستری عربی داشتند.

    4- حال مسئله این بود که آئین جدید احکام و قوانین و اصول و معیارهای جدیدی به ارمغان آورده بود و در پی تحقق آن بود و در کنار این همه تشکیلات و نظام اداری و رهبری جدیدی نیز به همراه داشت. آنان می‌بایست رهبری جدید را بپذیرند و از او اطاعت کنند. مضافاً که می‌باید خاطرات و خصوصیت‌های گذشته را فراموش کنند و خود را دیگر نه جزیی از قبیله و عشیره، بلکه عنصری از «امت» جدید بدانند. این بدین معنی بود که آنان می‌باید از شرائطی که در آن زیست می‌کردند به سوی وضعیّت جدید حرکت کنند.

    پیامبر (ص) این همه را می‌دانست و از مشکلات پیچیده و عدیده این انتقال مطلّع بود. واقعیت این است که اسلام حداقل برای بخش مهمی از عرب‌های آن زمان که قرآن از آنها به عنوان «اعراب» یاد می‌کند، انتقال از «بدویت» به «تمدن» بود. بدویت و تمدن در چارچوب عرف عرب‌های آن روزگار. تمدن نه بدان معنی که در ایران و روم یا حبشه آن ایام وجود داشت. تمدن در اینجا بیشتر مفهومی اخلاقی است و اینکه چگونه تعامل کنند و سخن بگویند و رفتار کنند.

    گزارش‌های تاریخی و روایی مربوط به سال‌های نهم و دهم هجری گویای نکته‌ای است که بدان اشارت رفت. آنان به مدینه می‌آمدند و ر فتاری بی‌ادبانه، خشن و بدویانه داشتند و کیفیت برخورد و سخن گفتن‌شان با پیامبر (ص) و نیز توقعّات‌شان از ایشان نیز چنین بود که قرآن آنان را از اتخاذ چنین رفتاری منع می‌کند و اینکه چگونه باید معاشرت کنند و سخن بگویند.

    نکته مهم در آنجا که به حاکمیت و رهبری واحد مربوط می‌شد، این بود که اصولاً شبه جزیره فاقد تجربه حکومت واحد بود، به عکس قلمروهای مجاور، یعنی ایران و روم و حبشه و یا یمن قدیم و حتی حکومت‌های محلی حیره و غسّانی. به همین دلیل رهبری واحد برای آنان اساساً مفهوم نبود و این را در تعارض با هویت و افتخار قبیله‌ای و عشیره‌ای و شخصی می‌پنداشتند و بدان تن در نمی‌دادند. از نظر آنان رهبر، شیخ قبیله است که البته میزان اختیاراتش به مراتب محدودتر از پادشاه و یا هر آن کسی است که در رأس قدرت قرار دارد. مهمتر آنکه قدرت فردی چون رهبر و پادشاه را محدود کننده حریّت و آزادی فردی خود می‌دانستند. در نهایت این بدین معنی بود که حاضر نبودند به هیچ نظم و نظامی فراتر از نظم و نظام قبیله‌ای تن در دهند.

    به جز این اختلافات فراوانی در بین قبائل مختلف وجود داشت، اگرچه بسیاری از این اختلاف‌ها ریشه‌های عمیق تاریخی داشت و به اوضاع و احوال گذشته‌ها بازمی‌گشت. مشکل‌تر آنکه آنان خود را موظف و مکلّف به انتقام‌ستانی می‌دانستند. یعنی نه تنها خصومت‌های گذشته فراموش نشده بود، بلکه به عنوانی تشدید شده و اصولاً فرآیندی تشدیدشونده داشت. گویی آیندگان گروگان خصومت‌ها و درگیری‌های پدران خویش هستند و می‌باید تاوان آنها را بپردازند. نمونه چنین جریانی رقابت‌ها و جنگ‌های بی‌سرانجام اوس و خزرج بود که آنها را به سوی پیامبر (ص) کشانید و از ایشان دعوت کردند تا به مدینه آید تا بلکه با حضور ایشان این آتش خاموش شود.

    البته می‌باید اختلافات منطقه‌ای را بدان افزود. بدین معنی که مجموعه قبائل ساکن در مناطق مختلف حساسیّت‌ها و تعصّب‌ها و درگیری‌های منطقه‌ای خاص خود را داشتند. یکی از مهمترین‌هایش اختلافات دامنه‌دار قبائل یمنی و حجازی و قحطانی و عدنانی بود که در قرون نخستین اسلام خصوصاً در بین‌النهرین و منطقه شرق اسلامی به اوج خود رسید. جالب اینجا است که علیرغم مقبولیت عمومی قریشیان، کم‌نبودند قبائلی که آنان را تحمل نمی‌کردند. بسیاری از این قبائل بعدها به خوارج پیوستند و یا هوادار آنان شدند، چرا که آنان قریشی بودن را شرط زعامت و خلافت نمی‌دانستند. این یکی از مهمترین دلائل پیوستن به خوارج خاصّه در دوران‌های نخستین بود.

    شاید نمونه خوب نکته فوق‌الذکر داستان «اهل ردّه» باشد، یعنی کسانی که در اواخر عمر پیامبر (ص) و یا بلافاصله پس از رحلت ایشان از اسلام خارج شدند. گزارش‌های تاریخی و روایی در این مورد می‌باید مورد بررسی و کنکاش بیشتری قرار گیرد. برخی از کسان و گروه‌هایی که به مرتد شدن متهم شده‌اند، به واقع چنین نبوده‌اند و نکته مهمتر اینکه تعارض‌های منطقه‌ای و قبیله‌ای را در این میان سهمی و بلکه سهم مهمی بوده است. آنها نمی‌خواستند رهبری و سروری قریشیان را بپذیرند که در آن هنگام در خلافت ابوبکر تجلی یافته بود. اگرچه آنان در جنگ‌های رده شکست خوردند، اما این عدم پذیرش ادامه یافت، اگرچه به دلیل آغاز جنگ‌های برون‌مرزی برای مدتی غیرفعال ماند، اما در دوران‌های بعد به صحنه آمد و به نیرویی تعیین کننده تبدیل شد.

    5- این عوامل پیامبر (ص) را نگران می‌ساخت و اینکه چگونه انسجام جامعه نوین را حفظ کند و البته در کنار آن مسئله جانشینی هم مطرح بود و اینکه فرد مورد توصیه ایشان پذیرفته شود. البته این دو موضوع به یکدیگر پیوسته و مرتبط بود. مسئله در آنجا که به شخص پیامبر (ص) بازمی‌گشت مشکل چندانی ایجاد نمی‌کرد، چرا که لازمه پذیرش دین جدید،‌ پذیرش رسالت و رهبری پیامبر (ص) بود، اما این سخن در مورد جانشین مورد سفارش ایشان به این کیفیت نبود و چنین هم نبود که تمامی توصیه‌های پیامبر (ص) مورد قبول و عمل مسلمانان قرار گیرد. موارد متعددی وجود داشت که حتی اصحاب و نزدیکان گوش نمی‌سپردند و وصایت امام علی (ع) از جمله آنها بود. تصویری که از پیامبر و اطاعت اصحاب از ایشان در نزد مسلمانان وجود دارد در قرون اولیه پراخته شد و این متفاوت بود با آنچه به واقع در زمان حضرتش وجود داشت. واقعیت این است که در موارد متعددی حتی نزدیکان به فرامین و توصیه‌ها گوش فرا نمی‌دادند.

    اصولاً قدرت در آنجا که منشاء دینی دارد و مقیّد و مکلّف به رعایت اصول و ضوابط دینی است ماهیتاً متفاوت است با قدرت در آنجا که منشاء نظامی و یا اجتماعی و سیاسی دارد. در مورد نخست محدودیت‌های خاص خود را دارد و بدان دلیل که متکّی به باورهای دینی مؤمنان است، لذا نمی‌تواند نسبت بدانها بی‌تفاوت باشد که اگر چنین باشد اجماع مؤمنان شکسته می‌شود و در نتیجه کسی که در رأس قرار دارد موقعیت و اقتدار خود را از دست می‌دهد و یا قدرت او دچار چالش می‌شود. قدرت و موقعیت او عمدتاً ناشی از تراکم اعتقادات مؤمنان است نسبت به او و دینی که او آن را نمایندگی می‌کند و اگر آنان احساس کنند آن فردی که در رأس قرار دارد خود عامل و وفادار به دین نیست، از او روی می‌گردانند و بدین ترتیب قدرت را از دست می‌دهد. اما دین در اینجا به معنای تصور و تلقی دینی آنها است و نه دین در واقعیت‌اش.

    چنین مشکلی در آنجا که قدرت منشاء غیردینی دارد، اصولاً وجود ندارد و این سخن در آنجا هم که قدرت از دین به مثابه یک ابزار سود می‌جوید، صحیح است. چرا که در این حالت قدرت حاکم خود را متعهد به رعایت اصول و ضوابط دینی نمی‌داند، هدفش استفاده ابزاری از آن است و نه بیشتر، و لذا انحراف از اصول و ضوابط دینی عملاً‌ برای او مشکلی ایجاد نمی‌کند. چنانکه در بین خلفای اموی و خاصه عباسی شاهد بوده‌ایم.

    این سخن کم‌وبیش در مورد عموم ادیان صحت دارد. پاپ موجود، فرانسیس، از جمله پاپ‌های ترقی‌خواه کلیسای کاتولیک است و یکی از رسالت‌هایش را جهت خارج کردن این کلیسا از بحران‌های موجود، هماهنگ کردن قوانین آن با اوضاع و احوال کنونی و ضرورت‌های زمان می‌داند. در این چارچوب او پیشنهاد کرد که تغییراتی در قوانین کلیسایی در مورد طلاق انجام شود که با واکنش نسبتاً شدید شخصیت‌های دینی محافظه‌کار مواجه شد، به‌گونه‌ای که هشت کاردینال در طی نامه‌ای که به طور علنی منتشر ساختند، و نه خصوصی، از وی خواستند که ابتکاراتش را به یک سوی نهد و همچون گذشتگان بیندیشند و عمل کند.

    این جریان بعدها مسیحیان محافظه‌کار را هم تحت تأثیر قرار داد و ناآرامی‌هایی را موجب شد که هنوز هم ادامه دارد، اگرچه عوامل دیگری هم در این میان دخالت داشت و می‌کوشید از آب گل‌آلود ماهی بگیرد. مهمترین عامل در این میان کلیساهای انجیلی امریکایی بوده و هستند که اساساً در پی تخریب نهاد دو هزار ساله کلیسای کاتولیک می‌باشند و بعضاً آن را صریحاً می‌گویند. آنها به دلائلی درصدد تخریب نهادهای تاریخی هستند، چرا که آنها را مانع توسعه و پیشرفت خود می‌دانند.

    بهر صورت قدرت با منشاء دینی ویژگی‌ها و محدودیت‌های خاص خود را دارد و در این مورد نمونه‌های فراوانی می‌توان عرضه داشت و پیامبر (ص) دقیقاً با چنین مشکلی مواجه بود. ایشان در مورد معرفی امام علی (ع) به عنوان جانشین خود نمی‌توانست افکار عمومی مسلمانان را نادیده انگارد و لذا هر مقدار که به پایان عمر حضرت نزدیک‌تر می‌شویم شیوه بیان ایشان در مورد جانشینی، غیرمستقیم‌تر می‌شود. در مکه و در نیمه اول دوران مدینه پیامبر (ص) با صراحت امام را معرفی می‌کند، اما در نیمه دوم و خاصه پس از فتح مکه پیوسته این بیان غیرصریح‌تر و غیرحساسیت‌برانگیزتر می‌شود. بدین معنی که با توجه به قرائن معلوم می‌شود که پیام چیست، و فاقد صراحت دوران‌های قبلی است، چرا که آن صراحت دیگر قابل تحمل نبود و مدّعیان جانشینی فراوان بودند و اصولاً در این مورد نظرات خاص خود را داشتند.

    خود آیه ابلاغ ولایت و وصایت امام علی (ع) و سه مقطع مختلف آن خود نشان دهنده مسئله‌ای است که بدان اشارت رفت. مقطع نخست امر به ابلاغ پیام است و بخش دوم حاکی از آنکه اگر به هر علّتی چنین نکنی مسئولیت خود را انجام نداده‌ای و بخش سوم اینکه خداوند تو را از شر مردمان نگاه خواهد داشت. مهم بخش اخیر آیه است و تأکید بر اینکه خداوند تو را از شر مردمان حفظ خواهد فرمود. این بدین معنی است که ابلاغ این رسالت با مقاومت‌هایی مواجه خواهد شد و بسیاری آن را نخواهند پذیرفت و دربرابرش می‌ایستند و ممکن است حتی به آشوب و فتنه‌ منجر شود. البته خداوند مژده می‌دهد که جان و حیثیّت و موقعیت‌ات را حفظ خواهد کرد و لذا نترس و اقدام کن. این بیان موافق است با حدیثی از امام صادق در شأن نزول آیه.

    پیامبر (ص) در اواخر عمر نمی‌توانست بیش از اندازه معینی بر وصایت امام علی (ع) تأکید ورزد،‌ در غیر این‌صورت در برابرش می‌ایستادند. چنانکه در آخرین روزها در آنجا که عزیمت به جبهه جنگ به فرماندهی اسامه را مورد سفارش مؤکد قرار داد، از آن سرباز زدند و مهمتر آنکه در آخرین لحظات عمر که درخواست قلمی کرد تا وصیت‌نامه خویش را بنویسد تا بعد از او دچار ضلالت و انحراف نشوند، پیامبر (ص) را به هذیان گفتن متهم ساختند. واقعیت این است که اگر عمر پیامبر (ص) طولانی‌تر می‌شد در برابرش می‌ایستادند، چنانکه در آخرین لحظات با دستوراتش مخالفت کردند و حتی حضرتش را مورد توهین قرار دادند.

    مسئله در آنجا که به انسجام جامعه مسلمانان مربوط می‌شد نیز مورد دلواپسی بود. این جامعه مرکب بود از قبائل و مناطقی که چندی پیش در خصومت و رقابتی دائمی بودند و حال تحت یک پرچم درآمده بودند. این وحدت شکننده و نگران کننده بود. خطبه‌ها و سخنان پیامبر در اواخر عمر تا مقدار زیادی ناظر به همین واقعیت است و اینکه مبادا به روزگار جاهلیت بازگردید و در برابر یکدیگر صف‌آرایی کنید. این نکات در خطبه معروف فاطمه زهرا (س) که در مسجد پیامبر و پس از رحلت ایشان القاء شد، نیز وجود دارد.

    6- جانشینی پیامبر (ص) خاصه در اواخر عمر ایشان دو وجه متفاوت داشت. یکی به شخص امام علی (ع) بازمی‌گشت و دیگری به اهمیت و منزلتی که این سمت یافته بود. مسئله در آنجا که به شخص امام بازمی‌گشت نیز دو نکته داشت. نکته نخست اینکه امام در طی جنگ‌های مختلف نامداران متنفّذی را کشته بود و اینان فرزندان و برادران و بستگان و دوستان و متحدان فراوانی داشتند و کینه امام را به‌ دل گرفتند. نکته دوم اینکه ایشان از بنی‌هاشم بود و پسرعمو و داماد پیامبر. در آن ایام برای بسیاری از مسلمانان و حتی برای بسیاری از اطرافیان پیامبر (ص) این نزدیکی قابل قبول نبود، بدین معنی که نمی‌خواستند پیامبری و خلافت و وصایت در یک خاندان باشد و آن را صریحاً می‌گفتند و تحمل نمی‌کردند. مضافاً‌ آنکه برای آنان پیامبر (ص) فردی همچون رئیس قبیله بود و کم‌وبیش بدون توجه به فضائل و مقامات معنوی و برجستگی‌های انسانی و نفسانی، و لذا جانشین حضرت نیز می‌توانست هر فردی باشد که با وی بیعت شود و طبیعتاً برای چنین شخصی هیچ مقام و موقعیت معنوی و علمی خاصی قائل نبودند.

    علی‌رغم تأکید فراوان پیامبر (ص) بر تمسّک به «اهل بیت» و اینکه صلاح و فلاح دنیوی و اخروی در روی‌آوری به قرآن و اهل بیت است و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد، اما گویی در عصر خود پیامبر (ص) و در سال‌های بعد از آن این کلام مورد بی‌توجهی کامل قرار گرفت. احتمالاً علت اصلی این جریان وابستگی اهل بیت به پیامبر (ص) بود. از دیدگاه آنان بنی‌هاشم بیش از نبوت سهمی ندارند و نمی‌توانند داشته باشند. مسئله این نبود چه کسی را صلاحیت احراز این جایگاه است و اساساً موضوع صلاحیّت مطرح نبود. گویا در اواخر دوران پیامبر (ص) تعدادی از مسلمانان عهدنامه‌ای نوشتند مبنی بر اینکه وصایت و خلافت نباید در خاندان پیامبر (ص) قرار گیرد و چنانکه معروف است آن را در داخل کعبه گذاشتند.

    وجه دوم به این واقعیت بازمی‌گشت که مسلمانان پس از فتح مکه و جنگ حنین ثروتمند و قدرت‌مند و شوکت‌مند شده بودند و غیر قابل مقایسه با نیمه اول مدینه و لذا جانشینی پیامبر (ص) جاذبه فراوانی داشت. هم برای کسی که در رأس قرار می‌گرفت و هم برای کسانی که هوادار و نزدیک به او بودند. مخصوصاً که شرائط به‌گونه‌ای در آمد که امکان دستیابی به ثروت دو امپراطوری همسایه ممکن می‌نمود و بسیاری بدان چشم دوخته بودند.

    و چون چنین بود حساسیت نسبت بدان فراوان شد. در سال‌های نخستین مدینه جانشینی پیامبر (ص) بیش از آنکه جاذبه داشته باشد، خطرآفرین بود. تهدیدی دائمی و همه‌جانبه برای تمامی جامعه کوچک مسلمان و تهدیدی به‌مراتب بیشتر برای آنکه در رأس قرار داشت. اما در سال‌های پایانی عمر پیامبر (ص) داستان به کلی متفاوت بود.

    در این میان نگرانی‌های گروهی سر برمی‌آورد و مهمترینش نگرانی انصار بود. مدینه از آن آنان بود و مهاجران میهمانانشان بودند، اما پس از فتح مکه تعداد فراوانی از مکیان به مدینه آمدند و اقامت گزیدند. از جمله آنان ابوسفیان و فرزندان و خانواده‌اش بودند. کثرت تعداد تازه‌واردان و خصوصاً جایگاه‌شان در نزد اعراب نگرانی‌هایی در مدنیان ایجاد می‌کرد.

    انصار احساس می‌کردند پیامبر (ص) عامل تعادل بخشی در رابطه بین آنان و مهاجران است و اصولاً خود را «دایی» پیامبر (ص) می‌دانستند چرا که مادر هاشم، نیای بزرگ پیامبر، از خزرج بود. آنها به حق از آینده خود بیم داشتند و اتفاقاً‌ چنین هم شد. انصار عملاً در حاشیه جامعه مسلمان قرار گرفت و این جریان از زمان معاویه به بعد تشدید شد. سیاستی که در دوران بنی‌امیه ادامه یافت. احتمالاً با توجه به این نکات بود که پیامبر (ص) در اواخر عمر به توجه به انصار سفارش فرمود.

    7- صرف‌نظر از تمامی آنچه گفته آمد، مشکلات دیگری هم وجود داشت که پیامبر (ص) را دلواپس می‌ساخت و بیشتر به دخت گرامی ایشان و شوهر و فرزندانشان مربوط می‌شد. هسته مرکزی این موضوع عمدتاً فاطمه زهرا (س) بود. البته مشکل از جانب ایشان نبود، شرائط داخلی و خانوادگی پیامبر (ص) به‌گونه‌ای بود که چنین مشکلی را پدید می‌آورد که بدان می‌پردازیم.

    پیامبر (ص) در دوران مدینه زنان متعددی را به همسری برگزید که دلائل خاص خود را داشت. اینان به جز ماریه قبطیّة که پسری به دنیا آورد که مدتی بعد درگذشت، همگی عقیم بودند و عموم آنان آرزو می‌کردند که از پیامبر (ص) فرزندی داشته باشند که البته جریانی طبیعی است، و عموماً از ناباوری خویش شکایت داشتند.

    رقابتی تند در بین این همسران وجود داشت. پس از ازدواج پیامبر (ص) با ماریه قبطیه او مورد خشم و حسد برخی از همسران پیامبر قرار گرفت، به‌گونه‌ای که پیامبر (ص) مجبور شد در منطقه‌ای دوردست برای وی خانه‌ای تهیه کند و پس از آنکه ابراهیم را به دنیا آورد این جریان تشدید شد. مخصوصاً که پیامبر (ص) به ابراهیم علاقمند بود و آن را اظهار می‌کرد و این کینه و حسد آنان را بیشتر برمی‌انگیخت. تمامی این نکات را شخص عایشه و با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. شاید به همین علت بود که ماریه چندسالی پس از رحلت پیامبر (ص) درگذشت، علی‌رغم آنکه نسبتاً جوان بود. در بین همسران پیامبر او نخستین زنی بود که رخ در نقاب خاک کشید.

    نمونه دیگر این رقابت و بلکه خصومت داستان ام‌حبیبه همسر پیامبر و خواهر معاویه است. پس از شهادت محمد بن ابی‌بکر او از فرط خوشحالی گوسفندی را تنوری کرد و برای عایشه فرستاد تا بدین وسیله او را در خوشحالی خود شریک کند. این بدان علت بود که محمد از یاران امام علی (ع) بود و در جنگ جمل در برابر خواهرش عایشه ایستاد. عایشه از این جریان به شدت ناراحت شد و گفت: «خداوند دختر زن بدکاره را بکشد. به خدا سوگند که هرگز گوشت بریان شده نخواهم خورد.» مهم نوع برخورد این دو با یکدیگر و نیز کیفیت توصیف عایشه نسبت به ام‌حبیبه است که مادرش را «فاجره» نامید. این نوع برخوردها را اگرچه نه با این شدت، بین همسران پیامبر می‌توان سراغ گرفت.

    همسران پیامبر به دلیل موقعیت اجتماعی‌شان سرگرمی و اشتغال خاصی نداشتند. اشتغال محترمانه برای آنان پرداختن به فرزندان‌شان بود که فاقد آن بودند. حال در چنین شرائط سنگین و آکنده از رقابت و حسادت، دخت پیامبر (س) در مدتی کوتاه چهار فرزند آورد و به پنجمین حامله بود که پدر رحلت فرمود. در ابتدا دو پسر و سپس دو دختر. پسران و دخترانی استثنائی که همه چشم‌ها و توجه‌ها را به سوی خود جلب می‌کرد و مهمتر آنکه اینان سخت مورد علاقه و محبت پیامبر (ص) بودند.

    8- از این گذشته پیامبر (ص) به دختر خویش محبتی بی‌شائبه داشت و او را «مادر پدر» می‌نامید. رفتارش با او حساسیّت و بلکه حسادت زنان را تحریک می‌کرد. این محبت چنانکه حضرت بارها فرمود صرفاً‌ به دلیل وابستگی نبود. به دلیل فضیلت‌ها و مکرمت‌هایی بود که در ایشان وجود داشت، اما این نکات برای آنان و هم‌اندیشان مذکرشان نامفهوم بود. آن‌گونه که از روایات و شواهد و قرائن دیگر برمی‌آید حتی برخی مردان نزدیک به پیامبر (ص) هم از این همه محبت و اکرام ناراحت می‌شدند و آن را اظهار می‌کردند.

    اصولاً در محیط آن دوران عطوفت و محبت نسبت به فرزند، و خاصه دختر، نه تنها مفهوم نبود که ضدارزش بود، و بهتر است بگوئیم اساساً محبت بی‌شائبه جایگاهی نداشت. محیط سخت و خشن و فرهنگ ستیزه‌جوی حاکم، جایی برای محبت و دوستی بی‌شائبه باقی نمی‌گذاشت. اشعار عاشقانه جاهلی بیش از آنکه حاکی از محبت نسبت به معشوق باشد،‌ بیانگر تمایل به کام‌جویی از او و تصرف او است. سخاوت و میهمان‌نوازی آن روزگاران نیز بیش از آنکه ناشی از عطوفت و مهربانی باشد سمبل صلابت و مردانگی بود. محبّت و عطوفت در زندگانی روزمره جایگاهی نداشت.

    مسئله تنها محبت نسبت به فاطمه زهرا (س) نبود، گویی رفتار پیامبر (ص) با فرزند و نوادگانش نیز برای آنان قابل تحمل نبود. ابراهیم فرزند ماریه در کودکی درگذشت که پیامبر (ص) را سخت متأثر ساخت و گریست. برخی از اصحاب به پیامبر (ص) ایراد گرفتند که چرا می‌گرید، حضرت فرمود قلب می‌سوزد و چشم می‌گرید و این جریانی طبیعی است و ناشی از محبت پدر نسبت به فرزندش و البته تسلیم مقدرات الهی هستم.

    در موردی دیگر پیامبر (ص) حسین (ع) را که در آن هنگام کودک بود نوازش کرد و بوسید. یکی از اطرافیان با لحنی معترضانه گفت من کودکانی داشته‌ام، اما هیچگاه آنها را نبوسیده‌ام. اساساً فرهنگ حاکم چنین بود و چنین اقتضاء می‌کرد. محبت پیامبر (ص) نسبت به حسنین (ع) بارها مورد اعتراض ضمنی قرار می‌گرفت.

    پیامبر (ص) به واقع نگران دختر و داماد و نوادگانش بود. می‌دانست که در عدم حضور وی تمامی عقده‌ها و کینه‌های فروخورده شده، منفجر خواهد شد و چنین نیز شد. در آخرین روزهای عمر پیامبر (ص)، حضرتش خطاب به دخترش که در کنار بالین او بود فرمود که این بیماری منجر به رحلت ایشان خواهد شد که دختر گریست. لحظاتی بعد نجواکنان فرمود که تو اولین کس از اهل بیت من هستی که به من ملحق خواهی شد که خندید. جالب اینجا است که این روایت را عایشه نقل می‌کند که فاطمه زهرا (س) را قسم دادم و از وی داستان گریستن و خندیدن ایشان را پرسیدم که جواب فرمود.

    اینکه بانویی جوان با شوهری چون امام علی (ع) و فرزندانی چون حسنین و زینبین و با توجه به موقعیت و جایگاه برجسته‌اش از درگذشت زود هنگام خود خوشحال شود، نشان دهنده شرائط طاقت‌فرسایی است که ایشان در آن قرار داشت که به واقع هم طاقت‌فرسا بود. بعد از رحلت پیامبر (ص) مسئله در آنجا که به رنج‌ها و سختی‌های فاطمه زهرا (س) بازمی‌گشت، صرفاً ناشی از بیعت اجباری و همراه با تهدید به قتل امام علی (ع) و دفاع ایشان از شوهر نبود. به فرض که این موضوع هم مطرح نبود، شرائط شهر کوچکی چون مدینه برای ایشان غیر قابل تحمل بود،‌ چه در آنجا که به محیط خانوادگی پیامبر (ص) بازمی‌گشت و چه در آنجا که به برخی از صحابه‌ای که نسبتی با پیامبر (ص) داشتند. چنانکه امام علی (ع) هم پس از شهادت همسر و اتخاذ سیاست سکوت، باز هم مورد بی‌مهری و بی‌توجهی قرار گرفت. بخشی از این جریان به موضوعی بازمی‌گردد که توضیحش گذشت.

    9- از اواخر سال هشتم هجری به بعد مدینه در وضعیت کاملاً‌ جدیدی قرار گرفت و به قطب قدرت و ثروت و سیاست تبدیل شد. موقعیتی به‌مراتب بهتر و شکوفاتر از مکه در دوران جاهلیت. ترکیب جمعیتی آن تاحدودی تغییر یافت و قبایل مختلف به سویش روان شدند و شخصیت‌های با نفوذ مکه جهت اقامت دائم بدان روی نهادند و مهمتر آنکه مسلمانان و به ویژه مهاجران و قریشیان با رؤسا و بزرگان قبائلی که از عمق صحرا به مدینه می‌آمدند، از نزدیک آشنا شدند. اینان عموماً اخلاق و فرهنگی بدویانه داشتند و تلقی‌شان از اسلام نیز «بدویانه» بود. این آشنایی بعدها نتایج خود را جهت تثبیت قدرت دو خلیفه نخست داشت.

    از هنگام ورود پیامبر (ص) به مدینه گروه منافقین شکل گرفت. رهبر آنان عبدالله بن ابی بود. عبدالله از بزرگان خزرج بود و قبل از ورود پیامبر (ص)، خزرجیان و اوسیان تصمیم گرفتند که رهبری او را بپذیرند تا بدین وسیله نزاع‌های بی‌سرانجام آنان سرانجام یابد و امورشان سامان گیرد. با آمدن پیامبر (ص) عبدالله تحت الشعاع قرار گرفت. او از ابتدا سر به مخالفت برداشت و پیروزی غیر منتظره مسلمانان در جنگ بدر موجب شد تا به اسلام درآید. از آن پس مخالفت‌هایش شکل دیگری یافت و او در رأس مخالفان داخلی قرار گرفت که البته پیامبر (ص) او را تحمل می‌کرد.

    جامعه باز شده و پر رفت‌وآمد و پرتحول جدید زمینه مناسبی برای فعالیت منافقان ایجاد کرد، به ویژه که آنها از مدتها قبل با بزرگان مکه و قریش در ارتباط بودند و بلکه همکاری صمیمانه‌ای داشتند و حال در کنار یکدیگر بودند. واقعیت این است که فرهنگ و ذوق و سلیقه این مجموعه با فرهنگ عمومی بدویان که قرآن از آنها به «اعراب» یاد می‌کند، در مواردی نزدیک بود،‌ به‌گونه‌ای که می‌توانستد از حضور و قدرت‌شان بهره گیرند.

    به‌هرحال در درون جامعه به سرعت باز شده جدید، تحولات فراوانی در جریان بود و این نفوذ و مدیریّت پیامبر (ص) بود که مانع از تحقّق تغییراتی می‌شد که ناشی از آن دگرگونی‌های درونی بود و پیامبر این همه را زیر نظر داشت. آنان به‌گونه‌ای صریح توطئه می‌کردند، از داستان مسجد ضرار گرفته تا جمع شدن‌شان در خانه سُوَیلم یهودی که پیامبر (ص) دستور تخریب هر دو را صادر فرمود. این توطئه‌ها از قبل هم وجود داشت، اما گویی در شرائط جدید گسترده‌تر شده و شکل نهادینه‌ای یافته بود که نمونه‌اش ساختن مسجد ضرار بود که در آن تجمع کنند و در برابر دیگر مسلمانان بایستند. تأکید پیامبر در خطبه منی که خود را از اجتماع مسلمانان جدا مسازید به احتمال فراوان ناظر به همین انشقاق‌های توطئه‌گونه بود.

    10- به احتمال فراوان فراخوانی جهت اعزام به تبوک جهت خنثی‌سازی توطئه‌هایی بود که در درون مدینه می‌گذشت. مورخان در مورد دلائل این جنگ عموماً می‌گویند نبطی‌های شامی که به مدینه می‌آمدند و آرد و روغن و آذوقه می‌آوردند گفتند که امپراطور روم، هرقل، با همدستی قبائل عرب منطقه شام لشگری در شمال تبوک فراهم آورد است و پیامبر (ص) جهت مقابله با آنان فراخوان جهاد داد و یا بعضی می‌گویند این جنگ به دلیل انتقام‌ستانی از جنگ موته و به خون‌خواهی جناب جعفر بن ابی‌طالب بود که این هر دو چندان مفهوم نیست.

    اصولاً مناطق داخلی عربستان، چه حجاز و چه نجد، در برابر تجاوز بیگانگان مصونیتی طبیعی داشت. اولاً این سرزمین خشک و بی‌حاصل اشتهای هیچ کشورگشایی را برنمی‌انگیخت و ثانیاً این بیابان‌های بی‌فریاد هر لشگری را، به ویژه اگر انبوه باشد، از پای درمی‌آورد. ممکن است گفته شود که این سخن برای ساکنان این مناطق هم صحیح است، اما اینان فرزندان این سرزمین بودند و می‌دانستند چگونه و با چه تمهیداتی به پیش روند. مضافاً که عموماً تعداد لشگریانشان معدود بود،‌ اگر چه در جنگ تبوک به دلائلی که اشاره شد، تعداد آنان را تا سی هزار نفر گزارش کرده‌اند. مهمتر آنکه بدن آنان با شرائط سخت صحرا هماهنگ بود.

    واقعیت این است که این جنگ به دلائلی به مراتب فراتر از نکاتی که عموم مورخان گفته‌اند، براه افتاد. تهدید خاصی از جانب رومیان وجود نداشت و نمی‌توانست وجود داشته باشد. به احتمال قریب به یقین جهت برهم‌زدن نقشه‌هایی بود که منافقان و همدستانشان آماده کرده بودند. مخصوصاً که این فراخوانی در اوج گرمای مدینه و در فصل بهره‌برداری از درختان نخل بود. این مقدار تعجیل در فراهم آوردن لشگری که پیامبر (ص) خود فرماندهی آن را به عهده داشت، قابل تأمل است. خاصه آنکه خطر و تهدید فوری و مهمی وجود نداشت.

    کسانی بودند که صریحاً مخالفت خود را ابراز می‌کردند و از رفتن به جبهه امتناع ‌کردند و کوشیدند دیگران را نیز مانع شوند. علی‌رغم این همه، پیامبر (ص) فرمان حرکت داد، اگرچه عملاً‌ جنگی واقع نشد و مسلمانان پس از مدتی اقامت در آن منطقه و انعقاد قراردادهایی با ساکنان مسیحی آن، به مدینه بازگشتند.

    احتمالاً این تنها جنگی است که اقدام بدان خود «موضوعیت» داشت و هدف و انگیزه‌ای همچون جنگ‌های دیگر نداشت و چنانکه گفتیم جهت تعادل بخشیدن به اوضاع داخلی و خنثی‌سازی توطئه‌های تدارک شده بود که از جمله آنها توطئه برای کشتن پیامبر (ص) به هنگام بازگشت به مدینه بود که در تاریخ به عنوان «لیله عقبه» شهرت یافت.

    داستان چنین بود که گروهی که تعدادشان را از دوازده تا پانزده نفر و یا چند نفری بیشتر نوشته‌اند تصمیم گرفتند شب هنگام شتر پیامبر را در اثنای عبور از نقطه‌ای بلند که مشرف بر دره بود، رم دهند و پیامبر (ص) به دره سقوط کند. چنین جریانی برای نخستین‌بار بود که اتفاق می‌افتاد. پیامبر (ص) در حالی که در رأس قدرت بود و بر تمامی شبه‌جزیره تسلط داشت، مورد سوءقصد قرار می‌گرفت. این یک اقدام شخصی متعصبانه و یا انتقام‌ستایانه نبود، در پس آن نقشه‌هایی وجود داشت و در پی آن بودند که قدرت را به قبضه خویش درآورند.

    11- البته پیامبر (ص) در طول رسالت خود با تهدیدهایی که قصدجان ایشان را داشت، مواجه بود. براساس برخی روایات چنین اقداماتی حتی به قبل از دوران رسالت بازمی‌گشت. بدین معنی که کسانی ایشان را با علامات فردی که به رسالت برانگیخته می‌شود، تطبیق می‌کردند و لذا در پی ترور ایشان بودند.

    این سوء قصد موفق نشد و عمار که مهار شتر را بدست داشت و حذیفه که در پی شتر حرکت می‌کرد تا حدودی سوءقصدکنندگان را شناختند. برخی گزارش‌های تاریخی اسامی آنها را نقل کرده و یکی از مهمترین‌هایش این است که دوازده نفر از آنان از بنی‌امیه و چهار نفر دیگر از اعراب بودند که معنی‌دار است. در نقلی دیگر تعداد بنی‌امیه را هشت تن ذکر کرده‌اند. در هیچ گزارشی از انصار نام برده نشده و جملگی از مکیان و اعراب بوده‌اند.

    با هوشیاری حذیفه و عمار و وحی الهی که پیامبر (ص) را از چنین توطئه‌ای مطلع ساخته بود، پیامبر (ص) جان سالم به‌در برد، اما مدینه دیگر همچون مدینه قبل از فتح مکه نبود. آبستن حوادثی بود که پیامبر (ص) را نگران می‌ساخت. مضافاً‌ که برای اولین بار بدویان را در شکل دادن به رویدادها نقشی تعیین کننده یافته بودند.

    معروف چنین است که در نخستین ساعات انتخاب ابوبکر،‌ قبیله بنی اسلم که از بدویان ساکن بین مکه و مدینه بودند، به نفع ابوبکر وارد عمل شدند و از مسلمانان بیعت گرفتند و البته بیعت گرفتنی که با خشونت و تندی همراه بود. آنها برای تهیه آذوقه به مدینه آمده بودند و به علت عدم امنیت، تمامی افراد قبیله جهت خرید به هر نقطه‌ای و از جمله مدینه می‌رفتند. چرا که اگر تعداد افراد خریدار معدود بود،‌ بدویان آنها را می‌کشتند و اموالشان را به غارت می‌بردند و لذا برای خرید دسته‌جمعی حرکت می‌کردند.

    براساس برخی از گزارش‌ها عمر از آنان می‌خواهد که برای ابوبکر بیعت بگیرند و در مقابل خواربار رایگان بدانها بدهند. جالب اینجا است که او گفت «زمانی که قبیله اسلم را دیدم به پیروزی یقین پیدا کردم.» بعید نیست که آمدن آنان در آن هنگام به مدینه مسئله‌ای طرّاحی شده باشد و نه امری تصادفی. به‌هرحال این جریان نشان دهنده نقش یافتن قبائل بدوی است در شکل دادن به حوادث داخلی، که خصوصاً پس از رحلت پیامبر (ص) به مراتب پررنگ‌تر می‌شود.

    خلیفه دوم نسبت به آنان دیدگاهی مثبت داشت و بخشی از اقتدار او در دوران خلافتش به دلیل حمایت هم‌اینان بود. برخی از قریشیان بانفوذ با خلیفه میانه چندانی نداشتند، اگرچه صریحاً آن را اظهار نمی‌کردند. در نیمه دوم دوران او این مشکلات بیشتر شد تا بدانجا که از خداوند طلب مرگ کرد. آنچه موقعیت عمر را تثبیت می‌کرد گذشته از جنگ‌های برون‌مرزی، پشتیبانی کامل و صمیمانه همین قبائل بود. او برای آنان رهبری ایده‌آل بود. خلیفه در یکی از وصیّت‌هایش گفت که «با اهل بادیه به خوبی رفتار کنید که آنان اصلِ عرب هستند». این نوع تأکیدها در سخنان او به فراوانی یافت می‌شود.

    این نقش صرفاً اجتماعی و سیاسی نیست، دارای ابعاد فرهنگی و اعتقادی و دینی نیز هست و این ابعاد از نیمه دوم خلافت عثمان به بعد در تکوین و تحول بخشیدن به مبانی اعتقادی و فقهی مسلمانان تأثیرگذار بود و عامل مهمی بود در تشکیل گروه‌های تکفیری همچون خوارج که برآمدن این گروه‌ها خود واکنش‌های اجتماعی و دینی و فکری متعددی را برانگیخت.

    واقعیت این است که حضور فعال این بدویان عامل مهمی بود در پیدایش «اسلام بدوی» که متأسفانه در طول تاریخ مورد استقبال عموم گروه‌هایی قرار گرفت که با تمسک به بخش‌هایی از اسلام و بدون توجه به روح و کلیّت آن، فقه و کلام و ایدئولوژی خود را پردازش می‌کردند و عموماً در برابر دیگر مسلمانان و با بهانه‌های مختلف می‌ایستادند. از خوارج و سلفیان و اهل حدیث تکفیری گرفته تا داعشیان امروز و تمامی گروه‌های تکفیری دیگری که از جمله هم‌اندیشان آنان به‌شمار می‌آیند و در نقاط مختلف پراکنده هستند، از افریقا گرفته تا آسیا و حتی در بین مهاجران مسلمانی که به کشورهای غیراسلامی رفته‌اند.

    12- پیامبر (ص) در ماه‌های آخر عمر به‌گونه‌ای صریح و یا غیرصریح از نزدیکی ارتحال خود خبر می‌داد. در خطبه مفصل و مهم منی و با حضور بیشترین جمعیت مسلمان تجمع یافته در یک نقطه تا آن زمان، در این باره سخن گفت و اینکه این آخرین حجی است که می‌گذارد. برخی از اقدامات توطئه‌آمیزی که در این دوران شکل گرفت ناشی از همین اطلاع دادن‌ها بود.

    ایشان به لحاظ سلامت و نیروی بدنی و اعتدال مزاج، فردی کامل و سالم و بلکه نیرومند بود. گزارش‌های فراوانی در مورد شجاعت و شهامت و قدرت ایشان چه در جبهه‌های جنگ و چه در خارج از آن وجود دارد که همگی نشان دهنده نکته‌ای است که ذکرش گذشت. بدین مضمون نقل قول‌های متعدّدی وجود دارد که در شرائط دشوار جنگ به پیامبر پناه می‌بردیم و به قدرت و سطوت ایشان پشت‌گرم بودیم. این بدین معنی است که حضرت در میدان نبرد استوارتر از دیگران بود. تعدد همسران حضرت خود نشانه دیگری از این قدرت بدنی است.

    علی‌رغم این همه پیامبر (ص) در آخرین هفته‌ها بیمار بود و احساس ضعف می‌کرد. روایاتی وجود دارد حاکی از اینکه حضرت را مدتها قبل مسموم کرده بودند که آثارش را در هفته‌های قبل از فوت نشان داد. اعم از اینکه صحّت این روایات را بپذیریم و یا نپذیریم، پیامبر (ص) در هفته‌های آخر کم‌توان شده بود به‌گونه‌ای که اطرافیان و حتی دیگران احساس می‌کردند که ایشان روزهای آخر زندگی را سپری می‌کند.

    وضعیت آب‌وهوایی و سرزمینی و منابع تغذیه‌ای در شبه‌جزیره و خصوصیات جسمی اعراب به‌گونه‌ای بود که ساکنانش کمتر دچار از کار افتادگی و ضعف می‌شدند و عملاً تا روزهای آخر عمر فعال و با نشاط بودند تا آنجا که بسیاری از آنان در جنگ شرکت می‌کردند. برخی از اصحاب امام علی (ع) که در جنگ صفین به شهادت رسیدند، سالخورده بودند و جناب عمار به هنگام شهادت نود و چهار ساله بود.

    قابل انکار نیست که زندگانی سخت و دشوار پیامبر (ص)، چه در مکه و چه در مدینه و خصوصاً در اواخر ایام مدینه، ایشان را ضعیف و فرسوده کرده بود. دشواری دوران مکه و خاصه سه سال محاصره اقتصادی مربوط به «شعب ابی‌طالب» تا بدان حد بود که حضرات خدیجه و ابوطالب در گذشتند و این عمدتاً به دلیل عدم استفاده کافی از مواد غذایی بود. صرف‌نظر از مشکلات عدیده ایام مکه، حضرتش همچون سایر مسلمانان و بنی‌هاشم به شدت از کمبود مواد غذایی رنج می‌برد. عدم استفاده از مواد غذایی کافی تا اواسط دوران مدینه همچنان ادامه یافت و البته در اینجا مشکل به دلیل فقر بود و کم‌وبیش همه مسلمانان با چنین مسئله‌ای مواجه بودند.

    عامل دیگری که در آخرین روزها پیامبر (ص) را می‌آزارد، عدم اطاعت اصحاب و اطرافیان بود که قبلاً در این‌باره سخن گفته‌ایم. حضرت احساس می‌کرد حتی برخی از همسران ایشان درصدد استفاده از موقعیت به سود پدران و نزدیکان خویش هستند و گویی به خود پیامبر (ص) و بیماری ایشان توجّهی ندارند و اینکه حضرت در چه زمانی چشم فرو می‌بندد. آنچه بدان می‌اندیشیدند نه پیامبر (ص)، بلکه درگذشت ایشان بود و این بدان علت بود که فرد مورد نظر را جانشین سازند. این جریان نه تنها پیامبر که فاطمه زهرا (س) و همسرشان و برخی از همسران پاک‌باخته حضرتش را به شدت رنج می‌داد که به واقع دردآور نیز هست.

    13- از هر زاویه‌ای که به رسالت پیامبر (ص) نگریسته شود و با هر معیاری که سنجیده شود این مأموریت به‌گونه‌ای خارق‌العاده موفق بود. جامعه‌ای از هم گسیخته و بدوی به جامعه نوینی انتقال یافت که علی‌رغم تمامی نقائص و کمبودهایش قابل مقایسه با گذشته‌ نبود و در پرتو این انتقال کتاب آسمانی «قرآن» را برای همگان به ارمغان آورد و دین و مکتبی را بنیاد نهاد که بدون شک جامع‌ترین و کامل‌ترین بود و مشحون از مفاهیم و ارزش‌های متعالی خاصه در باب توحید و بیان صفات و اسماء الهی. هیچ دین دیگری و حتی ادیان ابراهیمی میراث‌دار چنین مفاهیم بلند و کم‌نظیری در باب توحید نیستند. البته نظام حقوقی و فقهی و اخلاقی و معرفتی آن نیز چنین است.

    بدون شک نیل بدین همه بدون مدد الهی ممکن نبود. ما خداوند را عادل و علیم و حکیم و قادر و مدبّر و مقدّر می‌دانیم و اینکه کاری به عبث نمی‌کند و اینکه همه امور براساس محاسبه و عدل و تقدیر و هدایت به پیش می‌رود، و لذا خلقت جهان و انسان «هدف‌دار» است. همین هدف‌داری است که بعثت پیامبران را موجب شده و همین هدف‌داری است که با توجه به برجستگی‌های ذاتی پیامبر اسلام، ایشان را به عنوان خاتم این سلسله انتخاب کرده است و طبیعی و منطقی خواهد بود که خداوند دینش را نصرت کند. اما این نصرت منطق خاص خود را دارد و انسان را در این میان نقش مهمی است. به عبارت دیگر نصرت الهی اولاً تابع این حقیقت است که کلمه حق در نهایت مغلوب نشود و از بین نرود و ثانیاً متناسب است با ایمان و اعتقاد و عمل و فداکاری مؤمنان. این نکات همگی در جای خود صحیح است. اما در عالم علل و اسباب باید دید توفیق شگرف پیامبر (ص) به چه دلائلی بوده است.

    مهمترین عامل، اخلاق پیامبر (ص) و کیفیت برخورد و تعامل و مدیریت ایشان بود. این نکته در مورد اعراب آن ایام به مراتب صحیح‌تر است. افرادی متعصب و مغرور و آتشین مزاج که با کوچکترین بهانه‌ای انگیخته می‌شدند و ممکن بود نتیجه آن به جنگی تمام عیار و در عین حال بی‌دلیل بینجامد. تعصب کور و غرور نامفهوم اصل اساسی در تعامل با افراد و گروه‌ها بود و مشکل مهمتر این بود که با کمترین بهانه‌ای این تعصب و غرور شعله‌ور می‌شد و در سر راه هر آنچه را بود، می‌سوزانید. البته روی دیگر سکه این بود که در برابر رفتار بزرگوارانه عموماً به شدت و به سرعت منفعل و تسلیم می‌شد. این ویژگی هنوز هم در عموم اعراب وجود دارد و مطمئناً در گذشته از شدت و حدّت بیشتری برخوردار بوده است.

    عامل دیگر موفقیت پیامبر (ص) این بود که می‌دانست با افراد مختلف که متعلق به گروه‌های قبیله‌ای و عشیره‌ای و فکری و منطقه‌ای و دینی مختلف بودند، چگونه تعامل کند. طرز برخورد ایشان با نخبگان و فرهیختگان مکه کاملاً متفاوت بود با برخوردشان با بدویانی که به مکه می‌آمدند و یا در آن ساکن بودند. چنانکه کیفیت برخوردشان با مدنیان و یا اصحاب ادیان دیگر نیز یکسان نبود. گویی با هر یک با زبان خودش و با «زبان قومش» سخن می‌گفت و در نهایت می‌کوشید تا حساسیت‌ها را کاهش دهد و آنان را برای شنیدن «سخن حق» آماده سازد.

    در برخورد با دیگران از آمیزه‌ای از «عقل» و «احساس» استفاده می‌کرد. با صرف عقل نمی‌توان با مردم سخن گفت خصوصاً در محیطی چون عربستان آن زمان، اما با صرف احساس و عاطفه هم نمی‌توان به نتیجه رسید. می‌باید طرف مقابل منطقی بودن پیام را بپذیرد و غیر این صورت آن را رها خواهد ساخت.

    نکاتی که به اجمال گفته آمد در مدینه بیشتر قابل مشاهده است. به هنگام ورود به مدینه فرمود به خانه‌ای خواهد رفت که شتر در برابرش زانو زند. اولین اقدام ساختن مسجد بود که محل تجمّعی بود برای همگان. اعم از مسلمانان دو قبیله اوس و خزرج و یا مهاجرانی که از قبل به مدینه آمده بودند و یا کسانی که بعدها بدان ملحق شدند. این نخستین بار بود که افراد متعلق به قبائل و مناطق مختلف در یکجا و در کنار یکدیگر جمع می‌شدند و آن هم در تمامی نمازهای یومیه و نماز جمعه و یا مناسبت‌های دیگر.

    14- حضرت حساسیت رابطه این دو قبیله و نیز موقعیت عبدالله بن ابی را می‌دانست و می‌کوشید تا حدِّ ممکن مدارا کند. از میان اصحاب کسانی بودند که خواهان کشتن عبدالله بن ابی بودند، حتی یک بار فرزندش چنین تقاضایی کرد، اما پیامبر (ص) می‌دانست که این جریان به تحریک احساسات خزرجیان منجر می‌شود و بهانه‌ای به دست بدخواهان می‌دهد. مصلحت چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدت مدارای با او و خنثی‌کردن سخنان و فعالیت‌هایش بود.

    مواردی اتفاق افتاد که این دو قبیله با توطئه دیگران در برابر هم قرار گرفتند و حضرت آنان را با خطبه‌ای که خواند، آرام ساخت. خطرناک‌تر مواردی بود که انصار در برابر مهاجران قرار می‌گرفتند. یکی از نمونه‌های خطرناک در جریان جنگ بنی‌مصطلق اتفاق افتاد. شرائط به‌گونه‌ای بود که خطبه کارساز نبود، لذا حضرت فرمان داد که بدون توقف به سوی مدینه حرکت کنند. حرکتی سریع و مداوم و طولانی تا آنجا که همگان به کلی خسته شدند و خواب آنها را در ربود. و یکی از آخرین نمونه‌ها به جنگ حنین بازمی‌گردد که غنائم فراوانی برجای گذاشت. پیامبر (ص) به هر یک از ابوسفیان و معاویه و یزید بن ابوسفیان یکصد شتر بخشید و به همین ترتیب سایر قریشیان شرکت کننده در جنگ را که اخیراً به اسلام درآمده بودند، چرا که جنگ حنین مدتی پس از فتح مکه اتفاق افتاد و لذا اینان از مصادیق «مولفة قلوبهم» بودند.

    انصار برآشفتند که پیامبر (ص) غنائم را در میان بستگان تقسیم کرد و ما را محروم ساخت که به دنبال آن پیامبر (ص) خطبه‌ای خواند مبنی بر نقش یگانه و اهمیت انصار که آنان را به گریه انداخت و از حضرتش پوزش طلبیدند.

    همچنانکه پیامبر (ص) جهت انجام مأموریت‌ها از افراد مناسب با آن مأموریت بهره می‌گرفت. پس از سقوط طائف حضرت به مغیرة بن شعبه و ابوسفیان مأموریت داد تا بت‌های قبیله ثقیف را بشکنند. با توجه به ویژگی‌ها و غرور ثقفیان اگر افراد دیگری چنین می‌کردند به احتمال فراوان به جنگ و درگیری می‌انجامید. چرا این هر دو از زمان جاهلیت در نزد آنان محترم بودند. مضافاً‌ که مغیره اصولاً‌ از قبیله ثقیف بود.

    سیاست عمومی پیامبر اغماض و گذشت از متخلّفان و بلکه توطئه‌کنندگان بود. پس از داستان «لیلة العقبه» که بدان اشارت رفت برخی از اصحاب از پیامبر خواستند که توطئه‌گران را مجازات کند و به قتل رساند. حضرت فرمود دوست ندارم که بگویند با کمک یارانش به پیروزی رسید و سپس آنان را از دمِ شمشیر گذرانید. این خط مشی عملاً بسیار موفق بود چرا که عوارض جانبی اقدامات دیگر به مراتب بیش از نتایج مثبت آن بود.

    این انعطاف در رفتار را متناسب با ویژگی‌های طرف مقابل به وضوح در مورد همسران پیامبر هم می‌بینیم. رفتار ایشان با هر یک متفاوت بود با رفتار ایشان با دیگری و اگر جز این بود و با توجه به خصوصیات زنانه، خاصه در محیطی کوچک و بسته، معضله بزرگی ایجاد می‌شد. جالب اینجا است رفتار برخی از همسران با پیامبر (ص) بعضاً تا آن مقدار جسورانه بود که پدران آنها به قصد تنبیه آنان برمی‌خاستند که حضرت مانع می‌شد.

    در اینجا لزوماً می‌باید درباره عبادات و راز و نیازهای پیامبر (ص) هم صحبت شود. ایشان یک رهبر و فرمانده و صرفاً یک مصلح اجتماعی نبود، بنده پاک و خالص خداوند و برترین و متعالی‌ترین انسان بود. بجا آوردن نوافل و مستحبّات و روزه‌های مستحبّی ایشان و اعتکاف‌شان خاصه در دهه آخر ماه مبارک رمضان و خواندن ادعیه کثیره از ویژگی‌های ایشان است که بدون شک اصحاب و اطرافیان را تحت تأثیر قرار می‌داد. واقعیت این است که پیامبر (ص) در مدینه در برخی از افرادبه معنای واقعی، انقلابی روحی و معنوی ایجاد کرد. جریانی که بعدها ادامه یافت اگرچه در مواردی به انحراف کشیده شد، اما اهمیت این بُعد چه در زمان پیامبر (ص) و چه بعد از آن، نباید نادیده انگاشته شود. این نقطه آغاز جریان‌های صوفیانه و عارفانه در جهان مسلمان بود.

    15- گسترش سریع اسلام در جزیرة العرب را دو عامل اساسی است. نخست به اسلام و قرآن بازمی‌گردد و دیگری چنانکه گذشت به پیامبر و اخلاق و مدیریت و کیفیت تعامل ایشان با طبقات، گروه‌ها و افراد مختلف. اسلام در محیطی که فاقد بسیاری از ساختارهای تمدنی بود ظهور کرد و این واقعیت در چگونگی انتشار و تحولات بعدی آن بسیار تأثیرگذار بود. اگر این دین در سرزمین دیگری پدیدار می‌شد تحولات یاد شده شکل دیگری می‌یافت. برخی از احادیث به طور مستقیم و یا غیر مستقیم بدین موضوع دلالت می‌کند. به لحاظ اهمیت نکته اخیر در دریافت نقشی که پیامبر در گسترش اسلام ایفا کرد، اجمالاً بدان می‌پردازیم.

    برای نمونه مسیحیت در قلمرو امپراطوری رم متولد شد و بالید و توسعه یافت، اگرچه زادگاه اولیه آن فلسطین بود اما این بخش در آن زمان بخشی از امپراطوری رم بشمار می‌رفت و این امپراطوری در آن روزگار در اوج قدرت و شکوه نظامی، حقوقی،‌ هنری و تمدنی خویش بود و لذا مسیحیت عملاً‌ «رومیزه» شد. البته این رومیزه و یا رومی شدن بیشتر به خصوصیات خود این دین مربوط می‌شد که به عکس یهودیت فاقد نظام فقهی و حقوقی بود. چنانچه یهودیت موجود در درون این امپراطوری به همین دلائل هیچگاه «رومیزه» نشد و این یکی از مهمترین دلائلی بود که آنان پیوسته در حاشیه جامعه رم و به اصطلاح در «گتو»ها زندگی می‌کردند و نه در متن آن، تنها در دوران جدید بود که آنان از محله‌های خاص و منزوی خود خارج و به متن جامعه وارد شدند.

    اصولاً‌ مسیحیت آئینی تشکیلاتی است و این تشکیلات اعم از سلسله مراتب دینی و تقسیم‌بندی‌های جغرافیایی که از ویژگی‌های این آئین است ، عمیقاً تحت تأثیر نظام اداری و حقوقی رومی‌ها قرار گرفت. این جریان حتی قبل از رسمیت یافتن مسیحیت آغاز شد، چرا که فضای فکری و ذهنی و تجربی آنها کلاً رومی بود و پس از رسمیّت یافتنش شدت و عمق یافت تا آنجا که مسیحیت و پاپ عملاً میراث‌دار فرهنگ و تمدن امپراطوری و شخص امپراطور شدند.

    در مورد اسلام داستان به کلی متفاوت بود. در سرزمینی متولد شد که تقریباً فاقد هر نوع نهاد و سازمانی بود که قابل مقایسه باشد با آنچه در امپراطوری رم وجود داشت. البته این جریانی طبیعی بود. محیط‌زیست و تاریخ و جغرافیای این دو، دو گونه بسیار متفاوت بود. در این خلاء اسلام به سادگی سازمان‌ها و نهادهای خود را که در عین حال هماهنگ با نیازهای روزمره و اخلاق و فرهنگ مردم بود، ایجاد کرد که به سرعت جذب شد و رشد یافت. از نظام عبادی گرفته تا نظام‌های قضایی و اداری و معاملاتی و تا تأسیس نهادهایی همچون مسجد و بیت‌المال و بیت‌القضا. بدین ترتیب در اینجا جزیرة العرب «اسلامیزه» شد، دقیقاً عکس آنچه در مسیحیت اتفاق افتاد.

    البته این بدین معنی نیست که اسلام در کلیّت و خلوصش حاکم شد، بدین معنی است که آن سلسله نظام‌ها و نهادهایی که اسلام به همراه آورده بود، بدون برخورد با مقاومت خاصی جایگیر شد. سرعت و شدت این جریان چنانکه گفتیم به سبب عدم وجود نظام‌ها و نهادهای رقیب بود و لذا مقاومت خاصی که ناشی از قدرت آن نهادها و موسسات باشد، در برابرش وجود نداشت. اگرچه بعضاً مقاومت سرسختانه افراد و گروه‌ها و قبائل وجود داشت، اما این ناشی از تعصب‌های شخصی و موردی بود و نه مقاومت آن نظام و یا نهاد.

    چنانکه گفتیم در برابر نظام حقوقی و قضائی و اداری اسلام و یا نهادهای دیگری که ایجاد کرد، مقاومت خاصی وجود نداشت. مطمئناً اگر آنان نظام حقوقی و یا اداری و مدیریّتی توسعه‌یافته‌ای همچون نظام حقوقی رم می‌داشتند، در برابر نظام حقوقی جدید می‌ایستادند.

    16- بخش دیگر از این موفّقیت شگرف به خود قرآن بازمی‌گشت. آن‌گونه که از روایات و شواهد تاریخی برمی‌آید،‌ قرآن طبقه فرهیخته مکه را سخت تحت تأثیر قرار داد و این عمدتاً به فصاحت و بلاغت و به اعتباری به هماهنگی صوتی و موسیقیایی خاص او بازمی‌گشت. البته چنین نبود که آنها اسلام را بپذیرند، اعم از آنکه به دلیل تعصبات باشد و یا از دست دادن موقعیّت، اما شیفته آن می‌شدند و احساس می‌کردند که این کلامی متفاوت است. گویا این شیفتگی متناسب با تسلط آنان به ادبیات عرب و آشنایی‌شان با لطایف و ظرائف کلام فصیح و بلیغ، افزایش می‌یافت. برای نمونه ولید بن مغیره که سرآمد بلیغان عرب بود به واقع تحت تأثیر کلام آهنگین و در عین حال متفاوت قرآن قرار گرفت، اما به دلیل لجاجت کوشید تا آن را نوعی سحر و جادو قلمداد کند که جدایی بین افراد را موجب می‌شود. این مهمترین ضد تبلیغ قریشیان علیه قرآن بود که ساده‌لوحان را فریب می‌داد و عملاً مانع از گرایش آنان به اسلام می‌شد.

    این احساس ظاهراً در بین توده مردم اگرچه عرب‌ و عرب‌زبان بودند چندان قوی نبود. آنها در سطحی نبودند که این طراز از فصاحت و بلاغت را دریابند، مخصوصاً که ضد تبلیغ مخالفان که پیامبر را به کهانت و سحر متهم می‌ساخت، بسیار تأثیرگذار بود. بدین معنی که از نظر آنان این شیوه کلام از آنِ ساحری بسیار برجسته است و حاکی از معجزه بودن و حقانیت رسالت پیامبر نیست.

    به‌هرحال سبک ادبی قرآن برای نخبگان یک پدیده بدیع بود. علی‌رغم این پذیرش، عموماً از سر تعصب و لجاجت کسانی همچون ابوجهل و ولید بن مغیره آن را نمی‌پذیرفتند، اما عده‌ای گویا در دل آن را پذیرفته بودند، اما حاضر نبودند بدان اعتراف کنند همچون سهیل بن عمرو. او از فرهیختگان و خطیبان برجسته عرب است که بعد از فتح مکه ایمان آورد. جالب اینجا است که همو پس از رحلت پیامبر به مکیان که پس از رحلت پیامبر درصدد روی‌گردانی از اسلام بود اعتراض کرد و گفت شما از آخرین کسانی هستید که به اسلام درآمدید مبادا که اولین کسانی باشید که آن را ترک می‌گوئید، هرکس این دین را ترک کند با شمشیر او را مجازات خواهم کرد و به دلیل موضع صریح او بود که مکیان طی نامه‌ای که به مدینه فرستادند وفاداری خود را نسبت به اسلام اظهار داشتند.

    نکته اینجا است آن گروهی از نخبگان که متأثر از قرآن بودند در موقعیت‌های بعدی در دفاع از اسلام نقش‌های مهمی ایفا کردند. اصولاً توده مردم در عربستان آن زمان عمدتاً و بلکه کلاً‌ به نخبگان گوش فرامی‌دادند و انتخاب خود را براساس انتخاب آنان تعیین می‌کردند و این یکی از ویژگی‌های خاص عربستان آن ایام بود.

    درباره نخبگان و نقش و جایگاه آنان در جامعه عربستان کمتر صحبت شده است. از نخستین قرون اسلامی کتاب‌های فراوانی درباره مکه و مدینه و سرزمین حجاز و به‌طور کلی جزیرة العرب نوشته شده که قبائل و عشائر و تاریخ و جغرافیا و امکنه و چاه‌ها و راه‌های مواصلاتی و استراحت‌گاه‌های آن را توضیح می‌دهد و محققان و اسلام‌شناسان غربی به‌ویژه در دو قرن نوزده و بیست مطالب فراوانی درباره آن نوشته‌اند، اما تا آنجا که به جامعه آن زمان بازمی‌گردد هنوز ابهامات فراوانی وجود دارد و از جمله آن همین نقش نخبگان است که بدان می‌پردازیم.

    متن جامعه عربستان عرب بود و اختلاف طبقاتی بدانگونه که مثلاً در هند و یا ایران قبل از اسلام وجود داشت، در آن به‌چشم نمی‌خورد. افراد به لحاظ موقعیت مالی و اجتماعی و خانوادگی متفاوت بودند، اما مسئله جنبه طبقاتی نداشت. دلیل اصلی این بود که تفاوت موقعیت‌ها و برتری اشراف و نخبگان پذیرفته شده بود. به عبارت دیگر پذیرش این تفاوت به دلیل نظام طبقاتی خاصی نبود که علی‌رغم میل مردم کسانی را فراتر و افرادی را فروتر تعریف و طبقه‌بندی کند، این خود مردم بودند که آن را به عنوان یک واقعیت و بلکه یک حقیقت پذیرفته بودند. اصولاً در جامعه‌ای پراکنده و غیرمستقر و در عین حال قبیله‌ای امکان شکل‌گیری نظام طبقاتی وجود ندارد.

    بهترین نمونه انتقاد مشرکان از پیامبر بود بدین علت که چرا قرآن به یکی از دو شخصیت برجسته یعنی ولید بن مغیره و یا عروة مسعود نازل نشده است. ولید از ثروتمندان و فرهیختگان قریش بود و عروة مسعود شخصیت اول طائف و بنی ثقیف. این نمونه و نمونه‌های متعدد دیگر نشان دهنده این است که جامعه ثروتمندان و فرهیختگانش را پذیرفته بود و بلکه بدانها اعتماد داشت و ملاک اصلی انتخابشان، انتخاب آنان بود و سخنانشان را بگوش می‌گرفتند.

    این سخن در مورد روی‌آوری به اسلام هم صحیح بود. در آنجا که به اسلام توده مردم بازمی‌گشت، نقطه‌نظر آنها واجد بیشترین اهمیت بود. انتخاب آنان تابع انتخاب همین نخبگان بود. بعضاً انتخاب رؤسای قبائل حتی اگر از نخبگان نباشند، واجد چنین اهمیتی بود.

    17- قابل انکار نیست که شخص پیامبر را در زمینه رشد و توسعه سریع اسلام نقشی تعیین کننده بود. این نقش هم به اخلاق و مکارم اخلاقی ایشان راجع می‌شود و هم به مدیریت ایشان. در بسیاری از موارد اخلاق ایشان دارای نتایج بلندمدتی بود که حضرتش جهت مدیریت از آن سود می‌جست. در این میان مهمترین عامل سماحت و گذشت و عفو و بخشش و بزرگواری بود. این خصائص در بسیاری از موارد دشمنان حضرت را وامدار ایشان می‌کرد و پیامبر در زمان مناسب از آن فرد جهت اعتلای کلمه حق بهره می‌گرفت.

    در بین اعراب آن دوران عموماً بخشش و بزرگواری تأثیرگذارتر از مناطق دیگر بود. علت این بود که در نزد آنان هر عملی را می‌باید عکس‌العملی به مراتب سخت‌تر و شدیدتر باشد. این یک اصل بود و اصولاً با رعایت این اصل امنیّت افراد و قبائل تأمین و تضمین می‌شد چرا که می‌دانستند اگر خطایی کنند با واکنشی به مراتب دردناک‌تر مواجه خواهند شد. چون چنین بود عفو و بخشش و عدم واکنش در نزد آنان عجیب و بلکه نامفهوم بود. داستان عموماً این‌گونه بود. اما اگر به دلائلی فرد بزرگوارانه از خطای طرف مقابل درمی‌گذشت و علی‌رغم قدرت، انتقام نمی‌گرفت به طور کلی شرائط را تغییر داده بود.

    اگرچه همگان عفو و گذشت را دوست دارند و ارج می‌نهند،‌ اما احتمالاً این جریان در جزیرة العرب و به ویژه در مکه از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار بود. پیامبر از این واقعیت به فراوانی سود جست و نه تنها دشمنانش را بخشید بلکه به آنان نیکی کرد و مورد لطف خاص خود قرار داد و البته در مواردی از نفوذ آنان بهره گرفت.

    با توجه به عرف آن زمان و توطئه‌ها و خصومت‌های مکیان کسی توقع نداشت که پیامبر عفو عمومی دهد. سعد بن عباده که پرچم مسلمانان را در پیشاپیش لشگر حمل می‌کرد گفت که امروز «روز انتقام» است که سخنی مفهوم بود. مکیان از دوران قبل از اسلام مدنیان را تحقیر می‌کردند و پس از ورود پیامبر به مدینه به دشمنان آنان تبدیل شدند و خون‌های فراوانی ریخته شد که برحسب عرف آن زمان می‌بایست جبران شود. اما پیامبر او را از تکرار آن بازداشت و پرچم را به فرد دیگری داد و فرمود امروز «روز رحمت» است. جالب‌تر اینکه خانه ابوسفیان را پس از آنکه اسلام را پذیرفت، یکی از نقاط امن اعلام کرد. این اقدام خارج از عرف و فرهنگ موجود در آن زمان بود و زمینه را برای روی‌آوری به اسلام فراهم ساخت. هم در بین مردم و هم در بین نخبگان.

    البته پیامبر از این «وام‌داری عاطفی» به موقع استفاده کرد. برخی از اصحاب خواهان اعدام کسانی همچون عروة بن مسعود و سهیل بن عمرو بودند، اما این هر دو پس از پذیرش اسلام اموری را به عهده گرفتند که با توجه به جایگاهشان تنها آنها می‌توانستند انجام دهند که قبلاً نمونه‌هایش بیان شد.

    * استاد دانشگاه وزارت خارجه و سفیرایران در واتیکان

  • بازگشت از سفر عشق

    شروع این سفر با عشق است و بازگشت این سفر نیز همه براساس عشق و محبت است. عنصر اصلی در عرفان همین محبت است. افراد بسیاری در این مسیر توبه می‌کنند، ذکر خدا می‌گویند، منقلب می‌شوند و تحمل درونی پیدا می‌کنند. مسیر زندگی بسیاری در این سفر عوض می‌شود و تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند. عده‌ای که شاید چندان مذهبی و متدین نباشند، اما بعد از این سفر، علاقه آنها به دین و مذهب و ایمان به خدا بسیار قوت می‌گیرد. این از آثار معنوی و عرفانی این سفر است.

    همانطور که مقام معظم رهبری فرموده‌اند، راهپیمایی اربعین درواقع یک تریبون و مانیتوری است که عظمت عاشورا، امام‌حسین(ع) و فرهنگ عاشورایی را در سطح جهانی به نمایش می‌گذارد؛ به‌خاطر اینکه همه رسانه‌ها فیلم و تصویر این همایش با شکوه جهانی را منعکس می‌کنند. مشاهده این تصاویر، سؤالی را برای مردم جهان ایجاد می‌کند مبنی بر اینکه حسین کیست و عاشورا چیست و کربلا کجاست؟ تصاویر راهپیمایی اربعین تمام بینندگان سراسر جهان را به تفکر و مطالعه درباره فرهنگ عاشورا و امام‌حسین(ع) وامی‌دارد. از این جهت، اربعین یک تریبون بزرگ و قدرتمند برای معرفی امام‌حسین(ع) در سطح جهان است.

    این سفر و راهپیمایی، برای جمهوری اسلامی ایران و کشور عراق قدرت سیاسی در منطقه ایجاد می‌کند؛ گردهمایی و اجتماع جمعیت میلیونی در کنار یکدیگر نشان‌دهنده قدرت و پتانسیل قوی سیاسی این دوکشور در منطقه و جهان است. اما تأکید من بر این است که زائران به قصد کسب معنویت این سفر را آغاز کنند و تمام توجهات آنها در طول این سفر بر مسئله معنویت، عرفان، معرفت و عشق حسینی باشد. اگر آن انرژی عمیق باطنی و فرهنگی حاصل شود، به‌دنبالش آن قدرت سیاسی هم حاصل خواهد شد.

    نکته دیگر این است که این سفر در واقع ایجاد وحدت می‌کند؛ مثلا وحدت بین ملت ایران و عراق. یک‌زمانی این دوکشور در جنگ با یکدیگر بودند اما اکنون می‌بینیم که با چه عشق و علاقه‌ای به یکدیگر خدمت می‌کنند. این نعمت بزرگی است. این وحدت، اتحاد و همدلی، آن‌هم برای خدا و به نیت مخلصانه الهی و برای رضایت امام‌حسین(ع) می‌تواند یک وحدت پایدار باشد که با وحدت‌های ظاهری و قشری سیاسی متفاوت است. این نعمت بسیار بزرگی است که در این سفر اتفاق می‌افتد. «حب‌الحسین یجمعنا» به‌عنوان شعار مشترک همه زائران نشانه ارزشمندی این اتحاد است.

    در این سفر زائران از همه گروه‌های سیاسی مختلف در داخل و خارج کشور و از کشورهای مختلف گردهم می‌آیند. بنابراین نباید مباحث سیاسی در این میان مطرح شود، بلکه همان معنویت و اخلاق بر بحث‌های دیگر باید غلبه داشته باشد. همدلی و نزدیکی قلوب در زائران؛ همان عشق حسینی است که موجب نزدیکی دل‌ها می‌شود و بسیار ارزشمند است. نکته دیگر برای مسئولان این است که آنها با برنامه‌ریزی‌های بهتر و مدیریت دقیق‌تر بیش از این می‌توانند از این اجتماع میلیونی عاشقان حسینی استفاده و بهره‌برداری کنند. باید تلاش شود تا بی‌برنامگی و نداشتن نظم و انضباط به کمترین حالت خود برسد و از این فرصت و جمعیت بزرگ برای مسائل فرهنگی و معنوی و اخلاقی بسیار بیشتر استفاده شود.

    * عضو هیئت علمی موسسه آموزشی امام خمینی

  • اعلام متوسط سن زائران ایرانی اربعین امسال/ مسن‌ترین و جوان‌ترین زائران چند ساله بودند؟

    علی رضا رشیدیان امروز حین سرکشی به تعدادی از موکب های مردمی از اصفهان، تهران ، سمنان و … از نحوه خدمات دهی، اداره و نوع خدمات آنها  زائران بازدید کرد.
    وی در جریان این بازدیدها گفت: همه کسانی که در این موکب ها به زائران خدمت می کنند با همه وجود در این عرصه حضور یافته اند و این خدمت توام با عشق و محبت و رفتارهای زیبای انسانی است.
    وی اظهار کرد: همه این مجموعه ها در حوزه عملکرد ، نوع و سطح خدماتی که می دهند وضعیت خوبی داشتند چنانکه عموما بین سه تا ۶  هزار نفر را در شبانه روز خدمات تغذیه ای و اسکان به شیوه ای بسیار منظم می دهند.
    وی افزود: در این میان برخی از آنها با مشکل تامین آب برای استحمام زائران خسته برای زدودن گرد و غبار راه  از تن را داشتند که موضوع را به مسئولان ستاد بازسازی عتبات که مسئولیت کمیته تغذیه و اسکان ستاد اربعین را دارند اعلام کردیم تا هر چه سریعتر نسبت به حل این مساله اقدام کنند.
    وی با بیان اینکه روند بازگشت زائران هم اکنون شتاب گرفته است، افزود: با این حال همچنان کربلا بسیار شلوغ و مملو از زائران است و موکب ها عموما ظرفیت شان تکمیل و مملو از جمعیت است و حجم خدمات آنان پاسخگوی نیاز این جمعیت گسترده نمی باشد.
    وی تصریح کرد: با توجه به این شرایط از موکب ها خواسته ایم که تمرکز واولویت را در ارائه خدمات بویژه در حوزه اقامت به بانوان و نیز افراد مسن و سالخورده وکودکان بدهند.
    رئیس سازمان حج و زیارت با بیان اینکه امسال متوسط سن زائران ایرانی اربعین ۴۴ سال است، گفت: در این میان در بین زائران افراد مسن هم کم نبودند چنانکه مسن ترین زائر امسال ما در میان مردان محمد سنجری با ۱۰۷ سال و نیز مسن ترین درمیان بانوان سکینه سواعدی با ۱۱۳ سال سن زائرحرم اباعبدالله (ع) بودند.
    وی عنوان کرد: کوچکترین زائر ما هم دونوزاد یک ماهه به نام های علی عامری و زهرا السادات آژ هستند.
    رشیدیان تصریح کرد: بر این مبنا اولویت خدمات اقامتی به این گروه ها داده شده و امید است روند بازگشت به این منوال و با شدت بیشتری ادامه یابد و ترافیک در موکبها ونیز شهرها کاهش یابد ضمن آنکه از روز اربعین موکب های عراقی هم تعطیل می شوند.
    رئیس سازمان حج و زیارت در ادامه همچنین با بیان اینکه بیش از ۱۷۰ هزار خودرو براساس آمارها در پارگینگ های مرزی کشور است، گفت: یکی از دغدغه ها و نگرانیها بازگشت رانندگان و خستگی آنها و ترددشان در شلوغی جاده هاست که امید است زودتر بازگردند.
    وی تصریح کرد: هر چه جمعیت زائر بیشتر و  زودتر آن هم قبل از اتمام مراسم اربعین بازگردند می توان امیدوار بود از حجم ازدحام در جاده های کشورهم طی روزهای آتی کاسته شود و زائران با ایمنی بیشتری به مقاصد خود بازگردند.

    ۴۷۲۳۲

     

  • ظرفیت‌های تمدنی اربعین برای ایران و عراق

    عباس عَزّاوی ( 1890 ـ 1971 م. / 1307 ـ 1381 ق.) حقوق‌دان و مورخ پرآوازه عراقی در کتاب موسوعه تاریخ العراق بین احتلالین که در هشت جلد به تفصیل تاریخ عراق را از سقوط خلافت عباسی و اشغال بغداد از سوی مغولان در سال 656 ق. / 1258 م. تا سقوط خلافت عثمانی و اشغال بغداد از سوی انگلیسها در سال 1335 ق. / 1917 م. مورد بررسی قرار داده است، در چند جای کتاب به مناسبات ایران و عراق اشاره کرده است.

    از جمله در جلد چهارم که ویژه سالهای 941 تا 1049 ق. و دوره اول خلافت عثمانی است، از منازعات ایران و عثمانی  و اثر آن بر عراق و سرانجام تحت استیلای عثمانی قرار گرفتن عراق (ج 4، صص 338 ـ 340) سخن گفته است. و در جلد ششم که ویژه سالهای 1163 تا 1247 ق. و ایام حضور ممالیک در عراق است، (ج 6، صص 201 ـ 203) تیره شدن روابط بین ایران و عراق و برخی ناآرامیها و تعدیات مرزی (ج 6، صص 309 ـ 310) را کاویده است و نیز در جلد هفتم که ویژه سالهای 1247 تا 1289 ق. و دوره سوم خلافت عثمانی است، معاهده (دوم) ارزروم بین ایران (در زمان محمدشاه) و عثمانی (ایام سلطان عبدالمجید) بر سر مرزهای ایران و عراق  (ج 7، ص 93 ـ 94) و پشتوانه‌های حقوقی و تاریخی آن و پیامدهای آن را مورد بررسی قرار داده است:

    هذه المعاهدة عقدت بین دولة إیران (الدولة القجاریة) أیام محمد شاه و بین الدولة العثمانیة أیام السلطان عبد المجید فی أرضروم و کانت فی 13 جمادی الآخرة من سنة 1263 ه- 1847 م‏. و قد غلط من قال کانت سنة 1264 هجریة. و تستند إلی معاهدة 19 ذی القعدة سنة 1238 ه- 1823 م المعقودة فی أرضروم أیضا بین إیران (الدولة القجاریة) أیام فتح علی شاه و بین الدولة العثمانیة أیام السلطان محمود الثانی و هذه تستند أیضا إلی معاهدة 17 شعبان سنة 1159 ه- 1746 م أیام نادر شاه. و فیها تقریر الحدود کما کانت أیام السلطان مراد الرابع بموجب المعاهدة المعقودة فی أوائل شوال سنة 1049 ه- 1640 م. و المعاهدة الأخیرة غیرت کثیرا فی حدود (زهاب) أو (زهاو) و وردت فی المعاهدة بلفظ (ذهاب) غلطا فجعلت شرقیها البلاد الجبلیة لجهة إیران و غربیها للعراق کما منحت (المحمرة) و میناءها لإیران و کذا (جزیرة الخضر) و (لنگرگاه) و السواحل الشرقیة من شط العرب ابتداء من المحمرة إلی مصب شط العرب فی البحر. و ترکت الأراضی المذکورة بعشائرها لإیران کما أن إیران ترکت کل دعوی فی لواء السلیمانیة و بلدتها و تعهدت بأن لا تتدخل فی تملکها فی ذلک و لا تتعرض به. و قرر فیها أن یشرع عقب عقد المعاهدة بأمر (تحدید الحدود). و أما العشائر فمنع کل تجاوز یقع منها، و أن دولتها مسؤولة عنه. و أما العشائر الذین لا تعرف تابعیتهم فیخیرون فی اتخاذ موطن، و أن یکونوا تابعین إحدی الدولتین. و باقی المطالب إقرار لما جاء فی المعاهدات السابقة من ألفة و أخوة و رعایة للحقوق الجواریة و من مراعاة زوّار و اتصال تجاری … و ما ماثل. و هذه المعاهدة تمت بعد مخابرات سیاسیة لسنین عدیدة. و عندی جملة کبیرة من هذه المخابرات لا تزال مخطوطة.

    در همین جلد به اقدامات انجام شده برای مشخص ساختن مرزها پس از انعقاد معاهده (ج 7، صص 94 ـ 97 و نیز صفحات 276 ـ 277) اشاره شده است.

    عزاوی همچنین گزارشی تقریبا مبسوط از سفر ناصرالدین شاه به عراق در سال 1287ق. و اقامت سه ماهه او  در عراق و اثر آن بر روابط دو کشور (ج 7 ، صص 280 ـ 282) ارائه کرده است:

    صدرت الإرادة الملکیة فی قبول هذه الزیارة، … اهتمت الدولة، و قامت بأمر الاحتفاء به، و جل أملها تأسیس تعاون بین الدولتین فی منع ما کان و لا یزال یجری فی الحدود من حوادث و أن تتفاهم علی مطالبها، و صادف وروده أیام مدحت باشا، فکان الوضع ملائما، و حکمة هذا الوالی جعلته یلهج بهذا الاحتفاء، و صار یراعی حسن الجوار، و اتخذ هذه الزیارة فرصة لتأمین العلاقات. ورد بغداد یوم الاثنین 28 شعبان سنة 1287 ه- 1870 م … و کذلک من وقائع أیامه ورود ناصر الدین شاه لزیارة العتبات فکان الاهتمام به عظیما، و أن السلطان عبد العزیز أرسل کمال باشا نائبا عنه فی استقباله و الترحیب به … و لما ورد الشاه بغداد مدحه الأستاذ الزهاوی بقصیدة فارسیة أیضا تتضمن الترحیب بقدومه، أولها:

    هزاران شکر کز فضل و عطای ایزد منان    ـ    شد از تشریف شه، بغداد رشک جمله بلدان

    …. و کان الاحتفال بالشاه باهرا، استقبله الجند من خانقین بأبّهة فائقة و اتخذت له الحدیقة النجیبیة مسکنا، و هی المعروفة (بالمجیدیة) کانت بستان نجیب باشا … دامت سیاحة الشاه نحو ثلاثة أشهر فی خلالها زار العتبات فی النجف و کربلاء و سامراء، و کانت إرادة السلطان عبد العزیز أن یکون مدحت باشا فی صحبته …و بلغت جمیع المصاریف لسیاحة الشاه و لما اتخذ له من إنشاءات و مفروشات لقصره ما یزید علی ثلاثین ألف لیرة عثمانیة. بذلت الدولة ما یلیق من احترام عظیم، و أبهة لائقة بمقامه. اتخذ الوالی فرصة وجود الشاه فی بغداد ففتح باب المفاوضات عن المسائل المعلقة و کان قد ورد قدری بک لهذا الغرض … :

    1- إن نقود إیران لم تطرد، و لم تقف عند سعر معین، و تتداول بصورة متحولة بین خمسة قروش و ثلاثة و ربع فأقنع الوالی الإیرانیین بأنها تتداول کسائر نقود الأجانب بقیمة القران الحقیقیة و هی ثلاثة قروش و ربع القرش 25/ 3 لا تزید علی ذلک، و أعلن للعموم، و الزیادة تابعة للرغبة.

    2- الدفنیة. فی العتبات العالیة مما تضر بالصحة العامة من جراء التعفنات، فلزم أن یدفن المیت فی موطن موته و یبقی مدة سنة، و بعد مرور السنة تنقل عظامه و رممه فیحصل الغرض فتمت هذه و غیرها من القضایا المعلقة

    به نظر می‌رسد با الهام از این گزارش تاریخی می‌توان به ابعاد و افقهای تازه‌ای از روابط دو کشور ایران و عراق اندیشید.

    از یاد نباید برد و همواره باید بر این نکته تأکید کرد اربعین یک فرصت کاملا مردمی است و طبعا نباید این ویژگی را در معرض آسیب قرار داد. مردمی بودن یک ظرفیت است برای انواع بناهایی که می‌توان روی آن ساخت. حقیر در جایی دیگر ظرفیتهای تمدنی اربعین را در هفت بند مورد بررسی قرار داده‌ام و اکنون دو ظرفیت دیگر را با تأکید بر روابط ایران و عراق به آن می‌افزایم

    الف. ظرفیت تمدنی اربعین در عرصه سیاست
    پیشنهاد مشخص بنده فراهم آوردن فضای حضور رسمی دولتمردان و میهمانان خارجی که نوع رابطه کشور آنها با ایران و عراق می‌تواند وزن فرصتها و تهدیدها را تغییر دهد. دعوت این میهمانان که شاید گاه بتواند تا حد سران کشورها هم ارتقا یابد، باید با دعوت و محوریت طرف عراقی صورت بگیرد.

    این اقدام می‌تواند به کاهش عوامل پیرامونی تهدید کننده منافع ملی و تقویت عوامل پیش‌برنده آن و تحکیم امنیت ملی و تدوین الگویی برای امنیت متقابل، و افزایش اعتمادسازی و افزایش ضریب اثرگذاری منطقه‌ای و بازدارندگی و تدوین استراتژی‌های مشترک و مطرح ساختن ارزشهای نو در روابط بین‌الملل و جز آن بیانجامد.
    باید توجه داشت که بهره‌مندی درست از ظرفیت تمدنی اربعین در عرصه سیاست در سطح مسائلی که مطرح شد در گروی پذیرش ضرورت عراقی ماندن مدیریت این مراسم عظیم است. تحولات دهه‌های اخیر در نظریه‌ها و مفاهیم روابط بین‌الملل زمینه‌ساز ارائه تعاریفی نو از روابط بین‌الملل با بن‌مایه‌های دین، فرهنگ، هویت ملی و قدرت نرم به ویژه پشتوانه‌های مردمی فراهم ساخته است و اربعین ظرفیت بسیار بالایی برای به نمایش گذاشتن نمونه‌ای موفق در این زمینه برای ایران و عراق دارد.

    ب. کارکرد هویت بخشی و حیات بخشی
    مناسک اجتماعی اعم از مناسک دینی و غیردینی به دلیل سرشت جمعی خود همواره نقش هویت ساز دارند. راهپیمایی اربعین نیز تنها یک حرکت عبادی صرف برای تکریم و بزرگداشت امام حسین علیه السلام و حادثة عاشوراء نیست، بلکه در کنار این کارکرد، خود رویدادی مستقل و دارای اثرات ویژه است. راهپیمایان اربعین افزون بر ادای احترام به شهدای کربلاء و سالار شهیدان، با با پیاده روی و خواندن دعا و زیارت و نوع تعامل با اطرافیان خود به نوعی یکسان انگاری خود با پیروان اباعبدالله و در نتیجه مشارکت در بازتولید آن حماسه بزرگ می پردازند. مراد از هویت بخشی همین حس یکسان بودن با یاران امام حسین علیه السلام و حس عضویت در مجموعة اصحاب امام حسین علیه السلام و قرار داشتن در جبهة آنهاست. راهپیمایی اربعین به عنوان یکی از مناسک دینی به دلیل ریشه داشتن در مبانی اندیشة اسلامی لاجرم به تقویت روح اسلام در ایران و عراق می انجامد.

    ج. کارکرد انسجام بخشی
    هویت بخشی در درجه اول یک حس درونی است که البته نشانه  و بروز بیرونی هم دارد ولی انسجام-بخشی بیشتر یک ویژگی اجتماعی است که البته بیگانه با حس درونی نیست. راهپیمایان اربعین با همه تنوع مذهبی و گرایشهای سیاسی که دارند در یک حرکت جمعی و هماهنگ حضور می یابند و گروههایی که در صحنة سیاست و اجتماعی و حتی فعالیتهای علمی واگرا به شمار می روند با محوریت نام مقدس امام حسین علیه السلام همگرایی را تجربه می کنند. این کارکرد هم می‌تواند فراتر از انسجام ملی در زمینه انسجام فراملی هم بین ایران و عراق مد نظر قرار گیرد.

    د. کارکرد تربیت اخلاقی با تأکید بر اخلاق اجتماعی
    مراد از این کارکرد فراهم آمدن شرایطی در راهپیمایی اربعین است که همه راهپیمایان را به انجام کارهای خیر و احساس مسؤولیت نسبت به مشکلات احتمالی دیگران سوق می دهد. این رفتارهای اخلاقی اجتماعی به شکلهای مختلفی مانند نذورات و خیرات و مبرات و خدمت به زائران بروز می یابد. تجربه‌های بسیار زیاد و خاطرات انبوهی که در سفرهای سالهای اخیر تمامی شرکت‌کنندگان در راهپیمایی داشته‌اند شایسته ثبت و انتشار و دست‌مایه‌ای بسیار ارزشمند برای ارائه یک الگوی اخلاقی فراملی است.

    هـ . کارکرد تعمیق معنویت
    کارکرد اخلاقی راهپیمایی اربعین زمینه ساز یک کارکرد والاتر یعنی کارکرد ژرفابخشیدن به معنویت است. آموزه های اسلامی برای مناسک و عبادات جمعی به عنوان یکی از روشهای کسب معنویت ارزش زیادی قائل است. عبادت معنویت  آفرین است ولی عباداتی که به صورت جمعی صورت می گیرد و شاید برترین شکل آن در نماز جماعت تجلی کند، به هم افزایی معنوی می انجامد. تأثیر جمع و حضور در اجتماعاتی که حتی تداوم نداشته باشد در روحیه افراد امری روشن و انکارناپذیر است. “جمع درمانی” که در روانشناسی جدید به آن اقبال نشان داده می شود، بر آمده از همین خصلت جمع های بشری است. لذت معنوی که از عبادت فردی به دست می آید قابل انکار نیست و نکوهیده نیز نیست، ولی ماندگاری معنویتی که در عبادت جمعی به چنگ می آید بسیار بیشتر است. در راهپیمایی اربعین هم هر یک از کنشگرانی که در راهپیمایی شرکت کرده اند، خلوتی ویژه با محبوب و تجربة معنویتی ویژة خود دارند ولی این حرکت جمعی و مشاهدة انواع رفتارهای عبادی و معنوی از دیگران مانند ذکر گفتن، زیارت  نامه خواندن، گریه، عزاداری، احسان، به جان خریدن انواع دشواریها مانند گرما و تشنگی و تاول پا سبب عمق یافتن این معنویت در وجود آنها می شود و این همان هم افزایی یا سینرژی Synergy است که به اثر تصاعدی فعالیتهای هم خانواده بر یکدیگر گفته می شود (مروتی، سهراب؛ یعقوبی، مینا، بررسی تأثیر مناسک اسلامی بر فرایند معنویت یابی دینی، معرفت ادیان، سال چهارم، شماره 16، پاییز 1392، صص 7 ـ 20، صص 16 ـ 17) این کارکرد نیز مرز نمی‌شناسد و هم برای ایران و هم برای عراق فرصتی مناسب برای همکاری و تبادل تجربه فراهم ساخته است.

    و . کارکرد معرفت افزایی
    بی تردید در فضای راهپیمایی اربعین به ویژه در سالهای اخیر که رفته رفته اهمیت آن برای همگان روشن تر شده است، حجم قابل توجهی اطلاعات در زمینه های مختلف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مبادله می شود که طبعاً بخش عمدة آنها اطلاعات دینی است که به افزایش دامنة آگاهی راهپیمایان می-انجامد؛ تردیدی نیست که این کارکرد نیز فرامرزی است و می‌تواند زمینه‌های مشترکی بین ایران و عراق را پوشش دهد.

    ز. کارکرد ایجاد و تقویت کلان نگری و جهانی اندیشی
    در این مراسم افزون بر شیعیان، زائرانی سنی، مسیحی، ایزدی، زرتشتی و حتی صابئین شرکت داشته و همپای همة زائران به فعالیتهای مانند خدمت به زائران می‌پردازند. زائری که خود را در کنار زائرانی از مذاهب و ادیان و نژادها و سرزمینهای دیگر می یابد عملاً خود را در مقیاسی بسیار گسترده تر از سطح محلی و یا درون مذهبی می بیند و این سطح نگاه گسترده و کلان را می توان یک نگاه جهانی نامید. نگاه گسترده و جامع و جهانی در متون و منابع دینی  مربوط به عاشورا نیز انعکاس دارد. خودآگاهی زائران ایرانی  و عراقی به این کارکرد از مهمترین گامهای لازم برای برخورداری از نگاه تمدنی است.

    ح. کارکرد ایجاد اعتماد به نفس  و اقتدار آفرینی
    این کارکرد که به ویژه در سالهای اخیر بروز و معنی پیدا کرده است، معطوف به کوششهایی تنگ نظرانه مذهبی است که از سوی گروههای صهیونیستی تکفیری برای بازداشتن به ویژه شیعیان از شرکت در راهپیمایی اربعین صورت گرفته است و امسال هم شکلی دیگر از آن را برای بر هم زدن امنیت عراق شاهد بودیم. راهپیمایی اربعین در سالهای اخیر به همه علاقمندان امام حسین علیه السلام حس اعتماد به نفس بخشید و اقتدار آنها را در صحنة جهانی به نمایش گذاشت و به روشنی اثبات کرد که خطر جان باختن نمی تواند آنها را از تعظیم فرهنگ عاشورا بازدارد. در برابر سخن پراکنی های بنگاههای صهیونیستی و امریکایی، راهپیمایی اربعین بزرگترین نمایشی است که ظلم ستیزی بدون جنگ طلبی شیعیان را در معرض دید همگان قرار داده است.

    ط . کارکرد ظرفیت‌آفرینی اقتصادی
    کی از رویکردهای مهم در روابط خارجی بهره‌گیری از آن برای توسعه اقتصادی و افزایش ثروت ملی و تشویق به سرمایه‌گذاری خارجی و کاهش موانع آن، افزایش صادرات و مانند آن است. ایران و عراق می‌توانند با زمینه‌سازی برای بخش خصوصی و رقابت سالم آنها و ایجاد ممنوعیت و محدودیت برای استفاده از هر کالای غیرایرانی و غیرعراقی، بازار گسترده اربعین را به فضایی برای رشد اقتصادی خود تبدیل کنند.

    جمع‌بندی:
    راهپیمایی اربعین یک حماسه عاشورایی است ولی در سالروز عاشورا برپا نمی شود،  بلکه در سالروز نخستین اربعین امام حسین علیه السلام به وقوع می پیوندد، شاید به این دلیل که استمرار عاشوراء و تداوم آن را حکایت کند. نفس تداوم بخشیدن به عاشوراء تا اربعین به صورت نمادین به معنای کوشش برای امتداد بخشیدن به عاشوراء و زنده نگاه داشتن مشعل هدایت گر آن است. مراسم اربعین نقطه تلاقی آرمانها و عقلانیت و منافع ملی با پشتوانه بی‌نظیر حمایت مردمی در دو کشور و نزدیک شدن دو کشور به یکدیگر و همکاری با هم برای تأمین منافع ملی همزماان با دست یافتن به منافع مشترک در سطح منطقه‌ای و بین المللی با رویکرد تمدنی است. تردیدی نیست که اگر این مراسم از منظر جامعه شناختی، فرهنگ شناختی، مردم شناختی، ارتباط شناختی، روان شناختی و مانند آن مورد واکاوی قرار گیرد ظرفیتهای مدیریت پذیر آن هر چه بیشتر هویدا خواهد شد. ظرفیتهای نه گانه تمدنی اربعین مستقل از اراده ما تحقق یافته است ولی اگر به آنها خودآگاهی داشته باشیم می توانیم با مدیریت بهتر آن، بهره بیشتری از آن ببریم.

    بر این اساس پیشنهاد می‌شود شورای عالی سیاست‌گذاری اربعین با محوریت طرف عراقی و با ترکیبی از شخصیتهای حقوقی و حقیقی ایرانی و عراقی از بین علمای دین و دولتمردان و نمایندگان سازمانهای مردم‌نهاد راه‌اندازی شود و با نگاهی تمدنی مجموعه فعالیتهای اربعین راهبری شود. یکی از اقدامات زیر نظر این شورا می‌تواند راه‌اندازی خبرگزاری اربعین برای هدایت اخبار و گزارشهای اربعین در کنار آزاد گذاشتن گردش آزاد اخبار مردمی باشد.

    تأکید می‌نماید باید نهایت دقت و کوشش برای حفظ روح زیارت مراسم اربعین و فرو نغلتیدن به برجسته ساختن بیش از حد ابعاد سیاسی و اقتصادی آن به عمل آید. در همین چارچوب برنامه‌ریزی برای جهت دادن به بعد فرهنگی و آموزشی این مراسم به ویژه با الهام از مضامین زیارت اربعین باید مورد توجه قرار گیرد.

    * دکتر محسن الویری، مدیرگروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع)

  • اولین زائر اربعین چه کسی بود؟

    از جابر به‌عنوان کسی که سنت زیارت اربعین را تأسیس نموده یاد می‌شود، آگاهی‌ها از وی به همین حد محدود است، بلکه اغلب او را پیرمردی فرتوت و نابینا فرض کرده و از جایگاه رفیعش بی‌خبریم.
    اما جابر بن عبدالله کیست و از چه موقعیت و منزلتی برخوردار است. جابر بن عبدالله انصاری از چهره‌های مشهور صحابه و درعرصه فقه و حدیث، تفسیر قرآن کریم و مهمتر از همه، سیره نگاری از شخصیت‌های حائز اهمیت بسیار است. تاریخ‌نگاری مسلمانان با ثبت سیره یعنی هر آنچه به پیامبر(ص) مربوط بوده بصورت حدیث آغاز شده است. از این‌رو دانش سیره و حدیث به هم گره خورده و از هم تفکیک‌ناپذیرند. تعیین افرادی که در عصر صحابه بازگوکننده اخبار سیره بودند بسی دشوار است، اما با رصد کردن روایات و تعیین راوی اصلی می‌توان حدس زد چه افرادی از صحابه و تابعین به این امر توجه و اهتمام بیشتری داشته‌اند.
    به طور مثال در طبقه صحابه؛ عایشه، ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری را می‌توان گفت که از این دسته بودند، اما امتیازاتی که جابر دارد حاکی از پیشگامی و نقش مؤثر وی نسبت به سایر سیره‌گویان و سیره‌نویسان است. او با حضور فعال در حوادث دوران رسالت و توفیق تعلیم دانش در عرصه‌های مختلف از پنج امام معصوم(ع) به‌طور مستقیم، از جایگاه ممتازی برخوردار و علاوه بر صحابه، بر بسیاری از تابعین نیز تقدم دارد. او در بسیاری از غزوات و سرایا شرکت فعال داشته و گزارش‌ آنها را انعکاس داده است. رسول خدا(ص) در یکی از غزوات (ظاهراً مریسیع) برای جابر بیست و پنج بار طلب آمرزش نموده و درخواست کاغذ و قلم در آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) به نقل از جابر گزارش شده است.
    پس از وفات پیامبر(ص) وی در کنار امیرالمؤمینن علی(ع) بود و ابن قدامه او را در شمار سلمان، مقداد، ابوذر و عمار و کسانی قرار داده است که پس از پیامبر(ص) به حقانیت علی(ع) معتقد بودند. در جنگ یرموک، قادسیه، دمشق و مصر نیز حضور داشت و مصریان حدود ده حدیث از او نقل کرده‌اند. زمانی که مصریان معترض در اطراف مدینه اردو زده بودند، عثمان، جابر را برای مذاکره با آنان فرستاد و پس از گفت‌وگو توانست به طور موقت صلح ایجاد کند.
    شیخ طوسی او را در شمار اصحاب پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) نام برده است. همچنین کشّی روایات زیادی در مدح جابر آورده که نشان از جایگاه رفیع او دارد. از اخبار بر می‌آید که جابر مانند سلمان با رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) مراوده بسیار نزدیک داشته است به طوری که رسول خدا(ص) او را نیز از اهل بیت(ع) شمرده و میزان دوستی و دشمنی با خدا قرار داده است و او را همراه خود به خانه حضرت فاطمه(س) می‌برد. جابر در جنگ های جمل، صفین و نهروان در کنار علی‌(ع) حضور داشت و از وی روایات زیادی در فضائل علی‌(ع) وارد شده است.
    سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا پس از بیان جایگاه خود نسبت به رسول خدا(ص) از آنان خواست چنانچه به سخنان او اطمینان ندارند از اصحابی چون جابر بن عبدالله انصاری بپرسند. در روایتی امام باقر(ع) وثاقت و شفاعت جابر را تأیید و ضمانت کرده است. امام صادق(ع) جابر را از خواص اهل بیت و از جمله هفت نفری شمرده که به آیه مودّت وفا کردند و پس از شهادت امام حسین(ع) بر اعتقاد به اهل بیت باقی ماندند. همچنین امام صادق(ع) دوستی کسانی چون جابر را واجب شمرده است.
    روایات مختلف حکایت از جامعیت علمی او را در زمینه های فقه، تفسیر، تاریخ و کلام دارد تا آنجا که فقهای شیعه و سنی به احادیث و آرای فقهی او توجه و عنایت کامل داشته و به وفور بدان‌ها استناد کرده‌اند.
    جابر را از طبقه نخست مفسران از اصحاب رسول‌الله(ص) نام برده‌اند و اهل سنت او را از مفسران بزرگ و از صحابه‌ای که پس از رحلت پیامبر(ص) به تفسیر اشتغال داشته‌ معرفی کرده‌اند.
    جابر را یکی از پرگوینده‌ترین احادیث رسول خدا(ص) و حافظ سنن نبوی برشمرده‌اند. احادیث نقل شده از جانب او را 1540 حدیث شماره کرده‌اند. از خود او نقل است که می‌گوید: «هفتاد حدیث به تنهایی از پیامبر(ص) شنیدم.»
    گزارش‌های او درباره حوادث دوران رسالت جسته و گریخته نیست، بلکه همپای حوادث به سیره رسول خدا(ص) پرداخته و گزارش‌های مفصل و بلندی از وی نقل شده که نشان می ‏دهد جابر به این امر اشتغال کامل داشته است.
    مقایسه گزارش‌های جابر با صحابه و در مرحله بعد تابعین بخوبی پیشگامی جابر و ممتاز بودن او را به‌عنوان راوی برتر سیره نبوی نشان می‌دهد. بنابراین در دو بخش سیره گویی و سیره‌نویسی از نظر قدمت و اعتبار کسی به رتبه جابر نمی‌رسد.
    ۲۴۱۲۴۱

  • مسیرهای پیاده‌روی جاماندگان اربعین

    به گزارش رسا نشر، پیاده‌روی اربعین طبق سنوات گذشته و در جهت همدلی و مواسات با زائران کربلا ،مراسم پیاده‌روی جاماندگان کربلا تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) برگزار می‌شود.
    در طول مسیر موکب های مردمی که توسط اقشار مختلف مردم و نهاد های گوناگون آماده شده است از زائران پذیرایی می کنند تا حال و هوای مسیر نجف به کربلا برای مردم تداعی شود.ضمنا برای رفاه حال زائران نیز استراحتگاه هایی در طول مسیر در نظر گرفته شده است.
    مسیرهای پیاده‌روی:
    مسیر شماره یک: میدان امان حسین (ع)، خیابان ۱۷ شهریور، میدان شوش، خیابان فداییان اسلام، حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
    مسیر شماره دو: حرم مطهر امام زاده حسن (ع) خیابان امین الملک، خیابان قزوین، میدان حق شناس، میدان بهمن، خیابان شهید رجایی، بزرگراه کریمی، خیابان فدائیان و حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
    مسیر شماره سه: از میدان جهاد آغاز خواهد شد و زائران با عبور از خیابان نواب، میدان بهمن، بزرگراه نواب، خیابان شهید رجایی و خیابان فداییان اسلام به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) می رسند.
    مسیر شماره چهار: باقرشهر، جنوب به شمال خیابان رجایی، خیابان سلمان فارسی، ضلع جنوب حرم عبدالعظیم (ع)
    مسیر شماره پنج: ورامین، میدان معلم، سه راه ورامین، خیابان فدائیان اسلام، حرم عبدالعظیم (ع)
    ۲۴۱۲۴۱

  • رئیس ستاد مرکزی اربعین: ۴۹ زائر در عراق فوت شده‌اند/ زائران زودتر بازگردند

    رئیس ستاد مرکزی اربعین با اشاره به ازدحام در نجف و کربلا گفت: زائرانی که زودتر به کربلا و نجف رفته‌اند، زودتر بازگردند.
    به گزارش ایسنا، حسین ذوالفقاری با بیان اینکه تراکم جمعیت در مرز خسروی وجود دارد، اما در سایر مرزها، تردد عادی انجام می‌شود، اظهار کرد: وضعیت مرز‌ها نسبت به دو روز پیش آرام‌تر است و تردد‌ها تقریبا به آسانی انجام می‌شود. از اول محرم ۳ میلیون زائر به عراق رفته اند که یک میلیون نفر به کشور بازگشته اند و در حال حاضر ۲ میلیون نفر در عراق هستند.
    در نجف و کربلا با ازدحام جمعیتی که وجود دارد شرایط خیلی عادی نیست، بنابراین زائرانی که زودتر به کربلا و نجف رفته‌اند، زودتر بازگردند. زائرانی هم که در مسیر هستند، حتما از شرایط کربلا و نجف اطلاع کسب کنند.
    وی ادامه داد: ۴۹ زائر در عراق فوت شده‌اند که ۲۹ نفراز این تعداد در حوادث رانندگی فوت کرده اند. ۵۱ زائر در بیمارستان‌های عراق بستری هستند.۲۱۸ زائر به بیمارستان‌های ایران متقل شده اند و در داخل کشور هم حوادثی داشته‌ایم و از زائران می‌خواهیم احتیاط کافی را داشته باشند.
    ذوالفقاری در پایان گفت: در حال تلاش هستیم تا آب به اندازه کافی در مرز‌ها دپو کنیم تا زائران در بازگشت با مشکل کمبود آب مواجه نشوند. تمام امکانات حمل و نقل را هم بسیج کرده ایم.
    برای شرایط اضطراری هم هزار کامیون در نظر گرفته ایم که امیدوارم به این کامیون‌ها نیازی نباشد. اگر زائران زمان سفر خود را مدیریت کنند، مشکلی در مرز‌ها بوجود نمی‌آید.
  • ۳۴ درصد بیکاران زن هستند

    از جمعیت حدود دو میلیون و ۹۰۰ هزار نفری بیکار، ۳۴ درصد زن و ۶۶ درصد مرد هستند؛ بر این اساس مردان دو برابر زنان بیکارند.

    از جمعیت حدود دو میلیون و ۹۰۰ هزار نفری بیکار، ۳۴ درصد زن و ۶۶ درصد مرد هستند؛ بر این اساس مردان دو برابر زنان بیکارند.
    به گزارش ایسنا، آخرین گزارشی که اخیرا مرکز آمار ایران از وضعیت اشتغال و بیکاری منتشر کرد، نشان داد که نرخ بیکاری در پایان تابستان سال جاری کاهش یافته و به ۱۰.۵ درصد رسیده است.
    در این بین بیکاران کمتر و شاغلان بیشتر شده‌اند؛ به طوری که در حال حاضر حدود ۶۱ میلیون و ۵۸۲ هزار نفر جمعیت ۱۵ ساله و بیشتر هستند که از این تعداد دو میلیون و ۹۰۰ هزار نفر بیکار و ۲۴ میلیون و ۷۵۰ هزار نفر شاغل هستند.
    بر این اساس نسبت به تابستان سال گذشته حدود ۸۴۴ هزار نفر بر تعداد شاغلان افزوده شده و ۴۵۵ هزار نفر از بیکاران کاسته شده است.
    بررسی وضعیت بیکاران نشان می‌دهد که یک میلیون و ۹۰۸ هزار نفر آن‌ها مرد و ۹۸۶ هزار نفر دیگر زن هستند. براین اساس نزدیک به ۶۶ درصد جمعیت بیکار را مردان و ۳۴ درصد دیگر را زنان تشکیل می‌دهند.
    البته از تعداد بیکاران زن و مرد در تابستان سال جاری کم شده است؛ به گونه‌ای که کاهش حدود ۳۶۳ هزار نفر مردان بیکار و ۹۱ هزار نفر زنان بیکار وجود دارد.
    در حال حاضر نرخ بیکاری بین زنان به ۱۸.۲ درصد می‌رسد که نسبت به تابستان سال گذشته ۱.۷ درصد کمتر شده است.
    همچنین نرخ بیکاری میان مردان ۸.۶ درصد گزارش شده که نشان‌دهنده کاهش ۱.۸ درصدی است.
    ۱۸ درصد شاغلان زن و ۸۲ درصد مرد هستند.
    اما در بین جمعیت حدود ۲۴ میلیونی شاغل، ۲۰ میلیون و ۳۳۱ هزار نفر را مردان و چهار میلیون و ۴۲۰ هزار نفر را زنان تشکیل می‌دهند. در این بین سهم مردان از اشتغال به ۸۲ درصد و زنان به ۱۸ درصد می‌رسد.
    در تابستان امسال حدود ۹۳ هزار نفر بر تعداد زنان شاغل و ۷۵۰ هزار نفر بر مردان شاغل افزوده شده است.
  • حسین سازور: برای یک روضه هزار میلیارد هم بگیرم، باز ارزان فروخته‌ام

    این مسیر خیلی آفت دارد، اصلا پرآفت است. آفت قشنگی، آفت پولداری، آفت خوب خواندن، آفت شهرت. اینهایی که پیرغلام شدند و ۷۰ سال سن دارند و در دستگاه امام حسین (ع) می‌خوانند خیلی چیزها را بر خود حرام کردند.

    “من برای یک روضه اگر هزار میلیارد هم بگیرم، باز ارزان فروخته‌ام. به اربابم سیدالشهدا (ع) قسم می‌خورم”.
    به گزارش عصر ایران، حسین حاج سازور مداح مشهور در برنامه دست خط تلویزیون به سوال هایی در مورد مداحی و حاشیه های آن، انفجار دفتر نخست وزیری و حزب جمهوری اسلامی در اوایل انقلاب، ترور حجاریان و دوران احمدی نژاد پاسخ داد. حسین حاج سازور مداحی متولد ۱۳۳۹ در تهران، محله غیاثی میدان خراسان است. کسی که از قبل انقلاب در ۱۰ سالگی مداحی را شروع می‌کند و بعد از انقلاب در در تیم حفاظت کسانی چون لاجوردی و رجائی بوده است. در ادامه متن کامل این گفتگو را به نقل از مشرق بخوانید:
    *سلام و خوش آمدید.
    سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. در خدمت شما هستم.
    *می‌دانم در این ایام، زمان پرکاری شماست ولی لطف کردید این وقت را برای ما اختصاص دادید. حال شما چطور است؟ یک سانحه‌ای در جاده خرم‌آباد داشتید. بهتر شدید؟
    الحمدالله بهتر هستم. لطف خدا و دعای مردم بود که واقعا غرق در نعمت و دعا هستیم. خیلی خوب هستم.
    *برای کمک به سیل‌زده‌ها رفته بودید.
    ما یک کاری در خوزستان داریم انجام می‌دهیم که در یکی از روستاهای خوزستان است. آنجا روستایی به نام بردیه است. تقریباً نزدیک دو سال است. کار بازسازی انجام می‌دهیم و سیل اخیر هم که آنجا حادث شد، مجبور شدیم یک سفری برویم که وضعیت خود روستا را بررسی کنیم. به سمت خرم‌آباد که می‌آمدیم ماشین از جاده منحرف شد و ۸-۷ معلق زدیم و ۴-۳ نفر از رفقا در ماشین بودند.
    *خود شما پشت فرمان بودید؟
    بله.
    *خواب‌تان برد یا …
    نخیر. لاستیک عقب ماشین ترکید و ماشین منحرف شد. با اینکه سرعت کمی هم داشتیم. یک خورده وضعیت ما از همه سنگین‌تر بود و رفقای دیگر الحمدالله سرپایی کار آنها انجام شد.
    *ولی خیلی‌ از رفقا و دوستان و مسئولان کشوری نگران شما بودند.
    ما شرمنده محبت مردم هستیم. طول درمان ما در بیمارستان زیاد بود، به خاطر وضع وخیمی که داشتم که از همین جا باید از همه مسئولین محترم، از هیئات مذهبی، از دوستان و رفقا که زحمت کشیدند باید تشکر کنم.
    *محرم امسال چطور بود؟
    تا الان خیلی خوب است. البته هر سال شاکر خداوند هستیم.
    *خیلی‌ها نگران بودند حاج آقا سازور به خاطر کسالت به محرم امسال نرسد.
    من خودم هم نگران بودم و واقعاً مداحان امام حسین (ع) از یکی دو ماه مانده به محرم شروع می‌کنند، یعنی از ماه رمضان که به سمت ماه محرم می‌آئیم نوعاً ذاکران و مداحان نگران محرم هستند، مخصوصاً آنهایی که جلسات‌شان در چشم و بزرگ است و جمعیت زیادی دارند و باید آمادگی بیشتری نسبت به سال‌های گذشته داشته باشند؛ ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم. الحمدالله به لطف خداوند و اهل بیت (ع) و دعای مردم تا الان گذراندیم.
    *الان آقای سازور وضعیت هیئات ما را چطور می‌بینند؟ چقدر از جایگاهی که باید هیئات ما داشته باشد، اثرگذاری که باید روی جامعه داشته باشد، به معنای واقعی دارد؟ جایی از شما خواندم که مداح اول از همه باید خودسازی خودش را داشته باشد.
    خدمت شما عرض کنم که تفاوت خیلی زیاد است. الان نقش مداحان و ستایشگران اهل بیت (ع) با قبل از انقلاب متفاوت است. ما قبل از انقلاب جلسات داشتیم، ولی به این پرشوری نبود. قبل از انقلاب جلسات مداحی بود، ولی در انعکاس بسیار ضعیف بود. قبل از انقلاب مداحی بود، ولی بدون دخالت در سیاست! نوعاً قبل از انقلاب مردم به دنبال ثواب بودند. تفاوت انقلاب با قبل از انقلاب یکی از بعدهای مهم همین است که بعد از انقلاب هیات‌ها و مردم به دنبال انجام تکلیف دینی بوده‌اند.
    اجازه بدهید دو نمونه برای شما مثال بزنم. جابر با سیدالشهدا (ع) به کربلا نیامد. اولین کسی است که تاریخ می‌نویسد در اربعین به زیارت سیدالشهدا (ع) آمد. جابر به عطیه می‌گوید، قدم‌هایت را کوتاه بردار چون از پیامبر (ص) شنیدم هر قدمی که به سمت قبر حسین (ع) برداشته شود ۷۰ حج ثواب دارد. پس قدم‌ها را کوتاه بردار تا حج بیشتری برای شما برداشته شود. قدم‌ها را کوتاه برداشتید و ثواب هم نوشتند و ۷۰ حج هم نوشتند.
    یک شخصیتی هم داریم که اسم آنچنانی از او در تاریخ نیست، غلام ابوذر به نام «جون» بود که حضرت آن را به امام حسین (ع) بخشید. این در خانه حضرت کار می‌کرد. روز عاشورا سیدالشهدا (ع) به ایشان فرمود جون این پول را بگیر، اطاعت خود را از تو برداشتم، از شما راضی هم هستم، برو! به حضرت عرض کرد من با شما سنخیتی ندارم، من غلام هستم و شما آقا هستید. به من می‌گویید برو من کجا بروم؟ الان باید کنار شما باشم. حضرت به او اجازه داد.
    جنگ نمایانی هم کرد و چشم باز کرد دید سرش به زانوی سیدالشهدا (ع) است. عرض کرد آقا وفا کردم؟ حضرت فرمود وفا کردی. زودتر از ما به بهشت وارد خواهی شد و زودتر از ما به دیدار جمال پیامبر (ص) نائل می‌شوی، برو ما دنبال تو خواهیم آمد. نزدیک هزار و ۲۰۰ سال است که هر روز حجت ابن الحسن (ع) به این «جون» صبح و شب سلام می‌کند. مراتب «جون» را هر لحظه بالاتر می‌برد.
    این فرق ثواب و تکلیف است. هیئت‌های انقلابی هیئت‌هایی هستند که تکلیف‌مدار هستند؛ یعنی یک بعد تکلیف، اجرای دستورات یا بهتر بگوئیم منتظر گوشه چشم امام حاضر خود هستند.
    درباره همین شهدای بزرگواری که برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) رفتند، آنهایی که اهل ثواب بودند و سنگ گریه بر اهل بیت را به سینه می‌زدند و در دفاع از حریم اهل بیت نرفتند، برای این شهدا حتی یک اطلاعیه هم ندادند. یک مجلس بزرگداشت هم نگرفتند؛ یعنی خودشان که قدم عملی برنداشتند.
    آنها اهل بیت را برای ثواب می‌خواهند، یعنی فرض کنید اگر بگویند سیدالشهدا (ع) ده مرتبه کشته شود، می‌گویند کشته شود که ما ثواب بیشتری ببریم. حاضر هستند امام معصوم دهها بار کشته شود که آنها ثواب بیشتری ببرند ولی اهل تکلیف می‌گویند، ده‌ها بار ما کشته شویم، خدشه‌ای و ذره‌ای خطی به ساحت امام وارد نشود. امروز آن که مو به مو خط امام را دنبال می‌کند، غیر از مقام معظم رهبری، کسی را نمی‌بینید. اگر باشند، تعداد خیلی کم و انگشت‌شمار هستند.
    *یک سوالی اینجا مطرح می‌شود که از یکی دو نفر از آقایان سیاسی یا کسانی که اهل فرهنگ بودند، در همینن برنامه پرسیدم؛ گفتم می‌گویند در این ۴۰ سال به لحاظ فرهنگی و روحیه ایثار و گذشت و فداکاری برداشت اینطور است که کمرنگ شده و جوانان قدیم چیز دیگری بودند ولی می‌بینیم در همین فضا دهه هفتادی‌ها به سوریه می‌روند و برای امنیت این مملکت جان خود را کف دست خود می‌گذارند.
    این حرف را شاید آقا چندین بار بیان کرده‌اند که اگر امروز هم جنگی رخ دهد، بهتر از زمان جنگ تحمیلی جوانان هجوم خواهند آورد. ما اثرات این را داریم در جامعه می‌بینیم. آنهایی که این حرف را می‌زنند، خودشان هم آن زمان اگر خوب عمل می‌کردند جزو همین دسته اهل «ثواب» بودند؛ آنهایی که می‌گویند جوانان آن زمان بهتر بودند، خود آنها هم نرفتند. امریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها دست از پا خطا کنند من قول شرف به شما می‌دهم، بهتر از آن زمان، قوی‌تر از آن زمان، جوانان عمل می‌کنند. نمونه این قصه مدافعان حرم است دیگر. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟
    *در جایی از شما خواندم که نگاه انتقادی داشتید و می‌گفتید الان وضع مداحان جوان ما خوب نیست. چرا؟
    من خودم الان در آستانه ۶۰ سالگی هستم، نوعاً رفقای همتراز ما یعنی آنهایی که در محدوده سنی ما هستند و این وظیفه سنگین را برعهده دارند، مانند حاج سعید، حاج محمود، آقای طاهری، آقای بنی‌فاطمه، حاج قربان و بزرگان دیگر در این خطه، تمام اینها با استاد بالا آمده‌اند. شما به محض اینکه وارد دستگاه امام حسین (ع) بشوید و بخواهید انجام وظیفه کنید و مداح شوید، یک کاغذ شعر در دست بگیرید و یک میکروفون هم در دست بگیرید و صدای خوبی هم داشته باشید، اولین روضه و شعری را که در دستگاه امام حسین (ع) خواندید، سیدالشهدا (ع) بالاترین درجه دنیایی را به شما می‌دهد؛ یعنی یک درجه ارتشبدی را روی دوش شما می‌گذارد.
    ۴ سال که خواندید یک درجه از شما می‌گیرد و سپهبد می‌شوید. ۴ سال دیگر که خواندید یک درجه دیگر می‌گیرید و سرلشگر می‌شوید. یک زمانی نگاه می‌کنید که ۸۰ ساله شدید و ۷۰-۶۰ سال هم هست که می‌خوانید و درجه شما به کجا رسیده است؟ درجه‌ات به صفر رسیده است! یعنی درجه‌ای ندارید. کسی که درجه نداشته باشد را غلام می‌گویند. پیر هم که شدید، در نتیجه به شما پیرغلام می‌گویند. تازه آنجاست که سیدالشهدا (ع) در شما تجلی می‌کند. با استاد بالا بیایید.
    *یعنی الان این خلا وجود دارد.
    بله.
    *یعنی تا یک مرحله‌ای که می‌آیند، خودشان احساس می‌کنند استاد نیاز ندارند.
    می‌گویند ما مستغنی و غنی هستیم و نیازی به کسی نداریم. یک زمانی حاج آقا منصور به ما زور می‌گوید. حاج محمود یک زمانی می‌گفت ما الان ۶۰-۵۵ ساله هستیم و علنی حاج منصور به ما زور می‌گوید و ما می‌پذیریم، چون می‌دانیم در زور گفتن او حکمتی هست. یک چیزی او دارد و ما هنوز آن را به دست نیاورده‌ایم. یک فوت کوزه‌گری او دارد که هنوز ما به دست نیاوردیم و ما به این اعتقاد داریم. این خیلی مهم است. خواننده‌ها و جوانان باید دقت کنند، اگر نصف عمر خود را دنبال استاد خوب بگردید، ارزش دارد که استاد پیدا کنید و بعد قدم به این وادی بگذارید. البته اگر از من بپرسید، من می‌گویم وارد این وظیفه نشوید.
    *درباره این هم مطلب جالبی از شما خواندم که جوانان در این مسیر نیایید.
    برای اینکه این مسیر خیلی آفت دارد، اصلا خیلی پرآفت است. آفت قشنگی، آفت پولداری، آفت خوب خواندن، آفت شهرت. اینهایی که پیرغلام شدند و ۷۰ سال سن دارند و در دستگاه امام حسین (ع) می‌خوانند خیلی چیزها را بر خود حرام کردند. خیلی ماشین‌ها را دوست داشتند سوار شوند، ولی سوار نمی‌شوند. خیلی خانه‌ها را دوست داشتند داشته باشند ولی ندارند.
    حاج منصور هنوز در نازی‌آباد در خانه ۱۰۰ متری می‌نشیند. خیلی لباس‌های قشنگ می‌خواستند، بپوشند ولی نمی‌پوشند. خیلی جاهای خوب می‌توانستند بروند، ولی نرفتند. خیلی چیزها را به خودشان حرام کردند، ولی در عوض مولا چیزهای خوبی به آنها داده است. خداوند چیزهای خوبی به آنها داده است. اگر مرد این دستگاه هستید بسم‌الله! یکی از آفت‌های این کار، این است که باید همراه زمانه خود باشید یعنی بدانید امروز جامعه چه توقعی از شما به عنوان ذاکر و یک فرهنگی تاثیرگذار دارد، همان را انجام دهید. اجازه دهید به این قصه ورود پیدا کنم. ما در وادی ماجرای فتنه ۸۸ شکر خدا و به لطف سیدالشهدا (ع) این سلسله جلیله رفوزه نداشت.
    *عاشورای ۸۸ کجا بودید؟
    عاشورای ۸۸ همان جایی بودیم که باید باشیم.
    *چطور فهمیدید این اتفاق رخ داد؟
    ساعت تقریباً ۱۰ یا ۱۰ و نیم صبح بود که هیات ما تخلیه شد. معلوم شد فتنه را در این مملکت باید قدرت امام حسین (ع) جمع کند.
    *و جمع کرد.
    و جمع کرد. یعنی مسئولین ما، مردم ما بدانند اگر درِ خانه سیدالشهدا (ع) زانو زدند، زندگی، کسب، تحصیل و آداب معاشرت آنها با سیدالشهدا (ع) گره خورد، بر همه چیز فائق هستند؛ حتی فتنه‌های بزرگ پیش آید. خیلی‌ها از امکانات و مواهب این نظام در سال‌های متمادی بهره‌مند شدند، اما وقت فتنه متاسفانه عملکرد خوبی نداشتند.
    قربان آن هیاتی‌هایی بروم که سینه‌زن امام حسین (ع) بودند و گفتند حرف از دهان آقا برای ما تکلیف است؛ حرف از دهان آقا برای ما روشنی است، حرف از دهان آقا برای ما مسیر صراط مستقیم است. آقا دست خودش را در گوشش گذاشت و گفت آی خواص! نمی‌گویم از من دفاع کنید، آنچه را که می‌فهمید بیان کنید.
    *در جایی خواندم که گفتید من غلط می‌کنم که پاکت بگیرم. پاکت نمی‌گیرید؟
    نخیر. در عین حال که حلال‌ترین پول را این پول می‌دانم.
    *یعنی ایرادی به آن نمی‌دانید.
    نخیر. چون این رویه حضرت صادق (ع) بود. روضه‌خوان برای حضرت روضه خواند و حضرت به او صله داد. بعد فرمودند این صله ای است که در دنیا می‌توانیم به شما بدهیم، ولی اجر شماا باید در قیامت داده شود. صله خوب است؛ حلال‌ترین پول است منتهی من دنبال آن صله قیامتی هستم.
    البته اگر صله به من بدهند می‌گیرم. آن چیزی که مذموم است بگویید این مقدار به من صله بدهید.
    *همین را می‌خواستم بپرسم که مثلاً آقای فلان می‌گوید من برای ده شب هر شب ده میلیون تومان می‌آیم.
    آقای رنجبران به امام حسین (ع) قسم این ارزان‌فروشی است. خدا شاهد است و به شما اثبات می‌کنم. من برای یک روضه اگر هزار میلیارد هم بگیرم، باز ارزان فروخته‌ام. به اربابم سیدالشهدا (ع) قسم می‌خورم.
    *بعدش چنین کاری آن نفس را می‌دهد که اثر داشته باشد؟
    اثبات کنم برایتان؛ یک چاه نفت ما که در خوزستان یا جاهای دیگر دچار حریق می‌شود… می‌دانید که این کار تکنولوژی دارد، زحمت‌کشانی می‌آیند و شاید قریب دو ماه طول بکشد که اطفای چاه انجام گیرد، حضرت صادق (ع) فرمود روضه خوانده می‌شود، یک قطره اشک در مصائب جدم حسین که از چشم بر گونه جاری شد دریاهایی از آتش را خاموش می‌کند. این قیمت دارد که من طی کنم؟
    مداح باید خودش کار داشته باشد، خواننده باید کار کند. نه در این فعالیت‌های اقتصادی مذموم و حرام وارد شود، نه اینکه خواننده امام حسین (ع) را گول بزنند و به هوای یک شرکت و سهام و کاری، از خوانندگی و مداحی و موهبتی که سیدالشهدا (ع) به او داده سوءاستفاده کنند، از چهره‌اش برای مطامع خود سوءاستفاده کنند و اندکی هم به این بدهند.
    *پس چنین چیزهایی را داریم؟
    این خوب نیست. این مذموم است.
    *چنین افرادی الان داریم؟
    باشد هم خیلی کم و قلیل هستند. نوعاً کسانی که می‌شناسم و رفقایی که با آنها محشور هستم همگی کار دارند.
    *همین افرادی که مرتکب این اشتباه می‌شوند باعث می‌شوند کل جماعت مادحین ما مورد سوءاستفاده برخی قرار بگیرند.
    به هر حال تمام غیبت‌ها و تمام دروغ‌ها و تهمت‌هایی که زده می‌شود به گردن آنها است. این را باید دقت کنند. خیلی باید به این دقت کنند. همین چند وقت پیش، دو سه روز پیش، رئیس بسیج مداحان – من هم ایشان را نمی‌شناسم – یک صحبتی کرده بود و توضیحی داده بود که ممکن است همانطور که آخوند انگلیسی داریم، مداح اسرائیلی هم داشته باشیم و گفته بود آنها کسانی را تربیت می‌کنند که بفرستند… صبح دیدم بچه‌ها روزنامه عوضی را آوردند که در ایام فتنه سنگ اسرائیل و امریکا را به سینه می‌زد.
    *تیتر یک کرد.
    تیتر یک کرد «دستگیری مداحان اسرائیلی»! از کجا به اینجا می‌رسیم؟ ما باید عکس‌العمل نشان دهیم یعنی مدافع این حریم و دستگاه باشیم. من اگر مداح امام حسین (ع) شدم، اولاً باید بدانم مداح چه کسی هستم؟ شخص مهم است. آن شخصیت مهم است. به اندازه ظرف وجودی سیدالشهدا (ع) را بشناسم. سیدالشهدا (ع) چه کسی است؟ عزیزتر از سیدالشهدا (ع) پیش خدا نداریم که حضرت فرمود جد ما همه چیز خود را برای خدا داد، جا دارد خدا هر چه دارد به جد ما بدهد. ربوبیت را نمی‌تواند بدهد، نشدنی است. اگر می‌شد شاید خداوند می‌داد. نشدنی است و نمی‌شود که بدهد. دعا را زیر قبه حضرت، مستجاب قرار داده است، خاک او را شفا قرار داده است، هر کسی در دستگاه امام حسین (ع) بیاید پاک و پاکیزه می‌شود.
    خب آن روزنامه وقتی اینطور می‌نویسد، من اگر فریادی می‌زنم دفاع از حریم سیدالشهدا (ع) انجام می‌دهم. الحمدالله رب العالمین، خدا را شکر می‌کنیم که تا الان در سلسله جلیله، این خطای به این بزرگی که کسی جاسوس باشد نداشته‌ایم. یک زمانی یک چیزی درمی‌آید و خدا این فضاهای مجازی را لعنت کند که الان یک بخشی از دین‌زدایی در جامعه توسط همین فضای مجازی صورت می‌گیرد. چه دروغ‌هایی منتشر می‌شود، چه تهمت‌هایی منتشر می‌شود! در عین حال ما باید حواسمان را جمع کنیم.
    *یک زمانی هم یک خبری بیرون آمد که متاسفانه برخی می‌گفتند بخشی‌اش صحت دارد، درباره مسائل اخلاقی برخی از این افراد بود که به نوعی هم تازه مشهور شده بودند.
    آقای رنجبران باید به خدا پناه ببریم.
    *خدا عاقبت همه ما را به خیر کند.
    ما هر لحظه باید به خداوند پناه ببریم و شیطان هم قسم خورده که همه را اغوا می‌کنم؛ شیطان قسم خورده است. جبرئیل به پیامبر عرض کرد یا رسول الله تا زمانی که مطمئن نشده‌ای شیطان مرده است، ایمن از مکر آن نباش. جبرئیل به پیامبر اعظم (ص) این را گفته است، کسی که معصوم علی‌الاطلاق است. ما که پایمان روی پوست خربزه است.
    *حاج آقا حسین سازور از کجا با حاج منصور رفیق شد؟
    با حاج آقا سال ۶۳ یا ۶۴ بود که رفیق شدیم
    *بعد از کربلای ۴ بود.
    بله. شب ساعت ۱۲ دم خانه حاج آقا در زدیم و با یکی از رفقا بودیم. تازه از عملیات آمده بودیم. کارهای عملیات هم قدری گره خورده بود و حاج آقا قدری ناراحت بود. ما را نگاه کرد و گفت این هم می‌خواند؟ رفیق ما گفت، بله. گفت معلوم است. اسم را پرسید، دوست ما گفت “حاج حسین” و نگاه ایشان دل ما را برد. (می‌خندد)
    *از همان جا جرقه زده شد.
    بله. حاج آقا وارد قلب ما شد و واقعاً حاج آقا منصور دوست‌داشتنی است.
    *خدا ایشان را حفظ کند.
    استوانه روضه است.
    *واقعاً! چند روز پیش یکی از دوستان از مکه آمده بود و ولیمه‌ای گرفته بود. اولین بار تمتع مشرف شدند. می‌گفت این «مدینه شهر پیغمبر…»
    حاجی انگار همان زمان خوانده می‌شود و هر بار تازه است.
    این برای سال ۷۲ بود که قرار بود همان سال با حاجی به مکه برویم. کارهای مقدماتی را من انجام دادم. حاجی از بعثه جدا شده بود و یک مسائلی وجود داشت. کارها را تقریباً انجام دادیم و بعد حاج آقا به ما گفت حالا ما دوتایی به مکه برویم، تهران را چه کسی اداره کند؟ جلسات سه‌شنبه و کمیل شب جمعه را چه کسی برگزار کند؟ عرفه را چه کسی برگزار کند؟ گفت اینجا می‌مانید؟ گفتم شما بگویید من می‌مانم.
    *کارهایتان را کرده بودید؟
    بله. حاج آقا رفتند و ما تهران ماندیم و جلسات حاج آقا را اداره می‌کردیم. حاج آقا همان سال این شعر بسیار زیبا را خواندند.
    *آقای سازور متولد ۱۳۳۹، در غیاثی در میدان خراسان هستند.
    بله.
    *پدر هم اهل مداحی بودند، شب‌های جمعه جوشن کبیر می‌خواندند. درسته؟
    نه، پدر ما رسماً جزو خواننده‌ها و مداحان نبودند ولی ماه رمضان، البته در طول زندگی خود هر روز عاشورا برقرار بود و خودش می‌خواند. ماه رمضان یک مفاتیحی دارد که الان من نگه داشته‌ام. پدرم سال ۶۸ به رحمت خدا رفت، تقریباً سن ۷۰ سالگی بود. این مفاتیح آنجاهایی که بیشتر از همه می‌خوانده، پاره شده است! بس که ورق زده است جای انگشتان دست ایشان هنوز هست. جاهایی که خیلی می‌خواند در ماه رمضان، هر شب جوشن کبیر می‌خواند. از جمله دعاهایی که می‌خواند، دعای فرج آقا امام زمان (عج) بود، دعای ندبه بود. اینهایی که یادم هست را بیان می‌کنم.
    *شغل حاج آقا چه بود؟
    پدر ما بازنشسته وزارت اقتصاد و دارایی بود. در زمان طاغوت بودند.
    *مادر در قید حیات هستند؟
    مادر هم به رحمت خدا رفتند. سال ۹۴ فوت کردند.
    *خدا ایشان را رحمت کند.
    خدا گذشتگان شما را رحمت کند.
    *ایشان هم اهل روضه بودند؟
    بله. به شدت اهل روضه بودند. اگر به من بگویند یکی از بکائین دهه ۸۰ و ۹۰ را معرفی کنید، من مادرم را معرفی می‌کنم. به شدت نسبت به سیدالشهدا (ع) اهل گریه و خیلی دوستدار هیات بود.
    *روضه در خانه داشتید؟
    بله. ما حدود ۳۰ سال محرم‌ها آنجا برنامه داشتم. قبل از آنهم در طول سال، ماهانه دو روضه مادرم در خانه برگزار می‌کرد. یکی شب اول ماه و دیگری شب بیست و سوم ماه بود.
    *از ده سالگی شروع به خواندن کردید.
    تقریباً از سن ۱۲-۱۰ سالگی خواندن را شروع کردم.
    *چه کسی بیشتر مشوق شما بود؟
    همین مرحوم پدر و مادرم مشوق من بودند.
    *چه سالی ازدواج کردید؟
    من سال ۷۰ ازدواج کردم.
    *چطور آشنا شدید؟
    توسط یکی از رفقا معرفی شدند.
    *مهریه چقدر است؟
    مهریه ۱۴ سکه بود که همه را پرداخت کردیم.
    *خطبه را چه کسی خواند؟
    آقا خواندند.
    *به به، خوش به سعادت شما! چند فرزند دارید؟
    دو فرزند، یکی دختر و یکی پسر دارم. دخترم الان صاحب شوهر و دو فرزند است که نوه‌های خوب ما هستند که یکی دختر و یکی پسر است.
    *از دامادتان راضی هستید؟
    خیلی راضی هستم. یکی از عنایاتی که خداوند به ما کرده همین بوده است. دختر ما در فیزیوتراپی دارای مدرک دکترا هستند. عبدالزهرا هم پسر من و مهندس مکانیک است.
    *چه می‌کند؟
    در نیروگاه کارمند است؛ رسمی نیست، در نیروگاه پرند مشغول است.
    *با هم بحث سیاسی می‌کنید؟
    نوعاً با من موافق هستند.
    *نزدیک هستند؟
    بله، خیلی.
    *دختر خانم هم همین طور هستند؟
    بله.
    *یعنی جرات نمی‌کنند مخالفت کنند؟
    نه، این طور نیست. اتفاقاً خیلی آزادی در خانه داریم.
    *عبدالزهرا هم می‌خواند؟
    تقریباً، ولی نه رسما.
    *فکر نمی‌کنید استعداد را داشته باشد؟
    استعداد دارد، الان بخش مهمی از کارهای هیات ما را عبدالزهرا انجام می‌دهد. توان خوبی می‌گذارد. ما هم از نظر اخلاقی و هم رفتاری از او راضی هستیم.
    *ولی میکروفون دست او ندادید؟
    در هیات خود ما گاهی مواقع ذکر می‌گوید.
    *آقا داماد شما را می‌دانم که شعر می‌گویند.
    بله. ایشان هم الحمدالله دستی به آتش دارند.
    *تیم شما تکمیل است.
    خدا را شکر می‌کنیم.
    *چقدر برای خانواده وقت می‌گذارید؟ شاید برای مردم جالب باشد که یک مداح اهل بیت که فعالیت‌های اجتماعی هم دارد چقدر برای خانواده‌اش وقت می‌گذارد؟
    من به خاطر وظیفه اجتماعی که دارم و به خاطر کاری که انجام می‌دهم، قدری کم به خانواده می‌رسم.
    *چقدر اهل مسافرت هستید؟ تفریح شما بیشتر مسافرت است؟
    من اصلاً اهل مسافرت نیستم مگر برای سفرهای زیارتی بروم.
    *تفریح شما با خانواده چیست؟
    تفریح اگر بگویم ندارم، درست گفتم.
    *اهل ورزش هستید؟
    اهل ورزش هم هستم. البته الان فردی ورزش می‌کنم، ولی قبلاً ورزش اصلی من زورخانه بود؛ از قبل انقلاب. تقریباً از ۱۵ و ۱۶ سالگی بود.
    *الان فضای فرهنگی چطور است؟ اذیتتان می‌کند؟
    بله. نمی‌توانم بگوییم راضی هستیم. یک بخش عمده‌اش کاهلی مسئولین ماست. اکثر مسئولین ما در کشور یک زمانی از روحانیت بودند، با لباس روحانی بودند. الان رهبر بزرگوار ما به عنوان یک شخصیت روحانی، محرم روضه دارد، فاطمیه روضه دارد، در طول سال در ایام شهادت روضه دارد. یک زمانی خود حضرت آقا مشکلی پیدا می‌کنند، متوسل به روضه می‌شوند. چرا مسئولین ما این الگو را نمی‌پذیرند؟ چرا مسئولین ما ایام شهادت بی‌تفاوت هستند؟
    *یک چیزی از شما خواندم که می‌گفتید باید این روضه‌ها را در خانه‌ها ببریم.
    بله. چون روضه را از خانه بیرون کردند.
    *یعنی من در خانه خودمان که خانواده متوسط مذهبی بودیم روضه داشتیم.
    آقای رنجبران همه اعتقاد دارند، روضه وقتی در خانه باشد شیطان در خانه نیست. مسئولینی که فشار کار و گرفتاری‌ها و مشکلات به شما هجوم آورده است، چرا با روضه به مشکلات تهاجم نمی‌کنید؟ این سلاح ما است. گریه برای امام حسین (ع) سلاح ماست.
    *اهل فیلم سینمایی و سریال هستید؟
    بله.
    *آخرین فیلم سینمایی که دیدید چه بوده است؟
    معمولاً در خانه یا همان حسینیه که یک دفتری دارم، زمانی که بیکار باشم فیلم دوست دارم. مثلاً معمولاً فیلم‌های سیاسی باشد، یا فیلم‌های جنایی باشد می‌بینم.
    *و آخرین فیلم سینمایی که دیدید چه بود؟
    در ذهنم الان نیست.
    *سریال گاندو را دیدید؟
    یک بخش‌هایی را می‌دیدم. خیلی هم به نظر من خوب بود و شاید برای اولین بار بود که خیلی روشن و صریح، در قالب فیلم مسائل را نشان می‌داد و بیان می‌کرد.
    *در سریال‌های عاشورایی حتماً با مختارنامه خیلی حال می‌کنید؟
    بله. آن جلوه تهاجمی مختار و انتقام مختار را دوست دارم و اینکه چگونه دل اهل بیت شاد شد.
    *قبل از پیروزی انقلاب هم فعالیت‌های انقلابی داشتید، با این که سن و سالی هم نداشتید.
    بله. سال ۵۶ بود که از مدرسه بیرون زدیم. خدا امام خمینی (ره) را رحمت کند. گفت که «من از مسجد و مدرسه بیزار شدم». ما را از مدرسه بیرون انداختند. یه خورده شیطان هم بودیم و دعوا هم داشتیم. آن زمان در این وادی نبودیم ولی بعداً فهمیدیم این مدیر مدرسه از مخبرین ساواک بود. ما را از مدرسه بیرون کردند و همان ایام شروع انقلاب بود.
    *روز پیروزی انقلاب کجا بودید؟
    روز پیروزی انقلاب در ۲۱ بهمن، من در اشغال کلانتری ۱۴ بودم.
    *که امام گفتند بیرون بیایید و حکومت نظامی شکست؟
    بله. ۴ بعد از ظهر بود و این کلانتری خیلی مقاومت کرد. یعنی آخرین کلانتری که تقریباً …
    *در میدان خراسان بود؟
    در خیابانی به نام رسا، نرسیده به میدان خراسان بود. آن کلانتری خیلی مقاومت کرد و تقریباً آخرین کلانتری بود که تسلیم شد. بعد که کار آنجا تمام شد ما تا صبح بیدار بودیم. فردای آن روز رادیو اعلام کرد این صدای انقلاب است. ما به کمیته آمدیم. از همان روز ۲۲ بهمن کمیته‌ها شکل گرفت و من خردادماه ۵۸ برای سپاه رفتم. قبلش در مغازه اخوی هم کار می‌کردم. یک اخوی به نام حاج عباس داشتیم که به رحمت خدا رفت. مغازه داشت و من آنجا کار می‌کردم.
    *سپاه که رفتید قبل از این بود که پیش شهید لاجوردی بروید و کار را شروع کنید؟
    نه، خرداد ۵۸ برای کارهای سپاه رفتم؛ ۲۸ مرداد ۵۸ پادگان ولیعصر رفتم. وقتی به سپاه رفتم، کل سپاه کشور ۱۵۰ تا نیرو داشت. ما ماموریت چابهار در سیستان و بلوچستان رفتیم، از آنجا به کردستان آمدیم. در کردستان ایامی بود که دموکرات‌ها و کوموله مرکز شهر سنندج را اشغال کرده بودند و ما برای آزادسازی آمدیم. کار آزادسازی که تمام شد، تهران آمدیم و برای حفاظت از مجلس شورای اسلامی آمدیم. از مجلس، آقای رجایی که رای اعتماد گرفت ما با ایشان همراه شدیم و به آموزش و پرورش آمدیم، چون وزیر آموزش و پرورش بودند و رای اعتماد گرفت.
    *یعنی شما در تیم حفاظت ایشان رفتید؟
    بله. همان زمان پیش آقای رجائی ماندنی شدیم تا ۸ شهریور که به شهادت رسیدند.
    *شما در تیم ایشان سرتیم بودید یا عضو تیم بودید؟
    من مسئول شیفت بودم.
    *آن زمان مسئولیت امنیتی داشتید، حس می‌کردید این اتفاق رخ دهد؟
    آن زمان حفاظت مثل الان شکل سازمانی و تخصصی پیدا نکرده بود. به صورت سنتی حفاظت می‌شد، چون آن زمان ابزار و آموزشی هم نبود. اینکه کسی از جایی بیاید و ما را آموزش بدهد، نبود. هر چه پیدا می‌کردیم از خودمان بود. هر چه به ذهن ما می‌رسید، انجام می‌دادیم. البته زمان شهادت شهید بهشتی ما هم قرار بود در آن جلسه باشیم.
    *در ۷ تیر؟
    بله، که آقای رجائی جلسه گذاشته بود و نتوانست آنجا برود و ما نرفتیم. بعد که آن اتفاق افتاد همان شب رفتیم بیمارستان معیری در میدان شهدا. بدن شهید بهشتی را آقای رجائی دیدند و همین که دید، خم شدند و روی زمین افتاد. خیلی علاقه به آقای بهشتی داشت. کمر ایشان خمیده شد و روی زمین افتاد و بعد ایشان را بلند کردیم. تا ۸ شهریور که آن فاجعه اتفاق افتاد.
    *۸ شهریور شما بودید؟
    بله. پشت در اتاق بودم که انفجار شد. چون ما مهمان آقای باهنر بودیم. ساختمان ریاست جمهوری با ساختمان نخست وزیری …
    *فاصله دارد و خیابان وسط آن است.
    نه، چسبیده به هم هست و یک نرده بین آنها است. آن ساختمان اداری نخست وزیری و مرکز نخست وزیری بود. بعد از ظهر روز یکشنبه از ساختمان خودمان آمدیم و وارد ساختمان نخست وزیری شدیم و وارد جلسه شدیم. معمولاً وقتی آنجا می‌رفتیم، حفاظت آنجا دست بچه‌های آقای باهنر بود. در عین حال، ما پست پشت درب را داشتیم. وقتی جلسه هم شروع می‌شد کسی جز اعضای جلسه وارد آنجا نمی‌شود. وقتی انفجار شد صدای مهیبی داشت، در از جا کنده شد. به داخل اتاق زدیم که آتش گرفته بود.
    به خود شما آسیبی نرسیده بود؟
    نخیر. این بمب هم مخرب و هم آتش‌زا بود. درست زیر پای آقای رجائی منفجر شده بود. این دو شهید بزرگوار سوخته بودند. پرونده حادثه نخست وزیری هنوز مفتوح است. بعد از آن فاجعه، حدود یک سالی پیش خانواده ایشان بودیم. بعد من لشگر حفاظت آمدم و آنجا مسئول تیم آقای ری شهری شدم. آقای ری شهری آن زمان مسئول محاکمه گروه‌های برانداز بود. گروه‌های کمونیستی و براندازی که آن زمان بودند، محاکمه افراد شاخص مانند قطب‌زاده و شریعتمداری را برعهده داشتند. بعد مسئول تیم دادستان کل کشور شدیم.
    *دادستان کل کشور چه کسی بود؟
    آن زمان آقای صانعی بودند. بعد در لشگر حفاظت آمدم و مسئول عملیات شدم. مدتی جانشین لشگر شدم که بعد دیگر جبهه پیش آمد. تا خدمت آقا برگشتیم و از سال ۶۸ تا سال ۷۸ خدمت ایشان بودیم.
    *ده سال.
    بله. برخی کارها باید راه‌اندازی می‌شد که راه‌اندازی کردیم. کارهای تقریباً کلیدی آنجا راه‌اندازی شد و قدری کارها سر و سامان گرفت. در سال ۷۸ به خاطر فتنه ۷۸ و فتنه‌هایی که می‌کردند من نامه به سپاه نوشتم که من به خاطر اینکه بیرون با اینها در مجالس درگیر هستیم، نمی‌خواهم خدشه‌ای به سپاه وارد شود و با بازنشستگی ما بعد از کش و قوسی موافقت کردند. از آنجا بیرون آمدیم و کارهای اجتماعی ما شروع شد.
    *دوران جبهه را نگفتید. شما جزو مداحان جبهه بودید؟
    سال ۶۴ قبل از عملیات کربلای ۴ من گردان میثم بودم. قبل از عملیات کربلای ۴ عملیات فتح‌المبین من گردان حبیب جانشین مسئول دسته بودم. مسئول دسته شهید و من مسئول شدم. بعد از عملیات فتح‌المبین، شهید وزوایی مسئول گردان بودند. آخرین جایی که ما رفتیم که خدا توفیق داد عملیات مرصاد بود.
    *چقدر این خواندن در جبهه روی بچه‌ها اثر داشت؟ به دو بخش تقسیم کرده بودید، حماسی‌ها را حاج صادق آهنگران می‌خواند و روضه‌ها را هم حاج آقا منصور.
    اگر به شما بگویم بخش اعظمی از روحیه بچه‌های جبهه برای روضه و سینه‌زنی بود… در گردان میثم تا دیروقت و ساعت ۲-۱ شب روضه می‌خواندند و سینه می‌زدند و گریه می‌کردند. خدا رحمت‌شان کند، اکثرشان به شهادت رسیدند. واقعاً این فرهنگ اگر نبود وضع جنگ طور دیگری می‌شد.
    *به «دخمه» سال ۷۸ اشاره کردید. در قضیه ترور آقای حجاریان خیلی اسم «دخمه» آمد و آن آقایی که ترور کرده بود، سعید عسگر، می‌گفتند پامنبری «دخمه» است.
    البته ایشان آنجا نبود. از تیم آنها یک نفر آنجا می‌آمد، آن بنده خدا هم آدم خوبی بود ولی هجمه‌ای که کردند، «دخمه» برای آنها یک هدف بود، اما به ریشه می‌خواستند بزنند. نمی‌دانید چه تهاجمی می‌کردند. بمباران کردند. پالرموی شهر ری، محل تروریست‌ها و غیره طوری تبلیغات کرده بودند که در شاه‌عبدالعظیم کمتر هیاتی می‌دیدید برپا باشد. یا سمت آن جلسه ما آدم‌هایی که ثابت بودند، می‌آمدند. غیر ثابت‌ها از آن خیابان رد نمی‌شدند، مبادا عکس آنها را بیندازند که با اینجا تلاقی کند. خیلی بمباران کردند. وضعی بود که رفقای چندین و چند ساله ما که بی‌اطلاع هم بودند، سلام می‌کردم جواب نمی‌دادند.
    *بعد از سال ۷۸ و آن جریانات انتخابات سال ۸۴ شد. شما جزو حامیان آقای احمدی‌نژاد بودید.
    من تنها جلسه‌ای بودم که وقت انتخابات آقای احمدی‌نژاد شد، یک عکس بزرگ ایشان را سر کوچه جلسه ما نصب کردند، من به رفقا گفتم این عکس را جمع کنید. خیلی تعجب کردند و گفتند مگر شما مدافع نیستید؟ گفتم ما مدافع هستیم، ولی من هیات امام حسین (ع) را زیرمجموعه قرار نمی‌دهم. من هیات امام حسین (ع) را تبدیل به ستاد انتخاباتی نمی‌کنم. من امام حسین (ع) را رأس می‌دانم و اینها زیرمجموعه هستند که عکس را جمع کردند.
    خیلی حزب‌الله برای ایشان هزینه داد. به ایشان هم گفتم. ایشان در مسجد ارگ آمد، آن زمان که قدری حاج منصور ناراحت بودند، یک شبی آنجا آمد و فکر کنم شب نهم ماه محرم بود که حاج آقا ایشان را در جایگاه راه نداد. بچه‌های تیم و سرتیم آن زمان با ما آشنا بودند و گفتند ایشان آمده است و من به حاج آقا گفتم شما شخصیت حقوقی ایشان را در نظر بگیرید. ایشان رئیس‌جمهور کشور است و این خوب نیست. حاج آقا به من فرمودند، خودتان هر تصمیمی می‌گیرید، بگیرید و من دخالتی نمی‌کنم. من ایشان را به جایگاه آوردم. بعد که جلسه تمام شد به آقای احمدی‌نژاد گفتم چند کلمه حرف بزنید. ایشان فراموش کرد و گفت حاج آقا مشکلی ندارند؟ گفتم حاج آقا به من تفویض کردند. شما نگران نباشید. صحبت کرد که من یک موی شما سینه‌زنان را به صد تا سیاستمدار نمی‌دهم. من در این جلسات بودم و این جلسات اینطور است و آنطور است. بعد در اتاق پشتی آمدند که خبرنگاران و چند تن از اطرافیان ایشان هم بودند. حاج آقا هم بودند. آنجا گفتم آقای فیلمبردار آنچیزی که می‌گویم را ضبط کنید. خدا کند الان فیلم این باشد.
    گفتم آقای احمدی‌نژاد تا وقتی پشتوانه شما این مجالس و این هیات‌ها باشند و این نوکران امام حسین (ع) باشند، پرچم شما بالاست، شما پیش‌رونده هستید، اما اگر اینها را از دست دادید فاجعه است. گفتم آقای احمدی‌نژاد می‌دانید حکومت ما حکومت ولایی است. اما برای ریاست جمهوری شما خیلی هزینه دادیم، برای شما خیلی هزینه شده است. چرا ورق برگشت؟ برای اینکه دنیا به اینها رو کرد و اینها هم دنیا را پذیرفتند.
    *در جایی خواندم، زمان آقای احمدی‌نژاد بود که حاج منصور و حاج سعید حدادیان مطالبی را درباره آن نفری که با آقای احمدی‌نژاد بود، بیان کردند که به دادگاه احضار شدند و شما به نوعی دفاع کردید. حالا اگر در آن زمان از این ادبیات استفاده نمی‌شد، از این ادبیات خاصی که هر کدام از این عزیزان و بزرگواران استفاده کردند، آیا اتفاق خاصی رخ می‌داد؟ با زبان دیگر و با ادبیات دیگری بیان می‌شد.
    شاید اتفاق خاصی هم رخ نمی‌داد، اما شما حق بدهید به کسانی که همه آبروی خودشان را وسط گذاشتند. حق بدهید به کسانی که همه حیثیتشان را وسط گذاشتند. ما برای دین وسط گذاشتیم، برای شخص وسط نگذاشتیم. نه، اتفاق خاصی نمی‌افتاد ولی از این جهت به آنها حق بدهید که خیلی فشار روی ما بود و اصلاً تصور نمی‌کردیم این طوری نارو بزنند، این طور نامردی شود.
    *زمانی که خدمت آقا می‌خوانید چند روز وقت می‌گذارید؟
    برای خواندن؟
    *برای خواندن و شعر؟
    که آماده بشوم؟
    *بله.
    خواندن پیش آقا از این جهت که ایشان خیلی دقیقی هستند، می‌ترسم وقت شما کم باشد والا چند مطلب عنوان می‌کردم. من در مجلسی که خدمت آقا بودم و خانواده شهدا هم بودند، شاید صد بیت شعر خواندم. دکلمه می‌خواندم. درباره انقلاب، شهدا و مسئولین و … می‌خواندم و بی‌پروا هم می‌خوانم. شعر درباره فتنه نزد آقا خواندم. وزن شعر فتنه فرق داشت. بعد که خواندم و تمام شد و خدمت ایشان رفتم، آقا فرمودند این یک مصرعی که در این بیت گفتید را عوض کنید. من گفته بودم «روزی که خورد برهم جام‌ها، شد نوشته، نسخه برجام‌ها»! منظور من این بود دشمنان ما که جام‌های شراب را به هم زدند و نسخه برجام را برای ما نوشتند. آقا فرمودند این را عوض کنید. گفتند «خورد برهم جام‌ها» را عوض کنید. تصور ایشان این بود که تیم مذاکره‌کننده ما با آنها روبرو شدند اینها جام به هم زدند. تا این اندازه آقا دقیق بودند. من گفتم چشم عوض می‌کنم در حالی که منظور من این بود که دشمنان جام‌ها را به هم زدند و گفتند عجب کلاهی سر ایرانی‌ها گذاشتیم.
    *برای خود آقا و سلامتی ایشان هم شعر گفتید؟ روزی که بیمارستان بودند.
    بله. وقتی آقا در آن واقعه که بیمارستان آمدند و عمل جراحی داشتند، من تلویزیون نگاه می‌کردم و دیدم ایشان را از اتاق عمل بیرون آوردند و روی تخت خوابیده بودند. «درس مردی و شجاعت از دلیران لازم است، پیروی از عشق بر روشن ‌ضمیران لازم است/ من یقین دارم برای حمله‌ای جانانه‌تر، گاه گاهی استراحت بهر شیران لازم است/ چشم زخم بعد فتنه، دور شد با این عمل …» آقا را چشم زدند که سید چشم فتنه را درآورد؛ «چشم زخم بعد فتنه، دور شد با این عمل، همچنان که یک حجامت در هزیران لازم است».
  • گزارش تصویری |آیین “گل مالی” مردم خرم آباد در روز عاشورا (عکس)

    «گِل مالی»، آیینی به یادگار مانده از پیشینیان قوم لُر است که مردم خرم‌آباد در مواقع مصیبت از دست دادن عزیزترین افراد انجام می‌دهند و شور مراسم گِل مالی در روز عاشورای حسینی و عزاداری اباعبدالله الحسین دیده می‌شود که مردم این شهرستان از روزها قبل از عاشورا خود را برای این مراسم آماده می‌کنند.